مفعولبه یا مفعولفیه؛ تفاوت ظریف معنا
ایلاج و ورود؛ سه مرتبه از دخول انسان
ورود همه به جهنم؛ حقیقت آیه «واردها»
بهشت؛ مفعولبهِ رحمت الهی
ابد؛ زمان بیانتها در نحو قرآنی
قبلک؛ اشارهای به زمان نامحدود بعثت
ساعت و عشیة؛ درک کوتاه انسان از عمر
ضحاها؛ جلوه صبح در تصویر قیامت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. خوب، شش قسم داشتیم: مشتق مکانی، مشتق زمانی، جامد مکانی مبهم، جامد مکانی معین، جامد زمانی مبهم، جامد زمانی معین. گفتی میرسیم به جامد مکانی معین.
سوره نوح، آیه ۲۸: «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً». «دَخَلَ بَيْتِيَ»؛ «بیْتِيَ» (خانهام)، جامد مکانی معین است. «إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ». داخل میشوند جهنم را، یعنی در جهنم داخل میشوند.
لطایفی دارد این آیات که اگر مفعول به بگیریم معنایی میدهد، مفعول فیه بگیریم معنای دیگری میدهد و اهلش میفهمند. اهلش یک ملاصدرایی میخواهد که بگویی اینجا آی مفعول به هست یا مثلاً مفعول فیه هست.
داخل در جهنم میشوند، یک چیز است. «داخل میشوند جهنم را»، یک چیز دیگر است. مفعول به یعنی فعل رویش واقع میشود؛ مفعول فیه یعنی فعل درش واقع میشود. فعل روی چیزی واقع شود یا فعل درون چیزی واقع شود. یک وقت هست شما داری روی خانه یک کاری میکنی، یک وقت هست در خانه داری کاریت را میکنی، درسته؟ میگویم آقا خانه را فروختم و «تو خانه نفروختم». خانه را فروختم. «سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ». اگر مفعول به باشد، مورد دخول واقع میشود، یعنی هر کدام یک جهنمی دارند برای خودشان، ولی اگر مفعول فیه باشد، یعنی یک جهنم است، همه واردش میشوند. Go گوش انجام میشود.
این تفاوت در روی خانه یا در خانه است. «سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ»؛ یعنی هر کدام، اگر مفعول به باشد، هر کدام یک جهنمی دارند.
بله، «مُدْخَلٌ فِي عِبَادِي. وَادْخُلِي جَنَّتِي». «خلی جنتی». مفعول به. در بهشت من داخل شو که داخل شو بهشت مرا. بله؟ خانه مگر مال خدا نیست؟ خانه مگر مال شما نیست؟ یا خانه را میفروشید؟ یک وقت در خانه میفروشید. روشن، تفاوت «در خانه» و «خانه را» است. «در خانه میفروشی» چیز دیگر است. «خانه را میفروشی».
حالا «خانه را داخل میشوید» یا «در خانه داخل میشوید»؟ به ظاهر تفاوتی ندارد. روی مثال فروش وقتی دقت بفرمایید، یعنی دخول شما مساوی است با کلش. شما میآیی همهاش را پر میکنی؛ جا برای غیر شما نیست. «خانه را داخل میشود»، یعنی همه خانه را پر میکند. همین که همهاش پر میشود، دخول به این معناست. ورودی که فرق دخله و وَرد همین است. ورود احاطه است، لزوم نیست انسان همه را پر بکند، ولی دخول به نحوی است که پر میکند کل فضا را. یک دخول داریم، یک ورود داریم، یک ایلاج؛ سه تا.
خانه را فروختید، در خانه فروختید. در خانه هم ملاک همین است. در خانه یا خانه را. جهنم اگر مفعول به، کل جهنم را پر میکند، ولی اگر مفعول فیه باشد، یعنی همه جهنم وسیع است، هرکی میآید میرود یک گوشه. برخی روایات نشان میدهد که جهنم، برخی آیات باز نشان میدهد که یعنی میشود هر کسی یک جهنمی دارد برای خودش، و در عین حال این همه جهنمها با هم جمع میشود، میشود یک جهنم وسیع. لذا جا ندارد هم، جا زیاد دارد. نتیجهاش این است دیگر. میگوید که به زور اینها را فرو میکنند تو جهنم. تعبیر آیه چیست؟ «مزید» میگوید از این ور به زور جا ندارد. روایتش یادم بیاید، هم آیه قرآن، هم روایت است.
