«إلا» در منقطع؛ ترجمهای به معنای «لکن»
رفع تناقض در جمله «جاء القوم إلا زیداً»
نکات نحوی تقدیم و تأخیر در استثنا
تحلیل آیه زیبای «إلا مکاءً و تصدیه»
بررسی بدل مغلوب در زبان عربی
تکرار «إلا» در فقه و اقرار شرعی
رمز آیه «إلا آل لوط إلا امرأته»
جمعبندی نهایی از اقسام استثنا
ورود به بررسی آیات سوره نساء
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
. بسم الله الرحمن الرحیم.
در بحث استثنا، پنج امر از بحث استثنا باقی ماند. امور پنجگانه را فرض میکنیم. بعد هم که بحث آخری که در مورد "الّا" داریم، بحث آیات متشابه است، خواص الّا. البته اینجا هم "الا" و هم "لَما" فصل اولی که بحث کردیم، لا و لمایِ استثناییِ مفرّغِ متصل و منقطع. باز بیشتر صحبت میکنیم که اعراب اقسامش را در کلام، در خدمت شما عرض کنیم.
امر اول: به مستثنای «متصل»، متصل میگویند به خاطر اتصالش به مستثنامنه. چون به مستثنامنه متصل است؛ برای دخولش در افرادش یا اجزایش. پس این مستثنا یا داخل در افراد مستثنا منه است یا داخل در اجزای مستثنا. افراد اگر باشد، یعنی چندین فرد را در بر میگیرد، یک فردش این مستثناست. (زید میگوید: «ضربتُ زیداً الا رأسه».) خب این رأسش میشود متصل؛ ولی یک جزئی از زید است، نه یک فردی از زید. یعنی کلّ کلی، یا بگوییم جز از، به حساب منطقی، فرد مال کلیه، جزء مال جزئیه.
مستثنای «منقطع» را منقطع نامیده میشود به خاطر انقطاعش، اتصال ندارد، داخل در افراد و اجزا نیست. مستثنای مفرّغ، مفرّغ نامیده میشود به خاطر فراغش از معیت مستثنا منه. چون مستثنا مفَرَّغ گفته شده، مفرغ نامیده میشود به خاطر تفرّغ عامل از معمول اصلیاش برای عمل و استثنایش. «ناقص» نامیده شده به خاطر نقصان کلام به ترک مستثنا منه. اینجا استثنای ناقص را استثنای مفرّغ را ناقص گفتند، چون که مستثنا منه نیامده، کلام ناقص شد. استثنای غیر مفرّغ را هم به «تامّ» نامیدند. گفتند یا تامّه است یا مفرّغه. حالا تامّ یا متصل است یا منقطع. و گاهی مفرّغ و متصل و منقطع را هر سه تا را به عنوان نعت برای استثنا آوردند و گذاشتند. خب این امر اولمان که وجه تسمیه اینهاست.
امر دوم: "الّا" در منقطع به معنای «لاکن». جاهایی که یعنی مثلاً میگوییم: «جاء زیدٌ الا جاء القوم الا حمار.» یعنی «جاء القوم ولاکن ما جاء...» حالا حمار را چه کنیم که منصوبش کنیم؟! خیلی منصوب هم نشود، خیلی مهم نیست. «ما جاءنا حمار» فاعل منصوب. «لم نره حمار». خب مستثنا بعد از آن جمله است، در معنا نه در اعراب، به خاطر اینکه «لاکن» داخل نمیشود مگر بر جمله. پس ما مستثنا را جمله میگیریم در منقطع. در بحث حروف عطف، بحث میان گذشته است.
