وقتی تعجب، فهم را عمیقتر میکند
راز نحوی افعال تعجب در قرآن
حسرتِ غافلان در کلام علی(ع)
خدا از چه چیز تعجب میکند؟
دقتهای نحوی در فهم آیات
ترکیبهای شگفت «ما أفعل» و «أفعل به»
تفاوت حسرت و تعجب در بلاغت
از نحو تا معرفت در بیان استاد
زبان، مسیر درک حقیقت است
تأملی در شگفتیهای علم نحو
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث بعدی درباره افعال تعجب است. تعریفی که برای تعجب شده این است که تعجب حالتی است که عارض انسان میشود. پس هم یک حالت است و هم عارضی است. کی عارض بر انسان میشود؟ وقتی چیزی را ادراک کند که معتاد یا متوقع نباشد؛ یک امری که غیرعادی است. انسان یک چیزی را ادراک میکند که عادت به آن ندارد، تعجب میکند. توقعش را ندارد، تعجب میکند. مثل ماجرای همسر حضرت ابراهیم (علیه السلام)؛ «فَصَکَّتْ وَجْهَهَا». سیلی زد تو صورتش. وقتی بهش گفتند بچهدار میشوی، ما آمدیم بشارت بدهیم. خب، یک پیرزن تقریباً نود ساله، شاید بیشتر، حضرت ابراهیم صد و خوردهای ساله؛ همینها آن وقتی که قدرت باروری داشتند، نابارور بودند. وقتی که یائسه نشده بود ایشان، آن موقع نابارور. حالا ناباروری که یائسه شده و پیرزنه، بچهدار میشود. خیلی تعجب کرد. اصلاً یک امر عادی نیست و توقعش هم نیست. دیگر بچه نمیخواهند. از عجایب کارهای خدا هم همین است، وقتی که به قول معروف، ماهی "صفایی" میفهمد که راه آنجا شروع میشود که تو تمام میشوی. وقتی که آدم دیگر قید یک چیزی را زده، ولش کرده، شهوت مادی و آن غریزه و اینها فروکش کرده، آن موقع تازه خدا در را به رویش باز میکند. حالا یا باب ابتلا را فراهم میکند، یعنی یک کسی دیگر از فضای مثلاً شهوت جنسی درآمده، حالا دیگر افتاده تو فضای امتحانش. چه جوری خدا اینقدر از ما امتحان میگیرد؟ تو این زمینه شاید روزی ۱۰ تا امتحان بگیرد. خلاصه این میشود: تعجب حالتی است که عارض انسان میشود. این حالت یک حالت انقباضی است، یک وقفه ایست. وقتی انسان این ادراک بهش دست میدهد، جا میخورد، این جا خوردنی که ما تو فارسی میگوییم.
خب، حالا این حالت میماند. تعجب است که مثلاً آقا «حسین» فیلمهایی نشان میدهد، طرف دارد آن یکی را نصف میکند از وسط، دیدید؟ بعد نصف ملت جیغ... حالا اگر واقعی باشد... حالا اینها که آنجا تعجب... خلاصه یک امر غیرعادی است و انسان تا به علتش پی نَبَرد، به علل آن امر غیرعادی یا غیرمتوقع پی نَبَرد، تعجبش برطرف نمیشود. غالباً تعجب هم با یک خنده، یک خندهای توش هست. خدای متعال منزه از تعجب است، چون محل حوادث نیست که بخواهد حادثهای در او حلول بکند. اگر هم جایی خدای متعال ابراز تعجب کرده، که در قرآن چند جا ابراز تعجب کرده، این ابراز تعجب خدای متعال به اعتبار کیست؟ مخاطبین، نه اینکه خود خدا تعجب کرده. کدام تعجب کردی؟ ملکه فرشته، ترجمه تعجب... «أَفَإِنْ مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ». اگر میخواهی تعجب بکنی، تعجب از کلامی که اینها گفتند: «وقتی ما مردیم، دوباره زنده میشویم؟». این تعجب را خدای متعال... این عجیب است. اینی که اینها منکر معادند، عجیب است. میگویند آقا مسئله معاد عجیب است، امر ایجاب است. برخی آیات دارد اینها میگویند آقا امر اجابه خیلی اصلاً واقعاً چه حرفهایی پیغمبر میزند؟! این پسر عبدالله چه حرفایی میزند؟! میگویند: «تکه تکه میشویم، دوباره زنده میشویم؟ دوباره نمیدانم فلان میشود؟ آقا کی رفته آن ور خبر داده؟ آن ور کی آخه برگشته از آن ور؟ این حرفا چیست؟» اگر میخواهی تعجب کنی، از حرف اینها تعجب کن که منکرند. خیلی جالب استها، خدا هم بلد است جنگ روانی، بلد است بازی را عوض میکند، توپ را میدهد تو زمین اینها. کارشان عجیب است، منکرند.
