أینما تکونوا»؛ حضور خدا در همهجا
«متی نصرالله»؛ انتظار سخت پیامبران
«حیثما کنتم»؛ جهتگیری به قبله الهی
«ثَم وجهالله»؛ حضور بیمرز پروردگار
«بادیالرأی»؛ ظاهرنگری و سطحینگری
«بعد» در قرآن؛ از زمان تا فاصله
«یوم حصاده»؛ زمان پرداخت زکات
«یوم الحجالأکبر»؛ اعلان جهانی ایمان
آغاز تحلیل لغوی واژههای زمانی قرآن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
خب، در بحث مفعول «فیه» عرض کردیم که کلماتی در قرآن هست که اینها معمولاً به عنوان مفعول «فیه» استعمال میشود. خب، «اَین» و «اَیّان» و اینها را عرض کردیم. یکی دیگر از این کلمات «اَینما» است که البته معنای شرطی هم دارد: «وللهِ المشرق و المغرب فَاَینما تُوَلّوا فَثَمّ وجه الله» (سورهی بقره، آیهی ۱۱۵). این «اَینما» از ادات شرط است، ولی معنای ظرفی هم دارد. «فَثَمّ»، «ثَمّ» هم که معنای «هر جا که رو برگردانید، آنجا وجه خداست». «اَینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بُروجٍ مُشیّده» (سورهی نساء، آیهی ۷۸). دو تا حادثهی اخیر اینها بود دیگر. هر جا که باشید مرگ شما را درمییابد، چه توی استخر سعدآباد باشید، چه توی ساختمان پلاسکو. «بروج مشیده» که دیدنش آرزوی خیلیا بود، هم استخر سعدآباد، هم همین ساختمان پلاسکو، «فی بروجٍ مشیده»؛ بالا رفته، ساخته شده، محکم ساخته شده. خب، این هم از «اَینما».
یکی دیگر از کلمات «مَتی» است. «مَتی» ظرف زمان، اسم استفهام است، شرط هم میآید. ۹ بار در قرآن استفاده شده. هر ۹ بارش برای استفهام بوده و در هر ۹ تا هم خبر مقدم بوده برای اسم بعدش و متعلقش محذوف بوده. «حَتّی یقولُ الرسولُ والذینَ آمَنوا معهُ مَتی نصرُالله» (سورهی بقره، آیهی ۲۱۴). خیلی آیهی عجیبی است. من تنم میلرزد هر وقت این آیه را میخوانم. میگوید: «انقدر ما اینها را دچار فتنه و زلزله و اینها کردیم، صدای پیغمبر در آمد». پیغمبر و کسانی که با او بودند گفتند: «پس نصرت خدا کی میرسد؟». صدای پیغمبر در آمد. نصرت خدا کی است؟ پس چی شد؟ جای دیگر داریم که «حَتّی إِستَیْأسَ الرُسُلُ و ظَنّوا أَنّهم کُذِبوا» (سورهی یوسف، آیهی ۱۱۰). خبری نیست تا اینجا. خدا میگوید: «کُذِبوا»؛ یعنی تکذیب شده. هیچکس به ما ایمان نمیآورد. گفتند که یعنی اصلاً انگار هیچی به هیچی نه. یعنی شک کردن در حقانیت و اینها. مثل خدا خواسته دیگر. از این دین هیچی نمونه. آدم ۹۵۰ سال تبلیغ بکند، ۹۵۰ سال، با ۹۰ روز، جای تبلیغ بکنیم، هیچکس جذب نشود. ول میکنیم رسالت جهانی داشته باشد در کل جهان، هیچکس نیاید. حضرت نوح و «یقولونَ مَتی هو؟» (سورهی سبأ، آیهی ۵۱). «مَتی هو». «مَتی اَسرَعه؟» (سورهی سجده، آیهی ۲۸). «یقولونَ مَتی هذا الفتح؟» (سورهی سجده، آیهی ۲۸). یعنی «هذا الفتح مَتی». در این سه تا چه بود؟ خبر مقدم بود؟ چرا این «مَتی» نکره است؟ وقتی که «مَن اَنتَ؟» «مَن اَنتَ؟» «مَن» هم اینجا خبر مقدم است. خبر مقدم چون صدارتطلب است. بله. «مَن قائمٌ عندک؟» «مَن قائمٌ عندک؟» «مَن قائمٌ»، «مَن حاضرٌ عندک» یا «حاضرون» در تقدیر، آن میشود مبتدا. «ما حاضرون عندک». «مَن» نمیتوانیم «مَن» را مبتدا بگیریم. «مَن» استفهامیه، بله. یکی از مصوبههای «مَن»، چه کسی ظالمتر است از کسی که ... «ما رایت ادرِ ما حسابی» (سورهی انفطار، آیهی ۱۷). «ما رایتُ ادرِ ما حسابی». بله، آنجا که ما حساب که حتماً مبتداست. چون حسابی حساب و کتاب «ما رایتُ یوم حسابی». «ما حسابی» معنایش به نظر میآید که مبتدا باشد. نوع استفهام میتواند اینجا خبر بگیریم. همیشه «ما» مبتدا باشد؟ میتواند خبر مقدم باشد. حتماً باید «مَن» مبتدا باشد؟ آن هم که در تقدیر میگیریم باز نمیتواند مبتدا باشد. «حاضرون معهم».
