جلسه بیست و دوم : مرز معنا در «حتی» و «الی»
مجموعه جلسات «علم نحو» سفری است از ساختار تا معنا؛ جایی که زبان عربی نهتنها ابزار سخن، بلکه کلید فهم قرآن میشود. این مجموعه با نگاهی زنده و عمیق، قواعدی چون: فاعل، مفعول، حال، حروف و … را از قالب دستور زبانی خشک بیرون میآورد و در بستر معنا، بلاغت و تفسیر مینشاند. در این جلسات، نحو به زبانی برای کشف لایههای پنهان آیات بدل میشود و نشان میدهد که چگونه هر حرکت، اعراب و واژه در قرآن حامل اندیشه و الهام است. اگر میخواهی نحو را نه فقط بیاموزی، بلکه درک کنی، این مسیر تو را از دانستن تا فهمیدن میبرد.
بررسی قرآنی و فقهی واژه «حتی»
«حتی»؛ از غایت تا ابتدای معنا
تفاوت نحوی «حتی» و «الی» در غایت
تحلیل «حتی» در آیات بلوغ و رشد
«حتی» در نهجالبلاغه؛ معنا و غایت
مرز حکم و موضوع در غایت «حتی»
دلالت «حتی» بر انتهای فعل و شیء
دیدگاه نحوی و اصولی درباره «حتی»
مفهوم انتها و حد در کاربرد «حتی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
برخی کاربردهای "حتی" را در آیات و روایات بررسی کنیم. چهار تا آیه را کار کنیم، ببینیم «حتی» اینجا چه کاربردی دارد. سوره مبارکه نساء، آیه ۶: "و ابتلو الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم." اینجا "حتی" چه معنایی دارد؟ چرا باید سر فعل مضارع نمیآمد؟ چند نوع "حتی" داشتیم؟ چهار نوع: غایی، ابتدایی، تردید و عاطفه، و عاطفه استثنا که اصل بود و نفهمیدم؛ به مناسبت استثنا رفتیم وارد غایت، علیالتعلیل، استثنا، عاطفه، استنافیه، مبتدائی، حین رشد هم… حالا ابتدائیه نمیتوانیم بگیریم.
حرف معنایی ربط به ماقبل دارد، حرف اعرابی ربط ندارد. ابتداییه: "ایتام" را امتحان کنید. ابتدا، چرا اصلش که درست است ابتداییاست؟ هرچه آوردیم ابتدایی نبود که... آن یکمی هوای "حتی اذا جاءاتهم رسلنا" را علامه فرمودند که برای ابتدا برنامه... بالاخره مستمع باید بپذیرد. اینجا دیگر مجتهد صنعتی نحو، دلیلش نمیچسبد. دلیلش چیست؟ خلاصه آن "حتی" غایی و اینها سر فعل مضارع میآمد، فعل مضارع. این هم یک مشکلم است، چه کارش کنیم؟ فاصل باشد، خط ابتداییه.
سه تا شرط ابتداییه چیا بود؟ باشد. علت ماقبل باید باشد. علت که هست، ابتلا ایتامی برای اینکه به بلوغ رسیدهاند یا نه. فصل، که هست حقیقی هم فضایِ ... چی هست؟ برداشت دیگر، خللی به آن وارد نمیشود، و در این صورت، لفظ "اذا" ظرف زمانِ مستقبل است و دلالت بر معنای شرط دارد و مراد روایت این است که ابتلای مورد روایت، مورد آیه این است که ابتلای فرزندان واجب است و با تحقق دو شرط بلوغ و رشد –یعنی اینکه مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند- اموال آنها را به عهده خود آنها بسپاریم.
اما بنابر اینکه لفظ "حتی" به معنای "الی غاییه" باشد، ابتداییه باشد... اگر ابتداییه بود، اعزام شد، ظرف زمان مستقبل. اما اگر "حتی" غائیه باشد، این "اذا" چی میشود؟ میشود محلّاً مجرور. چرا؟ چوبهایی که روایت به این معناست و آیه به این معناست، لزوم ابتلا تا زمان بلوغ استمرار دارد و با تحقق شرط رشد، اموال آنها را به عهده خود آنها بسپارید؛ و لذا دلالتی بر اشتراک بلوغ در دفع اموال نخواهد داشت. روشن شد تفاوت؟
شما بفرمایید: اگر غاییه باشد، ابتداییه باشد، چه فرقی میکند؟ غاییه باشد، همان صحبت ابتلا را استمرار میدهیم تا زمانی که تو این امتحان پیروز... آها! اگر غایی باشد، خب انتهای ابتلا آن زمان میشود. انتهای... خوب، پس اینجا فقط رشد مهم است، بلوغ دیگر مهم... ولی اگر ابتداییه باشد چی؟ ابتداییه باشد، باید به بلوغ که میرسد، تازه شروع شده، جفتش با هم است. اگر ابتداییه باشد، دو تا شرط. اگر غایی باشد، یک امتحان میگذاریم، زمانی که شرط اول محقق بشود، بعد تازه میرویم امتحان میکنیم برای رشد. برای... باشد. نه، جفتش که بحث بلوغ توش مطرح است. جفتش رشد مهم است. در یکی، "حتی اذا بلغوا النکاح" غایت آن رشد است که حالا خیلی ملاک نیست. یکی دیگر غایت نیست، رکن در کنار...
خوب، پس اگر ابتداییه باشد، هم بلوغ میخواهد، هم رشد. اگر غائیه باشد، فقط رشد. چنانکه ذکر کردید، "حتی" در آیه، شرایط "حتی" جاریه را ندارد و ابتدایی است. خوب، "نتایج جاریه" یک سری شرایط داشت: فضله نباشد و چه نباشد و چه نباشد ... گذشته حساب ابتدایی است و آخرش فتوا چی میشود؟ اینکه مال یتیم را کی میشود بهش تحویل داد؟ هم بالغ بشود، هم رشد کند. رشد هم یعنی چی؟ در فقه رشد فکری به چه معناست؟ یعنی اینکه اموالش را خلاصه بلد باشد چه خرج کند، همه را پنج دقیقهای به باد هوا بستنی بخرد. یارو گفتند که آقا انقدر باقالی نخور، عقل کم میکند. باقالی خریدیم، هیچ مشکلی هم پیش نیامد! اینجوری میشود، این رشد ندارد.
شایان ذکر است که بنابر معنای دلایل طبی دیده بودم که باقلا چه اثری دارد و روی مغز چه اثری دارد... شایان ذکر است که باقلا خون را لیز میکند. زیاد بخورند، مولکولهای خاصی روی خون اثر میگذارد، خونشان لیز میشود، پرت و پلا. بعضیها هستند بوی باقلا بهشان برسد، همین بو را جذب بدنشان میشود! بوی باقلا را به شدت دوست دارم، باقلا در حد قورمه سبزی، قورمه سبزی و ماست با هم غذاهای محبوبم، یکی همین باقلاپلو است. اگر مرغ، مرغ باشد باز گرمتر است. این مرغها خروساند. همه ادبیات... خروس هم سرد است، مثلاً سرخک و اینها سرد بود، درجه آن راشهایی که به بدن میزند و اینها را کم... یک کلاس طب برای ما بگذارید آقا... مشرکاً!
