یوم»؛ زمانی محدود و معنوی در قرآن
«نهار»؛ جریان نور و حیات از طلوع تا غروب
«لیل»؛ ظرف مناجات و خلوت با خدا
«بکرتاً و عشیاً»؛ آغاز و انجام تسبیح
عدد و زمان؛ مفاهیم دقیق مفعولفیه
شب؛ مبدأ قوت و آرامش در انسان
روز؛ صحنه کوشش و مجاهدت مؤمن
زبان عربی و ظرفیت حمل معارف الهی
تسبیح اول روز و دم غروب؛ سلوک قرآنی
شب و روز؛ دو تجلی وحدت و کثرت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. کلماتی که در قرآن ظرف مکان بودهاند و مفعولٌفیه هم واقع شدهاند، یکیاش کلمه "یوم" بود که عرض کردیم کلمه "یوم" در کتاب «التحقیق» فرموده که زمان محدودِ مطلق، کم باشد یا زیاد، مادی باشد یا ماورای ماده، روز باشد یا اعم از روز و شب. برای ماده (یعنی گاهی میگوییم «ثلاثه ایام») یعنی سه شبانهروز. «سه روز، سه شبانهروز» جفتش به کار میرود. معنوی مثال میزند. اما فرق بین این و بین «نهار» وقت، رحیم. تفاوت «یوم» و «نهار» وقتین چه تفاوتی دارد؟
«نهار» در آن جریان ضیاء ملاحظه میشود؛ نور میآید از طلوع آفتاب میرود تا غروب. این میشود نهار. پرتو، بهار. «وقت» زمان محدود عمل باشد، حادثه باشد، جریانش. «حین» یک قطعه از زمان که مبهم است، مطلقاً هیچ معلوم نیست، معین نیست اصلاً. «حین» مبهم، واژهاش کلاً مبهم. به نظرتان وقت کمتر نیست؟ یک «وقت»ی است که یک کاری را تو «وقت»ی انجام میدهی. کاری را تو «حین»ی انجام داد. فلانی که دارد این کار را میکند، «حین»، یعنی کاملاً مبهم. خب، طلوع آفتاب تا یوم را گاهی شرعیاش... وگرنه، بله، وگرنه از لحاظ چیز که لغوی میتواند شبانهروز باشد، لفظش را اگر میخواستیم اطلاق بکنیم، میشد به معنای نهار. ممکن در برابر شب میآید که «قال موعدکم یوم الذین وان یحشر الناس ضحی»؛ «قال کم لبثتم قال لبثنا» خیلی طولانی میشود. ۲۰ تا واژه بریم دیگه تا سال بعد باید بنشینیم فقط... «فمن کان منکم مریضاً فعده من ایام أخر». روزه را یک یوم میگیرند در برابر «لیل». «سخرها علیهم سبع الیال و ثمانیه ایام»؛ قشنگ هفت شب و هشت روز. پس معلوم میشود که هشت روزش یعنی روز نهار. «سیروا فیها لیالی و ایام آمنین». این «یوم» در برابر «لیل»، به معنای نهار. «یوم» دیگر داریم اعم از لیل و نهار. میگوید که «لا طاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده» از تعقیبشان هیئتهایشان «یوم» ثبتشان شرعاً. «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره و یوم حنین» میخورد به شبانهروزش دیگه. جنگ فقط روز، تایمی که آفتاب بود، آنجا فقط خدا شما را کمک کرد. «نصرکم یوم حنین»! آفتاب بود ها! شبش دیگر کمک نمیکرد، نصرت نبود. اما شبانهروزش «لیله الهریر»؛ شب بوده. معروفترین شبی که بر امیرالمؤمنین گذشت: «هریر». با هیای دو چشم. «هریر»، «لیس الهریر». توی جنگ بدر خیلی طولانی. «هریر» برای دو چشم. من این را نپرسیدم. «لا عاصم الیوم من امر الله الا من قال»؛ «قال منهم کم لبثتم قالوا لبثنا یوماً او بعض» میگوید همانطور که این آیه را دو جا آورده بود: «هذه ناقه لها شرب و لکم شرب یوم معلوم»؛ یک روز شما، یک روز این. یک روز شبانهروزی بود. مجموع روز و شب. اعتکاف کن. اعتکاف «ثلاثه ایام»، «ثلاثه ایام» یعنی سه شبانهروز. اینها بحثها توی لمعه بحث میشود سر اینها: به معنای مطلق وقت و حین. لمس مسجد از اول وقت، از اول حین. مطلق. و فرافیها «یوم» لعنتشان، «یوم» اقامت. روزی که کوچ میکند، روزی که اقامت. سلامٌ علیه «یوم» والده به معنای مطلق وقت، سما به دخان. اما استعمالش در زمان خارج از مفهوم مادی «والیوم الآخر». اینها دیگر مادی نیست. «یوم الآخر»، «یوم القیامه»، عذاب «یوم عظیم»، «یوم یحشرهم جمیعاً»، یام البعد، «یوم حسره»، «یوم تشهد علیهم السنتهم»، «یوم نطوی السماء».