«مَعَ» یک ظرف است. فقط مفعول «فیه» میآید. واجبالاضافه هم هست. یا به ضمیر اضافه میشود یا به اسم ظاهر. «و ارکَعوا مع الراکعین» (سورهی بقره، آیهی ۴۳). البته اگر حال واقع بشود دیگر مضاف نیست. «معَ مَن حال میشود در حال معیت». در حال با هم بودن. انتزاع میکنیم ازش دیگر. هیس! در حال با هم بودن. «جاء زیدٌ و عمرٌو». این «هذا» مشتق، «هذا» مشتق، اسم اشاره مشتق، به این معنایی که گفتیم اسم فاعل و اینها که نیست. مشتق اصولی است. علامه صرفش مُتَصَرِّف. «حاضرین». فعل ازش میگیرد. «هازِیَتْ، هازِیَةٌ، هازِیَتی، هازیَتْ». نه، مصدر ساخته. مصدر چیز ساخته. جاهلیت از همه، رجولیت (مرد بودن) از «جامع» و «دم» ساخته میشود. نمایندگان استفاده میکند. عصر جدید دو تا «هازِیَت» صرف، از نظر اینکه مصدر بسازیم، مصدرها فعل بهت تنها.
«حَیثُ» ظرف مکان، غیرمتصرف. گاهی از ظرفیت خارج میشود. شبهظرف میشود. یعنی «مِن» با آن استعمال میشود. «اُدخُلْ انتَ و زوجُکَ الجَنَّه و کُلا مِنْها رَغَدًا حَیثُ شئتما» (سورهی بقره، آیهی ۳۵). شما دو تا بخورید از آن درخت در رفاه، «حَیثُ شئتما»، هر چه که هر زمان هر زمانی که خواستی... آهنگ قشنگتر است. هرگونه هر زمان. ظرف مکان. نه، مکان زمان نیست. از آن ظرف زمان. هر وقت ظرف زمان است. هر جا که خواستی بخورید. هر جا که خواستی. نه، هر چه که هر زمانی. هر زمانی که خواستی. آهنگ قشنگتر است. هرگونه هر زمان. ظرف مکان. نه، مکان زمان نیست. آن ظرف زمان. هر وقت ظرف زمان است. هر جا که خواستی بخورید. هر جا که خواستی. "هر درختی که خواستی؟" "از هر درختی که خواستی بخورید؟" مکان است دیگر. از هر جا خواستی بخورید. "وقتی «مِن» بیاید سرش". ولی هر جا هم میشود. هر جا. هر جا که باز مکان است. «هر زمان، هر وقت» نمیشود. نه، «هر وقت» ندیدم استعمال شود. «حَیثُ شئتَ». هر جا بخواه. هر جا خواست. «هر وقت خواستی» میشود «مَتی». «و اقتُلوهُم حَیثُ ثَقَفَتُموهُم» (سورهی بقره، آیهی ۱۹۱). بکشید آنها را هر جا که یافتید ایشان. هر جا که ایشان را یافتید. «و اَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوکُمْ». آنها را خارج کنید از جایی که شما را بیرون کردند. از آن «حَیثُ» که شما را بیرون کردند، شبهظرف. «مِن» آمده سر «اَخْرِجُوهُمْ». «اَخْرِجُوهُمْ» از آنجایی که شما را خارج کردند، در آنجایی که شما قبلاً خارج ... (سورهی بقره، آیهی ۱۹۱).