شایان ذکر است که بنابر معنای ابتداییه نیز، "حتی" خالی از معنای غایت نیست و بر این معنا دلالت دارد؛ بنابراین غایت ابتلا، حصول دو شرط بلوغ و رشد است. میگوید: "در حتی ابتدایی، هم بالاخره یک غایتی در آن نهفته است." یعنی بالاخره اینجوری نیست که این هیچی به هیچی... بالاخره مدنظر است که این وقتی به بلوغ رسید، آن وقت رسیدن به بلوغش هم مدنظر است ولی "حتی" غاییه نیست، "حتی" ابتدایی، ابتدایی... نه، این آیه خوب با هر دو تای اینها بافت توش است. من هر کجا بافت باشد، خلاصه مقاومت نشان میدهد. یک قسمتهایش دارد، درست است. یعنی ابتدایی واقعاً میخورد با آن قواعدی که داشته، آن سه شرطی که بود. ولی یک مقدار دارد باز در دلش هی میبافد که این دو تا را با یکی را یک جوری میخواهد توجیه کند، یعنی ماسمالی دارد پیش میرود. سخت است ادبیات خوب.
آیه دوم سوره انعام، آیه ۳۴. ۶۳. چرا گفته؟ "بلغ النکاح"؛ ازدواج، بلوغ جنسی منظور است. وقتی که حاصل میشود، قدرت نکاح. جای دیگر رفته برای بلوغ، بلوغ جنسی. "بلوغ اشد" داریم، جای دیگر "اشد". سوره قصص، آیه ۱۴: "فلما بلغ اشده و استوآ آتیناه حکماً و علماً." که اینجا بحث اینکه بلوغ، چیز دیگری هم داریم: بلوغ اشد. بحثی که این بلوغ اشد همان بلوغ جنسی است، اعم از آن است. قصص، یک ماه رمضان، این آیه را فقط بحث سیج که شاید هفت هشت جلسه در مورد بلوغ... انقدر فایلهای سخنرانی ما گم شده که الان همش دو سه هزار تایش مانده.
عرض کنم که انعام، صفحه ۱۳۱: "ولقد کذبت رسل من قبلک فصبروا علی ما کذبوا و أوذوا حتی اتاهم نصرنا." تحریر و تنویر که خیلی بامزه -به قول خوشمزه- میگوید: "حتی ابتداییه افادت غایه ما قبله." ابتدایی است که افاده میکند غایت ماقبلش را. گفت: "ابتدایی برای آینده است ولی افاده غایت برای ما قبلش هست." خود همین کتاب هم دیروز همین را گفت. یواش یواش فکر کنم باید سه تا شرطش را برداریم. فقط "بر جمله جدید که از حیث اعراب مستقل از ماقبل خود ولی معنای آن نوعی اتصال غایت، اتصال غیر از اتصال، تعریفش غایت میشد" ادامهش باز دوباره یک ماجرایی داشتیم قبلا خیلی غایت است. چه کارش کنم؟ ابتدایی را گذاشتن برای... اذیت میشدم. "تا زمانی که نصب ما رسید." بابا دیگر چیست؟ چی میخواهد آدم دیگر از غایت؟ پر آپلو اضطراری برای غایت ابتدایی، وقتی شرایط آن را نداشت. خلاصه اینجا در میروند وزرا و اینها... میخواست این ندارد. قشنگ "حتی اتاهم" مشکل خاصی. سیوطی هم هست که اصلا از هر کدام یکی "تکذیب و اذا و صبر حتی" پس ابتدایی است، استفاده میکند غایت ماقبلش را. ماقبلش چیست؟ تکذیب و اذیت و صبر بر این دو تا. آخه نمیشود برش داریم اینجا. پس "نص احلاک مکذبین موذین" بوده. غایت برای تکذیب و اذا است و غایت برای صبر خاصی که همان صبر بر تکذیب و اذا است و صبر رسل، بقای... بقیه صبر الرسل علی اشیاء من ما امروا بالصبر علیه. اشیایی که از چیزهایی که تلختر... سوار بر آن در حقیقت غایت است. ولی شرایط غایت چون ندارد، میگوییم ابتدایی است که شما میتواند نباشد. توی غاییه خالی میگفتیم که روزه بگیر "حتی الی"... کدام؟ نه، عرض کنم که با این کلام: "و أوذوا حتی" را بردار. شگردهای فن بدن، نرمش قهرمانانه چالشی ادبیات ... ۵۰۰۰ تومان رفاقت خودمان را به هم نمیزنیم.
آیه بعد: سوره یونس، آیه ۹۰: "و تجاوزنا ببنی اسرائیل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغیا و عدوا حتی اذا ادرکه الغرق قال آمنت آنه لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل و أنا من المسلمین." تا آنجایی که غرق شدن را حس کردند، آنها را دنبال کرد. "فاتبعوا حتی اذا ادرکه الغرق" تا کی دنبال کردن؟ آنها را دنبالشان کردند، فرعون دنبال حضرت موسی... نگردن. "حتی اذا ادرکه" تا آنجا که، آره، تا آنجا که فرعون غرق را حس کرد، دنبالشان... غایت دنبال کردن تا کی دنبال کردن؟ ابتداییهای که معنای غایی را توش... من به خاطر سر "ازاء"اش، به خاطر مشکل... دیگر سر مضارع نیامده. "حتی اذا ادرکه الغرق." شما با استمالاتِ استقلال دو بچه... دو پهلو است، نمیشود کاریش کرد. "حتی" ابتدایی است برای وقوع "ازای فجائیه" بعدش و آن غایت برای اتباع. غایت هست، در عین حال ابتدایی است. یعنی اتباع او، دنبال آنها استمرار تا وقتی که غرق خلاصه اینها را درک کرد. تازه اینجا واقعا یک بویی از ابتداییت برای ادامه قشنگ میدهد. جاهای دیگر به اینجا قشنگ بو میدهد. یعنی یک وقفی میتوانی بکنی. آره، میشود قشنگ جدا کنی از قبل. یعنی یک بار با قبل بیایی، یک بار ولش کنی از این با بعد. اینجا واقعا یک بویی از ابتداییت. گفته "اذا" آنجا در گیریم با قواعد سابقه. کریمی کجایی؟ "اذاً ناگهانی." بدی. ناگهان غرق اینها را در... "ازایی" که میشود جایش معنای ناگهان گذاشت.
