علم بدون عمل؛ بدترین آفت طلبه در مسیر هدایت
• التزام عملی به نماز اول وقت و ترک گناه
• گناهان کبیره و قلب سلیم بهعنوان منابع تربیتی
• توسل و مجالس روضه؛ راهی برای نورانیت قلب
• زیارت امامزادگان و مزار شهدا در برنامه ثابت طلبه
• خطر مجالست با اهل غفلت و تأثیرات ویرانگر آن
• تمرکز بر ادبیات عرب و مهارت متنخوانی قرآنی
• نهجالبلاغه بهعنوان ذخیره علمی و بلاغی حوزه
• تفسیر المیزان و لزوم مقدمات فلسفی و اصولی
• سیر مطالعاتی فلسفه؛ از منطق تا اسفار ملاصدرا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
برخی میگویند آقا برای طلبه صرفاً خواندن این درسها کفایت میکند؛ همینقدر که شما درس روایات را میخوانی و فقه میخوانی و درس حوزه میخوانی و ...، همینها بس است. برخی دیگر میگویند این حرف غلط است. با صرف خواندن و باسواد شدن، کسی اصلاح نمیشود. ما باید به فکر تزکیه خودمان باشیم. شهید ثانی در «المیرید» میفرماید: «شیطان آدم را گول میزند و میگوید همینهایی که میخوانی ثواب دارد، اینها نور است، اینها فلان است.» ایشان میفرماید: «بله، علم نور است؛ ولی از آنور هم گفتهاند که بدترین جاهای جهنم مال عالمی است که به علمش عمل نمیکند.» عمل جدیت در عمل میخواهد. با خواندنش که کسی به جایی نمیرسد! با این کلمات کسی درست نمیشود. این کلمات را نتانیاهو هم میتواند بخواند و یاد بگیرد، بلکه از من و تو منکر، بهتر یاد میگیرد. کلمه که کسی را درست نمیکند، معنا درست میکند و عمل درست میکند. عمل هم آقا پدر آدم را درمیآورد.
همین که ما بخواهیم مقید به نماز اول باشیم (خدا کند بنده هم مقید شوم)، همین که مقید به نماز شب باشیم، اینها تازه مراحل بعدی است. همین که مقید به ترک گناه باشیم، غیبت نکنیم. من و تو طلبه بتوانیم اگر دو ساعت یا سه ساعت با کسی حرف زدیم، یک کلمه غیبت نکنیم؛ اگر یک هفته مسافرت بودیم، جمعی بودیم، یکبار غضب ناحق نکنیم، وقت کسی را تضییع نکنیم، آبروی کسی را نبریم. اینها رذایل اخلاقی است. میشود این شکلی شد؟ میشود ملکه شود برایمان؟ زحمت دارد. زبانمان را کنترل بکنیم. نیش نزنیم، کنایه نزنیم، تحقیر نکنیم. خود بنده، انشاءالله خدا روزی میکند، اینها را باید کار بکنیم. باید برنامه داشته باشیم. صرف درس خواندن و کلاس رفتن و هی درس و مباحثه و جزوه نوشتن، اینها کار را درست نمیکند. برنامه میخواهد، اهتمام جدی میخواهد.
در مرحلهٔ اول، آن بحث احکام فقهی که یاد کردم، ناظر به این مسئله است. بعد احکاممان را یاد بگیریم؛ احکام شریعت، گناهان را یاد بگیریم، واجبات را یاد بگیریم، رذایل اخلاقی را یاد بگیریم. کتاب «گناهان کبیره»، کتاب «قلب سلیم»؛ این دو کتاب، دو کتاب واقعاً جامع است. لازم است که این کتابها را ما بخوانیم، درس بگیریم، مباحثه بکنیم و مهمتر از خواندن و مباحثه و اینها، اهتمام جدی به عمل داشته باشیم. در مرحلهٔ عمل، پایبند باشیم به مطالب این دو کتاب. البته گناهان کبیره بیش از چیزهایی است که در کتاب «گناهان کبیره» آمده است. اگر به اینها عمل بکنیم، خیلی جلو میافتیم. کتاب دیگری هم هست که در زمینهٔ گناهان، مطالب خوبی دارد. این کتابهایی که استاد فیاضبخش و مجموعهشان دارند کار میکنند، «گناهان مورد ابتلا»، این هم کتاب خوبی است، خصوصاً که مسائل احکام و اینها را بر اساس فتوای مراجع بیان کرده است. اینها را باید بخوانیم.
مهمتر از خواندن، باید برنامه داشته باشیم برای عمل. به هر چیزی که ما را در عرصهٔ عمل تقویت میکند، باید از آن استفاده کنیم. ارتباط با علمای ربانی، شرکت در درسهای اخلاق (اگر نمیتوانیم در جلسات حضوریشان شرکت کنیم، از صوتشان استفاده کنیم یا کتابهایشان)، انس با کتابهای اساتیدی که صاحبنفس هستند، مثل خود شهید دست رحمتالله علیه (چه صوت سخنرانیشان، چه متن کتابشان)، ارتباط با مؤمنین و مجامع مؤمنین، جایی که آدمهای خوب هستند، آدمهای باتقوا. ارتباط داشته باشیم، انس داشته باشیم.