در کلام عرب جمل و اسالیبی است که در تعجب استعمال میشود. مشهورترینش دو تا صیغه است؛ یعنی وزن شده، این هیئت برای تعجب. این دو تا چیست؟ «ما أفعله» و «أفعل به». اولیش «ما أفعله». بحثهای قبلی میخوانیم، بعد آخر نکتهای اگر بود یک اشارهای میکنیم که سریع هم رد بشویم. خیلی تو بحث نبود، قبلاً خواندیم دیگر. آیاتش را مراجعه نمیکنیم: «فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ» (سوره رعد، آیه ۵). «فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ» یعنی چی؟ «النار» ترجمه بفرمایید! «صبر کننده»، «صبرشان بر آتش». حالا عجیب است، میشود گفت که: «بهتر است، چه عجیب است»، «معجون» میشود دیگر. آن هم مادتش تعجب است، هم هیئتش. عجیب از صبر ایشان بر آتش. چه صبری بر آتش دارد؟ این عجیب است. باز شاید بهتر؛ یعنی صبر این گناهکارها بر آتش جهنم. صبرشان هم اضطراری است دیگر، اختیاری که نیست. خبر اجباری. اجباری یعنی جهنم. بله. یعنی صبر هم دو نوع است: صبر بافضیلت، صبر بیفضیلت. این الان صبر، صبر بیفضیلت است. باید تحمل کنی. حالت است، خلاصه چارهای نیست، باید بمانی.
خب، امیرالمؤمنین در کلماتشان زیاد از این تعابیر. بعضیها را من بخوانم: «مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فِي الْأَيَّامِ وَ أَسْرَعَ الْأَيَّامِ فِي الشُّهُورِ وَ أَسْرَعَ الشُّهُورِ فِي السِّنِينَ وَ أَسْرَعَ السِّنِينَ فِي الْعُمُرِ». یک بار دیگر آرام آرام میخوانم ترجمه: «مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فِي الْأَيَّامِ». (چه سرعت روزها، عجیب سرعت روزها) «نصف ساعات نسبت به روزها در ایام نسبت به روزها نه دیگر در ایام. ساعت روز، روز ماه، ماه و سال، سال عمر. چه سرعت دارد ساعات در ایام؟» «وَ أَسْرَعَ الْأَيَّامِ فِي الشُّهُورِ». بفرمایید! (عجیب است سرعت، عجیب است سرعت ایام در ماهها.) «وَ أَسْرَعَ الشُّهُورِ فِي السِّنِينَ». (عجیب است ماه در سال.) یعنی چی؟ «وَ أَسْرَعَ السِّنِينَ فِي الْعُمُرِ». مشکل چیست الان اینجا؟ چیکار کردم؟ ببخشید. مشکل، مشکل... «مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فِي الْأَيَّامِ»، «فی الایام» سرعتش دیگر. «وَ أَسْرَعَ السِّنِينَ فِي الْعُمُرِ» و «مَا أَبْعَدَ الْخَيْرَ مِنْ هِمَّةِ بَطْنِهِ وَ فَرْجِهِ». (نوین اشرف پهلوی) «مَا أَبْعَدَ الْخَيْرَ». چطور؟ «مِنْ مَنْ هِمَّتُهُ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ». خوب نه، ترجمه. «مَا أَقْرَبَ الْحَيَاةَ مِنَ المَوْتِ». (جز پایین چیزی ندارد، اصلاً بالایی نداردش، پایین است.)
