نگاهی دقیق به ساختار استثنای مفرغ
چرا برخی مستثناها مرفوعاند؟
از فاعل تا مفعول در استثناهای قرآنی
راز نحوی آیه «لا یعلمها الا هو»
«الا المساکن» و معناشناسی بلاغی
مفعولبه و اعراب در نحو قرآنی
رحمت للعالمین در نگاه نحوی
«الا الساعة» و دقت نحوی قرآن
مفعولله و فصاحت در آیات استثنا
بلاغت پنهان در جزئیات اعراب
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث ما در مورد استثنای مفرّغ بود. اسم اول از استثنا بود، استثنایی هم بود که چه بود؟ هم کلام منفی بود، هم مستثنامنه در تقدیر بود، هم متّصل. خب، گفتیم که آن مستثنامنهی که در تقدیر میآید، یک وقتی مبتداست، یک وقتی خبر است، یک وقت فاعل است، این سه تا را گفتیم. چهارمیاش وقتی است که حالا در بحث ضمیر میگویند ضمیر تقدیری و اینها، عملاً خیلی فرقی نمیکند، جفتش حالا شاید معناً ـ کمال تفاوت را داشته ـ محذوف، حالا مقدّر است. در کلام، مقدّر را گرفت.
خب، چهارمیاش نافاعل است: «لا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ»؛ همان: «هُوَ إِلَّا هُوَ». بله، شما از چه چیزی دارید اخراج میکنید؟ از یک نفر. یک نفر را اخراج میکنید. چند نفر حداقل داشته باشد، یکی از اینها خارج است. یک نفر است که نمیداند، آن یک نفر جز همان یک نفر؟ یک نفر را از خودش اخراج میکنیم. باید فاعل باشد؛ مثل سوره احقاف، آیه ۲۵. آیه ۲۵ صفحه توضیح اضافه: این هم عرض بکنم. ما در بحث استثنا، یک سری مباحثی را که داریم، یعنی بعضی از مباحثمان بعداً در بحث حروف دیگر اصلاً مطرح نمیشود. یک وقت فکر نکنید من در بحث استثنا ماندیم، مثلاً در یک نصف صفحه از جزوه داریم اینهمه وقت میگذاریم، نه. ما در بحث حروف خیلی از اینها را دیگر تمام کردیم. بحث «إلّا» را مثلاً اینجا کامل حلش میکنیم. به حروف که برسیم، با «إلّا» کاری نداریم. یعنی عملاً چندین صفحه از جزوه دارد پیش میرود. چقدر از این جزوه خوانده شده؟ سوره احقاف، آیه ۲۵، صفحه ۵۰۵.
آیه ۲۵. خب، «تُدَمِّرُ كُلَّ شَیءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لاَ يُرَىَ إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي القَوْمَ المُجْرِمِينَ». بله. چه شد؟ مساکن چی؟ احسنت، «إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ». یعنی اینها یک حالی پیدا کردند که به وضعی، «فَأَصْبَحُوا» به وضعی دچار شدند، «لاَ يُرَىَ». جمله میشود چی؟ حال جمله. چون جملهای که بعدِ معرفه آمده دیگر. «وا» ضمیر «فَأَصْبَحُوا». «لاَ يُرَىَ إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ». «أَصْبِحُ» جز افعال چی بود؟ خبرش هم هست. حال نیست. اینها به حالی دچار شدند که جز خانههایشان دیده، دیده نمیشود. چی گفتم؟ در حالی که چیزی جز خانههایشان، چشم. «أَصْبِحُ» را احتمالاً فعل تام گرفته و «لاَ يُرَىَ» را حال گرفته. داخل شدن.