هندزفری نازعات کجاست؟ میگویم به زور اینها را فرو میکنند، هم هرچی ازش میپرسند، میگوید که بازم بفرستید بیاید این تو. جهنم خودش که میخواهد برود، به زور برو. چون میخواهد همه را پر کند دیگر، جا تنگ است. پیغمبر تشبیه کردند به میخ و دیوار. جا تنگ است. گفتم آقا چطور میشود یک میخ میخواهد برود تو دیوار؟ دیوار برای هزار تا میخ جا دارد، ولی یک میخ که میخواهد بشود، میخواهد برود تو جای خودش، جای خودشو میخواهد پر کند. جای سوراخ میخ مال خودش است. سوراخ این میخ کل اون سوراخ خودشو پر میکند، بعد هم سوراخ ایجاد اوست. این است دخول؛ در عین حال برای همهشان انجام میشود.
بله، بله. فرق دخول و ایلاج و ورود. حالا فرقش با ورود این است که وَرد علیالماء شعبده. چیزی وارد میشود، یعنی از بالا میآید، برش اشرافت. «إِن مِّنكُم إِلاَّ وَارِدُهَا». چطور میشود همه ما جهنمیم؟ فرمودند بله، همهتان ورود در جهنم میکنید. دخول جهنم مال کفار است. ورود جهنم که مال همه است.
بگذریم، آدما را سرگشته میکند واردش بشیم. خیلی چیز عجیب و غریبی است، معاد و قیامت. و «داخِلِینَ» یعنی بلاغت را به سقف رسانده. «يَدْخُلُونَ دَاخِرِينَ»، «داخلین». دخل به معنای بذلت دخله. «یدخلونَ داخِرینَ». «داخرینَ» اون خَره، این دَخَره. اشتباه دارن با هم. البته اون به زمین افتادن، این به زمین میاندازندش.
یک گروهی داریم، رفقای طلاب، اساتید حوزه و دانشگاه. دیشب یکی یک مطلبی گذاشت. یک بحث طلبگی مفصل. عزیز؟ آیهای را «اخواننا نظر نام صدوره منقل اخوان الاسر متقابل». اونجا نذر صورت میگیرد. من گفتم که آقای مصطفوی تو از تحقیق. میگوید که این تو دنیا بوده، اونجا ظهورش اصلاً نمیشود این اخوانن. حالا اگه میخواهد حال بشود، جامد باید مشتق بشود. بعد متن مغنی را آورد، گفتش که یک وقتهایی جامد میآید با فلان. متقابلین. بحث حال و اینها. یک حالی گرم. «ان المنسوبه به دخل به دخله». یک عده گفتند هرچی با دخله به شبیه دخله منصوب بشود، مفعول به مفعول فیه نیست. حاضر تکلفات نیست.
نه، نکته تو اینه که جفتش میآید وسط. حاشیه میزنیم. جفتش میآید. با قرینه، با سیاق. «مومنون دخله». جامد زمانی مبهم.
پنجمی: «قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِ أَبَدًا». این هم داستان عجیبی است. در سوره کهف. سوره کهف سوره عجیبی است، خیلی عجیب. سوره عجایب قرآن است دیگر. حضرت سیدالشهدا آیه سوره کهف خواندند از بالای نی: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا». اصحاب کهف ماجراشان عجیب است؛ ۳۰۹ سال میروند میخوابند. چهار تا داستان دارد سوره کهف: یکی داستان اصحاب کهف. رفتن ۳۰۹ سال خوابیدن، سگشان هم خوابید، بعد هم بلند شد. سگی که نهایتاً ۱۰ سال عمر میکند، ۲۰ سال عمر میکند، ۳۰۹ سال خوابید. دومیش موسی و خضر، خیلی عجیب. خودت موسی کم آورد از عجیبیش. سومیش ماجرای این دو تا برادر است که این آیه مال آنهاست. باغش آتیش گرفت و اینها. و چهارمی ماجرای ذوالقرنین است. اون هم عجیب است؛ از شرق میرفت غرب، از غرب میرفت شرق، فعالیت عمرانی داشت برای یأجوج و مأجوج. مرحوم علامه میفرمایند که ذوالقرنین احتمال زیاد جناب کوروش بوده. ما پیشنهادش را دادیم، گفتیم آقا این مقبره کوروش را بیایید دست بگیریم، بگوییم قبر ذوالقرنین. به جای اینکه ۸ آبان بروند آنجا سجده بکنند، فحش به خدا و پیغمبر و اینها بدهند. بچههای حزباللهیها بیایند ۸ آبان بروند آنجا با چفیه و اینها همایش و برنامه. تو همون گروهی که عرض کردم اینو گفتیم، گفتن نه آقا نمیشود، نکن، نگو. من یکی از حضرات گفتش که من تعجب میکنم علامه چطور این حرفها را تو المیزان میزند؟ اون استناد میکند به فلان کتابی که در فلان جا نوشتم. خلاصه ما تخصصمون این است که فرصتها را تبدیل به تهدید. اصلاً بلد نیستیم تهدیدها را تبدیل به فرصت بکنیم.
