مصدر معلوم و مجهول؛ دو چهره یک معنا
تکلیماً؛ گفتوگویی فراتر از درک بشر
تکذیباً؛ تأکید بر انکار لجوجان
مفعول مطلق؛ ابزار بلاغت و تأکید
سبحانالله؛ زدودن شائبه از ذهن مخاطب
معاذالله؛ پناه به پاکی خدا از شبهه
تأکید برای رفع شک، تسبیح برای رفع شائبه
جهل راویها؛ ترجمه نحوی یک روایت فقهی
بلاغت قرآن در نکرهسازی و تنوین
شک و شائبه؛ دو سوی تأکید و تسبیح
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در مورد مصدر معلوم و مجهول نکتهای دیروز عرض کردم. میخواهم شما را بیشتر درگیر مسئله کنم؛ چون مسئله بسیار مهم است. یک مثال که من پای تخته مینویسم، لازم هم است در ذکر خودش. مصدرش، بله دیگر. نه خودش که متعدی است، بلکه مصدر معنای مجهول را میرساند. معنای مجهول میآید، اما آن بحث دیگری است.
ببینید، من یک عبارت مینویسم؛ شما ترجمه کنید. عبارت دقیقاً در کتب فقهی ما آمده: «ضعف هذه الروایه لجهل راویها». در کجا آمده؟ روایتیه. یک روایتی نقل کرده، بعدش میگوید: «ضعف هذه الروایه لجهل راویها». معنایش چیست؟ «ضعفه» یعنی چه؟ ضعیف تضعیف شده. تضعیف شده این روایت به خاطر جهل، شاهد بودن، جاهل بودن راوی. درست فرمودید. میخواهم بگویم که اصل جایی که آدم را گیر میاندازد همینجاست: به خاطر مجهول بودن. مجهول بودن مصدر مجهول اینطوری ترجمه میکنم. اگر مصدر معلوم باشد، میگوییم: «جاهل بودن راویش». نداریم: «بله، راویش مجهوله». «توصیفش نکرده، مجهوله.» «لجهل راوی» حال، به خاطر مجهول بودن راویش. دیدید مصدر مجهول را چه شکلی؟ توی مفعول مطلق تاکیدی، نوعی، هر کدام. گاهی مصدر است. مصدر چیست؟ مصدر مجهوله. فرِ لازمیه، درست است؟ چوب لازمه. جهل فلانی فلان علیمه. اَعلمَ یا عَلِمَ دو مفعولی. «ضرب زیدون بکرًا ضربًا» یا «ضُرِبَ بکرٌ ضربًا». ضربًا، ضربان. الان مفعول مطلق نوعی از مصدر مجهول است. نکته بسیار معلوم است. بله، «کلّم موسی تکلیمًا». مصدر.
خب، حالا مفعول مطلق تو این دو تا با هم تفاوت دارد یا نه؟ تو مفعول مطلق دو تا چیز داشتیم: یکی مصدر، یکی نقش مفعول مطلق. هر دو هم تو هر دو تعبیر یک معنای یکسان دارند. مصدر همه جا دلالت بر طبیعت و ماهیت دارد. مفهوم مطلق معنای تاکید همان ماهیت و طبیعت را میدهد. مصدر یک ماهیتی دارد که میرساند: ماهیت ضرب، ماهیت اکل، ماهیت نوم. مفعول مطلق میآید همان را تاکید میکند؛ همان ماهیت را تاکید میکند. دلیلی هم ندارد که مصدر تو فعل معلوم و مجهول با هم تفاوت داشته باشند. بعد از آنکه وزن در مصدر واحد است، نه متعدد. و معنا هم نقص ندارد. «ضرب زیدٌ بکرًا» «ضُرِبَ بکرٌ ضربًا». «زید زد بکر را به مطلق زدن». «زده شد بکر به مطلق زده شدن». «جهل فلانی فلان مسئله را به مطلق ندانستن». «به مطلق جاهل بودن». «جُهِلَ جُهِلَ فلان مسئله به مطلق مجهول بودن». «جُهِلَ جُهِلَ بکرٌ الولایة جهلًا عظیمًا». «بکر نسبت به ولایت جاهل بود، جاهل بودنی جاهل بودن عظیمی». حالا «جُهِلَت الولایة جهلًا عظیمًا». «ولایت مجهول است، مجهول بودن عظیمی، جاهل بودن عظیمی». توی اینش تفاوتی نداشت. تو مفعول مطلق بودنش فرقی نکرد. تو معنای فاعلی مفعولیاش تفاوت کرد.
