بدل یا نصب؟ نقش نحوی «الا» در اعراب
چرا «الا» در مفرغ هیچکاره است؟
سه معمول ممنوع بعد از «الا»
تحلیل آیه «ان نظن الا ظنا» از سوره جاثیه
مستثنا در آیات ابلیس و ابراهیم(ع)
فقه استثنا در روایت «الا ما علمت»
«لا صلاة الا الی القبلة» و مفهوم حصر
بلاغت حذف مستثنا منه در قرآن کریم
«الا» و نقش آن در دفع توهم معنایی
بسم الله الرحمن الرحیم.‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
پس اگر نصب داشته باشد، همان اِعرابِ نصب هست و همه خصوصیات قبل باقی میماند. اگر بدل باشد، اِعراب بهطورکلی تغییر میکند، به این صورت که «الا» مُلغای از عمل میشود و مستثنا به حسب نیاز فعل قبل اِعراب داده میشود. اگر بخواهیم بدل بگیریم، نگاه میکنیم که فعل الان چه میخواهد: فاعل میخواهد، مفعول میخواهد، مفعولله میخواهد؟ (جمله قبل) حالا حسب نیاز فعل قبل نه، چرا؟ الان شما اینی که دارد بدل میشود، این الان اِعرابش را از کجا باید بگیرد؟ قَلیلاً؟. عوامل چه نیاز داریم؟ ما چه نیاز داریم؟ الان اینجا من این را چهکارش کنم؟ اینکه مستثنامنهی که دارم و بدل است، بدل نصب هم ندارد، یعنی «الا» روی آن کارهای نیست، از چه کسی باید بگیرد؟
بحث سر این است که الان ما کلام تامی داریم، غیر موجبه و مستثنامان مثلاً مرفوع است، هم نَصب میشد هم بدل میشد. حالا ادامه این: اینکه الان بدل است و مستثنامن، بدل از مستثنا خواهد بود و اسم مستثنامن از آن زائل میشود، مثل «ما تَخلَّفَ اِلا واحِدٌ الصَبّاقون» که حالا اینجا «ما تَخلفَ الصَبّاقون اِلا واحِدٌ» بوده؛ دیگر اینجا «واحِدٌ» از چه چیزی گرفته؟ از «تَخلفَ» «صباغون» که خودش کارهای نیست. این بدل از فاعل است، دیگر. بدل جز از کل از فاعل، یعنی «واحِدٌ» در واقع فاعل است. البته «ما تَخلفَ واحدٌ اِلا الصّباقون»، یعنی «واحِدٌ» فاعل باشد و مستثنامن باشد، «الصَّباقون» مستثنا باشد. دارد اِعرابش را از «تخلف» میگیرد. اللهم ؟ اینجا مُلغای از عمل است. بدل در اینجا بدل کل است. این مثال الان کل از کل بود و قبل از تقدم بدل بود از کل.
پس معلوم شد دیگر، اگر منصوب نباشد، «الا»، «الا» فقط یک اِعراب میدهد، آن هم نصب. «الا» هیچ اِعراب دیگری نمیدهد. اگر منصوب نیست، دیگر ما نباید دنبال این باشیم که «الا» اِعراب میدهد. باید دنبال یک چیز دیگری باشیم، تو کلام پیدا کنیم که چه چیزی الان اینجا اِعراب را میدهد. حالا هر وقت کلام مفرّغ باشد –پس این حالت سوم: تام و مو ؟ و غیر موجبه. حالا سوم: مفرّغ.– مفرّغ یعنی اصلاً دیگر تام نیست. اینجا اِعراب مستثنا به حسب عوامل قبل است. این صورت را نمیشود از صورتهای استثنا بهشمار آورد، چون مستثنامن در آن ذکر نشده است. از این رو «الا» در آن مُلغا خواهد بود و ما بعد آن فاعل، مبتدا یا مفعول یا خبر یا غیر از این عناوین خواهد داشت.
پس اصلاً در استثنای مفرّغ، «الا» کلاً هیچ کاره است. هیچ وقت اِعراب نمیدهد. «الا» در این حالت از نظر اِعراب مُلغاست. چون ما بعد آن تابع ما قبل است. ولی از نظر معنا همان معنای استثنا از ما قبل است. مثلاً اگر منصوب هم بیاید اینجا، باز هم «الا» کارهای نیست. «ما رَعَيتُ اِلا جَميلاً.» خب اینجا «الا» کارهای نیست. «ما رَعَيتُ جَميلاً.» یعنی خودش مفعولبه است. کلام حذف شده. کلام هم که منفی است، میشود کلام مفرّغ و در مفرّغ هم که «الا» کلاً هیچ کاره است.
عنوان مفرّغ بر این قسمت به این خاطر است که ماقبل «الا» نسبت به عمل اِعرابی در مابعد «الا» فراغت مییابد. «الا» فراغت دارد، راحت کارهای نیست، اسمش فقط هست. عامل قبلی که قویتر از «الا» است، مستثنامن میآید اعمال میکند در بعد از «الا». عامل قویتر است دیگر. به دلیل اینکه تو آنجایی که مستثنامن هست، یک عملی انجام داده، زورش رفته، زورش را نشان میدهد. اینجایی که روی چیزی عمل نکرده، میرسد میگوید: تو برو کنار، من هستم. ما قبل «الا» فراغتش «الا» نسبت به عمل اِعرابی در ما بعد «الا» فراغت مییابد، یعنی فارغ از مستثنی حالا میتواند بیاید روی آن اعمال کند. اعمال مشغولیت. میگوید: نسبت به مابعد «الا» فراغت مییابد، یعنی آن عاملیت قویتر است. وسیله عمل در دیگری مشغول نمیشود. مشغول نشده، فارغ میآید نسبت به، برای نسبت به عمل کردن در مستثنا، فارغ.
