نیت خالص و توجه به هدف در مسیر طلبگی
• پرهیز از فشار افراطی در مستحبات و الگوگیری نابجا
• نافله شب و انس مداوم با قرآن و دعاهای مأثور
• اهمیت زیارت عاشورا، دعای عهد و مجالس اهلبیت
• فهرستخوانی بحارالانوار و وسائل بهعنوان مقدمات حدیثپژوهی
• آثار شیخ صدوق و جایگاه آنها در تراث شیعه
• هجرت به قم و ارزیابی شرایط معیشتی و خانوادگی طلبه
• آثار اجتماعی و معنوی ملبسشدن به لباس روحانیت
• ورزش و سلامت جسمی بهعنوان شرط بازدهی علمی
• کلاس حضوری در برابر آموزش مجازی و تفاوتهای اساسی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
مدرسه تعالی [نام شهر] فعلاً مدرک نمیدهد. انشاءالله دنبالش هستیم که به مدرک برسیم. آیا نبود نیت خالص در طلبگی موجب کشیدهشدن انسان به حواشی میشود؟ بله، حسنآقا! چیزی که ما را به حواشی میکشاند، عدم توجه به هدفمان است و خب، این خودِ اخلاص همان توجه دائمی به هدف داشتن است؛ دیگر. وقتی که اخلاص نباشد، یعنی انسان هدفش را گم کرده و طبعاً به حواشی کشیده میشود.
پرسیدند که برای تقویت مخاطبشناسی و بیرون آمدن از حباب فکری چه پیشنهاد میدهید؟ بحث مخاطب بحث دیگری است. باید ما در مورد رسانه یک وقت دیگر مفصل بنشینیم و صحبت کنیم. اینها در بحثهای رسانه مطرح است. ما امشب یک اشاره اجمالی به بحث تبلیغ و اینها داشتیم. البته بارها بهطور مفصل بحث رسانه را در چندین فصل و بحثهای مختلف داشتیم؛ یکی رسانههای تعاملی را داشتیم، در مورد توییتر داشتیم، اینستاگرام که خب خودش کتابی است. عرض کنم خدمتتان که حالا این مباحث بوده و بحث مخاطب هم یکی از این مباحثی است که باید جداگانه به آن بپردازیم.
آموزش فلسفه برای کودکان و نوجوانان چه کتابی است؟ بحث جدایی است، یعنی خیلی به بحث طلبگی مرتبط نباشد. «لطفاً در مورد میزان مستحبات یک طلبه کلی سؤال دارم.» اول اینکه آقا! طلبه در این بحثها به خودش فشار نیاورد، بعضیها یکهو سنگین برمیدارند و یکی از چیزهایی که «سم» است برای طلبه [این است که] از آنور خواندن زندگینامه بزرگان خیلی خوب است، ولی از اینور اینی که تو زندگینامه بزرگان میخواند را میخواهد هرچی که خوانده برود عمل بکند. نمیداند این بعد هفتاد هشتاد سال به اینجا رسیده؛ این آقا اگر مثلاً روزی یک دور ختم قرآن میکرده، یک روزی دهجزء قرآن میخوانده، از اولِ طلبگی این شکلی نبوده. این مال الان من و تو نیست، این بعد سالها، آدم باید اینطور بشود.
الان بنده و شما باید تقیدمان به واجبات و محرمات، کنارِ این اگر موفق بودیم انشاءالله به واجبات و محرماتمان، یک اهتمام جدی باید به نوافل داشته باشیم؛ خصوصاً، خصوصاً، خصوصاً چه آقا؟ نافله شب که نمیشود کسی ادعای طلبگی بکند و اهل نافله شب نباشد. بعد نافله شب، حالا نافله شب هم خودش یک سازوکاری دارد؛ از ابتدا سخت است که بخواهیم تمام یازده رکعت را هر شب بخوانیم. باید اول سعی کنیم قضایش را بخوانیم. بعد که حالا در قضایش موفق بودیم، قبل خواب، یکی دو سه رکعتی بخوانیم و بخوابیم. قبل نماز صبح، وقتی بیدار شدیم، یک دو رکعتی بخوانیم، قضایش را بعداً بهجا بیاوریم. بعد نماز صبح، بعد نماز سحر اگر پا شدیم نشسته بخوانیم؛ این ملکه بشود برای ما. آرامآرام انشاءالله دیگر یکجوری بشویم که هر شب سحر بیدار بشویم و اهل نماز شب و سحر باشیم.
