هدایت بهعنوان تنها هدف کلان تعلیم و تعلم در حوزه
• قرآن بهعنوان منبع اصلی کشف معارف و هدایت
• مجاهدت در تبعیت از رضوان الهی و قرآن کریم
• معنای واقعی طلبگی در انس با قرآن و عترت
• وظایف اجتماعی طلبه؛ امر به معروف و نهی از منکر
• قرآنمحوری در تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی امروز
• طرح کلی اندیشه اسلامی؛ نمونهای از اجتهاد قرآنی
• خطر غفلت حوزهها از انس و تعلیم مستقیم قرآن
• ربانی شدن در پرتو تعلیم و تعلم کتاب خدا
• علم نافع بهعنوان خروجی هدایتمحور حوزه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
با عرض سلام و تحیت بیپایان به محضر حضرت ولیالله الاعظم، حضرت بقیهالله ـ ارواحنا فداه ـ انشاءالله بحثی که دیشب آغاز کردیم را با دوستان ادامه میدهیم. ولایت الهی، به مدد الهی، به اینجا رسیدیم که باید اول اهداف را تعیین کنیم و آن هدف هم چیزی جز هدایت نیست. این هدایت یک بُعدش مربوط به خودمان است، یک بُعدش هم مربوط به دیگران. بُعد مربوط به دیگران هم در واقع از باب وظیفه معنا پیدا میکند، امری جدای از این نیست.
پس ما یک کار بیشتر نداریم و آن هم عمل به وظیفهمان است. یک وقتی این عمل به وظیفه جنبه شخصی برای ما دارد، تداخل میکند امر رسیدگی به دیگران و هدایت دیگران که آن هم میشود در واقع وظیفه «لیُنْذِروا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ.» و آیاتی از قرآن به ما دستور داده که شما مراقبت داشته باشید نسبت به دیگران و امر به معروف بکنید، نهی از منکر بکنید، دعوت به خیر بکنید و جامعه را به آن سمت در واقع رشد بدهید؛ رشد اجتماعی. «وَاصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.» و «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.» اینها آیات قرآن است، فرموده که هم خودت باید صبر بکنی، هم دیگران را باید به صبر بیاوری، هم خودت باید ملازم حق باشی، هم باید دیگران را به حق سفارش بکنیم. اینها وظایف ماست. یکی از وظایف ما توصیه به حق، مصابره است، مرابطه است، دیگران را به صبر آوردن، ارتباطگیری با دیگران، سفارش به حق، امر به معروف، نهی از منکر. «تَعَلُّمُونَ الْكِتَابَ وَتَدْرُسُونَ.» یاد دادن کتاب، فراگرفتن کتاب، معارف دین را یاد بگیریم و یاد بدهیم، اینها وظایف ماست.
دو بخش را دیشب اشاره کردیم، امشب وارد بخش سوم میشویم. در نظام محتوایی و درسی طلبگی، ما چه چیزهایی را باید مد نظر داشته باشیم؟ نکته اول این است که هدف ما از این دروس اگر هدایت بود، باید ببینیم لوازم و ارکان هدایت چیست؟ «وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ»؛ کسی که ایمان داشته باشد، خدای متعال دل او را هدایت میکند. در آیاتی از قرآن اسباب هدایت را ذکر کرده که حالا میشود به این بحث هم پرداخت. آیات فراوان در قرآن داریم که در امر هدایت چیزهایی را به عنوان ارکان هدایت مطرح کرده است. بعضی از ویژگیها را فرموده که اینها از هدایت محروماند: «وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»، «لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»، «لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ»، «لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ». اینها اوصافی است که در مورد افرادی فرمود.
