معنای دقیق استثنا در زبان عربی
از ملائکه تا ابلیس؛ استثنای متصل
سه نوع استثنا؛ مفرق، متصل، منقطع
چرا «الا» مادر ابواب استثناست؟
نگاهی نحوی به آیه «لیس للانسان»
راز بلاغت در «إن هو إلا وحی یوحی»
استثنا و معناشناسی آیه «إن الحکم»
تفاوت ظریف «الا» و «لاما» در قرآن
بلاغت نحوی در ساختار استثنا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث جدیدی را درباره "استثنا" آغاز میکنیم. استثنا یکی از مباحث خیلی مهم نحوی و ادبیاتی است و بهشدت پرکاربرد. این بحث از جمله مباحثی است که اهمیتش بسیار بالاست و فرّار گیجکننده است و کثیرُ المراجِعَه هم هست. در ادبیات ما کمتر بحثی مانند استثنا را داریم که در متن بحثهای علمی نیاز باشد هی برگردیم و ببینیم که در بحث "الّا" و استثنا چه چیزهایی گفتهاند.
**تعریف استثنا**
"استثنا" در لغت به معنای اِعفاله شیء (انصراف شیء) است. پس "استفعال" که طلب میکنند که چیزی از یک جهتی میل به جهت دیگر پیدا کند، میشود "استثنا". یا به معنای این است که چیزی را دوتا کند. "استثنا"، صناعتِ دو قسمت کردن و دو شقه کردن است و به معنای این است که چیزی را از آنچه بر آن هست، منصرف کند.
**استثنا در اصطلاح**
در اصطلاح، اخراجِ ما بعد ادات استثنا از حکم ماقبل است؛ یعنی "الّا" که آمده _"الّا" ادات استثناست_ میخواهد ما بعدش را از ماقبلش اخراج کند. استثنا، ماقبلِ ادات را از حیث نفی و اثبات، از حکم ماقبلش خارج میکند. اگر ماقبلش نفی بود و مناسب این معنا _دو معنای اخیر_، مانند: «ما جائنی احدٌ الّا زید»؛ از همه نفی میکند آمدن را؛ یا برای اثبات: «جاءَ القومُ الا زیداً»؛ آمدن را برای همه اثبات میکند و از زید نفی میکند.
**اجزای استثنا**
آنچه واقع میشود بعد از ادات استثنا، به آن "مستثنا" میگویند. آنچه قبلش میآید، "مستثنا منه" میگویند. اگر ذکر نشود، به آن "مستثنا منه" در لفظ میگویند. اگر «مستثنای خالی» بیاید، "مستثنا منه" در کلام ذکر نشود، چه مفرّق یعنی فارغ از تقید به ذکرش و اگر ذکر بشود، خوب است.
**انواع استثنا**
حالا اگر مفهومِ "مستثنا" شامل برای آن "مستثنا منه" بشود _یعنی این مشمول آن باشد، "مستثنا منه" این را دربربگیرد_ چون به افرادش اتصال دارد؛ مانند دو تا مثالی که گفتیم: زید با قوم. نسبت اینها چی بود؟ زید جزو قوم است. میشود چی؟ میشود "متصل". اگر شامل نشد، میگویند "منقطع"؛ چون از افرادش منقطع است. «القومُ الّا حمار». حالا فقط اشارهای به آن میشود، بعداً شاید روش بحث کنیم. «فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ».
مُلّا اگر منقطع باشد، بهش دستور دادن که سجده کند وقتی موقع سجده کردن میشود جزو ملائکه است! در اینجا مثالی درباره خاطرهٔ رهبر شدن آورده شد که چون خارج از موضوع بود، حذف شد.
