انواع «إلا» از نگاه نحوی و تفسیری
وصف مخصص یا مؤکد؟ تفاوت در معنا
چرا در «لو کان فیهما آلهة» استثنا نیست؟
اعراب «إلا» و تطبیق آن با موصوف
فقه و روایت امام صادق(ع) درباره احرام
از «إلا درهم» تا حصر در بیان عربی
آیا «إلا» میتواند نقش واو بگیرد؟
معنای حرفی «إلا» در اصول فقه
«لا یکلف الله نفساً إلا وسعها» زیر ذرهبین
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث درباره حرف "إلّا". اقسام را بررسی میکردیم. قسم اول و اصلی إلّای استثنایی. نوع دوم إلّای وصفی است که به معنای غیر است. اینجا إلّا با اسم مابعدِ خودش صفت میشود برای ماقبلِ خودش و دلالت بر مغایرت موصوف با اسم مابعد دارد، یعنی دیگر همانطور که عرض کردیم استثنای از حکم نمیشود، استثنای از موضوع میشود.
إلّای وصفی بر دو قسم است: یکی وصف مخصص، یکی وصف مؤکد. یک وقت وصف میآید تخصیص میزند و یک عامی را خاص میکند، یک وقت میآید تأکید میکند یک خاصی را. مثلاً تکرار وصف مخصص آن وقتی است که هر وقت اسم مابعدِ إلّا با موصوف خودش (موصوف یعنی آن قبل) از نظر مفرد، تثنیه، جمع بودن مطابقت داشته باشد. اسم مابعد إلّا و اسم ماقبل إلّا اینها با همدیگر از جهت مفرد، تثنیه، جمع مطابقت دارند. به یک معنا بله، حالا اینجا خیلی ما چون استثنایی نیست که بخواهیم مستثنا وصفی است. مثلاً میگوید: «لو کان معنا رجلٌ إلّا زیدٌ لَغلَبنا». یعنی اگر مردی غیر زید باشد، مردی إلّا زید باشد، ما پیروز میشدیم، اگر بود پیروز میشد. حالا اینجا «رجلٌ إلّا زیدٌ»، اسم ماقبل إلّا و اسم مابعد إلّا هر دو مفردند. پس مفرد، تثنیه، جمع بودنشان با همدیگر باید مطابقت بکند در وصف مخصص، که این الان تخصیص میزند. رجلٌ إلّا زیدٌ، زیدٌ تخصیص موصوف کلی از خصوصیات این قسمت إلّا ایجاد اخلال در معنای کلام در صورت حذف شدن است. اگر این را حذفش بکنی مختل میشود.
وصف مؤکد این شکلی نیست؛ اگر حذف شود اختلالی ایجاد نمیشود. وصف مؤکد، مطابقت هم ندارد، اسم ماقبل إلّا و اسم مابعد إلّا. مثل بحث اقرار که اگر فرد مقر اینجوری اقرار کند؛ مثلاً بگوید: «لهُ علیَّ عشرون درهمٍ إلّا درهمٌ.» او به گردن من مثلاً دارد، حالا ۲۰ درهم دارد، مگر درهم، یعنی ۲۰ تا دارد، نه یک درهم. درست شد؟ این یک درهم را از آن بیست تا کم نمیکنیم که بشود ۱۹ تا. این یک درهم تأکید است، ۲۰ میشود ۲۰. بله، اینجا «علیَّ عشرون» یعنی اینکه ۲۰ درهم، نه یک درهم، یعنی ۱۹ تا نمیشود. همان ۲۰ درهم را دارد، تأکید میکند همان عشرون را، کم نمیکند ازش. إلّا به معنای در هر دو تا حالتش غیر زید یعنی کم نمیشود. نه ۲۰ بدون یک، بیستی که غیر یک درهم است. اینجا معنای موصوف، موصوف خود را تأکید میکند چون معنای مثال اینجوری میشود: «لهُ عندی عشرون موصوفٌ بِأَنَّها غیرُ درهمٍ.» موضوع ۲۰، وصفش این است که یک درهم نیست. بیستی که یک همچین وصفی دارد، چه وصفی دارد؟ وصفش این است که یک درهم نیست. معلوم است که هر ۲۰ درهمی غیر از یک درهم است. این هم اگر حذف بشود اخلالی وارد نمیکند: «إلّا درهمٌ» فرقی نمیکند. موصوف این إلّای وصفی جمع نکره است یا شبیه جمع نکره است. چطور از آن استثنا جدا کنیم؟ آنجایی که طرف اقرار میکرد. حالا این باید عرض کنم که شناسههای إلّای وصفیه و إلّای استثنایی چیست؟ از چه راهی باید تشخیص دهیم آنها را از همدیگر؟ چرا اینجا بحث نشده؟ اگر هیچ قرینهای نباشد که کلام مجمل میشود، بین این میتواند هر یک از این دو تا باشد. مگر اینکه بگوییم اصل در استثنا است. اگر اصل است که خب دیگر باید کسر کند. مگر اینکه بیست و یکی مثلاً «مَرَرْتُ بِرِجَالٍ إلّا دِرْهَمٌ.» خیلی متن روشنی است: «لهُ علیَّ عشرون إلّا درهمٌ.» «لا درهمٌ.» ما مثلاً میگوییم جز یک درهم. عرب با یک إلّا که هم معنای جز میدهد، هم معنای نه میدهد، مردد میکند کلام را. اگر بخواهیم بگوییم یک درهم، کسر میکنیم، میگوییم جز یک درهم. اگر بخواهیم بگوییم وصف، میگوییم نه یک درهم. عرب هر دو را میگوید، إلّا البته باز به نظر میآید که إلّا اصل وضعش برای استثنا باشد، جز باشد مگر اینکه قرینهای باشد بر وصفیه. موصوفش (موصوفش یعنی آن ماقبل إلّا) این جمع نکره است یا شبیه جمع نکره است؟