خوب، جامد زمانی مبهم: «قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِ أَبَدًا». «تبید» یعنی چه؟ کریمی باد یبید و بریدن و بیودن باد یبید و ما بادی نیستیم که. ما بیدی نیستیم که «بادا فقط». تو همین یک آیه قرآن آمده سوره کهف آیه ۳۵: تبد و تفرق بین اجزا، متلاشی شدن، از هم پاشیدن. بی بعیدن و بیود. بعیدن و بیوددن دو تا مصدر بعید و بیوت. پس مصدر بر وزن فاعول داریم. اینو یادتون باشه. چی بود؟ بیوت. لازم. بله، خود کلمه بریدن هم که به کار میبریم دیگر. «بعید فلان» یعنی غیر از اینکه فلان بعید است. گفتیم تو حروف استثنا بعیده را به نظرم گفتیم یکی از حروف استثناست به معنای الا، به معنای غیر. وحید فلان کلمه بعید اسم باد یبید و فعل.
خوب «دَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ». «دَخَلَ جَنَّتَهُ» اینجا «جنتهو» این چیست؟ مفعول به؟ مفعول فیه؟ ۳۵. جامد زمانی مبهم: حالا «ما اذان و عن تبیده هذه» چرا جامد زمانی مبهم گرفته؟ جامد زمانی نداریم که. جامد نیست. «تبیدک ابد» از «ابد». آها! «ابداً». آها! آها! فکر کردم طویله. «أَبَدًا» بله. حواسم نبود. بله. خطبههای دوم چی؟ «قبلک قبل انتبیده هادهی ابدا» یعنی چه؟ «دخل جنتهو»؛ «جنتهو» چیست؟ مفعول به؟ مفعول فیه؟ آیه ۳۵. ۳. «وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ». داخل. جمعی از امام حسن مجتبی هر شب قبل از خواب سوره کهف را میخواندند. حالا شاید سرش این باشد که ایشان حرکات خضرگونه انجام داد برای امت. حرکات حضرت موسی خضرگونه بود مثل خضر از حضرت امام حسن. امام حسن. بله. همین که مثل من، مثل خضر کشتی را خراب کردم که دشمن درش طمع نکند. خود این اسراریه دیگر. چرا این سوره میشود سوره این امام، آن سوره میشود سوره آن امام؟ «داخل جنت». بفرمایید مفعول به؟ مفعول فیه؟ یعنی همه را گرفت. در حالی که اینجا داخل شد در جنت عشق. مفعول فیه. چه نوع مفعول فیهی؟ جامد، مشتق، معین، مبهم؟ جامد. جامد مکانی معین. «ظالم لنفسه» چیست؟ حال مال کی؟ داخل شد. «قَالَ». همان آقا «مَا أَظُنُّ» از افعال اوّل افعال قلوب. از افعال قلوب چی میخواهد؟ دو تا. «مَا أَظُنُّ أَن تُبِیدَ هَٰذِهِ أَبَدًا». ما از آن نوع عن تبی آتلیت ابداً. ما از آن نوع «تبید». فاعلش کیست؟ اسم و خبر. «انت انتبیده». «تبید» فاعل میخواهد. فاعلش «هازحی». فعل فاعلش «هذه». «هذه الجنه». «مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِ الْجَنَّةَ أَبَدًا». من فکر نمیکردم این باغ جرم متلاشی بشود ابداً. این جور متلاشی بشود، تکه تکه بشود، محو شد، با خاک یکسان شد. دیگر آمد دید که با خاک یکسان شد. چون فقط انشالله نگفته بود. ماجرا بعد از اون انشالله. به پیغمبر میگوید انشالله بگو. «وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ»؛ چی آیه؟ فکر نمیکنم. نه. «مَا أَظُنُّ» قبلهاش. قبل اینکه این طور بشود. احسنت. آیه ۳۵. بعداً میآید میبیند که متلاشی شده. کهف ۳۵.