مابعد «الا» در استثنای مفرّغ میتواند هر معمولی واقع بشود، مگر مفعولٌمعَه و مفعول مطلق تاکیدی و حال موکده. پس سه تا چیز نمیآید در استثنای مفرّغ. بعد «الا» سه تا چیز نمیآید. یکی مفعولٌمعَه. مفعولٌمعَه را خیلی زور زدیم در آیات و روایات پیدا کنیم، پیدا نکردیم. به نظر میآید اصلاً یک چیز ساختگی باشد که تهش به چیزی بند نیست. یکی مفعول مطلق تاکیدی، یکی هم حال موکده. سه تا مثالش: «ما اختَعی ؟ اِلا واحِدُ مُتَصَرف.» ؟ «اختَعی ؟ واحدٌ اِلا مُتَصَرف.» «واحِدهٌ» ؟ نباید ذکر میکرد. همینقدر که «واحِدٌ» بعد «الا» هم آمده، باز دوباره به نظر میآید که این استثنا مفرّغ نیست. درست، مستثنامنه. حالا اینجا بعد «واحد» هم فاعل «ما اختَعی ؟» است، یعنی خودش مستثنامنه است. «ما اختَعی ? واحِدٌ الا مُتَصَرفٌ» بوده. قبل «الا» ما چیزی نداریم استثنا مفرّغ بگیریم. «واحد» مکس ؟، مضافالیه بشود، چی؟ نه، نمیتوان. تنوین دارد. این که هیچ. «واحدٌ». ثانیاً اصلاً بحثم این است که این «واحِدٌ» مستثنامنه است، ولی «واحِدٌ» و «مُتَصَرفٌ» خیلی معنایی ندارد. احد میگویم، کتاب. یک چیز را وقتی میخواهم اضافه کنم، میگویند: احد. احدُالاِسان ؟. نه، واحدُالاِنسان. «ما اختَعی ؟ اِلا واحِدُ مُتَصَرف.» ؟ «ما سَمِعتُهُ اِلا بُلبُلاً.» ؟ «مُلعدل ؟ اِلا دَعاامَه.» ؟ اینها دارد میگوید: هست یا نیست؟ اینها هر معمولی دارد واقع میشود دیگر. بعد «الا» مفعولبه میآید، خبر میآید، مبتدا میآید. «لَيسَ العَمَلُ اِلا سِلاحُ الشَّريف.» «ما سَعَيتُ اِلا فِي الخَیْرِ.» «يَغضَبُ اللهُ اِلا اَن يُتِمَّ نُورَهُ.» «الجَزاءُ الاحسانَ ؟ اِلا الاحسانَ ؟.»
بنابراین نمیشود گفت که: «ما سائِرٌ اِلا و الشَّجَارَ.» «ما زَرعتُ اِلا و الاشیاءَ.» چرا؟ چون مفعولٌمعَه. «ما سائِرٌ اِلا و الاشجارَ.» و «الاشجارَ» نمیآید بعد «الا». «ما زَرعتُ اِلا زَرعاً.» مفعول مطلق تاکیدی هم غلط. «لا تَعمَلُ اِلا عَمَلَ.» ؟ دوباره تا حال موکده را مثال نزن. چون مابعد «الا» حکم مخالف با قبل را دارد و این با معانی معمولهای مذکور نمیسازد. شما باید یک بَرشی ایجاد بکنی با «الا»، مابعد را از ماقبل جدا کنی. در حالی که شما تو این مفعول مطلق تاکیدی و حال موکده، مابعد دیگر وصله یکدیگر است. چه بَرشی بینش میخواهد بخورد؟
اما آیه: «اِنْ نَظُّنُ اِلا ظَنّاً.» سوره مبارکه جاثیه، آیه ۳۲. این آیه چیست؟ جاثیه. سورههای کوچک و سخت میشود پیدا کرد. سوره ۴۵، ۴۹۹ آیه. آیه ۳۲. «حَقُّ السّاعَةِ لا رَیْبَ فِیهَا. قُلْتُمْ: ما نَدْرِی سَاعَةً.» ؟ «اِلا ظَنّاً وَ مَا نَحنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ.» جاثیه. مریض بالای قرآن خودم نوشتم. نوشتم که شاید محور این سوره علم و آفات علمِ نیمبند باشد. خیلی وقت پیش. منِ اینکه عدهای با علم –به دستخط مال خدا زیادش کند– به چه گرفتاریهایی افتادند. این ایجاد استکبار کرد و استکبار آنها را جهنمی کرد. خلاصه این سوره، سوره هشدار به علماست. سوره جا ؟. وقتی که قیامت میشود، اینها میگویند که ما نمیدانیم قیام … «اِلا ظَنّاً.» خب این «ظَنّاً» چیست؟ این تاکیدی. ترکیب که ما گفتیم بعد «الا» نمیآید. این چیست؟ گفتند که این چیزی مفعول مطلق نوعی. «اِنْ نَظُّنُ اِلا ظَنّاً عَظِيماً.» ؟ مثلاً «اِلا ظَنّاً.» ؟ باز یک مشکلات دیگری دارد. مات ؟. چیزی را گمان نمیبریم مگر گمان را. خیر، بلاغی ندارد. حالا این یکی خیلی بچهبلاغی نداریم. ؟ آنجا علم، ظن بود. کارگردان آیه بود. کرم را از ظن گرفتی. علما یک چیزی تو همین قضیه! تو چی بود؟ مالات ۱۵۷. ظن را از علم گرفتیم. آره، اینجا آیه ۱۵: «وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ.» بل رفعه الله اليه. مکان الله بعد ؟. اتفاقاً جالب است که: «وَ اِنْ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ اِلّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ.» قبل از مرگش همه اهل کتاب بهش ایمان میآورند. کاملاً دیگر واضح است در اینکه حضرت عیسی از دنیا نرفت و یوم القیامه یکون علیه شهیداً ؟. به اهل کتاب از عیسی ایمان میآورد، حضرت عیسی به زنده بودنش ایمان میآورد. اهل کتاب «اِلّا لَيُؤْمِنَنَّ يَمِناً.» ؟ ایمان آوردند، ایمان خواهند آورد. هیچ یک از اهل کتاب، کتاب نیست. یعنی خود مسیحیها که اینها همه میگویند که به صلیب کشیده شده. دیگر همه قبل از مرگش بهش ایمان. آها، منظور بعد از اینکه برمیگردد؟ شاه ؟ رجعت بکند؟ «قَبْلَ مَوْتِهِ.» در رجعتش، خلاف ظاهر به نظر میآید، ولی شقوقات ؟ به قول شما، نه. قبل از مرگش همه بهش ایمان میآورند. بازی ترجمه سیراب برنگرده. منظورش همین است. الان ما تشنه شدیم روی این قضیه. «مَا لَهُمْ بِه مِنْ عِلْمٍ.» «مَا لَهُمْ بِه عِلْمٍ.» در واقع، در واقع. ولی از نظر حالا منطقی، ظن نیز همین است. یعنی ظن در این ظن، درجهاش پایینتر از کل آن ظن است. «اِنَّ عَامَ ظَنَّ» ؟ را دارد میگوید. عامه همه را دارد میگوید. هر چیزی که عنوان علم برایش گذاشتند که این کل، یکیش میشود ظن. از نظر منطقی، علم کل، جزئش میشود ظن. جزئی از علم است دیگر. اعم از ظن. یکی از مصادیق علم است، ولی واقعاً علم نیست. من گفتم، آره، جدیداً جمله را گفتی. چی گفتم؟ از مصادیق علم است، واقعاً علم نیست. از مصادیق علم است دیگر، یعنی علم اعم از اوست. تباین با هم ندارد. ما فکر میکنیم که مثلاً این درجهبندی، تباین دارد. مثلاً درجه واقعیت نیست. ظن، گمان. نه، علم مطلق، معلوم بودن چیست؟ با درجهبندی. درجهبندیهای مختلف، یک درجهاش میشود ظن. سعد ؟ در حلقات میفرماید که ظن هم کاشفیت دارد. شرکت ناقصه. قد کاشفیت ؟ کامل. اگر چیزی مظنون تکلیف باشد، انسان باید از عهدهاش بربیاید. که مبنای شهید صدر خیلی درگیر شدند سر همین مطلب. ظن حجیت نداشت. میگوید: ظن حجیت دارد. کی گفته ظن حجیت ندارد؟ میزانی ؟ دارد واقعیت را فقط کشفش در آن حدی نیست که احتمال خلاف دیگر نَرَوَد. مبانی حساب احتمالات اینها که در منطقه میخواندیم. تو آنجاها نتیجهگیریهای فقه اصولی درست و حسابی، یک مکتب جدید ایشان در اصول شکل دادند. بین اخباریها و ؟ مکتب باز کرده. گفته که من اینها ؟ به جان هم افتاده بودند. هر دو هم درست میگویند، هیچکدام نمیتوانیم معلوم است که دین جفت حرف جفتتان را میزند. با این مسیر به من هم دین بها دارد. مدل خودشان. بحث ده جلسهای ؟ روی آن بحثش کار بشود حداقل.
خلاصه ظن هم کاشفیت دارد. یعنی علم به معنای کاشفیت روشن بودن با وضوح یک چیزی، خب این وضوح ۱۰ درصد، ۲۰ درصد. آن ۱۰۰ درصدش دیگر میشود قطع یقین. «وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً.» همین دوگانگی که، دوگانگی که تو این آیه میگذارد، همین است. یعنی آن علم به معنای یقین در حد یقین نیست. علم در حد ظن هست. پس این «اِنْ ظَنَّ اِلَّا ظَنّاً.» ؟ گفتند که «ظَنَّ عَظِيماً.» ؟ یعنی حالا بریم توی بحث ترکیبش. گفتیم مفعول مطلق نیست. حالا ترکیبش چی میشود؟ قبلاً بحث کردیم. من فقط سریع آیاتش را میخوانم، یک یادآوری بشود.
«فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِيسَ.» این «فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِيسَ.» مستثنامن کجاست؟ «فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِيسَ.» فوق اینهایی که میخوانم، تکتک آیات را! مستثنامنه و مستثنا، سریع اشاره بفرمایید. «فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلِيسَ.» «واوِ اِبْلِيسَ.» چرا؟ استثنا تام و «لا یُحِيطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ اِلَّا بِمَا شَاءَ.» «مِنَ» میتوانم؟ «بِشَیْءٍ مِّنْ عِلمِهِ.» و «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» ؟ «مَنِ» ؟ش «مَنِ» استفهامی هست. مفرّغ. اینجا سیستم تام است و غیر موجبه، هم نصَب هم آن چیست؟ «عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ يَرْغَبُ.» ؟ «مَلَّتِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ ارغوانَ الْمَلَّتِ إِبْرَاهِيمَ.» ؟ من از من میشود. ؟ سپاه میآید، مفرّغ است. مستثنامن ضمیر. آنجا گفتیم از ؟ گفتیم که فاعلش چیست؟ آنجا. اینجا «یَرْغَبُ» ؟ زمینی که دارد، فقط این «هُو» ئی که دارد به یک چیزی برمیگردد، به موصولی که قرار شد که ما که دارد به من برمیگردد. من که الان اینجا خاصیتی ندارد. من که هیچ. من مستثنامنه نیست. چه هوایی ؟ که به من برمیگردد؟ برگشتش به من باعث میشود نکره بشود. در معنا همان «مَن» است. بله، در معنا «مَن» است. «مَن» مستثنامنه ضمیر «یَرْغَبُ» ؟ مفرد نیست. نکره. سوره بقره، آیه. آیه ۱۳. «بِمَن» ؟ من برمیگردد. ؟ ضمیر «یَرْغَبُ» ؟ او، مستثنامنه. فقط اینجا ضمیرش. ببینید وقتی ضمیر برمیگردد به نکره، ضمیر معنای نکره پیدا میکند. «مَنِ» استفهامی است. استفهامی معرفه. آیه بعد تو دلش هم سرد نیست. اینها ریزهکاریهای تمرین است دیگر. ببینید یک قاعده را آدم میگوید، بعد میآید تو تمرین که باید صد بار بالا و پایین. آنهایی که سریع قاعدهی پایتخت مینویسند میروند، خداوکیلی کارشان راحت است. این، این است، بعد دیگر تهش چی درمیآید، معلوم نیست. تو ادبیات و بحث و اصل تمرین، آن دیگر ضمیر آنجا باید برای اینکه معرفه میشود و جزئی میشود، باید عامش باید یک واژهای در تقدیر میگرفتیم که عمومیت ازش فهمیده شود. من فهمیدم. شما «اَحَداً» ؟ئی چیزی فرض ندارد. فکر کنم آنی که میفرمایید که بخواهد موصول بیاید مستثنا بشود، مستثنامن بشود: «اَللّهُ، ما شَاءَ الكُرْسِيُّ وَ سَمّاوَاتُ وَ الْأَرْضِ.» «وَلَا يُحِيطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ.» سوره خوراک مستثناست. مستثنا دومی اش. دومی اش: «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ.» استثنا همان «فُون کِه» ؟ سوم. کسی که آن کسی که او هست. کسی که شفاعت میکند نزد او، مگر کسی که فلان. قبول نکردیم توبه. اگر نکرده باشد میشود همان احداث ؟. دقیقاً برگردد به یک چیز. آن دیگر معرفه است و کاریش نمیشود بکند. از یک دانه. ما گفتیم بیاییم حالا یک جزء از این جدا کنیم. تازه آنجا هم ما بحث معرفه بودنمان در قیاس با ؟ وگرنه ما میتوانیم مستثنامن معرفه داشته باشیم. «ما رَأَيْتُ زیداً اِلا وَجهِهِ.» ؟ یعنی «وَمَا مُحَمَّدٌ اِلَّا رسُولٌ.» این چیست؟ اساسنامه. ؟ الان مستثنامنمان چیست؟ اسم سابق. ؟ خبر جوشهای ؟. حالا خیلی معنا. «حامِلُونَ مَسؤولونَ أبْ نیستاً.» ؟ «رسُولُهُ» اعم از رسول باید بگیریم. باید جواب بدهد، ولی بشر اهمیت ندارد دیگر. از رسول، خود واژه کلمه،ای که چسبش خوب باشد، مقدار مسئولیت غیر از این ندارد. یعنی بحث مسئولیت و تکلیف در صورت استثنای مفرّغ. رسول هم در واقع خبر. خبر «الا اولی الالباب». چه جور استثنائی است؟ «اولی الالباب» ؟ روش چیست؟ فاعل. عوامل «اولی الالباب» ؟ میگفت نصب. «لا تَعْبُدُونَ اِلَّا اللہَ.» «بَشَرٌ اِلَّا رسُولٌ.» بشر آخه نسبت به رسول اهمیت ندارد. اینجوری نیست که یکی از افراد بشر رسول باشد. انسان. نه، اصلاً اینها از افراد انسان نیست. از عامش. مسئولیت انسان ذاتاً. ما الان عرض میخواهیم. بشری که وحشی ؟ جدا، رسولش خیلی فرق کرد. وحی شدن یک چیز، رسالت یک چیز دیگر است. آن اَفع. ؟ این صفت. «لا تَعْبُدُونَ اِلَّا اللہَ.» مفرّغ. «اللہَ» ؟ چیست؟ «لا یُسْمَعُ اِلَّا دُعَا.» ؟ اثر دارد. ذهن چقدر فعال میشود؟ «لا یُکَلِّفُ اللہُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَهَا.» مسئولیتش. بچهمفرّغ و نظر درستی است. «مَا تُنْفِقُونَ اِلَّا ابتِغاءَ وَجهِ اللهِ.» باز هم مثل قبلی استثنا. «وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ.» کل استثناهای جدید. «وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ.» ۶۵. زمان ام ؟. «الا» پیدا کنیم دقیقاً. زمانی است که پس من چرت میزند. شکل و شمایل مفرّغ. حالا بریم روی کاربردش. بحث استثنا چند تا کاربرد کی را میخواهیم دربیاوریم؟ تفسیر و ۸ تا مثال میخواهیم بزنیم از آیات و روایات. یک روایت میفرماید که: «کُلُّ مَا کَانَ طَاهِرٌ إِلَّا مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ قَذَرٌ.» ؟ «کُلُّ مَا کَانَ طَاهِرٌ.» یعنی چی؟ هر آبی «اِلّا مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ قَذَرٌ.» ؟ یعنی نجس، «اِلّا مَا عَلِمْتَ» مگر آن چیزی را که بدانی نجس است. حالا اینجا از این استثنا میخواهیم استفاده بکنیم. از این استثنا درمیآید که اگر خود انسان یقین کند آب نجس است، حکم نجاستش میشود، چون بنابر استثنا در روایت مذکور فقط آبی حکم طهارت را ندارد که انسان بر نجاست آن علم داشته باشد. «اِلّا مَا عَلِمْتَ.» اگر دیگری علم داشت، برای من نجس است؟ خیر. میگوید: «اِلّا مَا عَلِمْتَ.» مگر اونی که خودت علم داری. «لَمَّا غُلِمَ مِنْهُ اِلّا مَا عَلِمْتَ.» ؟ استثنا آمده روی چی هست؟ آمده روی آنچه که خودت علم داری. محدوده حصر خیلی مهم است. «الا» روی سر چی آمده؟ پس «مَا وُلِمُ مِنْهُ اِلّا مَا عَلِمْتَ.» ؟ است. اگر ما بود چی؟ یک علمی بهش هست. یک کسی علم دارد که مستثنا «اِلّا مُعَلَّمُ.» ؟ علمت. علم خودت. «مَا مَا» موصوله از «کُلُّ مَاءٍ» مبتدا که نه. «عَلَمَهُ» ؟ یعنی همان «کُلُّ مَاءٍ» مستثنامن همان مبتدا. خب نکته بعدی که ازش استفاده میشود، این است که اگر کسی که چیزی در اختیار اوست، بگوید: آن چیز نجس است. مثلاً همسر انسان بگوید: ظرف یا چیز دیگری که در اختیار اوست، نجس است. حکم نجاست این آب میشود، چون این موارد نیست برای انسان علم آور است و شامل استثنا مذکور در روایت میشود. حالا «اِلّا مَا عَلِمْتَ.» از هر راهی از هر راهی علم پیدا کردی، علم پیدا کنی. نه اینکه علم او برای من علم بیاورد ها. من خودم علم پیدا کنم. «اِلّا مَا عَلِمْتَ.» خودت علم پیدا کنی. یعنی دیگری علم پیدا کند، کفایت نمیکند. اگر دیگری علم پیدا کرده، برای شما نجس نیست. اگر از علم دیگری شما علم پیدا کنی، از علم دیگری به شما میگوید: من یقین دارم. از یقین او شما هم یقین پیدا میکنی. شرعاً هم که این دو تا عادل امضا کرده. شهادتشان رو بینه است. از دو چشم دقیقه میداند. احکام بلد است. خیلی وارد است. حرفهای است. اطمینان به معنای یقین منطقی. احتمال خلاف نمیدهم. اطمینان همان ظن خیلی بالاست دیگر. خیلی بالا. ظن. ظن خیلی. احتمال غیر از این داده نمیشود. احتمال خلاف داده نمیشود. نمیشود. اطمینانی که در فقه باهاش کار داریم، همان اطمینان، همین ظن را میگوید. باید بهش عمل کنیم. در مورد اطمینان که هیچ کسی بحث ندارد. اطمینان به همه ملحق به یقین آن یقین صد درصدی که اصلاً ما نداریم. اصلاً گیر نمیآید. ما تو زندگی که باهاش عمل میکنیم، همان اطمینان ۹۰، ۹۵ درصد یا کمتر دیگر. کمترش نه دیگر. همان آبی که در طهارت و نجاست شک داریم، حکم به چیش میشود؟ شک داشته باشیم عمل کنم. الان شک دارم که یک چیزی چهکارش کنم؟ چرا نیامده شک. عمل به مست، پاک است یا شک دارم نجس شده؟ نجس شده یا پاک است؟ شک دارم نجس است یا پاک است؟ کاسهی دستشویی، دستشویی میشویم. دور کاسه را آب یعنی چشم. چرا؟ چون «اِلّا مَا عَلِمْتَ.» حاصل نشد. چون بنابر استثنا در روایت مذکور فقط آبی حکم طهارت را ندارد که انسان به نجاستش علم پیدا کند. حالا آبی که گمان و ظن به نجاستش داریم، ۸۰ درصد نجس بشود. ببین دیگر آب چاه است دیگر. دور کاسه است و این چسبیده. احتمالاً از این افتاده بیرون و ۸۰ درصد آدم امتحان. باز چی؟ باز پاک یا نجس است؟ چون هنوز باز ال ؟ خوب بود. آقا آن بحث فقهی است. بحث فقهی یعنی اینکه ما مجموعه روایات را، ادله را همه را کنار هم میآوریم، یک محصولی. خب یک نکته.
روایت دوم. روایتی که حالا من متن میخواهم بخوانیم از علما، یک تیکه از آیه خویی بخوانم: «یَجُوزُ الصَّلاَةُ قَبْلَ دُخُولِ الْوَقْتِ.» من میخوانم ترجمه کنم. «لا یَجُوزُ صَلاَةٌ قَبْلَ دُخُولِ الْوَقْتِ.» اینقدر خوب است آقا این متنخوانیها. یعنی فقط بنشینیم مباحثه این شکلی کنیم، متن بخوانیم، ترجمه کنیم. صد سال مباحثه ادبیات و درس و اینها را میکند. یعنی هر یک روزش آدم صد سال جلو است. «فَلَوْ صَلَّى بَطَلَتْ بِلَا خِلافٍ فِیهِ وَ لا إِشْکَالٍ.» ؟ اشکال، بدون هیچ اختلاف و اشکالی. «وَ یَدُلُّ عَلَيْهِ اِبرَامٌ.» ؟ که نماز باطل میشود. «صحیحه عمر بن یزید.» صحیحه، یعنی یک روایت صحیحه ای که از عمر بن یزید است. «عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُصَلِّيَ إِلَّا لِوَقْتِهَا.» أحسنتُم! از این روایت استفاده کرده که هر نمازی قبل از وقتش باطل است. هیچ اختلاف. از کجا این روایت استفاده کرده؟ از حصر. نماز نیست. «إنَّهُ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُصَلِّيَ صَلاَةٌ.» هیچ کس حق ندارد، حق ندارد. «لَيْسَ» حق ندارد نمازی بخواند مگر در وقتش. آقا قبل وقت خواندیم. از کجا میگویی شما؟ نمازی که در وقتش نیست پس چیست؟ عصر ضبط مناهج الاحکام فی مسائل الحلال و الحرام ؟.