پس آیه شریفه سوره مبارکه زخرف، آیه ۲۶ و ۲۷، صفحه ۴۹۱: «و اذ قال ابراهیم لِأَبیهِ و قومِه اننی برا مما تعبدون الا الذی فطرنی.» البته من «ما تعبدون» گفتیم استثنایی چیست. اینجا استثنای ما متصل گرفت، آنجا ولی الان گفتیم باید متصل بشود. چون اینها... آها! ایشان به این معنا گرفته که یعنی اینها همه را جز خدا میپرستیدند، فقط خدا را میپرستم. خدا هم خارج از این بود که اینها میپرستیدند. اعتبار بعید نیست چون شرک وقتی باشد، هیچ بویی از عبودیت ندارد دیگر. نصفش یکی دیگر به یک معنا. خدایم که در علیالظاهر بت میپرستند، خدای واقعی نیست، توهمی. یک معنا درست است. اینجا «لاکن فطرنی لن أبرأ منه ابداً.» این جوری باشد: «ولاکن الذی مثلاً فطرنی لن أبرأ منه ابداً.» استثنا را با «لاکن»، استثنای منقطع. بقیه مثالها را هم با همین قیاس کن: «جاء القوم الا حمارهم.» «لاکن حمارهم لم یجئ، حمارهم مرفوع.» روی استثنا بودن بعد از «الّا حمار» هم میتواند بدل باشد، هم میتواند منصوب باشد. ایشان بدل گرفته. بنابراین جملهای که بعد "الّا" میآید، انقطاعیه، معطوف میشود بر جملهای که قبلش است. پس اگر برایش محلی باشد، این هم محل دارد وگرنه محل عطف گرفتن. ولی از ابن هشام در باب دوم مغنی، در آخر جملهای که "الّا" در فصلی که معنون به تنبیه، تنبیه اینکه جمله مستثنا برایش محلی از اعراب است مطلقاً و آن نصب. آنجا گفته، یعنی توی فصلی که گفته جمله استثنا، در مستثنا، این محل دارد، محل از اعراب دارد. همیشه جمله اعراب، همیشه جمله در محل نصب. آنجا گفته که اما جمله مستثنیات...
خب حالا آیه قرآنی که مثال زده از ابن هشام، سوره مبارکه غاشیه، آیه ۲۲ و ۲۴، جمله نیست. جمله نیست، مگر اینکه بیایم آن «لاکن» را بگذاریم، بعد «الذی فطرنی» را بیایم جملهاش کنیم. یعنی این را توی جمله به کار ببریم. بعد آن جمله... غاشیه، سوره ته قرآن. سخت میشود پیدا کرد: ۵۹۳، ۱۹، ۲۲ و ۲۴ تا ۲۴. «لست علیهم بمصیطر الا من تولّی و کفر فیعذّبه الله العذاب...» خب اینجا الان «لست علیهم الا من تولّی و کفر.» "الّا" چه نوع "الّا"یی است؟ یعنی الان استثنامان متصل، منقطع، مفرّغ است. اینجا متصل است دیگر، متصل. این «من تولّی و کفر» حقیقتاً جزء علیهم است؟ «من تولّی و کفر» حقیقتاً جزء علیهم هست؟ میشود متصل.
ابن خروف گفته که «من» مبتدا و «یعذّبه الله» خبر. «من کجای مبتدا و جمله در موضع نصب بر استثنای منقطع.» منقطع فراهم. در قرائتش. «فشربوا منه الا قلیل منهم.» خاطرتان است؟ قلیل را گفتن: قلیل مبتدا که خبرش حذف شده. یعنی «لم یشربوا قلیل منهم، لم یشربوا. ولکن فشربوا منه، لاکن قلیل منهم لم یشربوا.» در استثنای منقطع را به معنای «لاکن». این خیلی ویژگی خوبیه برای ترجمه، معنا بده، میشود منقطع. جماعت هم در آیه متصل گرفتیم. علیهم حرکت. سوره مبارکه هود هم که آیه را خواندیم: «ولا یلتفت منکم احد الا امرأتک انه مصیبها ما اصابهم.» هیچکی به التفات نکند، غیر از همسرت. خب امرأت حقیقتاً جزء «منکم» هست یا نیست؟ «لا تلتفت منکم» به اهل و آل لوط دارد: «یصیبها ما اصاب، لاکن امرأتک انه مصیبها.»
مولف میفرمایند که عقول من میگویم جمله بعد از "الّا" در استثنای مفَرّغ محلّش به حسب عاملش هست، بنابر آنچه که ما تفصیل دادیم، از و آن نیست از جمل مستثنایی که محلّ در محلّ نصب به علت و همچنین مفردی که بعدش واقع میشود، وگرنه برایش معنایش معنایی است و برایش عملی نیست. اما غیر مفرّغ، غیر مفرّغ یعنی تامّ. پس مفردی که بعد "الّا" واقع میشود، منصوب به خود "الّا"ست، بنابر استثنا یا تابع است برای ابدال، بدل. و هیچ انگیزهای برای جعل مفرد که ما این را به عنوان جمله بگیریم، نیست. مگر در مستثنای منقطع با او که گفتیم. یعنی لزوم ندارد ما هر جا که مستثنای مفرد داشتیم، جمله. فقط توی منقطع میشود جمله در نظر... چون «لاکن» مفرد نمیآید، مجبور کنیم که اصلاً درست نیست. اما جملهای که بعدش میآید. پس شایسته این است که گفته شود که آن منصوب محلاً به "الّا" بر استثنا در متصل، به خاطر اینکه بدلیت در مستثنا خلاف اصل است، یعنی اصل بر منصوب بودن بگذاریم، بدلیت خلاف اصل. اگر یعنی مرحله دوم بدل همراه پیدا. مرحله اول و جمله بدل است و بدل بودن جمله از مفرد. اگر یک جملهای بدل بیاید از مفرد این هم و مستثنا منه معمولاً دائماً مفرد است. اما در منقطع تابع همانطور که بیان کردیم.
