بررسی چهار حالت حذف مضافالیه در «غیر»
چگونه «غیر» معنای استثنا میگیرد؟
تفاوت نحوی میان «غیر» و «مغایر» چیست؟
نقش نعت و حال در کاربرد «غیر»
نمونههای قرآنی از اعراب و معناشناسی «غیر»
تحلیل نحوی آیه «من اله غیر الله»
«غیر» در روایات امام صادق علیهالسلام
کاربرد فقهی «غیر» در احکام محرم
بلاغت حذف مضافالیه در ساختار عربی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره «غَیر» عرض شد که از اسماء دائمالاضافه است و یا به اسم مفرد ظاهر اضافه میشود یا به ضمیر. مضافالیهش چهار صورت دارد از جهت اینکه ذکر بشود یا حذف شود:
1. **حالت اول**: لفظ ذکر شود. اینجا تنوین بر «غیر» داخل نمیشود و مضاف و مضافالیهش ذکر میگردد.
2. **حالت دوم**: لفظ حذف شود و لفظ و معنایش لحاظ گردد. اینجا (چون جمله به آن نیاز دارد و معنای مضاف را کامل میکند) مضافالیه در تقدیر گرفته میشود. شیء مقدر هم مانند شیء مذکور است. پس ما اینجا مضافالیه را در تقدیر میگیریم و آنچیزی که در تقدیر است، مثل شیء مذکور است.
حذف در این صورت (حالت دوم) دو شرط دارد:
* یکی اینکه مضافالیه معلوم باشد. معلوم باشد که این «غیر» به چه چیزی اضافه شده است.
* دیگری اینکه «غیر» مسبوق به یکی از ادوات نفی (لا یا لَیسَ) نباشد؛ یعنی قبل از «غَیر»، لا یا لَیسَ نیایند.
اینجا وقتی مضافالیه را میدانیم چیست، آن حالت اضافه را روی «غیر» نگه میداریم و تنوین نمیگیرد؛ مثلاً میگوییم: «اصبر و صبراً لاغیر» (لاغَیرِ). چرا «لاغَیرِ»؟ چرا تنوین نمیگیرد؟ چون مضاف باشد و مسبوق به یکی از ادوات نفی (لا یا لَیسَ) باشد. «اصبر و صبراً لاغَیر»؛ یعنی «لا غَیرِ صَبرٍ». مضافالیهش معلوم است و مسبوق به لا و لَیس نیز هست و تنوین نمیگیرد. ما هنوز اضافیت را در آن لحاظ میکنیم. کدام صبر؟ «صبر علی ما تحبّ و صبر علی ما تکره». در این حالت هم تنوین در آن داخل نمیشود؛ چون به منزلۀ مضاف لفظی است و بعد از حذف هم تغییری بر آن عارض نمیشود و بر همان حالت قبلی خودش باقی است. این دو حالت اول بود که غیر تنوین نمیگرفت.
3. **حالت سوم**: لفظ حذف شود و معنای لفظ لحاظ گردد. در حالت دوم، خود لفظ لحاظ میشد؛ اما حالا معنای لفظ ملاحظه شود.
مثلاً بگوییم: «شرّ الاشقیاء المعتدی لیس غیر». «لیس غیر المعتدی» یا «لیس غیر العاصی» یا «لیس غیر الجانی». ما مضافالیه مشخصی نداریم؛ ولی همهاش تو یک معناست: کسی که ظلم و تجاوز و شرّ و اینها. منظور این است. «شرّ الاشقیاء المعتدی لیس غیر معتدی» یا ظالم یا شرور یا چیچی یا چیچی؛ لفظ خلاصه معلوم نیست چیست در مضافالیه؛ ولی معنایش معلوم است. در حالت قبلی «اصبر و صبراً لاغیر»؛ لفظ معلوم بود که «لاغیر صبرٍ»؛ یعنی الا و لابد همین صبر باید مضافالیه باشد. در این حالت نه، یک چیز تو همین مایهها: «شرّ الاشقیاء المعتدی» (هر کسی که زور میگوید)، «لیس غیر»، نه غیرش؛ نه غیر همینها که زور میگویند؛ حالا جانی است، گناهکار است، ظالم است، چیست؟ معنا را لحاظ بکنیم. حالت قبلی، معنایش در نیت هرچه از لفظش نباشد.
4. **حالت چهارم**: قطع از اضافه. در این حالت، «غیر» از اضافه قطع میشود به این معنا که مضافالیه حذف شده و نه لفظ و نه معنای آن در نظر گرفته نمیشود. گویا که در اصل موجود نبوده و این زمانی است که غرض به ذکر آن متوجه نمیشود و از آن بینیاز است به دلیل اینکه معلوم است یا به دلیل اسباب بلاغی دیگر.
پس مضافالیه ما حذف شده یا به خاطر اینکه معلوم بوده و ما اصلاً نیاز به ذکرش نداریم، اصلاً نمیخواهد در تقدیر هم بگیریم یا حالا اسباب بلاغی دیگری بوده.
«من زرع الاساءَةَ حصَدَ الشَّقاءَ لیسَ غَیرَ». اینجا دیگر تنوین گرفت و منصوب هم شد؛ چون خبر لَیسَ است.
