از مستثنای متصل تا منقطع در قرآن
قاعده بدل در کلام موجب و منفی
«قلیلاً» یا «قلیلٌ»؟ راز اعراب در بقره
«إلا امرأتک»؛ استثنا یا هشدار؟
آل لوط و مجرمین در نحو منقطع
«إلا الموتة الأولى» و مرگ در بهشت
تحلیل نحوی آیه «إلا الذین آمنوا»
گناه صغیره و مفهوم لمم قرآنی
«إلا تذکرةً لمن یخشی»؛ استثنا یا هدف؟
نگاهی به آیات متشابه از زاویه استثنا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. درباره مستثنای متصل غیر مفرّغ عرض شد که یا در کلام موجب میآید یا در کلام منفی. اگر در کلام منفی بیاید، دو وجه دارد: یا منصوب شود یا بدل. بدن بدل از مستثنا منه شود. یعنی حالا اینها... .
حالا درباره مستثنای متصل اگر در کلام موجب باشد، گفتند که خب پس بدل نمیشود و اِعرابش بَدَلی نمیشود؛ ولی یک وقتهایی قلیلاً آمده است که منصوب نشده و اِعرابش اِعراب بَدَلی شده، مثل سوره مبارکۀ بقره آیه ۲۴۹ که این دو تا «اِلّا» دارد. دو تا «اِلّا»ی پدر و مادر دار. اول چون به عرض بپردازیم: بدون تو و "مَن لَم یَتَغَمَهُ فَإِنَّهُ مِنّی إِلاَّ مَن اغتَرَفَ غُرفَةً". چی شده؟ منفی. بله، کسی که از این نهری که جناب طالوت اینها را آورد، کنارش فرمود که این نهر را هرکی بخورد از من نیست، هرکی نخورد از من است، مگر کسی که یک غرفهای با دست بردارد، یک پیمانهای با دست. خب کسی که اغتراف میکند، یا غرفهای را با دست برمیدارد، جز اینکه نخورده خورده متصل، متصل درست.
خب، متصل منفی هم که گفتیم چیست؟ متصل منفی بدل از چی میگیریم؟ متصل شد از خوردن. درست است؛ "مَن لَم یَتَغَمَهُ" یک بخشی از همان «مَن لَم» است، همان کسی است که اغتراف به یدش کرده است. دیگر کسی که نخورده چند دسته است: دست به آب نزدند؛ دست به آب زدند و مقدار آب برداشتند. مستثنا هم که ذکر. خب این «مَن» بدل از «مَن» است. "مَن لَم یَتَغَمَ" چه اِعرابی دارد؟ عطف بفهمن. "مَن" مبتداست، "مَن شَرِِبَ مِنها" مبتدا، "فَلَیسَ مِنّی" خبر. پس "مَنِ اغتَرَفَ غُرفَةً اِلّا مَنِ اغتَرَفَ غُرفَةً" اِعرابش چیست؟ "مَحَلاً مَرفوع". "فَشَربُوا مِنهُ إِلَّا قَليلًا مِنهُم". کلام موجب ذکر شده، مستثنا منهش... .
ایشان پس متصل و غیرمفرّغ است و کلام هم که موجب. اِعرابش را چی دادند؟ منصوب. ولی همین "إِلاَّ قَليلًا مِنهُم" را قرائت بعضی بر این است که "قَلِیلٌ" اگر "قَلِیلٌ مِنهُم" باشد، بدل میشود. بدل از کجا؟ (باغ؟) جای خالی. به ندرت پیش میآید. یک روایت میفرماید که بله، به ندرت پیش میآید که بدل میشود. من میگویم الان اینجا ما میتوانیم بدل بگیریم یا نه؟ میتوانیم که اصل بر این است که نباشد، وقتی کلام موجب، مستثنای متصل موجبه، این بدل نباشد، فقط منصوب شود، اما استثنائاً اینها. ولی در مورد کلام مستثنای متصل منفی، آنجا قاعده است؛ هم میشود بدل باشد هم میتواند منصوب. آقایی باشد که الان صبح است که "قَلِیلًا" و "قَلِیلٌ". "قَلِیلٌ" حبس از آسانی خود. قرائت اهل بیت گاهی غیر از این قرائتی است که المیزان بعضی جاها با قرائت اهل بیت، قرآن را تفسیر کرده است. با آن قرائت قرآن که دست ماست، اصلاً این نیست: "لَاتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُم". قرآن قرائت اهل بیت "لَاتُصِيبُنَ" نبود. اصلاً کامل معنی عوض میشود. "لَا تُصِيبَ" یعنی به شما نمیرسد.
