راز روشنایی در واژه «صبح»
از تاریکی تا نور در دل انسان
مصباح، ابزار روشن شدن حقیقت
تسبیح یعنی حرکت به سوی خدا
فلسفه بیداری در آیات قرآن
ملاصدرا و حرکت در فلک وجود
صبح، لحظه تحول درونی انسان
نهار و لیل؛ دو چهره یک زمان
از خواب تا حیات معنوی انسان
قرآن، دریای بیپایان معرفت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
«بسم الله الرحمن الرحیم»
کلمه بعد از «زوال»، کلمه «صبح» است. در کلمه «صبح» اصل مادهاش به معنای انکشاف در ظلمت است. حالا چه ظلمت مادی، چه ظلمت معنوی؛ تنوع ظاهری یا باطنی حاصل شود. ظلمات مادی، صبح میآید؛ دیگر ایمان میآورد، طرف نور میآید. از مصادیق آن ظهور فجر است؛ وقتی که شب میرود، صبح میشود. «وجه صبیح»، چهره زیبا را میگویند «صبیح» که در مسائل فقهی از مرجحات امام جماعت است. مثلاً دو امام جماعت داریم که از همه جهت مساویند، کدامیک ترجیح دارد؟ آنی که «أصبَح» است. «أصبَح» یعنی چه؟ چهرهاش زیباتر است، روشنتر، نورانیتر است. «صبّاح» همان «مصباح» است و «مصباح» و اینها که به کار میرود. فعل «أصبح یُصبِحُ» از همین ریشه است که مادهاش «صبح» است.
«روشن بود دل مادر موسی» مراد آیه «فارِغًا أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ» است. «فارغاً» بوده و سپس «أصبَح»، یعنی صبح (روشن) کرد در حالی که اینگونه بود. و اگر بگوییم که وقتی که اوضاع عوض شد، روشن شد، دل مادر موسی فارغ شد، روشن شد. پس «أصبح» هم به این معناست که فضا روشن شد. یعنی وقتی اتفاق میافتد که مسائل روشن میشود. «أصبح» با حال «فارغاً» است. در حالی که فارغ بود. گفتند خبر «أصبح» است. اینها صبح که شد، نه، صبح کرد دل مادر موسی در حالی که فارغ بود. که حالا خبر میخواهد برای «أصبح».
«صَباح» هم که مصدرش است. «فَساءَ صَبَاحُ الْمُنْذَرِينَ» (سوره صافات، آیه ۱۷۷). «صُبح» هم که اسم مصدر است. اسم مصدرِ «صبح»، «صباح» مصدرش است و «صبح» اسم مصدر. «وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ» (مدثر ۳۴) و «وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ» (مدثر ۱۸) اینجا «صباح» اسم مصدر شده. «غسل» یعنی چه؟ «الف» و «واو» و «راء». «الف» و «راء» که میآید میشود بامداد. «بامداد».
«صَباح»، چهجور «غُسل» میگویند؟ «شستار»، «شستار» میآید، «گفتار»، «نوشتار»، «نوشتن»، «نوشتار»، «گفتن»، «گفتار». «صباح»، روشن شدن. سریال «روشنار» نداریم. بامداد، پگاه، پگاه. و «وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ»، قسم به صبح وقتی که تنفس میکند (روشنایی میآورد). «فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنْذَرِينَ»، بد است صبح کردن کسانی که به آنها انذار شده (ترسانده شدهاند). «إِنَّمَا مَوْعِدُهُمُ الصُّبْحُ»، موعد آنها صبح است. بامداد، پگاه. سوره هود، آیه ۸۱.
«مصباح»، اسم آلت است. ما امتحانی داریم برای رزیدنت. یکی از بچهها کتابی داریم، دو جلد. هر جلدش ۷۰۰ صفحه است. ۷۰۰ صفحه. گفت زیر صد بار این را خواندهام. از بغل دستیاش پرسید تو چند بار خواندی؟ برایش واقعاً عشق بود که در آن امتحان اول بشود. اوّل هم شده بود، آن سال اوّل شده بود. بعد ما دیدیم که کتاب در قبال آن، اگر بخواهی خطش را ببندی، واقعاً او میگفت: من میدانم الان این تست صفحه چند و خط چند است؛ یعنی همینجور که حافظ کتاب قرآن است. ۳۰۰ صفحه، آیه ۸۱ سوره فصّلت، آیه ۱۲ و سوره نور، آیه ۳۵: «زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ». غیر منصرف مثل نوره «كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ». «الْمِصْبَاحُ فِي» زجاجه". «مصباح» ابزار روشن شدن، ابزار روشن کردن. حالا باید دید مصدر مجهول است یا معلوم؟ مجهول باشد: روشن شدن، معلوم باشد: روشن کردن. و باید دید که لازم است یا متعدی؟ به نظر لازم است. لازم. روشن شدن. ابزار روشن شدن، آلت روشن شدن. «أَصبَحَ»، سوره یونس آیه ۱۷ سوره روم آیه ۱۷.
«فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ»، اینجا «صباح» رو ۱۷. «صبح» و «مساء»؛ این آخر وقت است. صبح اول وقت. حروف عربی «مَساء» و «صبح» را چه طور؟ صبح تا ظهر را میگوید: «صبح»، ظهر به بعد میگوید: «مساء». دوتایی چقدر جالب است! این «سبحان الله»، همه تایمها را داریم. «فَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا» بکره و عشیاً؟ «حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ». چرا اداره تسبیح به زمان جوش میدهد؟ یک نکتهای تویش است که مفصل کار شده. «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ»، سوره انعام آیه ۹۶.
«تسبیح» به معنای حرکت است. «صباحت» میآید. «صباحت» به شنا میگویند؟ «صباحت» دیالهاش آنتیون است. دیگر کادوی روز ورود امام علی علیه السلام عرض کنم که «تسبیح» جهت دادن، جهت داشتن، حرکت به سمت جهتی است. روش «تسبیح» یعنی خوب حرکت کردن. این هم با زمان کاملاً تطبیق دارد. ملاصدرا حرکت جوهری را از همین آیه «وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» در میآورد. یعنی همه شناورند، در فلک شناورند. «تسبیح» یعنی شناور بودن. و ما به سمت خدا شناوریم، به سمت اسماء و صفات الهی. و هر ساعتی باید بروزی داشته باشیم از یک اسم و فعل و صفت الهی. بعد یک هر ثانیه بعد از ما بروز داشته باشد. بله. حالا صبح، هر کدام از این زمانها هم یک اسمی ظهور دارد. شما شب میبینید مثلاً این آیه را. صبح میخواندم از کلمات آقای بهجت (رضوان الله علیه): «خواب» آیت قهاریت الهی است. شما مغلوب میشوی. «غلبت نوم علیه»، «خدا، بایستی میتونستی، خوابت نمیگرفت». آیت الهی آن زمان مظهر مغلوبیت است. حالا اگر کسی نخوابد، چی میشود؟ مظهر غالبیت دارد میشود؛ کسی بر خواب خودش غلبه کند: «و قلیلٌ من اللیل ما یهجعون». «قلیلاً قیام کن». مظهر قوام میشوی. اثر قائم میشوی. مثل قیوم، حیّ قیوم میشوی. اگر شبها را خوابیدی، میت مغلوب میشوی. اگر شب را بیدار بودی، به مقام محمود میرسی. «محمود» چیست؟ مظهریت تامه اسماء و صفات الهی. میت مغلوب ولی حیّ قیومی. چون شب خواب برادر مرگ است. «الموتُ أخو الموت». یا درباره خواب، تعبیر «توفّی» داریم در قرآن. خواب میشود مظهر ممات، بیداری میشود مظهر حیات. لذا میگوید: «اَحیا اللیل». «مَن أحیا لیلَ لیلةَ نصف شعبان؟» «مَن أحیا لیلةَ القدر؟» چرا احیا میکنی؟ چون خواب برادر مرگ است. وقتی خوابیدید مردهاید، وقتی بیدار بودید حیّ هستید. وقتی بیدار بودی، میشوی مظهر حیّ. هم حیّ باش هم قیوم، «قُم لی»! میشوی مظهریت حقیقت.
