عامل و ذوالحال در ساختار نحوی جمله
حال از فاعل و نایب فاعل در قرآن
بررسی حال مفعولبه در آیات الهی
اتحاد عامل و ذوالحال در نحو عربی
مجرور به حرف و اسم در جایگاه حال
نقش مصدر در ایجاد عمل بر مضافالیه
تحلیل بلاغی آیه «فما لهم معرضین»
تفاوت حال متداخل و مترادف در نحو
بررسی نحوی و تفسیری «مرجعکم جمیعاً
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در بحث «حال»، چند امر را بررسی میکردیم. امر اول را خواندیم و وارد امر دوم میشویم: «عامل در حال همان عامل در صاحب حال است»، یعنی عامل حال و ذوالحال یکی است و این قاعدهای مسلم است؛ و اعتبار آن را کمک میکند؛ به خاطر اینکه حال، حیثیتی برای صاحبش است، مثل صفت برای موصوف؛ پس شایسته است که عامل این دو یکی باشد، همان گونه که عامل آن دو (یعنی عامل صفت و موصوف) یکی است، عامل حال و ذوالحال نیز یکی است. صاحب حال یا فاعل است، یا نایب فاعل، یا مفعولبه، یا مجرور به حرف جر، یا مجرور به اسم (یعنی مضافالیه)، یا مبتدا، یا خبر. در مورد فاعل، نایب فاعل، مفعولبه، مجرور به حرف جر، مجرور به اسم، مبتدا، و خبر بحث میکنیم. هر کدام از آنها را جداگانه با توضیحاتش میآوریم؛ چون ذکرش خالی از فایده نیست. «خبرَ زیدٌ قائماً» ساده است، درحالیکه خوشحال است.
قسم اول، آن وقتی است که ذوالحال فاعل باشد. مثلاً میگوییم: «فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ». حال، مفرد یا جمله است؟ مفرد. ذوالحال کدام است؟ «آیاتنا». ذوالحال فاعل برای «قالوا» هست. «وَ هُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ». «قَالُوا تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ». حال کدام است؟ «قَالُوا». احسنت. عامل در «آیاتنا» و «مبصرتاً» همان «جاءت» است. «جاءت» عامل ذوالحال و حال است. عامل در «وَ هُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ»، «قالوا» و واو جمع صاحب حال است؛ یعنی واو «وَ هُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ»، عاملش چیست؟ «قَالُوا». و این آیه: «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ، كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ»، اینجا حال کدام است؟ خیلی ساده است، «مُعْرِضِينَ». خب، ذوالحال فاعل است. «لَهم» میشود ذوالحال، «مُعْرِضِينَ» میشود حال. یک "کائن" نیز داریم که آن عامل در «لهم» و عامل در «مُعْرِضِينَ» است. «مُسْتَنْفِرَةٌ» دوباره باز حال است برای «مُعْرِضِينَ». «فَمَا كَانَ لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ» یا «فَمَا كَانَ لَهُمْ مَا أَنْ تَذْكِرَةُ مُعْرِضِينَ». «ما» نافیه است، «به چه چیزی برای ایشان است؟» حالا شده: «مَا أَنْ تَذْكِرَةُ مُعْرِضِينَ». «فَمَا لَهُمْ مِنْ نَفْعِ تَذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ». «کائن» از «ما لهم کائنٌ ان تذکرتَ؟» «و رُزق چه چیزی میباشد برای ایشان؟» اینجا «معرضین» هم باید «تذکره» را انحرافاً اینجا بیفتد. بعد "مجرور" جار و مجرور مقدم است. «فَمَا لَهُمْ كَائِنٌ مُعْرِضِينَ وَ مَا كَائِنٌ لَهُمْ؟» «چه چیزی میباشد برای ایشان، درحالیکه معرِضَند از تذکره؟» اینجور حالی است از «معرض». گفتیم حال. بعد حال چی میشود؟ اسمش را چی میگذاریم؟ «متعدد.» حالا این از نوع متداخله است یا مترادفه؟ این متداخله است. «لهم.» این حال از قبل «كَأَنَّهُمْ» حال از «مُعْرِضِينَ» است. حالا این «هُمُر»، «کَأَنَّهُمْ هُمُرٌ» عاملش چیست؟ درست. ذوالحال آن «كَأَنَّهُمْ» همان ضمیر در «مُعْرِضِينَ» است. حالا عامل «کَأَنَّهُمْ هُمُرٌ» خود «مُعْرِضِينَ» است. «مُعْرِضِينَ» عامل است و اسم فاعل است، دیگر. اسم فاعل چی میخواهد؟ فاعل و مفعول. حالا این فاعلش میشود ذوالحال. خودش هم میشود عامل در ذوالحال و حال. داخلش میشود حال «مُعْرِضِينَ». یک «همی» دارد. «مُعْرِضِينَ» یک ضمیری دارد. آن ضمیر میشود چی؟ ضمیر سوم «هم». آن را میگیریم چی؟ و عامل دیگر خود «مُعْرِضِينَ». عامل در ذوالحال و حالش، حالش هم جمله بود. جمله «مستنفره» شبهجمله است، همیشه که جمله نیست. اسم حالش هم عاملش، عامل «مُعْرِضِينَ» ذوالحال، «مُعْرِضِينَ»، العامل فی ضمیره المستتر فی «مُعْرِضِينَ» که عامل است در ضمیر مستتر در خودش، یعنی «مُعْرِضِينَ» توی آن «هُمُر» دارد عمل میکند. «هُمُر» هم چیست؟ ذوالحال است، یعنی فاعلیت «مُعْرِضِينَ» دارد روی «هُمُر» اثر میگذارد. کدام عامل؟ «هُمُرُ». ذوالحال میشود برای جمله.