پس در آن سه حالت قبلی، تنوین نمیگرفت. در سه حالت قبلی ما مضافالیه را بالاخره در تقدیر داشتیم. «حصَدَ مُغایراً». بله، هر کس که گناه بکارد شقاوت درو میکند. «لیسَ غَیر»؛ دیگر چیزی غیر از این نیست؛ یعنی چیز دیگری را درو نمیکند. خب، اینجا دیگر تنوین بر آن داخل میشود و از مضاف بودن درآمده. دیگر ما حالت در معنا را نداریم. در معنایش میخواهیم بگیریم، چی بکارد؟ «اساءَة» بکارد، شقاوت درو میکند. «لیسَ غیرَ». اولاً، اول اینکه خبر لَیسَ است. نه، خیلی مهم است. من دقیقا الان دارم به شما انتقال میدهم که دیگر به جز این شما هیچچیزی دیگر درو نمیکنید. خب، این «لیسَ غیرَ شقاءَ» کجایش مشکل دارد؟ در بیان؟ نه، نمیخواهیم بگوییم «غیرَ». میخواهیم بگوییم غیر از این چیزی نیست. کدام غیر از این شقاوت؟ چیزی درو نمیکند. رک میگوییم: «غیر از این حرف درست نیست». قبول. دوتایش هست. نیست. دومی نیست دیگر. دیگر چیز به چیز دیگر فکر نکن به چیزی.
حالت سوم، حالت دوم که قشنگ مشخص بود مضافالیه ما. حالت سوم، مضافالیه ما به اعتبار لفظی، از لفظی میتوانستیم معنایی بگیریم که آن معنا را بکنیم مضاف. وقتی جمله شد، دیگر پس میشود حالت «قطع».
**فایدۀ ذکر و حذف مضافالیه**
ذکر بکنیم یا حذف بکنیم چه فایدهای دارد؟ در تعبیر «اقتَصَدتُ الیوم علَی اکلِ الفاکِهَةِ لیسَ غیرَ الفاکِهَةِ». من امروز به خوردن میوه اکتفا کردم، نه غیر میوه. نفی بر غیر فاکه واقع شده است به این معنا که نفی بر هر چیزی مغایر و مخالف فاکه واقع گردیده است. بنابراین، فاکهه داخل در اشیاء مغایر و مخالف نیست. هرچیزی که غیر فاکه باشد نفی شده. درست. اینجا یک دوگانگی بین فاکهه و غیر فاکهه. فاکهه خوردم، هرچی غیر فاکه است، گویا اینجور گفته شده «لیسَ المعکولُ شیءً مغایراً او مخالفاً للفاکِهَةِ، فهیَ المعکولُ وحدَها». آنچیزی که خورده شده مغایر یا مخالف فاکهه نیست. معکول (آنچیزی که خورده شده) چیست؟ فقط فاکهه. این خاصیت ذکر شدن «لیسَ غیرَ الفاکِهَةِ» است؛ یعنی انحصار را دارد میرساند. گاهی ما ذکر میکنیم مضافالیه «غیر» را برای اینکه انحصار.
ولی حالا بگوییم «اقتَصَدتُ الیومَ علَی اکلِ الفاکِهَةِ لیسَ غیرُ» (با تنوین در هر دو، همراه با حذف مضافالیه و فرض عدم آن در اصل)، مقصود از «غیر»، معنای اشتقاقی است که در ضمن دارد و آن معنای «المُغایرِ و المُخالف» است و گویا گفته شده: «لیسَ المعکولُ غیرٌ». این چیزی نخوردم. یک وقت میگوییم «مغایر»، یک «غیر» داریم، یک «مغایر» داریم. «غیر» یعنی که، عرض کنم که حالا تفاوت را به چه معنا بگیریم؟ مثلاً آبمیوه مغایر با این نیست. احسنت، ولی «غیر» باهاش هست. غیرش هست. مغایر. پس اگر گفتیم «لیسَ غیرَ الفاکِهَةِ»، غیرش را داریم. اگر گفتیم «لیسَ غیرٌ»، مغایرش شده. این مغایرت عام و مبهم است و شامل مغایرت با فاکهه و مغایرت با عکس و مغایرت با اصول صحت و غیره میشود. بنابراین، در جمله تصریحی بر مغایرت معین و محدود نیست و فقط در آن امور ابهام که متکلم آن را اراده نموده به دلیل غرض بلاغی که قصد نموده است.
**مشابه این لفظ «قبل» و «بعد»**
در تعبیر «حضر القطارُ قبلَ المیعادِ و سافرَ بعدَ المیعادِ». اینجا «قبل» و «بعد» آمده است. در این جمله به اضافه لفظی قبلیت و بعدیت در اینجا مقید به مضافالیه و مطلق و مبهم نیست. یک وقت شما یک قبلیت و بعدیت معین داری، یک وقت قبلیت و بعدیت مبهم داریم. مبهم است: «لیسَ غیرٌ». «الفاکِهَةُ» معین است، «قبلَ اذانٍ»، «بعدَ اذانٍ». یک وقت میگوییم قبلا گفته بودم: «قبل ریاست انتخابات ریاست جمهوری»، گفتم: «آقا قبلا یادت است گفتم؟» این کلی میشود عام و مبهم. من میگوییم «قبل فلان»، میشود معین و مخصوص. تفاوت «لیسَ غیرَ الفاکِهَةِ» با «لیسَ غیرٌ» این است: یکیش مبهم، مغایر را در بر میگیرد؛ یکی، عرض کنم که معین، «غیر» را در بر میگیرد.