خب، «هَلْ یَجُوزُ صَلاةُ نَافِلَةٍ بِأَنِِّ مَسْتَدِلّاً اِسْتِدْلَالِيًّا.» ؟ بحث حصر خیلی استفادهاش روی فر ؟ خیلی بالاست. عرض کردم بحثش از بحثهایی است که همین مقداری که بخوانیم ثمرش را توی فقه نشان میدهد. «هَلْ یَجُوزُ صَلاةُ نَافِلَةٍ؟» من میخواهم ترجمه. «صَلاةُ نَافِلَةٍ.». آیا جایز است «اِلَّا غَيْرَ قِبْلَةٍ اخْتِيَارًا» در حال عادی «مُسْتَقِرّاً عَلَى الْأَرْضِ.» استقرار ظاهرالمحقق جوازه ؟. یعنی ظاهر عبارت مرحوم محقق جوازش. یعنی من اصلاً وایمیایستم روی زمین، پشت به قبله. این اشکال دارد یا ندارد؟ وایسادم. در حال راهرفتن که همه میگویند اشکال. وایسادم تو حرم امام رضا رو بهضریح. نماز میخواند. این نماز الان باطل است یا درست است؟ نافله را دارد پشت به قبله میخواند. اختیار هم دارد میخواند. اضطراری نیست. روی زمین هم هست. وایساده هم هست. مرحوم محقق ظاهر عبارتش جواز. عبارت کتاب خودش: «و جماعة من الأصحاب علی المنع.» ؟ اصحاب تمام است. ۱۰ تا متن این شکلی خوانده بشود، فهمیده بشود، کار تمام است. ادبیات بسته شده باشد. «وَ هُوَ أَقْرَبُ الْقَوْلِ.» نزدیکتر است. نزدیکتر است یعنی چی؟ یعنی در نظر این کسی که دارد متن را مینویسد، این من من یعنی آن کسانی که قالب من شدهاند، حرفشان بهتر است. «لَنَا.» ؟ برای ما. «لَنَا» باید باشد. «فَهُوَ أَقْرَبُ لَنَا.» «کَأَنَّ الصَّلاَةَ تَوْقِیفِيَّةٌ.» عبارت اینکه نماز توقیفی باشد، خب این نماز توقیفی است. توقیفی بودن نماز برای ما اثبات نشده. بحث فقهی مفصل است و «لَمْ يَذْهَبُ کَأَنَّ الْقِبْلَةَ شَرْطٌ خَارِجِيًّا.» بحث شرط خارجی هم باز هم مفصل. بله ثابت و «عَدَمُهُ بَلْ ثَبَتَ عَدَمُهُ.» و صحیح. حالا روایت چیست؟ «لاَ صَلاَةَ إِلَّا إِلَى الْقِبْلَةِ.» چرا این قالب منع شده؟ هیچ نمازی نیست مگر به سمت قبله. پس آن دیگر شرایط اضطرار و اینهاست. که چرا نماز واجب، چه نماز نافله. اصلاً آنی در حال حرکت است، آن یک دلیل خاص ما داریم برایش. یعنی اینجا «اِلَّا إِلَى الْقِبْلَةِ.» عمومیت دارد. این را یک روایت میفرماید که: نه، اینجا من استثنا میزنم باز دوباره از روایت. بعد: «فَاقِدُ الطَّهَارَتَيْنِ تَسْقُطُ عَنْهُ الصَّلاَةُ.» این هم خیلی بحث جالبی است. کسی که هیچکدام از دو طهارت را نمیتواند بگیرد، طهارت ماییه، نه طهارت ترابیه. این چهکار بکند؟ چه گِلی به سر بریزد؟ نه غسل میتواند بکند، وضو بگیرد، نه تیمم میتواند بکند. چهکار کنم؟ نماز ندارد. ساقط. چرا؟ «لُقْمَةٌ.» ؟ «لا صَلاَةَ اِلّا بِطُورٍ.» ؟ استفاده. «لاَ صَلاَةَ اِلَّا بِطُورٍ.» بعدی از آیه قرآن: «وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى.» «عَلْتَقاءَ.» ؟ تیمم نمیتوانستم بکنم. میتوانستم بگیرم از روی چکمه. فقط از خانم بحث دیگری است. بحث این است که طور اقسام چیست؟ میخواهیم بگوییم که اگر به هیچ قسمش محقق نمیشود. یعنی هیچ رقمی نمیشود گفت این وضو است یا وضو محقق بشود یا غسلی، تیممی. اصل شیء محقق نشود. طرف باشد نماز بخواند. میگوید: آقا من هیچی، هیچی دیگر نمیتوانستم. هیچ کاری نمیتوانم بکنم. دستهایم را به هم بزنم. من به نیت تیمم دستهایم را به هم زدم. هیچی دیگر نبود. هیچی نبود. مسلماً من مثلاً از پایم، از لنگم، از کجا آویزان بودم؟ من را معلق کرده بودند بین زمین و هوا. معلق بودند. نه آبی بود، نه خاکی بود. هر وقت که آزاد شدی برو. من نمازم را خواندم. دستش نماز میخواند. ؟ پشت اضطر ؟ نداشته باشی، نمازت پر است. «وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى» برای کسی نزد او نعمتی نیست که جزا شود. «اِلّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى.» مگر به خاطر طلب وجه ربش. «اِلّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَىََ.» استثنا منقطع است. معنا این است که: لاکن او میدهد مالش را به خاطر طلب وجه ربش. او مالش را میدهد به خاطر طلب وجه رب خودش.