آیه بعد: سوره اعراف، آیه ۹۵. ۱۶۲. "ثم بدلنا مکان السیئه الحسنه حتی عفوا و قالوا قد مس آباءنا الضراء و السراء فاخذناهم بغته و هم لا یشعرون." صفحه ۱۶۲، آیه ۹۵ پایان. بازم تقویت علامه درالمیزان، میفرمایند که: "حتی در این آیه للغایه است." غایت دانستن معنا این است که "ثم آتیناهم النعم مکان النغم فاستغرقوا فیها." ما به اینها نعمت دادیم به جای نقمت، اینها در آن غرق شدن. "الا ما کانوا علیه فی حال الشده." که فراموش کردم تو چه وضع بدی بودن. "الحسنات و تلک السیئات من عاده الدهر." روزگار است دیگر. "فانته بهم ارسال شده دیگر ارسال شده به اینها تمام شد ثم رخاء." بعد دیگر رفاه شد "تا این غایت و کان ینبغی لهم ان یتذکروا عند ذلک." شایسته بود که اینها متذکر بشوند این هنگام و "یهتدوا الی مجد شکر." بیایند شکر بیشتری بکنند. بعد از تضرع، بعد از گریه و زاری. "لاکنهم غیروا الامر." امر را تغییر دادند. غایت آمدند این غایت قرار دادن "مکان تلک الغایه التی رضیتها لهم ربهم." به جای آن غایتی که ربشان برایشان راضی بود. "فطبع الله بذلک علی قلوبهم فلا یسمعون کلمه الحق." حالا دلها را مهر کرد و دیگر کلمه حق را نمیشنوند. "غایه عفو" هم که معنای تجاوز است دیگر، میدانید. "حتی عفواً" رد شدن، رد کردن. بعدش یک مقدار ابتدایی بودنش را سختتر میکند. البته "قالوا" چطور؟ مقدار مزاحمش...
سگ چی میشد؟ بریم حال و المسن. ابتدایی فایده، "حتی" ابتدایی هم همان مثل قبلی: تحقیر و تعظیم. مثلاً، "تحقیر." "عجبا! حتی کلیپ فلانی آمده دارد به من فحش میدهد." این تحقیر. تعظیم، "قتل تمجد ماها بدجله حتی ما دجلت." اشکالی نیست. تعظیم. خب، این هم از خط چند تا مثال روایی هم داریم، بعد مطلب تمامش کنیم. چرا؟ یکیش با مبانی فقهای شیعه است، یکیش خود معنای حروف، بخش فقهیِ... نژاد شب فقهی است با فقه. خب، ما "بعد" هر طور که گفتیم میتواند اسم ظاهر باشد، میتواند جمله باشد و میتواند ضمیر باشد.
اسم ظاهر باشد مثل: "سلام هی حتی مازالت مدفوعا عن حقی." یعنی چی؟ از امیرالمومنین در خطبه شقشقیه: "مازلت مدفوعا عن حقی." زاید شدن "مازلت" و "مازال". "مازال"، "مازلت." یعنی همیشه مدفوعا عن حقی. همیشه بودم، همیشه از حقم جدا، همیشه از حقم دفع شده بودم. "مستأثراً علیه." به سختی به سمتش میرفتم. مستأثر چیست؟ اثرعمو، اسیر. اثر از اثر میآید، از حاء، تاثیر. مستأثر، مستعفر یعنی چی؟ بابیه، ماده سفر. خوب، دنبال اثر آن بودم. از آن کلمات فنی مستأسران ایثار یعنی چی؟ ایثار لاشه، جعل و شیء، اثر عبارت تک کلمه، حساب به معنای ترجیح دادن. "الدنیا علی الآخره، تؤثرون الحیات الدنیا علی الآخره." "تؤثرون" یعنی چی؟ یعنی ترجیح میدهید. ایثار یعنی ترجیح دادن. ایثار در برابر دیگری یعنی ترجیح دادن دیگری بر خود. ایثار آخرت بر دنیا: ترجیح دادن آخرت بر خود، ترجیح دادن آخرت بر دنیا، ترجیح است. این یکی از مصادیقش از گذشته، تازه یکی از لوازمش است. مصادیق هم نیست، یک رابطه با همدیگر توی افق با همدیگر. والا، مالا عرض کنم که "مستأثر استعصار" هم به معنای ترجیح، حالا این تقویتش است. ترجیح خیلی شدیدتر. مستأثر یعنی ترجیح داده شده. اینجا حالاً هست. "مستأصراً علیه." در حالی که ترجیح داده شده بر خودم بودند. هم حقم را میگرفتند، حق به جانب میگرفتم یعنی به عنوان غصب هم نبود. گفتم این حقش است که دارد میگیرد. همیشه من اینجور بودم، هم حقم را میگرفتند، هم "مستأصراً علیه" بودند، یعنی حقم را به خودشان میدادند، یعنی ترجیحاً با آنها بود. "منذ قبض الله نبیه." "منذ" به معنای چیست؟ از... از وقتی که "قبض الله نبیه." خدا پیامبرش را برد. "حتی یوم الناس هذا." تا همین امروز مردم، تا همین روز مردم. "حتی یوم الناس هذا." "یوم الناس" مفرد. جمله؟ چرا مفردی؟ ظرف اضافه شده. ظاهر. یک وقتهایی هم "حتی" سر جمله میآید که بعضی مثالهایش را زدیم. "لا یکون الصدیق صدیقا حتی یحفظ فی ثلاث: فی نکبته و غیبته و وفاته." "ما اخذ الله علی اهل الجهل." خدا بر اهل جهل تعهدی نگرفته. "ان یتعلموا." اینکه چیزی یاد بگیرند. "حتی أخذ علی اهل العلم و یعلموا." "حتی أخذ علی اهل العلم و یعلموا." این استثنا است اینجا. خدا بر اهل جهل اخذ نکرده که یاد بگیرند، مگر اینکه اخذ کرده بر اهل علم که یاد بدهند. گفتیم کلام وقتی کلام سابقه و منفی است، خیلی فضا برای استثنا فراهم است. "این حتی أخذ." "حتی" سر فعل ماضی آمده. "الذي عظمت ذنوبه و جلت و ادبرت ایامه و ولت حتی اذا رعی مده العمل قد انقضت." "حتی اذا رعی مده العمل." "حتی" سر چی آمده؟ جمله.
خوب، یک وقت هم سر ضمیر میآید. درباره ضمیر اختلاف وجود دارد. علمای ادب بر این عقیدهاند که "حتی" فقط اسم ظاهر میآید، ضمیر نمیآید. ولی مبرد و کوفیین این را جایز نیستند. برخی از اشعار هم تمسک کردند. به نظر میرسد که قول اول صحیح باشد، یعنی سر ضمیر نیاید. چون در استعمالات فصیح مانند قرآن و روایت اصلا وارد نشده. افزون بر آنکه اتصال ضمیر به آن موجب مخالفت از قاعده لفظی رایج میشود و آن قلب الف و یا، مثلاً "الیه" "علیه" "لدی." که این قاعده در "حتی" موجب ثقل آن میشود. "حتی" فکر کنید "حتی"ها میخواهد بچسبد به "حتی." چه شکلی میشود؟ "هتاک" "حتی" "حتی" اینکه گیاه مقصور باشد، علف مقصور باشد، اسم ظاهر است. از آن ضمیر ضمیر منفصل را کار نداریم، ضمیر متصل کار. جهت حاکم میشود. "حتی که." "حتی این." این یک جوری است اصلا و فصیح هم که نیست. دلیل دیگر اینکه در این موارد میتوان به وسیله "الا" از آوردن "حتی" بینیاز شویم. وقتی میخواهیم به ضمیر بچسبانیم "الیه."
