نگاه وظیفهمدارانه به تبلیغ بهعنوان معیار اصلی حضور
• آسیب کار فرهنگی بیضابطه در هدر دادن فرصت تحصیل
• ضرورت تقویت مایه علمی برای مسئولیت منبر و فتوا
• هشدار نسبت به منبریهای مشهور بیپشتوانه علمی
• اهمیت رجوع به استاد و شاگردی طولانیمدت در حوزه
• الگوبودن شهید مطهری در اتصال همیشگی به علامه طباطبایی
• مسئولیتپذیری در نقل روضه و پرهیز از تحریفات تاریخی
• حوزه خواهران و ضرورت آموزش مبانی اعتقادی پیش از تخصص
• نقد نبود ردهبندی و تنوع در مسیرهای آموزشی حوزه
• تکلیفمداری و اخلاص بهعنوان معیار نهایی اثرگذاری
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
سؤال دیگری مطرح شد مبنی بر اینکه «اول باید خودمان هدایت شویم تا بتوانیم دیگران را هدایت کنیم. چه معیاری برای سنجش خودمان وجود دارد؟ تبلیغ همزمان با تحصیل باعث میشود آنطور که باید به تحصیل نرسیم و گاهی حال معنوی فرد افت میکند. آیا این میتواند معیاری باشد که حضورمان در تبلیغ درست نیست؟»
ببینید، اگر با این رویکرد باشد که به چشم وظیفه نگاه کنیم و دنبال این باشیم که به وظایف دیگرمان هم آسیب وارد نشود، همین نگاه وظیفهمدارانه، حال و هوای آدم را عوض میکند و برکات میآورد؛ برکت در وقت میآورد، برکت علمی میآورد. اما اگر جاذبههای کار فرهنگی و اینها که معمولاً زیاد هم هست، ما را به خود مشغول کرد، درس به حاشیه رفت و وظیفه را یادمان رفت، و اصلاً ندانستیم که الان نقش و کارمان چیست، طبعاً آسیب میبینیم؛ هم معنویتمان آسیب میبیند، هم درسمان آسیب میبیند.
این خیلی مهم است که شما بدانید برای چه دارید این کار فرهنگی را انجام میدهید و در حد ضرورت و وظیفهاش انجام میشود. چون این کارها هی از تو خودش تولید میکند، و اکثرش هم بدون ضرورت از خودش هی میزاد. قالبش درمیآید که اکثرش هیچ نیازی به تو نیست. الکی مردم آخوند مفت که پیدا میکنند برای گربهشان هم خط میگیرند. این جمله، جملهای طلایی است. غرض دیگری میگفت، میگفت: «وقتی فول تعیین نمیکنیم، بگو همهجا دعوتمان میکند.» حالا من به آن رویکرد آن آقا کاری ندارم، ولی این حرف اینوَریاش درست است که وقتی آدم زیادی در دسترس باشد، الکی در دسترس باشد، میبیند هی برایش ایجاد مشغله، ایجاد مسئولیت میکنند. «چاقو بیا برای گربه مدرسه ختم شما سخنرانی.»
