نگاهی تازه به استثنای مثبت در قرآن
راز نحوی آیه «الا أن یتم نوره»
«لمّا» چگونه معنای «الا» میگیرد؟
«کل نفس رهینه» در نحو قرآنی
استثنا در سوره عصر و مزمل
«قم اللیل الا قلیلاً» چه معنایی دارد؟
تحلیل بلاغی آیه «الا المتقین»
جمعبندی کاربردهای نحوی «الا»
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
استثنای مفرَّغ گاهی در کلام مثبت میآید. گفتیم که پس این است که در کلام منفی بیاید، اکثراً یعنی اکثر این است که در کلام منفی میآید ولی یک وقت هم در کلام مثبت میآید؛ مثل سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵: «و أنها لکبیرت إلا علی الخاشعین.» الا الله چیست؟ یعنی ما بعد الا چیست؟ ما قبل الا مستثنا منه ذکر شده یا نشده؟ یعنی «علی الخاشعین» از چه چیزی استثنا شده؟ «الناس»، بخشی از الناس، «علی کل احدٍ الا علی» یعنی همان بحث جار و مجروری که درحالیکه خوب «لکبیرت» به معنای صَعْبَت، ثَقیله، «ثقیله الا علی الخاشعین» یعنی «علی کل احدٍ الا علی».
از عجایب این اسلام این است که ۱۴ قرن است (حالا به تعبیر دیگری مثلاً معممین و اینها جمع شدند تا اسلام را در نطفه خفه کنند) هنوز نتوانستند. خدا خودش دین را نگه میدارد. پس گوشی بیاورید! «الا» من که کلام مجرور است و مثبت استثنای مفرّغ، سوره مبارکه توبه، آیه ۳۲: «یریدون أن یطفئوا نور الله بأفواههم و یأبی الله الا أن یتم نوره و لو کره الکافرون.» آقای دکتر! امروز معلوم است که پنجره ما بالاخره شبکه. (ما این پیمانه را اگر آسیب در درس قرآن، بحث قرآنی و اینها برطرفش نکنیم). بهجت خیلی مسائل را، خیلی چیزها در این کتاب «در محضر بهجت» فراوان است. یعنی بگویم اگر سی بار دیدم آنجا اغراق نداشت. مشکلات مختلف مادی، معنوی، روحی، سلوکی، جسمی. درس، درس، درس. فقط یک ساعت در روز داشته باشیم برای مشکل اقتصادی آقا، مریضی همسرم، مریض مشکل درس. بروید بحث قرآنی که باز اشرف از بحث های دیگر است. خیلی برکات توش هست. همین که رمزشم ما رفتیم پیدا کردیم چرا اینجوری است. رفتیم تو روایات دیدیم که همان تعبیری که میفرماید: «طالب علم وقتی از خانه خارج میشود هر آنچه در عالم است برای او استغفار میکند.» از ملائکه سما، تا هیتان در عمق دریا (ماهیهای تو آب)، حتی سباع فی الفلوات (درندههای تو بیابانها: ببرها و گرگها و شیرها و از اینها گرفته تا ماهیها و قو، مرغابی و تا ملائکه). همه اینها دارند استغفار میکنند برای کسی که دارد میرود دنبال این معارف، چون غرض از خلقت این بود. اینها احساس میکنند که یک کسی آمد. این غرضی که اینها داشتند از خلقش، غرض کسب معرفت بالاخره دارند بهواسطه کسی به کمال میرسد. همه هزینه میشوند برای اینکه مثلاً اینکه من ۱۰۰ تا کارخانهدار جمع بشوند یک جایی یک بیمارستان بسازم برای اینکه مریض مداوا بشود، دیگر حالا یک مریض زیاد دکتر نیست. یک دکتر بیاید آنجا کار بکند. اینها همه فعال شدند. همه برایش دعا میکنند. همه برایش استغفار. حالا همه عالم کارگاه معرفهالله است. عالم خلق بشود تا انسان بیاید خدا را بشناسد. خب بقیه که درگیرند، شکم و زیر شکم، سدی چند عالم درگیرند. اینهم ۹۵، ۹۶ تا ۹۸، ۹۹ یک درصدی دنبال خدا و پیغمبر تو آن یک درصد هم یک اوحدی پیدا بشود، راه بیفتد. یک درصد هم مشغولند دیگر. مشغولی دورادور یک دستی تکان میدهند، از هر یک میلیون یک نفری، یک میلیون هم که نه، از هر صد میلیون یک ده میلیاردی در ده قرن. غرض کل خلقت این است که بهجتی خلاصه. استغفار اینها هم که «و دواؤکم الاستغفار.» درد ما گناه، دارومان هم استغفار است. استغفار خودمان هم که جواب نمیدهد. استخاره همه را لازم داریم. این استخاره میآید و دردها را حل میکند، گرهها را باز میکند. انشاءالله خلاصه بحث طلبگی خیلی نورانیت دارد. بحثهای قرآنی خیلی نورانیت دارد و بیشتر از همه اینها رضایتی که انشاءالله حاصل میشود از جانب حضرت ولیعصر، آن خیلی قیمتی است. با نیت انشاءالله این بحث و درس را پی بگیریم. موانعی اگر هست، موانع فکری.