حکم غایت. غایت عبارت است از آنچه بعد از حتی قرار میگیرد. متصل برای کلاً ضمیر را که کلی گفته: ضمیر متصل. به نظر میآید مانند "رأسها" در تعبیر "کل سمکه حتی رأسها" و "یودیع" در روایت "وقت الفجر حتی یبدو حتی یضیع." این غایت. بحث در این است که غایت چه حکمی دارد؟ آیا اکل شامل "رأس" هم میشود یا اینکه شامل آن نمیشود؟ باید داخل در مقیا... آیا نماز صبح تا طلوع آفتاب است یا شامل آن نمیشود؟ یعنی خود طلوع آفتاب میشود نماز خواند یا تا اول طلوع آفتاب است؟ در اینجا میتوان به دو گونه پاسخ داد. رفتند تو بحث پاسخش. بحث خوبی هم هست، اگر مباحثی که زمینه را برای بحثهای اصولی آماده... خب، یکی باید در مورد بررسی مفهوم انتهای شیء بحث کنیم که اصلا انتها یعنی چی؟
انتهای که میگوییم، دو احتمال در معنای انتهای شیء وجود دارد:
۱. انتها به معنای آخرین قسمتی که داخل حرف الف تا شین غایت داخل در مقیا نیست. یعنی تا چهارشنبه، خود چهارشنبه آخر شب. میگوید: "ثبت نام تا چهارشنبه است." خود تا چهارشنبه است یعنی چی؟ میگوید: "آقا تا اینجا نون میرسد." پنج نفر. شما نون میرسد؟ کجاهاست که میگوید وقتی که نیست، "تا" میآوریم، ولی نیست مگر اینکه غایت بخواهد به یک چیز وسعتداری ختم بشود، یک چیزی باشد که این در آن محو بشود. این نقطه قطعش کامل مشخص نباشد. چرا میگوییم از اینجا تا تهران اتوبان است؟ این اتوبان خط مرزی نداریم برش کات بشود. این با یک مورد، یک مورد دیگر، این دو تا با هم سنخیت نداشته باشد. آدمهایی که وایستادند، پنجمی و ششمی دقیقا همسنخاند، قشنگ میشود حد زد برایش. یا روزها همینطور است، سنخیت با هم دارند، دقیقا میشود حد زد. ولی وقتی با هم یکی نباشند، تعریف یک مقدار پیچ میافتد توش. سیستم بافتنی اینجا باز میشود. تا تهران، وقتی تا تهران میشود تا اول تهران، تا وسط تهران. یعنی هم سنخیت نباشد، هم آن وسعت داشته باشد.
۲. انتها به معنای آخرین قسمت داخلش است. مانند اینکه بگوییم زمان فجر انتهای شب است، به معنا که آخرین قسمت شب است.
احتمال دوم: انتها به معنای آخرین قسمتی است که دیگر داخل در شیء نیست. پس یکی انتها، آخرین قسمت داخل دشه، یکی انتها، آخرین قسمت خارج است، رشته قبل از آن تمام شده است. مانند اینکه بگوییم انتهای حرکت کوفه است به این جایی که سیر نزد آن تمام شده کوفه است و کوفه داخل در سیر نبوده بلکه قبل از آن تمام شده و داخل در کوفه جنس دارد عوض میشود. تا حرم: "تاکسی تا حرم میبرتت." یعنی داخل خود حرم هم میرود؟ نه، تا آنجایی که بیرون حرم، دم در حرم است. "میبریم تا حرم." خود حرم را دربرنمیگیرد. بیرون حرم، ابتدای، یعنی آخرین قسمت بیرون حرم. انتها بنابر معنای دوم بیانکننده حد و مرز شیء است. روشن است که سخت است درگاه کوفه. ما گفتیم دیگران گفتند، فرقش را بدانیم. ما بله روز اول "حتی" داشتیم که این آیا متوجه نباشی ولی میآید بحث میشود سر اینکه الان وقتی میگویی "حتی کوفه" قیمت کوفه با هم هستیم. یعنی اینکه هنوز دروازه کوفه رسیدی، کات میشود؟ این با هم میرویم تا ترمینال کوفه کات میشود، نقطه مشخصی. آره، من مثال کفایتش را زدم که نقطه معینی ندارد. آنجا گفتید گفتید که این بحثی که آیا باید کات کامل... عرض کردم که مربوط به خود انتهای غایت است به "حتی" اعلام کاری. خود انتهای غایت معلوم نیستش که که خود انتهای غایت یعنی خارج از آن یا آخرین قسمت داخل در انتها.
بنابر معنای دوم بیانکننده حد و مرز شیء است. وقتی که خارج از مقیاس دارد حدش را مشخص میکند، یعنی دارد میگوید که این حد، این تا کجاست؟ تا اینجاست. یعنی این نقطه فاصله بین این به حد و مرز شیء داخل دشه ای نیست بلکه خارج از آن است. به عنوان مثال، اگر اطراف کاغذی را بر بزنیم، کاغذی که جدا میشود، آنچه که هست و آنچه را که دیگر نیست، این مرز بین خودش و دیگران را... این مرز بین خودش و دیگران را تعبیر میکند به حد شیء. زیاد آمده. حضرت میفرماید که مثلاً اینجوری بخورم یا "ماه الاک تک تک." ما حد و فلان، ما حد و فلان. حد این چیست؟ حد آن چیست؟ حد آن چیست؟ یعنی ضوابطش چیست؟ خلاصه فرمولش چیست؟ آدابش چیست؟ اینها تعبیر حد. پس وقتی که غایت خارج از مقیا باشد، میشود حد مقی. یعنی میفهمی که اینجا مرز مقیا را روشن میکند. حدود کشور کجاست؟ حد ایران از این طرف مریوان است. ایران ادامه دارد تا مریوان.
اگر دو تا احتمال، یکی اینکه غایت داخل در مقیا باشد، آخرین قسم، آخرین بخشش باشد. یکی اینکه غایت خارج از مقیا باشد. اگر چون حدود وقتی میگوییم بعد میگوییم "تا آنجا حد ماست" یعنی آن تا، اینجا هم وقتی میگوییم "خود مریوان را" یعنی آخرین نقطه مریوان، یعنی حد را جزو گرفتیم. در صورتی که این حد را ظرف این است که کدام نقطه از انتهای غایت نقطه نامعین است، همان است. ظرف گرفته بر آن خوب درست است. چون میرود بیرون از مظروف دیگر. در صورتی که اینجوری توی بحث حد حداقل اینجوری نیست. مفهومی که میخواهد برساند، رسانده است. مثالی که آورده خوب نیست. ایشان میگوید که "در اینجا ممکن است گفته شود انتهای شیء فقط به معنای دوم گفته میشود و معنای اول مجازی است چون عقل آخرین قسمت شیء را، انتهای آن نمیداند بلکه آن قسمتی که داخل در آن نیست را انتها میداند." انتهای ماهی کجاست؟ سرش است. بلکه قسمتی است که داخل در آن نیست. ماهی کجا تمام میشود؟ سرش؟ تو سرش تمام میشود؟ با سرش تمام میشود؟ نه. تا سرش تمام میشود. آخرین نقطهای که دیگر تمام، یعنی از آن نوک دماغش میآید بیرون، آن میشود انتها. میشود انتهای ماهی. نه، یک نقطهای هست که دیگر آن نقطه، نقطه آخر بین این ماهی و بیرون از ماهی. آنجا را میگویند میگویند غایت ماهی، ته ماهی. و هنوز از ماهی نرفتیم بیرون. همین دیگر. نقطهای است که عملاً بیرون از ماهی است. عقلی شد دیگر. چرا بیرون از ماهی؟ بیرون از ماهی که نمیتوانیم ما مضافش بکنیم به ماهی. مضاف که لازم نیست همیشه جزئی از مضاف الیه باشد. نه، آن قبول، ته ماهی جزو ماهی. ته ماهی یعنی غایت، نقطه آخر ماهی. بالاخره پایان آخر، یعنی پایان هرچه شما دوست دارید. خط قطار، بیرون از ماهی کشیدن. شما یک قسمتی از ماهی را نمیدیدید. از اینجا به بعد دیگر ماهی نیست. هماهنگی میخواهم روی زمین نباشد، توی هوا. در ماهی نیست.