بنابراین تو هر دو تا دلالت بر تاکید ماده فعل دارد. تاکید ماده فعل تو هر دو تا هست. مصدر دلالت بر ماده دارد. علت در طبیعت و ماهیت دارد. مفهوم مطلق آمده تا عامل باید چه باشد؟ عامل افعالی مثل زدن اگر ملغی از عمل شده باشد مفعول مطلق نمیگیرند، ولی خب این مطلب نمیتواند صحیح باشد؛ چون معنای تاکیدی که مفهوم مطلق بر آن دلالت دارد، هیچ ربطی به اعمال یا القای عامل ندارد. یک عده آقا میگویند: «اگر عامل ملغی بشود، مفهوم مطلق نمیگیرد.» نه، ربطی به عمل و القا ندارد. متصرف بودن فعل هم نمیشود از شرایط باشد. یک عده گفتند که باید فعل متصرف باشد که عاملِ مفهوم مطلق باشد. دلیلی بر آن نیست. همینقدر که فعل مصدر داشته باشد، کفایت میکند که مفهوم مطلق بگیرد. حالا اگر خود عامل مصدر باشد چی؟ خود عامل مصدر باشد، باز هم میشود مفعول مطلق بگیرد؟ اشکال بیاید از معنایش چیست؟ مصدر دیگری بیاید، تاکید وضعیت بلاغی چه نکتهای توی مفعول مطلق است؟ از جهت تصوریاش هر موردی که مصدر بعد از فعل یا شبه فعل یا مصدر واقع بشود، وجود دارد، ولی از جهت بلاغت آنی که مهم است، انگیزهای است که گوینده از تاکید حدث به مصدر دارد. انگیزه چیست که دارد در این موارد؟ آنی که میتواند از اغراض عقلایی بر مفهوم مطلق به شمار بیاید این است که مقصود گوینده بیان قرابت و تفخیم حدث واقع شده مانند آن از اغراض. میگوید: آقا مثلاً «جلس جلوساً». خب، این انگیزه بلاغیاش چیست؟
مثال قرآن: «کلّم الله موسیٰ تکلیمًا». ما تو فارسی چی ترجمه میکنیم؟ «خدا کلام داشت با موسی». سلام، «کلام تکلیم کرد». «سخن گفت با موسی». ما تو فارسی چی میگوییم؟ «سخن گفتنی». انگیزه بلاغت چیست؟ انگیزه بلاغتش چیست این است که: آقا، سخن گفت، سخنی که نمیفهمید چی گفت. تفخیم میکند دیگر، عظمت دارد بهش میدهد. دارد میگوید مجهول، شما نمیفهمید چی گفت. تاکید است. تاکیدش رو تفخیم است. آقا یک چیزهایی گفت: «کلّم الله موسیٰ». یک چیزهایی. خب، چی؟ اصلا نمیفهمی. «سخن گفتنی». اصلا نمیفهمی چه سخن گفتنی. خیلی نکته مهمی است ها! توی بحثهای چیزی معمولاً مراعات نمیشود در تفاسیر، نکته بلاغیاش. حالا چی میگفت؟ «کلّم الله موسیٰ». چه فرقی کرد با اینکه میگوید: «کلّم الله موسیٰ تکلیمًا»؟ کدام موسی سخن گفت؟ خوب سخن گفتن. «تکلیم» را مگر میتوانیم بفهمیم چه تکلیمی؟ به قول آقای دکتر، ته تکلیم به اشدش، به احسنش، به اوفرش، به احّزش، بهترین وجه، کاملترین وجه. اتفاقاً نکته همین است، آن کاملترین را نمیفهمید. فکر نکنیم از همین تکلیمها است. اینجوریها ست. کاملترینش که نمیدانی چیست: آقا، یک شیرینی شیرینی به ما داد. شیرینی گرفتی خوردی، اصلا تو عمرت ندیدی. مجهولش میکند. لذا تنوینش هم به خاطر همین است، تنوین تنکیه. نکره میکند. حکمی، تکلیم، یک حرف.