ارتباط با زیارت، دعا، توسل. توسل، توسل، توسل خیلی مهم است؛ خیلی از مجلس روضه، توسل به اهل بیت، گریه بر اباعبدالله، گریه بر صدیقهٔ طاهره، مجالس محرم، مجالس فاطمیه، مجالس مناجات در ماه رمضان، حرم، زیارت. برنامهٔ ثابت داشته باشیم برای زیارت بقاع متبرکه. حالا چه مشهد، اگر میتوانی امامزادههای دوروبرمان. تهرانیها باید برنامهٔ ثابت داشته باشند برای زیارت حضرت عبدالعظیم. اطرافشان امامزادههایی که داریم؛ غرب تهران چند تا امامزاده دارد، شمال تهران چند تا امامزاده دارد، جنوب تهران، مرکز تهران امامزاده دارد، چماق در شهریاری امامزاده دارد، کرج امامزاده دارد، مزار شهدا، مزار علما، مزار بزرگان، زیارت اهل قبور (خود قبرستان). از اینها نباید غافل بشویم. انس داشته باشیم. اینها در ما انگیزه ایجاد میکند، اینها نور میآورد، اینها صفا میآورد، روی حالات ما اثر دارد و غفلت و فاصلهگرفتن از اینها، آدم را کدر میکند، شل میکند، ضعیف میکند.
از مجالست با بدها پرهیز کردن. مفصل در مورد مجالست، چندین جلسه صحبت کردیم. دوستان، بارگذاری میکنم. حق همنشین، چندین ساعت بحث کردیم (نمیدانم بیست سی ساعت فکر میکنم بحث شد). از مجالست با اهل گناه، از مجالس گناه، از آدمهای ضعیف الاعتقاد، از آدمهای فاسقالعمل، تا حد زیادی پرهیز کردن. در مسئلهٔ صله رحم هم باید به قاعدهٔ خودش عمل کرد. همینجور نرو توی مهمانیها بنشینید، همینجور با هر جمعی بیرون نروید، شمال نروید، لب آب نروید. زن و مرد با همدیگر قاطی! بعد آن نصف تنش معلوم است، بعد این دارد دست نامحرم میخورد، بعد سر سفره نشسته میخندد. این طلبه نمیشود. از تو این چیزی درنمیآید آقا جان. طلبه تقوا باید داشته باشد، تقید باید داشته باشد. با این همنشینیها، با این رفتوآمدها، با این خوراکها، با اینها آدم به جایی نمیرسد. کنترل میخواهد. از لقمهٔ شبههناک، آدمهایی که میدانید مواظبت ندارند، تا حد امکان (البته ما در مورد شبهه هم به نظرم تو همان جلسات حق همنشین صحبت کردیم یا تو وبینار چی بود؟ حق شکم بود فکر میکنم. وبینار حق شکم در مورد لقمهٔ شبههناک توضیحاتی عرض شد). از این معاشرت با این افراد خصوصاً معاشرت خیلی مهم است. معاشرت با اهل غفلت، معاشرت با اهل گناه. رفیقهای بد، آدمهای بینماز، آدمهایی که تقید در رفتار و عمل ندارند، بهشدت باید از اینها پرهیز کرد. نابود میکنند اینها عقاید شما، اخلاق شما، اعمال شما، برنامههاتان را. همه را به باد میدهند. انگیزههاتان را سست میکنند. یک هفته با اینها نشستی، اصلاً از طلبهگی میآیی بیرون. مسخره میکنند که «اینها کجایند؟ چی؟» معاشرت با اینها سم است، سم، سم محض! نابود میکند روح را. بهشدت باید پرهیز کرد از مجالست با اهل گناه.
در مقابل، مجالست با اهل طاعت، بچههای خوب مسجدی، بچههای هیئتی (هیئتهای خوب). واعظی دارد که اهل عمل است، مداحی دارد که با اخلاص و اثرگذار و اهل عمل است (الحمدلله توی مداحها هم داریم). بعضی از مداحان، مداحی باصفا و اهل عمل و جدی و پاک هستند. آدم صدای اینها را میشنود، اثر میگیرد؛ مناجاتشان، روضهشان. بهشرط آنکه افراط نشود، بهشرط آنکه به درس آسیب نزند. طلبه نباید هیئتی بشود که هی از این هیئت به آن هیئت، هر شب پلاس در هیئتها باشد. طلبه نباید همهاش توی زیارت و توسل باشد و از درس بیفتد. استاد بزرگوار آیتالله ممدوحی، تا این اواخر میفرمود: «من کربلا نرفتم، بهخاطر اینکه هر وقت بحث کربلا مطرح میشد، به درس ما آسیب میخورد و من نمیتوانستم بهخاطر زیارت کربلا، درسم را تعطیل کنم.» آخر عمرشان کربلا رفتند.
کلاس نیست؟ کجاست؟ کربلا کلاس نیست؟ کجاست؟ مشهد کلاس نیست؟ کجاست؟ تو خیابان بیستودو بهمن فلانجا را درست میکند. این که درسخواندن نشد آقا جان. وظیفهٔ اینجات را بچسب. آنجا را میخواهی انجام بدهی، وقتهایی که به درس آسیب نزند، از درس نیفتی... تازه اگر کسی اینجوری درس بخواند، در شهریهاش هم شبهه است. شهریهای که میگیرد هم بعید نیست که مشکل داشته باشد. اینها مسائل اصلی است، باید بهشان توجه داشته باشیم.