این میشود چه؟ اینی که شما در شب میبینید. «آنا اللیل» نماز میخوانی، «لَعَلَّکَ تَرَ». آن نماز «تسبیح»، «آنا اللیل تسبیح» در «عشا»، «عشیاً»، آن میشود مظهر حیّ و قیوم. آنجا اسم از حیّ قیوم ظهور دارد. چرا در نمازها ساعتها دخالت دارد در جهر و اخفات؟ نکته اش این است که شما نمازهای را که در تاریکی میخوانید باید به جهر بخوانید. نمازهایی را که در روشنایی میخوانید به اخفات بخوانید. در جهر؛ همه تاریکی، همه غافلند، خدا را داد بزن، فریاد بزن. در روشنایی، خدا حضور دارد، روشن است. اینجا تو اگر صدایت بلند شود، داری خودت را ظهور میدهی. نماز ظهر و عصر را، نماز صبح و مغرب و عشاء را با جهر بخوان! اسمها فرق میکند، ساعات دخالت دارد. تازه آن هم در خود ساعت، تکتک دقایق هم متفاوت است در آثار و برکات. (سحرش چطور است؟ بینالطلوعینش چطور است؟ غروبش یک طور کاملاً متفاوت. اینها متفاوتاند. آثار و برکات. یک چیزهایی را فقط در سحر میدهد، یک چیزهایی را فقط در بینالطلوعین. بینالطلوعین تقسیم میکند. چرا سحر تقسیم نمیکند؟ چرا غروب تقسیم نمیکند؟ «نُنجِيهِم بِسَحَرٍ»، نجات در سحر است. چرا در بینالطلوعین نجات نمیدهد؟ چرا باز بعضی آثار در غروب است؟ چرا بعضی آثار اول شب است؟ چرا بعضی آثار نصف شب است؟ خروسی که، ملکی که به شکل خروس است، تحت عرش چهار تا فرشته داریم به شکل چهار تا حیوان است. یکیش به شکل خروس. به شکل گاو داریم، به شکل شیر داریم و یکی دیگر هم داریم. آنی که به شکل خروس است، نیمه شب شروع میکند خواندن. نیمهشب که بشود، میخواند. اسراری است. بحث زمان یکی از پیچیدهترین مسائل، هم در فلسفه بسیار بحث سختی است، هم در عرفان و مسائل معنوی و معرفتی بحث بسیار پیچیدهای است. وحدت نوعیه برایش قائل بشویم، نشویم؟ «متصرمالوجود» در مباحث فلسفی، فعل در این زمان واقع شده.
بله قرآن اینقدر معارف دارد، اینقدر معارف دارد، اینقدر معارف دارد که آدم دیوانه سر به بیابان میزند اگر یک ذرهای فقط از این معارف خود را نشان دهد، آدم بیتاب میشود. «صَباح»، «صُبح»، «أَصباح»، «آصِبَح»! «فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا». سوره قصص، آیه ۱۰. آن هم که سوره انعام بود، آیه ۶. «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا». خب این «أَصبَح» باز دوباره سوره مائده، آیه ۱۰۲: «ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ». «مُحضرون» جای آن «مُحصِرون» است. اسباب دوست دارند احساس رحمتش کنند. «أَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ»، سوره حجرات، آیه ۶.
«أَصباح»، «یَسبِح»، «تَسبِحُ» و «تُصبَحونَ»، «تُصبَحونَ» میشود «تَسبِحوا» در حالت جزمی. «وَ أصبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ»، مائده، آیه ۳۱. «أَصبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ»، آیه ۳۱ همان مائده. «أَصبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ»، اعراف، آیه ۷۸. «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ»، حجر، آیه ۸۳. حالش هم پس میآید. «مُصْبِحِينَ» در حالی که سرخکننده! حجر ۸۳. پس مراد از «أَصباح»، تحول است. حالا یک وقت تحول زمانی است، یک وقت تحول در حال من است. «أَصبَحَ فلانٌ المؤمن». مومن شد. نه اینکه صبح حتماً صبح بوده که مومن شده! نه، نصف شب مومن شده، در درون او طلوعی شد، یک اتفاقی افتاد. یادآور زمانی بله، نورانیت کنایی میآید، یک تحول به سمت از ظلمت به روشنایی در خود شخص. بله. حالا این «أَصبَح» یا میآید اسمش را به عنوان فاعل رفع میدهد یا میآید. من نظر کوفیون را قبول دارم. یعنی این افعال اسمش را به عنوان فاعل ربط میدهد. آن اسم بعدی را هم بنابر حالیت میآورد. «فارغاً» حالش میشود. «أَصبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا». «فُؤَادُ» میشود اسمش و فاعلش. یک مذهب کوفیان این است، فاعل و حال. نه اسم و خبر. دو تا مذهب است، یکی فاعل «أَصبَحَ» هست، یکی حالش. یعنی