حالا مثالهای دیگر قرآنی چیا بود؟ دو سه تا مثال دیگر ببینید: «کذّبوا بآیاتنا تکذیبًا». باورت نمیشود، مگر میشود یک همچین تکذیبی؟ خیلی توش نکته است. نکته بلاغیاش خیلی مهم است. پس هر وقت مفعول مطلق دیدیم در قرآن، باید بدانیم که اداتِ چیز دیگر است. ادات تاکید. توی تفاسیر، همانا همانا به چه درد ما میخورد؟ نکته بلاغیاش چیست؟ تو علم بلاغت میگفتند که وقتی که ادات تاکید میآید، یعنی طرف یا شاک است یا منکر است. وقتی یک دانه تاکید میکنی، یعنی شک دارد. وقتی دو تا تاکید میکنی، یعنی طرف انکار دارد. از تفاسیر و ترجمهها ملاحظه میکنیم: «ان الانسان لفی خسر». همانا انسان در خسران است. منظور چیست؟ یعنی شک داری؟ روز خیالت را راحت کنم از جاهایی که شک داری، از جایی که باور نمیکنی، زیر بار نمیروی، اینجوری. اگر کسی بیاید آیات را بررسی بکند، خیلی نکات دیگر گیرش میآید. شک داری؟ قبول نمیکنی؟ ندارم. لام دارد. من موفقم هر جا میروم کف میزنم. عکسم را زدند. بدبخت مذاکره.
مثلا به مناسبت عرض شد مثلاً «سبحان الله». هر وقت تو قرآن میآید، قبلش داری یک چیزی میگوید که این یک جنبه تنزیحی دارد، بعدش میآورد. یعنی سبحان الله نسبت به این مطلب قبلی یک شائبهای دارد. مطلب قبلی. هر جا مطلب قبلی شائبه دارد، بعدش تسبیح میآورد. چی گفت؟ تو سوره مریم اول سوره مریم فرمود که بله بله. آن مطلب که فراوان است. حالا «معاذ الله» دارد. «سبحان الله» هم که به عنوان یک مثال نمونهاش. چون نکته مهمی بود. آها. «سبحان الذی بیدیه ملکوت کل شیء و الیه ترجعون». «سبحان الذی» شبیه ملکوت است. شائبه قبلش چیست؟ واضح بود. «سبحان سبحان الذی اسرا بعبده». یک وقتی شک است، آنجا تاکید میآورد. یک وقت شائبه است، آنجا تسبیح میآورد. یک وقت شک، تاکید میآورد. یک وقت شائبه است، تسبیح میآورد.
شائبه چیست؟ وقتمان هم نگذرد. یعنی یک چیزی دارد میگوید که بوی مادیگری دارد میدهد. متشابهات بس که داشتیم. انگار اصلاً «بعبده»اش، انگار آورد سیرش داد. خب، کی که ببینید، یک بحثی داریم: تناسب معطی و قابل. چه چیزی را من میدهم که خودم داشته باشم؟ هر جا که بوی این میآید که انگار خدا هم خودش را دارد سیر میکند. «سبحان الذی بیدیه ملکوت کل شیء». سبحان! از اینکه فکر کنی من خودم ملکوت دارم؟ ملکوت دست من است، ولی خودم ملکوت ندارم. ملک و ملکوت مال شماست. بله، نسبت به بعدش میتواند باشد، فرقی نمیکند. یک شائبهای. شائبه، شوب. قاطی دارد. یک چیزی امر دارد مبهم میشود. امر دارد مردد میشود. امر دارد مشتبه میشود. نه، شک نسبت به اصل مسئله توی تصدیقش پنجاه پنجاه است. ولی یک امری است برای من صد درصد روشن است. خود آن مسئله توش قروقاطی دارد. یک چیزی دارم، یک چیز دیگر میفهمم. من میدانم که هستم، ولی وجودم را مادی فکر میکنم. این شائبه است. من نسبت به وجودم شک دارم، ولی درست فهمیدم. نه، فکر میکنم فقط مادم. این میشود شائبه. بله، قاطی تو خود مطلب است. تو معلوم. آن نسبت به علم پنجاه درصدی. این نسبت به معلوم. درست شد؟ وقتی شک، تاکید میآورد. وقتی که شائبه است، تسبیح میآید. این نکته بسیار مهم ادبیات قرآن است. جاهای دیگر خبری نیست. اینها تو بحثهای قرآنی فقط پیدا میشود.
پس این بلاغت را مدنظر داشته باشید. قطع و قعوداً از جهت تصوری صحیح است، ولی از جهت بلاغت گفته که نکته خاصی توش نیست. این هم از بحث مفعول مطلق در بلاغت. نکات دیگری مانده که انشاءالله فردا یا پس فردا دو جلسه دیگر تمامش میکنیم. انشاءالله. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...