«ساعة قائما». این اونی است که شما گفتید دو تا مفعول میگیرد. «وَلَا رَدَدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَوَجَدتُّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنْقَلَبًا». تو یکیش تامه است، یکی ناقص است. «مَا أَظُنُّ أَنْ تُبِيدَ هَٰذِهِ». اذان فلانن فلاننا «أَن يَفْعَلَ فُلَان». مشکلش چیست؟ «مَا أَظُنُّ أَنْ يَفْعَلَ فُلَان». گمان نمیکنم فلان این کارو بکند. به نظر جمله میگیرد. جمله اسمش دو تا اسم منصوب میشود. اگه جمله فعلیه گرفت دیگه نمیخواهم. «مَا أَظُنُّ أَن تُبِيدَ». «مَا أَظُنُّ ذَهَابَ زَيْدٍ». «زیدون»؟ «مَا أَظُنُّ أَن تُبِيدَ هَٰذِهِ». یعنی «بیود هازهی». «بیوت بع بعید این را». من گمان نمیکنم. ضمن اینکه اینجاها «مَا أَظُنُّ» به معنای چیز یقین است. آره دیگر. نفی میشود میرود به سمت مثبت. بله. «مَا أَظُنُّ فُلَان» یعنی یقین دارم عدم بعید این را نداشته باشم. «مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً». گمان نمیکنم که قیامت قائم، ساعت قائم باشد. فکر نمیکنم قیامتی باشد از ساعت و «قَائِمَةً» بوده. به «مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً». که مشکل ندارد. بله. تازه خیلی خیلی بامزه است. این آقا جالب است. میگوید که من اصلاً فکر نمیکنم قیامت باشد. قیامتم باشد، من تازه بروم آنجا وضعم از اینجا بهتر هم هست پیش رب من بروم. «لَوَجَدتُّ». بعد طرف بهش گفت که «أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ»؟ گفت نه، لاکن «لَٰكِنَّا لَٰكِنَّ». لاکن نه. یعنی «لَٰكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا». «وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ…» ماشاءالله نگفت. قبلش بود یا بعدش بود که میگوید که وقتی که چیز میکنی بگو ماشاءالله بگو که آنجا. قدم هم مفعول مفعول فیه. جامد مشتق مبهم معین. پرداخت. معین. مکانی، زمانی. زمان، زمانی. «إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ». «وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسَيْتَ». خوب حالا این طویله را رویش باید تحمل کرد. همین به نظر «أَبَدًا» پس چی شد؟ مفعول مطلق. مفعول فیه جامد زمانی مبهم. «مَا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِم قَبْلَكَ». «قبل تو» محدوده یا غیر محدود؟ غیر محدود. «قبل تو» تا کی؟ از کی تا کی؟ تازه قبل تو، قبل از پیغمبری تو یا قبل از تولد تو؟ همیشه معلوم نیست «قبل» کدام. «مَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِم قَبْلَكَ مِن نَذِيرٍ». ما قبل تو برای اینها پیغمبری نفرستادیم. نظیری نفرستادیم. سوره سبأ آیه ۴۴. خیلی عجیب شد. حرف عجیب. سوره ۳۴. آیه چند؟ ۴۴. «وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَتْلُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِم قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ.» خواهش میکنم. نه، خواهش. سلامت باشید. الا آیه ۴۴ سوره ۳۴. آیه ۴۴. بینات «خر ما ارسلان». چه کار کنیم؟ ما نفرستادیم. قبلی را تکذیب کرد. نفیسه روز تکذیب کردن. ما قبل تو نظیر نفرستادیم. کسانی که قبل تو بودن، تکذیب کردن: «قبلهم». کسی قبل ایشان بودن. «آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي». مفترا فصاحت. «وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ وَمَا أَرْسَلْنَا». ما «روسوله» نفرستادیم بر ایشان از کتبی که بخوان حفاظت کنند آن را و بر ایشان قبل تو نظیری نفرستادید. از متشابهات. متشابهات برای انجام محکماتش کرد. ما نفهمیدیم. حالا برویم ببینیم چه خبر است. راجع به راجع به نقد پیامبر توسط آنها دارد صحبت میکند دیگر. آنها تو را نقد میکنند. خیلی دیگر مصرف چسب میرود بالا. جواب که میدهد، ولی هزینه. به یاد رسولی بیش از تو. «که به قول او دلیل آرنج در این مشرکان نفرستادیم.» سیاه درآوردن یا از جیب مبارک تحمل نکردم. خواننده پیش از تو هشدار دهنده به سویشان نفرستاده بودیم. داخل گیومه. «که به موجب آن تو را تکذیب». عکس گیومه مهم است. گیومه از کجا آمده؟ از سیاق آیه. از سیاق. حالا در صورت قبل که جز جامد زمانی مبهم، جامد زمانی معین هستید. آقایون تشریف دارید؟ جامد زمانی معین. «إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُون». «ساعتا». چرا منصوب است؟ «قبلک» چرا منصوب بود؟ بله. گفت چی فرمود؟ «فراق بینی و بین». نکته چرا عین جامد مشتق مبهم معین. زمانی، مکانی. جامد مکانی مبهم. مفعول فیه. و منصوب هم. «بینی» منصوب هم «بینک». «بیننا و بین الله». «بینی و بینک». «بینی و بینه». «عینی و بعی نعنا». مثلاً همش منصوب. «سَاعَةً». «لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً». «كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا». «ضحاها» چیست؟ جایی. کریمی. منصوبیش. منصوب. چرا «منص»؟ حروف عطف. «عشیةً» چرا منصوب است؟ و الا چه کاره؟ «عشیةً» چی میشود؟ مستثنا میشود. از مستثنا باشید. مفعول فیه. فاعل باشد. «مفرغها» این طوری. اگر که این از جنس اون باشد، یعنی «لبثوا عشیة الا عشیة». «عشیة» یعنی چی؟ بعد از ظهر، صبح، سر ظهر. «فَالضُّحَىٰ وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ». خیلی حافظهام داغون شده. سوره طه. تعبیر. دانلود فیلم. داغونتر شخص. خیلی حافظهام الان خوب است. تأثیر دارد. تا اینکه کسی از بیرون. چند وقت است خیلی حافظهام خوب شده. نمیدانم چه کار کنم جبران کند قبلی را. گل به به به چشم. اصلاً من این قدر الان حافظهام خوب شده که شاید اصلاً احساس میکنم نیازم ندارم اونو بخورم. «أَعْطِنِي زَوْجَهَا» مذکر و مونث. «كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا». خوب اون آیش را پیدا میکند سوره نازعات آیه ۴۶. به چی برمیگردد؟ اولاً که «كَأَنَّهُمْ». این «لَمْ يَلْبَثُوا». ببینید اینجا دو تا ما چیز داریم. یکی «یومه» اینجا مفعول فیه ما. «مَنْ يَخْشَا وَأَمَّا مَنْ خَشِيَ». «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ». بله. فیلم «أَنْتَ مِن ذِكْرِها». هم ساعت. هم ساعت. همان ساعت. قاعدهاش این است که «زوهان» به همان ساعت برگردد. ولی یک جوری است. «لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا». وقتی نگاه میکنند ساعت را، میگویند بابا ما تو دنیا انگار یک بعد از ظهر بودیم، یک سر ظهر بودیم. کل این چهارصد پانصد سالی که تو دنیا بودیم، یک ظهر شد. یک چند دقیقه ظهری شد، یک بعد از ظهری بود. «ضحا» که مذکر است. بله. ایام مؤنث است یا مذکر؟ شبیه یک صبحی است. نه، ببینید «كَأَنَّ فُلَانًا اِسْت». آنها کی؟ روزی که ساعت را میبینند. «كَأَنَّهُمْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا». انگار اینها «لبس» نکردند، مکث نکردند، نماندند، توقف نکردند. نیم روزی یک چند ساعتی یک ظهری یا بعد از ظهری. فرعونی که سیصد سال عمر کرده، میگوید چقدر؟ یکی دو ساعتی شد.
حالا اینجا میشود «ها» را گرفت. سگ مثلاً از باب اینکه تناسب پیدا کند. سلام علیکم و رحمة الله. از باب تناسب با اواخر السور. اواخر الآیات. سلام علیکم. اول بود که تمام شد. تا انشالله به امر ثانی هم برسیم و سر وقتش بیاییم آن هم بخونیم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...