«مَا أَقْرَبَ الْحَيَاةَ». روایت دارد که: «کسی که همتش شکمش است، مَنْ كَانَ أَكْثَرَ هَمِّهِ فِي بَطْنِهِ، قِيمَةُ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ». اگر اشتباه نکنم. قیمت کسی که همه همتش شکمش است، خیلی برهان. برهانی هم هست، سفت هم برهانی. همه همتش شکمش است، قیمت همان چیزی است که از شکمش خارج میشود. یعنی محصول است دیگر، یعنی همه فعالیتش برای چیزی است. ارزش کار او به آن خروجی آن فعالیت است، محصول فعالیت. وقتی کسی همه فعالیتش در راستای شکم است، ارزش کارش هم محصول خروجی. یکی از شکم بیرون میآید. اصلاً بیآبرو کردم امیرالمؤمنین را. «مَا أَقْرَبَ الدُّنْيَا مِنَ الذَّهَابِ». بفرمایید! (آها! «أَسْرَعَ الْأَيَّامِ فِي الشُّهُورِ».) میفرماید «أَقْرَبَ الْحَيَاةَ مِنَ الْمَوْتِ». مقیاس در روزها، از این توی «مِن» که آمده «قیاس» است، یعنی این نسبت به آن تعجب. یک چیزی نسبت به یک چیزی، بسته به سیاق دارد. الان اینجا این شکلی است. تو قبلی، تو قبلی «مِن» بود، ولی این شکلی نبود: «مِنْ مَنْ هَمَّتُهُ بَطْنُهُ». پس «مَا أَقْرَبَ الحَيَاةَ مِنْ الْمَوْتِ». بفرمایید ترجمه. مرد به مرگ. نسبت به مرگ. یعنی زندگی اول، زندگی به زندگی، به مرگ چقدر نزدیک است. «وَ مَا أَبْعَدَ الِاسْتِدْرَاكَ مِنَ الفَوْتِ». و چه دور است استدراک (دریافتن) از فوت (ازدستدادن). معمولاً آدمها چهکار میکنند؟ درمییابند؟ استفاده میکنند؟ یا از دست میدهند؟ از دست میدهد.
خب. «مَا أَخْسَرَ مَنْ لَيْسَ لَهُ فِي الْآخِرَةِ نَصِيبٌ». و «مَا أَكْثَرَ الْإِخْوَانَ عِنْدَ الْجِفَانِ». جفان: دیگ. «مَا أَكْثَرَ الْإِخْوَانَ عِنْدَ الْجِفَانِ». (بسیار است داداش سر سفرهی آقایان داداش.) «وَ أَقَلَّهُمْ عِنْدَ حَوَادِثِ الزَّمَانِ». (دیگر کم است، و آنها چقدر کماند هنگام حوادث روزگار.) «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ». (ما احسن.) «طَلَبًا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ». (بهخاطر طلب آنچه نزد خداست.) «وَ مَا أَحْسَنَ تِيهَ الْفُقَرَاءِ». «تیه» یعنی بیمحلی. «وَ مَا أَحْسَنَ تِيهَ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ». (خودشان را اغنیاء ندانند.) «اِتِّکَالًا عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ». (بهخاطر توکل برخود.) «مَا أَقْرَبَ الدُّنْيَا مِنَ الذَّهَابِ». «اِتِّکَال». وکالت، باب افتعال از «وکله». «ابتکال». ای، اینجا مفعول له است. بهخاطر «اتکال». تکیه. غیر از اتکال، آن اتکالی است که شما میفرمایید. این «اتکال»، «اتکال». «مَا أَقْرَبَ الدُّنْيَا مِنَ الذَّهَابِ». (رفتن، رفتن.) «مَا أَقْرَبَ الدُّنْيَا مِنَ الذَّهَابِ». (رفتن دنیا، از دست رفتن نزدیک است دنیا به از بین رفتن.) «وَ الشَّيْبَ مِنَ الشَّبَابِ». «شیب» یعنی چی؟ «بهار». «وَ الشَّيْبَ مِنَ الشَّبَابِ». (و چه نزدیک پیری به جوانی.) «وَ شَکَّ مِنَ الْأَفْيَبِ». حالا یکخرده سخت است، توضیح دارد. «وَ مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الْمُعْتَبِرَ». (عبرتها و عبرتگیرنده، چه کم است.)
