مفعولفیه یعنی حضور زمان در نحو
از صبح تا ادبار، نغمهای از معنا
تدبر، نگاهی از پشتِ معنا
حول و حال؛ چرخش سال در دعا
عام و سنه؛ دو چهره از زمان
آیات قرآن و لطافت واژگان
زمان در نحو؛ پلی میان معنا
از مغیرات صبحاً تا ساعة النهار
هر واژه قرآن جهانی از معناست
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
از این بحث مفعولٌفیه، نکاتی را عرض کردیم. واژه "صبح" بود، مثال قرآنیاش را نگفتیم. در سوره عادیات، آیه ۳، میفرماید: "فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا"؛ مغیرات، از اقار، اقار یغیر، و اقاره یوغیر، و مغیر، مغیران، مغیرون، مغیره، مغیرتان، مغیرات. "المُغِیرَاتِ صُبْحًا"؛ اقاره از "غَور" میآید، مادهاش از "غیر" است. مغیرات به معنای دگرگونکننده، دگرگونکنندگان. بله، چیره شدن. از کلماتی که شما خود سوره را نگاه کردید که میفرمایید در صبح حمله میکنند، یورش میبرند... اول عادیات "ذبحاً"، به غارت گرفتن، از اقاره میآید. حالا غارتکنندگان یا دگرگونکنندگان. "عادیات ذبحاً"؛ عادیات پرشکنندگان. "ذبح" چی بود؟ "فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا"؛ نه، آن آتشزنه است. مورات قدحا. "ذبح" به معنای "بله، عرض میکنم خدمتتان، "ضَبط" را گفتند که مبالغه آمده به معنای تنگی. "والعادیات" جای تنگ پرش میکنند. عادیات پرشکنندگان. حالا ایشان تفسیر عرفانی میکند، خیلی قشنگ است. حالا تفسیر بریم گیر میافتیم. "المغیرات صبحًا" دگرگونکنندگان در صبح. صبحًا مفعولٌفیه است.
آن را مثال قرآن "یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ"؛ "آیات الله" درسته یا "آیَتُ اللَّه"؟ "آیا تلا" نصبش به کسر است "آیات الله". "آیات الله" را هم گفتیم. بیایم به واژه "ادبار". سوره قاف، آیه ۴۰: "وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ السُّجُودِ". از شب تسبیح کن او را و ادبار سجود. یعنی چه؟ کریمی، ادبار جمع "دُبر"، دُبر یعنی پشت. بعد سجدهها تسبیح کن او را. خود سجده، سجود، چه جور جمع سجده است؟ سجده که بلند شدی تسبیح کن. حالا یا تسبیح بین دو تا سجده است، یا تسبیح بعد از نماز، پشت سجدهها. "از شب تسبیح کن او را و پشت سجدهها". "مَن قرأ دُبُرَ صلاته آیت الکرسی" زیاد داریم. کسی که بعد از نماز آیت الکرسی بخواند، "فلهُ...". کسی که بعد از نماز سوره فلان، کسی که بعد از نماز آیه فلان. "دُبُرَ صلاةِ العشاء"، "دُبُرَ صلاةِ العشاء". "من قرأ" مثلاً کسی که "آیه آمن الرسول" "دُبُرَ صلاةِ العشاء" بعد از نماز عشاء بخواند تا اذان صبح برایش عبادت مینویسد. آیا "آمَنَ الرَّسُولُ"؟ بله، "ادبار السجود" چرا منصوب شد؟ مفعولٌفیه بودن.
حالا از باب "مَن بَلَغ". کسی از من حدیثی به او برسد عمل بکند، منم نگفته باشم، خدا عمر و صبا به او میدهد. احادیث در اخلاقیات و تعبدیات و اینها، در عقاید نه. بله، کسی هفت تا شیعه را بکشد میرود بهشت! دیگر خدا و پیغمبر فرمود هر که از من حدیثی به او برسد عمل کند، دیگر بهشت میدهند. کجاست؟ "فسبحه"، آن لیل را و ادبار سجود را. ادبار میتواند عطف به "هاء" سبحو باشد؛ "فسبحه ادبار السجود" به "ضَاد". بله، یکی از جاهایی که میشود، نشان میدهد که اسم ضمیر اد شده، خب "دُبر" در برابر "قُبل" است. "قُبلًا أو دُبُرًا". حد زنا محقق میشود کسی که دخول بکند بر زنی که بر او حلال نیست، "قُبلًا أو دُبُرًا". عده محقق میشود به "دُبر". در "دُبر" هم دخول بشود، زن باید عده نگه دارد. در "دُبر" هم باشد، زنا کرده. عوامالناس خیلی از اینها را بلد نیستند. ما هم نمیگوییم، نمیگوییم. جوانها میآیند پیش ما صحبت میکنند، حرف میزنند، مبتلا به این مسائل. "فلان کار را کردم با فلان دختر، دُبرًا مشکلی ندارد." دُبر بوده دیگر. نمیدانند، مردم احکام بلد نیستند. خبر ندارند. عده نگه ندارد، بعد عده نگه نمیدارد، تو همان دوره میرود ازدواج میکند. بعد شوهرش به او حرام ابدی میشود. بعد بچهای به دنیا میآورد، مشکل دارد. هزار و یک مسئله به وجود میآید. بله، گاهی خود همین دُبر، مادر این دختر بر او حرام ابدی میشود! او چقدر مسائل هست، توجه نیست به این مسائل. اگر زنی باشد که بچه داشته باشد، بچه او دوباره به این محرم میشود. مسائلی فراوانی است، توجه بهش نیست.