انشاءالله از دعا و توسل و اینها غافل نشویم، بهشرط آنکه به افراط کشیده نشود. آنهایی که متأهلاند، رسیدگیشان به همسرشان و خانوادهشان که یک فصل جداگانه از بحث است که باید به این مفصل بپردازیم. بحث طلبگی و خانواده، فصل جدایی است. حالا اگر هفتهٔ بعد فرصتی داشته باشیم، انشاءالله فرصت بشود، به این بخش هم میپردازیم. در مورد اصل ازدواج طلبه، معاشرتش با همسر، بحث فرزند، مسائل معیشت زندگیاش، بحث خانوادگیاش که خب بحث بسیار جدی است. خیلی از سؤالات دوستان تو این زمینه است که باید در این بخش وارد گفتگو بشویم. خوب وارد سؤالات دوستان بشویم؛ مسائلی که برای عزیزان نسبت به این مطالبی که امشب مطرح کردیم، سؤال است.
«ملاک و حد اینکه چه مقدار از دروس قرآن میرساند، چیست؟» ما قوهٔ تشخیص اولاً با اساتیدی که در مسائل کار میکنند، در ارتباط باشید و ثانیاً قرآن را موضوع و مسئلهتان قرار بدهید. مثلاً در بحث ادبیات عرب شما اگر کاری که ما کردیم، مثلاً سورهٔ الرحمن (ادبیات قرآن)، شما یک سوره را میگذارید وسط و برای فهم این سوره مراجعه میکنید. البته یک مقداری از ادبیات بهصورت کلی اول باید آدم بلد باشد؛ اصطلاحاتش را، اینها را که چی و کجا باید مراجعه کند. ولی مطابق «کلمهٔ الرحمن»، این اسم، فعل، حرف؟ چرا مرفوع؟ خب این الف و لام علامت چیست؟ علامت اسم است. مثلاً وزن فعّالان چیست؟ مثلاً فرض بفرمایید که صفت مشبهه است (حالا میگویند مشبهه که غلط است، مشبهه). یا مثلاً وزن فعّالان ممکن است مصدر باشد. مثلاً اگر صفت مشبهه است، دلالت بر چی میکند؟ دلالت میکند بر ثبوت آن مادهٔ اشتقاق (یعنی ذات سبته له Rahman). خب بعضی گفتند نه، وزن فعّالان صفت مشبهه نیست، صیغهٔ مبالغه است. اگر اینطور باشد، یعنی چی؟ یعنی ذات کثرت فیه الرحمه. خب این تفاوت این دو تا با همدیگر چی میشود؟ بعد چرا مرفوع است؟ ما در مرفوعها یا فاعل بود، یا نائبفاعل بود، یا مبتدا بود، یا خبر بود؛ چهار تا مرفوع بیشتر نداشتیم. یا اسمِ آن ادات بود، اسم و خبر داشتیم دیگر، ادات نصبی، ادات فلان، اسم آنها مرفوع. چگونه؟ اسمش موضوعیت نداشت دیگر، اسمش همین مبتدا. مثلاً اینجا خب این الان مبتدا یا خبر است؟ فاعل یا نائبفاعل؟ جمله اسمیه است یا جمله خبریه؟ «الرحمن» جمله اسمیه است. خب وقتی مبتدا آمده، چی میخواهد؟ خبر میخواهد. خبرش چیست؟ «علّم القرآن».
ببینید الان با این ما داریم برمیگردیم به چی؟ برمیگردیم به صرف و نحو مراجعه میکنیم. اینجور مراجعه، مطلب را در ذهنتان تثبیت میکند. بعد که خوب جا افتاد، در مراحل بعدی میتوانیم برویم سراغ اختلاف مبانی، اختلاف اقوال. بصریین چی میگویند؟ کوفیین چی میگویند؟ اخفش نظرش چیست؟ زجاج نظرش چیست؟ مبرد نظرش چیست؟ سیبویه چی میگوید؟ از یک کتابهای خوبی مثل «شرح رضی» استفاده بکنید. «شرح رضی» بر کافیه، «شرح رضی» بر شافیه، آثار خیلی خوبی دارد. مرحوم رضیالدین استرآبادی که شیعه هم بوده، این کتابش را به محضر امیرالمؤمنین عرضه کرده بوده. خیلی مطالب خوبی دارد. با این کتابهای مرجع مراجعه بکنید که در حوزه خب کمتر به اینها مراجعه میشود.
برای تقویت ادبیات حتماً به «نهجالبلاغه» مراجعه داشته باشیم و «نهجالبلاغه» را بخوانیم بهصورت جدی. «نهجالبلاغه» از جهت غنا (عمق و محتوا) خیلی بالاست و خیلی کتاب سنگینی است. آیتالله جوادی میفرمود: «کتابی است که باید لغتنامه بغل دستت باشد که بتوانی بفهمی.» یعنی واقعاً «نهجالبلاغه» کتابی است که دائماً باید مراجعه بکنید به منابع ادبی. هم ببینید صنعت بلاغی که اینجا استفاده کرده چیست، هم ببینید که صیغهاش چیست، مادهاش چیست، معنای لغوی این چیست. خود «نهجالبلاغه» که حالا «نهجالبلاغه» در دامنهٔ معارف قرآن تعریف میشود، ولی خود «نهجالبلاغه» برای پر و پیمان کردن و استخوان دادن علمی به طلبه از جهت ادبیات و اینها بسیار کتاب خوبی است.