یک آیه دیگر داریم، میفرماید: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.» پس یکی از ارکان هدایت، مجاهدت است که دیشب یه مقدار در مورد مجاهده صحبت کردیم. بدون مجاهده میشود گفت هدایت معنا ندارد؛ تلاش میخواهد، زحمت میخواهد، آسیبدیدن میخواهد، محرومیت از یک فواید و لذتهای مادی و ظاهری میخواهد. بدون اینها شاید بشود گفت که نمیشود کسی بهرهمند از هدایت بشود. ولی در آیهای دیگر ما به صورت جامعتر بحث هدایت را میبینیم: «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ.»
اساساً فرایند هدایت یعنی خروج از ظلمات و سیر در عالم نور. این سیر در عالم نور یعنی هی لطافتهای بیشتر، هی آشنایی و روشنایی بیشتر. انسان با حقایق بیشتری آشنا میشود، مواجه میشود و هم در ساحت ذهن خودش، هم در ساحت قلب خودش میفهمد، میبیند حقایق این هستی را. این یعنی هدایت. پس نتیجه هدایت، رسیدن به این نور است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ.» این هدایت در واقع این شکلی است: خدای متعال از تاریکیها بیرون میآورد و به نور میبرد.
حالا در این آیهای که الان عرض کردیم میفرماید خدای متعال با قرآن هدایت میکند. یک آیه دیگر میفرماید: «يهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ.» در این آیه میفرماید: «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ.» اگر کسی پیگیر رضایت خدای متعال باشد، بچسبد به قرآن و برایش قرآن اصل باشد، با این هدایت میشود به راههای سلامت. این همان سبلی است که در آن آیه دیگر فرمود: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.» این سبل الهی همان سبل سلام است.
آنجا فرمود مجاهدت کن، اینجا بهت مجاهدت را یاد داده؛ چه شکلی مجاهدت کنی؟ ابزار مجاهدت چیست؟ فرمود: «يهدي به الله.» یکی اینکه با نفست مجاهدت کنی، در تبعیت از رضوان الهی باشی، دنبال رضایت خدا بشوی، نه دنبال رضایت هوای نفست، و یکی هم اینکه تابع قرآن باشی، تبعیت از قرآن کنی، پیگیر قرآن باشی، حرف گوشکنِ قرآن باشی. فرمود اگر اینطور باشد از ظلمات به نور درمیآیی و «يَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.» خدای متعال تو را به صراط مستقیم هدایت میکند که آیه ۱۶ سوره مبارکه مائده بود، آیهای که خواندیم.
خب، ما در عالم طلبگی که دنبال هدایت هستیم، ابزار هدایتمان چیست؟ قرآن یک کتابِ همه طلبگی است. یک کتاب را باید یاد بگیریم و عمل بکنیم و آنقدر هم که میتوانیم در جامعه جاری بکنیم، به قلوب دیگران برسانیم، دیگران را هم با آن پیوند بزنیم. متن اول و آخر ما قرآن است. هدایت شدن ما یعنی قرآنی شدن ما. طلبه شدن ما مقدمه هدایت شدن ماست، پس یعنی طلبه شدن ما مقدمه قرآنی شدن است. پس یعنی طلبه موفق یعنی طلبه قرآنی. طلبه تراز یعنی طلبهای که در سطح اعتقاداتش قرآنی میاندیشد، در سطح اخلاقش قرآنیصفت است و در سطح اعمالش قرآنی رفتار میکند. آن چیزی که قرآن به عنوان اخلاق ممدوح معرفی کرده، آن چیزی که به عنوان عقیده ممدوح معرفی کرده و آن چیزی که به عنوان رفتار ممدوح معرفی کرده، اگر کسی اینها را داشته باشد، هدایت میشود. غرض از طلبگی و تعلیم و تعلم ما همین است.
