«ضحی»؛ زمان اشراق و تجلی خورشید
تقابل «بیات» و «ضحی» در ساختار بلاغی
روزِ روشن، نشانه حضور الهی
«یوم الزینة»؛ موعد اجتماع حقیقت
«و الشمس و ضحیها»؛ قسمی بر نور وجود
نهار و لیل؛ دو مدار حرکت انسان
در بهشت، ضحا نیست اما نوری جاوید هست
امام عسکری؛ پیشانیاش چون آفتاب میدرخشید
ضحا؛ وقت آزمون، بیداری و وضوح
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. کلمه «ضحا» را هم بحث میکردیم. مفعول فی وارد این کلمات قرآنی شدیم که در قرآن بهصورت مفعول فی میآید. از کلمات رایج، کلمه «ضحا» زمانی است که خورشید در ناحیه برج اشراق میکند، در قبال عشا و لیل.
«عشی» زمان شروع ظلمت است تا مقداری از شب، و «شب» تمام مدتی است که خورشید در آن غایب است. گفته میشود «ضحی یضحی»؛ وقتی واقع شود در زمان ضحا. «الضحیه» و «الاضحیه» آن چیزی است که یوم النحر در آن زمان ذبح میشود. پس «ضحا» فقط بعد از بلوغ به معنی ظهر میآید. بعد میگفت، اسلام میگوید :«ضحا» بر غذایی که در اول آن زمان خورده میشود، ناهار میگویند. «ضحا» همانگونه که «عشا» اطلاق میشود بر غذایی که در آخر روز و اول شب خورده میشود.
«زاحیه»، ناحیهای است که خارج از محیط خانهها است. این مرز لبنان، میگویند «زاحیه». مرز لبنان که با اسرائیل است، را «زاحیه» میگویند؛ بیرون مرز؛ دیگر زده بیرون، خارج از محیط خانه، بیرون. دیگر بیرون خیلی روشن است، نورگیر، شفاف است که در موارد اشراق شمس واقع میشود و این چنین است از قولشان: «زهوَ طریق اذا بدا». وقتی راه روشن میشود، میگویند روشنبودن، شفافبودن، صافبودن، واضحبودن. با وضوح چیز دارد دیگر، اشتقاق دارد با وضوح. «اژدهای»! خیلی کمک میکند. «و والضحی و الیل اذا سجاء». «یسئلونک عن الساعة». (سوره ضحی، آیه ۱ و ۲؛ سوره نازعات، آیه ۴۶؛ سوره نازعات، آیه ۲۹) ۴۶ و ۲۹.
قسم به ضحا و لیل بهخاطر این است که جریان عوالم، «طولاً» یا «عرضاً» بر این دو قانون است: نور و اشراق تجلی دارد و ظلم و انقطاع ظهور دارد. «روحانی باش». اول یوم مراحل طبیعت و نور سالک الی الله چارهای ندارد که توجه کند به وجود این دو امر و ظهور این دو حالت در سیرش. پس و بس به دست اوست و به علم او و سلطان اوست و ابتلا و انبساط در حیات به مشیّت و حکمت و امر او. پس یأس و ظن سو حزن صحیح نیست وقتی که مواجه است با انقباض یا قبض (وقتی مواجه شود با انقباض یا قبض) و ابتلا و این قسط، بهتناسب ما، «بندگیِ ما»، و درک ربک. «ما ودعک ربک و ما قلی».
«والضحی» قسم به این روز روشن که خدا تو را رها نکرد. از صبح: «آفتاب خیلی روشن باشد». بعد از عشاء: «عشاء شد». از بعد تا سحر (عشاء)، تا وقتی که فجر کاذب دربیاید. عشاء که شد، چی شروع شب است یا نه؟ آخرین شروع شب؛ اولی که میخواهد اجر و استراحت و اینها را بگیرد تا برسد به صبح. بله، عشاء نیمهشب.