مسئلهمحور باید این درسها را خواند. قرآن را باید مسئلهٔ خودتان بکنید و برای حل مسئلهتان به بقیهٔ کتابها مراجعه کنید. چطور برای همهاش برنامهریزی زمانبندیشده میخواهد؟ دیگر! اینهایی که ما عرض کردیم، همهاش اینجوری نیست که در کنار هم وارد بشود. باید فواصل زمانی به آن بپردازیم. مثلاً سه چهار سال اول طلبگیاش را باید بگذارد برای قضیهٔ قرآن و علومی که گفتیم در بحث قرآن کاربرد دارد. سه چهار سال بعدی طلبگیاش را بگذارد در ارتباطش با سنت و عترت و علومی که آنجا عرض کردیم کاربرد دارد.
البته این را میدانید که الان حوزههای موجود ما با این مدل اداره نمیشود و شما گرفتاریهای خاص خودتان را دارید. مشکل جدی دوستان که معمولاً هم سؤال میکنند این است که ما با مدرسهمان چه بکنیم؟ مدرسهٔ ما این مدلی درس نمیخواند. پاسخ بنده این است که یکجوری «تافتهٔ جدابافته» نشوید در مجموعه و خودتان را از سیستم جدا نکنید. این را بارها بنده به دوستان طلبه عرض کردم. بعضی میگویند: «آقا ما از حوزه بیاییم بیرون، برویم خودمان این مدلی درس بخوانیم؟» اصلاً این مدل توصیه نمیشود، چون تجربه نشان داده کسی که از مدل میآید بیرون، هزار و یک گرفتاری دیگر پیدا میکند که آنها مشغولش میکنند. ما دوستانی داشتیم خیلی فاضل. فکر میکردند که مثلاً از حوزه میآیند بیرون با آن مدلهایی که حالا همین مدلهایی که ما عرض میکردیم، مثلاً میآیند بیرون میروند این مدلی میخوانند. آمدند از حوزه بیرون، الان رفتند تو بازار کاسب شدند. طلبهٔ بسیار نخبهها! برای اینکه درگیری معیشتی. اینها باید با خودش گفته آقا امروز نمیخوانم، فردا میخوانم، حالا آخر هفته، آن موقع، حالا از فلان کتاب، هی عقب، عقب، عقب. این نمیشود.
بعد در چهارچوبی باشید، ساختاری باشد. سر کلاس، حضور و غیاب، امتحان، ترم. اینها باید سر جای خودش باشد که آدم یک تحدیدی پیدا کند، وگرنه از دست میرود. ولی یکجوری برنامهریزی کنید که در عین اینکه در این برنامهٔ سیستم حوزوی خودتان هستید، از این برنامهای که عرض شد، فاصله نگیرید. مثلاً همینها را با همین مدلی که عرض کردیم بخوانید. شما همین صرف و نحوی که الان دارید میخوانید را با همین مدل قرآنیاش یاد بگیرید، با همین مسائل قرآنیاش یاد بگیرید. همین منطقی که دارید میخوانید را با همین مسائل قرآنیاش یاد بگیرید. کتابهای خوبی هم در این زمینه نوشته شده است که میتواند به شما کمک بکند.
این کتاب، این دورهٔ «مغنی الفقیه» آقای جمالی، کتاب خیلی خوبی است. فکر میکنم دوازده جلد، چهارده جلد، چقدر است؟ این کتاب ده دوازده جلدی هستش. دورهٔ «مغنی الفقیه» کتاب خیلی خوبی است. میتوانید ازش استفاده بکنید. یک کتاب هم آقای احمد امیر شیرازی دارد. آن هم کتاب خیلی خوبی است. هم در صرف دارد این کتاب را، هم در نحو دارد. یا کتابهای «نحو کاربردی»، «صرف کاربردی». کتابهایی که نوشته شده است، اینها هم میتواند بهتان کمک بکند. مطالعهاش همین است که الان دارید میخوانید. در حوزه با این رویکرد اگر بخوانید و کنارش بخوانید، انشاءالله این تقوییتان میکند. پس این زمانبندیاش باید به این شکل باشد. اگر کسی بیرون از ساختارهای موجود حوزه است، خب آن زمانبندیاش آزادتر است. اگر کسی داخل ساختار حوزه است که عملاً دیگر نمیتواند خیلی دستش برای زمانبندی باز نیست. باید با همینها خودش را تطبیق بدهد و در کنار اینها سعی کند که این درسها را عمق ببخشد و رویکرد و هدفش را متفاوت از آن چیزی که در حوزه دارد خوانده میشود قرار بدهد.
مثلاً شما سر کلاس سوییتی (کتابی در صرف و نحو) به شما درس میدهند. خب استاد دارد درس میدهد، تو حواست معطوف به یاد گرفتن باشد، امتحان هم بدهی، ولی حواست را معطوف به این نکن و خودت را مقید نکن که اینها که دارد سوییتی میگوید، اینجوری یاد بگیری. تو مقید شو به آن روشی که آقای امیر شیرازی دارد در کتاب نحوش میگوید که دارد تطبیق میدهد به قرآن، تطبیق میدهد به روایت. آن را سعی کن یاد بگیری. تو همین این کتابهای «علوم العربیه» آقای سید هاشم تهرانی، کتابهای ایشان هم خوب است که ما کتابش را مقایسه میکردیم، هم صرفش خوب است هم نحوش. این مدلی اگر کسی کار بکند، اینها هم کاربردی میشود، هم مسلط میشود به این مباحث، قدرت پیدا میکند.
