تمرینهایی از مفعولفیه در روایت
غسل در شبهای نوزدهم تا بیستوسوم
نعت یا اضافه؟ تفاوت معنایی در قرآن
وقت نماز جمعه در ساعت زوال شمس
مهلت سهروزه توبه برای مرتد
احقاب؛ هشتاد سالهای درنگ در جهنم
آیات شبانه؛ تلاوت در «آناء اللیل
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. تمرینهایی از مفعولٌ فیه را بحث میکردیم. حالا من روایت را میخوانم، عزیزان هم ترجمه میفرمایند و هم مفعولٌ فیهَش را میفرمایند.
سأل أبا عبدالله علیه السلام ترجمه، عن الغسل فی شهر رمضان و أی اللیالی اغتسل؟ ای اللیالی اغتسل؟ بله، احسنتم. ترجمهاش «هر شب». اسم فامیل... کدام شبها را غسل کنم؟ قال: تسع عشرة و احدی و عشرین و ثلاث و عشرین. شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم.
شبهای... من بررسی کردم که در آن دوره، ما چیزی به اسم مراسم احیا در مساجد نداشتیم، دوره معصومین. بارزترین شاهدش هم این است که نه، در دوران امیرالمؤمنین، همان حضرت وقتی آمدند مسجد، شب نوزدهم جلسه بود، اساتید و اینها بودند، شب نوزدهم مراسم احیایی داشتیم. این را گفتم. تمام که شد، همین استاد آقا این چه جملهای بود، من خیلی به فکر فرو رفتم این چی بود؟ راست. خیلی ذهنم را درگیر کردید، این چه مطلبی بود؟
حضرت وقتی آمدند مسجد، چهار نفر ته مسجد داشتند نماز میخواندند. وسط بود و حضرت روشنش کردند. و خبری از احیا... خودشان در خانه بودند، و هیچی هم نقل نشده. احیای ما هم در مساجد که مثلاً محل... خب، نه خودش فضا را دارد میرساند دیگر. سر شب آمد و رفت. آن گوشه اعتکاف بوده، معتکف بودند، دهه آخر ماه اعتکاف میکردند. نوزدهم آماده شده بودند برای اعتکاف. حتی در مورد خود حضرت هم نقلی نشده که مثلاً آن شب جوشن کبیر خواندند، قرآن به سر گرفتند. بانگ... حالات حضرت شب نوزدهم کامل نقل شد. حضرت فقط بیرون میآمده، هر چند دقیقه یک بار و به آسمان نگاه میکردند. و در مورد بقیه خانواده گفته نشده. با اینکه منزل حضرت زینب (س) بودند. این هم یک نکته تاریخی مهمی است که بعضیها اشتباه میکنند، فکر میکنند که جناب امکلثوم غیر از حضرت زینب (س) بودند. خیر. یکیاند. امکلثوم همان حضرت زینب. شخص چهارمی ندارد. نه، یک زینب (س) بیشتر نیست. امکلثوم ما یک امکلثوم ربیبه دارد، امیرالمؤمنین ربیبه. از یک زن دیگری که آن زن بچهای داشته از شوهر قبلی، آمد در خانه امیرالمؤمنین، بزرگ شد. امکلثومی که به خلیفه دوم دادند، این بوده قاعدتاً. قزوینی اینها را مفصل نوشته، خیلی جزء غیر قابل استفاده اثبات کرده که حضرت زینب (س) با امکلثوم یکی است. اصلاً روشن هم هست در نقلهای تاریخی. بله، خطبه امکلثوم در کوفه. نقلی که کردم، خطبه حضرت زینب در کوفه است. یا حضرت امکلثوم، حرف حضرت زینب را دوباره تکرار کرده؟ همه را از دم گفته.
امیرالمؤمنین منزل حضرت زینب (س) بودند. امعقیله بنیهاشم، یک همچین شخصیتی هیچ نقلی در مورد عبادات خاص ایشان... تهجد شب بوده، بیداری شب بوده، و آنی که محوریت داشته، بیداری شب بوده. سایرین هم داشته. در صورت... حالا در صورت الان اینها را داریم، مشکلی هم نیست. غرض اینکه اینی که ما داریم خوب است، چیز خوبی است، بدعت نیست. به این شکل نیست که حالا مثلاً کسی خانه ماند و جایی نرفت و اینها. علامه طباطبایی شب قدر المیزان مینوشتند. شما برخی مجلسات را شب نوزدهم ماه رمضان این جلد تمام شد. آیت الله جوادی آملی همینطور. در تسنیمشان جالب است. مثلاً آخرین تسنیمی که مثلاً چاپ شده، میگه بیست و پنجم تیر مثلاً نود و پنج داشتیم تخمه میشکستیم، تسنیم را تمام میکرده. دو شب پیش جلد چهل و سه تسنیم را تمام چاپ شد. خلاصه غرض اینکه یک دور پیاده کردند، دادند به ایشان تصحیح کردند. و متنی که الان هست متن خودشان است، یعنی گفتارشان را خودشان ویرایش کردند و پاورقی زدند.