تفاسیر: خب، "كُلُّ أُمَّتِي مُعَافَىٰ إِلَّا الْمُجَاهِرُونَ بِالْمَعَاصِي". این روایت: "الْمُجَاهِرُونَ" بدل از "مُعَافَىٰ". "النَّاسُ هَلَكَىٰ إِلَّا الْعَالِمُونَ وَالْعَالِمُونَ هَلَكَىٰ إِلَّا الْعَامِلُونَ وَالْعَامِلُونَ هَلَكَىٰ إِلَّا الْمُخلِصُونَ وَالْمُخلِصُونَ عَلَىٰ خَطَرٍ عَظِيمٍ". این "إِلَّا الْعَالِمُونَ"، "إِلَّا الْعَامِلُونَ" اینها، اینها همه کلام موجب در استثنا متصل و منصوب نشده، مرفوع شده بنابر بدل. اینها همش ندرت، شاذ. به ندرت پیش میآید که این شکلی بشود. خب، به قم توجیه کردن این مثالها را به وجوهی تا قاعده خلاصه سر جایش بماند و ما باکی نداریم. میگوییم که قواعد نحوی کدامش تخصیص خورده؟ این هم همانهاست.
خب، این در کلام مثبت و موجب. حالا کلام منفی، چه میشود یا چی؟ مستثنای متصل منفی، متصل منفی یا منصوب یا بدل. خب، سوره مبارکه نساء، آیه ۶۶. "مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ". "قَلِيلٌ" چیست اینجا؟ سرعتی سریع بخوانیم، بحث را پیش ببریم. "قَلِيلٌ" چیست؟ بله، بدل از چیست؟ "وَمَا فَعَلُوا". آیه بعدی بعضیها هم اینجا "قَلِيلًا" خواندند، قرائت بعضی "قَلِيلٌ". سوره مبارکه نبأ، آیه ۳۸، صفحه ۵۸۳. "يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا". خب، "مَن" چیست اینجا؟ بهرام؟ "مَن" چی حسودی؟ بدل بگیریم یا منصوب؟ منصوب. اگر باشد چون کلام منفی است و متصل هم هست، "مَن" نصبش به «اِلّا» میشود و بدل اگر بگیریم، بدل از کجا باید بگیریم؟
آیه بعد: سوره مبارکه جن، آیه ۲۲-۲۳. (اجنه حاضر در جلسه هم فیض ببرند.) ۲۲۳، ۵۷۳. "قُل إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَن أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلتَحَدًا إِلَّا بَلاغًا مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ". مستثنا منهش چیست؟ آهنگهای عجیب "مِّنَ اللَّهِ أَحَدٌ إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ". کسی مرا پناه نمیدهد در برابر خدا، مگر یک بلاغی از جانب خدا و رسالاتش. معنی: بلاغی از جانب خدا میآید، به من پناه میدهد در برابر خدا. بلاغ چیست؟ بلاغ کجا؟ و رسالات؟ و آخر باشد. ما از آخری استثنا میکنیم که من رفتم بیرون، رفتم مغازه، همه چیزهایی که گفته بودی خریدم، الا پوشک. الا پوشک یعنی از رفتن مغازه؟ رفتم بیرون، الا پوشک. رفتم مغازه، الا پوشک. همه چی خریدم. از همه استثنا میشود آنجا. از "مُلْتَحَدًا" استثنا. شما بفرمایید بله، یا اسم مفعول است یا مفعول مکان نیست. برگشته. مکان "مُلْتَحَدًا" دونهای به خدا برگشته، دم باید برگردد به شخص ملتحِد، یعنی شخصی که محل الحاد من باشد، مکانی که قرینه "أَحَدٌ" آن طرف "أَحَدٌ" آمده. حالا اعم از شخص و مکان، یعنی یک جایگاه، یک مرتبت. چیزی که بپوشاند، پناه، سرپناه. شخصی که سرپناه. یک مقامی است، مرتبتی که آنجا پناهگاه بشود. بلاغاً متصل میشود. اگر نگیریم این اصلاً باید مفرّغش کنیم، کلاً بریم یک مستثنا منه برایش