پس «غیر» معین و «مغایر» مبهم است. تفاوتش قطار قبلاً و بعداً با تنوین و تنکیر معنا تغییر میکند و قید برطرف میشود و عام و مبهم میشود. بعد از آنکه خاص و مقید است، اسم متضمن معنای مشتق خواهد شد. بنابراین، تعبیر «حضر القطارُ قبلاً» به معنای «حضر القطارُ متقدّماً» است و این تقدم عام و مبهم است و شامل تقدم بر میعاد یا بر مکان وقوف یا غیر آن میشود. همینطور معنای «حضر القطارُ بعداً» به معنای «حضر القطارُ متاخراً» است و این تأخر عام و مبهم است و شامل تأخر از میعاد یا مکان وقوف یا غیر آن میشود. خلاصه تفاوتش بین تفاوت مبهم و معین است.
**مهمترین نقشهایی که «غیر» میپذیرد**
در کلام چه چیزهایی واقع میشود؟ «غیر» یکی نعت برای ماقبل، یکی اعراب مستثنی بالا، یکی حال، یکم اعراب اسماء جامد. این چهار حالت را میپذیرد.
**1. نعت برای ماقبل**
اولین حالتش این است که نعت برای ماقبل باشد. اعرابش تابع اعراب موصوف است و بر تغایر موصوف و مضافالیه دلالت دارد. در این صورت موصوفش یا نکره است یا معرفه شبیه به نکره.
قبلا اشاره کرده بودیم که موصوفش این «غیر» که برای چی آمده؟ نعت برای چی؟ «غیر» یا نکره است یا معرفه شبیه نکره. مثل «نعمَلُ صالحاً غیرَ الذی کنا نعمَلُ». او شبه نکره است. معرفهای که مقصود از آن جنس است. «صراط الذین انعمتَ علیهم غیرِ المغضوبِ علیهم». «الذین انعمتَ علیهم»، الذین معرفه شبه نکره است. این «غیر» وصف نقل شده برای شبه نکره. «الذین» در آیه تنها جنس مصداق خودش را مشخص کرده مانند کلمه «رجال». فقط میگوید که «رجال» تویش یک مقدار همینقدر معرفت که یک «نساء» نیست. در واقع اینها نکره است؛ یعنی خیلی معارف این شکلیه. محدودش فقط در نقص نکره متخصص است که از آنور نزدیک میشد به معرفت نسبیت. در معرفه و نکره بحث مهمی است. ما فکر میکنیم همینقدر که معرفه شده یعنی همه در یک سطح. نه، ضمیر یک سطحی دارد، اسم علم یک سطحی دارد، موصول یک سطحی دارد. موصول مثلاً آن کف معرفت پایینترین درجات معرفه را موصول. در حالی که ضمیر اشاره، ضمیر این دوتا در اعلی درجه. اشاره میتواند جلوتر از ضمیر هم باشد. بنابراین، معنا نکره است هرچند لفظا معرفه است. لفظش معرفه است؛ ولی معنایش نکره است.
«غیر» هر وقت که وصف واقع شود، تحویل به مشتق میرود. «غیری» که نعت میآید به معنای «مغایرٌ» است. «صراطَ الذین انعمتَ علیهم مغایرٌ الذین قد غضبَ علیهم»؛ «مغایرُ المغضوبِ علیهم»؛ «مغایرُ نعمَلُ صالحاً مغایرُ الذی کنا نعمَلُ غیرَ». پس دیگر معنای مغایر پیدا میکند، مشتق میشود، معنای جامد نمیدهد؛ پس مشتق است. این حالت اول بود که نعت میشود. با اینکه گفتیم «غیر» ابهام و نکره بودنش خیلی شدید است، از حالت نکره بودن در نمیآید و نعت هم باید خلاصه یک جوری نباشد که خود مبهم بگذارد که بخواهد مبهم کند منعوتش را که نیست؛ ولی «غیر» جز استثناءهاست. «غیر» با اینکه ابهام خیلی زیادی دارد.
**2. اعراب مستثنی به «الا»**
اگر از ادوات استثنا باشد، اعراب «غیر» همان اعراب مستثنا به «الا» است که عرض کردیم. نگاه میکنیم اگر «الا» بود، مستثنا چی میآمد؟ اعراب مستثنا را برمیداریم، میدهیم به «غیر». بنابراین، هرگاه کلام تام و موجب باشد، اعراب نصب میگیرد. اعراب نصب، تام و موجب. عکس چی؟ آن چند حالت که داشتیم در «الا» چی بود؟ تام و موجب باشد چی میگیرد؟ حالا آن قاعده اولیش نصب.