آن چیزی که باید به آن مغالطههای اساسی در مفهوم ملائکه توسعه بدهیم؛ متصل بگیریم. توسعهٔ جنس ملائکه، مثل همان چیزها مثلاً سگ اصحاب کهف از جنس اصحاب کهف نبوده، ولی از اصحاب کهف بود؛ و مستثنای مفرق توی «قومٍ الّا حمار» را ندارد. خوب به علی بشود داد. «اَنْجَمَعَ القومُ الّا حَمَارٌ» را میشود توسعه داد؟ بگوییم آقا «اَلّا حمار» را توسعه میدهی، مثلاً مفهوم قوم را یکجوری که الاغ را هم دربر بگیرد، میشود قوم و حَمَار؟
اگر این میخواهد دقیقاً فرمان چی شد که بلافاصله فصل جدا بود، ولی مخاطب امر، ملائک است. مخاطبان ملائک. فرمان «اسجدوا الملائکهْ سجود» متصل است یا ملا؟ شاید بشود "مفرق" هم مثلاً به یک اعتبار گرفت. حذف شده؟ چی شده؟ در صورت ملائکه مفهومی است از جن و فرشته؛ یعنی گاهی در قرآن ملائکه گفته میشود، جن را هم دربر میگیرد. تو بحث عذاب و اینها، گاهی عذابِ قومی توسط ملائکه صورت میگیرد. اجانین هم با ملائکه حسنا. اجانین در ملکوت سفلا و ارتباط دارند با ملائکی که آنها در ملکوت علیا هستند. خیلی وقتها اجانی بازوهای اجرایی ملائکه در عالم ملکوت سفلا هستند. اینها با هم فعالیت میکنند. لذا اینکه مثلاً در روایت داریم که شیعیان ما _اجانین_ برای خدمتشان میآیند، ملائکه هم به ذهنم است که داریم برای خدمت میآیند که خدمت کنند به شیعیان. ارتباطات کاری این شکلی جن و مَلَک سنخیت دارد و رفتوآمد دارند، ارتباط دارد. آنجا اگه خواستید بحث را ببینید، ببینیم که هر کدامش اگر باشد چه آثاری بر آن بار میشود. متصل باشد، متصل باشد، منقطع.
مستثنای مفرق شامل نمیباشد، مگر متصل باشد. اگر میخواهد مستثنا مفرق باشد، باید حتماً چی بشود؟ متصل بشود. منفصل نمیشود. پس اینجا هم به اعتبار _به اعتبار_ مستثنا چند نوع داشتیم؟ مفرّق و متصل و منقطع. درست! پس از این به بعد میگوییم سه نوع استثنا داریم: استثنای مفرّق، استثنای متصل، استثنای منقطع.
**ادوات استثنا**
ادواتش حروف و اسماء و افعال است. ما هم اینجا فعل داریم برای استثنا، هم اسم داریم، هم حرف. خیلی دست و بالش باز است ماشاءالله.
**حروف استثنا:** «الّا» و «لَمّا». اینها "حرف" هستند.
در مورد «حاشا» و «عدا» و «خلا». «حاشا» و «عدا» و «خلا» یک عده گفتند این سه تا حرف هستند اگر مجرور بشود ما بعدشان؛ یعنی حرف جارّه حرف جرّ. افعالند اگر منصوب بشود... مثلاً اگر ما بعدشان مجرور یا منصوب بشود.
**افعال و اسماء استثنا:** خوب «لیس» و «لا یکون» هم، همینطور. «غیر» و «سوا» و «بعیده» و «لاسیما» که اینها در روایات خیلی کاربرد دارد، اینها اسم _خریده_ و «لا سیما» ادوات استثنا است. چهار تا مورد، دو تا، سه تا، پنج تا، دو تا... هفتاد و چهار تا. مجموعاً یازده تا.
پس بریم در مورد یازده تا بحث کنیم در چهار فصل. سیما، بقیه الله فی الارضین این بخش دعایی است. منبر میخواهم اول منبر. حالا اینجا در این کتاب یک کار خوبی که کرده، یک فصلی باز کرده: «فِی الآیاتِ الْمُتَشابِهاتِ مِنْ جِهَةِ الْإِلَّا». عرض کردم خیلی مسائل کلامی و اعتقادی پیدا میشود. اصلاً خود استثنا باعث شده که آیاتی متشابه بشود. خیلی وقتها متشابهات بابت استثنایش، خیلی استثنا شبههبرانگیز است. حالا بعداً میآییم توی بحثهای اصولیاش هم میبینی، آنجا هم میگذارند. یک گیر داریم که مثلاً وقتی چند تا چیز آمده، آخر یک استثنا خورده، این استثنای آخر به آخری برمیگردد؟ به اولی برمیگردد؟ به همه برمیگردد؟ آقای جوادی آخری مثلاً چالش.