حاج آقا، پای من وقتی روی زمین است یعنی داخلِ زمین است. وقتی روی هوا باشد دیگر جزو این نیست. زمینِ روی هوا. این نسبیت صرف. نسبیت است. نسبت زمین و آسمان. توی افق در نظر بگیریم. یک جایی که سطح دارد تمام میشود. از آنطوری دارم میگویم. نه از نظر ارتفاعی. در طول دارم میگویم. اینجا میگویم آقا این سطح کی تمام میشود؟ میگوید آقا خانه شما کجا تمام میشود؟ تا آنجایی که آق متر بر شما دارند انجام میدهند. نمیآید بگویید که آقا آن یک میلیمتر بعدی ته خانه شماست، یک میلیمتر بعدی توی خانه همسایهایم، خیابان. تا آنجایی که برای من متر میشود، خانه من است. ته خانه من کجاست؟ آنجایی که مال من است. اشاره کنم آن طرف، دیگر رفتم تو ملک همسایه. شهرداری. یک نقطه مبهمی خلاصه آخر معلوم نمیشود کجاش میشود. بنابراین "حتی" دلالت بر انتهای شیء دارد و انتهای شیء با آن قسمتی میگویند که حد شیء و فاصله شیء با اشیای استعمالات. حد شعر با یک چیز دیگر. ما به محض اینکه از ماهی خارج بشویم، چیز دیگر است. یعنی ما اگر بخواهیم تهش را بیاییم بیرون از ماهی در نظر بگیریم، وارد یک شیء دیگر شدیم. بحث فلسفی است، عقلی.
"حتی" در احتمالات به معنای انتهای غایت به کار رفته و آن هم در معنای حد و مرز شیء، نه آخر آن. مانند "وقت الفجر حین یبدو حتی یضیع." طلوع رم داخل در وقت نماز صبح است. نه نیست. خارج از... میگوید چند ثانیه اولش را میشود در نظر... من میگویم انتهای کار را دارد صحبت. یعنی وقتی که طلوع شد، یعنی مرز نماز تا کجاست؟ حدش تا کیست؟ تا سر... یعنی تا اولین نقطه طلوع آفتاب. وقتی میشود طلوع آفتاب یعنی دیگر فجر نیست. "وقت الفجر حین" فجر است تا طلوع. انتهای فجر کیست؟ اولین نقطه طلوع است که خارج از خودش است. اولین نقطه طلوع دیگر میشود آخرین نقطه غایت فجر. اگر هنوز داخل فجر است، اولین نقطه طلوع هنوز داخل فجر است. نماز خارج از اینکه میآید. اولین میشود غایت وقت نماز. غایت وقت فجر گفته: "حتی طلوع." "حتی اذا اضاء نور." برای فجر. فجر هی دارد باز میشود دیگر. انقدر باز میشود که دیگر اضافه میشود دیگر. زور و پرتو پیدا میکند. پر، اولین نقطه پرتو میشود آخرین نقطه فجر. این آسمان هی دارد باز میشود. انقدری باز میشود که دیگر پرتو میآید. همین قدر که پرتو آمد، اولین نقطه پرتو یعنی آخرین نقطه فجر. این میشود غایت. یعنی: "فجر تا آن اولین نقطه پرتو است." هست، خارج از خودش است. آقای دکتر ماهی و خانه و اینها تا حالا سر ماشین من دارم بیانش را درست میکنم. بیان بگویید که آن وقت شما دیگر خارج از رشته دیگر آن موقعی که نور میآید، جزو طلوع آفتاب یا جز این است؟ دستور آفتاب است؟ غایت فجر کی؟ اولین نقطه.
خوب، "لا تفوت صلاة الفجر حتی تطلع الشمس." فوت نمیشود نماز فجر، نماز صبح، "حتی تطلع الشمس." تا اینکه شمس طلوع کند. غایت نماز خواندن اول طلوع. یعنی اول طلوع را میشود. چرا باید خارج از خارج از این زمان هم میشود تا کجا میتوانم نماز بخوانم؟ اول خانه همسایه. از اول خانه همسایهام میتوانم. انتها به معنای اینکه آخرین قسمت که داخل در شیء باشد که شما فرمودید، آخرین انتها قسمتی است که دیگر داخل نیست که ما گفتیم داخل در وقت فجر میشود نماز خواند. وقت فجر تا کیست؟ تا اولین نقطه طلوع. نه، تا اولین نقطه. تا اولین نقطه طلوع. اولین نقطه طلوع برای طلوع است. آخرین نقطه فجر، اولین نقطه طلوع. اولین نقطه طلوع نمیتواند آخرین نقطه فجر باشد. آن یک زمان است، این هم یک زمان است. این دو تا زمان روی هم میافتد. فاصله بگیریم. یک چیز دیجیتالی نیست. یک چیز آنالوگ است. آنالوگ شما نمیتوانی از هم جدا کنی. دیجیتال را میتوانی از هم جدا کنی. توی بحث نیت روزه هم از بحثهای سنگینی بود که توی لمعه داشتیم. یک آن قبل از اذان، قبل اذان، اذان صبح. بله. کیست؟ کجاست؟ اگر دیجیتال در نظر میگیرید، پس میشود یکی از این یکی از این. دو تا افتاد روی هم. پس آنکه... اگر آنالوگ در نظر میگیرید، این اگر میخواهید کاتش بکنید، یعنی یک قسمتی از زمان نه برای این است و نه برای این است. این زمان الان برای این تمام شد، برای این شروع شد. این آخرش کیست؟ وقتی که خودش تمام شد. یک خطی که اینجا شده بود، اینی است که مثالهای انتهای غایت مکانی را با انتهای غایت زمانی وسعت و اینها وقتی وسعت نداشته باشد، قشنگ دیجیتال است. شما قشنگ میتوانی از هم جدا کنی. شیء قشنگ پیداست، محدودش. شاید خیلی راحت شما میتوانی محدودش را تعریف بکنی. ولی زمان را نمیشود. بعد مکان را نمیشود. نسبتاً به نسبت شیء. مثل همان قصر پیامبر که معراج داشت، راجع به تجرد روزه صحبت میکند بین عدم وجود گفتن که یک زمانی دستش هست، وجود مخالف گرفته بودم تو منطق دو، فلسفه، توی اصول بیشتر روی آن بحث میکنیم.