انعام، ۱۱۶، صفحه ۱۴۲. «وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ». ۱۴۲، ۱۱۶. شاید مثال کجاست؟ انعام. ببخشید، ببخشید. آیه ۴۷، صفحه ۱۳۳. صفحه ۱۳۳. توضیح اضافه: آن آیه را داشته باشید، مثال بعدی ماست. به آن اشاره میکنیم. «هَلْ یُهْلِکُ أَحَدٌ» مثلاً؟ آیا قومی هلاک میشود جز قوم ظالمین؟ منفی. «هَلْ یُهْلِکُ إِلَّا القَوْمُ الظَّالِمُونَ». مفرّغ منفی نیست. مثبت هم نیست. مثبت هم نیست. استفهام مثبت نباشد، أعم از منفی و استفهام. کلام موجبه نباشد. حالا چرا اینجا مرفوع شده؟ هم آن آیه قبلی، «مَسَاكِنُهُمْ». آقا بحث اعراب بعدِ استثنا خیلی مهم است، خیلی مهم است. اصل دعوا در این اعراب است که اعراب بعد از «إلّا» را چه باید بگذاریم؟ منصوب؟ مرفوع؟ مجرور؟ چی؟ الان اینجا چند تا که داشتیم، همه در مثالهای قبلی ما چی بود؟ مرفوع بود. حالا از این به بعد منصوب میشود. منسوبها از این به بعد. قبلی: «الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ». ۴۷. «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ». اینها را منصوب آورده.
پنجمین: پنجمی از این مستثنامنه، مفعولبه. سوره نوح، آیه ۲۷. این استفهام در مقام انکاری است. ۲۷، صفحه ۵۷۱. «إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا». بله. «دَائِرُهُم یَذِلُّو عِبَادَ». «وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا». «لا یَلِدُوا وَلَدًا». «لا یَلِدُوا وَلَدًا» خوب است اینجا. بچهای را به دنیا نمیآورند مگر اینکه موارد مفعول شدیم. بله، «وَلَدًا» مفعول است. این را برداشتیم. کلام هم که غیرِ موجبه است، منفی است و متّصل هم که هست، «فَاجِرًا» جزئی از «وَلَدًا» بله. اسم جنس است دیگر. «وَلَدًا» هم بخواهیم. «فَاجِرًا کَفَّارًا» منصوب شده. از اینجاها دیگر کار سخت میشود. این در منصوباتش کار سخت میشود. بله.
سوره فلان را باز کنید. این چرا مرفوع است؟ این چرا منصوب است؟ آنجا گیر پیدا میشود. آدم بیچاره فکر کند آن مستثنامنه را دارد، ندارد. «لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا إِلَّا تَسْنِيمٌ، تَسْنِيمًا، إِلَّا سَلَامٌ». حالا اینجا باید چکارش کرد؟ مفسرین گیر کردند. «لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأثِيمًا إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا». مستثنای متّصل، منفصل، مفرّغ؟ «قِيلًا سَلَامًا». «سَلَامًا» مستثنامنهش حذف شده یا آمده از همان «لَغْوًا وَلَا تَأثِيمًا»؟ چه میشود حالا؟ اگر «لَغْوًا وَلَا تَأثِيمًا» باشد، یعنی اگر بخواهد متّصل باشد، یعنی «قِيلًا سَلَامًا» جزئی از لغو و تأثیم. یعنی در بهشت لغو و تأثیمی هست، اینها نمیشنوند. اینها فقط سلامش را میشنوند. یا نه، اصلاً لغو و تأثیمی نیست، اینها فقط سلام میشنوند. کی میشود؟ چی؟ منقطع. یا نه، اصلاً «قِيلًا سَلَامًا» مال یک چیز دیگر است. حالا مفسرین گیر کردند بیچارهها، اینجا سخت میشود کار. بعد بحث برمیگردد به عقاید در مورد بهشت. مال چی بگوییم؟ آخه بهشت جایگاه لغو هست یا نیست؟ لغو و تأثیم ندارند، نه. فقط یک لغو و تأثیم دارند، آنهم «قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا». هدایت غیرمخصوص بحثمان تمام بشود. بحث شیرین است. هر چقدر خدا میداند چقدر ما آیه فقط در این بحث میخوانیم. هر چقدر روی این بحث وقت بگذاریم کم است. من خودم حاضرم در ادبیات یک واحد فقط استثنا درس بدهم. مهمترین بخش نحو، یکی از مهمترین مباحث نحو است. تازه مثلاً کسی بیاید ذوق داشته باشد، استثنا را بیاورد، نکات صرفی، نحوی، بلاغت. که در بلاغت هم بخش زیادی از بلاغت مربوط به استثناست. و اصول، که بسیاری از مباحث اصولی هم ربطی به استثنا دارد. اینها را کنار هم بگذارد، یک سال درس بدهد کلاً با استثنا. بحثهای زیادی از کاربردی عملی. خیلی حالا روایتی که اعراب ندارد. فکر کنید آدم بخواهد قرآن اعراب دارد. روایت آدم اعراب ندارد، اعلام آمده. حالا آنجا باید چکار کنیم؟ ای خدا توفیق بده. «کَفَّارًا» از منصوب، از مفعولبه. مفعولبه ما مستثنامنه بوده که در تقدیر است.
