بررسی کاربرد «یا» در نحو قرآنی
ندا؛ درخواست رویکرد از منادا
لسان استعداد در دعای امام سجاد
اقسام پنجگانۀ منادا در نحو عربی
تحلیل «یا عبد الله» و اعراب آن
شبهمضاف در دعاهای معروف
لطافت نحوی «یا حیاً بعد کل حی»
تمایز معرفه و نکره در ندا
نداهای قرآنی و ادعیه اهلبیت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
خوب، بحث جدیدی را آغاز میکنیم، خدمت عزیزان. بحث ندا که از مباحث بسیار پُرکاربرد، خصوصاً در ادعیه است. کتاب صحیفۀ سجادیه را باز که بکنی، همهاش نداست. مفاتیح را که باز بکنی، همهاش نداست. سرتا سر ایران، در خود خطبهها و اینها هم بعضاً ندا پیدا میشود. هشت تا حرف داریم در بحث ندا: «یا»، «آ»، «ای»، «ایا»، «هیا». در قرآن غیر از «یا» نیامده. ندا، همان طلب اقبال شیء است از شِیء. از شِیء میخواهید که به شما اقبال رو کند. طلب رو کردن منادا با حرف ندا کلام تام است؛ چون بهجای فعل مینشیند، مثل «ادعو» یا «ایها فلان»، «ایها انسان» که ندای موثری است. «ادعوا»، «انادی»، منادا مفعول است در معنا. یعنی مثلاً شما میگویی: «یا زید»؛ یعنی «ادعُ، ادعو زیداً». در دعای امام سجاد (علیه السلام) آمده است: «ادعوکَ یا ربّ راهباً، راغباً، راجیاً، خائفاً.» این چهار تا با هم فرق میکند: رحمت و رغبت و رجا و خوف. ما تو فارسی اول یکی از آنها را میگوییم: «ادعوکَ یا سیدی بلسانٍ قد اخرصه ذنبهُ». با زبانی تو را میخوانم که «اخرسه»؛ خَرس، یعنی لالی. «اخرس» را میگویند «لال» (گنگ). «اخرسَهو» اینجا «افعاله»، «افعل» وصفی نیست. «افعل» افعَل، یعنی لال کردن. «قد اخرسه ذنبه»، به زبانی که ذنبش او را لال کرده است. گناه، زبان باطن انسان را لال میکند. «لسان استعداد»؛ صحبتی را گوش میدادم، یکی از اساتید میفرمود که «برخیا بودن خدمت معصومین، که میرفتند بدون اینکه سؤال بپرسند، اهلبیت مسئله میفرمودند. بعد همانهایی که استعدادهای خوبی داشتند تو مسائل معنوی، خود اهلبیت شروع میکردند.» من به ذهنم میرسد که زبان استعداد باشد، دیگر؛ استعداد انگار دارد با زبان استعدادش را میخواهد. «یسئله من فی السماوات و من فی الارض». مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیۀ مربوطه میفرمایند که این «یسئله» سؤال با زبان استعداد است. گاهی پس این دعاها و نداها و اینها همیشه اینجوری نیستش که باید به زبان بیاید، گاهی با زبان استعداد. «یسئله من فی السماوات و من فی الارض». تمام آسمانیان و زمینیان دارند از او درخواست میکنند. این حمله کافر اصلاً خدا را نمیشناسی؟ کمونیسم، کشورهای آمریکای جنوبی، همه کمونیست ندارد. به چه معناست؟ چرا؟ زبان استعدادش دارد درخواست میکند. بحث مفصلی است. عرض کنم که لسان... حالا این «لسان استعداد»، «لسان درخواست مقامات معنوی» با گناه لال میشود. "دارم با لسانی که تو را میخوانم که گناه لالش کرده." خب، الان من که دارم حرف میزنم، این لال است یا نیست؟ کدام زبان است که لال شده؟ آن زبان باطنی که زبان استعدادی است. خوب، نسبت به چی؟ آن هم استعداد داریم تا استعداد. یک وقت کسی زبانش نشانۀ زبان بعضیهاست. دائماً از خدا دارند رزق تکذیب میخواهند، رزق کفر میخواهند؛ اینها اصلاً زبان صدا را بیشتر کافر میشود. رزقی در گناه بفرست؛ این زبان استعدادش است دیگر. یکی هم میگوید: خدایا، زبان استعداد من این است که خدایا، برای ما یک هادی بفرست، یک راهبری بفرست، راهنمایی بفرست. این هم زبان استعداد. خب، آن زبان را چه لال میکند؟ دنبال استاد نگرد. وقتی ترک گناه بکنی، آن زبان فعال میشود. آن خودش از خدا میخواهد. کدام خدا استاندارد سر وقت میرساند؟ قواعد پیچیدۀ عالم، اصل ماجرایش این است؛ یعنی خودت داری درخواست میکنی با زبان بیزبانی. انسانی که با کسی مانند اویس قرنی است. این همان پاک بودن او را به پیغمبر وصل میکند، ولو در عمرش پیغمبر را نبیند. هیچ راه ارتباطی هم با پیغمبر ندارد؛ نه تو تلگرام، نه ایمیل، و نه اینها... دورادور با فاصلۀ تقریباً هشتصد کیلومتر. وقتی حساب کردم، هشتصد کیلومتر فاصله است بین اویس قرنی (گاوچران، کارش دامداری بوده) و پیغمبر. حالا این همه تو این کانون، تو این مسجد، این همه آدم نشسته ایشان آنگونه است. آن چیست؟ آن لسان استعداد است که فعال میشود. ارتباط تو عالم غیبش هم میگیرد. اسرار و حقایق. «جمله النّداء انشائیهٌ لا خبریهٌ و هنا فصول». جملۀ ندا انشایی است و خبری نیست. اینجا چند تا فصل داریم.
فصل اول: در اعراب منادا و ندای بنایش. منادا ندا کردیم، معرب است یا متن به معنای مبنی است؟ «منه معرب و منه مبني». معرب از آن سه قسمه، مبنی از آن دو قسمه. میشود چند قسم؟ پنج قسم. اول که میشود معرب، از آن نه پنج تا حالت دارد. اعراب نسبی، بنای نسبی، بنای فتحی، جایز الوجین. منادای مضاف، معرب است و منصوب. هم معرب، هم منصوب. «یا غلامُ رجلٍ»، «یا عبدَ الله». هم معرب است، هم منصوب. شما دو تا رو بخواید بگید، چی میشه؟ «یا عبدَ الله». درست شد؟ تسویه میشود؛ چون اعراب دارد. حالتش برمیگردد؛ چون معرب است. ای، بندۀ خدا! یارش دیگه عوض نمیشه هان؟ ... «یا عبدَ الله»، «یا عبادَ الله». ای دو بندۀ خدا، آی دو تا بندۀ خدا، آی سه تا بندۀ خدا. نه ایند و آبی مال کشتی. «قالوا یا أبانا مَالك لَا تَأْمَنَّا عَلي يوسُفَ وَ إنّا لَهُ لَنَاصِحون». یا أبانا. بنا اضافه شده. رضا. حالت اعرابش هم به الألفه نصبه. به الف. «یا أبانا». خب حالا مثلاً حالت رفعیش چی میشه؟ «أبونا». «قال أبونا» و «أبونا شیخٌ کبیر». یوسف دارد و «أبینا» هم دارد. هر سه تا حالت را تو سورۀ یوسف دارد. عرض کنم که «أبانا» هم مضافه، نا بهش اضافه شده و معرب و منصوب هم هست. «یا سرورَ العارفین»، «یا رجاءَ المذنبین». از اینها که دیگه توی ادعیه فراوان. «یا غایتَ آمالِ العارفین». دو تا اضافه. غایت دومی که اومده دیگه چیه؟ مجرور. امیرالمؤمنین فرمود: «یا أهلَ المعروفِ والإحسان». «أهلَ». «یا أهلَ یثرِبَ لا مقامَ لَکُم فَارجِعوا». «یا أهل بیت النبوةِ السلام علیکم. یا أهلَ القُبورِ السلام علی أهلِ السلام علیکم. یا اهلَ بیتِ النبوةِ». اهل بیت. چیزهای حرام، از معصومم که ماشالله اشتباه إعرابیِ غلط و غلوط! معصوم تو نداهاش درست کرده. یک زیارتنامه را دیدم خیلی غلط دارد. ده تا دوازده تا شاید غلط داشته. إعرابهای چیزی که همهاش را عرض کنم که این مثلاً «یا علی بن موسی الرضا»، «یا علی بن موسی الرضا»، اینها همهاش را که غلط دارد. حالا بعضیها که کلاً غلطه. مثل چی؟ حالا میخوانیم الان: فاطمه زهرا، یا فاطمه الزهرا. حالا اینم این دیگه دو وجه نیست. بله. «یا فاطمه» یا «یا فاطمه الزهرا». نه، یعنی مضاف الیهش باشد. مناطق احمدکم احمد. فاطمه زهرا، فاطمه... فاطمهای که زهرا؟ یا فاطمه الزهرا. یا فاطمه المعصومه یا فاطمه المعصومه. اگه لقب باشه میتونیم مضاف الیه بگیریم. فاطمه معصومه تو... بله. الان اونجا لقب، لقب چی؟ مثلاً چطوری؟ طرف یه لقبی داره، «پهلوان». از بازی زهرا چیزی تو ذهنم نیست الان. چیزی تو ذهنم نمیآید اینجوری که بشود. «لا تمنّوا بإحسانِکُم فإنّ الاحسانَ والمعروفَ یَبطلُ یُبتلهما قُبحُ الامتنانِ یقتلهما قُبحُ الامتنان». اهل معروف و احسان، منت نذارید به احسانتان که احسان و معروف را باطل میکند، آن دو را قبحِ امتنان. منت گذاشتن، احسان معروف را باطل میکند. «یا ذوالقرنین» تو قرآن داریم. چرا شده؟ «یا ذوالقرنین». تو اسمای سته. «زوو، زا». «یا أباذر» آن حدیث معروف. «أباذر». یا «أبا»... حالا اسم ایشان «أباذر»ه، «أبوذر»ه، «أبیذر»ه. شد که خب، اگر رفیعی بود «ابوذر». نسبی که کش مناداست میشود «أباذر» و جری هم «أبیذر»ه. «یا عبدالله» و مانند آن.
قسم دوم: شبه مضاف. مثالهایی که اینجا آوردن، معمولاً اصل مثال را نیاوردن تو این کتابها که حالا مثال اصلیاش را عرض میکنیم: «یا وجیهاً عندالله اشفع لنا». «یا وجیهاً». جان! زر، همان ذریه و اینهاست. بله. حضرت زهرا سلامالله علیها. بله. حدیث معروف و جالب و عجیب که حضرت فرمودند چهار تا از حوریا از بهشت اومدن خدمت من. فرمودند که یکیش اسمش نمیدونم چی چی مقیده، چی چی. یکی سلیمه، یکی ذریه، چی چی. اسماء چهار تا اسم حوریا معروف بهشت. بالا شهری. بعد فرمودند که این حوریا مال شما چهار تا بودن. مقداد و سلمان و ابوذر و به نظرم عمار... اومدن پیش منو... بعد گفتن ما مشتاقیم. اینا چرا نمیآن پس؟ بعد حالا ماجرای حشرۀ مُبَشَّره و اینها که سری دراومد و اینها. بعد این ماجرا بود. حشرۀ مُبَشَّره، از ماجراهای معروف اهل سنت. ده نفر بودند. ابوذر، ابوذر و ابوبکر و عمر و عثمان و اینها که حالا خیلی با بقیهاش هم کار ندارم. اون سه تا اصلی حشرۀ مبشره بودند و بهشتم بهشتی هم هستن. اصلاً بهشت هم مشتاق بابا. چهار تا بودن. اونا بودن، یک به نظرم حوریۀ امیرالمؤمنینم هست توشون. ضربۀ حوری. این یه همچنین چیزی تو ذهنم هست که مثلاً حوریۀ امیرالمؤمنینم که مشتاق امیرالمؤمنین بوده، اومده به حضرت زهرا گفته ما اونجا مشتاقیم. دیگه حالا میشه با عقل جور درمیاد؟ نمیدونم. خلاصه. شبه مضاف، مشکل عقل وقتی کامل باشه. بله. ملاطگیری کردم. هر وصفی که در ما بعدش، حالا چه بهصورت حالت رفعی، چه نسبی، عمل بکند، میشود شبه مضاف. معرب منصوب هم هست دوباره. «یا حسن»... کدام است؟ چطور جهنم دارد؟ یا «حسنَ الوجه». یا «ذا»، «اهکُن سنه». بعد میگفتش که منبری، یکی از رفقای مداح تهران برای من تعریف میکرد. میگفت آقا جون ما از منبریهای معروف فلان محله تهران بود. رفته بود روضه زنونه روضه بخونه. بعد میگفت وسط روضه گفت: روضه، امام حسین آمدند و با رباب خداحافظی کردند و آمدن با اون یکی همسرشون هم خداحافظی کردند و... بعد زن وسط مجلس نشسته بود. اشکهاشو پاک کرد. گفت که: مگه امام حسین چند تا زن داشته؟ نمیدونم. سه تا، چهار تا، پنج تا. گفت: چند تا؟ گفت: "داشتن." میگفت: اشکها رو پاک کردم. چادر به کمر بست و مکاره مبلغ آی ماندگاری این همه نکته وسط خانواده. یا «زاهکاً سَنَّهُ». یا «جائِی أَبوهُ وغَداً».ای کسی که باباش فردا میآید. ای آمد... آمدنندۀ پدرش فردا. «جائز». ادبیات. «طالِعاً جَبَلاً». نه عمل کرده. یا «ضارِبین أَبِی لا تَضربا». یا «ضارِبینَ أَبِی». اینجا عمل مستقیم، عمل اضافه نکرد. یه وقت شما ضارب رو یه وقت اضافه، «ضارب زید». اینجا اگه خواستید اینو مناداکو! میشه «یا ضارباً زیداً». ولی اگهی اجازه اضافه شد، میشه «یا ضاربَ زیدٍ». اولیش شبه مضاف، دومی خود مضاف. دو تا حالت. «ضارباً زیداً» یا «ضاربَ زیدٍ». جفتش. «یا حَیّاً قبلَ کلِّ حَیٍّ»، «یا حَیّاً بعدَ کلِّ»... بعد چیه؟ مفعولٌ فیه و نصب داده. این اون مفعولٌ فیه را عامِ از اینجاست. آنچه عمل میکند در جار و مجرور بعدش و این زیاد است. «یا مِعطاءَ الحَیِّ». خودش عمل کرده در اون «بعد کلِّ حَیٍّ»، این شده «حیّاً» منصوب شده بنابر شبه. نگفته «یا حَیُّ بعد کلِّ»، یا «حَیّاً». خیلی لطافت دارد. «یا حَیّاً بعدَ کلِّ حَیٍّ». یعنی چی؟ یعنی وقتی همه بعد. همه حیات و هی میخواد همه باشن یا نباش. «یا متّقینَ فی السِّرّ». بله. مفعولٌ است.ای متقین. یا متقین شبه مضاف. «یا فعّالاً لِما یُریدُ». «یا کافیاً مِن کلِّ شیءٍ». اینا همه در دعای جوش کبیر است. «یا قائماً علی کلِّ شیءٍ». «یا أقرَبَ مِن کلِّ غریبٍ». حالا چرا نشد «یا أقرَبَ»؟ غیر منصرف است. «یا أغنیٰ مِن کلِّ غَنِیٍّ». «یا مُنفِّساً عنِ المکروبین». «یا مفرِّجاً عنِ المغمومین». «یا طالِباً لِمعالِ المُلکِ مجتهداً خُذْها مِنَ العِلمِ أو خُذْها مِنَ المالِ». «یا سارِیاً فی دُجَی الأَهواءِ مَعَتصِماً بِأَمْرِکَ لِلخسِ». یا «طالباً»، یا «ساریاً». اینا همه شبه. بعضی در این قسم از منادا گفتن که از مبالغ نحویّه است و عربی اصیل نیست. مُزال، عرض کنم که زَلَق گفتن که اصطلاحیه. مثلاً در چربزبونی یا مثلاً زبون و تیز کردن چاقو رو تیز کردن. اُتویِ یا کلِّ شیءٍ ذو زَلَق گفتن. زبان. زبان تیز. زَلَق از اللسان. تیزیهای نحوی. حالا مثلاً اصطلاحش چی میشه؟ سوسول بازیهای نحوی! مثلاً عربی اصیل نیست. «مثال مختلف فی کتبِ النّحو». اینا مثالهایی است که در نحو داریم. تو کتب نحوی اومده. وصف عمل نمیکنه. نام وجوهیها. بعضیها میآن. نکته مهمی. بعضیها میآن برخی روایات و ادعیه رو به خاطر همین طرح میکنند، کنار میزنند. مثلاً میگه: توسّل سند نداره. میگه: چرا شبه مضاف توش اومده، عربی اصیل نیست. فصیح... خود همین دلیل میشه برای اینکه این سندها مشکل دارد. یک متنی برای حضرتعالی فرستادم در مورد حدیث کسا. بزرگوار به همینها استناد میکنه که اینا نشون میده که عکسِ ک... مشکل برطه. وصف عمل نمیکند، مگر وقتی که اعتماد بکنه بر «نفی» یا «استفهام» یا «مبتدا» یا «موصوف» یا «ذوالحال». بعضی دیگر اینو پذیرفتن. در توجیهش اموری گفتن: عقول! این عقولای ایشونم قیمتی. فقرات دعا! مروی... نمیدونم مزار ایشون کجاست. من دوست دارم مزار ایشونم برم پیدا کنیم. قبلشون آیا تهرانی صاحب این کتاب. «فقرات دعا روایت شده». دیگه الان حق داره به گردن ما. کلی ادبیات رو با ایشون خوندیم. فقرات دعا روایت شده از پیامبر در دعای جوشن کبیر معروف. سپس آنچه ایشان را منع میکند که زیاده کنم بر خمسه، واحدی را همان حرف ندا است. بلکه و ربالفضل. همچنین بنا بر آنچه که بیانش گذشت در مبحث بیست و دو. معتمد در باب عمل وصف هفت تاست. بعد مرفوعِ وصفی که عمل کردن ما بعدش نصب است یا عمل است در جار و مجرور. ضمیر مستتر «انت»، «یا أحد». ایشون میگه که اونی که عامل نصب و رفع و ایناست، اون «انت» و اینهاست که به اون بعدی. «یا حسنَ الوجه»؛ یعنی «انت حسنَ الوجه» مثلاً. نه. مشکل اینا تو این نیستا. ببینید بحث سر اینه که وصفی که عمل کرده. الان اونجا مثلاً شما دارید که این «حیّاً بعدَ کلِّ حَیٍّ». الان «بعدَ کلِّ حَیٍّ» رو چی نصب داده؟ میگه اگه این «حیّاً» نصب داده به اون بعده. «حَیّاً» باید تکیهاش رو چی باشه؟ رو هفت تا چیز. که اون هفت تا چیز ندا توش نیست. یا باید تکیهاش روی نفی باشه، استفهام، مبتدا، موصوف، ذوالحال. اضافه میکنه بخش بیست و دوی گذشته. حالا باید نگاه بکنیم. ایشون ندا را هم اضافه میکنه. ایشون ندا رو هم اضافه. ندا هم عامل چیز هست. ولی اونایی که اضافه نمیکنند، میگن که اینجا شبه مضاف نمیتونه باشه. چرا؟ چون که اگر این وصف عمل کرده، باید تکیهاش رو نفی بشه یا رو استفهام و اینها باشه. رو ندا نمیشه. ایشون میگه رو ندا هم میشه. اختلاف سر اینه. اگه رو ندا نشه، اینا اصلاً ندا. اگه رو ندا بشه عمل بکنه، اینا ندا.
