سه نوع زمانی حال در نحو عربی
تفاوت حال مقارن و مقدّره
بررسی قرآنی حال محکیّه
حال مؤسس و مؤکد در بلاغت
تأسیس معنا در ساختار نحوی حال
تحلیل نحوی و قرآنی حال سببی
کاربرد حال در آیات تفسیری قرآن
زمان و تفسیر در نحو قرآنی
نقش حال در بیان تأکید معنایی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بخش بعدی درباره انواع حال مانند حال مقارن و غیرمقارن است. حال یا مقارن است یا غیرمقارن؛ بیشتر این است که مقارن باشد. مقارنت به معنای این است که حال با عاملش در زمان مقارنت داشته باشد؛ یعنی وقتی میگوییم: «مثلاً در حالی که فلان است»، زماناً با آن عامل یکی باشد. «زید آمد در حالی که گریان است جاء زیدٌ باکياً». این اینجوری نمیتواند باشد: «زید آمد ولی الان گریه میکند». یعنی او آن موقع آمد در گذشته الان حال گریه را دارد در زمان حال؛ این مقارنت در زمان ندارد. بلکه باید اینگونه باشد: در همان حالی که آمد، در همان وقتی که آمد، زید گریان بود.
مقارنت در زمان و حالا غیرمقارنت هم گاهی داریم. به آن میگویند «مُقدّره». اگر در مستقبلِ عاملش باشد، نسبت به عاملش آیندهی عامل باشد، و اگر ماضی باشد، نسبت به عاملش میشود «مَحْکِیّه». پس غیرمقارنه دو تا حالت دارد: مُقدّره و مَحْکِیّه. مُقدّره نسبت به مستقبل، مَحْکِیّه نسبت به ماضی.
خب، مثالهایش را ببینیم. این سه تا پس شد، دیگر؟ مقارِنه، مُقدّره و مَحْکِیّه.
مثال مقارِنه در سورهی مبارکهی جن، آیهی ۱۹ سورهی ۷۲، آیهی ۱۹: «وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ کادوا يَکُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا». خیلی آیهی جالبی است. نقلقولهایی از اجانین توی این سوره هست. خیلی نکات قشنگی دارد. «عبدالله» کیه؟ پیامبر اکرم ص! «لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ». وقتی پیغمبر خدا خواست که اینها را دعوت کند، ایستاد که اینها را دعوت کند، «کادوا يَکُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا». نزدیک بود اینها رو هم توده شوند. اینها گفتند که یکجوری اجانین دور پیغمبر میخواست قرآن بخو
ند، که اینها نزدیک بود از شدت اشتیاق «کادوا يَکُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا.» اینجا زمان «قیام» و «دعوت» یکی میشود. مثال مقارِنه. الان همان چیز است: زمانش «قام» یا «قامه و یَدْعُو». «یدْعُو» فعل بعد از جمله بعد از چیه؟ بعد از معرفت. وقتی که ایستاد عبد خدا در حالی که ایشان را دعوت میکرد، نزدیک بود که فلان شود. چون جملهی بعد از معرفت حال میشود، و حال هم درست است که ظاهراً مضارع است، ولی در معنا زمانش چیه؟ مقارن با همان «قامه» است. مقارَنت در زمان است.
سورهی مبارکهی نوح، آیهی ۱۱: «يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْکُمْ مِدْرَارًا.» باران برای شما میفرستم. آسمان را برای شما میفرستد. شما استغفار کنید. نه تنها باران میآید، بلکه آسمان میآید. در چه حالی؟ باران آسمان مدنظر است که میخواهد شدت را برساند. یعنی گاهی من به شما پول میدهم. یک وقت میگویم: «گاوصندوقم را میدهم به شما.» این برای نشان دادن کثرت است. ولی کثرت و شدت و اوج شدن. بلاغت این است که استغفار کنید، خدا باران میفرستد. میگوید: «شما استغفار کنید، خدا آسمان را برایتان به صورت گوله گوله میفرستد.» زمان ارسال سماء و «مدرار» در اینجا یکی است. منظور از سماء همینجا باران میفرستد، ارسال میکند در حالی که «مدراراً» است؛ یعنی در همان زمانی که دارد ارسال میکند، نه بعدش. با آمازون! حال مقارَنت در زمان.