«و یأبی الله الا أن یتمه.» به این آیه هم که در مورد حضرت ولیعصر است. اینها اراده کردند که اطفاء کنند نور خدا را با دهان هایشان. خدا ابا دارد از این کار. من این را ابا دارد، مگر اینکه نورش را تمام کند. بله، همان حضرت فرمودند. معنایش منفی است ولی در کلام مثل همین آیه مثبت آمده. یعنی خدا «یأبی الله لنوره کل شیء الا اتمام؛ الا إتمامه.» چون عطف بیان از قبلیش بشود دیگر. این «الا» وقتی میآید حالا عرض میکنم «الا» عاطفه باید حساب بکنیم. عاطفه که حالا نه استثناست ولی نقش اش، نقشی که ما بعد و ما قبل بابت چی میشود دیگر. عطف و بیان از ما قبل. حالا بحث «الا» را داریم. بحث مفصلی. ابن هشام در باب هشتم ماه اش گفته: «الله یأبی الله بلا یرید یأبی الله بأن لا یرید الا أن یتم نوره.» البتّه اینجوری گذاشتی قبلش یک منفی گذاشته که از منفی استثنا شده باشد تا معنای اثبات به نفع برگردد چون او راضی به این نیست که استثنای مفرَّغ در اثبات باشد. پس ابن هشام قبول ندارد اینها هم که مثبت است. اینها را باید یک جوری منفی کرد. کلام را: «یأبی الله أن یرید أن یتمّ نوره».
یک جمله بعدی: «ما عدمتُ إیماناً الا عالماً.» چون نفی نفی میشود اثبات. همه چیز را از دست دادم غیر از ایمان؛ یعنی فقط ایمان را حفظ کردم. «ما صمتُ الا یومَین.» روزه گرفتم مگر دو عید. یعنی چی؟ یعنی من عیدین را روزه نگرفتم. «زیدٌ دائماً ما زال زیدٌ الا عالماً.» زید دائماً بود مگر عالم، اما لمّا پس میآید برای استثنای مفرَّغ و داخل میشود بر مفرد. حالا این «الا» هم «لمّا» را انشاءالله. «لمّا» برای استثنای مفرَّغ است و داخل میشود بر مفرد.
سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۵: «الا» گاهی با «الا» استثنای مفرَّغ میزنیم. سوره زخرف آیه ۳۵. (۱۹۱ ۴۹۲۹۲). دکتر! ماشاءالله بس که همیشه با نشاط اند. یک روز هم که خودت ما حالمون گرفته میشه. آیه ۳۵: شیطان. خیلی هم آیه عجیبی است. از اون آیه ۳۳ ملاحظه بفرمایید: همه این سوره سوره خیلی خاص و زیبایی است ولی از آیه ۳۳: «و لولا أن یکون الناس أمهٌ واحده لجعلنا لمن یکفر بالرحمن». اگر اینجوری نبود که ما میترسیم که همه مردم بروند کافر بشوند، یک کاری میکردیم که هرکی کافر است به خدا، خانههایش سقفش از نقره باشد، «و معارج علیها یظهرون» یک نردبان از نقره باشد که اینها بروند بالا پشت بام، ولی «و لبیوتهم أبواباً» خانهها در داشته باشد، «و سُرُراً علیها یتکؤون» و یک درها و تختهای نقرهای داشته باشد، «و زُخرفا». انواع و اقسام خانه ها. یک خانههای آنچنانی به اینها میدادیم به این کفار که بروند تو این دنیا حالشان را ببرند، بس که دنیا بیارزش است در نگاه خدا. هیچی نیست. کافر بشوند. استخراج شود: «و ان کل ذالک لما متاع الحیوه الدنیا.» یعنی «إن کل ذالک الا متاع الحیوه الدنیا.» اینها هیچ کدام نیست مگر چی؟ مگر ابزار. حالا یک کسی ابزارهایش را هی بیشتر میکند. یک کارگری رفته بالای تیر چراغ برق برق را درست کند. من آقا هی بیاورم بهش انواع اقسام پیچ گوشتیها را بدهم، هی بهش انبر دستها، آچارها را بدهم، این بار بالا پرت میشود پایین. اصلاً هرکی با این دشمنی بیشتری دارد باید هی بیاید به این بار بیشتر بدهد. کلکسیون آچار، کلکسیون پیچ گوشتی، کلکسیون فلان اره را ببین. هرچی بارش کمتر باشد، ابزارش کمتر باشد راحت نابود میشود با همین ابزار و آلات. «و الآخره عند ربک للمتقین.» بعد از آن میآید میفرماید: «و من یعش عن ذکر الرحمن» کسی از ذکر رحمان میخواهد چشمپوشی کند و چه اتفاقاتی برایش میافتد که این نافیه است. «ولما» هم برای استثنای مفرَّغ و داخل بر «متاع الحیوه الدنیا» است. تفریق هم در خبر است و آیه بعدی سوره مبارکه طارق، آیه ۴. نافیه است. «کل ذالک» مبتدا. خبرش چیست؟ همه چیز را تو جان مان چی بگیریم؟ زندگی؟ «کل ذالک المطاع» مجموعه بستهتر را بگیریم دیگر. مستثنا این نیست. «متاع»، متاع هم برای آخرت هست هم برای دنیا. آخه باید چیز کنیم الان. «إن کل ذالک متاع.» متاع دنیاست که ارزشی ندارد. هیچ کدام متاع نیست. یک وقت میگوییم همه اینها متاع نیست. الان «إن کل ذالک متاع.» این شکلی میشود همه اینها متاع نیست. اگر ما چون خبریش فقط در نظر بگیریم قشنگتر است. اینها متاعی نیستند، آخه میخواهد بگوید که اصلاً اینها تو ذهن این است بزند تخصیص بزند: «ذالک إن کل ذالک جزاءً» مثلاً، «إن کل ذالک نعمه» (نه)، «إن کل ذالک مثلاً نفع» (نه)، «الا متاع الحیوه الدنیا.» همهاش سود نیست ها! ازش استثنا میکند. متاع حیات دنیا. هرجور متاع ای نیست ها! فقط متاع حیات دنیاست. «کل ذالک فلان» مثلاً «تفاخر» و چه میدانم علامت برتری و فلان و اینها نیست ها! فقط یعنی علیهذا که چی میزنی؟ همین.
و آیه دوم سوره طارق، آیه ۴. اینها قیمتی اند. یک وقتهایی یک جاهایی نکات کمک میکند تو فهم روایت. حالا من یک تمرین میخواهم بدهم. انشاءالله دکتر چند وقت دیگر سرحال شدند. اینها را مثالهای فقهی متن کار کردند انشاءالله ثمراتش را ببینید. چقدر اثر دارد. «إن کل نفس لما علیها حافظٌ.» قشنگ آدم گیر میکند اگر «لمّا» اینجا نخوانده باشد. آنجا قشنگ لمهای زمانی اصلاً مای چیست؟ «لمّا» باید سر فعل مضارع بیاید معنا را ماضی میکند. «علیها حافظ» چیست؟ «إن کل نفسٍ الا در» که باز هم سرمان تو شلوغی است. شماها باید خلاصه هوایمان را داشته باشید. «حافظ» اینجا چیست آقای دکتر؟ «حافظ» جواب بده. «حافظ» که مبتدا و خبر. «حافظٌ علیها» مبتدای مؤخر. «حافظٌ» مبتدای خبره. «حافظ الا لمّا متاع الحیوه الدنیا.» جمله مفرد آمده. یعنی چی مفرد خالی؟ مگر ما داریم. مبتدایی بعد از جمله «الا أن یشاء الله». «ان یشاء الله» بعد از «الا» مثلاً بخواهد جمله بیاید. چی میگویید؟ «الا» تا حالا هیچی نداشتیم که نباشد. جمله «حافظ». اگر ما بگیریم که «حافظ» مبتدای مفرد است و خبر نداشته باشد: «زیدٌ هو الله».