جمع نکره، مثل آیه ۲۲ سوره مبارکه انبیا: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا.» انبیا آیه ۲۲، صفحه ۳۲۴، ۳۲۳. «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا. سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ.» اما خب اینجا إلّا چیست؟ وصفیه. ماقبل إلّا که میشود موصوف، إلّا چیست؟ نکره است. الان کدام است؟ اینجا دیگر اصلاً جایز نیست که إلّا استثنایی باشد. یکی از تفاوتها همین است، از کجا تشخیص دهیم؟ به همین جمع نکره و شبه جمع نکره. مخصص یا مؤکد؟ مخصص دیگر مفرد خوب نمیخواهد تأکید باشد که. آلههای که موصوف است به اینکه الله نیست. درست تکلیف با این توضیحاتی که داریم؟ نه مخصص، نه مؤکد. آره، اگه اونو بتونیم ماستمالی کنیم، درسته: مخصص. چون إلّا الله را مگر حذف کنی معنا نمیدهد. وابسته به «إلّا الله» است. دلار محمد، صرف نظر از آن قاعده مطابقت اینجا بکن، آلهه جمع شبه الهی. ترجمه إلّا چه معنایی میدهد؟ تحتاللفظ این است که اگر در آن دو، آلههای حالا جز خدا یا غیر خدا باشد. الله توشون نباشه، الان باشه غیر الله. نه بحث سر این است که همه عدم فساد وابسته به الله است. یعنی مفسرین معمولاً این را نمیگویند، میگویند عدم فساد وابستگی به عدم تعدد دارد. چرا فاسد نشده؟ چون دو تا نیست، چون یکی است. ولی میشود هم گفت چرا فاسد نشده؟ چون الله هست. آقای جوادی که برهان «اسم برهانمحصل» آقای جوادیان را بحث میکردند، همین بحث تعدد و اینها مطرح میشد که حالا چه ربطی دارد به این فساد؟ خادم، در صورت اینجا إلّا الله، حالا بررسی کن. إلّا الله بیان و قاطع و دعوا. نظر ما این است که مملکت در معرض سقوط الان. جمهوری اسلامی دارد نابود.... إلّا الله. این إلّا را إلّای وصفیه. حالا چرا نمیتوانیم ما این را استثنایی بگیریم؟ استثنایی کجا میآمد؟ وقتی که مستثنامنه چه جور باشد؟ افاده عموم کند. حالا اینجا آلهه افاده عموم میکند؟ نمیکند. چرا؟ نکره در سیاق نفی برای اینکه افاده عموم بکند و در سیاق نفی بیاید. وقتی در کلام مثبت میآید، استفاده عموم آن «لو» امتناعیه است. حالا به حرف «لو» برسیم انشاالله بحث میکنیم. حالا باید ببینیم که این «لو» کدام یک از «لو» شرطی است؟ «لو» امتناعی است؟ کدام یک از اقسام؟ البته یک معمولاً در «لو» یک معنای نفی نهفته است. اگر نفی درش وضوح داشته باشد، میآییم آلهه ازش استفاده عموم میکنیم. عموم که کرد «إلّا» هم معنای استثنا. حکم روی بودن رودخانه «کانَ» نه، روی آلهه. ولی اگر وصف باشد، با همین آلهه. حالا اگر اینجا بن نفی نباشد، کلام مثبت باشد، دیگر عموم نمیکد. نکره. افزون بر اینکه از جهت معنا هم باطل است. چون تقدیر آیه اینجوری است: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ لِفِیهِمُ اللَّهُ لَفَسَدَتَا.» رئیس. «لَیسَ فِیهِمُ اللَّهُ لَفَسَدَتَا.» لازمه این معنا آن است که اگر خداوند همراه آنها باشد، فاسد نمیشوند، که این خود اثبات شریک برای خداوند است که یقیناً نمیتواند مراد آیه باشد. یعنی إلّا را اگر استثنایی بگیریم، اثبات شریک میکند برای خدا. معانی دیگر از الله هم صحیح نیست. از این رو الله در آیه معنای غیر را حمل میکند، یعنی فقط باید إلّا را بس که، یعنی اللهی که آلهه نیست، غیر از آن آلهه است. نگن آلههای باشند، یکیش کسر بشود. از کجایش؟ همین که اگر خداوند همراه آنها باشد، فاسد نمیشود که این خود اثبات شریک برای خداوند است که یقیناً... یعنی آلهه و الله باشد. که عرض کردم مفسرین قبول... چون معانی دیگر از الله هم صحیح نیست، از این رو الله در آیه معنای غیر حمل میشود.