و مثال آخر برای مقارَنه، سورهی قلم، آیهی ۲۸ تا ۳۴. سورهی چند است؟ ۵۲؟ ۵۶؟ ۲۱؟ «فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِيمِ.» مثل تودهی خاکستر و اینها. «فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِيمِ * فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ * أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَارِمِينَ.» صبح کردند. «مانند صریم.» «مثل تلّ خاکستر.» این باغ صبح کرد، به صورت اینها. «فَتَنَادَوْا» با همدیگر گفتگو کردند در چه حالی؟ در حال «مُصْبِحِينَ». در حالی که صبحکننده بودند. آیات جالبی است. ادامهی باب «طلاق» که مقارَنت دارد زمان حال با اینها.
از مثالهای چی بود؟ مثال «مُقدّره». «مُقدّره» چیست؟ مستقبل عاملش باشد. مثال اول، سورهی فتح، آیهی ۲۷ سورهی ۴۸، آیهی ۲۷: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَکُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَمَا عَلِمْتُمْ مُقَدِّرِينَ وَجَدْتُمْ.» خدا دارد میگوید: «انشاءالله آمنین.» در چه حالی؟ در حال امنیت. باز در چه حالی؟ «مُحَلِّقِينَ رُءُوسَکُمْ.» باز در چه حالی؟ «وَ مُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ.» اینجا «تحلیق» و «تقصیر». «تحلیق» چیه؟ حلق کردن. «حلق کردن» چیه؟ و «تقصیر» چیه؟ حلق مال حج اول حج دوم. دیگه حلق واجب نیست. تقصیر هم میتواند. و در عمره هم که بین حلق و تقصیر مخیّر است. باز تقصیر آنجا اولویت دارد. این دو تا، بعد دخول است و بعد بسیاری از مناسک حج. شما وقتی داخل میشوید که معلقین نیستید که. معلقین مگر حال نیست؟ زمانش چیه؟ آن «لَتَدْخُلُنَّ». «واو» و «نون». «لَتَدْخُلُنَّ» که به خاطر نون تاکید شده، لطافت. «واو نون» ذوالحال است. در حالی که داخل مسجد الحرام میشوید «مُحَلِّق» هستید. پس اینجا حال در مستقبل و عاملش است. احسنت. اولیش مقارن است، دومی مُقدّره است. جزء «مُقَصِّرِينَ» هم چون عطف به «مُحَلِّقِينَ» است، دیگر! حالا خیلی کارش را نداریم. خب، این از آیه.
بعد سورهی انسان، آیهی ۳ سورهی ۷۶، آیهی ۳: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا.» اینجا هم شُکر او به طاعت یا کُفرش به معصیت بعد از هدایت و بیان است. در همان حالی که او را هدایت میکنیم که «هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ» میکنیم، هدایت همانجا که شاکر و کفور نیست. بعدش یا شاکر میشود یا کفور میشود. پس اینجا حال در مستقبل عامل است. استعلامش میگوییم چی؟ آیه بر روشنه، دیگر، کاملاً روشن.
خب، سورهی حجر، آیهی ۴۶ سورهی ۱۵، آیهی ۴۶: «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ.» اینجا عاملین چیه؟ حال مختصاتی دارد، چیها حال میشود، چیها حال نمیشود. حالا اینجا یک خورده دستهبندی متفاوت است. «آمِنِينَ.» در حالی که در امنیت هستید. خب، همانجایی که داخل میشوند امنیت دارند یا بعد اینکه داخل شدن؟ بله، هر دوش میشود. ولی خب منظور بیشتر کدام است؟ «بِسلامٍ» خودش دارد میگوید: «داخل شوید با سلامت.» «بَوَبا مَعِيَّة» که همراه سلامت داخل بشوید در چه حالی؟ در حالی که امنیت دارید، امنیت خواهید داشت. «مُقدّره» را اینجوری ترجمه کنید: «در حالی که امنیت خواهید داشت.» «در حالی که امنیت خواهید داشت.» میشود چی؟ «در حالی که امنیت دارید» میشود چی؟ مقارنه. «خواهید داشت» میشود چی؟ مُقدّره. «در حالی که داشتید» میشود چی؟ مَحْکِیّه.