به دوستانم عرض میکنم ادبیات را جدی بگیرید. سرمایهٔ اصلی طلبه، قدرت متنخوانی است و باید تمرین بکنید روی کتابهای عربی. به یاد گرفتن قواعد عربی اکتفا نکنید. باید تمرین بکنید، ممارست به خرج بدهید. کتابهای عربی بخوانید، کتابهای رمان عربی بخوانید. همین کتاب «خون دلی که لعل شد» اصل کتاب عربی است، ترجمهٔ فارسی کردهاند. شما آن کتاب «ان مع الصبر نصراً» را تهیه کنید و بخوانید و عرض کنم خدمتتان که عربیاش را بخوانید. عربیخواندنتان را تقویت بکنید. یک جوری باشد که عربی را مثل روزنامه بخوانید؛ وگرنه در عالم طلبگی، طلبهای که قدرت متنخوانی ندارد، آقا حسابی میلنگد. تقریباً میشود گفت که سرمایهٔ صفر است، هیچی نصیبش نمیشود. نه قرآن میفهمد، نه روایت میفهمد، نه کلمات بزرگان میفهمد، نه کتابهای فقهی میفهمد و کتابهای فلسفی میفهمد. همهٔ اینها وابسته به این است که عربیخوانیتان قوی باشد. عربیخوانی مال همین سالهای اول حوزه است. این را باید تمرین هم کرد، باید مباحثه کرد، باید کار کرد بهصورت جدی.
حالا بنده که الان اینجا نشستهام، صرف ساده که میخواندیم، ما نصف عربیاش را که با اینها میخواندیم، چه کار میکردیم؟ آقا چه مدلی میخواندیم؟ عربی را هم روایت میگذاشتیم، هم سر کلاس چه کار میکردیم؟ عربی صحبت میکردیم. اصلاً بخش عربی صرف ساده را با رفقا عربی سر کلاس حرف میزدیم که این گوشش عادت بکند عربی بشنود، عربی فکر بکند. قدرت فهم عربی طلبه باید بالا برود. الحمدلله عربیخوانیام هم قوی و مسلط است.
پرسیدند: «استاد! که مدرسهٔ تعالی همین درسها را دارد؟» این را مدرسهٔ تعالی ما بنا داشتیم تمام این چیزهایی که اینجا داریم میگوییم، آنجا پیاده بکنیم. یعنی همهٔ این چیزهایی که در این دو جلسه، در این دو شب عرض کردیم، برنامهمان این است که در مدرسهٔ تعالی با همین رویکرد ایجاد بکنیم، هم محتوای درسیاش را، هم سبکش را. اینها جزو برنامهمان هست، ولی چقدر موفق بشویم با این امکاناتمان، با این سرمایهٔ اقتصادیمان، با این سرمایهٔ انسانیمان، با این خلاصه حجم کار و ترافیک بالای کاری، به هر حال چیزی نیستش که در یک سال و دو سال حاصل بشود. سالهای طولانی وقت میخواهد. انشاءالله شما هم دعا بکنید به هر حال در یک بازهٔ زمانی بتوانیم در ولایت امام زمان انشاءالله اینها را محقق بکنیم.
«سؤالی پرسیدند که در ابتدا با چه کتابی در اصول مواجه بشویم؟ بحث روششناسی کتب بزرگان را نباید قبل از آن متوجه بشویم تا بتوانیم برای اصول...» اول باید با اصطلاحاتش بهصورت کلی آشنا بشوید، بعد وارد روششناسی بشوید. اگر کلیتاش را ندونید، اصلاً از روششناسی سر درنمیآورید. در حد همین «حلقهٔ اولی» خوب است که مثلاً کتاب اصول شهید مطهری در مورد اصول فقه. ایشان کنارش هم حلقهها را که خواندید، حالا یک کمی هم «الموجز» (یعنی «الموجز» با همین رویکرد آشنایی با واژگان علم اصول) انشاءالله بخوانید. بعد که این را خواندید، بعد بیایید مکتبشناسی اصولی این آقایان را که حالا در کتابهایی هم نوشته میشود در این زمینهها، آنجا کمکم کار بکنید و از اساتید مهمتر، ببینید آقا با استادهای این فنون در ارتباط باشید. از آنها راهکار بخواهید، از آنها سیر مطالعاتی بخواهید. و دائم ببینید آقا در بحث مسیر طلبگی بدون مراجعه به استاد نمیشود. دائم باید آدم در رفتوآمد با استاد بشود، از استاد سؤال کند، کتاب بخواهد، موضوع بخواهد. «خودخوان» و «خودمحور» آدم ازش چیزی درنمیآید.
حالا این مراجعه به استاد لزوماً سؤال فیزیکی هم نیستها. همین ارتباط مجازی یا چیزهایی که روشهایی که این آقایان معمولاً کتابهایی که مثلاً نوشتهاند، آدم میبیند. بعضیها مثلاً ابداعاتی دارند، روشهایی دارند. در مورد علم اصول آدم اینها را میخواند، بهشرط اینکه آن آدم، آدم معتبری باشد، آدم موجهی باشد. اساتید سطح بالاتر او را تأیید کرده باشند. صاحب افکار شاذ (به قول این رفیقمون) نباشد و حرفهای مندرآوردی بیسند و بیمبنا از خودش نداشته باشد. حرف روی حساب بزند، روی تجربهٔ کسی باشد که تأیید شده باشد از جانب اساتید فن. فکر درسخواندنش، جایگاه علمیاش چیزی باشد که بزرگان این مسیر، به هر حال آن کسانی که خودشان شناختهشدهاند و محل تأییدند، آنها تأیید بکنند، نه اینکه از همهجا آزاد و برای خودش نشسته یک کناری و درس هم درستوحسابی نخوانده و شرّ میبافد. از اینها الحمدلله کم نداریم، ذهن همه را هم خراب میکند. آقایون که نباید خواند، آن که فلان است و... وسایل چیست؟ مکاسب چیست؟ آن فلان، هیچی هم در جایگزین ندارد، پس فردا یک چیز دیگر از تویش درمیآید.