امر سوم بر مستثنای متصل یک اشکال وارد میشود. مستثنای چی متصل؟ مثل چی متصل؟ «جاء القوم لم یجئ الا زیداً.» میشود گفت آنجایی که بود منصوب کنیم هم بد بگیریم. «الا زیدٌ» میشود گفت «لم یجئ، لم یجئ الا من..» من یک مثالی را میخواستم پای تخته از محضر کریمی استفاده کنید. یا الله! دیگر با سرعت دیروز این توی بحث تفسیر بود، گفتم این خوراک بحث ماست چون خودم ذهنم درگیر شد باهاش. «الا مکاءً و تصدیه.» قبل اینکه وارد امر سوم بشویم این مثال را کار کنیم. مثال خوبی. قرار بود که مرتضی باشد یا معرف اح، آقا حسن محذ پرورش معطوف و منصوب هم هست که بگیریم از خبر استثنایی اینجا. بعد در مفرَّغ چند تا شرط داشتیم این بود که گفتیم که منفی بیاید. بله، خداوند ذکر نشده. الا... تا نصب چی میشود؟ «عبادته، ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاءً و تصدیه.» الان خوب. نصب «مکاءً» به چی بود؟ اطراف عراقم. پدری که صاحبی است. اینجا نصبش به "الا". نصبش به بدل بودن، بَدل هم میتواند باشد پدر. یک دور بحث را قشنگ جمع آوری کردیم.
امر سوم: پس عرض شد که خب، بر مستثنای متصل اشکال مشهوری وارد میشود. اشکال هم اینه میگوید که در کلام تناقض میآید. اشکال، اشکال بعد مستثنا متصل میگوید تناقض میآید در کلام. خب چرا؟ مثالش چی بود؟ «جاء القوم الا زیداً.» اینجا دیگر حتماً باید منصوب شود. «جاء القوم الا زیداً.» هم متصل، هم مثبت. اینجا «جاء القوم الا زیداً.» شما آمدن را برای زید اول اثبات کردی و نفی کردی. شما آمدن را برای زید اول اثبات کردی، چون در ضمن قوم بود دیگر. این فقط توی استثنا، تخفیف آخر ما. وقتی آن عامی که تخصیص خورده را بعد از تخصیص میتوانیم به یک نفر خارج کرد. حالا تناقض است. شما یک بار گفتی زید آمد، ولی نیو قوم. یعنی زید هم باهاشان جزء که نیست. ۱۰ نفر آمدند. خب. حالا جواب خوبی که اینجا میشود داد، حق هم. حالا جوابی که دادند این است، گفتند که اینجا تناقض نیست در قصد متکلم، چون او معتبر است، او قصد کرده از قوم، غیر زید را. منظورش از قوم، غیر زید است. همه قوم غیر از زید. بعد آمده زید را استثنا کرده. بدل بوده از قوم اصلی، بیان میکند خود آن قوم اصلی نیست. قوم را آن لحظه یک چیزی را توی ذهنش است، یک اعتبار جدید. اعتبار جدید. اعتبار جدید. و اینها، بهمن خویی. مثلاً یک همچین مکتب تعهد در علم اصول در حلقه ثالثه حلقات انشاءالله اضافه شد یا زیاد. ولی خب بعضی وقتها چقدر مسائل متکلم، منظورش از قوم، قوم بدون زید است. یعنی اول نیامده قوم را بگوید منظور زید باشد، بعد دوباره تخصیص خود زید میشود تخصیص یک فرد. یعنی وقتی دارد میگوید یک فرد را لحاظ نکرده که همان که در مستثنا... دقیقاً آره. تخصیص بیان، بیان آمدن را دارد برای ۹۹ نفر بار میکند. پس اینجا به «الا زید» میآید. قرینه بر اینکه قصدش را برساند که منظور از قوم، همه قوم بود غیر از...