همیشه «أَصبَحَ» با حال باید بیاید. یا خودش حال باشد، «مُصْبِحِينَ»، یا حال بگیرد. گلی تنها بماند وگرنه ادبی هستیم. طباطبایی باید نگاه نزدیکتریم. بله. از قدیم جنگهای تاریخی هم که دارند با هم، جنگ امیرالمؤمنین با طلحه و زبیر، جنگ کوفیون و بصریون. پس فرقی بین آن و بین سایر افعالی که لازم است، نیست مگر اینکه ناقص است و احتیاج دارد به محول و کمحال. خب افعال ناقصه آن چیست که دلالت دارد بر مجرد تحول به حالتی، اما وقتی دلالت بر استقرار و تثبت در خودش داشته باشد، فعل تام است. پس این «أَصبَحَ» فعل تام هم میشود. الان «حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ»، فعل تام ولی «غَوْرًا أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا»، شما میبینی که آب فرو رفته، روشن میشود که آب نیست. «أَصبَحَ مَاؤُكُمْ» «أصبَحَ مائکم غورا». «أَصبَحتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا»، اینها همه ناقص است. «أَصبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ». «تُصبِحُوا نَادِمِينَ». «یَسبِحُ مَاءُوا غَوْرًا»، اینها همه تحول است. روشن میشود یک امری. حتی وقتی عذاب توش روشن میشود که همان «أَصبَحَ کافران» را معنا بدهد. روشن میشود کفرش. روشن میشود اینکه کافر است. تامم که معنای تثبت در حالی که اینجا «غائراً» باید گرفت، در حالی که فرو رونده است، فرو رفته است. مفعول بگیریم مصدر معنای مفعولی باشد، فرو رفته. این هم از کلمه بعدیمان. «آنا» که آنها را گفتیم. کلمه بعدی، «لیل». «لیو» را هم گفتیم، نه. همین بود. «نهار» را گفتیم. «نهار» هم که گفتیم، یادم است که با فشار حرکت میکند میشود «نهر».
«نهار» هم یعنی «الف»ی که توش علت و توسعه و امتداد دارد. دائماً دارد با فشار میرود میشود «نهار». نور توش با فشار دارد نور میدهد. دائماً آبی که جاری است، این نوری است که جاری است. آب از پایین جاری، این نور از بالا جاری. آن «نهر»، آن «نه». این هم از «نهار». بله. نیست در حوزه. حالا من خودم بحثش را بحث کردیم. چون در حوزه از دست رفته است این علم ما، اینها را گفتیم قبلاً. کتاب از تحقیق را یک جلدش دو بار، سه بار به نظرم درس گفتیم ولی خب حالا رفقا خیلی همت در این بحثها ندارند دیگر. مکاسب و اینور و آنور، اینها مهمتر است. جان؟ بله. بحث ادبیات به مناسبت همینجوری هی یک گریزهایی بزنیم برخی لغات را مطرح میکنیم. الان چند تا واژه را، واژههای مربوط به زمان را تا حد زیادیش را گفتیم. یکی از آنها که هم بر زمان دلالت دارد هم بر همزمان بیشتر. بله، ظرف ولی به معنای ابتدای زمانی است. واژه اول «أوّله». مکانی هم اولین معنی چیزی که برایش اول میشود. «اول بانک»، «اول هما»، «اول اسرائیل». نه خود «اول» بلکه از ریشه «أولا». داریم یک «أولا» داریم. «أولا». از «وَلَیْسَ». «أَولَا أَهْولَ» از حمزه و واو و لام. محمودالفاء. آن هم «أُولُو» است. بله. خدمت شما عرض کنم که از ریشه حمزه و واو و لام، یعنی محمودالفاء و اجوف. این «اول» به معنای بازگشت. بازگشتن. «اول» که میگویند یعنی همه چیز به آن برمیگردد. «اول المؤمنین». «أفعل» بوده، «أفعل» بوده شده «اُولیٰ». «اَوَّل». «احول» شده «اول». خب سوره «افاف»! مراد همان باب «أفعال» است. «افعل» تفصیلی. «اول». «اولا». «افعل». «فولا». «اَوَّل» و «اُولیٰ» و «اُولان» و «مَعلن». «معالم» که گفته میشود منظور همین است. نه. خوب. تحویل واژه «اول». سلام علیکم و رحمت الله. اول بحثی نکرد. «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ». از تعبیر که میگوییم یعنی بازگشت به بله. برمیگردد به تعبیر یعنی بازگشت. «مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ»، «أَوَّلِ مَرَّةٍ»، «أَوَّلِ مَرْحَلَةٍ». فقط داشته باشید سوره انعام آیه ۹۴. این چند تا را هم آدرسش را داشته باشید. انعام ۱۱۰، توبه ۸۳، اسراء ۷۵۱، کهف ۴۸، یس ۷۶، فصّلت ۲۱. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...