در نظر بگیریم، پیدا کنیم. "مُلْتَحَدًا" (جایگاهی) نیست که من بیابم از غیر خدا. جایگاهی نیست مگر بلاغی از جانب خداوند. تنها وظیفۀ من ابلاغ از سوی خدا و رساندن رسالت اوست. هیچ استثنایی. البته آن بالا یک جمله آورده، داخل پرانتز آورده: اگر من نیز برخلاف فرمانش رفتار کنم آیا معنی کرده است: هیچ کس مرا در برابر خداوند هدایت نمیکند پناهگاهی جز آن نمییابم. تنها وظیفه من ابلاغ از سوی خدا. نمییابم مگر بلاغی را از جانب خدا. باید همینجوری با جمله ای که استفاده شده و ترجمه کردی: نمی یابم ملتحَدی را مگر بلاغی از جانب خداوند و رسالات. خب اینجا "مُلْتَحَدًا" منصوب است، "بَلَاغًا" را هم میتوانیم منصوب بکنیم، بنا به اینکه نصبش از کجا بگیرد یا منصوب باشد. برای "مَن" که نصب چی بگیرد؟ بدلش باشد. این هم دو تا حالت. "مُلْتَحَدًا" مفعولبه "لَن أَجِدَ".
خب، سوره مبارکه هود، آیه ۸۱، صفحه ۲۳۰. فاعل لن یجیرنی چیست؟
صفحه ۲۳۰، آیه ۸۱: "قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَمَسْلِمُونَ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ". (۲۰۳) "لَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ". این پس منفی. مستثنا ذکر شده؟ نشده. از شما: "مَن". متصل یا منفصل؟ شما امْرَأَتَكَ. حقیقتاً یکی از شماست. اینجا نصبش به چیست؟ اتک. قسمت بالایی برنمیگردد. "فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ". اگر اهل را جدا بکنیم بهتر است، چون دستور دارد به حضرت هود، حضرت لوط داده میشود: ولی یعنی همه را ببر، غیر از این یکی. هیچ کدام برنگردید، غیر از زن تو. یک جوری است. یعنی اگر دستور است که باید جوری باشد که طرف مورد خطاب بشود. بحث استثنا در اصول میآید که استثنا باید فقط از آخری بگیریم، از مجموع بگیریم، از اولی بگیریم. انشاءالله در "کفایه" چند سال دیگر بحث خواهیم کرد. همیشه وقتی چند تا پشت سر هم میآید، باید استثنا را از اولی گرفت. به نظر اگر با یک مورد قبول میکنی که خیلی خوب است. صد درصدی رابطه تبصرۀ خودش بد نیست.
حالا نکته آخری را میگیرد مگر اینکه قرینه بیاید. بحث کلام از کدامش استثنا خورده؟ از اِسرا یا از التفات؟ یعنی شامل اِسرا نمیشود یا شامل التفات نمیشود؟ خب، ولی از ادامه جمله: "إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ". بازی قدیمی میتواند باشد برای همان التفات که اینها هیچ کدام از شما برنگردید از این خانوادهای که دارید میروید، چون که اسرا کرد حضرت لوط همسرش را. همسرش را برد. بله، این خلاف ماجرای حضرت چیز بود. آدم حس لوط همسرش را نبرد. "لَوْ كَانَ مِنَ الْغَابِرِينَ" کی بود پس؟ سوره حجر، سوره هجر. حضرت هود نه. سوره ۱۸، آیه. بله، بله. صفحه ۲۶۵: "فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَىٰ قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ إِلَّا آلَ لُوطٍ". استثنای منفصل. مثال برای مستثنای منقطع. خیلی اسم ما "مُجْرِمِينَ" را آمدیم ببریم، ببینید دو تا استثنا خورده خیلی قشنگ. آمدیم. ملائکه عذاب گفتند ما آمدیم مجرمین را عذاب کنیم، غیر از آل لوط. آل لوط جز مجرمین بودند یا نبودند؟ باز میشود استثنای منقطع، منقطع. مستثنا منه ذکر شده "مُجْرِمِينَ". آیه ۵۹. اینها حقیقتاً جزو مجرمین هستند یا حالا؟ "إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ". همه را نجات میدهی از آل لوط "إِلَّا امْرَأَتَهُ". حالا باز این مستثنا متصل یا منقطع است؟ از "أَجْمَعِينَ" متصل. آره دیگه. "إِنَّنَا لَمُنَجُّوهُمْ مِنْ قَبْلُ". خب اینجا نگفته که به حضرت لوط گفتند که ببر، بعد که دارد میرود برمیگردد؟ هلاک میشود؟ یا اینکه نبر تا بماند؟ هلاک بشود. "فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ". هیچ چیزی هم ندارد. و تَبَعَ ادبَارَهم. خودت هم پشت سرشان برو. "وَلَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ". کسی از شما برنگردد. به نظر میآید از آیات که اینها همسرش را برد، حضرت لوط همسرش را که برد، تو مسیری که داشت میرفت برگشت که ببیند اینها چه وضعی دارند. اینها همین اظهار علاقه بود دیگر. میزان اظهار علاقه به اینها بود، چون بالاخره همسر لوط بود که مصیبت را به بار آورد دیگر. آمد خبر داد که برای ما مهمون آمده. مهمون مرد آمده. من؟ سوت زده؟ چی کرده؟ سر و ملائکه که آمدند، آمد همه را باخبر کرد از پشت بام خانه که مهمون آمده. خب این خیانتی که کرد در حق حضرت لوط، باعث شد که اینها هم ریختند و عرض کنم خدمت شما که بعد این ماجراها پیش آمد. در صورت پس این استثنا را از چی بگیریم؟ از التفات که برد همسرش را، تو مسیر رفتن بود که او برگشت به اینها نگاه کرد. خب پس "امْرَأَتَكَ" از "لَا يَلْتَفِتْ" باشد. حالا نصبش به "إِلَّا" است یا بدل باشد از "مِنكُمْ" یا بدل باشد از "أَحَدٌ". جفتش را میتوانیم. توی این جمله هم "مِنكُمْ" میتواند باشد هم "أَحَدٌ" میتواند باشد. تازه احتمال اینکه از "بِأَهْلِكَ" باشد هم هست، ولی خب سیاق آیات خیلی نمیرساند.
آیه آخر تو این بحث، آیه سوره مبارکه نور، آیه ۶، صفحه ۳۵۰. نمونۀ از وجوه هم قرآن استثنا داریم. یکی از پرکاربردترین مباحث قرآنی است. خیلی استثنا تو قرآن داریم با تنوع معانی "إِلَّا". اگر بریم اینقدر؟ بحث فرق میکند. "وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ". این دیگر اختلاف قرائت توش نیست. همه "أَنفُسُهُمْ". خب "أَنفُسُهُمْ" چرا مرفوع؟ الان مستثنا چیست؟ مستثنا چیست؟ "شُهَدَاءُ". "شُهَدَاءُ" مستثنا در کلامم ذکر شده. "أَنفُسُهُمْ" هم حقیقتاً جزئی از شهداست، بلکه اصلاً خودشانند. متصل میشود. کلام موجب. چرا منفی؟ جایز است. هم بگوییم "أَنفُسُهُمْ" که ناصبش "إِلَّا" باشد، هم بگوییم "أَنفُسُهُمْ" که بدل از "شُهَدَاءُ" باشد. خیلی خوب. این هم از متصل. فاعل "لَمْ يَكُنْ". فاعل که نه، "كَانَ" ناقصه است. اسم و خبر میخواهد. اسم "شُهَدَاءُ" است، خبرش "لَهُمْ". نصب بکنیم یا رفع بکنیم؟ بفَهَمن؟ فضیلت خاصی ندارد. فضیلت خاصی داشته باشد.