یک بخشش این است، یک بخشش هم توسلات است. دعای عهد یکی از این توسلاتی است که انشاءالله به آن مقید باشیم. اگر کسی حال دارد زیارت عاشورا و خود اُنس با قرآن، خدا توفیق بدهد. خودِ قرائت قرآن را به بنده انشاءالله خداوند متعال توفیق همه اینها را عنایت بکند. بتوانیم اهل عمل باشیم و این همون قضیه اون چیزهای اصلی است که باید انشاءالله به آن توجه داشته باشیم و بیشترش دیگر برمیگردد به حال آدم.
بعضیها حالشان خوش است و بعد ارتباطاتی که دارند با اساتید فن، چه کم [ایراد] اهل این قضایا میکند. وگرنه این اصلیهایش همینهاست که در شبانهروز داشته باشیم؛ یک بخشش نافله است، یک بخشش توسل است، یک بخشش قرآن است و اصلش هم که واجبات و محرمات.
یکی دو نفر این سؤال را پرسیدند در مورد اینهایی که از حوزه خارج شدند، الان برگردند یا نه؟ میگویند مثلاً ۳۶ سالشان است. ببینید، در مورد این سؤالها نمیشود پاسخ کلی به هر کسی گفت. به هر حال، شرایط زندگی آدمها متفاوت است. بنده اصراری ندارم ما که بگوییم آقا همه باید برگردند حوزه. اصرار بر این است که اهل علم و تعلم بشویم، عالم ربانی بشویم؛ اصرار بر این است: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه». همهمان باید برویم دنبال طلب علم و اصل علم هم قرآن است. این معارف را باید یاد بگیریم چون بدون علم اهل عمل نمیشویم و بدون علم و عمل اهل سعادت نمیشویم. به این دلیل باید برویم درس بخوانیم. به این دلیل ارتباطمان را با درس نباید قطع بکنیم. اگر کسی از حوزه آمده بیرون، یعنی ارتباط را با درس قطع کرده، حتماً و حتماً و حتماً به این عزیز سفارش میشود که ارتباطش را با درس برقرار کند، به هر نحوی که میتواند. اما اگر ارتباطش با درس برقرار است به نحو دیگری، اصرار به اینکه طلبه بشود نیست البته اگر میتواند طلا [طلبه] (توفیقی است)، اینکه برگردد به حوزه با همین سازوکار درس بخواند، انشاءالله در آینده منشأ اثر بشود. این درجهبندی که عرض شد باید به آن توجه داشت.
طلبه چطور میتواند دایره واژگانی خود را توسعه بدهد و با زبان و ادبیات نو و روز، مطالب خود را مطرح کند؟ خب، این هم بحث مفصلی است. این هم به آن بحثهای تبلیغ البته برمیگردد؛ در آن جلسات باید در موردش صحبت بکنیم. اساساً مطالعه زیاد سرمایه طلبه است. اگر کسی میخواهد اهل بیان باشد، باید مطالعات بیانی او هم زیاد باشد، یعنی اهل شعر باید باشد. اگر کسی میخواهد اهل هنر باشد، از حافظ نمیتواند جدا باشد. اگر کسی میخواهد اهل تمثیل باشد، از مولوی نمیتواند جدا باشد.
خدمت شما عرض کنم که خود نهجالبلاغه بسیار اثرگذار است. با این آثار هنری، از کتابهای لغت، اگر کسی میخواهد دایره واژگانیاش توسعه پیدا کند با لغتنامهها، با فرهنگ دهخدا، فرهنگ معین، با اینها باید انس داشته باشد و خود مطالعه زیاد به هر حال خیلی اثرگذار است.