قسم دوم: قسمت دوم چی بود؟ اولی که فاعل بود، ذوالحال فاعل بود. قسمت دوم چیست؟ فاعل باشد، صاحب حال نایب از فاعل باشد. مثل: «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً». چه نوع فعلی است؟ مجهول. فعل مجهول چی میخواهد؟ اینجا «أُوتُوا». «وَتَرَكُوا مَا هَاهُنَا آمِنِينَ». حال کدام است؟ «آمِنِينَ». ذوالحال کدام است؟ «أُوتُوا». چیست؟ فاعل است. «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ». اینجا حال کدام است؟ جمله «و قلبه مطمئنٌ». جمله حالی است. ذوالحال کدام است؟ «مَنْ». از چه صیغهای است؟ از «أُكْرِهَ». «أُكْرِهَ» مجهول شده. فاعل چیست؟ اینجا.
سومین چی میشود؟ جمله. جمله حالی. کلاً جمله دیگر. جمله، جمله کدام است؟ سومین این است که ذوالحال مفعولبه باشد. مثل: «وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً». اینجا حال کدام است؟ «مفصلاً». ذوالحال کدام است؟ «الْكِتَابَ» که چیست؟ بله. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ قَيِّماً لِيُنْذِرَ». حال کدام است؟ «قَيِّماً». «لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً». ذوالحالش کدام است؟ «الْكِتَابَ». «الْكِتَابَ» که چیست؟ بله. البته این چیز است دیگر، مترادف. چی بود؟ یکی میشد متداخل. مترادفه بود. «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ». حال کدام است؟ «مُبَشِّرِينَ و مُنْذِرِينَ». ذوالحال کدام است؟ «الْمُرْسَلِينَ». عاملش چیست؟ «نُرسِلُ». «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا». یعنی «آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ»؟ اینجا از کدام است؟ حال از «هُو». کدام است؟ رساندیم او را درحالیکه بچه بود. او؟ (یا حکم؟)
لطیفه دارد. میگوید که طرف آمدند ۲۰ سؤالی. بعد علی گفتند که ۲۰ سؤالی دیگر بپرس. سؤال اول گوگل بله؟ گفتش که: نه ولی تو جیب جا میشود. خب پس بلبله. بلبل گفت که: نه ولی باتری میخورد. بلبله دیگر، ساعت. گفت جیبیاش هم هست. دیواریاش هم هست. اینها. گفت: نه ببین شما الان به مچ چی بستی؟ گفت: گوی (بلبله). کلی استدلال میآوری آخر همان حرف اول را میزند. ضربالمثل برای این است. «فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ». با هوش! برای همه تعریف میکنم. میگویم که: «به به چه خرگوشی!» بالاخره سعدی معلم سر کلاس تعریف کرد. میخواست مفهومگیری بکند. به بچهها گفت: خب چی نتیجهای میگیرید؟ بچهها گفتند که: آره آدم هوش داشته باشد. یکی از بلند شد گفت: آقا این خرگوشه خیلی نامرد است. معلم جا خورد گفت که چطور؟ گفت: تا وقتی خودش گیر نیفتاده بود فکر نکرد. اگر فکر کرده بود، آن حیوانات قبلی هم خورده نمیشدند.
حالا بعضی موقعها هم این قضیه خورده میشود. «وَهُمْ ظَالِمُونَ». ضمیر، آها، احسنت، احسنت. عامل چیست؟ «وَيَأْتِيهِمُ لَا يَشْعُرُونَ». مفعولی هست. رابطه بختن، مفعول است. ناگهانی بخت، جامد است یا مشتق؟ مفهوم مطلق تأکیدیام، عاملش محسوب میشود. من که حال بخواهد به صورت غیر مفاعل، حام درخت و درب جانور. اینکه حالا حال بخواهد از سایر مفاعیل، مثل مفعولله، مفعولبه، مفعولفیه بیاید، این غیر موجود است؛ هرچند پیدا میشود، ولی اگر پیدا شود، نادر است.