پس چهار فصل داریم کلاً الان در بحث استثنا.
**فصل اول:** «الّا» و «لَمّا».
**فصل دوم:** «حاشا» و «عدا» و «خلا».
**فصل سوم:** «لیس» و «لا یکون».
**فصل چهارم:** غیر، سوا، بعیده، لاسیما.
فصل اول که خب، توی مباحث، فصل اول «الّا» خیلی مهم است. انواع بحثهای پدردرآر سخت و پیچیده. دائماً هم در هر کتاب عربی که شما دست بگذاری، دائماً با «الّا» مواجه میشوی. دائماً اولی که شروع میشود، فصل اول درباره «الّا» "امُّ الباب" اصلیترین باب است و سه قسمت. «الّا» سه قسمت چیها بود؟ مفرّق، متصل، منقطع یا منفصل. خوب. پس میرویم دوباره توی این سه قسمت.
**استثنای مفرّق**
اول یک بحث مفصلی در مورد مفرّق داریم. خاطرتان باشد، دیگر امروز مثلاً ما یک خدا یعنی خیلی در مورد مفرّق بحث میکنیم، اسمش میماند. فردا بعد مستثنای متصل. مستثنای منقطع. خیلی یادگاری داشته باشید که ما میگوییم اهمیت دارد. این را به عنوان یک تیزر به حساب نیاورید، واقعاً مهم است. یعنی تو این بحث، خیلی جدی تمرین تبلیغات میانبرنامه بعداً خواهید دید. چهار تا تیکه صحنه یک فیلم دو ساعته برای شما نشان میدهد، آنچه شما بعداً میبینید.
**قسم اول: مستثنای مفرّق**
آن چیزی است که مستثنا منهش مقدّر باشد. "مفرّق" که گفتیم یعنی اینکه مستثنا منهش مقدّر باشد و بیشتر هم در کلام منفی میآید. پس دو تا چیز: یکی مستثنا منهش مقدّر باشد. یکی بیشتر در چه کلامی میآید؟ حکماش هم به حسب اعراب _نیابت از مستثنا منه_ است. یعنی اینجا اعراب این مستثنا بعد از "الّا" چیست؟ حکم اعراب یعنی اعراب مستثنا منه. اگر مذکور بود، چه راهی؟ حالا مقدّر، اعراب او را میدهیم به این مستثنا. مستثنا منه مقدر میشود به حسب تناسب کلام و تفریق. یکون، فارغ شدن در اشیایی است.
**موارد استثنای مفرّق**
کجاها استثنای مفرّق داریم؟ اینجا ۱۵ تا را آوردهام. بحث استثنا در بلاغت هم خیلی کاربرد دارد. در اصول هم خیلی کاربرد دارد. کلاً و بالی است دیگر، پدر آدم را درمیآورد. همه جا در ادبیات، در فقه، در اصول. حالا اگر وقت شد، لازم شد، من مثالهایی برایتان میآورم. ببینید چقدر ثمرات فکری دارد.
خوب. پس کجاها استثنای مفرّق داریم؟ ۱۵ مورد. اولین در مبتدا. "مفرّق" داریم که در آن مستثنا منه ذکر نمیشود. "غیر مفرّق" داریم که در آن مستثنا منه ذکر میشود. حالا اگر مستثنا از جنس مستثنا منه بود که ذکر شده، متصل است. اگر جنسش نبود، منقطع است. مختصری عرض کردیم که مستثنا مفرّق نمیباشد مگر متصل؛ یعنی باید متصل باشد، یعنی باید مستثنا از جنس مستثنا منه باشد. اینها را بحث تام گرفت. کتابخانه که میآمدیم، فرصت بیاوری! بله. حالا هم فرصت نوشتنش نیست، هم میگویم که فایل اگر فرصتش بود انجام میشد.