آیه بعد: «وَمَا كُنْتَ تَرْجُو اَنْ یُلْقَى إِلَیْکَ الْکِتَابُ اِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ.» تو امید نداشتی که کتاب به تو القا شود مگر اثر رحمتی از جانب رب. «اِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ.» استثنا منقطع است. یعنی خدا به تو القا کرد این را به عنوان از جانب. ؟ عادی نبود. از کجا؟ «مَا أنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ» من از المیزان ؟ است دیگر. همهاش «لِتشقَاهُ» ؟. «إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ یَخْشَى.» استثنا در «إِلَّا تَذْكِرَةً» استثنا. بنابر آنچه گفتم، معنا این است که بر تو قرآن نازل نکرد تا خودت را به تعب بیندازی و لاکن برای اینکه تذکری باشد که به وسیله آن متذکر شود هر کس که شأنش این است که خشیت داشته باشد. پس مؤمن، پس خشیت دارد و ایمان به خدا میآورد و تقوا. «إِلَّا تَذْكِرَةً.» استثنا منقطع از «لِتشقَاهُ.» ؟ «تَذْكِرَةً» ؟ که حقیقتاً مصداق شقاوت نیست، ولی علقهای با همدیگر مفصل از مهمترین بحثهای بلاغت همین بحثهای عَلَقه (در مجاز). یک چند تا بحث بلاغت خیلی مهم است. یکیش همین. خیلی. وگرنه چیز خاص دندانگیری ندارد. مباحث به درد بخور. بافتنی هم زیاد دارد. اگر به ما باشد که اصلاً آیه: «إِنِّي لاَ يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ إِلَّا مَنْ ظَلَمَ.» ؟ نزد من مرسلون نمیترسند مگر کسی که ظلم کرده. آقا این آیه از آن آیات است. کفرم سر این آیه درمیآمد. گفته که «إِلَّا مَنْ ظَلَمَ.» استثنای چیست؟ متصل. چرا؟ میگوید که برخی از انبیا ظالم بودند دیگر. مگر تو شک داری؟ اهل سنت برای انبیا هم قائل نیست. «إِلَّا مَنْ ظَلَمَ.» میشود چی؟ استثنای نه، «لاَ يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ.» استثنا که استثنای تام است. مرسلون ذکر شده. «إِلَّا مَنْ ظَلَمَ.» از همین مرسلین. نزد من پیغمبران نمیترسند مگر کسانی که ظلم کردند. پیغمبرِ ؟ دیگر. کسی که ظلم کرده پیغمبرِ ؟ فقط این «ظُلْمَ» ؟ از آن «ظُلْمَ» ؟ نیست. حالا استثنا متصل یا منقطع؟ «إِلَّا مَنْ ظَلَمَ.» اگر ظلم را به معنای حقیقی خودش بگیری که معصیت باشد، بعد شما استثنا منقطع کنی، یعنی از خود انبیا نه. کسانی که علقهای دارند با انبیا و ظلم کردهاند، آنها باید بترسند. مثلاً این یک. دو: یا خود انبیا ظلم کردند که در معنای ظلم دخلی ؟ و تصرف کرد. آدم و دیگران استثنا متصل. در معنای ظلم توسعه میدهیم. حالا اینجا از المیزان نمایش مسابقه. حضرت یونس، حضرت داوود. چی؟ حضرت موسی خودش ولایت قبول نکرد. صورت گرفت. شیطان، عمل شیطان. «مَن عَمَلِ الشَّیْطَانِ.» ؟ آیه اول راه. «لاَ مَنزِلَهُ.» ؟ وقتتان تلف میشود. آقا ارزش گوش دادن ندارد. آنی که شایسته است گفته شود، والله اعلم، این است که آیه سابقه وقتی خبر داد از اینکه «مَرَّ» ؟ در امن. و نمیترسم عفون. ؟ «فهم منها» ؟ اینها هم از آن هستند. غیر از اینکه از اهل ظلم هم اهل ظلم عامل نیستند. اینها باید بترسند. استدراک کرده در این آیه. حال اهل توبه از جمله اهل ظلم. را پس بیان کرده که آنها به خاطر توبهشان و تبدیلشان ظلمشان را که همان سوء بوده به حسن، حسن بعد سو. بخشیده شدند و مرحومند. پس از چیزی نمیترسند. استثنا از مرسلین استثنا منقطع است. استثنا را ایشان مراد به ظلم هم ایشان. استثنا را منقطع گرفته. هم در ظلم توسعه داده. دو تا را با همدیگر. مراد به ظلم مطلق معصیت به حسن بعد سو. توبه بعد معصیت یا عمل صالح بعد سیئه. «مَنْ غَفُورٌ رَحِیمٌ.» ظلمش را میبخشم. رحمش میکنم. پس دیگر بعد از آن از چیزی نترسد به اطلاقین. از آن در یک حدی ظلم معناش گسترده است. برخی مراتبش با عصمت منافات دارد. برخی مراتبش منافات، نه. قالب عصمت که هستیم. اگر بخواهد عصمت نباشد که اصلاً نبوت پیش نمیرود. قالب عصمت هستیم. آن مقداری که مخل به نبوت نباشد از انبیا نداشته باشد. بحث این است که انبیا خودشان درجهبندی دارند. معصوم بگیریم. حالا معیار برتری اینها به همدیگر چیست؟ هیچ خطایی هم نمیکنند. و بالاخره یک چیزی باید باشد متمایز کند اینها را از همدیگر. یعنی برخی. مهمترین نکته این است که ظلم به دیگران هیچ موقع موفق. یعنی آنی که مخل به عصمت باشد، مخل به دعوت تبسی ؟ آمده. یعنی بر خودم دیگری هیچ موقع هیچی نداریم. عکس توی ماجرای چیزم باباجان. ؟ روی کشتی، ولی ظلم به او. حالا به یک معنا. یعنی آن مستحق این بوده. اما ذات کشتن. حالا آنجا برای اینکه حضرت انداخت و دیگر آنها شناختندش و از این جهت به خودش ظلم کرده بود که چی شده. همان که سامری همه جا تندرو بوده. هزینه ز ؟ دانشگاه خیلی تند میرفت. طرف مقابلت. آمدیم بیرون. خیلی وضع کار پزشکی خراب بود و قاطی کرده بود. این چه نظامی. نمیدانم فلان فلان فلان. یکهو شب شد. اصلاً هیچ موقع تعادل. انگار تو زندگی آن موقع کشته مرده آقا بودی و نمیدانم فلان. نه به این که الان آمدی ۴ روز سختی برایت پیش آمد. سه چهار سال بعد فیلم از الطاف الهی که آن بالا نشسته. بعد از قضیه چیز بود. بعد از وظیفه مجلس ششم. کسی کشور را نگه ندارد. البته بچههای چپ کرده بود. بندهخدا کتاب مینویسد در رابطه با امام زمان و سخنرانی ولایی میکند. ولی خیلی جالب بود. محققانه پیش میرفت، ولی بلاغت. بلاغتی از استثنا عرض بکنیم. دو تا نکته بلاغی دارد استثنا. نکته اول این است که مقصود از «الا» به معنای استدراک. خود استدراک که میگوییم، استدراک یعنی چی؟ رَّدُتَوَهُّم. دفعِ توهم. یعنی از مطلب قبل یک توهمی درست میشود. من میخواهم دفع توهم کنم. این میشود استدراک. غالباً دفع توهمی که از مطلب قبل ناشی میشود. مثل «إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي.» شما هیچ چیز را نمیخواهید. منظورم این است که «اَنْ يَشَاءَ رَبِّي» مثلاً «شَیءٌ.» ؟ منظورم این است، «الا» خیلی وقتها منظورم این است تو استدراک به معنای لاکن. برای دفع توهم سابقه. چون بعد از آن گفته میشود: من از خدا نمیترسم. مخاطب توهم میکند که آقا از هیچی نمیترسمها. «اِلّا الذی فطرنی.» ؟ آنی که مرا خلق کرده. منظورم این است که فقط از او میترسم. برای دفع چنین توهمی میگوید که «الا یَشَاءَ» ؟ لاکن «أَخْوَفُ مَشِیَةِ رَبِّي شَیءٌ مِّمَّا أَخْوَفُهُ.» ؟ «فذٰلِکَ اَخْوَفُ.» ؟ خب این نکته اول.
نکته دوم در مورد حذف مستثنامنه. حذف مستثنامن هم اغراض بلاغی دارد. یکی از اغراض بلاغی در حذف مستثنامن، افاده عموم است. وقتی که مستثنا را حذف میکنیم، این افاده عموم میکند. «یَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ.» «لَا یَنفَعُ اَحَداً.» ؟ کسی را نفع نمیرساند مال و بنون. کسی را، کسی را یعنی هیچ کسی را. ما حذفش کردیم دیگر. «اَحَداً» را نیاوردیم. «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ.» چی را «یَنْفَعُ»؟ فعل فاعلش چیست؟ مال. مفعولش چیست؟ «اَحَداً» ؟ در تقدیر. «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ.» انسان «مَن» بدل از آن میشود دیگر. و کسی را نفع نمیرساند مگر کسی را که با قلب سلیم برود پیش خدا. حالا این «اَحَداً» ؟ئی که ما حذف کردیم چه معنایی را افاده میکند؟ حذف افاده عموم میکند. یعنی چی؟ بفرمایید. در قیامت مگر کی را؟ مگر کسی که قلب سلیم. به درد هیچ کس نمیخورَد. یعنی مال و بنون به آنها کسی که خیلی قشنگ. کسی که قلب سلیم داشته باشد، مال و بنونش هم به دردش میخورَد. خیلی جالب است. بچههایش به دردش میخورَد. قلب سلیم هست یا نیست؟ یعنی زحمتی که برایشان کشیده در راه احسان. ؟ خانه خریدهام، جهیزیه تهیه. هوا منصور. ؟ در مسیر قلب سلیم بوده، جهیزیه تهیه کرده. اجر دارد. همهاش برایش سود است. مال و بنون همهاش سود است. مالی که داشته سود است دیگر. مارک ؟ خرج کرده سود. مالی که جمع کرده سود است. «وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ.» اینجا هم حالا اینجا «الا» نداریم. خدا دعوت میکند به دارالسلام. همین که حذف کردی، یعنی همه. حذف که میکند، یعنی همه. توی استثنا هم مستثنامن را که حذف میکند، یعنی دومین نوع «الا». املای وصفیه ؟. معنای چی میدهد؟ یک متن موضوع دعوا. «یَدْعُو اللہَ یَدْعُو اِلّا دَارَ یَدْعُو.» ؟ نداری. نه، به حساب خود ارار ؟. اینجا با اینکه تویش استثنا نیست، مفعولبه را حذف کردیم، افاده عموم میکند. املای بسته ؟. گفتیم معنای چی میدهد؟ بنای غیر میدهد. «الا» وصفی معنای غیر. پس باشد. فردا، ان شاء الله فردا بحث اعلام ؟ تمام میشود و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...