«نهار» چی میشود؟ نهار کلیتر از «یوم» است. ضد «نهار» چی است؟ «یوم» داریم، «لیلی» داریم. در برابر «یوم» داریم، «لیلی» در برابر «نهار» داریم. چون خیلی چیز ندارد هر سه تای اینها را دربر بگیرد.
«و ضحی» هم، نهار هم، یک چیزی کنار این دو تا نیست. تازه باز نهار هم جز یوم است. همین دیگر، تفاوت یوم و نهار. یوم مجموع ۲۴ ساعت را میگیرد.
«نهار» حتماً درباره یوم گفته میشود که لیل را هم در بر میگیرد. در واقع عامترین واژه «یوم» است. بعد «لیل» بعد «نهار» بعد «ضحا». به ترتیبی که محدودهاش گسترده است.
«ابری، کامل و امنه اهل القری». (سوره اعراف، آیه ۹۸) «و أمن أهل القرى أن یأتیهم بأسنا وهم یلعبون».
حاج آقا، یک مفعول فی هم بخوانیم.
مفعول فیهای که میخواهیم بخوانیم «ضحا» است. چیست اینجا؟ ایمان هستم. مهدی ترجمه شعر نوشته. در حد چیز، حداقل در حد الهی قمشهای که هست.
بیاید بر آنها عذاب ما. عاملش چی است؟ نه عاملش؛ یعنی در آن اتیان در چه ظرفی باشد؟ در ظرف ضحا. خیلی هم قشنگ است؛ وسط وسط روشنایی با آنها بازی میکند، درحالیکه دارد بازی میکند. بازی. حالا قشنگش به این قرینه مقابلش خیلی ببینید. مقابلش را نگاه بکنید، خیلی قشنگ است. مقابله طِباق بگوییم. ببینید چه میفرماید؟ میفرماید که: آیا قبلش، آهان! «بأسٌ بیاتاً». «بیات» ضد «ضحا» است. این یک نکته. بعد آنجا «یلعبون». اینجا «نائمون». شبها خوابم، روزها مشغول بازی. یعنی بیداریشان مسابقه است با بازی. چقدر لطافت. ببین شما سیاق را وقتی کشف کردید که این دارد طباق میکند یا دارد مقابله میکند، دیگر همینجور از آن نکته درمیآید. به قرینه قشنگ روشن است این دارد درباره یا شب بفرستم یا روز.
شب امنیت داری که عذاب بیاید؟ چه خوابی! یا روز امنیت داری که عذاب بیاید که مشغول بازی هستی؟ یعنی چه مشغول بازی هستی؟
یعنی یا یک شکل سومی داریم؛ یا خواب یا بازی یا کار، یا آنها همهاش بازی است. کار و درس و اینها همهاش «یلعبون». «ضحا هم یلعبون، بیاتا نائمون».
این زندگی این بشر است. الان غرب قشنگ این شکلی است. قشنگ.
حالا اگر شبها هم بخوابند (سیستمها هم ریخته به هم). روزها، البته آنها که حالا چون زود میروند سر کار، قشنگ برایشان صادق است. ۷ صبح سر کار باشند. بعد قشنگ از هفت صبح تا مثلاً ۵ بعدازظهر، ۶ بعدازظهر، حالا بستگی به تایمش، قشنگ «یلعبون». بعد بعدش هم «نائمون». بعد تازه شبشان هم آن مقداری هم که بیدارند، خوابند. یعنی فعالیت وقتی نمیکنند، دیگر خوابند. فعالیت هم میکنند. خیلی لطافت دارد.
«أفأمنوا مکر الله فلا یأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون». پس «ضحا» را در برابر «بیات» چطور؟ «بیات» میشود آن ساعتی از شب که شب، شب لعاب میاندازد. شب که لعاب میاندازد یعنی دیگر قشنگ شد شب. بله، نان بیات. نان بیات یعنی چه؟ شبمانده. از شب گذشته. خیلی واژههایمان حکیمانه است. به معنایش توجه نداری.