اصطلاحات یاد بگیریم، باسواد بشویم، رئیس بشویم، مرجع تقلید بشویم، چه میدانم مثلاً مدرسه بزنیم، چه میدانم مثلاً کتاب چاپ بکنیم، اینها هدف ما نیست. هدف ما یک چیز است: هدایت. اینها حواشی آن است، ابزارهای آن است. یک وقتی ممکن است لازم باشد، یک وقتی ممکن است لازم نباشد. یک وقت ممکن است از پسش بربیاییم، یک وقت ممکن است از پسش برنیاییم. یک وقت ممکن است یک کاری از ما بربیاید، یک کار دیگر برنیاید در امر هدایت. یک کسی میتواند بنویسد، یکی میتواند سخنرانی کند، یکی ممکن است اصلاً تکلیفش نشود این مسائل؛ نه نوشتن و نه گفتن و نه این مسائل. ممکن است همان امام جماعت باشد مثلاً. پس ما باید اصل کار را به آن بچسبیم که قرآنی شدن ماست.
«تَعَلَّمُوا الْعَرَبِيَّةَ فَإِنَّهَا مَنْطِقُ اللَّهِ الَّذِي بِهِ يُكَلِّمُ خَلْقَهُ.» به ما گفتند عربی یاد بگیرید، چرا؟ چون «انها کلام الله الذی ینطق بهی خلقه»؛ چرا عربی یاد بگیری؟ چون قرآن عربی است. چون زبانی که خدا با مخلوقاتش حرف زده، زبان عربی است. پس از این به بعد اگر خواستیم ما عربی یاد بگیریم، محور عربی یاد گرفتنمان این است، نه اینکه ببینیم عرب چه میگوید و آن قیاسی است و این سماعی است و این فلان است و اشعار عرب چیست و اشعار جاهلی چیست و ما ادبیاتی نداریم الا اینکه ما را به قرآن برساند. و شما میدانید، اگر نمیدانید هم بدانید که اگر کسی این مدلی خواست عربی یاد بگیرد، تومانی ۲۰۰۰ با عربی که امروز در حوزه دارم میخوانم متفاوت خواهد بود. کلاً یک ادبیات دیگری است. اینها کاملاً با همدیگر فرق میکند.
حالا پرسیدند که تفاوت قرآنی بودن کسی که طلبه نیست، چطوری است؟ یعنی کسی که طلبه هست و آن کسی که طلبه نیست، تفاوت قرآنی بودنشان چطوری است؟ تفاوتشان در «عالم و متعلم» بودن است. طلبه قرآنی است بر اساس آن چیزی که خودش میداند؛ بیواسطه از قرآن و سنت و عترت. دیگران به واسطه طلبه از قرآن و سنت میدانند. طلبه عالم است، دیگران متعلماند؛ یعنی از طلبه یاد میگیرند. راهش همین است اصلاً، راه دیگری نداریم. همهاش قرآن است. یک کسی مستقیم از قرآن بهرهمند است، دارد مینوشد، یکی به واسطه از قرآن بهرهمند است و خیلی تفاوت بین آن کسی که مستقیم از چشمه است، دارد مینوشد با آن کسی که به واسطه دارد مینوشد. خیلی تفاوت است. خیلی تفاوت است. خودش میفهمد چقدر تفاوت است. یک کسی بردارد یک پیاله از دریا به تو آب بدهد کجا؟ خودت بروی سر دریا، به حوضچه مثلاً تو شنا کنی کجا؟ یا تو دریا شنا کنی کجا؟ درست است این حوضچه آب دریا را آوردند توش ریختند ولی اصلاً قابل قیاس نیست. اصلاً آن عمق دریا، ژرفای دریا، آن عظمت دریا، شگفتیهای دریا، آن کجا با این نیم متر آبی که اینجا تو استخر برای تو ریختند؟ خیلی تفاوت بین قرآن خواندن و تفسیر خواندن پنهان است. کسی که قرآن میفهمد و کسی که تفسیر میفهمد، تفسیر میخواند و میفهمد، خیلی تفاوت است. آن قرآن یک چیز دیگر است. آن یک عمق و ژرفای دیگری دارد و آن حاصل نمیشود مگر برای طلبه، به این معنا.