علی ای حال، دو تا قول است. آن خطی که شما این ور کشیدین، آن آخرین قسم داخل در ناحیه یا اولین قسم خارج از ناحیه. تا آنجا. آن چیست؟ آن چیست؟ آن الان داخل یا خارج؟ "لا یدلی به حجه حتی" اگر عرف آن را خارج بداند، آن وقت "تا هر وقت" میگویند "تا فلان." معاهدات هم، چون یک بحث چی میگفتند؟ توی برجام میگفتند آقا میگفت نکاتی که هست، "تا" جزو ابهامدارهاست. به خاطر همین همیشه میآیند مشخص میکنند. مثلاً وقتی مرز را دارم مینویسم، میگویند اروند. بعد میگویند اروند جزو ایران است. یعنی تایش را که میگویند، بعد آن "تا" را هم میآیند تعریف میکنند باز دوباره. برای اینکه این اشکال پیش نیاید. چیزهایی که از ابتدا همهی آدمها رویش خلاصه بازی میکردند. مثلاً طرح ترافیک. یک بار گیر کرده بودم تهران، میخواستم برم تو طرح، زده بود طرح تا ۱۹. بعد من هم مثلاً سخنرانیام ۷:۱۰ دقیقه شروع میشد. ۱۰ دقیقهام دقیقا از آنجا که بودم تا سخنرانی فاصله داشتم. بعد یعنی یک دقیقهاش برایم یک دقیقه بود. بعد شده بود ۱۸:۵۹. گفتم خب این زده ۱۹. یعنی از ۱۹ تا، یعنی ۱۸:۵۹ تمام میشود. ۱۸:۵۹ تمام است یا خود ۱۹؟ زیر دوربین بودیم. بریم تو دوربین؟ حقوقی که این خود "تا" یک اینجا بازه، یعنی خود ساعت ۱۳ هم بازه اینجا یا ۱۲:۵۹ دقیقه است. اینها بحثهایی است که تو فقه خیلی کاربرد دارد. ۱:۳۰ یعنی هنوز ۳۰ دقیقه است ابتدایی. روستایش رفته بود روستا و دید که مش قنبر مثلاً الاغش را زنگوله انداخته گردنش. بعد این همینجور دور چیز میچرخد و یک پارچه انداخته روی صورتش. بعد گفت که مش قنبر این را که اینجوری کردی، گفت این خره عصاری ماست و دارد میچرخد و اینها. بخوان! زنگولهاش برای این است که من بفهمم که دارد راه میرود. گفت خب سرش را چرا بستی؟ چشمانش را چرا بستی؟ گفت: "خلاق لایو حجه حتی یأتی قاضیاً و کان لا یلوم احدا علی ما یجد العذر فی مثله حتی یسمع اعتذاره." این دو تا "حتی" دارد در کلام امیرالمومنین در نهج البلاغه صفحه ۴۶۷ حکمت چند میشود؟ ۲۹۰ بود؟ چند بود؟ ما ۲۰ جلسه، ۳۰ جلسه شاید شرح این حکمت را معنی. صفحه ۴۶۷. "لا یأتی به حجه." "لا یأتی به حجه." یعنی حجت آوردن. حجت نمیآورد. "حتی یأتی قاضیا." تا اینکه من استثنا میدهد اینجا. مگر اینکه نزد قاضی برود. یا اینکه تا اینکه نزد قاضی برود که "و کان لا یلوم احدا." کسی را ملامت نمیکرد. "الا ما یجد العذر فی مثله." در جایی که میشد عذری برایش پیدا کرد. "حتی یسمع اعتذاره." ملامت نمیکرد. "حتی یسمع اعتذاره." تا اینکه عذر او را بشنوی. تو میشود "حتی." حکمت ۲۹۰ اگر اشتباه نکنم. "لا یستقیم ایمان عبد حتی یکون بما فی یدالله سب." ایمان عبد صادق نمیشود. "حتی یکون." تا اینکه اینجور بشود که به آنچه که در دست خداست واسقتر باشد تا آنچه که در دست خودش است. ایمان عبد آن موقع صادق میشود. "تا اینکه." اینجا این از این رو، اگر مولا مکلف امر کند که: "کل سمکه حتی رأسها." آیا این علت است برای اینکه دومین علت بر تحلیلی. این بود که اولی علت همیشه این برای آن نیست. گاهی هم آن برای این. جواب من یادم نیست. ولی مسبب اول میآمد بعد سبب. خود رابطه علی را دیدیم که هم عمدتاً قبلی برای بعدی است ولی گاهی هم بعدی برای قبلی. جواب الان جواب میدهد دیگر. بله، فرد خوردن ماهی را شروع کرد و به سر ماهی رسید بدون آنکه قسمتی از سر را بخورد. در اینجا صادق است که بگوید: "اکلت سمکه حتی رأسها." یک تکه از سر مانده. من تا سرش خوردم. عاطفه. "حتی سرش هم باید کامل بسته را رگ تا سرش بخورد." یعنی خود سر. تا سر مانتو سر. گفتی تا ۳ منتظر باش.
بنابراین دلیل اصلی در اینجا همان متفاهم عرفی و ارتکاز ذهن عرف است که از "حتی" این معنا را میفهمد و مدخول را خارج از حکم ماقبل قرار میدهد. از این رو محقق خراسانی در کفایه میفرماید که: "انه فی الغایه خلاف آخر." کم، بحث سنگینی است که از همان تکههای کفایهاست که عرض کردم. بنابراین معنای دیگر را حمل بر مجاز میکنیم که به علاقه مجاورت عنوان انتها بر آخر شیء نیست، آخرین شیء نیز اطلاق میشود. پس اصلش این است که خارج از او باشد. حال در کفایه انشالله مفصلش را بحث تا شما نون هست. آره دیگر. نه، اینجوری نیست. همین الان یکهو سیستم میکشیدند تو بازار بانک را. "تا یک" که میگوید هستم، یعنی "تا ۱۲:۵۹" یا خود ۱۳. تا آخر. یعنی ۱۳ تا ۱۳ و یک دقیقه. ۱۲:۵۹ دقیقه شد. ۱۳. الان به ضرر شماست. میگوید توپ گردو گرفته بود، چقدر میشود؟ گفته بهش، چهار تا گردو. سری بعد ازش میپرسند که دو سه تا چندم میشود.
در تبیین معنای انتهای شیء و دلالت "حتی" اقوال دیگری هم وجود دارد که به دو قول آن اشاره...
۱. "حتی" دلالت بر معنای انتهای شیء دارد و انتهای شیء در اینجا به معنای آخر شیء است. از این رو در مواردی که قرینه بر دخول "حتی" وجود ندارد، احتمال صحیح نیست و "حتی" در همان معنای اول ظهور دارد.
۲. "حتی" فقط در انتهای فعل دلالت دارد. پس یکی انتهای شیء، یکی انتهای فعل. ولی دلالت آن بر دخول یا عدم دخول مدخول امری خارج از معنای حرفی است و از "حتی" استفاده نمیشود و نیاز به قرینه دارد. بنابراین "حتی" نه دلالت بر آخر شیء بودن دارد تا لازمه آن دخول و شیء باشد و نه دلالت بر حد و مرز، لازمه عقلی آن عدم دخول باشد. لاکن احتمالم صحیح نیست و "حتی" در همان معنای اول ظهور دارد. به این معنا که با رسیدن بعد حکم ما بعد به پایان میرسد و ما بعد در داخل در حکم ماقبل...