کسی بیاید توی اینها، حسنزاده اینجوری است، خیلی توی این واژهها دقیق و ظریف. آقای جوادی همینطور. صفوی که دیگر در اوج.
پس این ضحا در برابر بیات. البته چون دو تا دو تا است میشود مقابله. «بیاتاً نائمون، ضحا یلعبون». مقابله میشود.
ببینید مقابله اگر باشد، قطعاً طباق هم هست. ولی اگر طباق باشد لزوماً مقابله نیست.
«قال موعدکم یوم الزینة و أن یحشر الناس ضحاً». (سوره قصص، آیه ۵۹)
«موعدکم یوم الزینة». چرا «یوم» مرفوع شده؟ ط ۴. خب چرا یوم اینجا مرفوع شد؟ یا مبتدا است یا موصوف.
«یوم زینة»، هر دویش میشود مبتدا باشد. ببینید نکتهاش توی مبتدا و خبر چیست؟ نکته بلاغیاش چیست؟ نکته این است. ببینید سیاق را باید کشف کرد. آقا وعدمان فردا جمعه است. وعدمان فردا. «موعدکم یوم الزینة و أن یحشر الناس ضحاً». این هم باز قرینه است که خبر باشد، چرا؟ چون عطف شده به چه؟ به «یوم الزینة». «موعدکم» یکی «یوم الزینة»، یکی هم «اِحشار»؛ یعنی «اِحشار الناس».
«حشر الناس ضحاً». وقتی مردم در ظهر حشر داده میشوند، کوچ میکند، میروند. وقتی که مردم همه رفتند، مثل سیزدهبدری که میگوید آقا ساعتی که همه جمعند. سیزدهبدر. ۷ صبح اگر بگذاری بعضی آمدند، بعضی نیامدند. چه ساعتی همه هستند؟ ۱۱ صبح دیگر همه سیزدهبدر هستند دیگر. دیگر طرف چقدر دیگر میخواهد بخوابد. سیزدهبدر است دیگر. پاشو بریم بیرون. بله، سر ظهر دیگر قشنگ آفتاب زده، روشن است. چطور بیات دامنه آن را باز کردی؟ تمام زمانی که روشنایی است. الان اینجا ۸ صبح هم هست ولی خب ۸ صبح را مدنظرش نیست. بالاخره موعد را که دارد، یک ساعت خاصی از تمام «ضحا» ها میگذارد. یعنی ضحا مثل بکره نیست، غدات نیست، اصیل نیست، مسا نیست، ضحا دیگر. حالا بالاخره توی آنها هم یک ساعتی حتماً بین خودشان قرار داشتهاند دیگر. وقتی ضحا قرار باشد مثلاً دو ساعتی هم که باشد، اصلاً گیریم یک ساعت. دیگر کمتر از یک ساعت که احتمال نمیدهی. توی یک ساعت هم بین ۲۵ دقیقه تا ۴۵ دقیقه ۵۵ دقیقه (خیلی تفاوت است). ۷ و ۸. قرارمان ۷ یا ۸. چون قرار است، باید محدوده را تنگ گرفت. لزومی ندارد. شما هر چقدر هم تنگ بگیری، بالاخره یک ساعت که باید بگیری. یک ساعت هم همچین برای قرار گذاشتن چیز کمی نیست. حالا بیایم نفهمیم ۷ را میگوید یا ۸ را میگوید. یک ساعت معطل. کل سیستم سحرا را باطل کند. معلوم میشود حالا آنها چه قراردادهایی داشتهاند برای ساعتهای دقیق؟ حتماً بوده است. حالا شاخصها بوده. سایه بوده. کاری که میکردند. اینجا که سمت چیز (نصفالنهار مبدا و جزیرهالعرب) چون سمت نصفالنهار مبدا خیلی خورشید سروکار داشتند و واضح بوده. قشنگ شاخص میگذاشتند، در میآوردند. سمت مکه مخصوصاً قشنگ خورشید دو روز از سال بالای کعبه بوده. قشنگ دیگر روشن میشده توی شاخصها و فلان و اینها. اسکاندیناوی بوده. الان آن موقع شاید تایمبندیشان چطور بوده؟ ساعتهایشان چطور بود؟ ساعت شنی داشتیم. ساعت شنی دارد. که برای امام هادی (علیه السلام) طرف ساعت آورد. این توی بحارالانوار جلد ... ساعت آورد. خب حضرت برده بودند بین چیز دیگر. چطور شما یک سپاهی دارید از شهرستان مثلاً آوردهاید. سپاه آماده است برای رزم و همه هم شهرستانی نیروهای ترک و اینها بودند. بومی نبودند. حضرت آورده بودند توی عسکری که آنجا همه ترک و فارس و اینها بودند. گفتند این زبان اینها را نمیفهمد. با منطقه چیزی بود مثل این خانههای خانههای سازمانی اینها. پردیسانی بوده برای خودش. پردیسانی! خلاصه آنجا، آنجا یکی از اینها برای حضرت ساعت شنی میآورد. بعد فارس بودند اینها. نفهمید. حضرت فرمودند که: «میگوید ساعت ۸ است (مجلسی ساعت ۸ است و فارسی).» خیلی آورده. امام هادی (علیه السلام) فراوان کلمات فارسی. «میگوید دستت چیست؟ ماریاد؟ میگوید دستت چیست؟» چطور با این لحن؟ این بلی. از خدا معنای جبرئیل میفرمود. خدا یک کلمه، یک روایت حدیث قدسی فارسی هم داریم. «این یک مشت خاک را نبخشم چه کنم؟» فارسی، فارسی هم داریم. «این مشت خاک را نبخشم چه کنم؟» امیرالمؤمنین فارسی دارد. بله فارسی. این مشت خاک را نبخشم چه کنم؟ خب این هم از ضحا.
ضحا مفعول فیه برای زمان (بهاینکه در زمانی باشد که شمس اشراق دارد) تا مشهود باشد برای هر کسی. قشنگ دید. آها! گرگ و میش نباشد و ممکن نیست برای کسی که عذر بیاورد. حالا در مورد حضرت موسی عرض کردم که این ساعت ضحا غرض داشت، سوفیا قشنگ طناب هم معلوم بشود. همه ببینند که اینها طناب بود، مار نبود.
«و الشمس و ضحیها». چقدر من سوره شمس را دوست دارم. خیلی تویش نکته است. ربط این قسم و نتیجهگیری چی است؟ مدتهاست دارم فکر میکنم. بتوانم فرصت بشود رویش بیشتر فکر میکنم، ببینم که چه میخواهد بگوید. شمس و ضحا، قمر و تلا. حالا این تلاش به معنای تلاوت است یا به معنای تلوی؟ هر کدام باشد.
نهار و تجلیاش (تجلیاش)، لیل و قشیانش. اینها ربطش با نفس و تصفیه نفس چی است؟ ربط اینها با «قد افلح من زکّاها و قد خاب من دَسّاها». نتیجهگیری ۹ تا قسم، همه آن است دیگر. «قد افلح من زکّاها و قد خاب من دَسّاها».