«آموزشوپرورش شدند. نظر شما بر چنین...» ما که حالا کسی نیستیم که توصیه بکنیم. مهم این است که کی طلبه میخواهد وارد آموزشوپرورش بشود. سالهای ابتدایی خب اصلاً توصیه نمیشود، برای اینکه هنوز مایههای قوی در طلبه شکل نگرفته و ورودش در این عرصه که بسیار هم باید درگیر باشد، درگیری فکری و فیزیکی و اینها باید داشته باشد، معمولاً منجر به این میشود که طلبه هم خودش آسیب میبیند، هم از مسیر طلبگیاش فاصله میگیرد. به یک جایی رسانده باشد درس را، به یک حد خوبی رسانده باشد، بعد وارد آموزشوپرورش بشود. یا نه، اگر فقط برای تدریس واحدی مثلاً میرود عربی درس میدهد، دینی درس میدهد، یک درس خاصی است مثلاً آنقدر هم شلوغ نیست، مثلاً صبح تا غروب هی از این مدرسه به آن مدرسه. بعضی معلمها خیلی سرشان شلوغ است. بعضی طلبهها مثلاً ممکن است معلم بشوند، هفته دو ساعت تدریس دارد. خب این خوب است. اینجا بیشتر متمرکز بشود روی همان بحثهایی که عرض کردم. یعنی جنبههای تبلیغی را بگذارد روی آن بحثهای اعتقادی، هم برای خودش مطالعه خیلی خوب است، هم تو جنبههای تبلیغیاش در آن بحثها توجهش باشد. خب این اصلاً درگیرش میکند. آن که کلاس و ارتباط با دانشآموز و اینها بهش نشان میدهد که اتفاقاً خطومشی علمیاش را سامان میدهد، بهش نشان میدهد چقدر کاستی دارد، چقدر باید خودش را تقویت بکند، چقدر سؤال دارد، باید برود مطالعه کند، باید برود به استاد و منابع مراجعه کند. اینها خوب است، بهشرط آنکه فضای کلی و هیمنه و ساختار و هارمون طلبگیاش آسیب وارد نشود. یعنی این آقا طلبهای باشد که هفته دو ساعت درس میدهد، نه معلمی که هفته دو ساعت حوزه میآید. خیلی تفاوت است. و ما دیدیم طرف اسمش طلبه است، ولی در واقع کاسب با معلم و استاد و منبری و مداحی است که حالا یک هفته دو ساعت یک کلاسی دارد. این به درد نمیخورد، از توی این چیز درنمیآید. بعد طلبهای باشد که حالا هفته دو ساعت هم یک جای دیگر یک کاری هم انجام میدهد. این خیلی مهم است.
پرسیدند: «برای طلبهای که شرایط خوبی در دوران تحصیلی حوزه نداشته و میشود گفت سالهای تحصیل در حوزه را از دست داده، الان در سطح ۳ در حال تحصیل است، چگونه جبران کند؟» بهتر است عرض بکنم بچسبد به قرآن با همین رویکردی که عرض کردم خدمتتان. یعنی یک دور برگردد با قرآن، ادبیاتش را قوی کند و این علوم پیرامونی قرآن را قوی کند. و خود قرآن، انس با قرآن، معارف قرآن، قرآن بخواند، قرآن تفسیر بخواند. خود تفسیر البته باز یک سازوکار دیگری داردها. ما گفتیم برای ارتباط خود فرد با قرآن، ما قبل از این ارتباط فرد، نیاز داریم که اول محصولات تفسیری بزرگان را بخوانیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم. با قرآن که قطعاً یکی از (عرض کنم) کتابهای پایه و منبع کدام کتاب است؟ آقا «تفسیر المیزان». یعنی واقعاً نمیشود، به نظر میرسد بدون (یعنی نمیشود کسی بخواهد ارتباط عمیقی با قرآن داشته باشد و از رهگذر المیزان به این ارتباط نرسد) خیلی بعید است در ذهن بنده که کسی بتواند بدون (یعنی با استغنا از المیزان) بتواند وارد این دریای معارف بشود و برود در قرآن غوطهور بشود. حالا «تفسیر نمونه» و تفاسیر دیگر، اصلاً رویکرد و زاویهاش متفاوت است از «تفسیر المیزان». البته تفاسیر خوبی است، اطلاعات خوبی از مباحث تفسیر و قرآنی به ما میدهد. ولی «تفسیر المیزان» اصلاً اسلوبش و روشش متفاوت است. «المیزان» هم اصلش عربی است و استادی هم که درس میدهد باید عربیاش را بخواند و عربیاش را درس بدهد و شما هم که میخواهید بخوانید، قدرت داشته باشید عربیاش را بخوانید. «المیزان» هم کتابی نیستش که از سالهای ابتدایی طلبگی بشود برود سراغش، برای اینکه یک سری از بحثهای «المیزان» فلسفی است، یک سری بحثهایش بحثهای اصولی است. تا کسی علم اصول را تا یک حدی نخوانده باشد، فلسفه را تا یک حدی نخوانده باشد، صرف و نحو خوب نخوانده باشد، منطق خوب نخوانده باشد، اصلاً «المیزان» را نمیفهمد و عرض کنم خدمتتان که اینجا باید این مقدمات طی بشود، بعد وارد «المیزان» بشود. «المیزان» هم اصلش عربی است. از فارسیاش کمک بگیرد در فهم عربیاش، نه اینکه فارسیاش را کلاً فقط بخواند. بین فارسیاش و عربیاش تفاوتهای جدی گاهی دیده میشود.