«کُلُّ المصائبِ قد تمرُّ علَی الفتی غیرَ الشماتةِ الاعدا».
اگر تام غیر موجب باشد چی؟ نصب بر اساس است، رفع بر اساس بدلیت. رفع و جر بنابر بدلی. «لن تتحققَ بالکلامِ الغایاتُ الجلیلةُ غیرَ بعضاً منها» یا «غیرُ».
خوب، اگر مفرغ باشد چی؟ بر اساس نیاز جمله. گاهی فاعل است، گاهی مفعول است. گاهی «لا ینفَعُ المرءَ»؛ او عمل فاعل. دیگر «لا ینفَعُ المرءَ» رفع نمیرساند. شخص را «غیرُ عمله»؛ میشود فاعل. پس «غیرُ» میشود فاعل. بنابراین، اعراب «غیر» همان مستثنا به «الا» است.
البته بنا بر فتح در همه احوالات کلام جایز است به شرط آنکه اضافه به مبنی گردیده باشد. پس همیشه میشود این را مبنی بر فتح هم (به شرط اینکه اضافه مبنی شده باشد)؛ یعنی مضافالیهاش مبنی باشد. «غیر» را برداری مستثنای «غیر» بگذاری، مستثنای «غیر» را اعرابش را بگیری بدهی به «غیر» دیگر. درست؟ حالا اینجا مستثنی با آن مبنی نیست. باشد، به اعتبار مبنی بودنش ما فتح میدهیم به آن. در صورتی که «غیر» به معنای استثنا باشد، ما بعد آن عنوان مستثنا دارد. مستثنا در اینجا فقط یک اعراب جر بنا بر مضافالیه است. دائما «غیر» اضافه میشود دیگر. اضافه است و «غیر» مضاف است. مستثنا حتماً باید مفرد باشد. استعمال «غیر» در استثنا اکثر نیست؛ بلکه اکثراً نعت نکره یا شبه نکره است. پس «غیر» بیشتر کجا به کار میرود؟ حالت اول یا حالت دوم. این نکته مهم بوده. ما اول از همه فرض را بر چی بگذاریم؟ نعت یا استثنا؟ اول نعت. سوم و چهارمش هم که روشن است.
**3. حال**
حالت سوم «حال» است. در صورتی که جایگزینی «لا» به جای آن صحیح باشد. اگر بشود «غیر» را برداشت به جای آن «لا» گذاشت، این «غیر» میشود حالی. «فمَنِ اضطُرَّ غیرَ باغٍ ولا عادٍ»؛ یعنی «فمنِ لا باغٍ ولا عادٍ». «لا خواهر ولا مادر». این «غیرَ باغٍ» در حالی که در حالِ بغیکننده نیست و تعدیکننده نیست. جلسه بحث است. چه جور حالی میخواهیم بگیریم؟ نکتهاش مهم است که به جایش.
**4. اعراب اسماء جامد**
چهارمی هم اعراب اسماء جامد است. جامدی که اعراب میگیرد. این دیگر بر حسب اسم جامد. «غیر» بر حسب یک اسم جامد اعراب میگیرد.
اکثر استعمال «غیر» در معنای نعت است؛ لکن بعد از این معنا در کثرت، صلاحیت آن در جایگاه اسماء جامد است؛ یعنی اول نعت، بعد اسمای جامد، بعد استثنا. و اینکه مانند اسمای جامد نقش بپذیرد، مانند نقش مبتدا، فاعل، مفعول و غیر آن که همه قیاسی و فصیح است.
مبتدا مثل چی؟ «غیرُ تقیٍّ یَمرُّ الناسُ». «بالاتقیاء غیرُ تقیٍّ». آن کسی که متقی نیست. مبتدا میشود. اسم جامد که اضافه شده. نه استثنا، هیچی نیست. نه حال است. اسم جامدی که آمده. مبتدا. مضاف. این نکته در تمام احوال خودش معرب است.
پس «غیر» مبنی. تو «جامع» و «جامع» در تمام احوال خودش معرب است. چه مضافالیه مذکور باشد، چه محذوف باشد. تنها در یک حالت مبنی بر ضم است؛ و آن صورتی است که مضافالیه لفظا حذف شود و فقط معنای آن در نیت باشد. همان حالت سوم. بله، اسم سومش تو آنجا میتواند مبنی باشد. مبنی بر چیست؟ از نحو وافی نقل.
سومیش مضاف، معرب. در برخی مواضع جایز است از مضافالیه مبنی کسب بنا کند. مضاف و معرب در برخی مواضع جایز است از مضافالیه مبنی کسب بنا. خود انشای مضافالیهاش مبنی است و مبنی یکی از این مواضع آنجاست که مضاف اسم معرب و متوغل در ابهام و غیر زمان باشد. مثل لفظ «معنی». قاعده کلیه که در تطبیق «غیر»یم. ما قاعده کلی برای خود «غیر» نیست. متوغل در ابهام باشد و زمان هم نباشد. این میتواند از مضافالیه کسب بنا میکند. مثل ضمیر و اسم اشاره. «غیرُهُ». الان «غیرُهُ» میتواند «غیرُ» چی بشود؟ در این صورت باقی ماندن آن بر اعراب قبلی خود یا بنای آن بر فتح هر دو جایز است. چه مبنی باشد، چه معرب باشد. اینجا میتوانیم جفتش را بگوییم. هم معرب بگیریم، هم مبنی.