«إن کل نفس.» «کل نفسٍ علیها.» هیچ نفسی نیست مگر اینکه بر او حافظ است. هیچ نفسی نیست مگر اینکه یک حافظی دارد. «شیان إن کل نفسٍ موجوداً.» «کل نفسٍ کائنه.» «کل نفسٍ علیها شیءٌ حیون.» «علیها شیءٌ.» «علیها الا علی.» هیچ نفسی نیست مگر اینکه یک حافظی دارد. من که هیچ نفسی نیست برش چیزی نیست مگر اینکه برش یک حافظ باشد. برایش خیلی چیزهاست. خود نفس نیست. اصلاً نفسی نمیشود فرض کرد بدون حافظ. من که نمیشود فرض کرد بدون اینکه چیزی برش باشد. «هیچ نفسی موجود نیست مگر اینکه حافظی برش است.» «علیها» را شما میخواهید حفظ بشود. «علیها» ظاهراً برای فقط طرد کردن باقی است. که «حافظ». «حافظ»، چون نکره آورده میخواهد آن جنبه نکره بودنش را درست کند. ما اصلاً الان مستثنا نیاوردیم. وقتی میگوییم «موجوداً أنا الیها حافظ.» مستثنا منه همان موجود نیست؟ مگر موجود در رابطه با ذات خود نفس دارد صحبت میکند. ما در عرض نفس داریم صحبت میکنیم. حافظ یک چیزی خود نفس را برای ما بیان میکند. فکر کنم جواب بده. «علیها یونس» که «نفس» هیچی برش نباشد. حافظی در در هر صورت عربی نیست که چیزی برش نباشد مگر اینکه برش حافظ باشد. «من کل شیءٍ لا شیءٍ علیها لا شیءٍ علیها لما علیها هیچی هم که براش نباشد حافظ حذف است.
و مثالهای دیگر هم دارد: «و انشدک الله لما علمتَنی.» یعنی من از تو نمیخواهم مگر اینکه به من تعلیم دهی. و در دعای قفیله: «اسئلک بحق محمدٍ و آله علیه و علیهم السلام لما غیثَها!» (من ودانلود چی؟). خیلی تابلو است. جمله مفرد آمد دیگر. خیلی من که «لمّا» را اینجا اصلاً استثنا نگیرم. ابن هشام گفته که در بیت ردی است برای قول جوهری که «لمّا» معنای «الا» است. این غیر معروف در لغت و از عجم است. از غفلت جوهری است از کتاب خدا. ابن هشام گفته که اینی که جوهری گفته «لمّا» معنای «الا» نمیآید. قرآن مثل اینکه نخوانده بوده. «علیها حافظ» و «لما متاع الحیوه الدنیا» تو قرآن و دلم با معنی «الا» میدهد. فکر کنیم ببینیم «لمّا» چیست. «لمّا»های دیگر حالا باید بعداً بحث کنیم. شرطی و جاذبه و قسم دوم از، عرض کنم خدمت شما که استثنا، مستثنای متصل. قسمت اول چی بود؟ قسم دوم متصل. آن با مستثنای متشابهاش که شامل میشود برای او بهمفهوم لفظش در کلام موجب میآید. همانجور هم منفی. اگر در موجب واقع بشود اعرابش نصب است. در کلام موجب بیاید، نصبش هم کی نصبش را میدهد؟ «الا». اگر در منفی بیاید هم میتواند منصوب بشود که نصبش به «الا» باشد اینکه تبعیت کند از مستثنای بدل. مستثنای عنصر من اصلاً این را یکن. «ان لم یکن فلان لم یکن ان لم تکون.» بستگی به کلام «لم یکن هذا» مثلاً «لم یکن فلان فلان». جمله منظور همان حرفهای ماشینهایی که اول حروف معنای املا یک معنای فعلی است، که نیست. پس چی شد؟ مستثنا یا مفرَّغ، متصل یا منفصل. مستثنای متصل در کلام یا کلام موجب است یا کلام منفی. اگر مثبت باشد، اعرابش میشود اعراب استثنا میشود نصب، «الا». اگر منفی باشد دو وجه دارد: یا منصوب باشد به «الا» یا بدل از مستثنا.