مستثنای منقطع، سومیش. آن باب هم؟. مستثنا منه ذکر شده ولی مستثنا منه شامل مستثنا نمیشود. همین که گفتی مثل آل لوط و مجرمین. مشهور در تعریف آن چیزی است که از جنس مستثنا منه نباشد. نقض شده. ولی این باب: "جَاءَ الْعُلَمَاءُ إِلَّا زَيْدٌ". گفتند زید اگر عالم نباشد، منقطع. همراه اینکه داخل در جنس علماست، از جهت اینکه انسان از جنس خود علما، از جنس علما هست ولی از جنس علما نیست. از جنس علماست یعنی علما همه چی؟ انسانند. زید هم چیست؟ انسان. ولی جنس علما نیست، یعنی علما عالماند ولی زید عالم نیست. ارقام الله امارات؟ جنسیتم دیگر. اینجا منقطع است دیگر. جنسش نیست دیگر. پس بهتر این است که ما تعریف کردیم که گفتیم شامل بشود با مفهوم و اِعرابش. نصبش به "إِلَّا" میخواهد. کلامش موجب باشد یا ابدال هم درش جایز نیست، چون اِنقطاع منافی با بَدَلّیت است. پس این منصوب حتماً نصبش به "إِلَّا" میخواهد. کلام موجب باشد یا منفی باشد و بدل هم نمیشود گرفت. چون همین که منقطع آمده، منافات دارد با تتلو؟ درد مثال بخونیم.
سوره مبارکه اِنشقاق، آیه ۲۲ تا ۲۵، ۱۸۹-۸۹. "بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعَوْنَ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ". از کی استثنا شده؟ از "الَّذِينَ كَفَرُوا". بشارت بده به عذاب اَلیم، غیر از کسانی که ایمان آوردند. "الَّذِينَ آمَنُوا" که حقیقتاً جز "الَّذِينَ كَفَرُوا" نیستند. از "فَبَشِّرْهُمْ" دیگر. آنها را بشارت بده به عذاب اَلیم، مگر مؤمنان. داخل آنها هستند؟ منقطع. مثل حمار که داخل آنها هست. داخل آنها هست از چه جهت؟ از جهت اینکه اینها با همدیگر تو یک منطقه زندگی میکنند، تو یک محیطند. ناز؟ باید پیدا کنیم که همه اینها را در بر بگیرد. از همیشه یک جنس مشترکی سخنرانی کنی. بیا سخنرانی کن، بگو آقا میری جهنم. خب ممکنه تو این سخنرانی مؤمنین هم بشنوند حرف شما را. اینها یک وقت بشارت به عذاب اَلیم ندیا. أجر غیر ممنون دارد. حقیقتاً نیستم و اِعرابش هم که چیست؟
آیه بعدی سوره مبارکه زُخرف، آیه ۲۶ و ۲۷. زُخرف ۲۶ و ۲۷. ۴۲۲-۲۳. ۲۶ و ۲۷. "وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي". خیلی زیباست. "لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ". من از همه آنچه که جز؟ همه آنچه که میپرستید بیزارم، غیر از اینکه منو خلق کرد. خب غیر از اون که منو خلق کرده، حقیقتاً جز اونایی که اینها میپرستیدند یا نیست؟ مشرکی میپرستند یا نه؟ تنظیم که بالاخره اینها میگفتند هم خدا هم دیگران. دیگرانش نه، آن خدا فقط. متصل. اول کجاش را بخوانم. متور جدید؟
عرض کنم که سوره نجم، آیه ۳۱ تا ۳۲، صفحه ۵۲۷. "وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ". اینهایی که کار خوب میکنند کسانیاند که اجتناب دارند از گناهان کبیره و فواحش، مگر لمم را. لمم یک خورده ریزها، گناههای دم دستی، خورده ریز. جزو گناهان صغیره. چند تا چیز کوچیکی که گاهی پیدا میشود روی زمین. اینها اجتناب از کبائر الا لمم. خب لمم حقیقتاً جزو کبائر اسم است؟ جزو فواحش است؟ جزو کبائر نیست. جزو فواحش نیست. ولی از یک جهت با اینها مشترک است. گناه است. آنها گناه بزرگ. فواحش. این کبائر اسم و فواحش نیست ولی گناه است. "إِلَّا" و "بَلَا" حتماً منصوب است. نمیتواند بدل باشد. خب این تو کلام موجب بود. تا حالا این چند تا که مثال زدم همش مثال منفی هم بزنیم.
