اصیل»؛ زمان جزا و استراحت روز
«بکره و اصیلاً»؛ آغاز و انجام تسبیح
«عشاء»؛ زمان تاریکی و نماز شام
«عشی»؛ غروب تا عمق ظلمت شب
«ضحی»؛ هنگامه اشراق و روشنی
نماز وتر؛ راز شبانه امامان معصوم
«یسبح بالعشی و الإبکار»؛ ذکر دائم مؤمنان
شب؛ وقت مناجات، روز؛ صحنه تلاش
تطابق بکره و عشی در فصول سال
واژههای زمانی؛ اعجاز نظم در قرآن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
کلماتی که در قرآن بهعنوان ظرف استعمال شده را برخیاش را عرض کردم. یکی دیگر از این کلمات، واژه "اصیل" است. «بُکرهً و اصیلا». اصیل اینجا معنای حقیقیاش در این ماده، آن چیزی است که بر آن بنا میشود. اصل، ریشه و مبنا. میخواهد در جمادات باشد، نباتات باشد، حیوان باشد، معقولات باشد، علوم باشد؛ به آن زیرساخت دیوار میگویند "اصل حائط"، به ریشه درخت میگویند "اصل شجر"، "اصل انسان"، "اصل معرفت"، "اصل در الفاظ"، "اصل در معانی". و بعید نیست که "اسلح" (مار) مَأخوذ از این معنا باشد. پس گویا مار اصالت دارد. به یک ماری میگویند "اسلح"؛ بین همه مارها این اصالت دارد، یک مار خیلی درشتی است و مارهای خیلی هولناک. همه از روی این بقیه سوسولبازی است. اصل این است.
یکی نوشته بود که: «اصل تشییع جنازه، تشییع جنازه امام حسین (ع) است و بقیه دیگر همه سوسولبازی است.» سوسولبازی! اصل آن است.
اصل تشییع جنازه! اصل حرمها مثلاً کجاست؟ اصل نمیدانم اصل خاک کربلاست، بقیه دیگر تربت نیست، خاک گفته میشود. تربت اصل مال کربلاست. آورده بود: «تربت عصر مال کربلا! تربت اصل مال کربلا!» در بین زمانها هم، زمان بعد از عشی که آخرین ساعت از روز است، در مقابل "بَکره" که اول یوم است. بهخاطر اینکه یوم، زمان عمل است، میخواهد خیر باشد یا شر؛ با بکره شروع میشود و با اصیل تمام میشود. یعنی نتیجه عمل تو هر روز، نتیجه عمل میخواهد مادی باشد، میخواهد روحانی باشد.
عرض کنم خدمتتان که کسی این فایلها را گوش بدهد، چه چیزها که نمیشنود! در این فایل مباحث است دیگر. اصیل، اصیل ساعت آخر از روز، وقت گرفتن مزد است. اصیل، جانم، پاداشش را آن موقع میگیرد. اصالت دارد در بین ساعات روز، از باب اینکه دیگر اصل است دیگر. اول اصل استراحت، اصل گرفتن پول و مزد و اینها. «بُکرهً و اصیلا». روز که میخواهی کار را شروع بکنی، "بکر" است دیگر. آقا، زحمت شد! "صَبِّح بِکرتَ و اصیلا". بکره میخواهد روز شروع بشود، تسبیح کن و با ذکر خدا باش. خودت را کارهای ندان. بعد فکر نکن که خدا هم دارد امروز میگوید: «روز از نو، روزی از نو.» حالا روزی از نو، رازق هم از نو! خدا هم حالا از نو! این که گفتیم در هر بحثی که تسبیح آمده، یعنی زمینهای هست برای اینکه آدم یک توهماتی پیدا کند، اینجا آدم امروز هم خدای اول صبحش است. و خدا! مثلاً روزش شروع شد و «بُکرهً و اصیلا». خب الان دیگر کار ما تمام شد، دیگر کار خدایمان تمام است، برای استراحت. اصیل، اول استراحت، اصل استراحت. وسایلت را بردار. اسباببازی! توپت گذاشتیم برای جایی میماند... آن یک چیز دیگر بود، "عشی" بود! ها! یک چیز دیگر بود. "لیل". لیل هم... حالا یادم نیست. یکی از اینها با انواع و اقسام صداها، به قول صدا و سیمای آمبیانس؛ با آمبیانسهای متفاوت ما بحث داریم. مردم بدانند چه وضعیتی: بحث را تعطیل نکردیم. زیر بمباران و شکنجه و... جوادی هست. یکی از، در سه سوره آل عمران، چیه؟ بمبگذاری! آن چیز موشکباران قم! آنجا آن ساعت بوده، وسط درس منفجر میشود. قم! والله المستعان.