مثال اولی موجب و نصب مستثنا: سوره مبارکه مدثر، آیه ۳۸ و ۳۹. متصل هم دالش تشدید دارد. هم جواب اطلاعات اتفاق آیه ۳۲، ۳۸ و ۳۹. «۵۷۶». «کل نفسٍ بما کسبت رهینهٌ الا اصحاب الیمین.» خیلی آیه عجیبی است. آقا این «الا»ها دیگر الان کم کم دارد معانیش میریزد بیرون. میفرماید که از قول ابلیس است دیگر که: «من الا المخلصین» «الا المخلصین»، باید چی شود؟ همه مخلوقات تسلط دارم الا مخلصین. اینجا متصل، منفصل، مفرَّغ. کلی معانیش فرق میکند. شما اگر متصل بگیرید یعنی مخلصین تو دایره نفوذ شیطان هستند ولی تخصیص منفصل باشد تو دایره نفوذ شیطان نیستند. مفرَّغ قوم الا حماراً. حمار اصلاً جز قوم نیست. یعنی اصلاً در حیطه نفوذ و تسلط شیطان نیست یا در حیطه نفوذ و تسلط شیطان هست ولی خدا نمیگذارد که مخلصین کسی بر او تسلط پیدا کند. شیطانی میشود مستثنای متصل ولی اصلاً در حوزه، در حیطه نفوذ نیست مثل حمار که اصلاً در حیطه قوم نیست از نظر افراد. هیچ چیزی از قوم هست جز افراد. برای اعم از انسان و خر و گاو و الاغ مجازاً گفته میشود بهعلاقه عرض کنم که علاقه حال و محل مثلاً، علاقه معانست، علاقه معاند که از علاقههای مختلف بلاغت میخوانیم. از این باب که معمولاً این افراد قوم همیشه الاغ دارند. مجازاً به الاغ میگویند قوم. بحث حقیقت و مجاز انشاءالله در بلاغت میرسیم. بحث خیلی مفصل و مهمی هم در بلاغت هم در اصول از مباحث مهم است. عرض کنم که حالا اینجا ببینید آیه: «الا کل نفسٍ بما کسبت رهینهٌ.» هر نفسی از آن آیات سنگین قرآن است. هر نفسی به آنچه کسب کند رهین است. «رهینه» یعنی چه دکتر؟ رهین یعنی چی؟ رهین از رحم میآید. رهان. رهن یعنی چی؟ گرو. «رهین» فعل است. معنیاش چی بود؟ معنای راهن بده یا معنای مرهون مثلاً. معنای فاعلش چی بود؟ مثلاً «قتیل» بهمعنای مقتول. «نصیر» بهمعنای ناصر. پس معنای فاعلش مثل «نصیر» و مفعولش مثل «قتیل». حالا اینجا معنای فاعل یا مفعول «کل» است. «کلید مو». احسنت. یعنی هر نفسی گرو کار خودش است. «عمر علم به ما کسبت رهین» یا یک آیه دیگر دارد: «کل نفسٍ بما کسبت رهینهْ.» آنجا اعتبار مرع که مذاکره «رحیم» است. «نفس» که مونث است. «رحیمه» خب هیچ گیری تو این نیست. این اصل مسلم است. همه انسانها در گرو کار خویش اند. «الا اصحاب.» یک سیستم مفرَّغ است. استثنای متصل است. استثنای منت. کسافت. این اصحاب یمین جزء یعنی خارج از آنها. استثنای متصل. کلام موجب است یا منفی؟ اصحاب کی داده؟ بخشش میآید دیگر. فقط در حد درمان خود آدم نیست دیگر. ظاهراً بیش از بحث. یعنی هیچ حرفی از این نیستش که خدا مثلاً این وسط دارد یک دخالتی میکند. اینها در گرو اعمال خودشانند. بعد خدا میآید میگوید: نه، شما در گرو نباشید. خود اصحاب یمین بودن یک ویژگی است که فراتر از این است که انسان در گرو اعمال باشد. خواص هستند. یک طبقه ممتازند دیگر. سه طبقه. بله، عرض: اصحاب یمین، اصحاب شمال، اصحاب یمین. «اصحاب سابقون السابقون.» اصحاب شمال که هیچی است. همه گیره. یک دسته بالاترند. چین (اسم یک نفر است). اصحاب یمین تازه هستند. اصحاب یمین که بشود این گیر اعمال نیست. یعنی گیر نیست. گرو نیست. در رهن نیست دیگر. حیدری دیوار نباشد. کوچه و مورچه و اینها. ولی روستای شمسی اصلاً خیلی باصفاست. خانههای کاهگلی مدلهای یزدی. کاهگلهای تمیز. جدید یعنی بهترین خانههای شمال شهر تهران. خانه تمیزتر و گرانتر آمده باشد ولی دار و درخت را خوب نمی کند. اصحاب پرونده اعمالشان میآید در اعلی علیین، در علیین. مقربان پرونده اعمال اصحاب یمین را در علیین میخوانند. نمای قرآن: «یشهد المقربون إن کتاب الأبرار لفی علیین.» ابرار، ابرار مقرب. حالا بعد خود بالاتر از سابقون، از سابقون. آنها دیگر چیست؟ «اولئک المقربون یشهد المقربون.» «اولئک المقربون» که نامه اعمال ابرار را میخوانند کیانند؟ «السابقون السابقون.» پس ابرار کیانند؟ اصحاب یمینند. پس ابرار در گرو اعمالشان نیستند. یک دور تفسیر قرآن خیلی فشرده. چهار پنج تا جمله بود یک ماه رمضون طول میکشد. همه اینها را بخواهیم بحث کنیم. اینهم از این.