این از کلمه بعدی: عدد. «عدد» هم مفعولٌفیه میآید در قرآن. «فضربنا» سوره کهف آیه ۱۱. «فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عددا». یعنی «عددا من السنین». ما زدیم بر گوشهای ایشان در کهف سالهایی «عدداً». چیز نیست ها، تمیز نیست. مفعولٌفیه. تعدادی. چندتا. جواب تعبیر خوابم میگوید: به گوششان زدیم. گوشی که به خواب میرود. حالا چطوری؟ شما چه مدلی میشود؟ «زدیم رو گوششان». «زدیم رو گوشاشون» یعنی خوابیدند، خواباندیمشان. میگوید زدیم رو گوش نشنود. میشود خواب. چشم فعال نیست ولی ارادی نیست. مفعول. خوب. عدد تمیز نیست. الان میگویم خدمتتان. «أحصی کل شیء» چرا تمیز بیشتر میخورد ظاهرش؟ عدد ببین معنای مصدری دارد: شمردن یا شماره. فرق میکند. اگر شماره باشه، میشود مفعولٌفیه. شمردن باشه، میشود تمیز. سالهایی شمردن یا سالهایی شماره؟ سالهای شمردنی. نه سالهای شماره. سالهایی از نظر شماره، اندازه شمرد. از نظر سالهای از نظر شمردن خیلی نمیچسبه. انا الا عدد مصدر شمرد، اگه مصدر همون. نمیشود که.
کلمه بعدی: ایشان صاحب این کتاب استاد رحمت. فرصت نشد، بلد نیستم. درس، درس بخوانیم. درس بخوانیم از اول شروع کنیم حالا بغلش داشته باشیم بگیم عدد مصدره. ولی یک گوشهای هم برایش بزنیم برای مفلکی بودنش. ممکنه فقط «فی بقعه الامکان». بوعلی میگوید: هرچی شنیدی بگذارید تو بقعه امکان، بعداً بریم سراغ بقعه امکان. «لیل» سوره انبیاء آیه ۲۰: «یسبحون اللیل و النهار». «اللیله» چرا منصوبه؟ بله، مزمل ۲. شب را قیام کن یا در شب قیام. مفعولٌفیه قلیلش چیست؟ «شب را قلیلان» چیست؟ پدیدن امید چرا منصوبه دیگر؟ «قلیلاً من اللیل» باشد که گفتیم در این صورت هم باز دوباره نایب از مفعولٌفیه میشود. «لیل» در برابر «نهار» است و از وقتی که آفتاب میرود شروع میشود. یکی مستثنی. مستثنی که هست البته نایب از مصدر. خوب. «لیل» پس وقتی تاریک میشود و اینها میشود «ینفقون اموالهم بللیل و النهار سرراً و علانیه». «لیل نهار». «رب انی دعوت قومی لیلاً و نهاراً». «یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل». «رفع سمکها فسواها»، «وقفش لیلها و اخرج ضحاها». «لیلاً لُولَج و النهارَ فیلیل یُولَج». ایلاج، ایرج یعنی ادخال، دخول. شب و تو روز فرو میکند، روز و تو شب فرو میکند. «یولج لیله فی النهار»، خیلی عجیب. مدتهاست من فکر میکنم یعنی چه؟ خدا شب و روز فرو میکند، روز هم تو شب. نه، سوره فرو کردن حدید. «ایلاج» به معنای فرو کردن. «واللیل اذا یغشی» فرو کردنی که یواشیواش آمیخته میشود. حالا نکته قشنگ آقای مصطفوی تو سوره لیل گفته اینو. دیگه حالا از باب اشانتیون میگیم حلالتان باشد. سوره لیل از اولش قسم به لیل شروع میشود. سوره ضحا قسم به ضحا شروع میشود. جالبه. هر کدومش هم حکایتی. سختترین سورههای قرآن، سورههای جزء ۳۰. پدر آدم را درمیآورد. تفسیرش، ادبیاتش، بلاغتش، لغاتش. بیشترین حجم از لغات قرآن چی میفرماید؟ «و لیل اذا... و نهار اذا...». بقیهاش الان صحبت آورده. بعد قسم لیلاً نهاراً. و این میگوید: اول لیل آورده، بعد سعی و عمل را آورده به خاطر اینکه شب مقدمه و سبب است برای ظهور عمل و سعی. چرا؟ چون شب محل استراحت است. استراحت هم باعث میشود قوایی که ازت فوت شده جبران بشود. جهات ضعف و انکساری که در روز حاصل شده تأمین بشود. شب که استراحت کردی، فردا سعی، کوشش: «انا سعیکم لشتا». تلاش شما گوناگون است. و نهار پس قوه و تهیه برای عمل و مجاهدت فقط در شب حاصل میشود. شب مقدم است به خاطر اینکه مبدأ تحصّن قوه است و منشأش است. اگر آن نباشد برای احدی ممکن نیست که عمل نافع ازش ظاهر بشود. پس معلوم میشود که چرا تعبیر لیل کرد، قسم بهش خورد، تجلیل کرد و بر نهار مقدم کرد و دلالت میکند تعبیر در آیه کریمه بر اینکه غشیان از لوازم لیل است. «یَقْشَىٰ». غشم. غشم. «لیلاً یغشا». قسم به شب وقتی که غش میکند. غشیان. غش کردن. میپوشد. غشیان. غشیان و تجلی. حالا شاید به حساب غشیان پوشیده این تو پرده میرود و جلوه میکند. قسم به شب وقتی در پرده میرود. قسم به روز وقتی جلوه میکند. سعی شما متفاوت است. نه، میپ. لازم متعدی نیست. و «جعل الله» چطور سعی، تلاشهای گوناگون. بله. «و جعل اللیل سکنا». «هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا». شب هم مایه سکونت. آقا جان، آیه سکونت! استراحت. «جعل لکم لیل لباسا». سه تا چیز تو قرآن لباس: زن و شب و تقوا. سه تا چیز هم مایه استراحت: سکونت، زن و شب و خانه. و لباسی است که میپوشاند برای تجدید قوا و تقویتش و نام را قرار داده بعد از فعالیتها، بعد فعالیت یوم به عنوان استراحت و انقطاع از سعی و به این وسیله ظاهر میشود که حالا الان تو دنیا چطور است؟ مثلاً تو مصر و اینها شب تا دو، بیرون هم بیشتر. عربها روز میخوابند تا ظهر. برعکس. «جعل لکم اللیل ثباتاً و النوم لباس». وسیله ظاهر میشود که روز و شب دو آیه از آیات خداست. «و لیل و النهار آیتین». «و من آیاته منامکم بالله». خیلی عجیب است. خواب آیه خداست. در سوره روم آیات. سوره روم خیلی سوره عجیبی. تفسیرش را بحث کردیم. خیلی نکته دارد. همین تکتک آیات را شروع میکند از باران و ابر و چی و بعد به ازدواج و خواب و نام آیات خداست. یکی از آیات خدا خواب است. «و آیه لهم اللیل نسلخ منه النهار». آیه خداست اختلاف. بله، جان. حدید. سوره حدید آیه ۶. به نظر از آثار و برکات عظیم روحانیش مساعدت در اشتغال به عبادت و مناجات، توجه و ارتباط به خداست. ظلمت موجب انقطاع از اعمال و حرکات خارجی میشود و قوای ظاهری در آن محدود میشود و برای انسان حالت خلوت و انقطاع حاصل میشود و مستعد برای توجه به عوالم روحانی میشود. «و من اللیل فتهجد به نافله لک عصاً یبع قیلا» خوب. پس شب مظلم بهترین موقع است برای توجه خالص و مناجات خاص و مناسبترین مقام است برای قیام به خضوع. دیگر رفتیم تو عرفان و معنویت و سلوک و بله. بالاترین وسیله برای قرب و ارتباط است و بالاترین مقام تذلل و محو عنانیت و ارتقاء مقام محمود است و واقع شده فیوضات ربانی و تجلیات لاهوتیه و توجهات و الطاف رحمانیه در شب. «لیله القدر خیر من الف شهر». حرکات معنوی شب میرسد. آقا جان، معمولاً روز کمتر است. روز وقت کثرات است. شب وقت وحدت. کثرت و وحدت. وحدت ظهورش در شب است خصوصاً در سحر. حالا دیگر «خیر من الف والفجر و لیال عشر». قسم به ده شب. «ثلاثین لیله و اتممناها بعشر». سی شب بعدمان بود، ده شب اضافه کرد. سیروز وعده باشه، نه سی شب وعده ۲۴ ساعته. ولی توجه بعد اینجا باز اونم روبروش نهار نمیگویند، یوم میگویند. پس لیل جفتشان را میرساند ولی او نمیرساند. دالّی که ما داریم توی سیاق کلاممان نشان میدهد که الان ۲۴ ساعت. «سبحان الذی أسری بعبده لیلاً». پیغمبرم شب بردند معراج. پس اولیالحمه وقتی طالب کمال و سعادت نفسانی است و وصول به حقایق معارف و مراتب مقامات ناچار از اینکه از قیام لیل و ذکر و سجود نوافلش استفاده کند.