خب دُبر در برابر قُبل است. "اللیل اذا أدبر" یا جای دیگر میفرماید: سوره مدثر، آیه ۳۳. احسنتم. حالا "تدبر" یعنی چه؟ پشت یک قضیه را نگاه کردن. "تدبیر" یعنی چه؟ تدبیر یعنی چیزی را شما صاحب دُبرش بکنی، نتیجه بهش بدهی. تدبیر تفعیل است. نه، به چیزی دُبر دادن به چیزی نتیجه دادن. کاری را برایش دُبر گذاشتن، یعنی بعد این که پشت این کار یک چیزی دربیاید. میشود تدبیر. یعنی من الان این را که اینجا میگذارم در پی باشم که این را اینجا گذاشتم، بعدش یک اتفاقی بیفتد. این میشود تدبیر. درست. "تدبر" چیست؟ از تفعل. مطاوعه، دُبرپذیری، نتیجهگیری. تدبیر نتیجهدهی، تدبر نتیجهگیری. درست شد؟ تدبیر نتیجهبخشی، تدبر نتیجهگیری، دُبر پذیرفتن. تفکر نیست معنی نتیجه دُبر نتیجه. آدم پشت پیدا کند، تدبر یعنی پشت پیدا کند، نتیجه بگیرد. پشتش گرم بشود. یعنی الان دیگر کاری میخواهد بکند با این پشت برود جلو. عقبه فکری داشته باشد. تدبر یعنی عقبه فکری داشته باشد. عقبه فکریاش را از قرآن بگیرد. بچه، بخش نتیجه بدهی به یک چیزی.
"ادبار" کلمه بعد، "حین". سوره روم، آیه ۱۷. بله، "فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ". دومی را چرا حالا یک نکتهای توش بوده دیگر. خب "حین" یعنی مقطع زمانی، مقطع مبهم. هیچ قیدی هم توش نیست. و مفعولٌفیه هم که واقع میشود. "حين البث"، "حين ینزل القرآن"، "حين الوسيله"، "...وصیت ریحون"، "...و حين تسلحون"، "حين امنا"، "حين موتها". همه اینها. اینجا "سبحان الله حين تمسون". "حين" عامل... سوره بعدی صاد، آیه ۳. "وَلَا حِينَ مَنَاصٍ". "لا حین مناص" تایش را گفتند مبالغه میآید. "لا حین" اینم از هشتم. اینم من هیچ وقت فراری نیست، مهلت فراری نیست. بله. بعدی سوره طور، آیه ۴۸. طور، ۴۸: "وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ". در دعای زیارت آل یاسین: "السلام علیک حين تقوم، و حين تقعد، و حين ترکع، و حین تسجد." طور، آیه ۴۸. "و سبح بحمد ربک حين"، وقتی قیام میکنی تسبیح کن. بعدی زمر، ۴۲: "اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا". خدا توفی میکند جانها را هنگام مردنش، خدا میگیرد جان.