ما معنای طلبگی را این گرفتیم. معنای طلبگی عمامه داشتن، ریش داشتن و مدرک حوزوی داشتن و اینها نیست. معنای طلبگی یعنی آن مقدماتی که لازم است برای اینکه یک کسی قرآن بفهمد، که البته قرآنی هم که داریم میگوییم از سنت و روایت و اهل بیت جدا نیست ها. ما منطقمان منطق در واقع «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ» نیست. منطقمان منطقی است که قرآن را عدل اهل بیت میدانیم. «کِتَابُ اللَّهِ و عترتی»، نه «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ». ولی ثقل اکبر به هر حال قرآن است و اهل بیت هم فرمودند کلام ما را به قرآن عرضه بکنید. ما اولین چیزی که پس باید یک حوزه دیگری دارد، میشود اینی که داریم میگوییم خیلی دارد تفاوت میکند. کمکم چیزهایی که دارد عرض میشود با آن چیزی که هست و ممکن است شما دیگر حالا درگیر بشوید که پس حالا چه کار بکنیم با این حوزهای که داریم؟ با این مدرسهای که هستیم؟ ما طلبه شدیم، جایی نمیتوانیم برویم، کاری نمیتوانیم بکنیم. آن دیگر مباحث بعدی است و بعداً به آن بپردازیم. فعلاً به آن بخش کار نداریم.
فعلاً داریم میبینیم بر اساس آن اهدافی که آمدیم و کاری که میخواهیم بکنیم چه جور باید درس بخوانیم؟ آن تفقه فی الدینمان منبع اصلیش چیست؟ دین را از چه منبعی میشود شناخت؟ منبع متقن قطعی ما برای کشف معارف چیست؟ این چیزی جز قرآن نیست. به ما فرمود اگر میخواهید ربانی بشید چه کار کنید؟ «وَلٰكِنْ كُونُو رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ.» باید با کتاب باشید، باید درس بگیرید، برای کتاب درسیتان قرآن باشد تا ربانی بشید. هدایت بشوید. ربانی شدن یعنی هدایت شدن به رب، یعنی اتصال به رب، یعنی وجود تو آنچنانی است که رب تو میپسندد و تأیید میکند. حالا نحوه درس خواندنتان را همین معین میکند. پس کتاب هدایت ما قرآن شد. وظیفه ما در عالم طلبگی شد خواندن قرآن و فهمیدن قرآن و انس با قرآن. در وهله اول تربیت خودمان با قرآن است. ما باید یک جوری درس بخوانیم که خودمان قرآن را بفهمیم و با قرآن خودمان را تربیت کنیم. ببینیم قرآن چه میگوید؟ از ما چه میخواهد؟ دستورش به ما چیست؟
در حوزههای گوناگون، در مسائل سیاسی قرآن چه میگوید؟ الان شما ببینید یکی از گرفتاریهای امروز جامعه ما همین دوری از قرآن است. واقعاً دوری از قرآن در تحلیل مسائل سیاسی، واقعاً غربت قرآن مشهود است؛ یعنی در جامعهای که شما نگاه میکنید حتی در جامعه متدینین که نگاه میکنید، ببینید در خیلی از مسائل تحلیل، تحلیل قرآنی نیست، از زاویه دستور قرآن مسائل تحلیل نمیشود. قرآن آیات عجیبی دارد که اینها به شدت در تحلیل مسائل سیاسی گرهگشا است. مثلاً در یک آیه میفرماید: «وَلَا تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا.» هیچ وقت یک جوری موضعگیری نکن که در جبهه مقابل که تو داری موضع خودت را تعیین میکنی، با خائنین هم خصم باشی. رهبر انقلاب تعبیر قشنگی کردند که معادله میتواند باشد این است که با دشمن مخرج مشترک پیدا کنیم. این دستور قرآن است. چقدر کاربردی است! شما در تحلیل مسائل، در نحوه بیانت، یکجوری نباید بگویی که این مخرج مشترک پیدا کند با دشمن، نباید خصم خائنین باشی. این دستور قرآن است. این رفتار، رفتاری است که در نگاه قرآن مذموم است، ولو حرف خوبی باشد.