«المرتد یستطاب، المرتد یستطاب.» المرتد یستطاب. شعر مشغول بشه. «مستطاب» یعنی توبه داده میشود. از او طلب توبه میشود. استتاب، یستطیب، استتابه. مثل چی؟ مثل استقام، یستقیم و استقامه. بله، حالا اینجا یستطیب، یستطاب. یستطیب یعنی طلب توبه میکند. یستطاب یعنی طلب توبه میشود. از مرتد میخواهند که توبه کند. بله، از مرتد میخواهند که توبه کند. «چقدر؟ ثلاث ایام.» در سه روز. یعنی سه روز از او طلب توبه میشود. «فان تاب ... و الا قتل یوم الرابع.» پخش میکند. «فی رجل رجع عن الاسلام.» درباره مردی که از اسلام مرتد شد و برگشت. «فقال یستطاب.» حضرت فرمودند: «طلب توبه میکند و الا قتل.» مجموعه ولی آنجا ما چی داشتیم؟ «مفعولٌ فیه ایام.» بله، آن هم «یوم الرابع». «وقت صلاة الجمعه یوم الجمعه ساعة تزول الشمس.»
در مورد تفاوت مضاف الیه و صفت، دیشب من روی آن فکر کردم. یک متنی روایتی بود ولی یادم رفت، چون نمینویسیم. تفاوت خیلی جالبی را دیدم که کاملاً فرق میکند بین دو تا معنا. نکتهاش روشن شد برایم. المیزان داشتم میخواندم یا روایت داشتم میخواندم. تفاوتش روشن شد ولی چون یادداشت نکردم، یادم. همین الان یک لحظه یادم افتاد که خب اینجا چی شد؟ «وقت و صلاة الجمعه یوم الجمعه ساعة تزول الشمس.» ساعت... حالا اگر ساعتَش بگوییم... ساعتُ... چه فرقی میکند؟ ساعتُ زوالُ الشمس. ساعتَ... نه، یکیش خبره، یکی ظرفه. وقت نماز جمعه در روز جمعه در ساعتی که شمس زوال میکند. یکیش خبر بود. یکی دیگر این است: «وقت نماز جمعه در روز جمعه ساعتی است که شمس زوال میکند.» یکیش خبر بود، یکیش ظرف. بعدش بیاد.
«وقت صلاة الجمعه» چی چی؟ «و لا بأس ان یؤذن الغلام قبل ان یحتلم.» غلام یعنی چی؟ «ان یؤذنَ، لا بأس ان یؤذنَ الغلام قبل ان یحتلم.» احتلام یعنی بلوغ. قبل از اینکه بالغ اشکال ندارد که بچه که هنوز بالغ نشده اذان... «لیتزین احدکم یوم الجمعه.» تزیین داده بشی. تزیین کند. آها، احسنتم. «اغتسل یوم الاضحی و الفطر و الجمعه.» «مس المیت عند موته و بعد غسله و القبله لیس بها بأس.» حالا جمله آخر کار نداریم.
«مس المیت عند موته و بعد غسله.» دیگه چی؟ «مس میت.» مس میت کی اتفاق میافتد؟ کی؟ آها. میشود مفعولٌ فیه. هنگام مرگش. یعنی مرده و حالا میگن سرد بشه بدنش. مس آها. «و بعد هنا نه، آخرش داره خبر میگه.» وقتی که مرده و بعد غسلش دادی دست بزنی مشکلی و قبله... قبله چیه؟ بوسیدن. بوسیدنشم اشکالی ندارد. نه دیگه همین لازم نیست. پس چی شد؟ قبله. قبله هم پس. «عند موته و عند بعد غسله.» مال جنایت… مال مسجد المیت بود، هم مال قبله. کل کردن. تقبیل، تقبیل یعنی تقبیل الید. «تقویل، تقبیل الید کالصلاة.» بوسیدن دست مثل نماز. بله، شما کسی را دستش را ببوسی انگار نماز خواندی. به سمت… استثنا شده، عالم و سید و پدر مادر استثنا شد. حکام و اینها را در روایت خیلی چیست که مذمت کرده که اصلاً انگار بندگیش را کردی. آدم درست حسابی باشد.