آیه بعدی، همان سوره انعام بود که آیه را خواندیم: «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ». «إِن يَتَّبِعُونَ شَیْئاً». انعام ۱۱۶ بود دیگر. ساده است. تبعیت نمیکند چیزی را، مگر ظن. آیه بعدی، سوره نجم، آیه ۲۹. ۵۲۶۷. حافظ سوره سجده واجب، آیه ۲۷. «إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَىٰ». آیه ۲۹. ۲۷ نداشت. آمد. «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا». چرا «الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»؟ «لَمْ یُرِدْ»، یعنی دلم لک میزند که این تمام بشود. توضیح اضافه: آقا یک سوره بدهم خدمت حضرات. بحث استثنا شد. قشنگ کار کند. روغن آره؟ عمل روغن بگیریم. «إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا». فاعلش کیست؟ خارش؟ ابوالفضل. ابوالفضل، منطقه. «لَمْ يَرِدْ» یعنی چی؟ اراده نکرد. وقتی «مَنْ» شرطیه، «مَنْ» موصول سرش آمده، چی میشود؟ «مَنْ لَمْ يُرِدْ». بازی دیگر. اعراض کن از کسی که تولی کرد از ذکر ما و نخواست مگر حیات دنیا را. نخواست چی؟ مگر حیات دنیا را. «وَلَمْ يَرِدْ حَيَاةَ» یا «حَيَاتًا». یا «لَمْ يَرِدْ». حالا «شَیْئاً» که اینجا خیلی راحت است، دم دستی است. ولی خب خیلی ظریف نیست. «لَمْ يُرِدْ حَيَاةَ الدُّنْيَا». «ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ». قشنگ جز دنیا هیچی حالیاش نمیشود. قبل «إلّا» آن دیگر الان توضیحات. پس اینجا از مفعولبه ما گرفتیم.
آیه سوره زخرف، آیه ۶۶. صفحه ۴۹۳. ۹۴. «هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ». ۶۶، صفحه ۴۹۴. خب، چی؟ «السَّاعَةَ». «إِلَّا السَّاعَةَ». ذات این قضیه این را میطلبید. یک خاصی را داری از آن خاص میخواهی عام بشود بسازی. «السَّاعَةَ». الف و لامش، الف و لام چیست؟ ساعت چیز بود دیگر. الرحمن چیز زائد است، بدون روز قیامت. برای روز قیامت ساعت. «إِلَّا السَّاعَةَ». خدا «السَّاعَةَ» همش با همدیگر علم است. نمونه قیامت علم به علائم الغد است مثلاً همچین چیزی. حسابمان چیز بشود. «یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ» بگیریم که معنا بدهد. آیا نمیبینند؟ آیا انتظار دارند چیزی را مگر قیامت؟ دم دستی. «هَلْ یَنظُرُونَ آتِیَةً» مثلاً. آیا آمدنی را مرد حسابی؟ «آتِیَةً» اینجا به نظر میآید که خوب است. آمدنی را. آمدنی را. آیا انتظار دارند آمدنی را به جز قیامت؟ «أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ». پس اینجا آتیه خیلی دم دستی. همهجا میشود گرفت. قرص چی میماند؟ آقا به همه مریضها میدهند، به همین میخورد. همینجوری است. اینجا «سَاعَةً» هم باز گسترده نزدیک باشد که یعنی ظرافت داشته باشد استثنایش، یعنی آن جنس غریبش را بگیریم، نه جنس بعیدش. «مَا هَذَا إِلَّا جَوهَرٌ». هیچ جوهری اینجا نیست مگر انسان.