اصیل پس اصالت دارد در بین ساعات روز. چرا؟ چون وقت محصول است. وقت آسایش، جزاء است. انگار از آن موقع تازه طرف اول استراحتش شروع میشود. «اصیلاً بُکرهً و اصیلاً». انسان ۲۵. احزاب ۴۲. آدرسش را بنویسید فرقان ۵، نور ۳۶، نور. آیه فرق میکند: «يُسَبِّحُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصالِ». ادب را هم نگفتیم. نه، آصال جمع اصیل است. اصیل، آصال. «غَدات، غُدُو». ادب قُدُس. جمع غُدات. آصال، جمع اصیل. اصل و اساس با همدیگر فرق میکند. در اصل، فرع هم هست؛ اصل و فرع. ولی در اساس لازم نیست یکی دیگر هم باشد. ممکن است من اساس یک کاری باشم، ولی آن من که اساساً یک فرد دوم لزوماً لازم نیست باشد. ولی وقتی اصل است یعنی فرعی دارم، یعنی یک چیزی به من ملحق میشود، ربط دارد. ولی در اساس لزوم نداری که یک فرد دیگری... این هم میشود.
"اصیل". واژه بعدی "عشاء". «جَاءُو أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ». یوسف ۱۶ و نور ۵۸: «مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ». خوب، ماده "عشو" جالب است اشتقاقش با همدیگر. "عشی" و "عشی". مرحوم مصطفوی این دو تا را یکی گرفته است: "عشی" و "عشی".
اصل آب سؤال. حاج حسین و پسران. اصل "عشو". ماده "عشو" که البته مرحوم صفوی، "عشی" گرفتیم. اصل ماده "عشو" انگار در واقع "عشیو" بوده، شده "عشی". یک چیزی در محیط تاریک که نور کم است بیاید، این میشود ماده "عشی". در قرآن داریم: «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَٰنِ». سوره زخرف آیه ۳۶. هرکس دچار "عشوه" بشود نسبت به ذکر خدا، نابینایی. یعنی تاریک بشود، ضعف بصر پیدا کند. ذکر رحمان که اَنَّهُ نور است، این طرف دچار ظلمت میشود. چون از نور فاصله میگیرد، دچار ظلمت میشود. دیدش کم میشود، افق دیدش کم میشود. وقتی کسی در محیط تاریک واقع بشود، چشمش هم ضعیف باشد. یا چشمش ضعیف باشد و در تاریکی نبیند. یا در قلبش ظلمت یا حیرت یا جهل باشد، اینها همه بهش میگویند "عشی". "عشا یعشو عشوان". حالا گاهی هم به کسر شین است "عشی یَشی" که این دیگر در این محیط ثابت بماند. "اَعشی" کسی است که شبها نمیبیند. به این میگویند "اعشی". «احرج و اعمی و اعش». اعشی کسی است که شبکوری دارد، روزها میبیند، شبها نه. خوب، وقتی با "عن" بیاید دلالت بر میل و توجه دارد. وقتی با "اَن" بیاید دلالت بر اعراض و ادبار. عشاء از اولی است که جو منکدر میشود، فضا. تا اینکه ظلمت شدت پیدا کند در شب. اول تاریکی اولی که نور میرود را میگویند "عشاء". عشی به معنای گذشتن ربع یا ثلثی از لیل؛ یک چهارم یا یک سوم شب. این میشود "عشی". صلاة عشاء، طعام عشاء، شام بخور. ساعت شام کی است؟ بله، اصیل هم همان نزدیکای غروب است. ورود کن، از آن مثلاً قشنگ که تاریک شد. یک ساعت اصیل داریم. من خیلی حضور ذهن ندارم واژهها را. "غَدات" را داریم، "بکره" را داریم. فجر، صبح، سحر. بعدش بعد "بکره"، صبح را داریم. صادق، شفاعت، سمانه. خودش دو تا. زمان آخر آخری که دارد دیگر، سحر تمام میشود، میشود قبل صبح. "ضحی"، صبح نزدیک ظهر. این ساعتها. بعدش "عصر"، "مساء" نزدیک غروب. بعد از ظهر است دیگر. بعد از ظهر به سمت تاریکی. "اصیل" آخری که دیگر روز تمام شد. "مساء" را هم همین است، از ظهر که رد میشود. حالا این نمیدانم واقعاً این دو تا... بله، اینها خیلی کوتاه و وسیلهای از غرو. عصر عمده از بکر تا ظهر، شب به هم میرسند. یعنی کلاً روز و شب را اینجور میگویند. به جای "یوم" و "نهار". آن در واقع تعبیر مجازی است. اصیل، بعد "عشی". بعد، خدمت شما عرض کنم که "نَصَف" برای، چیز بود، سبک. خوب وسط شب، نصف شب. "زُهَر" میگوییم. "زُهره" نمیگوییم. "زُهَة" شاید منظورش "ظهر" است "حین الزُهو". دقیقاً خود ظهر، خود اذان ظهر. تقریباً میشود خود ظهر. بگذاریم دیگر. باز هم واژههای دیگر داریم. انیمه شب را بهش میگفتیم، آن "بیات" نبود. "آناءُ اللیل". "غشیان" آقای دکتر گفتند، ظاهراً دیدند. الان به ذهنم نیامد. "شفع" و "وتر". قسم به جفت و تک. "شفع" جفت، از باب اینکه نماز وتر یک رکعت است. «کثیراً ما اوتر ابی بعد الفجر». امام رضا (ع) میفرمایند که: «خیلی پیش میآمد که پدر من نماز وتر را بعد از اذان صبح میخواند.» نماز وتر. خوب، عشی گفتند که حالا گاهی هم آن مضافش حذف میشود: «صلاة عشاء، طعام عشاء». پس وقت شام در واقع کی است؟ وقت همان نماز عشاء است. یعنی الان که به ساعت ما تقریباً یک ربع به ۷ میشود، اذان عشاء، همان وقت شام است. نه، ده و نیم یازده! خیلی وقتها عشاء میگویند منظورشون یا شام است یا نماز شام، نماز عشاء. مصدر آن از "عشوة" (قلب یاء شده عشاء)، مثل "غشا" و "قتا" و اینها است. استعمالش در وقت یا طعام غلبه پیدا کرده است. «سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ». «یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالإِشْرَاقِ». سوره آل عمران ۴۱، صاد ۱۸، غافر ۵۵، انعام ۵۲، مریم ۶۲، غافر ۴۶. از اسرار الهی این ساعتها خیلی عجیب است. اشاره.