کلمه بعدی: نهار. آقا خوب است اینها را لغتش را میگوییم. بحثش بود که گفته این کوتاه و بلند شدن روز را میآورد. یعنی از روز میکَند، کی اضافه میکند به شب. از آنور از شب. خوب. نهار ۹۵۹۵. «انی دعوتو قومی لیلاً و نهارا». بنازم ای مظلومیت حضرت نوح! شب و روز دعوتگر. ۹۵۰ سال. شب دعوت کردم، روز دعوت کردم. ساعت اداری هم نداشته. اضافهکاری رفتم. پیراهن که نشنوم صدا را. انگشت که بود، یک حجابی هم تو بود. تازه رو صورتم بود که نبینند منو. پسرت و زنت هم با اینها باشند زور دارد. خداییش «سلامٌ علی نوح فی العالمین». همه عوالم سلام بر نوح. جاریش و تنها کسی که خدا سلام او را در تمام عوالم داده در قرآن حضرت نوح. پیغمبر رحمت للعالمین است حضرت نوح. سلام فی العالم، درجه بالای حضرت ابراهیم هم یک غریبه به این تعبیری یادم است که داشت. مهار به چه معناست؟ آقا جان من! واژه مهار واژه قشنگی است. چون با نهر هم، نهر با قوت میآید میرود. آب وقتی با فشار میرود، میشود جریان. روز هم که میآید با فشار انگار آفتاب میخورد و میآید و قطع میشود مثل نهر جاری میشود. آفتاب مثل آب که جاری میشود، آن هم میآید جاری میشود و هم جاری است دیگه. ما نهار که ثابت است. ما نهار و لیل به اعتبار ماست و گرنه خورشید که است این دائم دارد میآورد. نهار عبارت است از جریان ضیا و انتشار حرارت از طلوع شمس تا غروب و این جریان آناً زیاد تا نصف ظهر، نصف نهار. و این معنا مناسب است با کلمه نهار به زیادت الف بر کلمه نهر. این هم از استفادههای عجیبغریب ایشان است. میگوید که مثلاً حرف الف که آمده، حرف الف قوت را میرساند. اگر یا آمده بود، لینت را میرساند. اگر واو آمده بود، امتداد را میرساند.