پرسیدند: «توجه به آثار هنری اعم از رمان، فیلم، موسیقی و شعر را برای شاگردی (طلبه) ...» ببینید بهصورت اجمالی برای تفریح. یک وقتی که آدم به هر حال خسته است و اینها. این مرحوم سید نعمتالله جزایری کتاب «زهرالربیع»، کتاب فکاهه و مثبت ۱۸ و مثبت ۴۰ حسن؛ خیلی متن کتاب، متن عجیبوغریبی است. شوخی و فنّی که ایشان دارد، خیلی بیدر و پیکر است. بعد ایشان فرموده که من این کتاب را نوشتم برای اوقات فراغت و تفریح طلبهها. یعنی استاد حوزه بوده، نوشته برای اینکه طلبهها بخوانند و خلاصه استراحتی بکنند. به این مسائل به چشم تفریح و استراحت میشود نگاه کرد، بهشرط اینکه به اصل کار طلبگیآدم آسیب نزند.
مثلاً بنده حالا گفتم به رفقا (حالا توصیه هم نمیکنمها، رفتار من رفتار خوبی است) ولی مثلاً شبها که میروم خانه، خسته و کوفته، این بچهها و خانواده و اینها که حالا دور هم مثلاً میخواهیم تلویزیون نگاه بکنیم، بنده هم ولو میشوم، مثلاً معمولاً و اینها مافیا را مثلاً شبکه نسیم نشان میدهد، شب. به نظرت امشب مافیا میبرد یا شهروندان؟ معارفه باید بگذرد تا ببینیم چی به چی است. خب مافیا آن جنبههای تحلیلش خیلی مهم است. این قدرت تحلیل و اینکه آدم نگاه میکند چه شکلی به همدیگر رأی میدهند، منحرف میکند. با این رویکرد، با این زاویه، نه از باب بطالت و علافی و سرگرمی. با یک رویکردی شما اگر سریال میخواهی ببینی، با زاویهٔ دید و قدرت نقد و قدرت تحلیل باید بنشینی نگاه کنی، نه اینکه بنشینی ببینی داستان چی میشود. فیلم هم میخواهی ببینی همینطور. رمان هم میخواهی ببینی همینطور. یاد بگیری داستانپردازی را، ببینی ورود و خروج این رمانپرداز چه شکلی است، تصویرسازی، پردازش محتوا. با این رویکردها که آدم یک چیزی گیرش بیاید، نه اینکه بنشیند دوسرسری چیزی نگاه کند، تفریحی همینجور میگذرد و اینها برنده میشوند، تمام شد.
یک زاویهٔ دیدی، یک نگاه مبتکرانهای، یک استفادهٔ خاصی. آن هم تازه روزی چهار ساعت، پنج ساعت؟ حالا روزی نیم ساعت وقت مرده، وقت خسته، وقت استراحت لحاظ شده. استادی داشتیم که الان امام جمعهٔ یکی از شهرستانهای تهران (از شهرستانهای مهم تهران) است. ایشان اهل کاشان است. میفرمود که «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست.» میفرمود که «ما حوزهٔ کاشان که بودیم، آیتالله امامی کاشانی یک روز آمده بود به ما سر بزند به طلبهها. ایشان آمد دید که بعد نماز مغرب و عشا یک طلبه نشسته روزنامه میخواند. روزنامه بعد نماز مغرب و عشا.» میگفت: «ایشان عصبانی شد، زد روی این روزنامهٔ این طلبه گفت: "مگر الان وقت روزنامهخواندن است؟ روزنامه مال وقت مرده است. وقتی که بستر افتادی میخواهی بخوابی، آنجا را زمین میخواند. وقتی چشم خسته شده، الان وقت درس است. این ساعت اول شب وقت مطالعهٔ درستوحسابی است."» تازه روزنامه داشتم میخواندم! فیلم و سریالهای ۲۰۰ قسمتی، شش تا سریال میبیند. اینها اتلاف عمر است. چهار تا فوتبال میبینم. اصلاً جام جهانی فینالش را آدم نگاه میکند، چه خبر است؟ آن هم تازه آدم حواسش، همهٔ حواسش را نمیدهد به فوتبال. رابطهٔ خانواده به تلویزیون خیلی مهم است. حالا خدا کند بنده خودم حواسم جمع بشود و اینها که میگویم عمل بکنم. ولی این مهم است. ما عمر طلبگی، به این سرمایهٔ طلبگیمان، خصوص طلبهها. ببین در مورد عموم اینهایی که دارم عرض میکنم نیستها. حالا عموم همانی که فوتبال میبینند، سریال خوب حلال میبینند، همان غنیمت است. حرام نمیبیند. خیلی خوب است. ولی برای ماهیت طلبه، اینها خیلی تناسب ندارد.