ششمین مفعولبه دوم است. پس پنجمین مفعولبه بود، ششم مفعولبه دوم. مفعول اول آمده، دوم نیامده. استثنا از مفعولبه دوم. سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۶. آخرش فکر کنم بله. «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا». فعل فاعلش نفس، مفعول اول. «شَیْئاً» که اینجا «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا تَكْلِيفًا إِلَّا وُسْعَهَا». پس اینجا تکلیف چی شد؟ مفقودی هست یا حلش کنیم؟ منقطع بگیریم. «وُسْعَهَا» آخه بدبختی این است که «وُسْعَهَا» متّصل است. بدجور هم متّصل است. وسع نفس، نفس و وسعش. وسع نفس بخشی از نفس است. اینجا یک ایرادی هست به این مثال. «إِلَّا وُسْعَهَا» مستثنای از نفس. آره. خب متّصل که هست. تو مفرّغ و متّصل باشد، یعنی چیزی در تقدیر گرفت. این را میخواهیم بفرمایید. به نظرم همین میآید. یعنی ما غیرِ مفرّغ بگیریم اصلاً و متّصل. حالا این مثال یک خرده ان قلت دارد. ولی سوره نوح، آیه ۶. آن خیلی مثال شفافی است. صفحه چند؟ سوره نوح. وسع امتداد نفس است. از نفس. ولی خب، این یک چیزی هم لازمه تقدیر دارد. خدا بر نفس چه را تکلیف نمیکند؟ مگر چهجوری باید در تقدیر بگیریم؟ شاید تکلیف باید قبلش بیاوریم. به دلیل «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ». «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ تَكْلِيفًا». «أَعْلَمْتُ زَيْدًا خَالِدًا فَاضِلًا». جابجا بشود، کلاً معنا عوض میشود. من به زید اعلام کردم که خالد فاضل است. فاضل با خالد عوض کن: به زید اعلام کردم فاضل خالدی. «تَكْلِيفًا نَفْسًا». تکلیف نمیکند تکلیف را، یعنی نفس را. یعنی تکلیف را نفس نمیکند. نه. نفس تکلیف نمیکند. «كَلَّفَ اللّهُ نَفْسًا تَكْلِيفًا». بازیش را بگیریم. تکلیف میکند خدا نفس را، تکلیفی. تکلیف میکند خدا تکلیف را، نفسی.
سوره نوح، ۵۷۱. مقایسه یا الله. خیلی بازدارنده. همین عدد سورهها. مگر حفظ بشود؟ خودش خیلی سوره ۲۷. نصف قرآن که شما ۲۰ سوره بیشتر ندارید. جز ۱۵، ۱۷ تا ۱۸ تا سوره است. نصف قرآن اسمش سوره حمد و بقره است و آل عمران و نساء و مائده است. و همینجوری به ترتیب پشت سر هم. آنهائی که اصلاً خیلی سه چهار جزء آخر دیگر بعضی پاره سه تا سوره دارد. قرآن راحت میشود پیدا کرد. ۷۰. صفحه ۵۷۰. آیه ۶. بله. سوره نوح هم از آن خیلی زیباست. «قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا. فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا». ترجمه بفرمایید. ماضی. اضافه نکرد ایشان دعای من خواندن من دعوت من مگر احسنت، عملاً خیلی واضح است. اضافه. دعای من بر ایشان. مفعول اول. دعای مفعول دوم. دوم. دعایی چیز فاصله شده بین فاعل و مفعول. مفعولمان ضمیر. «ضبط راه إبراهيم نحوصمدي». کجا بود؟ یک بحثی بود. من همینجا که مفعول مقدم میشود بر فاعلی که مضاف متکلم است. «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا». بر ایشان نیفزود دعوت من چیزی را اثراً. حالا اثراً یکجوری است. «فِرَارًا» به اثر ربط ندارد. قرص فراری. عمل مثلاً فراری واکنش. خب، واکنش چی بگیریم؟ واکنش عسل بگیریم. از عمل میآید. دعایی. اثراً. «إِلَّا فِرَارًا». مفعولبه دوم و منصوب.