چند بیت شعرم که اینجا نقل شده: «مَا أَصْعَبَ الْفِعْلَ لِمَنْ رَامَهُ وَ أَسْهَلَ الْقَوْلَ عَلَى مَنْ أَرَادَ». «مَا أَجْمَلَ الْحُجَّةَ بِالحَرَارِي». «مَا أَحْسَنَ الدِّينَ وَ الدُّنْيَا إِذَا اجْتَمَعَا». سرعت ترجمه و بالاتر از این باشد! یعنی تا گفتیم و ترجمه بشود. «مَا أَحْسَنَ الدِّينَ وَ الدُّنْيَا إِذَا اجْتَمَعَا». هر چقدر تمرین بشود، این سرعت بالا میرود. تجربهای که ما خودمان توی یادگیری زبان انگلیسی برایمان حاصل شد، این است. هر چقدر که تمرین نشود، درس سخت است، اصلاً فهمیده نمیشود. هر چقدر تمرین بشود، هم قبلی خوب جا میافتد، هم بعدیها راحت میآید سر جایش مینشیند خوب. «مَا أَحْسَنَ الدِّينَ وَ الدُّنْيَا إِذَا اجْتَمَعَا». (کسی چه زیباست دین و دنیا وقتی با همدیگر جمع بشود.) «وَ قُبْحَ الْكُفْرَ وَ الْإِفْلاسَ». «إِفلاس» یعنی چی؟ مفلس؟ مفلس یعنی کی؟ خوب. (به چه زشت است وقتی که کفر و افلاس، مفلس بودن، وقتی هم که بخواهد کفر و پول داریم، دزد ببرد.) نه، ایمون داریم، شیطون ببرد.
دومین، پس این صیغهی اول «مَا أَفْعَلَه». دوم، «أَفْعَلَ بِهِ». این هم آیاتش را قبلاً خواندیم. سوره مبارکه مریم، آیه ۳۸، و سوره کهف آیه ۲۶. سوره مریم: «فَأَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ». یک آیه هم همان «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ» بود، که خاطرتان هست. یک آیه دیگر هم باز دوباره: «لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ». «أَبْصِرْ بِهِ» یعنی چی؟ یعنی «مَا أَبْصَرَه». (چقدر دیدنی.) «أَسْمِعْ بِهِ» یعنی چی؟ (چقدر شنیده.) برای ساخت فعل تعجب. (شنوا.) (چقدر بیناست یا چقدر دیدنی.) (چقدر بیناست.) (چه بیناست و چه شنواست.) بله. سیاق خیلی سلیقهای نیستا. آها. عرض کنم که نه، حالا سیاق که همیشه مطرح است. اینجا خود هیئتش هم وزن. حالا الان بحث بعدیمان هم همین است که این «ما أفعله» را باید چهجور ترکیب کرد و معنا را چهشکلی میکند.
توضیح ساخت فعل تعجب: ۸ تا شرط دارد که شروط ساخت فعل تعجب، همان شروط ساخت افعل تفضیل است. انشاءالله در محضر حاج آقای کریمی بهرهمند میشویم از شرط افعل تفضیل. (مجرد) خوب، معلوم است. بله، بله. قابل بهرهمند میشویم انشاءالله در آن ناحیه. و انشاءالله هر کلمه را بفرمایید که خب مثلاً خدا خیرتان بدهد. (فعل ثلاثی، متصرف، تام، مبنی معلوم، مبنی المعلوم، قابل تفاضل، مثبت، وصفش غیر افعال.) بله بفرمایید. (فعل.) یعنی اسم نباشد، اسم حرف نباشد، اصلاً مطرح نیست. خب مجرد هم که منظور رباعی نباشد. مزدور نباشد. جامد نباشد. (قابل تقدیر.) یعنی که سید بودن یا حالا کسی که فوت کرده. تعریف به نقیض شد بیشترش. یعنی این نباشد. دست شما درد نکند. (فعلش حرف اضافه دارد.) قابل تفصیل هم هست. خدا شما را خیر بدهد. دست شما درد نکند. (نبود.) «أَشَدُّ» و «أَكْثَرُ» فلان. اینها حتی اینجا نکاتی هم هست که حالا دیگر. یالا، مثلاً یک وقتهایی «عدل» میشود، ولی میگوییم «أَقْوَى دَلالَتًا». (کشک دست.) با وصف اینکه این هشتاد تا را دارد، ولی باز به آن... (چرا دیگر؟ آره.) اگر ما بودیم آنجا، آن را میشود از اینها بحث میکرد.