نهار: زمان ممتد از اول طلوع فجر است تا شب. اشراق شمس لحاظ نشده در آن. ببینید اینجا نهار را هم جدا گرفته است از «و الشمس» و قشنگ اینجا زمانها را توی این سوره قشنگ میشود فهمید. «و الشمس و ضحیها و القمر إذا تلاها». پس ضحا را درباره چه آورده؟ اینها الان چی است؟ طباق. شمس و ضحایش، قمر و تلوش. تلاوتش؟ خب، قمر کی بعد خورشید میآید؟ قمر کی میآید؟ اول شب میآید. توی چه ماهی باشد؟ حالا خودت چیزش را کار داریم. توی تناسب شمس و قمرش: نیمه اول سال از صفر شروع میشود، شب اول ماه رمضان. بعد میآید تا وسط چیز. خب، که نیمه اول شب، چیز هستش. توی نیمه (ما هم توی نیمه اول شب است). از نیمه دوم ماه از چهاردهم و پانزدهم به بعد ماه، توی نیمه دوم. اصلاً توی شب اصلاً طلوع ۱۲ شب به بعد اصلاً طلوع میکند. ما کاملاً دورانیه توی سال. چه جوری است؟ خارجش؟ حالا در صورت اینی که میآید این میشود ضد ضحا. بعد باز از آنور نهار فرق میکند با ضحای شمس. باز لیل با «و القمر إذا تلاها» فرق میکند. «و اللیل إذا یغشاها»؛ یک چیز است. «و القمر إذا تلاها»؛ یک چیز دیگر است. یکی بود که دو تا قسم نمیخواهد. یک قمر داریم وقتی تلاوت میکند شمس را، پشت شمس میآید. یک لیل داریم که غشیان پیدا میکند. از آنور یک خورشید و یک ضحای شمس داریم. یک نهار داریم. پس معلوم میشود نهار، کأنّه به… ببینید یک نکته، نکته مهم. انگار نهار به خود زمان نظر دارد. ضحا: ما خودمان توی فارسی هم میگوییم اول صبح یا اول آفتاب. فرق نمیکند. ما فارسی اول آفتاب، چاشت.
توی فارسی اول صبح با اول آفتاب فرق نمیکند. الان توی چیز شما توی زمستان فرض بکنید طول آفتاب کی است؟ الان ۷:۲۰ مثلاً ادارهها ۶ باز میشود. بر فرض ۶:۳۰. طرف میگوید اول صبح رفتم. هنوز آفتاب نزده. میگوید اول صبح قبل اینکه آفتاب بزند راه افتادم. میگوید اول صبح قبل آن که آفتاب بزنی! یا نه، مکرر که بودیم، مترو تهران، محسن برای مدرسه اینها که میآمدیم، خب ما ۷ و ربع باید سر کلاس میبودیم. من پسامحیهام. صبح بهاعتبار اینکه روزش شروع شده. روز کاری. میخواهم بگویم. خلاصه فرق میکند. توی فارسی صبح، آفتاب توی عربی. یعنی ما یکی به ساعت شبانهروزی کار داریم. یکی به خود آفتاب کار داریم. «یحشر الناس ضحاً». دو تا میآورد. یکی روزش، «یوم الضی» نباشد. یکی ساعتش، ساعت آفتاب باشد. زمانبندی دو تا حیثیت دارد. ذهنمان مانوس است با ساعات و دقایق. خیلی توی این فضا نمیرویم. فضایی که یکی میخواهد ضد شب را برساند. یعنی یک محدودههای چهار پنج دسته را میخواهد بگوید. جمعه ساعت ۹. خراب.