آیه بعدی، سوره مدثّر که نزدیک انجام است. آیه ۳۱. صفحه ۵۷۶. «وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً». هرچه اطلاعات آدم درباره استثنا بیشتر میشود، تا نگاه میکند بیشتر عقبنشینی میکند که این الان کدام است؟ هی سختتر میشود. این است که عرض میکنم سخت میشود. ۵۷۶. آها، احسنت، احسنت، احسنت، خیلی. «وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً». و ما قرار ندادیم اصحاب نار را. فرد فضیلت. «إِلَّا مَلَائِكَةً». اصحاب نار اینجا به معنای چیزها، اصحاب نار یعنی جهنمیها. اینجا منظور جهنمیها نیست. و یک معنا اینجا اصلاً متصل نیست. منقطع بگیریم. ما قرار نداریم اصحاب. ولی خب، مشکل این است که بگیریم باید چی باشد؟ مستثنا منه ذکر بشود. با قاعده جور در نمیآید. لذا اصحاب نار یک معنای دیگر میدهد. انسان میتواند جنس غریب. اینها چیست؟ مخلوق. جنس غریب، بعید، شخص. بگذار ببینیم از این ظریفتر چی میشود گفت؟ ترجمهها خیلی ظرافت میدهدها. اینکه شما مستثنا را چی بگیرید از خاصیت. من نگهبان گرفته. هندزفری هم استفاده. بله. اصحاب نار. فردی جز ملائکه قرار ندادیم. شخصی جز ملائکه قرار ندادیم. اصحاب نار را احدی جز ملائکه قرار ندادیم. یعنی چی؟ یک دانه مصداق را. «إِلَّا اللَّهَ». یعنی یک دانه مصداق. ملائکه باز دورِ دامنش باز است. اسم جنس خودش ملائکه. ما اصحاب نار و ملائکه قرار ندادیم مگر ملائک. شخصاً. شخصاً باز از فرد بستهتر میشود. شخص عربی مصداق به قرآن قرآنی نیست. خیلی خلق. «خَلْقًا» هم قشنگ است. «مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ خَلْقًا مَخْلُوقًا إِلَّا الْمَلَائِكَةَ». توضیح اضافه: لیات سطح و وزیران و جهنم. وزیر بهداشت مثلاً. حالا مسخره نکنیم. نیاید سر وقت. وزیر دفاع مثلاً. یارانه مثلاً. یکی یارانه را قطع میکند. شب یارانه در مصیبت عظمای دولت میکند. مذاکرات به نتیجه نرسیده، یارانه نداریم. الان همینها قطع شده. گستاخ و خلاصه. نداریم مواد. «إِنَّا أَعْتَدْنَا لَهُمْ إِلَّا الْفِتْنَةَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا». احدی. «خَلْقًا». حالا این دومش چیست؟ «وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ». ادامه این جعلنا، مثل همان جهنم قبلی. «عِدَّةً» هم که مشخص، مفعول اول. ماده. ایشان را قرار ندادیم چی چی؟ جز آزمایش ابتلا. «إِلَّا فِتْنَةً». ابتلا اعم از فتنه است. به نظر نمیآید تقریباً هممعنا با قید اضافه. فقط برای اینکه نگوییم «فِتْنَةً» میگوییم ابتلا. صخره. جع الله جمع محک. مثلاً بعضی از کلمات وقتی قرآنش را میخواهی بیاوری باید خودش را بیاوری. هیچی جای فتنه را در قرآن در ذهن شفاف فتنه مشخصات. حاج انا. غرضی از این تعداد نداشتیم مگر آزمایش مثلاً. حالا چهجوری برسانیم؟ چی بگوییم؟ ما این را. ما «جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ». دنبال یک واژه میگردم، نمیآید. واژهاش نمیآید. آها، غرض ما این بوده. میدانم، میدانم چی میخواهیم بگوییم. ولی کلمه نمیآید. به کلمه خوبی که بچسبد با تعداد. اینها را قرار ندادیم تعدادشان را فتنه؟ بخش از غرض نیست. چند تا چیز میتواند باشد. یکیش فتنه. «لِلَّذِينَ كَفَرُوا». عده آنها را که گذاشتیم از این یک غرضی داشتیم. ببینید، این از عوارض مصداق است. خود مصداق نیست. از عوارضش باشد. زحک حیوان است. زاحک حیوان است. زوح حیوان نیست. مفتون. نه، فتنه غرض نیست که. چرا دیگر؟ اصلاً اینجا غرض فتنه. خود معنایش را که شما میگویید فتنه یعنی چی؟ یعنی آزمایش. آزمایشگاه. غرض یعنی اینکه مقصود. نه. درست است که مصداقاً، اینها گاهی یکی میشوند. ولی این مصداق از آن نیست. کردن کافران غرض. نه، غرض را باید چند قسم برایش در نظر گرفت. بگوییم یکی از اقسامش، یکی از اجزایش. نه دیگر. در تعریف غلط که ما نمیآییم بگوییم یکی از چیزهایش فتنه است. غرض به خیلی چیزها تعلق میگیرد. به میلیاردها چیز تعلق. یکیش فتنه است. از این جعل چیست؟ چیزهای مختلفی میتواند باشد. ما عده آنها را غرض قرار ندادیم مگر فتنه. عده آنها را ما قرار ندادیم آنها را جز از این غرض. آها، از این غرض شد. این فرق. غرض فلان. درست است. علل. «غَرَضًا إِلَّا الْفِتْنَةَ». درست. این اصلاً فلان نیست مگر فلان که بخشی از این است.
«هَٰذَا» خدا خیر. این شیء بدی است که کار راهانداز آچار فرانسه است. فطرتاً آزمایش مومنین باشد حداقل آزمایش کافرین هم باشد. خواستیم کافرین آزمایش اضافاتش. استثنا خورده اینجا. به تنهایی که اینجا در قضیه نیست. خب، الان اعرابش چیست اولش؟ مفعولی. محله مرفوعی. احسنت. بعدیش چی؟ «وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْبَشَرِ». احسنت. چی خبر میخواهد؟ احسنت. یعنی خبر در تقدیر است. شیون. جنون. جز ذکر برای بشر نیست. ترجمه چی گفتم؟ مثل مذکر. و این جز هشدار و تفکری برای انسانها نیست. این است. و آن. آن چی؟ بعد تازه این. این چی؟ خدا حفظشان کند. کل این، یعنی کل اینی که برایتان گفتیم فتنه، «ذِكْرَىٰ لِلْبَشَرِ» است. بالاترش میگویند «هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ». اصلاً بحث در مورد قرآن است. درد میکند. آیات اول که شروع میکند. «قُمْ فَأَنذِرْ». و اینها. «زِنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا». «وَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ». «مَا هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ». بعد از اینجا ماجرا شروع میشود. اینها میگویند آقا این قول بشر است. «ذِكْرَىٰ لِلْبَشَرِ». مشکل اینکه مؤنث آورده «هِیَ». کلمات. و یا جهنم. ذکر را بخواهد جزئی ازش باشد. کل این جملات. کل این جملاتی که دنبال هم آمد. کل این سخنرانی. جمله را گرفتیم. کلمه «هِيَ» را برگردانیم به کلمه «أَقْوَالٌ»؟ «إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْبَشَرِ». آنی کلمات. «مَا هِيَ كَلِمَاتٌ إِلَّا ذِكْرَىٰ». خوب است. کلمات خوب است. «مَا هِيَ كَلِمَاتُ» چون خبر آن هم هست. «إِلَّا ذِكْرَىٰ» میشود، وقت جزئی از کلمات. خیلی خوب.
