شهر، قطعهای از زمان در قرآن
غدًا؛ فردای روشنِ قیامت
لدن؛ قربِ متصل به حضرت حق
عند؛ ظرف ارتباط با خدا
مدینه، مفعولفیه در آیات
اسم مکان؛ محل نزول معنا
فوق؛ برتری نسبی در قرآن
علم لدنی؛ دانایی متصل الهی
از قبل و بعد تا ظرف وجود
نحو قرآن، هندسه زمان و مکان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. در بحث مفعول فیه، یکی از کلمات دیگری که محل بحث ماست، کلمه «شهر» است. در قرآن "شهر" مفعول فیه به کار رفته است. سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۵: «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ». «شهر رمضان» که نیست، جلوتر، «منکم شهر» مفعول فیه است. شهر را گفتیم که قطعهای از زمان است که در آن، ماه یک دور میچرخد. (ماه قمری). شهریه که میگویند، واسه همین است. شهر، مثل قطعهای از سالهاست که قطعهای از زمان است که درش ماه یک دور میچرخد، قطع زمان یک قمری.
سوره توبه، آیه ۲: «فَسيحوا فِي الأَرضِ أَربَعَةَ أَشهُرٍ».
سوره بقره، آیه ۲۳۴: «يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا».
سوره توبه، آیه ۳۶: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللَّهِ اثنا عَشَرَ شَهْرًا في كتابِ اللَّهِ».
این هم از واژه «شهر». استعمالاتش در قرآن زیاد است و موارد مختلفی دارد. بله. (کاغذ را جا گذاشت).
کلمه بعدی «غَدًا». بله، «غَدًا».
«غدوة» را که گفته بودیم، کلمه «غدوة» ماده است. «غد» یعنی وقتی که از صبح فردا شروع بشود. تحول. گفتیم «تحول»، در شب آثار شب زائل بشود. از اول روز مثلاً شروع میشود. «غدوة» را گفتیم آن اول آن روزی که روز با آن شروع میشود. «غَدًا» یعنی روز بعد. روزی شروع روز، که شروع بشود «غدًا»، اول صبح، اولی که شروع بشود. اول فردا.
«سيعلمون غدا من الكذاب الأشر». سوره قمر، آیه ۲۶. «سيعلمون غدا من الكذاب الأشر». فردا خواهند فهمید که کذاب اشر کیست؟ فردا یعنی صبح که بشود. صبح که بشود یعنی امروز الان تاریکی است، دنیا تاریک است. صبح که بشود، قیامت میشود. "یوم" میشود، "یوم القیامة" میشود. فردا، قیامت. فردا میفهمند که کی دروغگو است.
سوره لقمان، آیه ۳۴: «وَما تَدري نَفسٌ ماذا تَكسِبُ غَدًا». بله، کسی نمیداند که فردا چه چیزی کسب خواهد کرد. «غَدًا».
سوره کهف، آیه ۲۳: «وَلا تَقولَنَّ لِشَيءٍ إِنّي فاعِلٌ ذلِكَ غَدًا».
سوره یوسف، آیه ۱۲: «يُرْسلْهُ مَعَنا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ». خب. این هم از «غَدًا» (کلمه قد). سهچهار باری که گفتیم در قرآن به کار رفته. یک «الغد» هم داریم در قرآن که آن مجرور است، حقیقت همین الف و لام (است).
نکته بعدی این است که یک وقتهایی کلماتی میآیند که اینها مفعول فیهاند. «مدینة» (مدینه) علم غلبه (علم الغلبة) علائم غلبه است برای یثرب و الف و لامش زائده است. ۱۴ تا آیه آمده است که مفعول فیه است ولی مجرور به "فی المدینة". "مدینة" یعنی هم شهری که پیغمبر در آن هستند. «مدینة الیث» که یثرب را انداختیم، شده «فالمدینة».
خب، یک وقتهایی هم که اضافه شده: «جاء اهل المدینه»، «جاء رجلٌ من اقص المدینه». «مدینه» یث شده «المدینة».
خب، یک جایی هم در قرآن منصوب آمده است. سوره قصص، آیه ۱۵: «دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا». این را گفتهاند که منصوب به نزد حافظ (است).
کلمه «المدائن» هم همینطور است: «فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ». و «بَعَثَ الْمَدَائِنَ حَاشِرِينَ» و «أَرْسَلَ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ». مجرور آمده است.