سوره مبارکه عصر، آيه ۲ و ۳: «لذُت» با الحمدالله سوره عصر. «إن الإنسان لفی خُسرٍ الا الذین ءامنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.» اینجا کلام موجب است یا منفی؟ کلام مجاز مستثنا ذکر شده، نشده. پس باید مستثنای ما چی بشود؟ من الان کدام را ور منصوب کنیم؟ خودش منصوب است. چرا؟ مبنی. «اح.» الحمدالله! تو بحث ادبیات هر دو بزرگوار خیلی خوب و چیزی نیستیم ولی رازی به عنوان یک هم بحث کوچک بزرگوار رازی قوت، قوت خدا رحمت. خب پس این روشن شد دیگر. سوره مبارکه مزمل، همان برگردیم مدثر. الذین فقط میشود منصوب. صفحه ۵۷۴. مثبتش را گفتیم «الا ناصبش» بشود. منفیش را گفتیم هم میتوانیم «الا» را ناصبش بگیریم هم میتوانیم حرکتش را برگردانیم به مستثنا. صفحه ۵۷۴. مزمل، آیات ۲، ۳. مزمل هم از آن سورههای خوردنی قرآن. بهشدت به این سوره علاقه دارم. واقعاً نمیتواند ول کند. خدا فقط خودش مزه این قرآن را به ما بچشاند انشاءالله. اسم سوره مزمل را گذاشتم سوره کار فرهنگی قرآن. یعنی کسی شکار این سوره مزمل. من تو دانشگاهها معمولاً بچههای فعالی که کار فرهنگی میکنند، سخنرانی: «یا ایها المزمل.» کسی دیگر خودش را آماده کرده برای اینکه بیاید بین مردم کار کند. مزمل لباسش را تنش کرده و آماده است. «قم اللیل الا قلیلاً.» اولین بخشش این است که باید شب کم بخوابد. کسی که درد شبها از دغدغه فرهنگی خوابش نمیبرد. بیدار میشوم گریه میکنم. به سجده میافتم. فرهنگی. کسی دغدغه فرهنگی داشته باشد اینجوری شب باید بیخود باشد. خب بیخوابیش هم نه اینکه قرص دیازپام و نمیدانم چی چی اینها بیندازند خوابش ببرد. نه! یعنی بیخوابی از اینکه مستأصل باشد به درگاه الهی بسته است. نیاز به توسل و گدایی و عبودیت و اینها. فردا چکار کنم؟ من به عنوان یک خیر در نظر نمیگیرد. با این مسیر برای خودش میگیرد و سریع میخواهد ازش فرار کند. پیداست سلسله مراتب عللی، علت براش ایجاد کردند که راه بیفتد روی یک سمتی. بله، ولی بنده خدا دوباره همان دلیل: «و من اللیل ما یهجعون.» هجوعشان در شب کم است. هجوع گفتم آن خواب عمیق و استراحت است. خیلی قشنگ بدن تخلیه بشود. اینها کم متقین کم دارند از این تشک خواب خیلی سبک و بیداری زیاد. «قم اللیل الا قلیلاً.» شب را اقامه کن. حالا قیام. قیام کن مگر قلیلی. حالا این هم از آن بحثهاست. «الا قلیلاً» تو روایت داریم یعنی اینکه «الا قلیلاً» از قیام یا «قلیلاً» از لیل. یعنی یکمش را واینسا. شب را همهاش را وایسا غیر از یکم. غیر از یکم یعنی یکم از قیامت کم کن یا یکم از شبها را کم کن. یعنی بعضی شبها کلاً بخواب بقیه شبها بیدار باش. یا نه هر شب باشد ولی تو آن شبی که هست یک مقدارش را نماز بخوان. نماز شب باید چه کرد که نماز شب پیامبر قضا میشود یا نمیشد؟ شیخ بهایی تعبیری دارد خیلی تعبیر لطیفی. شیخ صدوق میگوید که اگر مردد باشد بین اینکه صدوق سهل کرده باشد یا پیغمبر. و صدوق اولاً به صدوق سهوگر باشد بهتر است. پیغمبر را خیلی محترمانه گفتند که علما خیلی شوریدند علیه محو این بحث که مگر میشود پیغمبر نماز صبحش قضا بشود. حالا احتمالاً بابایی که خدا میگوید پیغمبر خواب برای پیامبر معنا دارد یا ندارد یک بحث مفصلی است که چشم من ولی دلم نمیخوابد. لذا پیغمبر امام معصوم وقتی خواب ۳ صبح متوسل میشویم به امام زمان ولی جسم خواب است ولی حقیقتش که بیدار است. معرفتی. بحث خیلی خوبی هم هست در بحث شناخت امام و پیغمبر و اینها در صورت ما توی یکی از بحثهای سیرمون گفتیم حالا شاید سیره پیغمبر بود با چه دل خوشی و این بحث سیره را ۱۴ تا را جمع کردیم. گفتیم یک سی دی میشود. کتاب میشود. بیرون میآید. بله، الان به اندازه انگشتان یک دست منتشر نشده. یک دست شاید ۵ نفر نباشند که کل این ۱۴ تا را گوش داده باشند. سلامت پخش کنیم. بزنیم تو دهن وهابیها و دیگران و اینها. آقا جونم و فلانقدر قتل عام در فلان جنگ. بلند قد. نمیدانم تعرض نوامیس در فلان تاریخ. نصف آن قسم قلیل. نصفه چیست؟ مثبت. «و قم اللیل» هم انت اللیل از فلکه بگذار همین که از لیل گرفته میشود. کار را بکن. مگر کمی از شب را. شصت شب را از یا از شبها از یک شب روی از مجموع شب. عهد ذهنی هم میتواند باشد. امشب شب که میآید. «قم کل اللیل الا قلیلاً.» از آن کل. یکیاش عهد ذهنی. کل شبها. چون توی قادر. بود که توی جنس ما بتوانیم پاور استثنا خوردن داشته باشد. یا «لیلاً» عهد ذهنی بگیریم. وقتی جنس این را میگوییم کلی است. این را اگر عهد ذهنی بگیریم شماره از همین امشب یک مقدار کمش را فقط جنس لیل بگیریم. از شب. از ذات شب که این شب امشب فردا شب پس فردا کمش را قیام یک موقع است از کل یعنی کل تعدادی. کل تعدادی بگیریم که این دورتر از ذهن است دیگر. آن قوی بشود. از کل تعدادی بگیریم یعنی اینکه از شبها شما یعنی تو یک شب یک مقدار کمش را فقط شما بقیش را قیام. «الا قلیلاً» نصب هم که بهش دادند. خب حالا «نصفه» که بعدش آمده چرا «منصوب» است؟ بدل جزء از کل «قلیلاً» است. بدل جزء از کل لیل. «قم اللیل الا قلیلاً نصفه.» آن لیل را اوست. آن علیه قرآن ترتیلاً. تفسیر قرآن را هم به نصف شب. نصف القلیل را. «الا قم اللیل الا قلیلاً نصفه.» همان قلیل را. نه! از قلیل بگیریم. از کل قلیل بگیریم. آمده حکم را از این رد میکنیم به آن میرسانیم. نصف لیل میخورد. چون خود قلیل را دارم. شما گفتید بدل میگیریم دیگر. حالا فکر کنم خیلی هم قبول دارم ولی «قلیلاً» یعنی «قلیلاً» است دیگر. یعنی حکم قم را شما دارید به چی بار میکنید؟ ولی از آن میگذرانید. «رهینه» یعنی «بما کسبت رهینه کل نفسٍ الا اصحاب.» آره دیگر. باز دوباره حکم را داریم از این حکم از این بود که حکم اصلی نکره بود. حکم را داریم در کسی نیست در آن قسمتی از گذشته قدیمی نیست اتفاقاً آن را باحال میکند. نه برای آن قسمتی که قلیل نیست. یعنی برای قلیل است که میگوید آن قسمتی که مذکور نیست دارد حکم را میگیرد. مذکور هست دارد از این مستثنا میشود که مذکور نیست. چه منفی؟ آن قسمت که مذکور هست حکم بهش بار میشود. مثبت آن قسمتی که پیدایش نیست تو جمله دارد «قلیلاً». یعنی کجا؟ وایسا! آن قسمت زیاد است. درست است. آن قسمت زیاد را وایسا! قسمت کم را رد کن. جمله بیان نمیشود. میشود گیرنده حکم ما ولی تو منفی برعکس است. همان قسمتی که بیان میشود گیرنده حکم استثنا خورده، نخوره. منفی برعکس است.