«الکلام بین الاذان و الاقامه فی صلاة الغداة مکروه.» «الکلام» بفرمایید. مکروه است. کجا؟ کی؟ «بین الاذان و الاقامه فی صلاة الغداة.» صلاة الغداة کدومه؟ نماز صبح. بین اذان و اقامه مستحب است یک انسان چیزی بگه و دعایی بکند، سجده بکند. حرف هم میخواهد بزند، هرچی. در نماز صبح بین اذان و اقامه، بین این دو تا کلام مکروه است، صحبت کردن است. چرا؟ «فی صلاة الغداة اطلاقش اینجا کلام روایت کامل.»
«علی الامام فیها ای فی الجمعه.» بفرمایید. «علی الامام» در امام نماز جمعه «قنوتان». قنوت «فرکة الاولا قبل الرکوع و فر رکعت ثانیه و سر رکعت ثانیه بعد رکوع.» قبل و بعد میشود این هم از این. نه، رکعت فعلت. یک رکوع. فرض بازه زمانی سجده، یعنی یک سجده. «قتله» یعنی یک ضربه. یعنی یک ضرب. جلسات این چیزه دیگه. به محض اینکه میروید رکوع، میشه یک رکعت. سجده، فلان. سجده الاولا. خب، همان سجود یا سجده. سجده همان که اول، تمام. در توی آن یک رکعت اول، یک سجده اول، یک سجده دوم. در سجده اول، سجده دوم. نه، قید توش. ببینید، یک بار چون داره، یک بارش یک زمانی دارد دیگه. یک زدن یک زمانی دارد. یک بار رفتن. یک بار حجه، حجة الاسلام، یک حج. خود این یک زمانی دارد که سه ماه میشود مثلاً. زمان فعله، نه اینکه هیئت دلالت بر زمان بکند. چون میخواهد این ماده اتفاق بیفتد، زمان میبرد. نه اینکه هیئت دلالت بر زمان بکند. در مورد ظرفها گفتیم ظرف مبهم داریم و ظرف زمان داریم و ظرف مکان داریم.
«و ما عملت من سوٍ فتوَدُّ لو ان بینها و بینه امداً بعیدا.» «بینها و بینه و مفعولٌ فیه.» «لابثین فیها احقابا.» سوره نبأ، آیه بیست و سه. «لابثین فیها.» لبث به معنای چیست؟ درنگ کردن. «لابثین فیها.» درنگ کنندگان. درنگ کنندگان بنده در آن قیامت یا جهنم. «فیها احقابا.» اینم نکته خیلی مهم. احقاب ظرف. حقب. هر هشتصد سال را میگن یک حقب. یا هر هشتاد سال. احقاب یعنی چندین هشتصد سال. احقابا مفعولٌ فیه. احقابی را در آن خواهند... امام توی چهل حدیث، چهل حدیث، تن آدم را میلرزاند. هر جمله بابت هر رذیله چقدر آدم را نگه میدارند؟ چقدر... بین هشتاد و هشتصد تردید دارم. یا هشتاد سال یا هر حقبی. یا...
خدا بیامرزد پدر آقای مصطفوی. و خودشان سالهای متمادی. «و نام الحقب سمامون الحب.» هشتاد سال. تنها قبری که ضریح دارد آنجا ایشان است. در اتاقک ته اتاقک ضریح کوچکی است. ایشان که هشتاد سال هم خیلی قبول ندارد. اصل الواحد به کیف میگن حقیبه؟ اصل واحد آنچه امتداد دارد و مداوم است. میخواهد زمان باشد مکان باشد یا هرچی. حقب به آنچه که یشد به رحل شتر باهاش سفت میکنند. به آن میگویند حقب. «او یشد به رحل الی بطن البعیر.» یا آن پشت چیز و شتر و به شکمش میبندند بار را. کمِ حقیبه. بله، کیف نیست. بله، حقیبم کمربند است. بله، کمربند. آنی که امتداد دارد، میکشد، میبندد، کش میآید. بر رحل میگن حقیبه. و همچنین آنچه امتداد از زمان و مکان دارد مثل حقب به معنای دهر. یا آنچه مرادف هشتاد سال است. یا آنچه معنای قرنه طویله است در آسمان. و جمعش احقاب. حالا یک جورایی هشتاد سال هم انگار ایشان پذیرفته ولی در مجموع میگه که اصل همان امتداد است. حالا احقاب را خلاصه احقاب اینجا مفعولٌ فیه. بله، سالهای متمادی. حالا اگر چیز باشد، اقل جمع هم سه تا بگیریم، محل اختلاف. سه تا هشتاد تا میشه چقدر؟ دویست و چهل تا. «کلابثین فیها احقابا.» حداقلش دویست و چهل سال. دویست و چهل سال قیام که هر روزش پنجاه هزار سال دنیاست.
