واوِ معیت عامل نصب در نحو عربی
مفعولمعه؛ همراهی نه عطف صرف
تحلیل نحوی آیات رزق در قرآن
راز تفاوت «من إملاق» و «خشية إملاق»
نگاه تفسیری به رزق در دو سوره
شرح لطیف از رزق فکری و استغفار
کاربرد واو معیت در معانی قرآنی
بررسی نحوی مفعولمعه در قرآن
معیت و اشتراک در زبان وحی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
سه امر در مفعول معه مطرح شد. امر اول این است که چه چیزی به آنچه بعد از واو آمده است، نصب میدهد؟ گفتهاند که خود واو نصب میدهد. «ما أنت و ذاک» مثالی است که در روایت به کار برده میشود. "ذاک" اینجا محلاً منصوب است. نصبش به چیست؟ به خود واو. واو عامل نصب است، چون حرف است. خیلی وقتها عمل نصب از حرف برمیآید، مثل «اِنَّ» و «اَنَّ» و اینها. حرف است دیگر، حرف ناصبه داریم. این واو هم ناصب است.
در هر موردی، به خلاف فعل سابق بر آن که مفقود است و تقدیر مخالف اصل است. لازم است یا در بسیاری از آنها، اگر بخواهیم فعل بگیریم، باید در تقدیر بگیریم و تقدیر هم خلاف اصل است. خود واو عامل باشد، شما چرا میخواهید فعلی را تقدیر بگیرید؟ (فعل لازم هم نهضتی برای عمل نصب ندارد.) مخصوصاً شما اگر فعل لازم در تقدیر بگیرید، آن چیزی که میخواهید نصب بدهد، فعل متعددی در تقدیر بگیرید، مشکل میشود. دو قول دیگر هم همینجا در کتب نحو هست که آنها را رد کردهاند و کنار گذاشتنشان بهتر است.
امر دوم این است که گفتیم این واو همان واو عطف نیست، چون واو عاطفه معنای جمع و معیت را به نحوی از انحاء میرساند؛ ولی اینها این اصطلاح را احداث کردند و آن را "واو معیت" نامیدند. یا به خاطر اینکه تخلف میکند از مقتضای عطف در اعراب. یعنی اگر "واو عاطفه" باشد، شما در واقع عطف نکردید، یا به خاطر عدم استقامت معنا که بیانش گذشت. وقتی این را دانستی، بدان که اسمی که بعد از واو واقع میشود، مفید معنای جمع نیز هست که برایش وجوهی است: وجوب نصب در جایی است که عطف نشود. رجحان نصب در جایی است که اگر عطف کنی، شذوذ پیش میآید، شاذ است. یا اعتبار برخلاف ظاهر میشود، یا تقدیر بلا موجب میشود. مثالهای هفتم تا دهم از کتاب اینگونه بود: «هذا لك و أباك». جلوتر شد، نصب و امتناع عطف و نصب به این نحو که مفعول باشد، به خاطر عدم معنای معیت مطلقاً بین ماقبل تقدیر فعل واجب است اینکه منصوب بعد از واو مفعول باشد، به خاطر آن فعل، مثل آنچه در مثال دوم گذشت: «ألفيتُ اللّفتَ حاطبنا و ما أنوار».
اینجا حتماً باید یک فعلی در تقدیر گرفت. میشود عطفش کرد؟ نه. مفعول چهار حالت اعرابی داشت: یا نصبش واجب است، یا نصبش راجح است، یا نه نصب و نه عطف، بلکه یک فعل در تقدیر است، یا عطف واجب است که غیر از این موارد باشد، چون اصل در واو، عطف است، مگر اینکه ممتنع شود یا مرجوح باشد.