خب حالا «نصفه» را به چی برگردیم؟ به همان که حکمش برده دیگر. حکم نخوردیم اینجا. «قلیل» حکم نخورده است. حکم نخورده پس باید برگردد به عبادت قم. «انصفه» و یا «قم». «انصفه». خب آیه بعدی سوره مبارکه زخرف، آیه ۶۷. این هم از آن آیات خوردنی قرآن. صفحه ۴. «الاخلاء یومئذٍ بعضهم عدو الا المتقین.» آموزش پیدا کنم جمله که موجب است. هم موجب است هم متصل. متقین نسرین منتظر دوستان خلّی عوض جمله است. روزی که بود جمله روز قیامت متقین (عج). دوستان اخلا روز قیامت بعضیهایشان با بعضی دشمنند مگر معتقدند که اصلاً اخلا نیستند مگر مگر متهمین «الا المتقین». «الا المتقین» خیلی مهم است توی فقه و اصول. «الا المتقین» که چی نیستند؟ استثنا از خبره. «الا المتقین یومئذٍ بعضهم ببعضٍ لا عد.» حکم عکس به اینها باز میشود. لفظ عامی و اگر شامل او بشود. ترجمه: عدو نیستند یا اخلا نیستند. «الا المتقین» دشمن نیستند. اون دشمن نبودن را داریم بار میکنیم به اینها. پس چیست؟ پس این جزو مستثنای مهممون بوده «حسن». متقین را ما از الاخلا و مستثنا. الاخلا مبتدا. تنظیمش چی بود؟ تمرین بدل از جمله. روح از جمله بود. فیروزه قاضی حرف قواعد. این هم روشن.
آیه آخر بحث آن هم بخوانیم. ۷۱۵ سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۱۴ ۳۹ ۹۷. «و لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فلبث فیهم ألف سنهٍ الا خمسین عاماً فأخذهم الطوفان و هم ظالمون.» ما ارسال کردیم نوح را به قومش. بود بین ایشان، توقف کرد در بین ایشان «الحصنه» (الف) سنه. «الا خمسین عاماً.» و با آن مبنایی که قبلی این جای اون بیاید و اینها ببینیم چی میشود. این یک خورده گیر دارد. مثل قبلی نیست. بعد یک چیز تمیزی براش دربیاریم. قاعده روشن. قاعده حکم باز میکنیم برای آن قسمت. از یک قسمت جدا میکنیم. یعنی آن حکم عکسش بار میشود بر آن. از یک قسمتی نفی میکردیم به مستثنا مهر بار میکردیم. میگرفتیم ولی به مستثنا میدادی آن را. اینجا حکم مستثنا منه میدهیم. مکث کرد در ایشان هزار سال. یعنی مکث نکرد ۵۰ سال. امیر! قسمت جز شده دیگر. چی میگذاریم؟ متقین. دکتر! الاخلا با هم دشمنند. المتقین با هم دشمن نیست. هزار سال درنگ کرد. ۵۰ سال درنگ نکرده. متقین از اخلا آنجا تو خود متقین جزو آنها هستند دیگر. این ۵۰. یک ۵۰ سال مثلاً زمان من ربطی ندارد به این بحثمان. از آن هزار سالی که خدا دارد ذکر میکند برای حضرت نوح آن ۵۰ حکم را از آن ۵۰ سال هزار سال بر میداریم. بالاخره جزو آن هست یا نیست؟ یک ۵۰ سالی که گم روی هوا ول نیست. کدام ۵۰ ساله؟ همان ۵۰ سالی که به آن بر میگردد. ۵۰ سال جزء از کلمان است دیگر. استثنای ما هم جزء از آن کل است دیگر. طوفان و ظالم. این هم از الف استثنا از ظرف شد. ظرف زمان.
درباره اینکه چرا نمیتواند تبعیت بکند بنا بر بدلیه انشاءالله جلسه بعد.
در حال بارگذاری نظرات...