از آن طرف میفرماید: «لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ إِلَّا مَن ظُلِمَ.» خدا خوشش نمیآید یک بدگویی آشکاری مثلاً در جامعه مطرح بشود، مگر اینکه کسی بهش ظلم شده باشد. خب در نگاه قرآن مظلوم یک جایگاه ویژهای دارد. دفاع از مظلوم، رسیدن صدای مظلوم، شنیدن صدای مظلوم، آزادانه فریاد زدن مظلوم، راحت فریاد زدن مظلوم، اینها دارد راه را به ما نشان میدهد. اینها دارد خط را نشان میدهد. ما اگر قرآنی باشیم، جامعهمان آباد میشود. در اقتصادمان خطوطی که قرآن تعیین میکند، در تربیتمان خطوطی که قرآن تربیت میکند و تعلیم میدهد و ترسیم میکند، در مسائل خانوادگیمان: «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ.» ببینید تصویرسازی قرآن از رابطه دو تا همسر با همدیگر چیست؟ «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً.» بعد به شما توصیه میکند: «عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ.» با همسرت جوری معاشرت کن که تمام این رفتارهایی که با همسرت میکنیم بر مبنای معروف باشد. معروف خودش یک بحث مفصلی دارد که معروف یعنی چه؟ معروف به معنای در برابر منکر است، به معنای عرف است. آن چیزی که عرف است.
ما مأمور به عرفیم که در آیه دیگر هم دارد. در آیات دیگر میفرماید که با طاغوت باید زاویه داشته باشی، درگیر باشی، مقابل باشی، کافر به طاغوت باشی و مأمور شدید که به طاغوت کفر بورزید. خب شما ببینید گرفتاری امروز جامعه اسلامی به معنای کلانش، امت اسلام، از مصر و اردن و سوریه و ترکیه و عربستان و آذربایجان و پاکستان و افغانستان و اندونزی و مالزی و اینها همه این است که کفر به طاغوت ندارند. طاغوت در سرنوشت اینها دخیل است، بهشان دستور میدهد. خب آیه قرآن فرمود: «فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ.» جای دیگر فرمود: «وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا.» مجاهدت کن. خب این مجاهدت سبل الهی را میآورد، هدایت میآورد، سلام میآورد، آباد میکند جامعهتان را.
وقتی حرف گوشکن کفارید، هیچ مشکلی از جامعه شما حل نمیشود. خب این تعلیمات قرآن را کی باید به جامعه یاد بدهد؟ کی باید انذار بکند؟ این کار عالم ربانی است. از عالم ربانی ما این را میخواهیم. کی باید اینها را یاد بگیرد؟ طلبه اینها را یاد بگیرد. با اینها عالم ربانی بشود. اینها را به جامعه یاد بدهد. شما از این جلسات و منبرها و ابزارهای تبلیغی چقدر این معارف را میشنوید؟ منبرهای محرم که میروی شرکت میکنی، چقدر این حقایق و تعلیمات قرآن پررنگ است؟ واقعاً کمرنگ است! به خاطر اینکه معمولاً طلبههای ما خروجیهای همین حوزهای هستند که قرآن درش به شدت مهجور است و بنای جدی بر این نبوده که در حوزه کسی قرآن یاد بگیرد که بعد بخواهد به کسی قرآن را یاد بدهد.