امر سوم این است که معنای معیت، اسالیب کثیری (اسالیب فراوانی) دارد. «و هو معکم أينما كنتم»: شما با هرکس درآمیزید، «ضرب بكر و خالد»، «أكلت سمكاً حتّى رأسها» یا «حتّى رأسُها». معیت «حتی»، معیت را میرساند. خود معیت، معیت را میرساند. باب تفاعل، معیت را میرساند. «لا تأكل سمکاً و تشرب اللبن». اینجا یکیاش نهی است و یکیاش نفی. «لا تأكل سمك» (مصداقش ماهی نخور و نمینوشی)، این هم دوباره معیت است. «قمت من النوم و الشمسُ طالعةٌ». واو حالیت اینجا حال اشتراک احمد و اخو، افتعال هم معیت و غیر ذالک. اسالیبی که زیاد است. کسی را تا حالا ندیده بودم که باب جداگانهای برای معیتها بکند. چندین اسلوب داریم. حالا ایشان زحمت کشیده و اینجا به مناسبت بحث کرده است. مفعول معه... بله، صرفش فارسی است، نحوش عربی. علوم العربیة که اسم علوم غریبه گرفته بود، موزون له مفعول، پر اختلاف. بحثهای علمی نحوی، ثمری در قرآن دارد و اینها. خیلی این از این بحث را فاکتور بگیریم، رد شویم بهتر است. این همه از قرآن و روایت مانده که باید کار بکنیم رویش. حالا بیاییم ببینیم "کلثوم ننه" چی گفته بود، "دَد ننک" چی گفته؟ کتاب "کلثوم ننه" را برگرداندم. بعد دیدم که آقا، چقدر تعریف کرد از این کتاب. اینجوری کار بکنید، کار تمیز و شکیل. یک عالم آمده، کتاب طنز نوشته در مورد خرافات. مثال قرآنیاش این است که ایشان هم اینجا این را گفته است: "در قرآن مواردی که بتوان به طور یقینی آن را مفعول معه دانست، وجود ندارد." آیه ذکر شده که در اینجا نیز احتمالات دیگری وجود دارد. وقت رویش تلف نمیکنیم، این هم از این. فقط یک نگاهی بکنیم: مفعول معه! مفعول... چقدر خواندیم! الان که نگاه میکنم ظاهرش این است که کم خواندم، ولی به این کتاب هر بحث صد صفحه، دویست صفحه که اغراق است، اینها تا حالا فکر کنم دویست صفحه خواندهایم از این کتاب.
مفعول بر عامل مقدم نمیشود، این نکته را فقط در ... بر آن چیزی که به آن عطف شده است، عاملش خود واو است. یا چیست؟ و اجمع امر کنیم. گفتند که آقا، آن به خاطر خود ماده جمع و معیتی است که فهمیدند، خود ماده جمع است. بله، بله. جاهایی هم که آمده است: «لا تقتلوا أولادكم خشية إملاق نحن نرزقكم و ما به اینها رزق میدهیم و به شما میدهیم»، «نرزقكم و اياكم». سوره اسرا، آیه ۳۱ و سوره انعام، آیه ۱۵۱. «نحن نرزقکم و ایاه». خیلی قشنگ است، خیلی قشنگ. دو آیه را بخوانیم، حیف است. یکی سوره اسرا، آیه ۳۱ و انعام، آیه ۱۵۱. قرآنهای قدیمی آدم میبیند، یاد حرم میافتد. قدیمها میرفتیم، خاطرات زنده میشود. یک روز در هفته را حرم... یک جور کتاب... چیکار کنیم؟ بیست کتاب. سه شب مقایسه گذاشتیم، گفتیم تو حرم باشد که حالا ما، یکی از رفقا که گفت میآیم، بعد فهمید که حضوری است، گفت: «خب هیچی.» یکی دیگر هم که گفت میآیم، حضوری هم میآیم، آن هم گفت: «هیچی.» ما دو تا ماندیم که حالا ما دو تا هم هیچی، در خدمت ما در خدمتیم. یک جایی درست بکنیم. این غرفههایش هست. جای خوبی هم هست. کلیدش را بگیریم، میشود رفت نشست. مزار علما و اینها. بله، یک غرفهای رفقا درسی که دارند، این ساعت تو یکی از این غرفهها هستند. درس خصوصی میخوانند.
«قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ»: بیایید بالا، براتون تلاوت بکنم. پروردگارتان چی حرام کرده بر شما؟ اینکه شریکی برای او قائل نشوید. «الوالدين احساناً» (و به والدین احسان کنید). «لا تقتلوا أولادكم من إملاق»: بچههاتون را از ترس فقر نکشید. «نحن نرزقكم و اياهم». چون اینجا ملاک چیست؟ شمایید که میکشید. چون خدا قتل را نهی کرده، میگوید: «ما به تو روزی میدهیم و به آن هم روزی میدهیم.» «نحن نرزقكم و اياه»: به شما روزی میدهیم و به او هم روزی میدهیم. یعنی اینجا میکشد از باب اینکه خودش رزقش کم نشود. واسه همین میگوید: «من به تو رزق میدهم و به او هم میدهم.» تو سوره اسرا برعکس است، آنجا «خشية إملاق» است، میترسد از باب اینکه نتواند رزق بچه را بدهد. اینجا «من إملاق» است، برای اینکه خودش فقیر نشود. آنجا از باب اینکه آن بچه بعداً به پیسی نخورد، آن بچه گیر نیفتد یا بعداً فقری نیاید. الان فقر دارد، میخواهد بکشد، این حصولی است. آنجا به خاطر اینکه فقیر نشود، تحصیلی است. اینجا که حصولی است. در قرآن روانشناسی میگوید: «نَکُش، رزقت میدهم، به او هم میدهم.» آنجا که بابت این است که بعداً فقیر نشود، میگوید: «نَکُش، رزقش میدهم، به تو هم میدهم.» «نحن نرزقكم و اياكم». خب آنجا لطافتش به چیست؟ لطافتش به این است که اصلاً آن بچه رزق میآورد برات. چرا؟ دو دو تا چهار تا. شما دو نفر باشید رزقتون بیشتره یا سه نفر باشید رزقتون بیشتر؟ یک تکه نان باشد، دو نفر بخورند بیشتر به من میرسد یا سه نفر بخورند؟ دو نفر. بله، «اطلب الرزق». بله، رزق و تو زن و بچه طلب کنید. «النساء»: «يأتين برزقهن». یک همچین تعبیری. با رزقشون میآیند. رزق جرعتی هم میخواهد. خلاصه، علیأیحال، شما دو نفر که باشید، هرکی نان خودش را میآورد. سه نفر که باشد، هرکی نان خودش را بیاورد، خیلی نانها بیشتر میشود. منطقمان مشکل دارد دیگر. معمولاً یکی از بحثهای جذابی که برای مردم خیلی میچسبد، بحثهای رزق محرم است. سه تا سخنرانی عنوانش را زده بودیم. هرکی به ما میرسید، میگفت: «اون جلسه رزق ما میخواهیم بیاییم.» یکیاش گفتم: «حالا اون یکی.» این فکر باید درست بشود. اون بله، آن هم زیاد میشود. خدا رحمت کند یکی از آقایونی را که دو سه روز پیش از دنیا رفت. ایشان یکی از دستوراتی که میداد، استقبال سن بالا. الان با همین صحبتی که آقا کرده، یک موج کوچولو، چون دولتمردها که جلویش را گرفتند به شدت. بالای سی و پنج سال، خانم چهل و دو ساله، چهل و سه ساله. خیلی خوب، بله، از دنیا رفته بود. میگفت که: «آقا، استغفار سحر بکنید، رزقتون زیاد میشود. هر مشکلی داشته باشی، باید حل بشود.» بعد یکی آمده بود، گفته بود که: «آقا، من یک مشکلی دارم، هیشکی نمیتواند حل بکند.» گفته بود: «چرا حل؟» گفتم: «آقا، من میدانم کسی نمیتواند. استغفار سحر بگو، حل میشود.» بعد این گفته بود که: «آقا، من مشکلم کوتاهی قدی است. با استغفار سحر چطور میخواهد حل بشود؟» گفت: «چطور قدت بلند شد؟» گفت: «نه، فکرم بلند شد. فکرم بلند شدم.» قد کوتاه. رزق فکری، رزق معرفتی از همه اینها مهمتر است. حالا خیلی پول کجاست؟ سوره انبیا، آیه ۷۱. خب آن اصلاحش را هم پس خودتان ملاحظه بفرمایید. بله، اسرا ۳۱ را هم ملاحظه بفرمایید.
خب یکی از مواردی که گفتیم اسم ظاهر به ضمیر عطف میشود، اینجاست: «و نجیناه و لوطاً». گفتم: «تو قرآن زیاد است.» کلاه سر ما گذاشتند، گفتند که آقا، قرآن اگر دستمون بود، میفهمیم اینها. کلاس: «نجاتش دادیم.» مفعول؛ ۷۱ با لوط. نجات معیت نیست، باب مفعول معه نیست. ضمیر مستتر «ضَربتُهُ و زيدٌ» مثلاً و فلان. بدون اینکه قبول ندارم. بله، بله، به متصلم تو ذهنم هست که شده، مستتر هم شده. یادم توی فلای امن داریم: «اذهب و اخوک» مثلاً. بعد نگاه کنم، خب این هم از مفعول معه. لوط را گفتند که مفعول است، ولی خب، خیلی درک ما نمیرود جواب بدهد که بله، بله، با هم باشند. توی آن نجاتش دادم. اون حکم. بله. خب این هم از مفعول معه. نکته خاص دیگری هم نمیماند. از منصوبات فقط منادی مانده و دیگر چی مانده؟ حافظ را نگفتیم. یک چیزهایی یادم هست. انشاءالله. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...