ضابطهای دارد. یکی از اساتید ما که بنده خیلی خوشم آمد، بچههای دانشگاه شریف گفتند که «دعوت کردیم برای دانشگاه درس اخلاق بگذارد.» ایشان گفته بود: «من فلان روزها فلان جا سخنرانی دارم. خب، اگر خیلی مشتاق علم و درس اخلاق و اینها هستید، فعلاً یک چند روزی اینجا، چند هفتهای شرکت کنید، من ببینم اصلاً طالبید؟» بعد حالا درست کند یک جلسه آدمهای از قبل اسم تو مجموعهشان را بیاورد بالا. نه، بازی خیلیهایش دیگر. ما که میدانیم دیگر، نمیخواهم توهین کنم. میخواهم بگویم خیلی کارها این شکلی است. این آقا زرنگ است. دم به این داستانها، به قول ماها، دم به تله نمیدهد که اینجور مثلاً بازی بخورد که هرجا دعوت میکند. نه آقا! من فلان جا، یک هفته یک ساعت اینور تهران، آنور تهران. ما تهران هفتهای یک روز یک ساعت. آن هم گفتیم هر که مال همین جلسه بود یا هر خودشان به همدیگر معرفی کردند. خیلی شلوغش نکنید. سر و صدا در تبلیغات نداریم. نه بنر داریم، نه تو کانال میزنیم، نه جای دیگر. اگر صوتش هم میشد منتشر نکنیم، واقعاً همین کار را میکردیم. همان که میآید مینشیند، گوش میدهد، همت دارد، صبح جمعه و از خوابت بزنی، ساعت دیگر هم جای دیگر هم نمیروی. «من همینجا هستم، تو همین همت را نشان بده، بعد برادرت را اثبات کن، بعد به بقیه قضایا برس. تا باب میل تو باشد.» وقتی همینقدرش را تو همت نداری، خب همت بد که شنیدی، همت عملش را هم نداری دیگر. تو پا نمیشوی بروی. آقا هرکه ازش دستورالعمل میخواست، بگو: «اول برو کچل کن، فردا موهایش میگذرد، بعد ادامهاش را با همدیگر برویم.» همینقدرش را تو پایه نیستی، الان دنبال بازی دائم تفریح کنی. مثلاً اعتباری برای مسجدتان است. اعتبار میآورد برایتان؟ مثلاً رزومه به حساب میآید برای کار فرهنگی؟ بیکار که نیستیم که خودمان را به این کارها بسپاریم. ما کلی کار داریم. وظیفه من که اینجوری نیستش که اعتبار تو را تأمین بکند. من کارم هدایت است؛ هدایت خودم. تکلیفی هم دارم آن هم این شکلی. تو این بستر اگر خیلی جدی بیا به پای کار. بسم الله. اگر نیستی که پس الکی ادعا.
تو این کارها باید با این ضابطه حرکت کرد. تو کارهای فرهنگی بیضابطه رفتن، سوخته عمرت هم تلف. بعد چند سال هم خسارت. تجربه کردیم کار فرهنگی. ده سال کار فرهنگی میکنی، بعد میبینی که نه اعتباری داری، نه بردی داشتی، نه اثری داشته کارت. آن فرصت هم داشتی برای اینکه خودت را بکشی بالا که توی تراز بالاتری کار بکنی، که بیشتر به درد بخورد. آن فرصت شدی عنصر پیاده یک گوشهای. تو میتوانستی آن ده ساله را بگذاری خودت را بسازی، قشنگ بالا بکشی، بعد توی سطح عالیتری کار کنی. الان پیشواکن گوشه. حالا همانم ارزش دارد، اگر با اخلاص باشد. علامه طباطبایی بشی مثلاً شدی ناشر پسر کتاب علامه تو فلان دکون پاساژ قدس. طباطبایی کجا اثربخشیاش، اثر کارش؟ آن عزیزی که چاپ سطح کار خودت را بدون، خودت را ارزان نفروش. به قول آیت الله جوادی میفرمود که «نهالفروشی نکنیم.» اول طلبگی هنوز به بار و بری نرسیده، معمولاً طلبهها اولین تبلیغی که میروند یک محرمی، ماهرمضونی جایی که میرود نیاز زیاد است. بعد هم تحویل میگیرند. اینم که بنده خدا مشکل معیشتی هم. «حاج آقا بیا همینجا روحانی ما باش.» آقا یکم تحمل کن، یکم صبر کن، بگذار با یک دست پرتری بیایی. آنجا هم البته نیاز دارد. قطعاً تکلیف یک عدهای هم هست که همین مسجد هم پر بکنند، منبر بروم. تبلیغ باید تدبیر راه بیفتد. تو همان محرم سفرها، ماهرمضونها ماهی یک بار، فصلی یک بار. مگر اینکه شرایط فوقالعادهای است که کار ندارم. میطلبد انسان روستا امام جماعت بشود. خدا از جهت علمی برایش دریچههای باز کند. آره، روستای خودشان است. مشکلاتی هست مثلاً خانمش بیمار شده، مسائل این شکلی پیش میآید. پس نکته اصلی چیست؟ آقا اینها را باید با ضابطه، با دقت، با تعریف، با نقشه آدم واردش بشود. وگرنه میبرندت. کت و شلوار کردی، بقیه برایت برنامهریزی میکنند. برنامه داشته باشی، طرح داشته باشی. اصلاً تو این کارها برای طلبه چیست؟ آقا درس. حالا اخلاص که جنبههای اصلیاش است. بله، آن انگیزش، آن اولویتی که باید اهتمام اصلیاش تو کارها باشد، درس بیمایه فط اثر ندارد، بعد آسیب دارد. گاهی کسی که از جهت علمی مایههایش ضعیف است، وقتی که توی حوزههایی نظریهپردازی میکند، مطلب یک اقبالی هم به یک آدمی میشود و خوشبیان و خوشصدا و از این قضایا. «خانوادهام بگو، در مورد بچهداری هم بگو، در مورد فلانم بگو، در مورد لانه اوزنم بگو، در مورد عنبر نسارا هم بگو.» گرفت کارشناس تو این زمینه. برای خودمان. کی به کیه؟ دقت میکنی؟ و خب این آسیب است دیگر. کار علمی نمیکنی، کار کارشناسی نمیکنی، متخصص این امر نیستی. قول به غیر علم داری. حق الناس و وزر و وبال مردم را داری. دچار آسیب میکنی. اگر نسخه درمانی داری میدهی، جسمانی، روحی آسیب وارد بشود، همه گردن توئه. به خانوادهها نصیحت باید بشود، گردن توئه. شبهه گردن توئه. حرف درست باید زد. حرف متقن باید زد. رو حساب باید گفت. رو منبع باید گفت. مستند باید گفت. بعضی از این حضرات بودند. بهشان گفتی: «بشین درس بخوان.» درس نمیخوانده. بعد به ما گفتند: «آقا بیا ما درس بدهیم.» همه را یکجا. بعد ما شرایطمان نبود و آن هم حالا الان میبینی مثلاً شده منبری تک فلان شهر. مثلاً فلان جا بنر. خب این بنده خدا کی درس خواند؟ این یک متن عربی را درست نمیتواند بخواند، یک روایت درست نمیتواند قرائت بکند، چه برسد به اینکه بخواهد ترجمه بکند. چه برسد به اینکه بخواهد فقه اصولی روی این بکند. تشخیص بدهد این الان تعارضش کجاست؟ اطلاقش چیست؟ معارض دارد؟ ندارد؟ سندش درست است؟ نیست؟ گردن میگیرد همه مسائل. بعد میآید ایده هم از خودش میرود. در مورد وحدت شیعه و سنی فتوا میدهد. در مورد فلسفه فتوا میدهد. در مورد عرفا فتوا میدهد. در مورد مسائل سیاسی اجتماعی فتوا میدهد. در مورد ملاصدرا به میپرد توهین میکند. مایه که نیست و بعد من برای گندم که اینها بادش میکنند چون روضهخوان خوبی است مثلاً دردسر وزر و وبال خودش که دعوتش کرده. همانهایی که هی دارند تو این بابا باد میکنند، گرفتار میکنند. هم آن بدبخت و هم خودشان و هم مردم و هم جامعه را. هم آینده را آسیب وارد میشود. طلا باید درس بخواند. مایه علمی باید داشته باشد. بدون مایه علمی منبر رفتن خیانت است. کار فرهنگی کردن. حق التبلیغ چی چی داری میکنی؟ چی را داری منتقل میکنی؟ از تو پهنای شکمت که نمیشود در بیاوری و چقدر کم لهم نظیر. چقدر ما از اینها دیدیم. چقدر زیادند. فتوا میدهند، نظر میدهند، میبافند. نه سوادی، نه مطالعهای. علمش میکند. کمکم تلویزیون هم علمش میکند. چقدر از این کارشناسهای تلویزیونی از این مشاهیر اینستاگرامی کمترین مایههای علمی تو این حضرات گاهی دیده نمیشود. چون اقبال دارد، چون مخاطب دارد، چون هیئتهای گنده گنده دعوتش میکند. اینها حق الناس است. اینها وزر و وبال است. یک روزی هم میفهمد که خیلی دیر است. فایده هم ندارد. اگر بفهمد فایده هم ندارد. دیگر جبران هم نمیتواند بکند. آسیب زده به خیلیها.