قسم چهارم: آنی که صاحب مال نوشته، صاحب حال. بعضیها حال مال حال ندارند. بعضیها حال دارند، مال ندارند. بعضیها هم حال دارند، هم مال دارند، خوش به حالشان. بعضیها هم مثل ما، نه حال داریم، نه مال داریم. حالا این صاحب مال نوشته، صاحب حال. مجرور به حرف باشد. مجرور به حرف یعنی چی؟ جار و مجرور است. «بِحَرْفٍ مَالِكٌ لَا تُنْصَرُونَ». حال کدام است اینجا؟ «لَكُمْ». میشود لطفاً. چرا میشود؟ «لَكُمْ» میشود ذوالحال. مجرور به حرف. «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ» که این را گفتیم. این چی بود؟
قسم پنجم: آنی که مجرور به اسم باشد. مجرور به اسم یعنی چی؟ مضافالیه. و حال از آن نمیآید مگر بر یکی از وجوه سهگانه:
اول اینکه مضاف وصف باشد یا مصدر باشد. اینها را قواعدش برای بحثهای تفسیری خیلی خوب است. وقتی باشد، آدم تو بحثهای تفسیر گیر میکند، سریع مراجعه میکند، حلش میکند. پس اول اینکه مضاف وصف یا مصدر باشد. مضافالیه این مجرور ما، ذوالحال مضافالیه، مضافش یا وصف است یا مصدر. برای اینکه صلاحیت داشته باشد که عامل در حال باشد. مثلاً «ذِكْرُ اللَّهِ قَائِمًا». مثلاً «ذکر خدا در حال ایستاده». خب این «اللَّهِ». حالا «ذِكْرُ اللَّهِ حَلِيمًا» بگیریم که «اللَّهِ» را بگیریم ذوالحال. «ذکر خدا در حالی که حلیم است». اینجا مضافش چیست؟ مصدر که بتواند عامل باشد روی «اللَّهِ» که مضافالیه است. چون گفتیم که عامل باید هم حال و هم ذوالحال را رویش عمل کند دیگر. اگر بخواهد مصدر یا وصف نباشد، نمیتواند مضاف عمل کند روی مضافالیه. وصف هم اینجا منظور همان مشتقات است، نه وصف صفت و موصوف. مثل اینها عامل هستند. «عَلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا». اینجا چیست؟ حال. حال ذوالحالش چیست؟ «کُمْ». «كَمْ» چیست؟ مضافالیه. «مَرْجِعُ» مصدر است. «مَرْجِعُ» کتاب گفته است «آها!» گفته «مصدر میمی». ولی بهتر مثل چیست؟ «اسم مکان». «مَفْعَلٌ» و «مَفْعَلٌ» بین سه تا چیز مشترک بود: مصدر میمی، اسم مکان، اسم زمان. اینجا اسم مکان هم میتوانیم بگوییم: «محل رجوع شما». که به نظرم میآید بهتر از مصدر میمی باشد. «عَلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ إِلَيْهِ رَجْعَتُكُمْ». ولی «إِلَيْهِ مَحَلُّ رُجُوعِكُمْ جَمِيعًا». حال از جزایشان «عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا». بدون اینکه بعدش را نگاه کنیم، بگوییم رودست خوردیم. ظروف آن «جَنَّاتُ عَدْنٍ» خبر «جَزَاؤُهُمْ». و همه را میشود برداشت. برای پیدا کردن ذوالحال میشود برداشت که چیست؟ جزء جزء جایشان. اینجا مضاف چیست؟ «جَزَاءُ» چیست؟ مصدر ثلاثی مجرد و عامل هم هست روی مضافالیه. «وَأَعْجَبُ نِزْهَةٍ ذِهَابُكَ مُصْرِعًا». اینجا «مُصْرِعًا» حال است. «ذِهَابُكَ» که رب را مصدر گرفتیم. اگر رب را مصدر بگیریم، «رَبُّهُمْ» را هم میتوانیم ذوالحال بگیریم. لازم است «سلامت».
حال ذوالحال کدام است؟ «کَافُ ذِهَابِ». مضافالیه. «أَنْتَ شَارِبُ السَّوِيقِ مُلْتَوِيًا». آها. «شَارِبٌ» چیست؟ چرا؟ عامل اسم فاعل است. «أَنْتَ تَأْكُلُ الْمِيرَاثَ بَاطِلًا». ملتوی، تلیت شکل. درحالیکه تریت بود خوردم. مدل آبگوشت خودمان میشود. متفاوت. غذای خیلی غذای اصلی دوران پیغمبر. آره عشقشان داشتند عربها. وقتی آن بود به هیچی نگاه نمیکردند. مثل آبگوشت خود ماست دیگر. ما آبگوشت خیلی ... «أَنْتَ تَأْكُلُ الْمِيرَاثَ بَاطِلًا». اسم فاعلش را، وقتم تمام شد. جلسه بعد بحث خواهیم کرد.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...