اما مراد از شبیه جمع نکره: جمع نکره که آلهه مشخص است. شبیه جمع نکره ما چیست؟ دو تا چیزی که شبیه جمع نکره است: شبیه جمع نکره، یکی جمع معرفه شبیه نکره است. جمع معرفه شبیه نکره. یکی مفرد نکره شبیه جمع مفرد نکره شبیه «قیلَ بِأَبیَاتٍ إلّا بِأَقَلِّهَا.» الأسواق و الاسْواء آمده، جمع معرفت، ولی شبیه تعریف جنس است. تعریف جنس خوب معرفه است ولی خیلی شبیه نکره است. یعنی آخرین مرحله معرفهها است که دیگر بعدش نکره است. یک چیزی بین معلوم و مجهول است. میدانم چیست، نمیدانم. آره، جنسش را میدانم ولی حالا به تمامی برایم واضح نیست، همه افرادش را ندیدهام. مفرد نکره شبیه جمع، مثل «کلُّ أَخٍ» مفرد نکره است ولی شبیه جمع است. یک کلمه بخواهیم وصل کنیم میشود مصداق اجمالی. مصداق اجمالی یک جوری عمومیت بالاخره توش هست دیگر، همه را در بر میگیرد، ولو معلوم نباشد. هر برادری این معنای جمع دارد. از این هم «کلُّ أَخٍ مُفَارِقٍ أَخَاهُ لِمَرِ ابِیکَ إلّا الفرقدان.» إلّای وصفی است.
خوب، اعراب وصفیه چیست در إلّا؟ اینجا إلّایی که معنای غیر دارد، دو تا احتمال: یکی اینکه خود إلّا نعت باشد. خود إلّا نعت باشد، یعنی مثلاً «کلُّ أَخٍ إلّا الفرقدان.» اینجا الان إلّا نعت است، یعنی اعراب إلّا محلٌ. مرفوع، مجرور، مجزوم از چی؟ خب پس رفع و نصب و جر به حرکات تقدیری و مابعد آن مجرور بنابر مضاف، یعنی إلّا اضافه میشود به آن. «لو کانَ معنا رجلٌ إلّا زیدٌ.» اعراب باید چه جوری بگیریم؟ إلّا محلاً مرفوع، مضاف. زیدٌ در واقع مضافالیه إلّا، ولو اینجا زیدٌ رفع گرفته. تبعیت از احتمال. احتمال دیگر این است که إلّا نعت، ولی صورت حرفی دارد. آنجا ما مضافالیه میگرفتیم إلّا را، دیگر اسم باید میگرفتیم چون مضاف شده دیگر. مضاف از ویژگیهای چی بود؟ اسم بود. حرف مضاف واقع نمیشود. ولی اینجا إلّا را ما حرف میگیریم، حرکات هم بر آن در تقدیر گرفته نمیشود، بلکه حرکات به مضافالیه انتقال پیدا میکند و در آخر مضافالیه ظاهر میشود: «إلّا زیدٌ.» إلّا اضافه میشود به «لو کانَ معنا رجلٌ إلّا زیدٌ.» إلّا را حرف میگیریم، حرکتی که باید این إلّا میگرفت که نعت بود، میدهیم به مابعد. حرکت این بهتر است. البته ایشان مصنف میگوید که آن قول اول بهتر است. بنابراین لفظ بعد از... لفظ بعد از آن، مضافالیه و مجرور به کسره تقدیری است که حرکتی که از إلّا به آن انتقال داده شده، از ظهور آن منع کرده است. هر دو نظریه دارای عیب است. لاکن رأی اول نزدیکتر به قبول است. بهتر آن است که در اسمایی و در إلّای اسمیه استفاده... حالا کاربردش چیست در فقه؟ کاربرد فقهیاش را در کتاب تمهید القواعد الاصولیه و العرَبیه اینجا روایت کردند از امام صادق علیه السلام. عاصم بن حمید میگوید که به امام صادق علیه السلام عرض کردم که: «یَدْخُلُ الْحَرَمَ أَحَدٌ إلّا مُحْرِمًا.» آیا کسی میتواند غیر محرم وارد حرم بشود؟ إلّا معنای غیر. «قَالَ لَا، إلّا مَرِيضٌ أوْ مَفْتُونٌ.» نه، مگر اینکه مریض باشد یا مفتون باشد. مفتون چیست؟ مریضی که امام سجاد علیه السلام در کربلا داشتند که روی شکم افتاده بودند، وضعیت جسمی خیلی بدی داشته باشند. خزون قبلی جدا کردیم. چرا از قبلی جدا کردی؟ إلّا مریض را. این «إلّا مریضٌ» استثنایی. آن «أحدٌ إلّا مُحْرِمٌ.» مریضٌ مفتون نیاز به گفتن مفتون، توان راه رفتن ندارد. چه بسا باید ببرندش. مریض توان راه رفتن هم دارد. فلج است. لازم نیست که مریض فلج. مریض برایش اطلاق میشود دیگر. نمیشود آمد و شد، مریض عدم صحت است دیگر. یعنی کسی سالم نیست، صحت نداشته باشد. به «إلّا مُحْرِمًا.» إلّای وصفی. «أحدٌ» هم اینجا افاده عموم میکرد. آخه این یک مقداری مشکل ایجاد... بدون احرام میتوانند وارد مسجدالحرام بشوند. وارد مکه نمیتوانند بشوند بدون احرام. حرم مکه هم هستیم. حرم امن از داخل خود مسجدالحرام. من دیدم کتوشلوار طرف دارد میچرخد. نه، ورود اولیه، ورود اولیه شما به محدوده حرم میرسد. باید با چیز اومده داخل هستی؟ فوتبال. فکر میکنم اینجا اگر حرم را مکه بگیریم، بهتر. مسجدالحرام که گفتیم از باب تقریب تو حرمزاده چه بدایت حرم یک چیز خیلی بزرگی است. خدا انشاالله برشون... وهابی و داعشیهای ایرانی. کاربرد فقهیاش داغیم که پاشم یک پس بگیرم. کاربرد اینجا پس، «أحدٌ» اسم مفرد نکره بود ولی شبه جمع بود. شبه جمع رضا موصوف واقع شد و إلّا هم وصل شد. حالا ما گفتیم که مطابقت در اینجا داشت، مفرد بودن. فقط نعتش نبود، یعنی اعرابش یکی نبود. «مُحْرِمًا» نصب دلار. إلّای وصفیه نصب هم میدهد یا نه؟ در حالی که ما گفتیم إلّای وصفیه چیست؟ کارش در هر صورت تو اعرابش بالاخره اعراب مابعد إلّا با ماقبل إلّا یکی میشود. ولی اینجا «مُحْرِمًا» منصوب شد. قال علیه... «لَهُ عَلَیِّ عَشْرَةٌ إلّا دِرْهَمًا.» اگر یک کسی بگوید که او به گردن من ده تا دارد، «إلّا دِرْهَمًا» به نصب. نصب اینجا باید ۹ تا. یکی از تفاوتها این در همین نصبش. چون منصوب آورده. یعنی استثنایی. «عَشَرَةٌ إلّا دِرْهَمٍ.» پس آخر میشود چند درهم؟ چون إلّا، این سؤال: لمعه پای شیشیه این تیکه که دهنم میخونه. «لَهُ عَلَیَّ عَشْرَةٌ إلّا دِرْهَمًا.» إلّا استثنا شده از موجب. پس نصب داده مابعدش را که این منفی میشود، مابعدش یعنی کسر میشود. ولی اگر بگوید «إلّا دِرْهَمٌ.» اینجا چند درهم لازم میآید؟ ۱۰ تا میشود. یعنی اعلام میشود إلّای وصفیه وصف تأکیدی. «حَمْلاً لِإلّا عَلَی مَعْنَی غَیْرِ مَا.» ما إلّا را حمل بر معنای غیر میکنیم. مابعدش مرفوع میشود دیگر. درهم که معلوم است دیگر. و تقدیر این است که او بر علیه عشرة موصوف به اینکه غیر درهم است، به گردن من داده و هر عشرةای موصوف است به این صفت. پس اینجا صفت مؤکد است و صالح برای اسقاط مثل «فَیُنفَقُ وَاحِدَةٌ.» که واحدة را اگر برداریم هیچ مشکلی پیش نمیآید. اینجا هم «إلّا دِرْهَمٌ» را اگر برداریم هیچ مشکلی پیش نمیآید. خب، نوع دوم «إلّا دِرْهَمًا.» درهما یعنی درهمی نیست، یعنی دیناری. «إلّا دِرْهَمًا.» «لا درهمًا.» یعنی از آن ده تا داریم کم میکنیم. یعنی اینکه یک درهم نیست، یعنی ۱۰ درهم غیر از یک درهم. هر ده درهمی غیر از یک درهم. نه، این دارد میگوید که «إلّا دِرْهَمٌ.» «غَیْرُ دِرْهَمٍ.» از جنس یک درهم. یعنی یک درهم جنسی دارد. نه، نه دراهم درست. چون این را نگفته. پس ما جنسیت این ایشان را هنوز نمیدانیم. وقتی میگوییم «غَیْرُ دِرْهَمٍ.» یعنی اینکه درهمی نیست. میتواند دیناری باشد یا اگر حالا چیز دیگری داشته باشد، حاکی از همین است که از جنس درهم است. فقط به تعدادش نظر دارد. یعنی یکی نیستها. یکی نیستها حذف کردیم. وقتی حذف کردیم، اشو میماند. ما رو هواییم. یعنی اینکه پیداست که این دارد یک جنس را حداقل از جنسهای خودش هم گفته بود که این میتواند به هر چیزی مطابق همین جمله آخرشون، دو جمله آخر. جمله آخر کجاست؟ «وَ کُلُّ عَشَرَةٍ فَهِيَ مَوْصُوفَةٌ.» کل عشرات به چه صفتی؟ به اینکه یک نیست. منظور این است. نه اینکه هر دهی را ده درهم، ۱۰ دینار. نه، هر ۱۰ درهمی را در بر میگیرد به خاطر اینکه هر ۱۰ درهمی وقتی اجمالی میشود، هر جنسی را میتواند، هر جنس پولی را میتواند، میشود حذفش کرد، به معنای اینکه نه، به معنای اینکه شما این را حذفش کن، بعد مابقی که میماند، همان را حساب کن. نه، اینجا با «إلّا دِرْهَمٌ» ما اول جنس درهمش را میفهمیم، بعد میبینیم که خب، این الان بود و نبودش خیلی خاصی... «إلّا دِرْهَمٌ.» یعنی یک درهم نیست. به این معنا. یعنی علی السویه میشود بود و نبودش. البته باز بودنش چه خاصیتی دارد؟ اینکه جنس را دارد میرساند. از این جهت مزیت دارد. از جهت اینکه تعداد را بخواهد برساند، هیچ مزیتی ندارد. بودنش فرقی نمیکند.
بحث روی تعداد إلّای سوم، إلّای عاطفه است. عاطفه علت عاطفه به منزله واو. شکل واو. حالا ببینید، آنی که بحث شده بود، بحث تفسیری انجام دادیم بدون اینکه اینجا ثمره عاطفه دلالت بر مشارکت لفظی و معنوی بین دو طرف عطف باشد. این قسم را اخفش، فرا و ابوعبیده ذکر کردند. در آیه ۱۰ سوره مبارکه نمل. سوره نمل آیه ۱۰، صفحه ۳۷۸، ۳۷۷ کمپ ۳۷۷. «وَ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ. یَا مُوسَیٰ لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ إلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ.» خوب، إلّا را ملاحظه فرمودین؟ اینجا این إلّا را به معنای واو گرفتن. مؤکد استثنا میآید دیگر تو ذهنمون در زبان عربی استعمالی داشته به این معنا یا نه؟ اگر داشته باشد ما دستمان باز میشود معانی دیگر را هم حمل کنیم. یعنی به عرب میگوییم خوب الان چی فهمیدی؟ تبادرش چیست؟ آنی که اول از همه ذهنت میآید اینجا و منظور. حتی ما یک تبادر داریم، یک صحت حمل و سلب داریم. تو اصول انشاالله بحث تبادر (غیر از صحت حمل و سلب) تبادر اولین معنایی است که به ذهن میآید. ولی صحت حمل و سلب یعنی اینکه به عرب وقتی بگویی این اینجور است، اول به ذهنش نمیآید که همان استعمال گستردگی استعمالات را نشان میدهد. اولین چیزی که متبادر میشود مسلماً معنای قالبی دیگر. اصل وضع برای بر اساس کثرت استعمال. یعنی وقتی مثلاً شما میگویی که کتاب میرفتم کتاب خریدم، اول معنایی که تو ذهن میآید برای فارس چیست؟ چیزی با جلد و کاغذ و فلان. خب این تبادر. بعد شما میگویی که عجیبه ها، یک کتاب خریدم، صد هزار تا کتاب. آها خب بگو من رفتم دیویدی خریدم. چرا میگویی کتاب خریدم؟ یعنی دیویدی هم دیویدی که پیش کتاب است، کتاب است. دیویدی حامل کتابهای متعدد، کتاب است. این صحت حمل دارد ولی تبادر ندارد. حالا این صحت حملش از باب مجازیتش. گفتند که مجاز حمل میشود. فورتنایت دیویدی خریدیم که کتاب است. نمیدانم رفتم کتاب فلان را خریدم، میگم خودت را خریدی. کتابش را خریدم، دارم. میشود دارم. چون کتابش را دارم. من کتاب را تو خونه دارم. قرآن داری؟ دارم. جواب: کو پیدیافش را دارم. قرآن کتاب وزن شده برای ادبیات فارسی. هرچی شما میگویی کتاب فلان را داری؟ بنده میگویم بله دارم. این مستعمل است اتفاقاً در مورد پیدیاف، بالاخص بین دانشجوها خیلی هم مستعمل است. اگه بگویی دارم، طرف دیگر کتاب تو ذهنش است. نه، میگوید دارم. صحت حمل دارد برایش. یک پیدیاف کتاب است. چو پیدیاف دقیقاً همان صفحهبندی. وقتی لپتاپت نیست، من میگویم بیا بالا ببینم. نه، اون دیگر اون دیگر شارلاتانبازی بکند. کتابش را ندارد بگوید دارم، خیلی از بچه، عجب مغالطه. میگوید مثلاً فلان چیز را مثلاً داری؟ میگوید آره دارم. یک خب بردار بیار. فلش بده برات بیارم. اینجوری نمیماند. این «إلّا مَن ظَلَمَ» را و «لا مَن ظَلَمَ» گرفتن. واو یعنی «لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ وَ لَا مَنْ ظَلَمَ.» نزد من مرسلون و کسانی که ظلم کردند، اینها نمیترسند. جمهور نحویین و مفسرین استثنا در آیه را اگر عاطفه بگیریم، إلّا منقطع، یعنی منزلم حقیقتاً داخل در مرسلین نیستند. خوب، بنابراین به وسیله این آیه نمیشود معنای واو را ثابت نمود. افزون بر آنکه معنای واو و إلّا متباین یکدیگر است. واو و إلّا با هم تباین دارد. حالا اینجور جاها دیگر خیلی سخت میشود این دو تا معنایی که با هم تباین دارند را ما میتوانیم از یک بر یک حرف حمل بکنیم. اینها مبانی زبانشناسانه و عرفشناسی داردها. خیلی بحثهای مهمی هم هست. بحثهای سختی هم هست. یعنی بحثهای ادبیات، آنجاهای سخت ادبیات اینجاها است که اتفاقاً خیلی ساده است. آقا، حروف که کاری ندارد که. توی نحو مقدماتی، هر حرفی دو تا برنامه نوشته، راحت. اصلاً آب خوردن. من ۸ تا معنی دارد، إلّا ۱۰ تا معنی دارد، با ۶ تا معنی، معنی دارد. بعد دیگر ما هم راحتیم دیگر. وقتی که این را میگذاریم بغلمان، فه تجزیه ترکیب میکنیم. کدام از این معانی با میخورد؟ مصاحبت، معیت، ظرفیت. هر کدام خورد بهش عرضه میکند. در حالی که این نیست اصلاً. این را از کجا آمده؟ این معانی از کجا در آمده؟ شما میگویی معنا، مگر نگفتیم حرف معنا ندارد؟ مگر نگفتیم حرف معنایش را در جمله میفهماند؟ یعنی هر وضع ندارد، معنا ندارد. یعنی وضعی ندارد. خوب وضعش به چیست؟ این از بحثهای بسیار سنگین اصول است. یکی از جاهایی است که طلبهها دیگر هنگ میکند ذهنهایشان توی کفایه. بحث معانی حرفی است. خیلی سنگین است. یعنی از بحثهایی که برای اینکه یک سری مبانی نظریه عرفشناسی و ساختارشناسی و ادبیاتشناسی، ساختار چی؟ ساختار زبان. ساختمان زبان عربی. مثالی بگیرم چون ملموس نیست. «رَأَیْتُ عَلِیًّا.» روشن. فعل و مفعول. ولی یک وقت میگوید که «رَأَیْتُ عَلِیًّا فِی الدَّارِ.» یا «فِی مِنَ عَلِیٍّ.» من علی را در خانه دیدم. این «فی» اینجا چه معنایی دارد؟ ادامه بحث ظرفیت. از کجا آمده؟ از این جمله. از این جمله یعنی چی؟ که یک جمله دارد خودش. مگر خودش یک تکهای ازش این «فی» نیست؟ چه جوری است که اینی که کل است که وابسته به این جزء است این جزء است؟ در عین اینکه جزء است، دارد از کل معنا میگیرد. در عین اینکه اون کل وابسته به این است برای اینکه شکل بگیرد، دارد به این هم معنا میدهد. حلقه ثالث چه کرد؟ جمله را شما بر اساس تک تک. ولی «فی» معنای ظرفیت دارد. بهش میگوید چه جوری است که بابا این خودش بر پایههای این سوار است؟ خود این چرا؟ چه جوری شد؟ الان رفت و برگشته. سطحی از معنا هست که از کل در واقع متبادر ترجمه نباشد به معنی، به معنی حرف. اصلاً این بحثهای سادهای که ما تو ادبیات پیشبینی یک وقتایی همینها اشتها لازم دارد برای اینکه همین عبارت ترجمه کند. جمع جبری اجزا تشکیل میشود. کل بیشتر از جمع جبری اجزا. این چیزی که در واقع میگوییم که خب یعنی حیثیتی جدای از این. حیثیت جدایی هیئت کلام، هیئت جمله. تو هر کدام از ما یک رفتاری داریم ولی من حیثالمجموع در جامعه، رفتار جمعی جداگانهای هم داریم که ما را متفاوت از رفتارهای فردیمان میکند. چون واو دلالت بر جمع و ادخال دارد و إلّا دلالت بر اخراج دارد. بنابراین وقوع هر کدام به جای دیگری ممکن نیست. علامه در المیزان در تفسیر این آیه میفرمایند که «إِنَّ أنَّ کانَ إلّا بِمعْنَی لَمْ یَثْبُتْ أَنْ إلّا بِمَعْنَاةٍ لَکِنَّهُ ذَکَرَهُ الْفَرَّاءُ وَ لَکِنَّهُمْ ضَعَّفُوهُ.» این را فقط فرا گفته ولی بقیه تضعیفش کردهاند. پس واو را قول ما حسابش نمیکنیم. حالا توی مغنی که روی اینها انقدر این را گفته، آن یکی این را گفته، بعد با مبانی اهل سنت آخر میخواهد برود به این نتیجه برساند و تهش عدم عصمت را در بیاورد و آخر إلّای زائده. این هم اسمایی و ابن جنی گفتهاند. ابن جنی از بزرگان ادبیات و شیعه است. بانک طلبهها معمولاً زیاد شوخی میکنند با ایشان و ابن عصفور و اینها. عصفور یعنی چی؟ عصفور یعنی گنجشک، بچه گنجشک. مبردام که به کُنده میگویند. اسامی ادبای عرب را ما به استهزا کشیده بودیم. خلاصه ابن جنی و اینها، خلاصه اسمایی و ابن جنی مطرح. این إلّا را زائده گفتهاند «مَا هُوَ إلّا مَجْنُونٌ.» به مجنون. چون یکی از شروط استثنا مفرح منفی بودن کلام که این شرط در اینجا وجود ندارد. مستثنیمنه ذکر نشده. کلام هم مثبت. موردش را پیدا کردیم در قرآن بر معنای زائده. همیشه به این شعر برای اثبات مدعا صحیح نیست. چون که در کتب معتبر شعر موجود، لفظ که آنجا منفی آوردهاند، این إلّا یک دانه دلیل آوردهام برای إلّای زائده که آن هم اینجا هم إلّا را استثنایی. پس اصل با استثنا بود. اگر توانستیم جایی معنای وصفیه بگیریم، میگیریم. عاطفه و زائده را هم عملاً چیزی به حساب... این هم از إلّا.
حالا من چند تا سؤال طلبگی بپرسم، بحث را تمامش کنیم. اینجا ببینیم فردا انشاالله میرویم توی حتی آیه شریفه «لَا یُکَلِّفُ اللّٰهُ نَفْسًا إلّا وُسْعَهَا.» این آیه. سه تا سؤال داریم. خداوند تکلیف نکرده نفسی را، نکرده، نمیکند به اندازه آن توان. مگرش یعنی چی؟ مگر چی؟ إلّا تکلیف میکند. حالا سؤال اول: آیا تکلیف روزه شامل زن و مرد مسنی که روزه گرفتن برایشان نباشد میشود؟ حسین کفاره در کجای آیه وایساده؟ چیز بکنم. بعد این شب پیدا میکند از کجای آیه در آمد لازم نیست روزه بگیرد. تکلیف میکند خداوند یک چیزی از چیست؟ إلّای حصر. حصر. سؤال دوم: بنابر آیه مذکور، وظیفه کسی که قدرت اداء کفاره روزه را ندارد چیست؟
کسی که قدرت بر رعایت نکات تجویدی در نماز را ندارد، آیا نماز او صحیح است؟ خلاصه بیش از وسع تکلیف نیست. هر جا وسع نیست، تکلیفی نیست. ولی حالا جالب است که یک جایی وسع روزه گرفتن ندارد ولی باید چکار کند؟ باید قضای روزهاش را بگیرد. این هم هست. مریض بوده، سفر. وسعش نیست. ولی مریض، مریض وسعش نیست. مطلقاً تکلیف باز دوباره برداشته. اصل تکلیف هست، زمان. اصل تکلیف هم روزه ندار. شما اصلاً دیگر حج نداری. شما اصلاً دیگر چه میدانم. بحث روزه مطلقاً روزه بر این شخص واجب نمیشود. تکلیف به اندازه وسعش نیست. این باید توضیح دهیم. آن وقت این وسع و تکلیف و اینها، اقسام تکلیف. چه نوع تکلیفی منظور است؟ وسع چیست؟ این تکلیف بر وسع به چه نحوی بار میشود؟ غسل و اعم بگیریم از شرایط فعلی او. خوب.