آیهی بعدی، سورهی زمر، آیهی ۷۳ سورهی ۳۹، آیهی ۷۳: «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْکُمْ طِبْتُمْ فَدْخُلُوهَا خَالِدِينَ.» در چه حالی این «خالدين»؟ زمانش با دخول یکی است یا بعدش است؟ خلود و دخول زمانش یکی نیست. بلکه با همدیگر همراه دارند. «زمرًا» هم حال است، جمع «زُمْرَة» است. «سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ.» سوق داده شدند کسانی که تقوا داشتند ربشان را به بهشت، گروه گروه. چون دارد همه را در سیاق بازی نقل میکند. حال اینجا «خالدين» میشود مُقدّره. خب، پس امنیت ورود بعد از دخول است. مثل اینکه بگوییم: «رَأَيْتُ صَقْراً»، «از کنار مردی گذاشتم که او یک بازی را باهاش بود.» «صَائِداً بِهِ غَدًا.» فردا میخواهد صیدش کند در حالی که صیدکننده بود. آن را فردا بازو گرفته بود در صدد این بود که فردا. چرا؟ چون زمان نسبت به ذوالحال مستقبل است.
خب، «مَحْکِیّه» هم مثال قرآنی بزنیم. سورهی بقره، آیهی ۷۵ سورهی ۲، آیهی ۷۵: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.» آیا طمع دارید که ایمان بیاورم برای شما ؟ «فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ» در حالی که آن «قَدْ کانَ فَرِیقٌ» همش یک جمله است. در حالی که گروهی از ایشان میشنوند کلام خدا را، سپس تحریف میکنند آن را. اینجا ذوالحال «يَسْمَعُونَ» کلام خدا و تحریفش کی بوده؟ قبلاً بوده. پس اینجا حال نسبت به ذوال ماضی است، قبل زمان امید داشتن، قبل زمان طمع مسلمانان برای ایمان ایشان است. آیا ایمان بیاورند در حالی که قبلاً... در حالی که اینها میشنیدند آن را در گذشته، در حالی که فریقی از ایشان میشنیدند کلام خدا را و آن را تحریف میکردند. نخواهند کرد، نه، میکنند، میکردند. در آینده میشنوم، هر وقت بشنوم تحریف میکنند. جمع سابقهای دارد و سابقهشان که خبر داریم. برای چی طمعی برای ایمان دارید؟ برای گذاشتن ؟ «سافر زیدٌ في الصباح وقد كان مريضاً أمس.» در حالی که دیروز مریض بود. «أمس» و «قَد» و اینها قرینه است برایش، دیگر. خود «مَحْکِیّه» تقسیم او را به ذوالحال «يُؤْمِنُونَ» و مقارَنه و مُقدّره و مَحکیه میرساند. بیشتر مَحْکِیّه یا «مَحْکِيَّةٌ هِيَ» معمولاً «مَهْدِيُّهُ» در این معنا به کار میرود. میتوان آن را به صورت فشرده و مجردش حکایت نامید.
تقسیمبندی بعدی حال این است که حال یا مؤسّس است یا مؤکّد است. یا تاءسیس دارد یا تاکید دارد. بحث تاسیس و تاکید از مباحث بلاغی و اصولی است تا حدی. و بیشتر اینکه کدامش باشد، مؤسس باشد. مؤکد باشد. مؤسس باشد. و آن آن چیزی است که برایش معنایی غیر معنای عاملش باشد. و مؤکّد آن چیزی است که برایش معنایی باشد که همان معنای عاملش است. تو تاکید بله، دیگر، معنا را ولی در مؤسس معنای جدید است. تاسیسات و تاکید، روشن است دیگر. تاسیسیه یا تاکیدیه. یعنی چیز جدید دارد میگوید یا همان قبلی را؟ من دوباره به شما بگویم که: «اِشْرَبِ الْمَاء.» اینجا بحث کردند در اصول که این دومی تاسیس بود، یعنی دوباره باید آب بخورم، یا تاکید بود؟ همان یک بار تاکید کرد. گفتن که این بعد عمل بود، قبل عمل بود، قرینه دارد، ندارد؟ شما عمل کردی یک بار، دوباره عمل نکردی، دوباره گفت. در صورت حال پس اصل با مؤسس بودن است.