پس اولین مورد در مبتدا است یا آنچه مبتدا بوده در اصل. از اسماء نواسخ مبتدا است یا اسم ناسخ. مثلاً میگوییم: «لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَیٰ». آیهٔ سوره مبارکه نجم، صفحه ۵۲۷. «الانسان» اینجا چیست؟ مستثنا مثال مستثنای ما چیست؟ انسان. مستثنا منه همونی چیست؟ انسان. متنی گل و بلبل، همه چی به هم راحتی حل بشود. مالِ انسان. اینجا الان «ما» سعیاً. مصدری است یعنی چی؟ سعیش. «حقیقتاً جزو انسانه»؛ «مالُ الانْسان». نه، آخه انسان که اینجا چیز نیست. این استثنا از چیست؟ از مالِ انسان. از «مالُ الانْسان». بفرمایید بهترش بگوییم که جز «لیس للانسان جزاءٌ». پروژه مبتدا. متوجهید؟
خدمت شما عرض کنم که اینجا «لیس» از ناقصاتی است. خوب. پس جزای ما شده مبتدا ما که اسم «لیس» شده و مستثنا. حالا نسبت اینجا جزا با ماسعی، چرا نسبتی است؟ ماسعی حقیقتاً جزو جزاست. متصل. استثنای متصل که گفتیم مفرّق حتماً باید چی باشد؟ متصل باشد، هم منفی باشد، هم استثنای مفرّق، هم منفی باشد، هم مستثنا منه مقدر باشد. پس هم مستثنا منه نیاید، هم کلام منفی باشد، هم مستثنا حقیقتاً جزو مستثنا منه باشد. این سه تا با همدیگر میشود چی؟ مفرّق. آنی که حذف شده چیست؟ جزا. مبتدا. آهان! احسنتم، احسنتم.
«ما مالک من شیخ الا عمله». اینجا «نصیبٌ» بوده. «نصیبٌ الا عمل». حقیقتاً جزو نصیب. مثلاً تمرین پروپیمون، ان شاء الله حضرات خواهیم کرد. هفته دیگه احتمالاً یک روز یا دو روز آنجا قشنگ.
**دومیش: خبر.**
ماشاءالله سوره مبارکه همین نجم، آیه ۲۳: «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ».
خیلی بحث هوا اینجا قشنگ است. اول هوا عشق و علاقه به پایین آمدن ستاره قسم که «یتبعون» و «ما تهوی الانفس» پایین آمدن نفس را گمراه میکند. آن از نشانههای خداست، نشانههای هدایت؛ این از نشانههای ضلالت است.
لطافت دکتر خسته است. حذف «الا». برایش چیزی که نیست اما خبر است که چیزی که آها، استثنا «اسماءٌ». فکر میکنید مستثنا، کلام منفی. کلام منفی. مستثنا منه ذکر نشده و الآن مستثنا حقیقتاً داخلش هم هست. باید باشد. مفرّق است. باید از همین راه کشف میکنیم که ما الان چی در تقدیر بگیریم. چیزی که مستثنا است، «احساسی الموجودات» مثلاً «الا اسما غیر اسمی که شما اسمگذاری کردی». پس چیزی که پلاک اسم است، در جایی که خبر باشد، تضادی نقش این دو تا نیست. یکی است. بله، درست است. جواب میدهد. از نظر نقش جواب میدهد. از نظر معنایی هم جواب میدهد. همه آن نیست. معنا کردن این لفظ ماست، ولی همه آن تو معنا نیست. مشهور «انتم». آن چیزی که مستثنا منه «انتم». «رأَیْتُمُو» یعنی همان لات و عزّی و منات سومین آخری که شما میبینیدشان. «التِی إِنْ هِيَ وَ رَأَیْتُمُو» اینها «الاتی رأیتمو لاهُنّٰا الّا أسْماءٌ سَمَّیْتُمْ» تلکه. تقسیم کردن اینهاست. «لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثَیٰ» آیا قسمت این هم باز جزئی از آن مستثنا منه، «هُما» ست؟ یعنی این قضیه را که دارم میگویم باز جزو معنی بت است. این تقسیمی که شما میکنید، چیزی نیست الا «اسماءٌ». باز قرآن خیلی از این قضیه استفاده میکرد. میگفت اینها اصلاً هیچی نیستند وقتی یک چیزی میگوید «الا اسما». گفتاری است. یعنی اینها اصلاً هیچی نیستند با «الا اسما». فقط اسم. عدم. عدم چیه؟ عین و دال ؟. این کار را انجام. لفظبازی. ملائکه را میآیی شما تقسیم جنسیتی ملائکه. حضور خارجی ندارد جنسیتی ملائکه. مال شما پسران ؟. اینکه دختر و پسر اهمیتشان فرق میکند در عالم، این جنس مرد و جنس مردانهاش مال ما بود. فرشتهها میگویند زن و بر خدا، تو انصاف! اینکه خدای متعال تقسیم کرد. خیلی نامردی! اسم به خاطر اینکه خبر، مدفوع ؟ که خبر ما. چون چون نائب از چیست. قرآن بخوانید، طول بکشد. ولی فرقش با بحث حوزه و درس و اینها چیست؟ درس حوزه تا آخر مغنی شما هر چی میخوانی میگویند بخوان، بعداً میفهمی چرا خوب است. ۱۰، ۱۲ سال هنوز نفهمیدیم که ؟. آنهایی که هر جلسه به درد میخورد، یعنی مطلب همین امروز دیگر میماند تا هر وقت خواستید استفاده کنید. این تفاوت بحث. حالا آنها هم سه سال میخوانند، ما قرار است یک سال بخوانیم. تازه تهش ما جلوتریم، باز هم. ولی کسی بیاید صمدیه و هدایه و سیوطی و مغنی را بخواند، معلوم است که کار یک خورده میشود.
**سومین مورد: نعت و صفت.**
«ان هو الا وحی یوحی». این چیست؟ چرا «وحیٌ»؟ میتوانیم خبر بدهیم. «هوَ الذی، الا وحیُ یُوحَیٰ». این «نطق» چیست؟ مصدر است؟ در انسان حمل میشود، حمد علی نفسه که میشود، که آن نطق، نطقی نیست مگر وحی. از اسم اشاره ریخت به هم مطالب. علم اجمالی با کوچکترین شکی ظهور میدهد. لطف کن «الا وحی یوحی» نداریم. «ویندوز کردن» این «هٰذا شُربٌ»، «هٰذا قتلٌ»، «هٰذا ظُلمٌ». این ظلم است آقا. مصدر هم نکنید. «ذُو» بیاورم برایش. این صاحب ظلم است. من خود ظلم. این ظلم است. خودش بر خودش دارد. خودش برای خودش دارد _حمل_ میشود. این آقا چیست؟ این حمل اولیه. اینجا در واقع این مفهوم، فرق مفهوم حمل انسان و بشر است. «هٰذا» و «نُطق» ؟. مفهوم «هٰذا» غیر از مفهوم «نُطق» است. ولی مصداقاً، ۱ مفهوم بشر غیر از مفهوم انسان است. فیلم قرص ال جی نوتون! بحث هوا را آنجا هم دارد. اول سوره هوا آمده. هوا خیلی قشنگ ظرافتی دارد. بله. «الا وحی یوحی». بله. درست شد. مشکلی واهمهای ندارد.
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ». قرائت کردم. این چیست؟ «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ». «وحیًا»؟ «یوحیٰ». چرا «وحیٌ» شد؟ بعد استثنایش متصل بود؟ متصل بود؟ چرا؟ و چیزی که پیامبر به زبان میآورد، به زبان میآورد یا وحی، از قول نسخه از سنخ ن است. درست! پیامبر، من گفتم «الذی انتَ» ؟ به خاطر این نطق پیامبر را که یک قسمتش وحی است، ما مستثنا میکنیم. نطق پیامبر. آن نطقش نیست؟ آن نطق او؟ چرا دیگر! سخنرانی مصدر نیست. مصدره؟ مفهوم میشود این کلام. گفتن ایشان است. صحبت کردن ایشان است. صحبت میکند، ببین، این صحبت کردنش است. درسته؟ نمونه این صحبت کردنش است. صحبت کردن اسم اشاره است؛ یعنی اشاره بهش میشود و خبر _حمل_ ؟ در ضمیر. ضمیر یعنی او. باز دوباره همان قضیه در رابطه با نطق هم وارد حضور بحث چسبکی. یک مقدار به آن هم روغن خیس بخورد بدن چی میشود.
«یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ». «لا اله الا هو». بزن «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ» سوره صاد. حالا بحثمان گرفته. «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ». «إِنْ هُوَ إِلَّا». خبر این «هو». کلام «الا ذکر» است. «مالُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ». «منْ حیاتِ دنیا» که شما گرفتید، اسم گرفتید برای قرآن یا ذکر گرفتید به عنوان مصدر. اسم «هو الکتاب» ؟. «قل هو کلام». کلامی نیست مگر ذکری برای... به «من حیات الدنیا الا متاع الغرور». نه، «مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ». شنیداری هم تقویت بشود. «من حیات الدنیا». «مال الحیات». شنیداری خیلی باید تقویت کرد. شنیداری تقویت بشود. متن آدم. «الا متاع الغرور». الغرور شد. کلام که منفی است و «متاعٌ» که حقیقتاً جزو شیئ است. خوب.
«إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» ؟. «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ». در مورد آیه «مَا لَهُمْ بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ».
«مَا لَهُمْ بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا یَذِلُّ» ؟. ماه «الاغوالُ». الّا هم «الاغوالُ». حمل کنید. زن. چیزی که بیان میکنند. دیگر «ما هم بذا لک من علم». یعنی چی؟ علم ندارند به آنها. چیزی ندارند از ال. یکی از علم. «لهم من...» ؟. «ما لهم بذالک من نیست». ایشان را به آن چیزی از کدام است؟ آن حرفهایی که دارند میزنند. «الاغوال». «إِنْ هُمْ إِلَّا یَعْلَمُونَ إِلَّا یَذِلُّونَ». اینها نمیدانند مگر چه شکلی. متصل هم نمیشود چون ظن حقیقت داخل لاء «یعلمون» نیست.
«فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤَثَّرُ». «إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤَثَّرُ». یکی اگر «تهران» ؟ خبر بگیریم، الان گوش میدهید بهتر از این است که نگاه میکنید، بهتر است. زور بیشتری از فکر میبرد. تهران میشود خبر العمل، میشود خبر. أحسنت. «إِنْ هَذَا عَمَلُ سِحْرٍ» یا «إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ». «إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤَثَّرُ». «إِنْ هَذَا إِلَّا عَمَلٌ». «هذا العمل» که میشود چی؟ مبتدا، چیز شده، انتخاب شده، ترجیح داده شده. سحر و خلاصه «رو کردی». سحری که «روی توی از جنس مستثنا» است. این چی میشود؟ مستثنای مفرّق همیشه چیست؟ «الا ابلیس». استثنا مفرّق نیست _در آیه «الا ابلیس»_. یک عده آمدند گفتند که باید بگردیم دنبال یک خبر مقدری، مثلاً یک چیز مقدری پیدا کنیم، ابلیس را از آن بگیریم. اگر قرار بود مقدر باشد، باید چی باشد؟ منفی باشد. خیلی مهم است. توجه بهش میشود دیگر؟ ان شاء الله جواب صفحه عالی تفسیری.
پس یکی مبتدا بود، مقدر بود. یکی خبر بود. یک مثال: «إِنْ هَذَا إِلَّا».
**سومین مورد: فاعل که مقدّر است.**
سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹. من خودم که به شعف میآیم به این بحثها، شما را نمیدانم. عراق. انعام آیه کیف ۱۳۴. جزء سوره ۶ است. «حکم الا لله». کدام این؟ قضای آیات، پدر درآر سخت و پیچیده. آیه ۵۷: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ». یک لحظه چشم. این را چیکارش کنیم؟ خبر میخواهد. بدبختی این است که مستثنا در حکم مبتدا _خبر_ است. حکم برای کدام؟ معنایش چی میشود؟ حکم پیچ لا احدن الّا الحکم لا هُ ؟. مشکل دارد. حکم مال مستثنا الان چیست؟ «لله». مستثناست. جار و مجرور شده. مستثنا باش. اگر نه، شبهه گوشه _خود اصل سؤال_ خیلی در علم مهم است. سؤال، نصف العلم است. یک روش تدریسی کسی بتواند خوب ایجاد سؤال بکند. فقط خوب سؤال میاندازد. بعد طرف اشتیاق پیدا میکند. این هر چی حرف بزند، میشود جواب آن سؤال. حرفهای است. از بعضیها تو این مباحث، روش خوبی تو بحثهای علمی، مخصوصاً مباحثه. مباحثهها سؤال محورند؛ یعنی به چالش بکشند همدیگر را. نه مطلب محور، متن محور. متن را بخوانند، بروند.