ابن مالک بنای مضاف بهتبع مضافالیه را جایز ندانسته. ابن مالک این را قبول ندارد که چون اضافه شده به مضاف، اضافه شده به مبنی، پس مضاف هم مبنی بشود.
بعضیها مجبور شده بودند «غیر» مبنی یعنی که اعرابش تغییر نکند. «غیرُهُ» «غیرَهُ» «غیرِهِ». اینکه دارد هر سه حالت را میگیرد. چرا؟ مخفی. یک نکته در مبنی این است که تنوین نمیگیرد. این یک نکته. بعدی این است که این اول نکته بعدی این است که این اول معربی بوده که تو کلام آمده، جایگاهش معلوم است. رفع و نصب جدش معلوم است. به خاطر مضافالیهاش مبنی شده است. حالا که این (ببینید) «غیر» قبل اینکه اضافه بشود میتوانست با نصب و جر، درست؟ حالا که اضافه شده، آن «غیر»ی که میتوانست این سه تا را بگیرد، حالا که اضافه شده مبنی است. چرا؟ خالی شده دیگر. مبنی کسب بنا کرد از مضاف. آخه مبنی یعنی چی؟ حسین، ابن مالک هم میگوید که جایز نیست؛ ولی توی بحث مثلا یک از ثمراتش میتواند چی باشد؟ بحث عطف باشد مثلاً یا نعت باشد مثلاً. یکسری بحثهایی هست که مثلاً یکسری جاها حتماً باید معرب باشد. لفظ شاخه قولی.
**آیات قرآن کریم**
ببینید، چند تا آیه قرآن بخوانیم:
* یونس آیه ۱۵، صفحه ۲۰۹: «قُلْ اَرَأَیتُمْ اِنْ اَتْلُوا عَلَیکُمْ ایَاتی بَیِّناتٍ قَالَ الَّذینَ لا یَرجُونَ لِقَاءَ رَبِّهِمُ اَأتِ بِقُرْآنٍ غَیرِ هذا اَوْ بَدِّلۡهُ».
«اَتِ بِقُرْآنٍ غَیرِ هذا». چهار حالت، چهار حالت برای «غیر» داشتیم. چهار حالت به اعتبار مضافالیه، معرب، مبنی، استثنا و تغایر در ذات، وصف عارض یا حکم. بعد مضافالیه حذف شده، ذکر شده. نعت. قرآن میگوید: «یک قرآنی برای ما بیاور غیر این قرآن». این «غیر این قرآن» به آن قرآن برمیگردد که قرار است بیاورد. چرا؟ دیگر «غیر این قرآن» با همدیگرش میشود آن مساوی با آن است، نه اینکه بهش برمیگردد. «غیر این قرآن»، «غیر این قرآن» ابهام دارد. همه چیز در همه جور قرآنی.
* قرآن سوره انعام آیه ۴۶، صفحه ۱۳۳، آیه ۴۶: «قُلْ اَرَأَیتُمْ اِنْ اَخَذَاللّهُ سَمْعَكُمْ وَ ابْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَی قُلُوبِكُمْ مَنْ اِلهٌ غَیرُ اللّهُ یَأتِیکُمْ بِه».
«مَن اِلهٌ غَیرُ اللّهُ یَأتِیکُم بِهِ». استثنا؟ استثنا علامتش چیست؟ اولا که اصلاً گفتیم اصل بعدش چی بگذاریم؟ اول اگر برای اگر استثنا باشد، باید به جایش بشود «الا» گذاشت. «مَنْ الهٌ الا الله یَأتِیکُم بِهِ». الای وصفیه میشود اینجا؟ «مَن اِلهٌ الا الله». باز دوباره استثنایی نیست؛ چون نمیخواهد بیاید حکم را بزند. دارد موضوع تخصیص قیمت مرده. «ان اخذ الله سمعکم و ابصارکم و ختم علی قلوبکم». «مَن الهٌ غیرُالله». خدا بیا گوش و چشمتان را بگیرد، دلتان را هم مهر کند. خدا چه الهی غیر خدا؟ آنها را برای شما میآورد. صفا گرفتیم. استفهام. من که نبود. به چیچی برگردد؟ الهی که همچین وصفی دارد.
«غیرُ الله». خلل وارد نشد. احسنت. و از آن ور هم میشود اینکه گذاشت. همان ای کی قبلاً. خدایی که الله نباشد. «غیرُ الله». الهی که الله نباشد چه کسی؟ چه الهی که الله نباشد برای شما این را بیاورد. معنی کتاب غلط؟ احساس تکلیف شکل میگیرد! آقا یک دور بنشینیم ترجمه قرآن را عوض کنیم. یک قرآن ترجمه خیلی عالی. یعنی در همه قرآنها، در همه ترجمهها، آقای بهرامپور واقعاً یک حرکت نو، یک طوری هم آورده که هم به درد عوام میخورد، هم به درد... دیدی شما دیگر؟ ترجمه آهنگر دادگستر چی؟ حداد عادل ترجمه کرده بودم: «آهنگر دادگستر». عربان؛ یعنی ترجمه چیزی که خواستم برای کدام کشور، کدام زبان بوده؟ فامیل ترکیببندی. توی همین برنامه خندوانه غلامعلی چند گفت که: «دنده» آره. گفت: «بنده علی آهنگر». من اسم شما را الان به فارسی سلیس بگویم.