مثال مؤسس، آن چیزی است که ذکر کردند در کلام خدای متعال، سورهی ملک، آیهی ۲۲ سورهی ۶۷، آیهی ۲۲: «أَفَمَنْ يَمْشِي مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمْ مَنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.» هشت صفر شش. آیا کسی که راه میرود در حالی که مچ بست بر وجهش، سرنگون؟ «مُکَبّاً» در قرآن، بر صورتش هدایتیافتهتر است یا کسی که راه میرود در حالی که «سَوِيّاً» است؟ خلاصه، تساوی، تعادل و اینها، «عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.» چمشی مُکِبَّ بر صورت. کسی راه برود خیلی جالب است. تصور میشود آن سر و ته بودن مدنظر است. سر پایین، پا بالا. کسی سر و ته باشد زودتر، بهتر میرسد؟ به نتیجه میرسد؟ کسی که وایستاده دارد راه میرود، مسیر هم دارد میرود، رو صورت دارد میرود. هیچ جا را هم نمیبیند. بله، فرمود: «عِزُّ الْعِزِّ وَ الذُّلِّ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ.» عزت، ذلت! الان فهمیده نمیشود. بعد از اینکه غرض بر خدا شد، آنجا معلوم میشود کی عزیز است، کی ذلیل. رای آورده، رهگیری نهایی آنجاست. عروسی گرفتن، مملکت به آشوب کشیده، بچههایشان دزدی کردند، آخرش هم برده هیچی به هیچی. این همه خون و این همه شهید و این همه هیچی به هیچی. آخرش در آن افق تازه به قیامت هم نمیکشد. چند صباح دیگر انشاءالله بیاید حضرت ولی عصر. جای کردن این، مثال مؤسس بود. تاسیسی بود. یعنی معنای حال معناش غیر ذوالحال بود. غیر از «مش». «مُکَبّاً» غیر از «مشیه». ولی حالا جاهایی در قرآن اینجا حال و ذوالحال معناش یکی است.
اولین مثال، سورهی نمل، آیهی ۱۹ سورهی ۲۷، آیهی ۱۹: «فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلَى وَ بِالْمُتَکَلِّمَةِ.» «فَتَبَسَّمَ» در چه حالی؟ «ضَاحِکًا». «ضَاحِکًا» معناش غیر از تبسم است. تاکیدی از غیر جنس عامل. این یک مثال حال مؤکّد است.
مثال دوم، سورهی نساء، آیهی ۷۹ سورهی ۴، آیهی ۷۹: «وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ ۚ وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا.» ارسال کردیم تو را برای مردم در چه حالی؟ در حال رسول بودن. رسول. در حالی که رسول هستی. حالا زمانش را مقارَنه بگیریم، مؤکّده است. چیز بگیریم، مُقدّمه بگیریم، مَحْکِیّه بگیریم. مقارَنه. خواهی بود. یک استفادههای این شکلی از پیغمبر، از ازل پیامبر بود در حالی که رسول بودی. همین حضرت وقتی که پیغمبر نبوده، از آن غار حراء پیغمبر شد. مقارَنه. معصومین برداشتهای مختلفی که میکنند از یک آیه. «ذُو وُجُوهٍ.» حمالم. ذو وجوه آیات. حمال ذو وجوه. وجوه مختلف را حمل میکند. مؤکّد همین است. گاهی رو همین است که بینالم است. مثال بعد. سورهی چه؟ معنای رسول غیر از ذوالحال نیست. «أَرْسَلْنَاکَ» ذوالش که کافه، ولی عاملش «أَرْسَلْنَاکَ» و «کَفَى بِاللَّهِ». یعنی کفی الله. به چه عنوان تمیز میگیرند معمولاً شهیدان؟ یا در حالی که شهید است. حال هم شهید. تمیز همیشه لازم است جامد باشد یا مشتق؟
سورهی شعرا، آیهی ۱۸۳ سورهی ۲۶، آیهی ۱۸۳: «وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.» در چه حالی؟ بفرمایید! ۱۸۳. «فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.» در حالی که فسادکننده هستید. خب این «مُفْسِدِينَ»، عاملش چیه؟ نه، عاملش «اَعْثَوا» است، درست. این معناش با آن عفو، یکی فساد و عدل، نظر میاد که اینجا حال باید یک قسمتی از تاکید روی وجه خاص است. ذهن میشود قسمت خاصش که با صدای بلند ذکر اعم از «تَبَسَّمَ» همین است که باید این نکته را توجه کرد که حال را میآورد بعد اعم است. دست در حالی که آن «اعمم» صادقه بر شما عطف میکند، آن فساد هم که اعم از این رم شامل حالش میشود. یعنی همیشه خندیدن هم بیصدا، دهان باز میشود بیصدا است. که در حالی که این مصداقی برای آن ذکر کم که آمن باشد هست.
آیهی بعد در مارکت. سورهی توبه، آیهی ۲۵ سورهی ۹، آیهی ۲۵: حال اعم از اعم از است. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِينَ.» در چه حالی؟ در حال پشت کردن که با آن «وَلَّیْتُمْ» هم معنا است. این هم یکی.