بماند که حالا چقدر از این طلبهها آیا درس خواندهاند و باسوادند و صلاحیت دارند و ندارند و درسی تبلیغ عملاً منبرها میشود حرفهای ذوقی، احساسی، بیمبنا، بیپایه. تهش هم اگر استنادی داشته باشد به دو تا روایت است که آن هم معلوم نیست مال کجاست؟ یعنی دیگر اگر کسی توانست در منبرش روایت بگوید، دیگر حلواحلوایش میکنند. تازه آن هم معلوم نیست این سندش را بررسی کرده، رجال اصلاً علم درایه دارد؟ علم حدیث دارد؟ از روایت سر درمیآورد؟ منبع حدیث را میشناسد؟ کتابشناسی دارد؟ تعارض روایت سر درمیآورد؟ این روایت اطلاق دارد، عموم دارد، ندارد؟ متخصص لبی دارد، متخصص لفظی دارد، قدریتیقن دارد که بخواهد مانع از این بشود که اطلاقی شکل بگیرد؟ بعد این آقا بر اساس این فتوا میدهد، نظام تربیتی، نظام نمیدانم مثلاً سیاسی اسلام. عنوانهای گندهگنده اسلام این را میگوید، اسلام این را میخواهد؛ حرف بیسند، بیمبنا تهش هم به روایت بنده. در حالی که اسلام او نیست که قرآن میگوید. روایات هم تازه اگر سند داشت، همهاش درست بود، تازه باید عرضه بشود به قرآن، باید ببینی آن نظامی که قرآن معرفی میکند چیست.
خب شما میبینید یک عالمی ما در تاریخ شیعه داشتیم، یک کتابی نوشته به نام طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن. ۳۵ سالشان هم بوده وقتی این کتاب را [نوشتند]. ۳۶، ۳۷ سالشان بوده، متولد ۱۸ [خورشیدی]. این عالم ربانی سال ۵۱ این کتاب را تدریس میکرد. چند سالش میشود؟ ۳۳ سال. ۳۳ سالشان بوده ایشان. ما عالم ۳۳ سالهای داشتیم که طرح کلی اندیشه اسلامی نوشته. کی بوده آن عالم ۳۳ ساله ما؟ سال ۵۳ بوده، ۳۵ سالشان، بله آیتاللهالعظمی سید علی آقای خامنهای دامت برکات. شما ببینید این را میگویند عالم ربانی. شما این کتاب را میبینی انگار با بتنآرمه نوشتهاند این کتاب را. همهاش قرآن است. چه تسلطی میخواهد یک نفر به معارف قرآن. قدرت فکری میخواهد.
بعد اینها را منضبط کردن. چقدر این کتاب قرص است مطالبش. چقدر متقن است. مطلب ذوقی دارد؟ نه. بحثهای احساسی و ذوقیاش هم همه پیرامون آن معارف ناب و محکمات است. یک چیزی نمیگوید یکهو از آنورش بعضیها یک دهه منبرشان را مینشیند، یکهو یک چیزی میرود بالا، سال بعد میبینی کلاً [عوض شده]. تا حالا این را میگفتم، امسال میخواهم آن را بهتان بگویم. بعد جناب، همه آنهایی که آن سالها میشنیدید میخورد. سال بعد آمادهای که زیر آب [چیزی] که پارسال شنیدی [برود]. خب این که نشد که. این که اتقان ندارد که. «قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا.» قول سدید باید مطرح باشد. «قُولًا سَدِيدًا» و «وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا.» کدام حرف از حرف خدا زیباتر و صادقتر است؟ در آیه دیگر هم دارد. کدام صادقتر، کدام محکمتر. کتاب حکیم، همه معارفش محکم است. قابل دفاع است. معارف قرآن قابل دفاع است. شما هیچ چیزی از دین اینقدر برایت قابل دفاع نیست. البته خود قرآن متشابهاتی دارد ها، منظور ما متشابهات قرآن نیست. محکمات قرآن قرص، متقن، مویی لای درز آن نمیرود.