* صفحه ۴۷۵، آیه ۷۵ (جامده)
«وصل که نمیتواند باشد. متعلق به آو است. أنا شاد میشوم». کدام کفار را اِضلال میکند؟ این اِضلال به خاطر این است که شما در زمین شاد بودید به غیر حق و به خاطر آنکه شما مرح داشتید. فرح و مرح تفاوت.
* سوره بقره آیه ۵۹
غروری از فرح توشه. اضافه است. فرح ظاهرا مبتنی به امکاناتی است که طرفدار است. مرح توهم؛ یعنی امکاناتی هم نیست به نظرم.
* ۵۹ صفحه ۹، آیه ۵۹: «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غیرَ الَّذی قِیلَ لَهُم».
«قَوْلاً غَیرَ الَّذی قِیلَ لَهُم». قولی غیر از وطن استاد تبدیل کردند برای کسانی که ظلم کردند. قولی غیر از آنچه برای آن گفته شده. «غَیرَ الَّذی» نعت برای. تبدیل کردند کسانی که ظلم کردند. کسانی که گم کردند. قولی غیر از قولی که کسانی که ظلم کردند تبدیل کردند قولی که به ایشان گفته شده بود را، قول را، به غیر آنچه که به ایشان گفته شده بود تبدیل کردند.
* سوره نساء آیه ۱۱۵، صفحه ۹، فلش
میشه جمله «صِلَةُ الَّذی». قاعدتاً جمله صله به «الَّذی» و «بَدَّلَ الذَخیرَ الَّذی قیلَ لَهُم» هویت داخلی ۱۱۵.
مدیرش جمله است. بده مفعول. مفعول چه جمله؟ «قیلَ بِهِ» نمیتواند برگردد. باید به یک جمله برگردد. نه دیگر، ما با آن محتوا کار نداریم. باید عنوان کار داریم. به نگاه حمله اولیه، حمله شایع نیست.
* «غیرَ سَبیلِ المُؤمنینَ». همین سورههای ۲۴: «أنْ تَبْتَغُوا بِامْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غیرَ مُسَافِحينَ». تازه پائینترش هم دارد: «مُحْصَنَاتٍ غیرَ مُسَافِحَاتٍ».
میشه ترجمه. خللی وارد نمیشود. «مُحصِنینی» که «مُسَافِحین» نیستند. تو اطراف تساوی مرخص. «مَنْ إِلَهٌ غیرُ اللَّهِ». اله اعم از الله، ولی حال بهتر است. لای که گفتیم میآید قشنگ سرش مینشیند. «مُحصَنَاتٍ لامُسَافِحَاتٍ وَلا مُتَّخِذَاتِ اخدانٍ». وقتی اینجوری میشود، «غیرُ اللَّهِ» میآید. حالی گرفتن بهتر است. آیا حالیه داریم؟ نه نه، میدانم. تو ترکیب چیزی داریم به نام «غیر» حالیه. «مُحْصِنِينَ فی حالِ أنَّهُمْ لَیْسُوا مُسَافِحِينَ». ترجمه وزینتر است تا «مُحْصِنینی» که «مُسَافِحین» نیستند. وزنش یک خورده قویتر. مخصوصاً تو پائینیاش: «عطا کنید اجر ایشان را به معروف در حالی که مُحْصَنَاتاند». رخصت. در حال «غیرِ مُسَافِحَه». در حالی که نه مُسَافِحَهاند و نه مُتَّخِذِهِ اخدان. سفر به معنای زنا، مُتَّخِذِهِ اخدان دوست نامشروع گرفتن؛ دوستپسر، دوستدختر.
* همین سوره نساء آیه بعد، آیه ۴۶ (آیه ۷۶، صفحه ۸۶): «مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَینَا وَ اسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ».
«وَ اسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ». وصل کردیم قشنگ. شما ترجمهاش کنید. تا اینقدر سخته از چهار حالت که خارج نبود. مفعول؟ مفعول که میشود یا اگر مفعول بشود جامد. جان. مفعول هم نیست. بسم الله خالی است که شامل.
بشنو در حالی که مُسْمَع نیستی. در حال شنوا نیستی. «مُسْمَع» اسم مفعول است. «اسمعهُ» یعنی «أجعَلُهُ ذَا سَمعٍ». صاحب شنیدار کردن. فیالاَن داریم سلب میکنیم. شنوا فرضش میکنیم. حالا شنوا فرضش نمیکنیم. بشنو در حالی که شنوا نیستی. بشنو که هرگز نشنوی. هرگز نمیشنوی. در حالی که شنوا نیستی. خیلی فرق میکند. هرگز نش. هرگز نداریم. بعد فعل نیست که هرگز نشنوی. نشنوی فعل است. یککمی استثنا توش بیاوریم. خرگوش میآید یک مقدار بوی فقط میدهد. یککمی. خلاصه ذهنش خیلی استثنائی بود. آنجا را مثلا استثنا گرفته بود. یکچیزی انتخابات کنم. ترجمه قرآن ذهن حجتی نیست. برادر. جام گیاهان.