میخواهم راجع به این قضیه برایتان صحبت بکنم. اول یک چارت کلی صحبت. یک چیزی میخواهم صحبت بکنم. گناهی میخواهم صحبت بکنم که احدی در این عالم از آن نجات پیدا نکرد. اول کسی که جهنم رفته با این گناه بوده. اول کسی که فلان شده. اولین قتل این عالم با این _(بوده)_ بیشتر جرائم الان تو دادگاهها میبینند. بیشتر مراجعات به خاطر آن است. آقا بگو! دیگر خستهمان کردی! حالا آنی که میخواهم ازش بگویم چیست؟ بستگی به این دارد که انسان مثلاً بفهمد که در چه موقعیتی هست. مثلاً اینوری چیدن. در جواب میرود. آن دو دقیقه خیلی حرفهای است. واقعاً طرف تا آخر سریالهایی که یک فیلم سینمایی سکانس آخر تعیین میشود که چی به چی بود؟ کی به کی بود؟ آنجا قاتل معلوم میشود. هتل بروسلی. استفاده. گوش پادشاه.
بله. ۵ تا دلیل. دلیل اولش امشب از آخرش که خب، امشب دلیلش را گفتیم. این دلیل خیلی چنگی به دل نمیزند. دوم آخرش، حاج آقایی از تبحر و علم برخی علمای سابق. ایشان مسجد کجا؟ اهل ذوق معمولاً گفت که آقای فلانی منبر مسجد فلانجا منبر میرفت. یک ماه رمضان تفسیر سوره یوسف، تمام! برای سال بعد که آمدند دعوت کنند حاج آقا را، بهش گفتند حاج آقا پارسال که یک ماه رمضان یوسف را تا دم چاه بردی، تا دم چاه آوردی، امسال تو چاه میاندازی یا نمیاندازی؟ یک ماه رمضان یوسف بگوید. تا دم چاه ببرد. دم چاه همان اول ماجراست. آیه ۸ و ۹اش. چقدر علمیّت و تبحر میخواهد؟ کسی بیاید بزند تو بحث خواب یوسف و فلان و اینها. سال ۷۳ آمد قم، جمعه کبیره صحبت کنیم. معدن رحمت. حالا اگر شد سال بدی بودیم، این مطلب را تمامش برای انصاریان هم. خیلی یک دهه یادم است مشهد، ولی مجلسی بود که من ندیدم دیگر مثلش در قم. دیگر ندیدم. با اینکه جمعیت قم الان نسبت به آن موقع لااقل سه برابر شده و از این سه برابر هم لااقل یک مثلاً ۲۰، ۳۰ درصدشان ؟. من مجلس علمای قدیم که میگفتند مثلاً فلانی هزار تا عالم مجلس ایشان. کل این مسجد اعظم، مسجد بالا، سر سوزنانداز نبود و عالم نشسته بود. در ماه رمضان، عالمهایی، آدمهایی که در قم بودند آنجا بود. مجلس آخرین مجلسهایی هم که طرف نمیزند، طرف تشنه میکند. تشنه میکند، باز تشنه میکند. بعد میگوید این آبرو میبینی؟ این نمیداند. این مطلب از مطالبی است که عنایت کردهایم. طلبه ضرر زیدان ؟ به ذهن من رسیده. حالا شما ببینید. من شروع توضیح جلسه فرصتی بود سال بدی آمدیم. بلکه این مطلب مفاتیح الغیب «لا یعلمها الا الله». «الله» اینجا «لا یعلمها». نمیداند آن؟ چه کسی؟ فاعلش آمده. فاعل در تقدیر است. «لا یعلم الله لله». «لا یعلمها احدٌ الا الله». «لا یعلمها احدٌ الا الله». میشود: «مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا». «وَلَا یَعْلَمُونَ». این هم مفرّق است دیگر. فرقه ؟ لباس شیون ؟. اینجا از فاعل میگیرد. به فاعل. این با تو چیست؟ البته «من» زائده است. «إِلَّا یَعْلَمُونَ». بله.
«كَفَیٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا». بازار «کفیٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا». مستثنا منه همان «مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا». خیلی در این بحث ما دیگر باز نمیشود.
«فَلَا حَبَّةَ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ». خلاصه این آیه دو سه تا چیز دارد. استثنای بفرمایید استثنای مفرّق دارد. «لا حَبَّةَ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ». به عطف به «وَرَقَةٍ» ؟. یعنی «ما تسقط حبه». حبه عطف میشود یا نه؟ خوب اگر بخواهد عطف بشود، آن باید یکی یکی. ای بابا! منفی است. این سقوط نمیکند کاغذ از برگی، چیزی مگر اینکه او میداند. بالایی میداند. میداند نه؟ دانهای در ظلمات زمین نیست. بعد مجنون. کلامی نمیشود که مرفوع نداشته باشد. بعد چی بگیریم؟ من نمیتوانم. چرا؟ چون کلامشان همش مج است. هیچ مفهومی نیست. کلامی که در آن مرفوع نباشد، کلام منعقد نمیشود. یا باید اسم خبر، مبتدای خبری چیزی. یا باید فعل باشد. متعلقش چیست؟ «لَا یَعْلَمُ لَا هُ» ؟. پس چی شد؟ فاعل.
و سوره حاقه، آیه ۳۷ را ملاحظه بفرمایید. الحاقه آیه ۳۷، صفحه اواخر ت ؟ صفحه ۵۶۷. آیه ۳۷، ۵۶۸. «لَا طَعَامَ» ۷۶۸. «لَیْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَا هُنَا حَمِيمٌ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ». «فَلَیْسَ لَهُ حَمِیمٌ» تا آخر ۳۷. طرز ترکیب اِعراب ؟ را بفرمایید. خیلی سریع، ساعت دو دقیقه که ما جمعش کنیم. «فَلَیْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَا هُنَا حَمِيمٌ». اول قرار شد ترجمه کنیم. بعد در ترکیب و ترکیب. پس نیست برای روزی برای او. برای کی؟ برای او. همان که ایمان به خدا نداشت آیه ۳۳. ایمان به خدا نداشت. امروز یعنی کدام روز؟ قیامت. در قیامت اینجا برایش چیزی نیست. امروز همینجا چیزی نیست برایش. همینجا چی نیست؟ حمیم نیست. حمیم یعنی چی؟ حم حمام گرمابخش؟ چیز گرمابه؟ دوستی که دلگرمی بدهد، پشتگرمی بشود. پشتگرمی ندارد اینجا. دلگرمی ندارد. «وَلَا طَعَامَ». عطف به چی؟ امروز اینجا حمیم ندارد. آها! طعام ندارد. الا چی؟ کلام. پس کلام چیست؟ منفی. درست. و مستثنا هم ذکر شده. مستثنا منه: «لیس له تعاون» ؟. درست است؟ قسم غسلین هم که از جنس طعام. استثنای متصل غیر مفرّق. «الیوم ها اینجا» را نکنیم «ولا طعام موجود». خوب است نه. تحویل بگیریم. «فلَيْسَ لَهُ» چه خبر؟ مجوز نمیخورد. آن را کدام را؟ خطا. آن گناهکار. نه. یعنی آنجوری که شما میفرمایید یعنی «لاکل» آن کافری که بود، «لاکل» آن کافر. پس نمیخورد الا خاطون ؟. پس ما فاعل را حذف گرفتیم. پس اینجا استثنا، استثنای مفرّق است. هم کلام منفی، هم در آن آقا. اینها در بحثهای تفصیلی ثمره دارد. ثمره دارد. متشابهاتش را برسیم، میبینی چقدر لذت میبرید از بحثی ان شاء الله. و فراوان هم اینجوری استثنائات این شکلی فراوان داریم. «لَا یَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ». این هم تا اینجا. یک قول شاعر هم هست: «مَا آَبَ إِلَّا لَیِّمٍ فِعْلِی كَرَمٌ وَلَا جَفَا قَطٌّ إِلَّا جَبٌ ؟ ضَرْبَانُ». گفتی مبتدا، خبر. فردا ان شاء الله، از چهارمی ادامه میدهیم.
در حال بارگذاری نظرات...