تفاوت "حتی" و "الی" چیست؟ هر دو معنای انتهای غایتاند با این تفاوت که "حتی" کثیراً در معنای حد و مرز به کار میرود. تا بله، اما ما بعد داخل در ماقبل نیست. ولی "الی" کثیراً به معنای آخر شیء و ما بعد داخل در ماقبل کثرت استعمال در هر دو نیز به حدی است که موجب انصراف میشود. از کجا پیدا کرده این احتمالات را که برخی از این موارد اشاره میکنیم. حرف "حتی" مانند: "لا یتوه فیها مؤمن حتی یلقا ربه." یک دهن فیها مومن، مومن در آن به کدح میافتد، کد میافتد، به سختی. "حتی یلقا ربه." تا اینکه ربش را ملاقات کند. وقتی رب را ملاقات میکند، هنوز هم سختی دارد؟ نه، دیگر سختی تا ملاقات رب. "حتی ملاقات." خود ملاقات رب هم سختی دارد. ۲. "لثنا نرعدو." همین که آقا از امیرالمومنین نقل میکرد. "لثنا نرعدو." ما رعدی نداریم. "حتی نوغ." مگر اینکه بعدش یک کاری هم میکند. عربستان را تهدید کردند. "ولا نوصلوا حتی نم." خلاصه رعد و برقی نداریم اینکه بعدش بارشی داریم. ایقاع میکنیم. رعدی نداریم مگر اینکه ایغا میکنیم. وارد میشویم. خب، "وصلنا نوصیلوا حتی نوتر." چیزی نداریم. طوفانی، وزشی نداریم مگر اینکه میباریم. پیدا کرد یا نکرد؟ بعدی داخل در حکم قبلی نیست دیگر. بارش داخل در حکم وزش نیست. جنس توی اصول بحث میشود که از یک جنس یا از چند جنس. خوب.
مثال بعدی: "لم یبایع." بیعت نکرد. "حتی شَطَرت أن یُعطیه علی البیعه ثمنا." بیعت نکرد تا اینکه شرط کرد که بر بیعتش سمنی بار شود. خب این شرط کرد. شرط داخل نکردن است؟ نه، دیگر شرط که کرد دیگر خارج از این بیعت نکردن. بیعت نکرد تا شرط کرد. وقتی نکرده میگوید خارج از آن بیعت نکردن است. مثالهای سختها. اول اینکه مشکل جنسش است. دو جنس شده. بیان میکند و این همان دیجیتالی میکند. یکی دو اینکه آره. تا پول نگرفت بیعت نکرد. نخیر، پول را گرفت. تا پول را بگیرد. پول را گرفت. هنوز پول را گرفته بیعت کرده؟ نکرده. پول را پول را گرفت. بله. عرف میگوید آقا پول گرفت یعنی الان دیگر مالک پول شد. این تا محقق شد. الان بیعت کرده یا نکرده؟ آها. پس "حتی" آمد. محقق شد. پس "حتی" آمد. محقق شد. جزء قضیه قرار گرفت. بعد فعل بعدی. "سنها بالماء حتی خلصت ولا تهابل حتی لضبت فجبل منها خل." ۳۰ ثانیه وقت مانده. و "الی" پس "حتا" را ایشان گفتش که استعمالات نشان میدهد که "حتی الی" داخل مثال "رأیته ان طلب المحتاج الی المحتاج سفاهه است." از رأیش این سفر. "الی مابعد داخل در ماقبل." "اللهم حبب الی صحبت الفقراء." محبوب کن به من همنشینی فقرا. "من الی صحبت الفاظ." صحبت فقرا، به من صحبت فقرا داخل در من است، خارج از من نیست. آقای دکتر، موارد استعمال و اینها بستگی دارد چی باشد. "لا نُسْخِه باسمائنا الی لغو." لغو داخل در سَمَع است. "لا نُسْخِه بأبصارنا الی لهو." لهو داخل اف. "لا نُسْخِه بأیدینا الی محذور." محذور داخل. یک خورده مثالها گولزننده است. میرود به این: "لا نختوا باقدامنا علی محذور." "یا من یدنو الی من دنا من." "یا من یدعو الی نفسه من أدبر عن." دعوت میکند به خودش. "الی نفسه." استفاده مجازی دیگر. برنامه، "عادتک الاحسان الی المسیئین." این المسیئین خارج از احسان نیست، داخل در احسان.
البته اعلان نیز در مواردی که قرینه بر تهدید وجود داشته باشد، تهدیدهای ... حمل بر عدم دخولِ ما بعد میشود. مانند: "وقت الصلوات الغداة ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس." این "الی طلوع شمس" که نمیگویند طلوع شمس داخل در ماقبل است، خارج از نقدی که حسی شد. حرف اقسام غایت. غایاتم که گفتیم یا غایت حکم یا غایت موضوع. غایت حکم و "ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح." به بلوغ نکاح رسیدن که این غایت حکم. حکم ابتلا دیگر اینجا: "لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده." به مال یتیم نه دیگر وقتی به بلوغ رسید میتواند به مالش نزدیک بشوی. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون." وقتی انفاق کردی دیگر میتوانی به بر برسی. "لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون." وقتی دانستید که چه میگویید دیگر میتوانید نماز بخوانید. اینها غایت حکم. حالا غایت موضوع. به نظر میرسد "حتی" فقط غایت برای حکم قرار میگیرد، برای موضوع نمیآید. چنانکه در قرآن اینگونه استعمال شده. از این رو گفته میشود که "حتی" غایت برای فعل ممتد است که وقوع آن به صورت تدریجی حاصل میشود. بنابراین موضوع حکم چنین صلاحیتی ندارد و صحیح نیست که گفته بشود: "فاغْسِلُوا وجوهکم و اَیدیکم حتی المرافق." و "حتی المرافق" را غایت برای "اَیدی" قرار بدهیم. من که "حتی" را "حتی" عاطفه بگیریم، یعنی "حتی مرافق" هم بشور. ولی انتقال غایت اگر بخواهیم بگوییم "حتی المرافق" غایت برای موضوع.