دوباره سورهی نمل، آیهی ۱۰. با سرعت بخوانیم، زودتر کنیم. نمل، آیهی ۱۰. این چند وقت تعطیلات نوروز انشاءالله سرعت ببریم بالا. گوشی کار کنیم و انشاءالله به عهدههایمان برسیم. تعهداتی که داریم نمونه را زمین بگذاریم. نمل، آیهی ۱۰: «أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ» «وَلَّىٰ مُدْبِرًا» در چه حالی؟ «مُدْبِرًا» میشود حال برای «وَلَّىٰ». معناش است، یکی است.
دوباره سورهی بقره، آیهی ۸۳ سورهی ۲، آیهی ۸۳: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاکِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ.» تا میآید پایینش. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ.» چند تا مُعْرِض؟ آن که حال است، معناش همان تاکید «تَوَلَّيْتُمْ» است. یک شاعر میگوید: «اِصْغِ مُصِيخًا لِمَنْ ابْدَى نَصِيحَتَهُ/ و الْزَمْ تَخَلُّقَ الْجِدِّ وَ اللَّعْبِ.» خب. و گاهی «مُؤَكَّداً لِصاحِبِها» میآید برای صاحب حال نه عاملها.
سورهی یونس، آیهی ۹۹ سورهی ۱۰، آیهی ۹۹: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِيعًا.» «جَمِيعًا.» حال تو قرآن هم هر وقت «جَمِيعًا» دیدید توجه کنید، آیهی ۹۹ سورهی یونس. خب، اینجا «جَمِيعًا» حال است ولی ذوالحالش چیه؟ «کُلُّهُمْ» و «مَن فِي الْأَرْضِ». «کُلُّهُم» اصل و فاعل که «مَن» هست ولی این «کُلُّهُمْ» بدل از یعنی تاکید از «مَن» است و «جَمِيعًا» هم حال از این تاکید است. یعنی تاکید بودنش به خاطر اینکه حال برای تاکید است. «مَن» که خودش تاکید است، نه خود ذوالحال، که اینجا تاکید خود ذوالحال که نیست، صاحب هم هستند. یعنی «كُلُّهُم» الان اینجا ذوالحال نیست، «مَن» ذوالحال است. ولی «جَمِيعًا» الان حال از چیه؟ «کُلُّهُمْ». یک واسطهای میخورد، خلاصه تا حال میرسد. بیانش کرده. اگر یک چیزی باشد، البته «مَن» معرفه هست، ولی وقتی عرض کردیم که کمترین حدِ معرفه بودن است، لذا یک چیزی میخواهد تا محدودش روشن شود. بدون «کُلُّهُمْ» بزنیمش؟ حال کنیم؟ حال کنیم؟ صاحبش همان واقعاً ذوالحال مدنظرش است. بله، اینجا الان چون ذوالحال ما خب گاهی هم برای تاکید مفاد جمله میآید. پس گاهی برای تاکید صاحب حال است، گاهی برای تاکید مفاد جمله است. ترکیب، حکم، حکم.
سورهی اعراف، آیهی ۷۳ سورهی ۷، آیهی ۷۳: «هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیةً.» در حالی که آیه است. اینکه ناقه آیه باشد برای ایشان فهمیده میشود از جمله مطلوبه. از جملهی قبلیش میآید. از کل جمله میفهمیم که این ناقه آیه است. میشود که این آیه حال از مفاد است. یعنی تاکید برای همهی مفاد است. عاملش معنای اشاره است. صاحبش «نَاقَةُ اللَّهِ». «هَذِهِ» عاملش است. «نَاقَةُ اللَّهِ» ذوالحال است. خب، مثل اینکه شاعر بگوید: «أنبأت معروفاً بها نسبي/ و بداري يا لن الناس من داري.» مثالهایی از حال مؤکده در باب تاکید از بحث توابع خواهد آمد. کل این جمله گلها را همون «آیت الله» برای تاکید برای مخالف. از تاکید شد برای سه تا چیزها.
تقسیمبندی بعدی حال این است که حال یا حقیقی عامل آیه یا عامل «آیتاً» عاملش همان «هَذِهِ». «هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ آیةً.» عامل حکم داخلی پرانتز. موبایل بعدی این است که حال یا حقیقی است یا سببی است. بیشتر هم کدامش است؟ حقیقی. آنیهای که صفت صاحبش را بیان کند. سببی آنیهای که صفت متعلق صاحبش را بیان کند. از «تقيّه» میآید. خود صاحب را میگوید. سببی میآید متعلق. خب، مثال حقیقی و مجازی.