بحث بعدی در ۱۱ تا آیه این ماده به کار رفته. در پنج تایش نکره است، شش تا معرفه. در آن شش تایی که معرفه است، بابا مجبور شده یا عطف مجرور. ماده عشو را خود کلمه "عشی" ماده عشو... چیز هم هست. "ذکر رحمان" هم یکیاش است. یکی دیگر هم، خوب، «جَاءُو أَبَاهُمْ عِشَاءً». این «عِشَاءً» چرا منصوب است؟ ظرف زمانه است و مفعول. در برابر "ابکار" وقتی میآید که خب هم معنای عشاء است که گفتیم. یک جایی عشی مقدم شده: «عشی و الابکار». بهخاطر تسبیح و حمد است. چون ذکر و توجه به خدا در شب مناسبتر است. برای همین گفته: «سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ». شب و صبح تسبیح کن. ولی در یک سری آیات هم صبح و شب گفته: «بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ»، «بُکْرَةً وَ عَشِیًّا». در اینها چرا؟ چون در امر طبیعی و جریان واقعی و از ابتدای روز و ساعات اشراق شروع میشود. تعبیر به "ابکار" (مصدر اشاره) میشود بر آن به لزوم استمرار در تمام ربک: «بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ». «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ». «إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ». «وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا». «لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ». رزق در اول روز داده میشود معنای... بله، بله. در همه اینها تطابق. کلمه "عشی" هم مثل "علی" و "نجی" است. آنچنان که ظلمت درش ثابت است. چون صفت مشبهه است و ثبوت را میرساند. این هم نکته خیلی مهم است. پس تفاوت عشاء با عشی چیست؟ "عشاء" زبانش ممتد و ثابت است. "عشاء" اولش باشد. "عشی" جلوتر. باز خودت در همین تایمی هم که بهش عشاء گفته میشود باز فرق میکند. عشاء بگوییم یا عشی؟ عشاء بر وزن "فعال"، ابتدای فروش مصدرش است. نه، "العشاء" مصدر فی الاصل. گفتم عشاء مصدر. آن یکی. یک عشاء داریم، یک عشا داریم. "عشا" اونی که با همزه است. "عشا" اونی که بیهمزه است. "عشی ندیدن ذکر الرحمان". اینی که عشا مصدر. جان. "عشاء مستعل" مثل "قناع" تاریک شدن. «جَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً» یعنی در زمانی که تاریک شده بودند آمدند پیش پدرشان. حالا "عشی" اگر بگوییم وقتی که تاریکی مستقر و مستمر بود. چند تفاوت کرد. ندیدن، کورچشمی، در ظلمت سیر کردن. جفتش یک معنا دارد ولی آن یک تفاوت کوچکی دارد. «الَّا عَشِیَّةً». روز قیامت من فکر میکنم که یک "عشیه"ای را فقط گذراندند. همه دنیا و برزخ و اینها. یک "عشیه". «یُسَبِّحُونَ فِيهَا بُکْرَةً وَ عِشِيًّا». «وَعَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ». اینجا عشی را در برابر ظهر آورده. ظهر دیگر قشنگ دیگر ثبوتی دارد خورشید. "عشی" یعنی دقیقاً تایم مخالفش میشود دیگر. آن وقتی که آنور نیمکره خورشید رفته، اینور که زهره ظهر است، آنورش میشود عشی. مراعات کرده. این هم نکته بسیار مهمی است.
در این زمانها ملاحظه تطابق اینها با هم. تطابق با همش دقیقاً آن وقتی است که الان اینجا مثلاً صبح هست، آنور نه. نیمکره. نیمکره نسبت به خورشید لحاظ میشود. این قضیه نیمکره لحاظ بشود. اینور که الان زهره ظهر است، آنور نصف شب است. نیمکره که تفاوت نمیکند که. خوب، ساعت ۱۰ صبح الان "بوکر" نروژ ۲ بعد از ظهر "عشی". در صورتی که تایمی و نیمکرهای جواب نمیدهد. نه، در دو سر نیمکره که با همدیگر دقیقاً ضد. ایران و نروژ را با هم مقایسه نکنیم. دو سر نیمکرهای دقیقاً اینوری که الان نصف ظهر است داریم با شخص صحبت میکنیم خودش باید با خودش سنجیده بشود. خودش بله. نه، نه. خود این زمانهایی که در برابر هم آورده را میخواهم بگویم که میتواند روشن بکند که الان اینجا اگر "سر زهره" ظهر است، "عشی"اش مقابل، مقابل دقیقاً اینجا میشود عشی. دقیقاً نقطه مقابل. نکن پسر! قضیه تابستان بلندتر است و در زمستان کوتاهتر است. باز جابجا میشود. در یکی از "عشی"اش بیشتر است، در یکیاش "عشا"اش بیشتر است. جابجا میشود. خود همینها هم چه بسا نوعی باشد. «بُکرَةً وَ عَشِیًّا»، «بُکْرَةً وَ أَصِیلًا». در تابستان اصیل بلندتر است، «بُکْرَةً وَ أَصِیلًا». در زمستان "عشی" بلندتر است، «بُکْرَةً وَ عِشَیًّا». خود اینها هم بعید نیست که کدام مردم، آیه.