سوره مبارکه دُخان، آیه ۵۶، ۹۶۸، آیه ۵۶. "لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ". اینها در بهشت مرگی را نمیکشند مگر مرگ اولی را که قبل اینکه اصلاً تو بهشت بیایند، یعنی ... . آنجا "الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ" یعنی عدم. "الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ" به معنای عدم نیست. یه شباهتی ولی با هم دارد. "الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ" اینها را از چیزی که تو دنیا بودند خارج کرد، ولی الموت که اول گفتیم یعنی خارج شدن از این وضعیتی که دارند. این اتفاق نمیافتد. پس اینها دیگر موتی نمیکشند غیر از همان موتی که قبلاً کشیدند که اصلاً عدم نبود. از سنخ آن موت نیست ولی یک شباهتی با هم دارد. شباهتشان چیست؟ همین که عرض کردیم از جنس هم نیستند، مثل حمار قم. ولی شباهتی با هم دارند. اینجا هم "الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ". ببین اینجاست که گفتم بحثها دقیق میشودها. گفتم تو قرآن این بحث یکی از مثالهایش الان ما این را متصل بگیریم یا منقطع بگیریم. مرد، مرد نیست. عرض کردم "الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ" به معنای عدم، "الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ" به معنای مرگ جهنمیان است. بهشتی مطلقاً کسی بله، به معنای عدم. یعنی از اینی که هستند این از این موقعیت از دست نمیدهند. یک بار دیگر فقط آن بودن را از دست دادند، آن هم موت اولی که آن هم اصلاً از سنخ این موتی که اینجا دارد میگوید. خیلی بحث موتی که درباره بهشت آمده اصلاً مفهوم شامل مرگ در دنیا نمیشود. گفتیم باید مفهوم شامل بشود. موتی که تو بهشت گفته میشود که اینها تقاضای مرگ میکنند در بهشت و در جهنم. جهنمی تقاضای مرگ میکند. یا "لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَىٰ". نه میمیرند نه زنده. خب چه حالتی است؟ نه میمیرند نه زنده. تبریک جهنمیا گفته شود. جنبههای بلاغی قرآن. این هم از آن آیات. اینها مرگ نمیچشند مگر مرگی که قبلاً چشیدند. این مگو مگ فرق میکند. بله.
سوره نساء، آیه ۱۵۷. "مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ". ۱۰۳، ۱۵۷. "قَتَلُوهُ يَقِينًا مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ". کلام منفی. "إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ". مستثنا منه ذکر شده. اتباع ظن حقیقتاً جزو علم است یا نیست؟ نیست. پس میشود مستثنای بفرمایید.
آیه بعدی سوره مبارکه طه، آیه ۲ و ۳، صفحه ۱۲. "مَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَىٰ". ما قرآن را بر تو نازل نکردیم برای اینکه شقی شوی مگر برای اینکه تذکرهای باشد برای کسانی که خشیت دارند. من تو این یک تقسیم جدیدی هم میگذاشتم. یکی متصل توانی کاملاً، آن طرف آب. منقطع رفتی تو مثال. بحث قوم و حمار را میگوید. یک چسبونکی به هم دارند. اینجا واقعاً سومی را وارد میکردند، زحمت شما میشود برای نسل بعدی. اینجا تذکره هم حقیقتاً جزو "لتشقى" نیست ولی ربط به او، یک ربطی دارد. "تَذْكِرَةً". بنو تمیم اجازه دادند در مستثنای منقطع ابدال را. اجازه. چند تا شعر اینجا که از اینجا بریم. خیلی خوب. این هم آخرین روایت نصب. این هم بحث منقطع بود که تمام شد و ۵ تا امر میماند که انشاءالله در جلسه بعد بحث میکنیم. بعد آیات متشابه. خیلی بحث قشنگی. خدا رحمت کند مرحوم آقای حسینی تهرانی. چند تا آیه قرآن را گفته که این را حساب الاشی متشابه شده. آیات متشابه به خاطر استثنا متشابه شده را ایشون آورده. جان بحث را ایشون گفته. یعنی حرفی که ما از خیلی مهم است را ایشون رسانده. چرا اینقدر مهم است بحث استثنا که بحث بعدیمان انشاءالله بهش میرسیم.
در حال بارگذاری نظرات...