یک وقتی خدا به آدم حالی میکندها که اینی که گفتی این ثمرش این شده. کار فرهنگی باید با علم باشد. این نکته را باید بهش توجه داشت. ارتباطمان با علما، با اساتید عزیزان. این نکتهای که عرض کردم دوباره تأکید میکنم برای خودم. انشاءالله که باید تا آخر عمر شاگردی کنیم. بعد حرف بشنویم. باید گوشمان را بپیچانند، گوشمان را بتابانند. ما نیاز داریم به استادی که گوشمان را بتاباند. پس کلهمان بزند: «اینو چرا گفتی؟ اون کارو چرا کردی؟ اینو از کجا درآوردی؟ اینو رو چه حساب گفتی؟ اونو چرا نگفتی؟» نیاز داریم و کم دیدم بنده طلبهای که استاد دیده باشد. طلبه الان که میداندار غیر طلبههای استاد ندیدهاند که استاد مرجعیت علمی جامعه، مزیت فکری جامع، ناظر به فرد خاصی هم نمیگویم. به فضای کلان کار ندارم. همین فضای جزئی تو اینستا یک پیجی برای خودش زده، دارد تحلیل سیاسی ارائه میدهد. توی ایتا یک کانالی زده، دارد تحلیل فلان ارائه میدهد. آدم نمیفهمد وجه و اعتبار و مدرک و صلاحیت و تخصص و اینهایش از کجاست؟ از کجا این صلاحیت را پیدا کرد؟ کجا شاگردی کرده؟ چی خوانده؟ چی بلد است؟ همچون حرف خوب، بیان خوب، دست به قلم، دست به گوشی، پانزده ساعت هم پای گوشی، مطالعه صبح تا شب میچرخد. علمیت آقا خیلی مهم است. این مایه علمی آدم این حرف اول را میزند. اهل مطالعه، اهل کتاب، اهل پژوهش، اهل استاد، اهل مراجعه، اهل سؤال، سؤال فلان کنیم. درس بگیرم. ما نیاز به شاگردی داریم. نه یک سال، دو سال، پنج سال. تا آخر عمر. شهید مطهری آقا تا آخر عمر شاگرد علامه بود. اعتبار و وجاهت و معروفیتش از علامه طباطبایی بیشتر بود تو جامعه، ولی شاگرد علامه بود. تلمذ میکرد. سؤال میکرد. دست به قلم بود. ارجاع برنامه میداد. دائم مطالعه میکرد. علامه را دائم خودش را تطبیق میداد با علامه. خدا به کارش هم برکت میدهد. اگر کسی میخواهد معلم خوب بشود، باید شاگرد خوبی بوده باشد. و همزمان با معلمش و شاگردی. بله، استاد اصلاً یک بخشی از اعتبار علامه طباطبایی که استاد آقای مطهری است، یعنی هانری کوربن، شهید مطهری متصلش کرد به علامه طباطبایی. نمیشناسند. این استاد دانشگاه تهران سخنرانی کند. این با آن رفیقش را بگو. استاد، من را باید ببینی. قرار گذاشتند درکه. آن قضایا نفسی بود. برویم با همدیگر جلساتی. این را برند شیعه کند. گفت: «تو علامه را باید ببینی، بفهمی چی میگوید.» این است. ما تا یک کمی هم پر و بالی پیدا میکنیم، برای خودمان ادعا داریم. دکون دستگاه داریم. نمیگوییم از که میگیریم. خودش میزند جای دیگر. پژواک فلان حرف را آدم میبیند به اسم خودش هم دارد میگوید. نصفش هم لااقل ارجاع بده. طرف اگر غلط گفتیم منبعش مراجعه کند، بفهمد که تو غلط گفتی. یکجا بدون بدبختی ننهمرده، بداند به یک جایی باید مراجعه کند. آن حرف فلانی تو کتاب فلان. روضه هم که میخواند سند میگوید. یکی از دوستان میگفت: «خانمم آمده مجلس روضه. تو گفتی فلانی روضه هم که میخواهد بخواند اول آدرسش را میگوید بعد رو.» گفتم: «بابا اینکه خوب است که! اشکال ندارد که! این همه؟» باید همین مدلی باشد دیگر. از پهنای شکم روضه تولید کنم؟ بده. دلیل. میکروفون بعد ما میگرفت. بزرگوار میگفتش که «این روضهها را گوش ندهید. امسال محرم مشهد که این مثلاً اینجوری است. ما بیست ساله روضهخوانیم، تا حالا این حرفها را نشنیدیم.» منبع مراجعه نکردی؟ خدا خیرت بدهد. روضه که بیست ساله میکروفون به دست است که مرجعیت در روضه پیدا نمیکند که. روضه علم است. مقتلشناسی علم است. شاگردی کنی. برای مقتلشناسی باید برویم مراجعه کنیم. بعد کتاب بخوانی. باید سند. سالها باید کار بکنی. میکروفون که نمیشود آدم دستش را بگیری، صدایش قشنگ، ملت گریه میکند. این حق مرحوم شیخ عباس قمی که نفس المهموم نوشته. فرمود خواب دیدم که تو خواب به من گفتند: «تو بالای منبر گوشت امام حسین خوردی.» گفتم: «من پیش معبر.» حالا از خودش بوده یا از دیگری بوده، حالا الان یک لحظه تردید معبر گفتش: «احتمالاً بعضی وقتها روضه که میخوانی چون از رو نمیخوانی، یک کلمهاش جابهجا میشود، این دارد آسیب میزند به جایگاه امام حسین علیه السلام. گوشت از تو میخواهند.» اینهایی که اوستای مقتل. بعد میگوید تا آخر عمر شیخ عباس بنا کرد هر وقت خواست روضه بخواند از رو میخواند. عین عبارت را میخواند. یک کلمه جابهجا. روضه علم است. روضه علم دیگر. بماند به حدیث خواندن. نظام تربیتی دارد. نظام اقتصادی اسلام. نظام سیاسی اسلام. نظام میبند. ابتدائیات رجالی و حدیثی و اصولی و تفسیری و اینهایش بنده خدا میلنگد. حدیث را از رو ترجمه نگاه کرده، دارد توضیح میدهد. نظام نظام فکری فلان. این که نمیشود که بابا جان! علم ما نوکر علم است. عمامه آدم خوشپوش است. آخوند خوشبیان، خوشبیان. معرکهگیرند بعضیها. دنبال علم باش. ببین چی میگوید. شاگردی باید بکنی. اگر هم بیانی، تریبونی حرفی، محصول علم، محصول مطالعه، محصول شاگردی، حرف استاد، حرف آن کسی که کار کرده، راه رفته. وگرنه این کارهای فرهنگی ما میشود باب حق الناس و اضلال. به باد دادن آخرت خودمان و بقیه. آرام آرام دکون دستگاهی میشود. میگیرد شروع میکند تو حوزههای مختلف نظر دادن و فتوا دادن و امور دنیا و امور آخرت و امور غیب و جن و حمل و سحر. و میآیند هی به ما تقاضا و فلان اینها: «آقا اینو بگو.» بابا بلد نیستم. حضرت عبدالعظیم بعد به من گفتش که: «آقای بچه چهارده ساله من دارم خودکشی کرده. این برزخش چی میشود؟» گفتم: «نمیدانم.» عصبانی شد شروع کرد با یعنی چی نمیدانم. «همین جوری ملت را از دین بیزار کردید. مگر تو عمامه نگذاشتی که بدانی؟» گفتم: «آنهایی که بلد هستم را جواب میدهم. بلد نیستم.» سؤالی تو داری میکنی که اصلاً با مطالعه و درس حاصل میشود. من چه میدانم که این خودکشی کرده کجای من؟ خودکشی معصیت است. کسی با معصیت خودت را قتل. این را چه کارش کنم؟ من نمیدانم بافتن آدرس کانالم را بهش بدهم که بیاید. گفتم: «پول بدهی؟» این شلنگتخته کردن، بازی، کاسبی است. دک. برکتی هم تو این کارها نیست. بلد نیستی، و صادقانه بلد نیستم. باید مطالعه کنم، میروم مراجعه میکنم. با سند میگویم. ارجاع میدهم. برو کتاب فلانی را بخوان. برو از آقای فلانی بپرس. ما بعضی وقتها زورمان میآید که معلوم از مغازه رقیب خرید نکند. بازیهایی که ما داریمها.