گاهی به «اَینما» هم ملحق میشود. اینجا اسمی است شرطی است. میشود ظرف مکان هم میشود. «حَیثُما کُنتُم فَوَلُّوا وُجوهَکُم شَطْرَه» (سورهی بقره، آیهی ۱۵۰). «حَیثُما کُنتُم»، هر جا که بودید، «فَوَلُّوا وُجوهَکُم شَطْرَه»، صورتتان را برگرداند. خب، بله.
کلمهی بعدی «ثَمَّ» است. ظرف مکان، غیرمتصرف. چهار بار در قرآن آمده. اولین بار سورهی بقره، آیهی ۱۱۵. «للهِ المشرقُ و المغربُ فَاَینما تُوَلّوا فَثَمَّ وجهُ الله» که خواندیم. سورهی شعراء، آیهی ۶۴. «و اَزْلَفْنا ثَمَّ الآخرین» (سورهی شعراء، آیهی ۶۴). «و اَزْلَفْنا ثَمَّ»، «اَزْلَفْنا» دور کردیم. «اَزْلَفَ» یعنی چه؟ «مزدلفه» زلف. «زُلَفًا لَّدیْنَا اِلّا الله» (سورهی زمر، آیهی ۳). «زُلف» یعنی چه؟ قرب، نزدیکی. «مزدلفه» نزدیک میشویم «مشعر». «مزدلفه» زلف، نزدیکی. «اَزْلَفْنا»، نزدیک کردیم آنجا دیگران را. «وَ اِذا رأیتَ ثَمَّ» (سورهی انسان، آیهی ۲۰). «رأیتَ نعیمًا». اگر آن وقتی که آنجا را ببینی، نعمتی میبینی. آیهی بعد سورهی تکویر، آیهی ۲۱. «اِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ کَریمٍ ذی قُوَّةٍ عِندَ ذِی العَرشِ مَکینٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ». «مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ». مطاع خواندم. «مُطاعٌ» مطاع است او پیغمبر. آنجا مطاع است. امین هم هست. کلمهی بعدی «اَنّا». امروز میتوانیم تمام کنیم این را. انشاءالله که بعید میدانم. رسول کریم. «مُطاعٌ» میشود وصل نعت همان رسول.
«مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ». آنجا امین هم است. خب، «اَنّا» ظرف زمان و مکان، غیرمتصرف. ادات استفهام مکانی هم «اَنّا» گفتیم. جلسهی قبل. «اَنّا لَکِ هذا؟» (سورهی آل عمران، آیهی ۳۷). «اَنّا یَکونُ لَهُمْ؟» (سورهی انعام، آیهی ۹۹). «اَنّا شِئتُ؟» کلمهی بعدی «بادی». «بادی» یک بار در قرآن آمده. سورهی هود، آیهی ۲۷. «ما نَراکَ اتَّبَعَکَ اِلّا الَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا بادِیَ الرَّأیِ». این «بادی» را قبلاً گفتیم. به نظر میآید حال باشد. ولی یک عده گفتند که ظرف غیرمتصرف است که خیلی نمیچسبد. افکار چیز بیابانی مثلاً. «بادی» به بیابان هم گفته میشود. «بادیه». دیگر آنجاست. افکار بیابانی، افکار جایش در بیابان است. مال شهر نیست. «جاءَ مِنْ البَدْوِ» (سورهی یوسف، آیهی ۱۰۰). «بَدْو» در قرآن داریم. بیابان. چرا؟ مضافش حال. مضاف هم داریم. ۲۸۰ مثال. مشتق نبود؟ واحدش چه بود پس؟ «مَعَ» همیشه حال مضافالیه. مشتق چی بود؟ «مَصْلَحَتُهُمُ اخْرِجْهُ کَافِرًا» (سورهی یوسف، آیهی ۵۰). بخوانم؟ باز هم بگویم؟ بگویم؟ کفایت میکند. ظرف مکانِ کتاب علامه جای خودمان را گم کردیم. فعلاً اینجا ایشان همین که گفتم به نظرم «بادیَ الرَّأیِ». ایشان میگوید که «بادیه»، «بادی» یعنی آشکار شدن. «بَدَا الصَّلاحُ» (سورهی یوسف، آیهی ۲۸). آشکاری. میگوید چیزی را آشکار کنید یا پنهان کنید. «تُبْدُوا و یَبْدُو». اینها همه به معنای آشکاری است. «بَدَا لَهُمْ سَیِّئاتِ فلان» (سورهی زمر، آیهی ۴۷). «وَلا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ» (سورهی نور، آیهی ۳۱). ایشان میگوید که این همان «ظاهر الرأی» است. «بادی» همان «ظاهر» است. آدمهای حال، حال، در حالی که اینطور است. ظرف مکان بیابانی، افکار بیابانی، پیچیده، اعتباریه، معنا نمیدهد. بعدش بعد کلمهی «بَعْد». «بَعْد» را میگویند «بَدَوی». «بَدَوی» یعنی بیابان. چون «مِنَ البَدْوِ» در قرآن «بَدْو» یعنی بیابان. «سَوَاءً العاکِفُ فیهِ و البادِ» (سورهی حج، آیهی ۲۵). «عاکِف» و «باد». «عاکِف» کسی که در شهر است. «باد» کسی که... «عاطف» و «باد» سورهی حج. «انهم بادون فی الاعراب» سورهی احزاب. «بادون» که در رفتوآمد است. از بیرون میآید. شاید «بادی الرأی» یعنی کسانی که افکار ثابت ندارند. ادامه. دمدمیمزاج.