استاد... بانگ زندگی هم همان شاید نشود. در… استاد میفرمود که کسی بیاید به شما بگه که آقا یک طلا بهت میدهم، نیم ساعت ازت میگیرم. یا یک سفال بهت میدهم هشتاد سال دستت باشد، کدامش را انتخاب میکنی؟ دنیا سفال فانی است، آخرت طلای باقیه است. به چه دیوانگانند آنها که سفال فانی را میگیرند و طلای باقی را رها میکنند. جملات قصار استاد. نام علی صل علی. بیادبی هی. بله، حقب جای دیگر هم داریم. «لا ابرح حتی ابلغ مجمع البحرین او امضیَ حقبا.» فکر کنم سوره یوسف بشه. محصول ذوالقرنین چهل و هفت، چهل و هفت. کهف. کهفش چهل و هفت. این که نیست. حقب کهف است. پس چرا آدرس غلط دادی؟ آیه شصت. «قال موسی» بله، حضرت فتاهو. به آن رفیقش:
«لا ابرح حتی ابلغ مجمع البحرین.»
دست از طلب ندارم تا کام دل برآید. دست بر نمیدارم تا به مجمع البحرین برسم. خیلی حرف عجیبی است. قضیه مجمع البحرین. نکته و خضر قرآن است دیگه. هم آن را دارد میگه هم این را دارد میگه. دو تا بحر موسی بهره هم خضر. یکی دریای شیرین است یکی دریای شور. بعدیها متفاوت.
حالا در مورد چیز که دارد که حضرت موسی معروف بود بین انبیا به حدت و غلظت. وقتی هم که چیز... در قارون، در دل دریا بود، زیر زمین بود. عصر یونس وقتی که رد میشد توی شکم نهنگ صدایی شنید از زیر زمین. روایت از روایت امیر قصص الانبیا. جزایر این است. بعد صدا را که شنید، شروع کرد حرف زدن. گفتش که چه کسی هستی؟ گفت: «من قارونم.» گفت: «تو چه کسی هستی؟» گفت: «من یونسم.» «یونس بن فلان.» شناخت. سریع گفت: «از موسی شدیدالغضب چه خبر؟» گفت: «مات.» گفت: «عجب.» «از هارون چی چی با یک وصفی از آن چه خبر؟» گفت: «مات.» گفت: «عجب.» «از خواهر موسی چه خبر؟» چون پسر خاله بودند یا ظاهراً یک نسبت داشتند. قارون، آن خالش فکر کنم میشد. حالا یا از مادر موسی، از پسر خاله یک نسبتی. حالا این سوالی که پرسید از خواهر موسی چه خبر و اینها؟ اختش که «فبصرت به عن جنب.» دنبالش راه افتاد، پیدایش گفتش که آن هم مثلاً مات و اینها. این هم یک افسوسی خورد. آنجا دارد که این، همین سوالی که کرد، صله رحم. خدا به حساب و نجاتش داد از زیر زمین. نجات روحانی زیاد میخواند. روایت مسجد امام. بله، قارون پرسید. یک تاسف خورد که عجب از دنیا رفت. صله رحم که خدا از زیر زمین نجات... شدیدالغضب موسی شدیدالغضب چه خبر؟ در روایت هم زیاد است که معمولاً حضرت موسی را به عنوان شدیدالغضب و سهمگین، پرزور و رامین تعابیر. معمولاً. «فوکزه فقضی علیه و القی الالواح.» خلاصه این خیلی، بله.