«المساجد» هم همینطور است. «لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ...» خب، آن سه تا که «مدائن» داشت: شعراء ۵۳، شعراء ۳۶، اعراف ۱۱۱. «مدائن» مجرور شده است. سوره بقره، آیه ۱۸۷: «وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ». اینجا فعل مساجد (مقصود در مساجد).
«المحراب» هم همینطور است. سوره آل عمران، آیه ۳۹: «فَنَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ».
یک جاهایی هم که مفعول فیه و منصوب و اسم مکان و اسم زمان، «أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ»، «وَأَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ». «لیُدخلنهم مدخل». سوره حج، آیه ۵۹: «لِيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ».
سوره جن، آیه ۹: «وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ». «مَقَاعِدَ» (مقاعد) جمع «مَقْعَد» (مقعد).
سوره مؤمن، آیه ۲۹: «قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا». این «مُنْزَلًا» به خاطر مفعول فیه که منصوب شده است و اسم مکان هم هست. محل انزال. «منزل» محل نزول. «منزل» محل انزال. نزول و انزال تفاوتش چیست؟ لازم و متعدی. نزول خودت مینشینی، انزال مینشانندت. «منزل» جایی است که مینشینی. «منزل» جایی است که مینشانندت. «أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»، تو هم بهترین منزل هستی.
کلمه «مقام». سوره مائده، آیه ۱۰۷: «فَإِن عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا». «مقام» هما، محل قیام دو نفر دیگر میایستند «مقام هما». به جای ایستادن این دو تا، جای ایستادن. «مقام» محل ایستادن. محل قیام. «مقام هما» شد مفعول فیه.
بله، یک سری هم ظروف داریم مثل «لد»، «لدن»، «قبل»، «بعد»، «فوق»، «تحت»، عرض کنم که «متی»، «أین»، «هنا»، «ثم»، «حیث»، «الآن»، «مذ»، «مد». آن همش مفعول فیه کالظرف. در واقع ظرف و حالا برخیاش میشود، برخیاش مجرور هم نمیشود. تا که معمولاً اینها همش مجرور میشود. بله، اینها همش مجرور میشود، برخی همیشه مجرور میآید، برخی غیر مجرور هم میآید و حالا اینها را هم تکتک اشارهای بکنیم بهش. ظرفها را به مناسبت مفعول فیه، کلماتی هم که ظرف میآید در قرآن، اشارهای شده باشد.
کلمه «لدن». «لدن» همیشه منصوب است، گاهی منصوب باشد ظرف است، گاهی هم مجرور است با "من". مجرور میشود.
۱۶ بار در قرآن استعمال شده است. با "من"، ظرف که از مفعول فیه (است). با "من" در قرآن مجرور شده است و همیشه اضافه شده است، حالا یا به اسم، یا به ضمیر یا به اسم. چون از ظروف واجبالاضافه است. اضافهاش واجب است.
سوره هود، آیه ۱: «كِتابٌ أُحكِمَت آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَكيمٍ خَبيرٍ». خب، بله تفاوت معنایی دارد. حالا عرض میکنم «لدن» و «لدا». «لدن حکیم خبیر» اضافه ساکن (است). مبنی است، مبنی است، دیگر خودش مجرور شده است ولی مبنی است.
سوره نمل، آیه ۶: «وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ».
آل عمران ۸۳، ۸۵. نساء ۴۰، ۶۷، ۷۵. اسراء ۸۰. مریم ۵. کهف ۶۵. مریم ۱۳. طه ۹۹. انبیاء ۱۷. قصص ۵۷، ۷۶. دوم، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده. ۱۶ تا میشود.
کلمه «لدا» هم از همین ماده است، «لدن» و «لدا».
«لدی» ظرف مکان، متصرف نیست. واجبالاضافه است، مثل همان «لدن». به ضمیر، به اسم ظاهر. ۲۲ بار در قرآن آمده است. همهجا با "فی" منصوب بوده است ولی نصبش به تقدیر "فی" است در تقدیر "فی" است به نظر حافظ (است).
سوره یوسف، آیه ۲۵: «وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ». «أَلْفَيَا» (الفا) یعنی چه؟ «أَلْفَيَا» جزء افعال چیست؟ «أَلْفَيَا» (الفا) تثنیه. یوسف و زلیخا. سیدها (سیدین). سید کیو؟ سید آن خانم، شوهر خانم. شوهر را در قرآن اینجا تعبیر به «سید» میکند. آقا. سید برای خانم. «لدل باب». آره، آقای خانم را کجا یافت؟ «لدی الباب». حالا این «لدا» یعنی چی؟ عرض میکنم «لدا» و «لدن».