روایت، کلمه به کلمه میخوانم. ترجمه بفرمایید. «لَا بَأْسَ أَنْ یُقْضَی مِنْ الْمَنَاسِکِ کُلُّهَا إلّا الطَّوَافَ وَ بِوُضُوءِهِ.» «لا بأس» نیست بر شما که، چیز بود که خبرش حذف شده. اینجا پرتاب اشکالی ندارد. اشکالی ندارد. «لا بأس.» اشکالی ندارد. «أَنْ یُقْضَی» ادا کردن، بهجا آوردن، بهجا آورده شود، «الْمَنَاسِكُ كُلُّهَا» همش، همه مناسک، «إلّا» غیر وضو. «إلّا الطَّوَافَ.» وضو در کدام یک از اعمال حج شرط است؟ فقط طواف. طوافی که بدون وضو انجام شده، آیا صحیح است؟ روایت بد خوبه این روایتها، این بحثها یا نه؟ از این روایت الان داریم استعمال إلّا در حکمگیری. تجزیه ترکیب نبود. با توجه به استثنا. «أَبَا عبدالله علیه السلام.» امام صادق علیه السلام از امام صادق علیه السلام درباره وضو پرسید. سؤال با ماده ان ولی توی استعمال قلیل اومد دیگه تو حدیث. امتحان. چه چیزی گفتی در رابطه با مردی که درباره... «فَقَالَ مَا كَانَ وُضُوءُ عَلِيٍّ إلَّا مَرَّةً مَرَّةً.» علی نبودن، یعنی جدا جدا. «مَرَّةً مَرَّةً.» همه را یکجا نمیشستن. یکی یکی میشستن. یک دست. لفظ خاصه. دوبار دوش گرفتن یا مثلاً نحوه شستن در وضو. یعنی اینکه این دست را یک بار میکشیدند، یک بار میکشیدند. اینجوری نبود که یک بار بریزه بره. «مَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ.» چند بار؟ خوب بیان کنی شستن صورت و دستها که در آیه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ.» وارد شده، چند بار واجب است؟ «مَرَّةً مَرَّةً.» یک بار، یک بار. امیرالمؤمنین. «أَبَا عبدالله علیه السلام عَنْ الْجُنْبِ.» «أَحْسَنْتُمْ مَسَاجِدُ فِي.» «قَالَ لَا وَلَكِنْ يَمُرُّ فِيهِمْ إلّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ الْمَسْجِدَ الرَّسُولِ.» از اینها حکم وارد شدن جنب در مساجد را بیان کنید. غیر از این دو تا روایت را با هم مقایسه کنید. کدام مسجدالحرام، مساجد دیگر بحث شده در مورد محصولات. خیلیا هستن. دو سه تا در دارن. محل عبور و مرور است. کلام مسجد امام مرور از این است که از یک در برود از یک در دیگر، در برود، برگردد از این دلش. طرف میآید میخواهد از آن ور برود. نمیخواهد اینجوری برود دور بزند. «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْمَاءَ طَهُورًا.» مخصوص خداست کسی که قرار داد آب را پاکی. «وَلَمْ یَجْعَلْ نَجَسًا.» قرار هورا یعنی نوبت دوم. «وَ خَلَقَ اللَّهُ الْمَاءَ طَهُورًا لَا یُنَجِّسُهُ شَیْءٌ.» نجس نمیشود چیزی آن را چیزی. «إلّا مَا غَیَّرَ لَوْنَهُ.» مگر چیزی که بوی آن را تغییر بدهد. ترجمه روایت: آب خلق مایی پاکی. چیزی نجسش نمیکند. چکار میکند؟ آن ور نجاست. خدا نجس قرار نداده. تفاوت این دو تا چیست؟ نیست. خیلی. «جَعَلَ لَكُمُ الْمَاءَ طَهُورًا.» برای شما ما را چی قرار داد؟ پاکیزه. طهوراً، بحثه که این چه موسیقی. اول کتاب طهارت بحث میشود. «وَ كُلُّ ماءٍ طَاهِرٌ إلّا مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ قَدَرٌ.» «کُلُّ مَاٍءِ طَاهِرٌ.» هر آبی، «إلّا مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ قَدَرٌ.» پاک نیست. غزه نجاست. قاذورات. قاذورات از همین محسن مصر، حسن روحانی. «جَعَلَ لَكُمُ الْمَاءَ طَهُورًا.» و «كُلُّ مَاٍءِ طَاهِرٌ.» فرق این دو تا چی شد؟ «إلّا مَا عَلِمْتَ.» یک اصطلاح فقهی دارد. فرقش چیست؟ دو تا عبارت بود دیگر. این دو تا نسبتش با همدیگر چیست؟ فقط یک اشارهای میکنم و چند روزی باید در علم اصول انشاالله محضرش باشیم. یکی عام است، یکی خاص. یکی قرینه نسبت به آن یکی میشود. قرینه منفصله. و نسبت به خودش میشود تخصیص منفصل. نسبت به خودش میشود تخصیص متصل که انشاالله بحثش خواهد آمد. این پرونده إلّا بود که به رحمت.
در حال بارگذاری نظرات...