حالا خدمت یکی از علمای مشهد بودیم خیلی نکته لطیفی گفت. خیلی جالب. ایشان فرمود که حضرت موسی وقتی که چوپان بود، یک بزی را گم کرد. وقتی پیدایش کرد، بغلش کرد، بوسید. وزرا گفت: «تازه این شدیدالغضب انبیا. حالا تو بچهات را گم کنی چیکارش میکنی؟» خیلی جالب بود. گفت: «بغلش کرد، بوسید. بچه را گم میکنی یک فصل میگیری، میزنی در قرآن. خیلی غضبش و اینها نمود. الواح را پرت میکند. با مشت توی شکم این میزند. دیش هارون را میگیرد، میکشد. محسنش را میگیرد، میکشد. خیلی غضبان است. سپاه پیغمبر را بگیرد، بکشد روی زمین و این چه وضعشه؟ چرا اینجوری شد؟ رضوان الله اینجوری بود.» حالا دریای شور بوده. از شورتر بود. صدایش درآمد: «بچه را برای چی میکشی؟» دوباره چیست؟ مفعولٌ فیه. یا به استادم میرسم یا میرم سالهای سال توی این بیابون، حقوق و بیراه هشتاد سال توی این بیابون. عجیبه ها. حالا او میگه من در طلب استاد حقوقی را میرم. بنی اسرائیل دچار تیه شدند: «یتيهون فی الارض اربعین سنة.» این در طلب استاد گفت من سالهای سال میرم آنجا. استاد بود. گفت بیاین تا این عرض مقدسه برسیم. سوره مائده است. بیاین برسیم در شما همین پشت در که بیاین اینها پیروز شدیم. آنها گفتند: «ما نمیأذهب انت و ربک.» تو با خدا... یادم نیست سی و پنج گفتم. تو با خدات برو. نرفتند و چهل سال توی بیابون دچار تیه شدند. یکی میگفت که ما به جای طی الارض، طی الارض داریم. طی الارض دارند. یا دم... طی الارض کسی که اتصالش با ولی خدا و استاد معنوی و اینها، دچار طی الارض میشه. تای دو نقطه یا ه دو چشم. طی. سرگردانی، آوارگی. خب این هم از حقوق. «لابثین فیها احقابا.» خب این هم یکی.
فقط «لبثت فیکم عمراً من قبله.» یونس آیه شصت. یعنی بعضی از آیات قرآن آدم یقین دارد اگر به این مناسبت آنجا بحث نشود توی حوزه هیچ کاری باهاش ندارد. هیچ تناسبی نه با فقه دارد نه با اصول دارد. بعداً میخوانم. مفعولٌ فیه ظرف مبهم. «لبثُ فیکم لبثتُ فیکم.» بین شما مدتی را. «عمرا» عمری را در بین شما طی کردم، گذراندم. «من قبله.» قبل از این جلوی چشم شما بودم. دیدید من را. «عمر» یا «اُمور» همین جا دوباره مفعولٌ... حالا آن از باب اینکه نعت این محسوب میشه. بله. خب.
«شهر رمضان فلت سنینه فی اهل مدینه.» سوره طه، آیه چهل. «فلت سنین فی اهل مدینه.» «سنین» تمیزش هم توشه. ندارد. معمولاً سنین را با یک عددی: «ثلاثون سنة بعد.» یا مثلاً «ثلاث و سنین ثلاث و سنوات اربع السنین اربع سمانی.» یک چیز بشین. هفت سال. سوره یوسف چی بود؟ «سبع حسن آباد سبع سنوات» بود. یک چیز دیگه توی ذهنمه. نه، «سبع سنین تزرعون سبع سنی.» بله، «سبعین.» آنجا «سبع سنین» بود. هفت سال. اینجا «سنین» خالی است. معدودش را، عددش را نیاورد. اینجا پس سالهایی نکره است دیگه. ولی در عین حال مفعولٌ فیه مجهول است دیگه. چه سالهایی را در اهل مدینه گذرانده؟
«یتلون آیات الله آناء اللیل.» «آنا اللیل آنا ال...» آنا چی میشود؟ جمع آن. الآن. الآنِ. الآنِ تعریف است. آنش یعنی چی؟ زائده. آن در آن آن زمان. یعنی «آنا». غیر از سوره آل عمران آیه صد و سیزده. «و من آناء اللیل.» اضافه شده آنا بخاطر الف و چیزش. الف و همزه انبیا. انبیا مثل انبیا. انبیا. اولیا. اشیا. اشیا جمع. حروف اصلی قبل از الف باشد. حالا بین علما اختلاف شده. علما برای جلسه آنا غیر منصرفه است یا نیست. خلاصه «آنا اللیل.» جاهای دیگر هم داریم: «من هو قانت آناء اللیل.» این آنا غیر منصرفه است که معمولاً در قرآن «یوم الفرقان»، «یوم العصفه»، «یوم الطلاق.» «یوم» مفعولٌ فیه. «حین موتها.» هنگام مردنش. این هم مفعولٌ فیه. «حین البعث.» مفعولٌ فیه. «الآن حس حس الحق الآنَ حس حسن حق.» «الآنَ» مفعولٌ فیه. «الیوم اکملت لکم دینکم.» مفعولٌ فیه. نه، همه الیوم. یوم اینها معمولاً در قرآن مفعولٌ فیه است. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...