با "حتی" کاربرد فقهیش: "لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام." این از جهت مکان تهدید کرده که نزد مسجد الحرام نکشی. "و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه." این هم از جهت زمان. از جهت زمان تهدید کرده تا کی بکشید؟ "تا وقتی که لا تکون فتنه." هنوز وقتی یعنی شما هنوز احساس میکنی که شک داری که فتنه هست یا نیست. آیه مال دوران امام زمان. انقدری که باید شما تبین حاصل بشود به اینکه دیگر فتنهای نیست. اگر شک کردی چی؟ اصل اصل اولیه چیست؟ برای قتل قتال. انقدری باید بکشی تا به یقین برسی. روشن بشود که دیگر فتنه تو... در نهج البلاغه است: "کودکانه است، همش دنبال جنگی. ترسوها بجنگیم، مذاکره کنیم." "و ان احد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله." اگر یکی از مشرکین از تو طلب پناه کرد، "فأجره." به او پناه بده. "تا حتی یسمع کلام الله." جان؟ الان باید تا بشنود کلام خدا را. اگر تا آنجا باشد، آنجا وارد مقیا نباشد شما نیست. غایت برای استجاره و اجاره است. هرچه میخواهی دانلود کن. حالت اصول باز روشنتر کردن از همین الان میشود فهمید. استعمال برای سمع کلام الله است و استفسار آنچه که نزد استبصار آنچه که نزد رسول است از مواد رسالت. پس مقدر میشود امانی که عطا میشود به مستجیر، مستعمل به قدر او. پس وقتی که کلام خدا را شنید، آنچه که روشن بشود از هدایت و ضلال باشد، حاصل بشود. مدت استجاره دیگر تمام میشود. همین قدر که کلام خدا را شنید، یعنی روشن شد دیگر امر حق برایش روشن شد. دیگر استجاره تمام. "حتی یسمع کلام الله." غایت خارجه. تا وقتی که گوش میدهد، اینجا در پناه است. یعنی چی؟ یعنی وقتی گوش میدهد، در پناه نیست؟ نه منظور شنیدنش چیست؟ نه، "تا اینکه بشنود." "تا میشنود." "تا بشنود." گفتیم، گفتیم غایت معنای مستقبل و ماضی باید بدهد، نه معنای حال. شما حال دارین ترجمه. "تا وقتی دارد میشنود، در پناه نیست؟" نه. "تا وقتی بشنود." "تا وقتی بشنود، در پناه." وقتی شنفت دیگر در پناه نیست یا کافر است که باید کشتش.
شما یک روحانی علامه خیلی دوستش داری. نه، مشکلش چیست؟ یعنی زمانی که دارد میشنود بالاخره تا بشنود. زمانی که میشنود کار نداریم. غایت شنیدن است. نیس... یعنی خود حینِ شنیدن نیست. انتها شنیدن است. تا شنیدن. تا شنیدن به چه معنا؟ آخرین نقطه "تا بشنود" یعنی چی؟ یعنی یک کلمه بگوییم هنوز هنوز خود احساس میکنم که بحث جا بیفتد. ببینید ما یک حکم داریم که چیست؟ کشتن اینهاست. یک استثنا زده که اینها استجاره از شما طلب پناه طلب پناه کنند، باید چه کار کنیم؟ بهشان پناه بدهیم. پناه بدهید تا کی؟ پناه دادن شما تا کیست؟ تا کلام خدا را بشنود. درست. خوب. پس کلام خدا را شنیدن نقطه غایت پناه دادن. حکایت پناه دادن. شنیدن کلام خدا یعنی چی؟ یعنی اینکه حرف حق برایش روشن بشود. همین که حق از باطل، هدایت از ضلال برایش روشن میشود، این غایت اینی که آمد، یعنی شما گفتی توضیح حق و باطل، روشن شد. این استدلال ماست: خدا یکی است، پیغمبر است. اینجوری. این غایت است. "یَسمَع کلام الله" شد. حالا کلام الله که شد، انتهاییش که خارج است، طبق این قول چه جوری خارج است؟ آخه خیلی آدم احساس میکند با روحانی طرف است، روی این قضیه تحمل کنید. چرا داخل است حاجآقا؟ داخل دارد میشنود یا خارج؟ "اجره اجرهُ حتی یسمعه." "حتی" نه. الان که این غایت حاصل شد. خود غایت حاصل شد. الان که حرف را شنیده، این هنوز داخل در "اجره" است یا خارج از "اجره" است؟ کلام الله شد. اصلا بحث آیه هم همین است. میفرماید وقتی شنید، دیگر آنجا از اجاره خارج است. وقتی میشنود، غایت را باید اینجا بعد این "حتی" چی ترجمه کرد؟ یا ماضی یا ما یا مستقبل. ماضی ترجمه میکنیم: "تا که شنید کلام خدا." وقتی شنید دیگر چی؟ دیگر خارج از اجاره است. "تا بشنود." من میگویم "تا ۵ روز بشنوند." آن آخری که شنفتن حاصل شد. الان شنفه است. قشنگ شنفت. الان دیگر حالا که شناس که دیگر اصلا "یَسمَع" معنی نمیدهد. چرا؟ "حتی سَمَعَه" اگر میگفت، خب این حرف شما درست بود. معنای ماضی. نمیخواهیم بگیریم وقتی ظاهر قضیه هست. چرا شما ظاهر صحبت تا شنید ولش کنید؟ مردم عام میگویند آقا ولش کن تا بشنود. چی میگویی؟ چی میگویی یعنی چی؟ چی میگویی یعنی آینده. چی میگویی یعنی از الان به بعد چی؟ ببینم چی گفتی. چی گفتی که گفتی. چی گفتی یعنی الان بگو. یعنی اگر هم میگوید گذشته یعنی الان هم بگو. اگر هم قبلا گفتی چی گفتی؟ یعنی شما چی گفتی. تمام شد. گفتی دیگر رفتی. چی گفتی؟ یعنی دوباره اگر هم چیزی گفتی برای من بگو. من نشنیدم. برای من بگو. یعنی دوباره چی میگویی وقتی رسید که مستأجر به منزلش برگردد و مکان خاصی که او در امن بوده در آن تهدید نمیکند در آن صف مسلمین را برای اینکه برگرد به حالی که آخرم فضا: "لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ." وقتی کفار را دیدید، گردنها را بزنید. "حتی إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الوَثَاقَ." إِثخَنَ: إکثار قتل است و غلبه ادوب و قهرشان است و "حتی" غایت برای ضرب رقاب است. یعنی گردن را بزنید تا اینکه زیاد کشته بشود. و معنی این است که اینها را بکشیم تا اینکه قتل زیاد بشود. و آنها را اسیر بکنید با شدت خلاصه عمل و محکم کردنش. مراد به شدت و وثاق اسیر کردن است. خب اینجام گفتش که غایت داخل بود یا خارج بود؟ غزل بر جوان اینجا داخل در ضرب رقاب است. گردن بزنید تا کشته بشوند. زیاد کشته شدن داخل در ضرب رقاب است یا خارج از ضربه؟ کشته شدن میشود بیرون از کشتن باشد؟ بیرون گردن زدن باشد؟ بیرون از منظور این است که این "ما بعد"، مفهوم ما قبل بر آن صادق. مفهوم جدیدی دارد. کشتن زیاد خودش مفهوم جدیدی دارد. کاری نداریم با چی کشته شدن. بله. با گردن زدن کشته شدن ولی این افرادی که الان هستند. اینها هنوز مفهوم گردن زدن بر اینها بار میشود یا کشته شده؟ گردنش را بزن تا کشته بشود. کشته شدن داخل در گردن زدن. نه دیگر دو تا مفهوم. ما که اینطوری باشد که تمام جاهایی که من به شما همینو گفتم دیگر. گفتم به بحثی که مفهوم عوض. قبل و بعد دو تا مفهوم بشود. شما همه اینها را میتوانید از هم بگسترانید. یکی دیگر اصلا نمیخواهد. اصلا سر "حتی" مفهوم وقتی دو تا بشود که دیگر این بازیها را خیلی باهاش بکنی. این بحث مثالهای دیگری هم بود که دیگر بزنیم یا نزنیم. فردا خدایا. یک چند تا روایت دیگر. فردا انشالله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...