همین کتاب طرح کلی اندیشه میشود. آیا کسی طلبه باشد این کتاب را نخوانده باشد؟ به نظر میرسد نمیشود، ولی در عالم ثبوت، در اثبات که زیاد شده و فراوان است که این شکلی میشود. حرف این آدم هرچه میگوید دشمن، دشمن روی حرفش حساب کرده است؛ روی کلماتی که میگوید و کلماتی که نمیگوید. اگر مثلاً در نماز میت کسی مثلاً نمیگوید «إِلَى خَيرٍ»، شروع میکنند تحلیل کردن به خاطر اینکه این آدم اگر نمیگوید به خاطر این نیست که حواسش نبود، یادش رفت. این، این آدم حرفهایی که میزند و حرفهایی که نمیزند روی حساب است. محکم. آنهایی که نمیگوید روی حساب است. آنهایی که میگوید قطعی است، برآورد کرده، به نتیجه رسیده. پس میشود گفت. و تا حالا حرف این آدم نشد نداشته. نشده یک چیزی بگوید و نشود. هرچه بوده همین بوده. گفته آنجا آزاد میشود، گفته آنجا خراب میشود، این مذاکرات به نتیجه نمیرسد، آن جنگ ۳۳ روزه به نفع حزبالله میشود، اینها از برجام برنمیگردند، آنها اینطور میکنند، اروپاییها مثلاً در برجام نمیمانند، آنها هم... آن نباید باشد، آن باید باشد. هرچه گفته همین بوده. این را میگویند عالم ربانی. این را میگویند حکیم. حکیم اونی است که حرف محکم میزند که اگر به کسی حکمت داده شد فرمود: «أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا.» خیلی خیر زیاد نصیبش شده.
خب این کتاب، کتاب حکیمپرور است. ما آمدیم که در محضر پیغمبر تفقه بکنیم. پیغمبر چه کار میکند؟ «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ.» کتاب و حکمت به ما یاد میدهد. کتاب و حکمت اگر میخواهی کجاست؟ همین قرآن است و در زیر چتر قرآن معارف روایات هم معنا پیدا میکند که همه آنها هم از برکات آیات قرآن است. این را بهش توجه داشته باشید. ما روایت را قبول داریم، اعتقاد داریم به روایت، ولی همه آن معارف را از برکات معارف قرآن میدانیم. نه اینکه اینها در کنار مکمل قرآن نیست. روایت مکمل قرآن نیست. روایت تبلور قرآن است. نه تکمیل قرآن، نه تتمیم قرآن. نبوده که یک چیزی کم داشته باشد، بعد این در روایت آمده. نه، آن هم که در روایت آمده همین حقایق قرآن است.
اینجا اهمیت قرآن فهمیده میشود. من و شما آقا جان باید قرآن بخوانیم. داستانهای قرآن را باید بخوانیم. مثلهای قرآن را باید بخوانیم. آیاتالاحکام قرآن را باید بخوانیم. تاریخی که قرآن تعیین کرده. مسائل اعتقادی که قرآن میگوید. هستیشناسی که قرآن میگوید. اخلاقی که قرآن میگوید. نظامات گوناگونی که قرآن تعریف میکند: مسائل اجتماعی، مسائل فردی، مسائل خانوادگی، مسائل حقوقی، مسائل جزایی، مسائل کیفری، در حوزه امنیت، در حوزه سبک زندگی، در حوزه معیشت، در حوزه عقاید، در حوزه معاد که خیلی پررنگ است این آیات و خیلی غریب است این آیات. خیلی غریب است این آیات. آیاتی که هشدار میدهد، بحث قیامت در قرآن. این معارف ناب مباحث مربوط به انبیا، نبوت، بحثهای کلامی، اعتقادی، اینها چیزهایی است که ماها باید یاد بگیریم. علم همینها است و آن علمی که موجب هدایت ماست، علمی که به دردمان میخورد، علمی که فایده دارد، علم نافع. اینها همهاش چیست؟ آقا آن چیزهایی است که باید برویم و از قرآن یاد بگیریم.