امر چهارم: همانا اصل تقدّم مستثنا منه بر مستثنا است. مستثنا منه مقدم باشد دیگر، نمیشود اول مستثنا بیاید بعد مستثنا. ولی گاهی ازش مؤخر میشود. حالا این هم گاهی هم زبان عرب. در این صورت واجب است نصب مستثنا. ایران باید میخواهد که مقدم شد. اگر مستثنا مقدم مستثنا منه شد، نصبش را میخواهد. متصل باشد، منقطع باشد، در کلام مثبت باشد، منفی باشد، توی همش نصب و بدل هم نمیشود گرفت. چون بدل تابع است و تابع هم مقدم و متبوعش... «مالی الّا آل احمد شیعهٌ» و «مالی الّا مذهب الحق مذهبٌ.» شعرها، شعرهای مشتی خورده. ایشان چند تا از اساتید قم کم کردند، چکیدهای از حبیب شد، چاپ چه رنگیها؟ طوسی. اشعارش بیشتر ناظر به همین بحثهای معرفتی و... «و مالی الّا آل احمد شیعةٌ.» شیعه در این بیت مصدر است به معنای مشیع. ولی بر ابدال آمده که قلیله است مثل منقول از بعضی عرب که گفتند: «مالی الّا ابوک ناصرٌ.» «مالی ناصرٌ الّا اب.» «مالی الّا ابوک ناصرٌ.» این را میگویند بدل مغلوب. «لعلهم یرجون منک شفاعةً اذالم یکن الّا النبیون شافعٌ.» بعد منصوب شود، باز منصوب هم نشده. قافیه چو تنگ آید شاعر به جعفر تنگ آمد و دیگر یک جوری بستند.
خوب. امر پنجم: امر پنجم این است که گاهی استثنا تکرار میشود. این خیلی مهم است. در بحث اقرار خیلی مهم است. یک بحث مفصل در «لمعه» که معمولاً سؤال امتحانی علوم ازش میآید، مال پایه ششم است، از الان خاطره شریفتان باشد؛ جزء سوالهای حتمی امتحانات در بحث اقرار. بحث "الّا"ی در اقرار. چند تا "الّا". طرف اقرار کرده، ولی چند تا "الّا" آورده. این کدامش میشود؟ میگوید: آقا من چیزی بدهکار نیستم الّا یک کیسه، الّا یک درهم. الّا یک کیسه را بگیریم یا الّا یک درهم را بگیریم یا الّا یک درهم از یک کیسه را بگیریم یا کلاً تناقض شد آن ماشینها؟ آقا من هیچی ندزدیدم الّا یک کیف پول، الّا لپتاپ. گفتی کدامش را بگیریم؟ اولی؟ دوم؟ نه، حالا غلط، مغالطه نیست، غلط است. این قاضی-قضیه قاضی برداشتی میکند. بله، به اینکه کل مستثنا از اولی است: «جاء القوم الا زیداً الا عمراً الا بکراً.» و ممکن است که بیاید با آن بیاید واو عاطفه: «جاء القوم الا زیداً و الا عمراً و الا بکراً.» یا اینکه هر یک از اینها مستثنا از ماقبلش باشد. لکنه. این مثال معروفش این است: «لک علیه عشر دراهم الا اربعة الا واحداً.» شما از من طلبکاری ۱۰ درهم. لاک... «لک علیه عشرة» الا اربعة الا واحدة. حالا ما اینجا چند درهم؟ اقرار به چند درهم کردیم؟ فارسی عبارت اینجوری باشد، خود عبارت، عبارت دو پهلو باشد. خوب. یا شما ۱۰ درهم از من طلب داری، مگر یعنی مگر ۵ تا؟ ۵ درهم طلب دارد؟ ۶ درهم طلب دارد؟ ۹ درهم طلب دارد؟ شما ۱۰ درهم از من میخواهی، مگر چهار تا، مگر یک. یعنی مگر چهار تا یکی با هم که میشود پنج تا. مگر چهار تا، آن یکی هیچی که میشود شش تا. مگر یکی، آن چهار تا یکی که میشود ۹ تا. سه تا الان میماند. بحثهای خوبی هم هست. «فیلزم سبعة دراهم.» اینجا ۷ "الّا اربع الّا واحدة" از ۴ یکی کم کردیم، تهش فتوا این است که آن اربع الّا واحداً، واحد از اربعه کم میکنیم، میشود سه تا. سه تا پنج تا قول شد.