قسم سوم، خیلی سریع. سوم، چهارمشم بگیم. نکرۀ مقصوده بر غیر تعیین. که این هم منصوبه. مثل قول اعمال در طریق یک نابینا: «یا رجلاً». آقا شما نکرۀ مقصوده است. اینو نکرۀ مقصوده. یعنی آقا. آقا این آقا. یه نابینایی میگه «یا رجلاً» مقصودش فرد غیر معینی است. چون قصد کرده رجلِ معینی را. اینکه چون یک فرد خاص مد نظرشه، این همان بحث نسبیت معارفها. اینو کسی معرفه نمیدونه. بله، ما قائل به چی شدیم؟ گفتیم که جزئی شدن باعث معرفی شدن میشود. الان اینجا این «یا رجلاً» با اینکه رجل نکره است و اونیم که کلام رو به سمت معرفه نکردن، برای سیاق حالی متکلم است. این سیاق حالیاش نشون میده که این رجالِ «معرفه» بانگ «رجل». حالا ممکنه که شما کلمۀ «اعرف المعارف» را بگی ولی نکره باشه برات. مثالهایی در خود روایات هم خوب دیگه. از این بالاتر که میفهمه که آقا چرا دعا مستجاب نمیشه. حضرت فرمود که شما الله رو صدا میزنید. اللهی که واقعیت. «لأنّکُم تَدعونَ مَن لا تُعَرّفونَهُ». کسیو میخوان که معرفه نیست. حالا رب، الله، اینا فرق نمیکنه. هر کدوم که صدا میزنی معرفه نیست. برات «الله» ولی برای شما «نکره» است. «تَدعونَ مَن لا تُعَرّفونَهُ»؛ معرفه نیست براشون. ادبیاتی، همان معرفته. بشناس. تمیز معرفت. یعنی تمیز بین این و اون. تفاوت قائل شدن. دیگه اینکه دیگه چیز. اجمالاً باید بفرمایید. اجمالاً میدونیم ولی حضرت تفصیلاً مد نظر. حالا تو معرفه باید اجمالاً شما بدونید. خب اینم بگیم بین شما و ایشون تفاوت قائل باشد. انقدرش هست. کلیتی از تفاوت از روی صورت. ما. فقط شما نسبت به ما الان زبون نکره است یا معرفه؟ شما تفاوت بین سگ و گرگ و روباه و اینا رو میدونی که نمیدونی. همین دیگه. این الان یه معرفهای از بین تمام درندگان اومد زبون رو گفت. بین تمام گرگان. ولی این شما اجمال داشته باشید، معرفه شد. ولی حالا این معرفه میخواد برسه به فکر کنیم بیشتر. یا «رجلاً» واقعاً نکره است یا معرفه است؟ مقصودش یک مرد را اراده کرده. نمیدونه خصوصیات اینا اسمشو نمیدونم. نکرۀ مقصوده است. «الو غیر تعیین». قصد کرده. تعیین نکردن. بله. قیمت ممکنه یه گربهای چیزی رد میشه. صدایی میشنوه. که یه مخصوص او در ذهنش رجلِ روز. قوی مرد خاص. یک نفر. «یا غافلینَ تنبّهوا فانّ الرحیمَ قریبٌ». جوون جوان که تو مجلس نشسته، مطلق جوونها رو جنس جوونی که اراده نکرده. این جوون اسمشو جوون اسمشم نه میشناسدش، نه اسمشو میدونه. ولی ارادهاش که نکرۀ مقصوده میشه. «یا أیّا راکباً امّا عرّفتَ فَبَلِّغنا نَیِّمُنجَ، رانَ اللهُ طلاقِ». ای راکب، ای سوار، ای راننده. اینا همیشه نکرۀ مقصوده. و الحمدلله ربّ ....
در حال بارگذاری نظرات...