کلمه بعدی هم "ضُحاً" است. حالا بحث بعدی منعقد بشود. "ضحی" زمانی است که شمس در آن بر ناحیه اشراق دارد. ببینید این خیلی مهم است. شمس در یک ناحیهای وقتی اشراق دارد، این میشود "ضحا". دیگر قشنگ دارد، مثل الان. الان اینجا "ضحا" در قبال "عشا" و "لیل". پس هرجا که "عشا" باشد، آن طرف "ضحا" است.
حالا عشاء میرود به سمت "نصف اللیل"، "ضحا" میرود به سمت "زوال" و "ظهر". وگرنه همش "ظهر" به سمت "ری" است، یعنی صبح دیگر تمام شد. حالا جالب است استاد ما میفرمود که مثلاً در مورد دعای عهد گفته که "صباح" بخوانید تا ۱۰ صبح. "صباح". دعای عهد را اول صبح میخواند، اول طلوع آفتاب. دعای عهد را اجرا میکند در کشور عربی که اینطور است؛ گوشی، کشور شیعه، رادیوهاشون، یعنی ماهوارههاشون و اینها. اول صبح بعد طلوع آفتاب. "صبح" "صبح" انصراف به "غداة" دارد یا انصراف "بکره" دارد؟! اینها خیلی مهمها! سیره اصحاب و علما بر این بوده که بعد از نماز صبح میخواندند. خوب، ارتکازشون این بوده. جان. بعد نماز صبح گفته طلوع فجر یا طلوع آفتاب؟ حالا چه بسا آنورش هم باز در بر بگیرد. یعنی من هنوز نماز صبحم را نخواندم، صبح شده، اذان صبح شده. دعای عهدم را میخوانم بعد نماز اذان صبح. صدای ماست! در روایت "فجر" تعبیر "فجر" بله. دعای صباح، وقتش کی است آقای بهجت؟ بعد طلوع آفتاب میخواندند دعای صباح. دیگر بعد خود مثلاً دعای عهد تا کی؟ خب الان که "ضحا" شد دیگر وقت دعای عهد. قائل به چی بشویم؟ تاکیدی و تاسیس، زمان مدخلیت ندارد. در صورت عرض کنم خدمتتان که "ضحاء" در بهشت: «لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَی». آیه قشنگ طاها ۱۱۹: «إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَىٰ وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَىٰ». بله، ایهام تضادی، ایهام طباق، ایهام تضاد. خوب، «لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَىٰ». نه تشنه میشوی، نه «تضحی». برخی «تضحی» گفتند آفتابزده. این سری آقا این دست ما افتاده، "زهو" ساعتی است که آفتاب شدید. «لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَىٰ». این بیشتر به بیشتر جناس. نه آفتابزده میشوی نه تشنه. زمانی است که ظلمت شروع میشود الی مقدار من اللیل. تا یک و "لیل" تمام مدتی است که شمس سرش غایب است. "ضحا"ی دهان در زمان "ضحا". "ضحیه" آن چیزی است که ذبح میشود. روز "نحر" در آن زمان. روز عید قربان هم که روز "یوم الاضحی" است. قربانی مال این ساعت است. وقتی است که (روشن شده)، شنیدم حج را بکنند تا بیاید چی میشود؟ میشود دم ظهر. "اضحی" عید قربان که آن موقع آن ساعت باید آنجا «یوم الذین»، «یوم الاضحی». جفتش را داریم. درباره ساعتی که روشن بشود، قشنگ آفتاب بیاید. فرعون گفت: «قَالَ مَوْعِدُكُمْ یَوْمَ الزِّینَةِ». نه دیگر، ماجرای چیز است. نه در سوره طه نیست. مگر آیه چند است؟ «فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنْتَ مَكَانًا». موسی گفت: «قَالَ مَوْعِدُكُمْ ... فَتَوَلَّىٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَىٰ حَشَرَ النَّاسَ ضُحًى». همه مردم بیایند "ضحا" ظهر. چیه؟ نه "ضحی" اینجا "ضحی". خوب همین "ضحی" چیه؟ مفعولٌ فیه است. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...