پس اگر حال باشد، آلعمران آیه ۸۵. اگر ما برگردانیمش به آنچیزی که میخواهد سمع بشود، برمیگردانیم به شخصی که میخواهد بشنود. این معنا را میدهد: «در حالی که تو شنوا نیستی». اگر بخواهیم برش گردانیم به آنچیزی که میخواهد شنیده بشود، در حالی که آن شنیدنی نیست. ازش بگیریم شنیدنی را.
پس چرا دارد به کسی که شنوا نیست میگوید بشنو در حالی که شنوا نیستی؟ این هم از نظر معنایی، معنی کلام. آن وصف «مُسْتَمِع» خیلی فرق میکند. خیلی فرق میکند. یعنی چی دارد؟ «بشنو». بعد بهش میگوید: «بشنو کلامی که شنیدنی نیست». «بشنو که تو گوش هم میدانی که گوش نمیدهی؛ ولی بشنو». دو تاست. «بشنو». یک حرفی که اصلا نباید شنید. آن میشود مفعول و میشود جامد کامل مشخص است.
«راعِنا لَیُّا بِاَلسِنَتِهِم وَ طَعْناً فی الدّینِ».
اسمه، با بسمه یا اسمه. بسمه. «غیرِ مُسْمَعٍ». بشنو. میدانیم که گوش نمیدهی. یعنی وصف در حالی که مُسْمَع نیستی. خیلی دور از ذهن است. این دارد همان حالت. دور از ذهن نیست؛ ولی آویزان کردن به عبارت. بشنو در حال، یعنی در حالی که هرگز نمیشنوی؛ یعنی شنوا نیستی. بشنو که شنوا نیست. تضادهای اینجوری خیلی توش نکته است. دو سر افراط و تفریط. او و پیغمبر میشود بساطی. یکی نگاه افراطی دارد، یکی نگاه تفریطی دارد با محک خودشان میسنجند. این هم پیغمبر. نه از این زاویه درست در میآید، نه از آن زاویه. مثل ما باشید، نباشید. میگوید: «الان اگر دولت زیاد بن ابی را بیاورد چه چی میشود؟ امیر المؤمنین میآورد». ما اگر بیاوریم چی میشود؟ یعنی ته مغالطه بود. یعنی یک سال باید درس مغالطه یک همچین مثالی گیر بیارد.
* آلعمران صفحه ۶۱، آیه ۸۵: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غیرَ الْاِسْلَامِ دِیناً».
«غیرَ الاِسلامِ دیناً». کسی که طلب کند غیر اسلام را دین. صفحه ۶۱ آیه ۸۵. به کسی که تبعیت کند غیر اسلام. از او قبول نیست. بازخواست. این نعت دینار نمیشود. اگر برای دین میخواهیم بگیریم، تقدم نعت بر منعوت جایز بود یا نبود؟ عربی نکته اول، اول جامد میشود گرفت. دیگر چی؟ تمیز است؟ حالا اگر حال، حال بگیریم از چی؟ ضمیر. در این حالت مفعول به چی میشود؟ حال «غیرَ الاسلامِ» حال بشود. «و مَن یبتغ دیناً فی حالِ أنَّ ذلکَ الدّینَ غیرُ الاسلامِ». خب، اگر مؤخر آمده بود که خوب میشد نعت بگوییم: «و مَن یبتغ دیناً غیر الاسلامِ». آن که مشکل، اول که جامد مقدم. ولی اینجا حال هم معنا میدهد. مشکل ندارد. کسی افتخار کند دینی را (تو ترجمه دینی را در حالی که آن دین اسلام نیست). تو ترجمه میآوریم جلو؛ ولی تو عبارت.
* سوره توبه آیه ۲، صفحه ۱۸ (تمییز ۸۷، پایه دوم): «وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَیرُ مُعْجِزِي اللَّهِ».
«وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَیرُ مُعْجِزِي اللَّهِ». مسیح در زمین چهار ماه. و بدانید که به دست شما غیر از قطعا شما معجزه خداوند. معنی «غیر مُعْجِزِي اللَّهِ» بوده. تیشه به حساب خبر. موضوع پیگیر. دوم، گیر سوم چیست؟ عم. خبر میخواهد. خبر اندر. چیکار کنیم؟ خیلی خوب، این بحثهای ما. من می دم می دم که بحث بشود؛ چون دو دقیقه گفتگویی که شما میکنید کار دو ساعت درس مطلب اصلی ماست. همین دو دقیقههای دو کلمهای که رد و بدل میشود.
**دو روایت**
بخوانیم و دو تا روایت یک جامد جا افتاد دیگر. منظور از جامد چیست و حال چیست؟ بله، انتخابات.