«بَعْدُ» ظرف مضافالیه در تقدیر. «فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدَ ذلِکَ» (سورهی مائده، آیهی ۱۱۵). «فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَاِنّی اُعَذِّبُهُ عَذَابًا»... «ثُمَّ اَغْرَقْنا بَعْدَ ذلِکَ الباقین» (سورهی شعراء، آیهی ۱۲۰). «فَأَمّا مَنْ بَعْدُ وَ اَمّا فِداءً» (سورهی محمد، آیهی ۴). «فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدّينِ» (سورهی تین، آیهی ۷). کدام سوره است؟ تین، آیهی هفت. یک جاهایی هم منصوب میآید که آنجاها میشود مفعول «فیه». «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ» (سورهی بقره، آیهی ۱۸۱). «فَاحْيَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (سورهی بقره، آیهی ۱۶۴). یک وقتهایی هم مجرور به «مِن» میشود. «ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ» (سورهی بقره، آیهی ۵۶). بله. فقط مجرور. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ العِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ انْتُمْ ظالِمُون» (سورهی بقره، آیهی ۹۲). ظرف ولی مفعول «فیه» نیست. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ العِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ انْتُمْ ظالُِمُون». قبل هم همین شکلی. جان؟ نه دیگر. ظرف گاهی میشد مفعول «فیه» نیست. ولی زور ندارد. ظروف زمانی که در قرآن آمده یادداشت بفرمایید خیلی مهم است. ۲۷ کلمه است.
ظروف زمانی در قرآن با «فی» میآید. غیرمتصرف. چرا غیرمتصرف؟ یعنی فقط در کتاب خواند (چیزی که نمیشود). اینکه میتواند همهی نقشها را بگیرد دیگر. درست است؟ مثلاً یکهو میتواند مبتدا بشود. میتواند ظرف غیرمتصرف؟ غیرمتصرف دیگر. همیشه ظرف است. ظرف چند جلسهی قبل. اول بحث گفتم فرق ظرف و مفعول «فیه». یومُ، نهارُ، لیلُ، آنا، زلفا، صبحُ، ضُحی، اَشِیَّه، عشیه، عَشا، نَشیب و عشا جفتش معنایش یکی است. اصیلُ، بکرتا و اصیلاً، «فَسَبِّحوهُ بُکرةً و اَصیلًا» (سورهی آل عمران، آیهی ۴۱). بکرتا و اصیلاً، دو تا کلمه را پس از بیرون بگویم. یکی «بکرة». حالا تکتک اینها را میشود توضیح بدهیم. بگویم؟ بعد از تکتک کلماتش را یک بحثی هم بکنیم. چون قرآنی است مزه میدهد. اصیلُ، غدا، غَداتَ، بکرةَ، سَحَرَ، بیاتُ، أمسِ، آنَ، قَدْ، شهرُ، حولُ، ساعَةُ، حینُ. آقای دکتر تو چیه؟ حولِ، حالُ، سالُ. ما را تحویل کن. «لا حَولَ وَ لا قُوّةَ…» (دعای مشهور). این را بخواهیم بگوییم. حینُ، عمدُ، عمدًا، اَبدا، حقوقُ، عمرُ، عمر کیست؟ «و اَبداً».