خوب کلمه بعدی "ساعت" و "یوم". کلمه "ساعت" هم دلالت زمان دارد. در ماده "ساعت". فعلاً فقط "سوره یونس آیه ۴۵" در موردش گفتن. از ماده "سبع". زمان محدودی، اگر نکره بیاید محدوده. اگر معرفه بیاید محدوده. "الساعه" میشود همین الان، یک زمان معین محدود در خارج. حالا یا عهد دارد، عهد ذکری، حضور، یا عهد ذکری دارد یا عهد حضوری دارد. "لا یستأخرون ساعة". اینجا یعنی چی؟ "كَأَنَّهُمْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ". بله، روز قیامت وقتی محشور میشوند انگار اینها غیر از یک زمان محدودی از روز لبث نکردند. تمام این مواقف در دنیا برزخی است. بله. آیه بعدی سوره احقاف، آیه ۳۵: "أَنَّ السَّاعَةَ الْآتِيَةَ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا سَاعَةً مِن نَّهَارٍ". "ساعة من النهار" بود، اینجا "ساعة من نَّهارٍ"؛ یعنی یک عدهشان میدانند یک چند ساعت، یک زمانی از یک روز را. یکی اصلاً گیج، اصلاً روزم دیگر یادشون نمیآید تو قیامت. یک روز را یادشونه، احساس میکنی مقدار زمانی از یک روز گذشت. چی شد؟ خب "ساعة" در اینها مفعولٌفیه است. اعراف، آیه ۳۴. خب "الساعة". "حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ". "ان ساعة" حالا "صاعَه" مفعولٌفیه معمولاً به کار نرفته. "لا یستأخرون ساعة". "الساعه" دارد. حالا مصطفوی هم اینجا بحثهای خوبی کرده، چند صفحه بحث کرده در مورد ساعت، نکات خیلی خوبی. کلمه بعدی "یوم" هم که گفتیم دیگر. "یوم" بحث کردیم. بحث نکردیم؟ نگفتم؟ بله، بله.
کلمه بعدی به "سال" و اینها معمولاً گفته میشود "حول الفلان". مثلاً حالا تو قرآن سوره بقره، آیه ۲۳۳: "حول حالنا" احسن! حال. این حال به معنای حال نیست، حالمون چطور است، حال نیست. این حال به معنای "حَولَ" است. یعنی سال. "حَولُ حالَنا" یعنی سال ما را به بهترین سال رقم بزن. نه حال ما را خشک کن. حال من. حول، سال. سالها را تحویل کنید. سال ما را، سالی که دارد میآید، بشود بهترین سال ما. گذر زمان است. نه، نه. خود "حال" ساله. سالی که داریم، دعای تحویل سال است دیگر. نه، دعای تحویل حال. بله. "حَولَینِ کامِلَینِ". "…وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا". طرف آمد پیش امیرالمؤمنین، گفت که خانم ششماهه بچه را زاییده. این خیانت کرده. این احتمالاً سه ماه قبل اینکه با من باشد با یکی دیگر بوده، بچه مال اونه. خیانت کرده. و حضرت فرمودند که مگر قرآن نخواندی؟ میگوید که حمل و میگوید که "وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ". زنها باید بچهشان را چقدر شیر بدهند؟ دو سال کامل. از آن ور میگوید "وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا". بارداری و شیر دادن میشود ۳۰. خب این دو تا را کنار هم بگذاری، بارداری چند ماه میشود؟ "تعمیر" نگاه کن. ۲۴ ماه میشود شیرخوری. ۳۰ ماه میشود مجموع بارداری و شیرخواری. چه اشکال دارد؟ خود امام حسین (علیه السلام) ششماهه به دنیا آمدند. حضرت یحیی ششماهه به دنیا آمدند. دو سال کامل "حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ". حالا این چرا حَولَین شده؟ آها، تثنیه شده. فرق "حَبْلان" و "حَولَین" چیست؟ الان اینجا منصوبه که شده "حَوْلَيْنِ". خب چرا منصوبه؟ مفعولٌفیه است.
حالا "سنه" هم همینطور است دیگر. "سنهیان، سنهین". "لَوْ لَا سَنَتَیْنِ لَهَلَکَ أَبُوحَنِیفَةُ". ابوحنیفه گفته اگر آن دو سال شاگردی امام صادق نبود، هلاک شده بودم. "سنَتَیْنِ"، دو سال. خب از "سنه" تا "سنتین". "سنتین حمده حوله". و آیه که به معنای پیرامون. بله، بله. یعنی "تبل". حالت تحول از یک صورتی، جریانی، حالتی، صف برنامه، به روزها، ماهها، سالها. تحول صفحهای به صفحه دیگر، به همه اینها میگویند "حول" یا "حال". حالتی که برای آدم عارض بشود میگویند "حال". حواله، حواله میدهد به آن یکی. تحول از این. گردنمون میشود حواله. استحاله، استحاله بشود توی فقه میگویند استحاله. استحاله، تحول. حوالی، حوالی فلان، پیرامون، اطراف. حیله، راه چاره را، راه در رو را میگویند حیله. "حلاله". "حُلوَل". "حَالَ بَيْنَهُمُ الْمَوْتُ". "إِنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ". "حَالَ بَيْنَهُ". ماده "حول" است. "و وصِيَّةً لّأَزْوَاجِ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ" سوره بقره ۲۴۰. "الی الحَولِ" تا یک سال. بارک. "حَولَه" هم که شما فرمودید. "وَمِنْ حَوْلِكُمْ" سوره توبه، آیه ۱۰۱. ۱۰۱. سوره احقاف، آیه ۲۷؛ "ما حَولَکُم". احقاف، ۲۷. سوره شعراء، ۳۴؛ "قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ". اینها همه مفعولٌفیه است. سوره نمل، آیه ۸؛ "أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا". کسی که پیرامون آتش است. "حَوْلَها". اینها همه "لا حول ولا قوة الا بالله". حول همین است. هیچ تحولی صورت نمیگیرد وسیله خدا، جابجایی. بله. خود جابجایی، قوه قوه جابجایی. شاید دقیقتر. بزرگان خیلی در مورد این کار کردند، تفسیر کردند، تلاش کردند، پیرامون بحث کردن. محاوره، گفتگو، اینها را میگویند محاوره.