بنیادش را عرض میکنم، «لَدَيْنا» است سوره یوسف، آیه ۵۴: «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ». «لَدَيْنا».
یوسف ۵۴، غافر ۱۸، مؤمنون ۶۳، یس ۳۲، ۵۳. زخرف ۴. ق ۴۵. مزمل ۱۲. کهف ۹۱. آل عمران ۴۴. یوسف ۱۰۲. مؤمنون ۵۳. روم ۳۲. زخرف ۸۰. جن ۲۸. نمل ۱۰. ق ۲۳، ۲۸، ۲۹.
نحو قرآن. خوب، اصل واحد در ماده کتاب «التحقیق هو القرب الملائم». «لدا» و «لدن» به معنای قرب ملائم است. قرب متصل است و «يختص لدُنّ بالقرب المتصل». «لدن» را همیشه در قرب متصل میآورند. «لَدُن» (لدن) قرب متصل. یک سری چیزها ممکن است نزد شما باشد ولی الان نزد شما نباشد. آها! علم لدنی یعنی متصل حاضر. ملایم، قرب ملایم یا قرب متصل.
خب، الان به شما میگویم که آقا سند خانهتان باهاتون است؟ بله، پیشم است. پیشم است یعنی چی؟ یعنی در گرو بانک نیست. میگویم خب، الان هم پیشت است؟ میگوید نه، الان پیشم نیست. ما در فارسی میگوییم، در عربی چی میگوید؟ میگوید: «هل عندک مثلاً سند؟». و بر فرض، «نزدت است»؟ آره، «عندت» است. آره. «لدنت» هم هست. «لدیکت» هم هست. نه، «لدن». حالا «لدن» مخصوصاً «لدن» قرب متصل است. «لدن» معمولاً در مفهوم معنوی استعمال میشود. «عند» از همه اینها عامتر است، مطلق مطلق ارتباط ماقبل و ما بعد. ربط میدهد. «عند» برای ربط ماقبل به مابعد. ولی «لدن» میخواهد بگوید این ماقبل و ما بعد رابطهاش رابطه قرب متصل است. حسین چسبیده به آن، همین الان با آن است. «لدن حکیم خبیر». با خداست، پیش خداست. پیش خداست، منفصل از خدا نیست. متصل با خداست.
«أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ». این حالا چسبیده به در نبود ولی خیلی نزدیک به در بود. ببین، قرب ملائم یعنی قربی که دیگر خیلی نزدیک است، حالا یا متصل یا منفصل. «لدن» باشد اصلاً دیگر تو خودش است، با آن است، تو در دیده است. سید این را تو در دیده است یا با در دیده است؟ دستش به در بود؟ نه، نزدیک در بود. نزدیک بود. نه، یعنی مثلاً ۱۰۰ متر «الْبَابِ» نبود. تو در، در آستانه، نزدیک در بود. «عِندَ» بود، نزدیک. حالا نزدیک کیست؟ با فاصله. پس این فاصلهها را در عرب لحاظ میکنند با کلمات. مخصوصاً در قرآن هم لحاظ شده است.
«مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا». ربعت (مقصود: حضرت سلیمان). «وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا». برای من از «لدن» خودت سلطان نصیری (قرار ده)، متصل به تو باشد. اتصال کسی که سلطان نصیری باشد که قرب به تو دارد و متصل هم هست. یک لحظه اتصالش قطع نمیشود. دائماً در محضر توست. که این آیه را گفتند درباره کیست؟ امام زمان ارواحنا فداه.
سوره اسراء ۸۰: «مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً»؟ یوسف، الدو (آیه ۲)، با «یا» درست است؟ بله. «مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا». علم لدنی به آن میگویند. «الْبَابِ». نزدیک ۱۰. (مقصود فاصله ۱۰ متری) خیلی نزدیک به در. چسبیده به در. تو بغلش بود، میشد «ولَدَيْنا كتاب». «وَلَدَيْنَا مُحْضَرُونَ». «لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ». «لَدَيْه» (لدیه) الان پیش ما ملائکه «رَقِيبٌ عَتِيدٌ» با ما هستند. خب، دو تا هم نیستند، هم رقیبند هم عتیدند. جفتشان. نه، یکی رقیب، یکی عتید. هر دو رقیب عتید. چسبیدند؟ نه، یعنی تمام (تومأن). خیلی نزدیکم. اشراف دارند. متصلم. با فاصله نیست. از دور نمیبینم. چسبیده به ما. و رقیب عتید حاضر است.
«وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ». «لِتَخْتَصِمَ لَدَيَّ». احاطه به ما «لَدَيۡه». این هم «لَدُن».
کلمه بعدی کلمه «عند». در بحث اول، در معنایش عرض بکنیم که مادهاش از «عَنَدَ» است. «عَندَه» (عند) در دشمنی آنها به کار میرود. معانده، عناد. خوب، عناد چه نوع دشمنی است؟ دشمنی با علم است. یعنی در عین حالی که من اشراف دارم، خبر دارم، به آن نزدیکم، آن موقع با آن دشمنی کنم، این میشود عناد. من از بیگانگان. خوب؟ جبار عنید، کفار عنید. بازی عنید (عناد) به کار میرود. حالا در مورد «عند» ایشان فرمودند که این «عند» از این ماده نیست. «عند» از عبری گرفته شده است. «آنْت» بوده است در عبری. «آنْت» (آنت) «عند» میگویند توی انگلیسی و متصل میکند ماقبل به مابعد. توی عبری «آنْت» بوده، «عند». آنْت (آنت) توی عربی شده «عند». حالا توی انگلیسی هم «end» داریم، هم «and» داریم. «end» انگلیسی نه ها، «end» انگلیسی یعنی پایان. «&» انگلیسی یعنی اتصال و فلان. حالا آن «and» (آنْت) شد، «آنْت» آمد توی عربی شد «عند».
«عِنْدَ رَبِّهِمْ». «عِنْدَ رَبِّهِمْ» یعنی چی؟ اینها و خدا و هم، حالا به معنای «وَ». یعنی جمع، خلاصه یک جان با همه مطلق ارتباط. ربط میدهد ماقبلش را به مضافالیهش. دو طرف ربط هم میتواند زمانی باشد، مکانی باشد، مادی، معنوی، روحانی و غیره. خب، به خاطر این ربطی که ایجاد میکند، ظرف ربط در این ظرف دارد ایجاد میشود. پس «عند» یعنی یک ظرف ارتباطی بین ماقبل و ما بعد.
«شُهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ». یعنی در یک ظرف ارتباط دارند، رزق دریافت میکنند بین خدا و شهدا. ماقبل و مضافالیه. (هستند).
«فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ». «دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ». به به، اینها دارالسلام دارند نزد ربشان. یعنی چی؟ در ارتباط با.
«قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي». علمش در ارتباط با رب من.
«مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ». هرچیزی که در ارتباط با شماست، فانی میشود. هرچیزی که در ارتباط با خداست، باقی میماند. «مَا عِنْدَكُمْ»، شما نزدتان مگر چیست؟ ما نزد ما چیزی نیست. ما ارتباط با ما هست، نزد ما که چیزی نیست. هرچیزی نزد شماست، فانی میشود. هرچیزی در ارتباط با شماست، فانی. هرچیزی در ارتباط با خداست، باقی.
«وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ». «لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ عِندَ رَبِّهِمْ». «لَقَدْ كَانَتْ لِرَبِّهِمْ مَرْضِيَّةً».
«مِنْ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى * عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى». «إِن مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ». در ارتباط با ما، خزائنی دارد.
خب، «عِندَ المَسْجِدِ الْحَرَامِ». یعنی آن محدودهای که مرتبط به مسجدالحرام، ارتباط. محدودهای که ارتباط دارد با مسجدالحرام. خب، «عند» غیر متصرف، واجبالاضافه است. به ضمیر اضافه میشود یا اسم ظاهر. یا به صورت منصوب میآید که اگر منصوب باشد، "فی" در تقدیر است. یا مجرور میآید با "من". خیلی هم در قرآن به کار رفته است. بقره ۵۴، بقره ۶۲. بله. آل عمران ۱۹. ظرف غیر متصرف. «أُنْدُ» که نداریم، یا «عِندَه» (عنده) یا «عِندَهُ» (عنده). منصوب به خاطر منصوب به نزد حافظ. آن هم باشد مجرور به "من". اصل اگر بتواند بگیرد، میشود متصرف. آل عمران ۱۹، آل عمران ۳۷.