خب، چند تا امر. اینجا امر هفت تا امر. بحث آن هم کم است، مطلب چندانی ندارد. امر اول در مورد ترکیب «ما أفعله». این «ما أفعله». ما: اسم استفهامی هم اسم است، پس حرف نیستیم. ما اسم چهنوع اسمی هم هست؟ (استفهامیه.) مای استفهامی تعجبی. به معنای، درست، لحن فرق میکندها. «ایّوشی». خب، این «أَفْعَلَه» چیست؟ در این «أَفْعَلَه». «أَفْعَلَ» که «أَفْعَلَ» یعنی «أَفْعَلَ» باب «أَفْعَلَ» است. یک ضمیری دارد در «أَفْعَلَ». ضمایر فاعل است که به آن برمیگردد. به چی برمیگردد؟ به بله. «منصوبیم» که بعدش میآید.
«مَا أَحْسَنَ زَیْدًا». میشود مفعول. انگار شما اینجوری میگویی: «مَا أَحْسَنَ زَیْدًا». انگار داری شما با تعجب میگویی که از حُسن جَعَلَ زیدًا. حُسْنُ هَذِهِ الحُسْنِ الْبَالِغِ. چی آمد این را زیدو به این زیبایی تا این حد رساند؟ چه چیزی زید را به این همه زیبایی رسانده؟ «مَا أَحْسَنَ زَیْدًا». (چه چیزی زیدو زیبا کرد.) چه چیزی زید را زیبا کرد؟ مثلاً معنایش «کانّهو» این است. و «أَفْعِلْ بِهِ». ترکیب «أَفْعِلْ بِهِ» چیست؟ رفع صیغه امر از باب افعال است. (درش.) بله. درش ضمیر مخاطب است. «کانّهو» شما اینجور میگویی. در «أَجْمِلْ بِزَیْدٍ» یا «أَسْمِعْ بِهِ». حالا همین که عرض کردم. ترجمه چهکار کنیم؟ خوب. «أَجْمِلْ بِزَیْدٍ». انگار شما از جمال زید تعجب کردی. میگویی ای مشاهد: «أَجْمِلْ بِزَیْدٍ». یعنی من به مخاطب. (یعنی چی؟ تلگرام.) فاعل «أَجْمِلْ» که مخاطب است دیگر. فعل امر است. «أَجْمِلْ بِزَیْدٍ». حالا «با» که باید زائد است. یعنی «أَجْمِلْ بِزَیْدٍ». ای مشاهد، یک کسی که جمال زید را مشاهده میکنی، اعتقاد جمال کامل داشته باش در مورد زید. یعنی بدان که این همه جمال این است. «أَجْمِلْ بِزَیْدٍ». اعتقاد باید چهکارش کرد؟ آن «أَحْسِنْ بِهِ» چیست؟ «أَسْمِعْ بِهِ وَ أَبْصِرْ بِهِ». خوب «أَبْصِرْ بِهِ» را چهجور ترجمه کنیم؟ یعنی ای مخاطب، بصیرت. یعنی «أَجْمِلْ بِزَیْدٍ». یعنی شما اعتقاد به جمال کامل داشته باش به نسبت به زید. نسبت به ز. تو «أَبْصِرْ بِهِ». یعنی ای مخاطب، شما چی باش؟ اثبات بصیرت کامل داشته، به چی؟ به به آن غیب سماوات و ارض. شما چی داشته باش؟ یعنی بصیرت، یعنی همه بصیرت را برای او بدان. درباره غیب. آها! دیدید چقدر فرق کرد؟ آن چه بصیر است دیگر. یعنی فاعلی باید بگوییم: «چه احسن به زید» یعنی تمام، یعنی حسن را برای... «أَبْصِرْ بِهِ» یعنی بصر را برای او بدان. حالا «أَحْسِنْ بِزَیْدٍ». حسن مربوط به زید. بدم. اینجا میگوییم که بصر را مربوط به چی بدهیم؟ سوره کهف آیه ۲۶. اینکه ما جایی که زوم میکنیم بهخاطر فقط ترجمه است. اینجاها اگر این بحث ما خاصیتی داشته باشد انشاءالله خاصیتش رو همین ترجمه آیات قرآن. «قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ». ترجمههایی که گفتم (خداوند چقدر بینا و شنوا.) یکی مکارم: «أَبْصِرْ بِهِ وَ اسْمَعْ». پس خبر به الله برگردد. چقدر چه بیناست خدا. یعنی خدا بصیرت کامل را برای خدا بدان ای مخاطب. حاضر هستی به آن معنای افعال؟ یادتان هست چی بوده؟ معنای اصلی افعال «تعد». اصل. حالا «ابصار» یعنی چی؟ (جعل و چوب را بصر.) درست. حالا «أَبْصِرْ» یعنی چی؟ (جعل و شیء.) «اجعل شیء بصره». حالا «أَبْصِرْ بِهِ» یعنی چی؟ (زا الله اجعل الله زابصر.) خب. خدا را صاحب بصر. حالا اینجا میخواهیم معنای تعجبی هم توش بگیریم. (همه تعجب برای همه بشر.) حالا این هم بحث ما. همه را بگیریم، کامل. خیلی کمالگرایی دارد توی معنای تعجب. تو اینهایی که من میدانم، تعجب میکند که از حد احسن، یعنی عادی و متوقع نباشد. آنقدر که من میدانستم بصیرت هست، یکهو میبینم خیلی بصیرتر است. بعد میگویم پس همه رنگ، تا الان من سقفش هم حساب میشود. بگوییم: «همه بصیرتی که من میدانستم.» نه اینکه «همه چیزی که هست». (چقدر این فلان طیف سیاسی بیشتر، بیشتر از حد تصور.) جنبه تعجب است و بالاخره دربیاید دیگر. حالا این... حالا یک نکته. نکتهتان گندتان که ... اینجا چقدر نامردند و اینها. این نامرد چیست؟ قابلیت تفضیلی دارد؟ ندارد؟ یعنی آن شروط هشتگانه گفتیم، این شروط عیناً شروط تعجب است. یعنی فعل وقتی تو این صیغه تعجب بیاید دقیقاً باید افعل تفضیل ازش ساخته بشود. خب، این الان اسم است یا فعل؟ نامرد بودن اینجا از فعل ثلاثی، مجرد، تام، مثبت، قابلیت تفضیل. از همه مهمتر بفرمایید تا حالا فارسی (نامرد.) نام نامردی برای مردان. (مروت.) ضد مروت چیست؟ (ترجمه نهجالبلاغه شما.) چیزی ندارد؟ (ترجمهاش ضد مروت.) بخواهیم یالا در نهجالبلاغه است. (مروت زدم.) (این هم برای ما آورده، ولی مروتی توش نمیبینیم.) ترجمه دانلود تایم به صورت رنگی. معمولاً آن کلمه را دارد. (نامرد، اشباح الرجال.) مروت چیست؟ این با در... حالا مثلاً جفا بگیر. ضد مروت، جفا. برای اینکه اشتباه نکنم یک موقع تو جایی که نباید استفاده بکنیم. همان ۸ تا شرط افعل تفضیل است. یعنی اگر میشود ازش افعل تفضیل ساخت، (افعال ترجمه بازی.) میشود سرش درآورد. ظاهراً نه، چیزی تو ذهنم نیست. اینجا هم که چیزی نگفتم. (چقدر نامردی شما.) چهجوری بیان کنیم تو عربی؟ «يَا لَهَا مِنْ فَلانٍ». «يَا لَهَا مِنْ فَلانٍ». «يَا لَهَا مِنْ جَفَا» مثلاً.
مثلاً اگر از «جفا» نتوانستیم «مَا أَفْعَلَ» و «أَفْعِلْ بِهِ» بسازیم، میگوییم «يَا لَهَا مِنْ جَفَا». «یالهها وثیقههای تعجبی که در نهجالبلاغه استفاده شده» ولی اصلاً حرفی ازش نیست. (از غربت نهجالبلاغه است.) صفحه خطبه ۶۳. (کریم حوصله نسیه ندارد، نقدی باید.) کوتاه، کوتاه. آها. «فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ». مثلاً «حسرت» از واژههایی است که افعل تفضیل ندارد. بله. «اتقوا الله عباد الله و بادروا آجالکم باعمال اللابتوب و ما یبقی لک.» آخرش میفهمند که: «فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ أَمْرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تَعْدِيَ أَيَّامُهُ إِلَى شِقْوَتِهِ». «حُجَّا». «مَنِيَتُ مَا يَكُونُ». ای یار به آدرس. حسرت افعل تفضیل میگیرد؟ آقای کریمی. چرا؟ کدام شرط ندارد حس؟ (حس از کجا بفهمیم که قابل تفصیل هست یا نیست؟) ارتباطی «عَلَى حَسْرَةٍ» مشکک نیست. یکی یکخرده حسرت میخورد، میگویند حسرت. یکی خیلی حسرت میخورد. اطلاعات سابق را باید اینجور شخم... خوب، حساب الان یک جاهایی میشود. حالا امروز تو منطقه انشاءالله وارد میشویم. یک جایی میشود آدم اینجوری از بیخ میکَند. (ثلاثی مجرد، خودش که فعل نیست که افعل تفضیل.) ببینید، افعل تفضیل خودش اسم است یا فعل مشخص؟ افعل تفضیل فعل تعجب نه، تفضیل اسم و خودش هم باید فعل باشد. یعنی ریشه. (یعنی مصدر نداشته باشد.) نه، بالاخره فعل باشد. یعنی چی؟ ما که از فعل که نمیتوانیم چیزی بسازیم. فعل میشود چیزی ساخت از فعل؟ مگر اسم تفصیل ساخت؟ (مشتق کنیم.) مشتقات فیلم ساخت. خب، «مِسْ، أَكْبَرُ، كُبْرَى، أَصْغَرُ، صُغْرَى». ببینید، الان من مثلاً میگویم اکبر. این از کدام فعل ساختم؟ از «کربلا» ساختم یا از «کبر» ساختم؟ بله. از مصدر. این جهان باز از مصدر بگیریم بهتر است تا خود فعل. یعنی این هم که گفتند فعل یعنی اینکه فعل داشته باشد و مصدر از فعل بساز. الان «کَبُرَ» مثلاً اکبر را ما از «کُبْرَا» بسازیم یا از «کَبُرَ» بسازیم؟ «کَبُرَ» یعنی بزرگ شد. بزرگ شد. بزرگتر است. بزرگ بودن. اکبر یعنی بزرگ بودن. (مصدری که فعل دارد، مصدری که فعل ندارد، داریم یا نداریم که به نظرم بود؟) داشتیم. چیها بود؟ (مصدری که فعل ندارد.) (وقتی مصدر میگوییم یعنی مص.) (یعنی اینجا افعالی که مصدر ندارد.) اینکه مصدر ندارد، میشود ازش ساخت. «واو نعمه مقام» تفسیر نیست. (خوبی است.) (خوبتر است.) میخواهم عرض کنم که خود فعل اینجا موضوعیت، مصدر موضوعیت دارد. آره، بله. حالا اینجا افعله نامرد. بودن. نامردی فارسی. حالا واژه عربی بانک استعمال شده، قابل تفصیل هست. در واقع بیمروتی میشود، واژهاش را پیدا کرد. از خسران به معنای پست. خسرو برای ضرر است. خوب، حالا اینجا «حسرت». «حسرت» قابل تفصیل هست یا نیست؟ نه. «حسرت» که معنای چیست؟ به معنای آن حسی که انسان وقتی یک چیزی را از دست داده. (پشیمانی از دست دادن.) (تکبر دارند.) نه، احساس میکنم که مثلاً وقتشان را از دست دادهاند، عمرشان را از دست دادهاند. (آیا عمر استحصار خسته نمیشوند.) در واقع ترجمهاش نیست. لازم، چون پشیمان نمیشوند، خسته نمیشوند. خیلی مهم است. خیلی وقتها تو ترجمهها، توی برداشتها دقیق خودش را نمیگویند، لازمش را برداشت میکند و این گیر ایجاد میکند تو کار. مخصوصاً تو بحثهای اصولی و استنباطی و فقهی و اینها. پس «حسرت» قابلیت تفصیل ندارد در عربی. (پشیمان شدن.) (پشیمانتر شدن.) تو فارسیش تو عربی نداریم. (احصروا نداریم.) «اشد حسره» نه. (مهم است که بعضی واژهها تو فارسی تفضیلی، تو عربی نیست.) (چهبسا تو فارسی تفضیلی نباشد، تو عربی هست.) واژه تو عربی اسم تفضیل شما تو فارسی باید یک کار دیگرش بکنیم. مثلاً «عدل». مثلاً «ادل الدلیل». «ادل الدلیل» یعنی چی؟ (دلیلترین.) (دلیلترین، دلیلتر است.) (دلیل قویتر.) ولی عرب میگوید «عدل». «عدل الدلیل علی شیء وقوعه». معروف است. عربی است، علوم مختلف کاربرد دارد. «أدل الدلیل علی» بهترین دلیل بر چیزی وقوع. وقتی یک چیزی محقق شد. (نه عدل اینجا ترجمه فارسی ندارد.) درست است. (آن ورش هم هست حسرت.) این شکلی، بله. عرض کردم اگر ما بودیم آنجا اینها. ببینید خود مباحث دو تا چهار تا پایتخت آدم هیچی نیست. وقتی میخواهد کار عملی بشود، کاربردی بشود، سخت