نه ببینید. یکی میخواهد بگوید که آقا نه. شما تصور بفرمایید که ما الان (چند بخش داریم؟) یک بکره داریم، یک ضحا داریم، یک عرض کنم مصلات داریم، اصیل داریم، عشاء داریم. اینها. این پنج شش تا را بگیریم. میگویم آقا ضحا یعنی بکره؟ نه. یعنی اصیل؟ نه. در عین حال «یوم الزینة» یعنی لیل؟ نه. یومش توی یوم هم اول و آخرش و اینها، نه، آن وسطش. مجموعی ندارد؟ چرا، معنای مجموع جفتش است. مجموعه «یوم» به معنای شبانهروز نیست. «یوم» در برابر خودش را میگیرد. درست است؟ سلام علیکم. شبانهروزش یعنی معرفه. چرا؟ چون شبش جدا است. اینجا که شب ندارد. نه اصلاً همیشه وقتی میخواهیم (شبها جدا میگویند «لیلة عاشورا»). «ایام» توی جاهایی که دو تا نیست. توی جاهایی که ایام الوص. چون شب ندارد. خب ایام جمع باشد. چون آنی که میگویی بهاعتبار جمعش میآید، شبانهروزش را میگیرد. روز قبر هم هست. اربعین هر چی صابون دارد. این هم خصوصیت انزالش یکی نیست. انزال قرآن، ثواب. ثواب اعمال، ثواب اعمال کی، کجا؟ الان امام زمان بهاعتبار کدام شب قدر برایشان نازل میشود؟ اعلاحضرت مثلاً مسکو باشند، یک شب قدر توی کانادا، ۳ ساعته. توی آرژانتین ۱۲ ساعته، ۱۲ الی ۱۵ ساعت ایام تابستانی که گذارندیم. شب قدر ما که نمیتوانیم بگوییم آقا قسم بخوریم حضرت فقط توی کربلا. شب بهاعتبار کربلا، ساعت و لیله و اینها. حالا حضرت آرژانتین است، کانادا. همین اعتباری است دیگر. باید اعتبار کرد. آن اعتبار هم یک مبدایی میخواهد. مشکلات تویش هست. در صورت این هم از دعای ما که تمام هم نشد. «لا تظمأ فیها و لا تضحی». ایشان میفرماید که: یعنی اطعمه و مساکن معتدل است. بهحیثی که درش حدی پیدا موجب عطش یا حرارت بشود یا مضیقه یا شدت باشد. درش اشراقی برای شمس نیست که موجب حرارت مزاج بشود. خود شمس حرارت مزاج میآورد که اینجا ضحا ندارد. ندارد. توی بهشت نداریم دیگر؟ نه نه. توی آن سوره طه، ۱۱۹. توی بهشت ما ضحا نداریم. این هم نکته. تفکیک بکنیم. یومی که ضحا ندارد. در مورد یوم القیامه، لیله القیامه. جان، مزاج، مزاج را حرارت میدهد. «إن يوماً عند ربك لألف سنة مما تعدون». بهشت یوم دارد ولی لیلش چیزی گفته نشده استراحت دارم. استراحت دارم. نیاز به استراحت دارم. نیاز به... حالا باید بروم ببینم، خبر میدهم. ولی عرض کنم که ساعتش که بینالطلوعین است، از جهت نور آفتاب و اینها، حضرت فرمودند مثل بینالطلوعین. نه تاریک است نه روشن. وسطش خواب خوبی دارد ها. آره، بله. بهعنوان یارانه میدهد خدا. بعد، بقیهاش را دیگر خود شخص میکند. «و لا زمهرير». اصلاً شمس ندارد. شمس میشود خودش، خود بهشتی بله. مثل اینکه از موقعیت زمانی آنجا چه است که یوم هست ولی ضحا نیست؟ وقتی میخوابد. چون چراغ قوه امام عسکری (علیه السلام) روایت چیز خواندیم. این هم توی همان جلد ۵۱ دارد که حضرت وقتی میخوابیدند، راوی میگوید دیدم که حضرت میخوابند یا خواب بودند و نوری از پیشانی رفته، آسمان را روشن کرده بود. از پیشانی امام عسکری. اگر این است که دیگر شب هم روز است. نوجوانی بودم. رفته بودم مسجد سهله شب برای عبادت. شب چهارشنبه بود. هیچکس هم نبود. توی فضای مسجد. آمدم ببینم تاریک... بعد خب آن موقع من اولی که مسجد سهله خیلی خراب بود، رفته بودم دو سه دور (توی این چند سال باز خیلی خراب است). توی روزش آدم میترسید برود توی یک خرابه بود قشنگ. چون آمده بود بیرون یک لحظه وحشت کرده بود. بعد میگوید دیدم نوری از پیشانی آمد. فضا روشن شد. رفتم آمدم. نور با آن نور فرق میکند. آن حالا نور بهاعتبار محیط که شمس ندارند ولی روشن است و یوم مجازی است. بر اساس فهم عرفی ما دارد اینجوری میگوید که ما بفهمیم. الحمدلله رب
در حال بارگذاری نظرات...