اسماء غایات، مثل «قبل» و «بعد» و «تحت» و «فوق» و «أمام» و «قُدَّام» (قدّام) به قول عراقیها، «گُدَّام» (گدّام) و «وَرَا». اینها مثل غیرند. اولاً که مضافالیهش باید ذکر شود. یا مضافالیه حذف میشود در نیت. یا حذف میشود در نیت هم نیست. به این سه قِسم میآید. قبلاً، بعداً، «قَبْلَكَ» (قبلک) و «بَعْدَكَ» (بعدک) بود. یا در نیت گرفته میشود، یا بدون نیت. در هر صورت ما چند تا از اینها داریم، جهتها را میرسانند که حالا در قرآن هم به کار رفته.
«وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ». سوره توبه، آیه ۷۴. «بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ». بعد، چرا منصوب؟ آقاجان مفعولفیه است.
سوره یونس، آیه ۳۲: «فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ». «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ». بعد از حق دیگر چی داریم غیر از گمراهی؟ «بَعْدَ الْحَقِّ». خوب، کلمه «فوق» استثنا بود یا یعنی علت ضلال؟ «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ» چیست غیر از گمراهی؟ بله. «فَمَاذَا لَدَيْنَا؟»، «فَمَاذَا عِنْدَنَا؟»، «فَمَاذَا مَوْجُودٌ؟».
کلمه «فوق». کلمه «فوق» برتری نسبی، یعنی به نسبت به «ما تحت». «ما تحت» یعنی پایین. «ما فوق» و «ما تحت». آنی که بالاتر است نسبت به آنی که پایینتر. الان ما پایین، بیا بالا. پشتبام پایینی نسبت به پایین. بالایی. الان من جلو ام یا عقب شما؟ نسبت به ما جلویی. پس هر چیزی که درش «فوق» تصور بشود به آن اضافه میشود. هر موجودی را در زمین و آسمان در بر میگیرد از هر نوع و طبقهای از ممکنات که میخواهد باشد.
یک کلمهای به اسم «افاقه». آها! «افاقه» (افاقَه) یعنی چی؟ «ابعدوا فاقتنا» داریم در قرآن. الحکم حضرت میفرمایند که به خدا قسم کسی که مست غرور و شهوت است، این دیرتر افاقه میشود تا کسی که مست خمر است. دیسک (دیسکو)، مست غرور است، دیرتر به هوش میآید تا کسی که مست است. بله، پهلوانی خیلی روایت را میخواندند برای شاگرداشان (شاگردانشان). خیلی تذکر میدادند این را. بله، «ابعدوا إفاقتاً». دیرتر به هوش میآید. افاقهاش دیرتر است. افاقه، حال آمدن. وقتی برای مست میگویند افاقه، برای بیهوش میگویند افاقه، برای خواب، برای مریض، برای مجنون، برای غافل. در مورد همه اینها تعبیر افاقه به کار میرود. و غافل، مجنون یک مرحله بالاتر است دیگر. انگار میآید یک درجه بالاتر. مست میآید بالا، افاقه میکند. افاقه او این است که بیاید بالا. سلام. افاقه میشود. افاقه یعنی چی؟ مست هوشیار میشود. از مستی که درجه پایینتر است، میآید درجه بالاتر. که از درجه پایین یا درجه بالا. این میشود افاقه. خوب، و عادی میشود. بله.
خوب، تعبیر «فوق» در مورد خدا داریم نسبت به مخلوقات. «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ». «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ». در مورد عالم آخرت داریم. «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ». جهنم الان بالای ماست. بالاتر، چون عالم بالاتر است. ما میرویم به عالم بالا. حالا عالم بالا نه یعنی حتماً ملکوت. ملکوت نه یعنی حتماً بهشت. جهنم باشد ولی بالاتر از این عالم امور مادی. «مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ». «مِن فَوْقِ ظُلُمَاتٍ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ». «لَا تُفُكِ الْجِبَالَ فَوْقُ أَصْوَاتِكُمْ». «لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْت النَّبِيِّ». صدایت را بالا نرسان یعنی بالاتر از صدای (پیامبر). خیلی عجیب است اینها را امیرالمؤمنین رعایت میکرد. با همان طنینی که پیغمبر حرف میزدند، ایشان جواب میدادند ولی پیغمبر آرام در گوش صحبت کن «لَا تَرْفَعُواْ أَفَقْكُمْ» (لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ).
که گفتیم. «فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ». وقتی افاقه کرد. حضرت موسی بیهوش که شد، افاقه کرد. افاقه کرد و گفت که «سُبْحَانَكَ». هوش آمد. خب، «فَوَاق» هم داریم در قرآن. بله، سوره «ص» آیه ۱۵، «فَوَاق». بله، فردا بحثش را میکنیم و آیاتش را هم اشاره میکنیم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...