برویم سراغ هفتمی. خسته که نشدید؟ یکخرده خسته شدید. الحمدلله. خدا را شکر. برکت. یعنی از فلسفه مباحثات همین است. فکر این باشیم که این تمام میشود، برویم کتاب بعدی. کتاب بعدی ندارد. همین است. قرآن است دیگر. کتاب بعدی هم باز برای قرآن است. محور قرآن. هفتم. مفعول له. سوره بقره، آیه ۲۷۲. مفعول له را نخوانده. یعنی یک مفعول له میشود. لام آورده برایش. یعنی میگوید که «ضَرَبْتُهُ تَأْدِيبًا». یعنی «ضَرَبْتُهُ لِتَأْدِيبٍ». به خاطر. من به خاطر منصوب میشود. به خاطر معنای به خاطر. بعد باید حتماً هم مصدر باشد. حالا بحثش میرسد. ۲۷۲. «لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ». احسنت. اح را به اقتصاد مقاومتی آوردن دیگر. ضربتی. ۲۷۲، صفحه ۴۶ و ۲۷۲. توضیح اضافه: رئیس از دشمن ناامید شدن. کریمی از دشمن و که ما هستیم دیگر. روی آیه را پیدا کردن. «خَيْرٍ فَلِأَنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ». حالا ما اینجا صفحه میگوییم وایمیستیم. درسهای جوادی. آفای جوادی خودشان کاغذ گذاشته بودند روی آیه فلان، این آمده. بعدی هرچه سرعت بیشتر بشود، بحث از تک و «وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ». انفاق نمیکنید «إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ». یعنی شما انفاق نمیکنید به خاطر چیزی، مگر به خاطر وجه خدا. به خاطر ابتغاء وجه خدا. ترجمه کردم. آها. چیزی را. نه، به خاطر چیزی. اینجا اثراً میشود بیاوری. به خاطر اثری. اینجا ابتغا خوب است. ابتغاءً. به خاطر چیزی انفاق نمیکنید «إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ». جز. یک خرده تخصیص شده. ترجمه کردم این را. غیر از آن قبلیها بودها. خیلی ترجمه دقیق است.
«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ». که آیه بعدی ما در سوره انبیاء، آیه ۱۰۷. به خاطر چیزی. به خاطر. خیلی این ترجمهای که کردم مهم بودها. این را حتما بماند در ذهنتان. خیلی مهم بود. سوره انبیاء، آیه ۳۳۱. ۳۱. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ». ترجمه میکنند آیه را. ما تو را ارسال نکردیم مگر رحمتی برای عالمیان. درست است. ما تو را. احسنت. برای رحمت. خیلی مهم است. یعنی خودت. میگویند آقا خود پیغمبر رحمت للعالمین است. نه. غرض از پیغمبر رحمت للعالم. چرا؟ چون استثنا از چیست؟ از مفعول له. مفعول له یعنی چی؟ یعنی به خاطر. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ» به خاطر چیزی مگر به خاطر رحمت بر عالمیان. ارسال نکردیم. چرا؟ به خاطر چیزی مگر به خاطر رحمت بر عالمیان. منصوب بودنش هم به خاطر استثنا از مفعول له. آها، اینجا آن «مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ» بود، تویش گیر کرده بودیم. «إِلَّا رَحْمَةً». رحمت، رحمت. جان. و مجرور متعلق به «أَرْسَلْنَاكَ». نقش خاصی ندارد. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ». ما تو را ارسال نکردیم به خاطر تاثیری مگر به خاطر تاثیر بر تاثیر. به خاطر رحمت بر عالم. گیر کردیم. کرده. رحمت جهانیان. گفته. این هم غلط است. برای رحمت. «مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً». فتنه چیست؟ مفعول له است. به خاطر فتنه. تفاوت پیدا کرد. آن مشکل قبلیمان حل میشود دیگر. ما دنبال مفعول دوم نباید بگردیم. به خاطر غرضی. آنجا «غَرَضًا». ما عده آنها را به خاطر غرضی قرار ندادیم مگر به خاطر. بانک. به خاطر تو. به خاطر. میخواست. خب، یعنی ما جواب نداریم. عده ملائکه آتش را ۱۹ نفر. مگر به خاطر تعظیم کافرین. «الَّذِينَ كَفَرُوا». این هم از هفتمی. تکه اولش را آورده بود. «أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً».