تفاوتش با آن چون یا دارد. این فرقش چیست؟ اون ها دارد، این لام دارد. جفتش برای تمسخر است. این نرم است، آن سفت است. این جنگ نرم است، آن جنگ سخت است. الف آمده. نهار فشار. الف دلالت بر توسع و امتداد دارد. امتداد، امتداد. ازدیاد. ازدیاد قوت. ازدیاد زیاد میشود. ذوق در نهرش. هی نره میرود بالا. «جنات تجری من تحتها الانهار». «ان من الحجاره لما یتفجر منه الانهار». طول جلیل و النهار. و طول نهار «آیهلهم اللیل نسلخ منه النهار». سلخ میکنیم از شب روز را. میکنیم امیر. تعبیر دیگر است. هم فرو میکند، هم میکند. از شب میکنیم روز را. لیل که میکنیم از شب روز یعنی چی؟ از شب روز را میکنیم. میکنند. سلخ ضد بلع است دیگر. میرود تو. میکشی بیرون. بیرون کشیدنش میشود انس. گوشت لحماً از توی در میآورد. سلاخی میکند. خوب. انهار که هیچ. برویم سراغ نهار اصلش نهر بوده. نهار مثل جوبان. صفت. «نهار یطلبه حسیثا یغشی اللیل نهارا». قشیان میکند لیل نهار را. «یُغْشِی». نه، «یُغْشَی». متعد افع. انتشار میکند لیل را بر نهار. خدا کأنه خیلی این استعاره ببینید در اوج معمولاً بر مواقع زن و مرد گفته میشود کنایه از این میگوید اشعه. غشیان. غشیان بر نسا دارد. «لیلاً یُغشی». لیل نهار. خواب میشوند شب و روز با هم. اون ایلاج هم که هست بدن از هم جداش. بعد از اون لشت متولد میشود. طلب میکند آن را حسیس. حالا اینجا حسیس نمیدانم معنایش چیست. حسسه، هست برای سوره اعراف آیه ۵۴. خوب واژه نهر هم داریم دیگر. «اما السائل فلا تنهر». یعنی جملاتی که پشت سر هم بیاید و تدافعی با شدت و اینها باشد. شتابان. با سرعت میشود حدیثاً. طلب میکند آن را در حالی اینجا چیست؟ آقا جان، ایشان میگوید نهر به معنای پس نزن، دفعش نکن، با قوت و شدت نزن کنار آن. آن «لا یطلبه و اَنها لیلَ را حسیثا». انگار نهار میآید مواقعه میکند با لیل. دنبالش هم بودی چون چیز هم هستند دیگر. مذکر و مونث هم هستند دیگر. بله. «یطلبه نهار لیلاً». لیل را. مذکر نهار. لیل مونث. «یطلبه» دیگر! ها! لیل هم تازه جفتش مذکر است. واژه یخچال یا تخشا بود. علیرضا تخت شاه بود. تجلا. تجلا مذکر است، «یتجلی» ایکس مدل. آن هم به اعتبار لیل است جمع لیل است. لیله مونثش است. لیل مذکر است. «یطلبه نهار لیلاً». لیل را حصیصاً در حالی که هست اینجا به چه معنا بود؟ حسیثن چه معنا کرده؟ در حالی که این روزه دنبال شب بود که اینو گیرش بیاور و رفت دیگر. خلاصه ایلاج کرد و بچه شد و «یغشی اللیل النهار». دو مفعولی. «یُغْشی» غشیان میکند لیل را نهار را؟ بر رویش به غش میآورد لیل را، نهار را بر لیل. نهار را برقشیان میآورد. لیلاً یخشی. لیل در طلب نهار بود. مونث، مذکر. خوب است به نهار میخورد.
کلمه بعدی: بکرتاً. بک. جفتش مفعول به اول و دوم. سوره مریم آیه ۱۱. مریم مریم متم میپوشاند با شب روز را. «ول علیهم ان یسبحو بکرت و عشیا». ۱۱ هم ۱۱ ام. ۶۲. جفتش عشاست. مریم مریم ۱۱۶۲. گاهی احساس میکنم بیرون کلاسیم. کریمی داریم دیگر! حالا جسارت. فقط وقت نداریم. مشکل ما هم وقت نداریم، هم حوصله نداریم. ۱۱۶۲. «الیهما ان یسبحو بکرت و عشی». بک. شعله به چه معناست؟ اگر بگویید فقط تو قرآن گیرتان میآید. هیچ جایی نیست. وزن «فعله» را هیچ جا تو این ادبیات نگفتم. وزن «فعله» چیست؟ «فعله» چی بود؟ «فعله» فعلاً جلسه هیئت خاصی از ماده را میرساند. «فوله» چیست؟ آنچه که ماده بر آن واقع میشود. یک بویی از مفعول. آنچه که آنچه که ماده مثلاً «لقمه» یعنی «ما یُلغَم به». لقمه درست است؟ یعنی «ما یُؤکل به». آنچه به وسیله آن خورده میشود. آنچه به وسیله آن لغو میشود، قورت داده میشود. لقمه. «فلتقمه الهوت». کدام پیغمبر لقمه بود؟ حضرت یونس. یونس لقمه بود دیگر. لقمه است. به وسیله او انتقام حاصل میشود. قورت دادن به وسیله حاصل میشود. آنی که قورت داده میشود، میشود لقم. آنی که خورده میشود، میشود اُکله. سه تا اُکله داریم. یک اُکله داریم، یک اُکله داریم، یک اُکُله داریم. اُکله مصدر است و مره را میرساند. یک بار خوردن. اُکله نوع را میرساند. نوع خاصی خورده. «اَکلتُم معاویه» مدل خوردن معاویه. اُکُله آنچه که خورده به وسیله او خوردن حاصل میشود. حالا یک جورایی به قول شما بوی مفعول هم میدهد. ولی خب به وسیله این ماده دارد حاصل میشود. زبان هم باعث التهاب «التقمه الهوت»، التقام الان با زبان خودش دارد صورت میگیرد. وسیله آن باید یک کلمه دیگر بیاوریم. نه اینکه الان آن میشود ماده به. میشود اُکل. «ما یُلغَم به» میشود لقمه. «ما یُبکَرُ به» میشود بکر. «ما یُبکَرُ به» چیست؟ یبکرو، روز آغاز میشود. آنچه باهاش روز آغاز میشود، میشود بکره. فکر کلاً این ماده یعنی در مرحله اول بودن. بک، بکر، بکارت، باکره، چه میدانم خدمت شما عرض کنم که باکر، بکور، ابکار از این ماده است. وسیله این چه علتی؟ علت ماده نیست. باب معلومی برای مف. حالا هر چیزی آن اولش میشود بکرش.
گفتیم که نشسته صدا کردن. «قُدره رویّه» قبلاً گفته بودیم. «قُدره»، گاف نداشتیم. نشسته، صدا کردن. «قُدرت». «ما یُقدر به». موش. قدرت. آنچه وسیله آن قادر میشوی. قدرت. صحبت. آنچه وسیله آن مصاحبت میشویم. چه صحبت؟ بله، «تهمت». آنچه وسیله آن اتهام میزنی. دیگر «تخمه». «تخمه» آنچه وسیله آن پرخوری میشود. «تخمه» برای پرخوری. «تخمتو تفسد الحکمه». پرخوری حکمت را از بین میبرد. بله. دیگر بفرمایید. «حقه». آنچه وسیله آن حق کاری که شما میکنید. حُقنه. آمپول. «ما یُحقن». حق نمیشود بیا بفرمایید. یک جورایی بوی آلت توش میآید. یک جورایی بوی آلت میدهد. بکره آلت نیست. بکره بِکرَت به وسیله او شروع میشود. این «به وسیله» فارسی میشود. یعنی «وسیله» فارسی که ما میگوییم، نه تو عربی آلت بودن عربی نیست. مفعول است. آلت چیست؟ قر قاطی است. اگر برود به سمت مفعولی، باید این به وسیله «ما یُفعل به» نظرم بهترین تعبیر انجام میشود. حالتی بَکِر صفت مشبه است. یعنی کسی که این مفهوم برایش ثابت است. میگفتند امراة بَکِر. اوّلون، بَکر. شجره البَکر. زمان البَکر. دختر فکر بکر. من صفتش. دختر فکر بکر من چو وا کند از نمکین کلام او. خدا رحمت کند مرحوم کمپانی. الباکر فاعل. کسی که قائم به این مفهوم باشد. بَکِر این هم صفت. استعمالش در حیوانات زیاد است. بَکره «ما یُفعل به» به معنای از این معناست. اول وقت از روز غدات با بکر، معنویت. ولی اصطلاح هر کدام لطافتی دارد. غدات، بکره میگفتند صلات غدات. نماز صبح میگفتند صلات غدات. چه بسا بکره اول طلوع آفتاب باشد. غدات قبل از طلوع آفتاب را در بر بگیرد. این زبان عربی را ببینید! یعنی فارسی باید برود آن ته بوق بزند. ساعت به ساعتش اسم دارد. حالا انگلیسی هم گستردگیاش بیشتر از ماست. ما روز و شب داریم. ته صبح و ظهر، بعد از ظهر و شب. تو انگلیسی پنج تاست تقریباً. توی عربی تا ۱۰ ۱۲ تا شاید برویم. هر کدامش ضحی دارد، چه میدانم، غدات دارد، مساح دارد، ظهر دارد، صبح دارد، فجر دارد، بکره دارد، اصیل دارد، عشا دارد. چقدر دستش پر است این زبان. امروز صبح میخواندم از المیزان، اوف چیست المیزان؟ واقعاً کتابی فضایش کاملاً متفاوت. آن محوریتش علوم است. تطبیق میدهد رو قرآن. از قرآن استفاده میکند برای بارور کردن علوم. من الان فقط قرآن آنجا بحث میکند علامه که چرا قرآن به زبان عربی نازل شده است؟ میگوید هیچ زبانی نمیتونی معارف غیر از عربی حمل. تنها زبانی که قدرت حمله معارف بلند را داشت. اسم الله بخواهد برساند. احکام را بخواهد برساند. همه اینها رو با زبان عربی. «بکرتا و اصیلاً». بکورة کار اطلاق بکره. کسی که اولین بار میرود آب بیاورد بهش میگفتند بکره. تو خلقتش اینها را یک مدل دیگر آفریده که جالب است. میگوید آن را فقط به عربها نگفته آنجا. الله میگوید آن را به همه گفته. وقتی به عربها گفته، یعنی میگوید حتی محتوایش را نمیتوانی مثل این بگیری. یعنی لفظش که به کنار. عالم برزخ تو حوزه اینجوری. شما ۷۰ سال عمر میکنی، مقدماتت تو برزخ. «فلا بکر و لا عوان بین ذال بغل ۶۸. عابدات ساعت و ابکار». «اجعلناهن ابکار». جالب است. زنها را ابکار. جمعشون ابکار است. ابکار جمع بکره. ولی جمع اینها رو ابکار میآورد. باکرات مثلاً نمیآورد. باکرات ابکار جمع باکره است. البته «بکرتا و عشیتا» که ندیدم از عرفا اینو در دستورات عرفانی داده باشه. دستور قرآنی عرفانی را ندیدم عارفی داده باشه: اول روز و آخر روز تسبیح بگو. مقید بودند که اول روز تسبیحات حضرت زهرا میگفتند. دم غروب برخی اساتید میگفتند زیارت عاشورا بخوانید. تو این دو تا ساعت زیارت عاشورا هم کأنه یک نهر تسبیح، تسبیح ولایی است. تسبیح توحیدی نیست. لابلایندگان میآیند و بحث را گوش میدهند و نفرین میکنند ما را که انقدر معطل کردیم. کدام از چیزی پشیمان هستی نسبت به این دنیا؟ چه گفتند؟ خیلی. «سبح بحمد ربک بالعشی و الابکار». ابتکار هم داریم تو قرآن. دوبار هم داریم. «و اذکر ربک کثیرا و سبح بالعشی و الابکار». یکی سوره غافر ۵۵، یکی هم آل عمران ۴۱. اول عیش را که میخواهی روز را شروع کنی، برو تسبیح کن. ظلمت که آمد، اشغالات را ترک کردی، فراغت کامل است برای حمد و تسبیح و توجه به خدا دادی. الان دیگر ریست شده. قشنگ تسبیح کن و برو تو زندگی. ورود لیل هم از اعظم نعم الهی است تا استراحت بیاید و خستگی و ضرب برطرف بشود. تقدیم عشی از جهت وجود اقتضا در آن برای تسبیح. اول عشی آورده، بعد ابتکار و حمد کثیراً به سبب حصول فراغت خالی دارد. یک تفاوت این دو تا با همدیگر دارد. آقای جوادی توضیح دادند توی تسنیم که بگذریم. پس ظاهر شد تفسیر جان طولانی است. چرا گاهی «سبح بحمده» تصویر خالی. تسبیح اظهار فضل خداست. وقتی اظهار فضل میکند، اگر پول داری تعریف میکنی یک فقیر وقتی پولدار ازش تعریف میکند به ملازمان. یک چیزی هم به ما بده. خدا هم که سائل را رد نمیکند. به زبان استعداد انگار درخواست کرده. خدا میدهد بعد همدم میکند. «سبح بحمد». ولی ظاهراً «سبح به خود حمد». تفسیر بَکَر به اول صبح و ابطال به بطر و زنی که باکره است عرفاً در مقابل سید غیر وجی است. بَکره به اول صبح. ایشان قبول ندارد به چه معنا گرفته؟ آغاز از زمان بَکره. را گفتش که از اواخر نهار است. اصیل هم قریب به معنای عشی است. ابتدا نهار بکره. ابتدای روز. نه ابتدای صبح. اول صبح نیست، اول روز است. مصطفوی گفتیم از آن تا برخی گفتند اول صبح. این درست نیست. تحیت هم لا علیه. فرقان ۵. لا علیه بکرتن و اصیلاً. حالا بکلور با اصیل آورده، با اصیل آورده. بعد یک جا غدوه آورده، یک جا بکره. غدوه حمل ما یقدو چقدر این اصطلاحات غریب است. نه زمان کاری ندارد تو قرآن. چقدر خدا حساسیت قرآنی که قرار است خیلی جمع و جور به مهمترین موضوعات بپردازد این واژهها را تکتک آمده با حساسیت هر کدام سر جای خودش استفاده. خوب همه اینها هم که مفعولٌفیه. بله. «بکرتا و اصیلاً» احزاب ۴۲. امروز هرچی ناخونیم یوم. مواردی که خوندیم مفعولٌفیه بود. در عدد که اختلاف شد. لیل مفعولٌفیه بود. نهار مفعولٌفیه بود. بکره، عشی، اصیل همه اینها مفعول در قرآن آمده. خب انسان ۲۵ «بکرتا و اصیلاً». حالا برای اصیل را هم همین جا وصل کنیم. خوب. «غدات». قدوه. «یقدوم». عهد.و رفتن. انگار مثلاً قدت «ما یغدوبه» باش رفتن شروع میشود. حرکت باهاش شروع میشود. میشود کأنه نماز غدات. انگار نماز صبح. انگار حرکت شروع میشود. صبح با بکره شروع میشود ولی حرکت با نماز شروع میشود. نماز صبح و اینها نگارش صلات غدات. تعبیر قشنگی. تفاوتش اینها خاصیت فقهی دارد. اینها که داریم اینجا میگوییم. حرکت قدوه. قدوه. قدوه از قدوه. اینها بحثهایی بود که ما را، پدر ما که درسخوان نبودیم، ولی اونهایی که درس میخواندند پدرشان توی درس خارج درآمد. «ذلک المسا» حضرت «ذلک المصاء» فرموده بودند: نماز مثلاً چهار پنجم نندازید ها. «ذلک المسا». این هنوز نماز قضا نشده. میگویند بابا شش اذان است، اذان مغرب است. پنج و نیم غروب است. حضرت شاه را میگویند چرا؟ میگویند مسا با این مسا چه کنیم. حالا بررسی مسائل در زبان عربی چیست. از اول بعد از ظهر به سمت یعنی از اولی که آفتاب دیگر دارد میرود میگویند مسا. یعنی از از نون که میگذرد. از نون انگلیسی، نه. افترنون. یک ثانیه بعد از نون میگویند یک خرده افترونش. افتر افترونه خورشید میآید تو قرص نزول. رفته بالا. بیا از این بالاتر دیگر نمیرود. حالا دیگر نمیآید پایین همان میآید پایین دیگر حرکتش نه پایین آمدن. پایین آمد. وقتی پایین و دیگر دارد میرود به سمت غروب آن را دیگر میگویند مسا. یکی از اساتید یک فتوایی داد. گفتم این را فکر کنم برای شما تعریف کردم. در مورد واژه عشا بود، چی بود. استاد ما همیشه توی جلسات عمومی فرمود که در مورد نماز چیز هم بود فکر کنم نماز لیله الرغائب تا نصف شب وقت دارید. چون در روایت فلان واژه آمده. اصلاً یادم نیست این. یکی از رفقا آمد برای من تعریف کرد. چند وقت پیش آمد گفتش که آقا شما چیکار کردی؟ گفتم برای چی؟ گفت حاج آقای فلانی ایشان هر سال میگفت: نماز لیله الرغائب تا نصف شب. امسال گفتند که تا اذان عشا. گفت: ازشون پرسیدیم که حاج آقا چی شده امسال حرفتان عوض شده؟ گفتند که بله ما فتوامون بود. آقای امینخان فتوای یادم آمد. روایت را خوندند. البته واژهاش یادم نمیآید که این دارد تا فلان واژه خاصی بود. این واژه به معنای نصف شب نیست به معنای اذان عشاست. هم رفتم از لغت برایشان چند تا آوردم هم از فقه الرضا و بحار و هم کتب فقهی احادیث فقهی. آقا امسال نندازیم تا نصف شب، تا اذان عشا. واژههای زمانها عرفی.
در حال بارگذاری نظرات...