خب، سورهی صافات، آیهی ۵۰ سورهی ۳۷، آیهی ۵۰: «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى בَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ.» «قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ * کَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَکْنُونٌ.» صفحه ۶۳۷. اینجا هم «عَلَى بَعْضٍ» در چه حالی؟ در حالی که سوال میپرسیدند. این چیه؟ حقیقی است. دارد بیان میکند صفت چیز صاحب، صاحبش همان بعض است. ولی سببی آن است که در سورهی انسان، آیهی ۱۲ سورهی ۷۶، آیهی ۱۲: «وَ جَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيرًا.» در چه حالی؟ جَنَّةً چیه اینجا؟ مفعولبه. به از چی؟ تضاحک. «جَزَاهُمْ» دو مفعولی است. «جَزَى اللَّهُ غَفُورًا.» اول چه چیزی را؟ جَنَّةً. حالا شنیده بودیم جزا فعل دوم فعولی باشد. و برکات. قرآن. «مُتَّكِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا * وَ دَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلا.» دوباره دانی. پس حال است. عاملش و صاحبش همان «جَزَاهُمْ.» دانیه تن در حالی که آیه به آخر نیست. آیهی بعدی چیه؟ «دَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا.» علیه متکئین. حال اول، حال دوم. البته عطف است، فرق نمیکند. یک عطف متکین هم که باشد قبول است. متکین عاملش چیه؟ تظاهر. این هم عاملش میشود جدول. دو نوع صفت سایههای بهشت است. ظلال جنت از چیزهایی است متعلق است به اهل جنت. اگر خواستی این دو تا را دو تا حال بگیر برای خودت. بهش هر دوتاشون اینجا سببیه هم هست. یعنی به صفت برای آنچه تعلق دارد به بهشت. اینجا «جَنَّةٌ» عامل بود، ولی خود جنت منظور نیست. دانیه تن، خود بهشت بر اینها نزدیک است یا سایهاش به اینها نزدیک است؟ عامل را تضاحک گرفتیم. ذوالحال را «جَنَّةٌ» گرفتیم. تو ذوال موضوع واقع شدیم توش بحث و ظلالُالجَنَّة را بگیریم. ولی خب ما ظلالُالجَنَّة را که قبلش نداشتیم. متکئین میگوید حال اولمان نیست. از آن بگیریم. خب نه، اینجا دانیه تن چرا مونث است؟ «جَنَّةٌ» میتواند برگردد. یعنی لحاظ شده. حالا همان «جَزَاهُمْ» اگر بگیریم، خلاصه متعلق منظور است. خودش منظور نیست. چیز خاصی از جنت ما گفتیم بیاید برای خود اوست یا برای متعلق اوست یا برای غرض اوست؟ برای خود اوست یا برای؟ مگر اینکه بگوییم: «دَانِيَةً» مخصوص درختهای بهشت است. متعلق سایههای بهشت. در صورت چنین بودنی اینجا چون ظلالُالجَنَّة مد نظر است ما متعلق آن را این طوری درست میکنیم. متعلق «دَانِيَةً» از جنت به آنور است.
آیهی بعد، سورهی انبیا. «ذُلِّلَتْ تَذْلِيلًا» چیه بود؟ مطلق تاکیدی.
خب، سورهی انبیا، آیهی ۲ سورهی ۲۱، آیهی ۲: «مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ.» در حالی که بازی میکردند. در حالی که چی؟ بازی میکردند. چجوری ترجمه کردیم؟ مشکل ندارد. مستثنی یادتان هست؟ میرویم جاهایی مثلاً ذخیره میشود یا هست، مراجعه بفرمایید. چی بوده؟ به چه مناسبتی؟ «وَ هُمْ يَلْعَبُونَ.» هم که حال. «لَاهِيةً قُلُوبُهُمْ.» حال برای فاعل «يَلْعَبُونَ» از آن باغش. «لُحُومٌ» صفت برای قلوبشان است. سببی میآید در «نعت» و «خبر». همچنین «نعت» و «خبر». «يَلْعَبُونَ» الان اینجا خبر بود، دیگر. خبر سببی به حال است. اگر آقای دکتر هم که خسته است بگذارد. باشه، بقیهاش برای مستثنی فعل.
در حال بارگذاری نظرات...