دروس استاد محمدینژاد را نمیشود خارج از طرز تهیه کرد؟ نمیشود فعلاً. نه. ولی انشاءالله تکمیل که بشود میگذارم. سؤالات دوستان حقیقتاً زیاد است. من اول یک عذرخواهی هم بکنم از عزیزانی که سؤال پرسیدند و جواب داده نشد و مطلبشان خوانده نشد. فکر نکنند که همش چیز میشود. یعنی متن پیامهای دوستان را دوستان یک دانه ازش چیز میگیرند. چی میگویند آقا؟ فارسی چی میگویند؟ نه. یک چیز دیگر. همه را کپی کردند. کپی هم آخه فارسی حرف نمیزنی. رونوشت میگیرند. عرض کنم که پشتیبان میگیرند. اینها همش محفوظ است. حالا باز اگر رفقا وقت بکنند اینها را مرتبش بکنند برای فردا شب هم ازش استفاده. اینها خوانده میشود. یک وقتی دوستان ناراحت نشوند از اینکه فلان سؤال، فلان مطلب خوانده نشد. دست در میرود. چون بنده میخواهم دائم این صفحه را نگاه بکنم، دچار تشدد میشود ذهن من. اصلاً مطلب میپرد. اصلاً کم نگاه میکنم به صفحه. عرض کنم که دیگر همانجا چیزی به ذهن برسد عرض میکنم. پرسیدند: «مجازی هم شرکت کنیم برای حوزه؟ باز هم در سایت هستیم.» بله. عرض کردیم در مورد ازدواج طلبه. خب دقیقاً در مورد چه؟ چون ازدواج طلبه البته بحثی که الان میشود صحبت کرد، گفتم با درس خواندن تعارض ندارد. عرض کنم خدمتتان که خب این خیلی بحث مفصلی است. بحث ازدواج طلاب. بگذارید ما این قدم سوم که در مورد درس است را بگوییم. فردا جایگاه طلبگی و هدف طلبگی را امشب گفتیم. بحث دروس را انشاءالله فردا شب بهش بپردازیم. بعدها اگر باز فرصتی شد در مورد مسائل فرعی طلبگی که حالا مثلاً یکی از بحثها، بحث کار کردن و اقتصاد است که حالا به هر حال امر معیشتمان را چه شکلی تا یک حدی بتوانیم در بیاوریم. بحث کار فرهنگی است، بحث استاد اخلاق است، بحث ازدواج و خانواده است، روابط خانوادگی طلبها است. پروژههای بعدیمان است انشاءالله. فردا شب که احتمال زیاد به این نمیرسیم ولی فرصتهای دیگری فرصت بشود باز آن را انشاءالله گفتگو میکنیم.