1. **روایت زراره از امام صادق (علیهالسلام):** «اذَا خَرَجْتَ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ دَخَلْتَ فِی غَیرِهِ بَشَكَّ فِیهِ».
تشکر. از آن قواعد بسیار مهم در فقه. از آخر هرگاه خارج بشود، خارج از چیزی، «ثم دخلت فی غیره شک». ترجمه کلش تعبیر خواب. زمانی که شک بعد از محل. از چیزی خارج شده، داخل شکتو اعتنا نکن. استفاده میشود که از شرایط جاری شدن قاعده تجاوز در نماز، گذشتن از محل جزء مشکوک و داخل شدن در غیر جزء مشکوک. توضیح دلیل اصلی قاعده تجاوز، دو روایت صحیح و موثق است. این را بهش میگویند قاعده تجاوز که در هر دو جملههای «خارج از شیء» «ثم دخلت فی غیره فجاوزه تخلفی غیره» وجود دارد.
مقصود از «غیر» تنها وارد شدن در جزء دیگر، غیر از جزء مشکوک نیست؛ بلکه شامل مقدمات جزء دیگر هم میشود. لذا مراد از «غیر» اعم از «اجسام و مقدمات». بحث همان ابهام «غیر» است. «غیر» همه چیز را شامل میشود؛ یعنی حتی من مثلاً از رکوع بلند به آن معنا که وارد جزء بعدی که قیام بعد از رکوع است، ولی به یک حرکت اندکی ایستادم بین رکوع و ایستادن. الان به این میشود گفت «غیر رکوع»؟ درست است. هنوز قیام هم بهش نمیشود گفت. خوب دقت بفرمایید. من تو یک حالتی هستم. از تو رکوع آنجور آمدم بلند شوم. اینجوری. این زاویه چند درجه میشود؟ ۸۰ درجه مثلاً. به جای ۹۰ درجه که صاف بشود، ۷۵، ۸۰. تو این زاویه وایساده. یک لحظه شک میکنم من ذکر گفتم یا نه. وقتی وارد غیر... شما «غیر» را جزء بعدی میدانی یا غیر همین جزء میدانی؟ یعنی اگر جزء بعدی میدانی، میگوید هنوز تا وارد قیام نشدی باید به شکت اعتنا کنیم؛ چون دروغگویی. وقتی وارد قیام شدی، شک بعد از محل است. ولی اگر «غیر» دانستی، «غیر» چیست؟ الان تو این حالتی هم که هستم «غیر رکوع» است. اگر این باشد تا بیایم بلند شویم دوباره برگردیم، نمازمان باطل میشود. اگر بلند شویم شک کنیم ۸۰ درجه. اطلاق عبارت امام در صحیح خیره ظاهرا و جامد بشود. بله، چیزی غیر از جامد نمیتواند باشد. چرا؟ مجنون شو. من استثنا. نه، تو معنای کلمه «غیر» روایت است.
از هر چیزی که با جزء مشکوک مغایر باشد. از اینرو تغایر میان رکوع و حرکت به طرف سجود روشن است. البته در این روایت از حرف «ثمَّ» میتوان تراخی را استفاده نمود و مقتضای آن دخول در جزء «ثمَّ» چون گفته یعنی دخول در جزء بعد. نه صرف حرکتی که «غیر» همین باشد. این میگوید که شما اینجا باید برگردی. برگردی ذکرت را بگویی. مقتضای آن دخول در جزء بعد و مقدمات شامل نمیشود؛ چون فرد بدون فاصله وارد مقدمات میشود و این با لفظ «ثمَّ» تناسب دارد. حرف عطف «واو» به کار رفته و «واو» دلالت بر تراخی ندارد و مطلق قدم میشود. و اِطلاق بافت را تغییر بخش طلبگی.
2. **روایت دوم:** «اِنْ نَتَفَ الْمُحْرِمُ مِنْ شَعَرٍ لِحْیَتِهِ وَ غَیرِهَا شَیْئاً فَعَلَیهِ اَنْ یُطْعِمَ مِسْکیناً».
«اِنْ نَتَفَ الْمُحْرِمُ مِنْ شَعَرٍ لِحْیَتِهِ وَ غَیرِهَا شَیْئاً» (کندن مو). «اِنْ نَتَفَ الْمُحْرِمُ». محرم کیست؟ «مِنْ شَعَرٍ لِحْیَتِهِ وَ غَیرِهَا شَیْئاً» چیزی، چیزی. «فَعَلَیهِ اَنْ یُطْعِمَ مِسْکیناً». حساب مسکین. از چیزهایی که محرم باید ترک کند کندن مو است که در غیر این صورت کفاره بر او واجب میشود. اما اینکه مراد موهای کدام قسمت از بدن؟ میگوییم لفظ «غیر» در تعبیر «مِنْ شَعَرٍ لِحْیَتِهِ وَ غَیرِهَا» دلالت بر این دارد که حکم مذکور در تمام موهای بدن غیر موی لحیه است دیگر. «غیر» هم که اطلاق داشت. ابهام داشت. کلی بود. همه را در بر گرفت. این هم از کاربرد «غیر» در مباحث.
در حال بارگذاری نظرات...