«سیری برای یادگیری فلسفه توصیه بکنیم؟ چه کتابهایی؟» من در مورد مافیا دیدم چند تا از آن چیزی نوشتهاند. بنده بازی مافیا را سفارش نمیکنمها. نمیگویم بروید بازی بکنیدها. ابداً سفارش نمیکنم. اصلاً چیز خوبی نیست بازی مافیا. دیدن بازی مافیا میتواند به شما کمک بکند در اینکه ببینید چه کار میکنند افراد. ولی خود بازی مافیا، آدم را سیاستباز میکند و دروغگو میکند، اصلاً منافق میکند. ریگ دروغ میگویند. مثل ریگ. آخر این اصلاً سفارش نمیشود. ولی برای اینکه یاد بگیریم آنهایی که تهمت میزنند، آنهایی که ذهنها را منحرف میکنند، چه کارها میکنند، این خوب است. مغالطه. شما مغالطهٔ مغالطهگرها را وقتی ببینی، خوب است. مغالطه. کسی نمیگوید برو مغالطه بکن. میگویند مغالطهٔ بقیه را ببین که یاد بگیری چه شکلی مغالطه میکند. خوب در مورد رمان هم عرض کردم، رمان با این رویکرد اگر خوانده بشود، بله. «آقا هم قبل خواب میخواندند.» امام را البته من نشنیدهام رمان بخوانند. حضرت آقا اهل رمان و عرض کنم خدمتتان که رمانهایشان هم این جنبههای اینشکلی دارد. یعنی کتاب رمانی هم که میخوانند اینجوری یا آن جنبههای هنری قضیه مهم است یا اصلاً جنبهٔ واقعی دارد، داستان واقعی بوده که رمان کردهاند که ایشان میخواندند.
خوب گفتید آقا. چی؟ در مورد اگر بخواهیم سیری برای یادگیری بفرمایید، اول باید در سیر فلسفی منطق را بهصورت قوی یاد گرفت. حالا اینها چیزهایی است که اساتید میفهمند. من که چیزی بلد نیستم عرض کنم خدمتتان که منطق قوی باید خواند. بعد معرفتشناسی خوب لازم است. مغالطات را بهصورت جدی، برهان و مغالطات را حتماً بهصورت جدی خواند و رویش کار کرد. و بعد دیگر حالا وارد فلسفه که میشوید، حالا بدایه الحکمه میخوانید و بدایه النهایه که باید خواند. حالا بعضی معمولاً میگویند بین بدایه و نهایه مثلاً «شرح منظومه» خوانده بشود. آره، حالا آن دیگر برمیگردد به خودتان و استعدادتان و حالتان و وقتتان.
و ریاضی هم خیلی مهم است. ما الان با دوستان داریم ریاضی میخوانیم و کیف میکنیم. خیلی ریاضی اثرگذار است. ریاضیات قدیم به نحوی، ریاضیات جدید به نحوی. ریاضیات قدیم خیلی در پرورش ذهن کمک میکند، خصوصاً حالا آثار شیخ بهایی و اینها. از یک جایی دیگر حالا از ابتدا نه و تا برسد به اسفار که دیگر اصل این مباحث (کتاب «حساب» شروع کردیم با رفقا دو سه نفری با همدیگر مقایسه) توصیهٔ علامه طباطبایی بوده، توصیهٔ اساتید ایشان بوده به اینکه برای فهم خوب فلسفه، ریاضی بخوانید که قدرت... (آنها مال هندسه است) و دیگر عرض کردم اسفار خیلی مهم است در کتب فلسفی. حالا ری عرض میکنم، شاید خیلی نشود به هر کسی یک سیر مشخصی گفت. افراد متنوع. بعضی ذوق عرفانیشان بیشتر است و ذوق استدلالیشان بیشتر است. بعضی عملاً مشائین (مشروعیتورزان) هستند، بعضی عملاً اشراقیتور هستند. این را خیلی نباید... آنی که خیلی اشراقیتوره، هی در اشراقیبودنش باید یک کمی مشائی قاطیش کرد. آن هم که مشائی است، باید یکم اشراق قاطیش کرد که آن جنبه تعادل بیاید. همهٔ اینها خود حکمت صدراییه است. لذا ما میگوییم همان اصل را بزنیم بر اسفار و ملاصدرا. ملاصدرا باید جدی گرفت. رفقا ملاصدرا از آن کسانی است که نمیشود از کنارش گذشت. کلاً ملاصدرا، تفسیر قرآنش را جدی گرفت. در «شرح اصول کافی»اش را جدی گرفت. ملاصدرا در «مفاتیح الغیب» را جدی گرفت. ملاصدرا در «أسرار الآیات» را جدی گرفت. در «المبدأ و المعاد» را جدی گرفت. در «کسر أصنام الجاهلیة» را جدی گرفت. همهاش را باید خواند. در «شواهد الربوبیه» را جدی گرفت. ملاصدرا عشق است. چی بگویم؟ ملاصدرا، ملاصدرا. یعنی آنور در فقه شیخ انصاری است در منقول، اینور در معقول ملاصدرا، و در معقول و منقول علامه طباطبایی. آره، علامه طباطبایی رسالهٔ «تصور و تصدیق».
«صدرا مدرسهٔ تعالی مدرک فعلاً نمیدهد.» انشاءالله دنبالش هستیم که مدرک [بدهد].