سؤال دیگر پرسیدند: «کلاً درس و اینها در مخ من نمیرود. احساس میکنم پول امام زمان را دارم حرام میکنم. دست خودم نیست. علاقه ندارم، استعداد ندارم. از همه بیشتر کلاس را دوست دارم. من الان سربار به حساب میآیم؟» ببینید متناسب با استعداد باید حرکت کرد. و عرض میکنم تو آنی که استعداد درسهای عمیقتر را ندارد، نباید وارد این فضاها بشود. یکی از ضعفهایی که حالا تو ساختار حوزه و نقدهایی که به حوزه هست این است که این ردهبندی نیست توش. اگر کسی وارد میشود باید تو این فضا دیگر برود به سمت اجتهاد. همش با هدف اجتهاد تنظیم شده این درسها. در حالی که ما باید با هدف هدایت این درسها را تأمین بکنیم، نه هدف اجتهاد. و اجتهاد یکی از اقسام کار ماست. یکی از اقسام طلبههای ماست که برایشان اجتهاد هدفگذاری میشود. بخش زیادی از اینها همینقدر که دینشان را یاد بگیرند. حوزه باید جایی باشد که دین را یاد بگیرند، نه فقط اینکه برای دینشناسی تربیت. یاد بگیرم کجا من به کجا مراجعه کنم؟ مسجد محلهمان؟ هیئت؟ از کجا بیاورند؟ حوزه خواهران هم همین است. یکی از نکاتش همین است. باید یک جوری باشد که طرف وقتی آمد آن اصول ضوابط اصلی زندگیش برایش کشف شود. مسائل اصلی اخلاقش. مسائل اصلی اعتقادش که بنده حالا انشاءالله در مورد این صحبت خواهم کرد. مسئله اصلی ما بحثهای اعتقادی است. اصل کار برای او چیست؟ و اولین توقعی که کسی از حوزه باید داشته باشد این است که مسائل اعتقادیش را حل بکند. همان کاری که حضرت عبدالعظیم میکرد در مواجهه با امام هادی علیه السلام. عرض دین میکرد. عرض دین حضرت عبدالعظیم مسائل عمیقی استها! همچین چیزهای کشکی نیستها! تو بحث توحیدش مسائل عمیقی دارد. تو بحثهای دیگرش مسائل عمیقی دارد. شما بیا اینجا. افراد بیایند تو حوزه عرض دین بکنند. مسائل اعتقادیشان حلاجی بشود. محک بخورد. مجتهد بشود. این طلبه پایه اول. بعد فونداسیون اعتقادی و پایههای معرفتیش را بیاورید یک نفر محک بزند. این چقدر بارش است؟ یعنی در مورد امام تصورش چیست؟ در مورد معاد درکش چیست؟ معادش چه شکلی قبول؟ با چه قبول دارم؟ معاد را اثبات کرده؟ درکش از توحید چیست؟ درکش از امام چیست؟ تا مسائل فرعیترش. ولایت فقیه قبول دارد؟ ندارد؟ به چه دلیل قبول دارد؟ با چه استدلالی قبول دارد؟ با چه استدلالی قبول ندارد؟ حسابی میلنگد. دانلود. عصمت نگاهش چیست؟ درکش چیست؟ در مورد علم امام مثلاً کلیاتی که هست درکش چیست؟ در مورد عالم معاد مباحثی که از سمت تجسم اعمال درکش چیست؟ قرآن؟ شبهاتی که در مورد قرآن هست؟ در مورد وحی که در مورد وحی هست؟ حل کرده؟ جواب داده؟ اکثر طلبههای ما اینجا رفوزه میشوند و رد میشوند. دقایق پایانی امشب وارد بحث جدی فردا شدیم. خودش استعداد این را دارد که سه ساعت با حرارت، خیلی بحث مهم است. شما نگو من استعدادش را ندارم. اصلاً وقتت را رو آن نگذار. وقتت را رو همین بگذار. مسائلت را حل کن. این ظرف و نقدیه که ما به حوزه فعلی آن کف چیزهایی که یک متدین و مسلمان لازم دارد برای اینکه برای خودش هدایت خودش، عقاید خودش را حل بکند، اخلاقیات خودش را حل بکند، احکام مسائل فرعی و فقهی خودش را حل بکند، گلیم خودش را از آب بکشد بیرون. ما باید سالها طلبگیمان به این قضایا بگذرد. سه سال، چهار سال، پنج سال، شش سال تو این فضا طلبه باشیم که گلیم خودمان را از آب بکشیم بیرون. که ما اسممان را گذاشتیم دوره همات. مدرسه تعالی این کار را کرده. گفته ما یک دوره داریم همات. این شش تا شهزاده است. دو سال و نیم طول میکشد آدم گلیم خودش را از آب بکشد بیرون. یک متدینی