تکتک اینها را بیایم حالا در قرآن ببینیم و تکتکش را هم کلمهاش را توضیح بدهیم. لذت دارد یا نه؟ من که خودم لذت. ولو مثلاً برخی حضرات هم خواب باشند ولی باز ما لذت... کلمهی اول چی بود، صاحبانش آمدند فکر کنم بله. میدارم که روز میمیرد. سورهی انعام، آیهی ۱۴۱. «آتوا حقَّهُ یومَ حصادِهِ». حصاد یعنی چه؟ حصاد. ترجمه را اشتباهی رفتید. یک دو سه تا کلمه جابهجا کردی. به فقیران بدهند. "نوشتهها خوب" کی بدهند؟ احسنت. «یومَ حصادِهِ». حصاد یعنی چیدن. حقش را ایفا کنند. برسانند. کی؟ مفعولفیه. کی؟ «یومَ حصادِهِ». روز چیدنش. همان روز چیدن بده. از آداب همینها است. همانجا که چیدند بدهند. بره زکاتش را همان روز بدهد. «حَسَد» با «حَصْد» اشتقاق چی دارند؟ کویر. اصلاً «سین» و «صاد» خیلی تفاوتی هم با همدیگر ندارد. در قرآن نوشته «یَحْصُدُوا» بعد بالایش یک «صاد». جفتش درست است. جفتش چیدن است. «حاء» نکته را. آن «حسد» گندم را درو میکند. این حسد رقیبش را درو میکند. درو کردن. حسادت دل میخواهد طرف را بکند یا نعمت را از طرف بکند یا خود طرف را بکند. حسادت اقصی. بله. همهچیز درو.
سورهی توبه، آیهی ۳. «و اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ إلی الناسِ یومَ الحجِّ الأکبرِ». «اَذانٌ مِنَ اللهِ». اذان چیست؟ مصدر اذن. اذن دادن. «اِذنٌ». اذن دادنی از جانب خدا و رسولش. کی؟ کی اذن را میدهند؟ «یومَ الحجِّ الأکبرِ». هرگز حدیث حاضر و غایب شنیدهای؟ من در میان جمع و دلم... حالا این برعکس است. در میان جمع نباشد ظاهراً ولی در بحث باشد. ما «لمعه» که میخواندیم همکلاسی داشتیم. خیلی جالب این سر کلاس کلاً خواب بود. یعنی بلااستثنا تمام درسها. بعد ۵۰ ساعت اول که حالا اولین ساعتم بود. زنگ تفریح و ساعت اول. "استاد این مطلب درست نیست. به این دلیل، به این دلیل، به این دلیل." دوباره میخوابید. ایرادی داشت. میرفته یکی از… کربلا میرفتیم. من در راه تفسیر جوادی گوش میدادم. بعد همین دستگاه بود و زدم توی گوشم. یک کم توی گوش. بعد من مثلاً استاد خواب بود. قشنگ خواب. خرخر میکرد. بعد توی راه کربلا، توی ماشین خوابیده. دیگر فایده ندارد این دکمه را که میزدم قطع میکرد. مثلاً: «و اما بحث منطقهی ممنوعه». اما بحث منطقهی ممنوعه چیست؟ سر کلمه که قطع میشد ایشان درسهایش خیلی زیاد بود. آن اوایل کار درس میداد. بعد وقت اشکال و اینها نمیداد به شاگرد. بعد میرفت توی حجره میخوابید. ایشان وقتی که میخوابید اینها میآمدند بغلشان. ایشان خرخر میکرد. خواب بود. سؤالهایشان را میپرسیدند. ایشان در خواب جواب میدهند. آقای بهجت. بعد در خواب که جواب میداد اینها که بعداً میآمدند میگفتند: «استاد! دیروز در خواب ما از شما این را پرسیدیم این جور جواب دادید». مثلاً در بیداری کرامت لو نره و اینها. خلاصه از عجایب بود ایشان در خواب. اول کار بود این. این دورههای بعدی ایشان. کسی سؤال داشت این دیگر حالا از اسراری است که داریم میگوییم. کسی سؤال داشت میآمد در ذهنش در مسجد. از حاجآقا میپرسید. میرفت خانه خواب حاجآقا را میدید. در خوابی که خودش میدید حاجآقا جوابش را میداده. بازی غرش رفت هوا. بعد نماز. بله. واجب نماز واجب نیست. «اَلیَوم». بله. ایشان هم دقیقاً منظور این بود که ایشان هم در همین مرا. «اَلیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» (سورهی مائده، آیهی ۳). اذان، فاعل. مشخص است. حصاد مصدر بود. اذان هم مصدر. الیوم، این هم که شد. توضیحاتی دارد. فردا انشاءالله اگر بشود این که در لغت به چه معناست عرض خواهیم کرد.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...