آخر سوره مبارکه حج، آیه ۵۸ تا ۶۰. سؤال امتحانی پایه ششم گفتیم دیگر. حالا انشاءالله تشریف بردید و امتحانات یک سؤال را از پایه ۶ همین الان میزنیم. ۵۸، ۲۶۵. «قالوا انا ارسلنا الی قوم مجرمین الّا آل لوط انا لمنجوهم اجمعین. امرأته قدرنا انها لمن الغابرین.» الّا قوم مجرمین مگر آل لوط مگر هم... آخر چی شد؟ یعنی همسر جز مجرمین بود یا نبود؟ مجرمین مگر آل لوط مگر همسرش. الّا از "الّا" میشود یا "الّا" از کل میشود؟ یعنی همسر لوط از مجرمین نبود؟ علت آل دیگر استثنا یعنی آل لوط از مجرمین نبودند. امرأه از آل لوط نبود که. ولی ظاهراً این همسر با بقیه عذاب نشد. ملائکه عذاب نبود مگر آل، از آل لوط هم مگر هم... یعنی چی؟ همسر لوط هم را عذاب کردند یا همسر لوط اصلاً همسر لوط که توی شهر عذاب نشد که، از شهر خارج. بنابر آنی که عرض کردم از «انها لمن الغابرین» چسبانده دوباره به همانها. یعنی هنوزم باز من هنوز آن لحظه التفات از غابرین بود. از غابرین بود. یعنی چی؟ یعنی آن گرد و خاکهای ته کار بود. غبار. یعنی همه را بردند، این خارج از شهر بود. گرفتند ملحقش کردند. آیات سنگیناند. این آیات بحث استثنا چقدر سخت میشود!
حالا اینجا استثنای متصل، منقطع. از آل لوط حقیقتاً هست، از اهل لوط نیست. از آل نوح نیست. از آل، معنای آل را با اهل متفاوت. که ۲ تومان بیشترین است باشد. اهل لوط نبود ولی نسبت به باشد اهل یعنی اینکه در عقیده نسبت. حال آن وقت که رجوع یعنی این شجره به یک جا برگردد، معالشان یک جا باشد، قول همهشان به یک جا باشد، میشود آل. میشود بسته است. وقتی که سخن از توی آرد چی شد؟ در آن معال همه کیست؟ یعنی چه مرجع؟ «هل سلمان منا اهل بیت؟» آل در مورد آل. دو روایت. من آرزوم این است که مشکلاتم در همین حد بشود. ۱۰ دقیقه تأخیر. بلد نیستم مثل شما. این از بحث استثنا و آیات متشابه. آل لوط و امرأه را با هم. مثل همان که اربعه بود، یک را با هم. یعنی یک را از اربعه کم کردیم، شد ۳. اینجا هم امرأه را از آل لوط کم میکنی، بقیه میشوند آل لوط. بقیه میشوند همه غیر از. یعنی آل لوط بدون امرأه. غیر از این آل لوط همه مجرمین که قابلیت آلود از مجرمین کم شده. همسر از آلود وقتی همسر از آل لوط کم شده، میآید.
حالا عرض کنم که روز آخر. خوب. خدمت شما عرض شود که این بحث استثنا تا اینجا فعلاً به سرانجام خوبی رسید و این ده روزی که کریمی تشریف ندارند، بحث از فردا تا شنبه، پنجشنبه، دوباره از شنبه تا جمعه. این چند روزه حالا من این تمرین را میخواهم بدهم که فقط کاری که انشاءالله این سری دیگر واقعاً معلق است. آن سری آخر کار آمدیم اینجا جمع کردیم، ولی این سری واقعاً معلق است. کار تمام بشود، بعد انشاءالله بحث شروع شود. سوره مبارکه نساء، آیات استثنایش بررسی کردن متفاوته. خیلی هم آیات سوره مبارکه نساء، همه آیاتی که استثنا دارد، کل آیه فقط بحث استثنا که این مستثنا کدام است، مستثنا منه کدام است. کار سنگین حد ۴۵۰ دقیقه. الحمدلله رب.
در حال بارگذاری نظرات...