هفتمی. هشتمین مفعولٌفیه. هشتمین مفعولٌفیه. سوره یونس، آیه ۴۵. ۴۵. ظرف زمان، مکان. صفحه ۷۰۱. ۴۵، ۴۷. ۴۵. یونس ۴۵. «كَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ». «لَمْ يَلْبَثُواْ زَمَانًا إِلَّا سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ». مفعولٌفیه دیگر. زمان و مکان. انگار اینها «لَبْثُ» یعنی چی؟ ماندن. واسه سه نقطه روزی که ایشان را محشور میکند. گویا اینها توقف نداشتند. «سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ». ما از کربلا برمیگشتیم. یک ده روزی کربلا طول کشیده بود. استاد ما بین دو نماز پا شدند صحبتی بکنند و «إِلَّا سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ». پیدا نشد. چرا در سوره کهف برای مکث. «مَارْكِسِينَ». آنجا دارد. اول سوره است. آهنگ سوال کردند. «أتَسَاءَلُ بَيْنَهُمْ». همین است. «یَوْمًا». چرا منصوب است؟ «لَبِثْنَا يَوْمًا». حالا اینجا «لَمْ يَلْبَثُواْ زَمَانًا إِلَّا سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ». انگار یک چند لحظه از روز، همان روزی که بین متعارف است. اینها مرگ و اینها در دنیا بودند، در برزخ بودند. وارد قیامت شدند. ساعت هم تازه به معنای یک ساعت ۶۰ دقیقه هم نیست. یعنی چند لحظه. یک چند لحظهای از همین روزهایی که بین خودمان متعارف بود. کلاً اینقدر تنگسیتی. خوب. «لَمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَةً».
بعدی سوره اسراء، آیه ۷۶. «وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَّا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا». «خِلَافَكَ». یعنی چی؟ پشت سرت. بعد تو خلاف از خلف میآید. یعنی پشت سر شما. بعد از شما. بنابراین اینها «لَبْثُ» توقف ندارند. نمیمانند پشت سر تو، بعد از تو. «زَمَانًا إِلَّا قَلِيلًا». پس «قَلِيلًا» چرا منصوب است؟ مفعول مستثنا از مفعولٌفیه. «زَمَانًا قَلِيلًا». مدت قلیلی. اح. ختم میشود. «خِلَافَكَ» پشت سر. خلاف رسولالله دارد. در پشت پیغمبر. ترجمه کردند. قطع کن. قطعه. از خلاف از پشت. قطع کن. یا صلیب. در سوره طاهاست یا سوره طاهاست. توضیح اضافه: خانم یادمان میآید انشاءالله. بله. ۷۱: «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ». «قَطِّعُواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ». از خلاف قطع کنند. حالا از پشت یا به طور مخالف؟ به طور مخالف یعنی مثلاً دست راست و پای چپ. با نیمتنه نتوانند کار کنند. ولی «مِنْ خِلَافٍ» الان بعد اینهمه مدت اولین وجهی که به ذهنم میآید این است که از پشت قطع. تا حالا به این فکر نکرده بودم. بد نیست. از پشت آخه خیلی فرقی نمیکند. از جلو قطع کنیم پشت خیلی عقوبتی نیست. بازِ مخالف قطع کنند. محارب هم که میگیرند. مخالف خط میکنند. از. یعنی دست راست مثلاً با پای چپ. حالا اگر بخواهند ادامه. یعنی اینکه آقا این چه بذره برتری دارد نسبت به آن یکی. یا اگر چهار دست و پایش را دارند. حالا یکجور تحقیر است. تغییرِ عبر برای خودمان. طرف چه دارد؟ با دست سالم. اعدام. دست خود. نفس کارم. میشود تشکیک کرد. حالا زجر اضافه تو این است که همین که خلاف پشت دست و پا. دست و پای خلاف. چون دیگر یعنی با آن دست نمیتواند پایی که چیز شده را. البته وقتی هم یکسان باشد بدتر است. نه، دستی که بریده نمیتواند پارک پا را بگیرد. آرامش کند. شاید خون بیشتری از بدن میرود. خون بیشتر نمیرود. یک بحثش بخواهم دو طرف نیمکره مغز را تحریک بکند. شاید مثلاً خوبی. طرف نیمکره مغز درگیر میشود. درد بیشتری. یک طرف دیگر درد. توضیح اضافه: بچه پزشکی در المیزان. بعدی مثل اینکه. خیلی خوب. تا مفعول مطلق خواندیم. انشاءالله فردا. امروز یک خرده کم از جهت صفحه خواندیم. ولی خب آیات. الحمدلله خدا را شکر. اینها خیلی ثمره دارد. یعنی حالا با یک متن عربی انشاءالله میرویم بعداً خدمتتان. اینقدر اینها به درد میخورد. همین نکاتی که عرض. قشنگ به شهود برسید. الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...