باشد که آن اصول اصلی اسلام را فهمیده و بهش معتقد و پای اعتقادیاتش. بحثهای تاریخیش، بحثهای مهارتی که یک مسلمان نیاز دارد در زندگیش به صورت معمول تو ارتباطش با همسرش، تو ارتباطش توی کاسبیش، مسائل معمولش. بعدش باید وارد مسائل تخصصیتر بشود. صرف و نحو و منطق و فقه نیمهاستدلالی و اینها مال دوره دهات است. حدیث بشناسد. رجال سر در بیاورد. از آنجا شروع میشود. و این البته دوره هماتمان نباید در حوزه در رقم بخورد. این باید تو مدارس آموزش و پرورش رقم میخورد. مال حوزه نیست. هومات مال قبل حوزه و دانشگاه است. مال مسجد است. مال خیابان است. مال مدرسه است. باید طرف تو مدرسه اینها را بهش یاد بدهند که ندادند. نظام معرفتی ما تو مدارس هزار و یک اشکال دارد. اینها باید عموم جامعه اینها را داشته باشد. بعد یک تعدادی استعداد طلبگی دارند که «یبلغون الله» بشوند. اینها میآیند تو حد دعا. حالا صرف خاصتر میخوانند. نحوه خواستند. تازه آن هم نه اینجوری استنباطی اجته. آن مال روات است. کلیاتی که بتواند حدیث را بخواند، قرآن را بخواند، ترجمه قرآن را بفهمد، ترجمه حدیث را بفهمد، از حدیث برداشت ابتدایی ساده داشته باشد. اگر به یک ابهام و گیری تو حدیث خورد بتواند همانجا برای خودش حلاجی بکند. بداند به کدام منابع مراجعه بکند. سؤالش را از کجاها بپرسد. امشب حد دعایتان که بعد بتواند همین را هم به جامعه منتقل بکند. با دیگرانی که در ارتباط است. تو همان شغلی که در ارتباط است. این میشود دعا. و بعد میشود روات که میشود دورههای تخصصی کارشناسی. تو همه اینها صاحبنظر. به یک فهم عمیق استنباطی برسد در علم رجال. دقیق. مبانی دستش است. اختلاف نظرات دستش است. به یک مبنا رسیده. در درایه همینطور. در فقه همینطور. در اصول همینطور. در ادبیات همینطور. در بلاغت. در در لغت. در روش تفسیر قرآن که اینها اصلاً دیگر نیست توی حوزه. به یک مبنایی برسد و اجتهاد برسد.
باید تو حد دعواتش آشنایی اجمالی پیدا کند با مسائل اعتقادی، با مسائل قرآن، نحوه ارتباط با قرآن، روش تدبر در قرآن. قرآن نداریم. قرآن خیلی مهم است. روش تدبر در قرآن چیست؟ روش کشف مقاصد در قرآن چیست؟ من چه شکلی قرآن را بفهمم؟ چه شکلی حدیث را به قرآن عرضه کنم که بفهمم حدیث درست است یا نه؟ معارف قرآن چه شکلی کشف بکنم؟ چه جور فکرم را از قرآن بگیرم؟ من و قرآن یعنی چی دقیقاً؟ چه کار باید بکنیم؟ روش چیست؟ مدل شناخت نیز در حوزه ضعفهای جدی که حوزه برادران، حوزه خواهران. هیچی. چرا؟ از کجا؟ ناامید خواهران. نه، ناامید نشوید از حوزه خواهران. از حوزه برادران هم ناامید بشوید. زنگ زد گفت که: «آقا این چه وضعی است؟ خانه روبروی ما برق دارد، ما برق نداریم.» «ما تا ده دقیقه دیگر درست میشود.» میگوید دیدم ده دقیقه بعد تو خانه روبهرویی برقش قطع شد. حالا اگر از حوزه خواهران ناامید شدی اصلاً نگران نباشید، از حوزه برادران هم ناامید بشوید. ناامیدی از حوزه برادران بحث فردا شبمان است که بهش میپردازیم. حالا صوتش را انشاءالله همان جایی که صوت امشب را میزند، صوت فردا شب هم میزند. عرض کنم خدمتتان که دیگر وقتمان هم تمام شد. «سطح چی؟ توقعمان را پایین در نظر نگیر.» آره، سطح توقع بازی. بحثی شروع مدرسه بنا بر هشت اعلام شد. دوره چرا شد شصت و یکم؟ فشرده شده دروس. نه، یک مقداری کم شد. فشرده نشد. یک مقدار کمترش کردیم که چابکتر شد. سبکتر شد. ساعتهایش هم آن موقع بیشتر بود. تو هشت تا هم شش تا شد، هم کمتر. آره دیگر. صبورتر شد که اذیت نشوند دوست و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.