میشود. ما چون رویکردمان رویکرد عملی و ترجمه است. یعنی متن محوری، متن درسی، متنی که قرار است فهمیده بشود. اینهایی که گیر میدهی مال همین که کاری ندارد. تمام. عرض کردم صرف و نحو من میتوانم تو سه روز تمام بگویم از اول تا آخر جا بماند. همه را قشنگ میگویم با مثال، هیچ کاری هم ندارد. ولی میتوانم قسم والله بالله طلا بخورم که سال بعدش شما دوباره برمیگردی، میگویی آقا یک دور دیگر یک سه روز. همه ماشین. و حالا قشنگ میفهمیم گیاه، دیفرانسیلی، دیفرانسیل بود و بعد نمیدانم چرخدنده بود و بعد نمیدانم جعبه اگزوز و فلان. همه را بلدم. حفظم اصلاً اول این حروف به هم چسباندن، مثلاً کلمه درست کردن، کارهایی که میکنند تقدیر است یا نیست. (احتمالات.) مهمترین چیز در زبان، هر زبانی. مهمترین چیز در هر زبانی استعمالات است. پیامی تازگی آمده بود که کدام زبان مثل زبان فارسی که یک کلمه ۱۰، ۱۵ تا معنی داشته باشد؟ بعد «ها» را آورده بود. ۱۰، ۱۵ معنایی که تو فارسی به معنای تعجب. (ها؟) به معنای تأیید. (ها؟) به معنای سوال. (ها؟) به معنای... خیلی هم جالب. ۱۰، ۱۵ تا معنایی که ما وقتی «ها» را... (احتمالات است دیگر.) حالا بعضی استعمالات خیلی قویتر است. بعضی استعمالات غریبتر است. لذا ما وقتی اول از همیشه ما: «استعمالات قویتر». (کسی عربی را نمیفهمد، مگر اینکه عرب شود.) این را داشته باشید از بنده. شرطش این است که آدم برود در این استعمالات غرق بشود. آره. مثلاً من خود زبان انگلیسی. تجربهها خیلی به درد آدم میخورد. مثلاً یک واژه را بعد من مثلاً خیلی دقت میکردم ایشان وقتی با یک کسی انگلیسی صحبت میکند یا توی پیامی که انگلیسی رد و بدل میکند اینها، آنجاها چهجور استفاده میشود؟ این خیلی مهم است. «really» مثلاً. «really» یعنی چی؟ (یعنی حقیقتاً، یعنی واقعاً.) استعمالش مهم است. این واژه یعنی اینکه خیلی خوب. حالا «حسرت» چی ندارد؟ (تفضیلبردار نیست.) وقتی تفضیلبردار نباشد، در تعجب نمیآید. حالا من میخواهم از «حسرت» تعجب بسازم، چهکار کنم؟ «یالها من حسره». همین که امیرالمؤمنین فرمود؟ (یانه آوردیم.) «یالها من حسره». یعنی چقدر. حالا این را ترجمه چهکار کنیم؟ (یعنی حسرت به رحم کاملش اینجاست.) (حسرت خیلی.) یک حسرت خیلی نامأنوسی. حسرت خیلی زیادی برای اوست. یا حساب، (یا حسرتا نگفتند؟) دیگر خدا یاریاش کرد و سرش را آورد. نه اینکه اصلاً ندارد، آن شکلی نیست. بله بله. چون به استعمالات، نظرات اینجا از جاهایی بود که ضعف دارد صرف و مطلب مهمی است، نباید اضافه کرد. خب، «احسن بزیدن». (احسن به زید.) گفتیم «با» چیست؟ (کفا بالله.) «کفا به ا...». (شدید.) در واقع چیست؟ خوب. پس با این تقدیم میشود: «اجعل زیدا جمیلاً کاملاً فی عقیدتی». یعنی عقیدت سید را یک جمیل کامل بدان. امر اول.
خب، یکخرده امروز طولش دادیم، اشکال ندارد، بحث تعجب خوب پخته شد. بخشهای بعدیمان دیگر ساده است، چیز خاصی هم ندارد. انشاءالله با سرعت میخوانیم و فردا اگر برسیم انشاءالله بحث تعجب را تمام کنیم. هرچند یکخرده بعید است، ولی بنابر این است که انشاءالله فردا تمام بشود و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...