کلمه "عام". سوره توبه، آیه ۳۷. خود "عام" از "عم" گرفته شده، یعنی جریان طبیعی بدون تکلیف. ساله، "تتلو" ولی حالا اینجا یک چیزی وقتی راحت است، "وَلَه" در جریان بدون تکلّف در جریان خودش جاری است. این را میگویند عوام. که میگویند به خاطر همین است. عوام یعنی فلان چیز عامه، گسترده است. گسترده دارد، گسترش دارد. عامیانه، رایج. خیلی با رایج جور در میآید. "عام" رایج. خوب، فرق بین "سنه" و "عام" چیست؟ جفتشان "سال" است. ولی فرق این دو تا با هم چیست؟ "سنه" گرفته میشود به معنای تحول و تغییر. "عام" گرفته میشود به معنای جریان طبیعی، معتدل، معتدل. خب آقا، وقتی به کار میرود که جریانی باشد. ولی وقتی که تغییر و تحول خارج از اعتدال باشد، میشود "سنه". پس "سنه" دلالت بر سالهایی دارد که در آن تغییر و تحول است. "سنه" خاصتر از "عام" است. سالهای پرتلاش و پر چی و اینها، پر اتفاق میگویند "سنه". لطافت قرآن را ببینید! سوره عنکبوت، آیه ۱۴. چقدر این آیه لطیف است! سوره عنکبوت، آیه ۱۴: "فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا". خود "الف" چرا منصوبه؟ مفعولٌفیه است. اعراب که از سند گذراند، در بین ایشان ماند. در بین ایشان هزار "سنه" الا خمسین "عام". چرا؟ تفاوت "سنه" و "عام" چی بود؟ تو "سنه"، تغییر و تحرک و تکاپو توام اینها نیست. ۹۵۰ سال کار کرد. میخواهد بگوید از هزار سال، ۹۵۰ تا با حرکت و ۵۰ تا حرکت، ۵۰ تا "عام" ازش کم کن. آن سالهایی که نبود، آن ۵۰ سال انگار اتفاقی نیفتاد. آن ۹۵۰ سالی که بود داشت اتفاق میافتاد. لطافت دارد. ۹۵۰ سالی که نوح بود، داشت اتفاق میافتاد. همه اتفاقات مال آن ۹۵۰ سال بود. آن ۵۰ سال انگار تعبیر "عام" به کار رفته.
حالا دوباره حضرت یوسف میفرماید که: "ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ" (یوسف، ۴۹). حالا در مورد چیز هم داریم که حضرت کی بود؟ خدا او را از دنیا بردش، "اوزیر". "عام"، صد "عام". خدا او را از دنیا دست نخورده. "بَل لَّبِثَ مِائَةَ عَامٍ". بعد چقدر تعبیر زیباست! به به به! واقعاً قرآن مست میکند آدم را. سوره بقره، آیه ۲۵۹ را بیاورید: "فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ". میگوید صد "عام" گذشت که خوراک و شرابت "لم يتسنه" بود، این دچار دگرگونی نشد. یعنی این صد سال، صد "عام" بود، صد "سنه" نبود. کاری کردیم که برای تو صد "عام" باشد. برای دیگران صد "سنه" بود. برای تو صد "عام" بود. یک کلمه جابجا میشود، این همه معارف توش است. این من نیست. این سر سفره ما نیست این. ما مشغول "اتینا" بهش میرسیم. میگویند بدن میآیی سراغ قرآن، وقت میشود. وقت زیاد. وقتی مردی، آن ور تو عالم برزخ همه درس و تفسیرها آن ور. مشغول مقدم. بله. خوب اینم از این کلمه. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...