پرسیدند که سیر مطالعاتی [برای روایت حدیث] چیست؟ برای روایت و حدیث ما چیزی که ابتدای امر عرض میکنیم فهرستخوانی است. با رفقای طلبه هم همین کار را شروع کردیم، الان هم دارند انجام میدهند. رفقای طلبه هفتهای ده جلد از بحارالأنوار را باید رفقا فهرستش را بخوانند و همینکه بدانند که بحارالأنوار در این ۱۱۰ جلد چه گفته. مثلاً در کتاب توحیدش اگر مثلاً دوازده فصل دارد، آن دوازده فصلش چیاست؟ بهصورت کلی بدانند ولو روایتش را نخوانند؛ خود همان دانستن آن عنوان خیلی تو ذهنش چیزی تولید میکند. یک دور بحارالأنوار و فهرستش را بخوانند. یک دور وسائل را فهرستش را بخوانند و برای حدیثخوانی کتاب "میزانالحکمه" بعد از اینها که این را خواند، کتاب میزانالحکمه کتاب بسیار خوبی است؛ این پانزده جلدش که البته جلد پانزده فهرست چهارده جلد است. این چهارده جلد، بسیار کتاب جامع و متقنی است و سرمایه واقعاً برای طلبه. انس با این روایات باببندی شده، موضوعبندی شده. تو یک موضوع آدم دستش میآید عبارت در آن زمینه کلاً چیست؟ مثلاً در مورد قضا و قدر، صدقه چی گفتند؟ در مورد مثلاً دروغ چی گفته روایات؟ در مورد نیت چی گفته روایات؟ این خیلی، خدمت شما عرض کنم که کمک [میکند].
پس اول خودِ فهرست، فهرست بحارالأنوار. فهرست [جلد] آخر صفر است. این بحار که ما داریم جلد صفر است. بحارالأنوار، فهرستش آنجاست. اگر نرمافزار نور را دارید که روی هر جلدی بزنید فهرستش را باز میکند، همین فهرستش را یک دور بخوانید. باید دقت [کنید]، چی گفتی؟ ابوابش چیست؟ یک دور این فهرستها را که خواندید، چند تا کتاب روایی که خواندید، کتاب میزانالحککمه را بعدش بخوانیم. انس با آثار مرحوم صدوق خیلی خوب است. خب، ما "خصال" را مثلاً بحث کردیم، خودمان [کتاب] "جهاد با نفس" خیلی خوب است، "جهاد با نفس و وسائل" [یا "جهاد با نفس" و "معانیالاخبار"]، کتاب "معانیالاخبار" ممنون [؟!] خیلی خوب است، "توحید صدوق" خیلی خوب است، "عللالشرایع" خیلی خوب است. اینها اصلاً یک [شیخ] صدوق خیلی با سلیقه بوده، خیلی خوشقریحه بوده، همشهری ما، بچه تهران هم بوده و عرض کنم که حالا البته قم است [؟!]، آنجا دفن شده. این قریحه ایشان، سبک جمعآوری روایتش خیلی مبتکرانه [است]. "خصال" شروع کرده روایت یکی، دوتایی، سهتایی، چهارتایی، پنجتایی، ششتایی تا چهارصد تا. "معانیالاخبار" هر چه روایت بوده که کلمهای را توضیح میداد. "عللالشرایع" هر چه روایت بوده که در مورد احکام، علتش را گفته. خب، این خیلی سلیقه خوبی است. "ثوابالاعمال" و "عقابالاعمال" که این کتاب اصلاً لازم است، حتماً باید خوانده شود. این کتاب هر کاری، این ثوابش چیست، گناهها، عقوبتش چیست. اینها، انس با اینها بسیار برای طلبه هم سرمایه روایی است. "کمالالدین" ایشان چقدر مطلب دارد! آن قضیه بلوهر و یوزاسف مثلاً غذای مفصلی، صد سفر [؟!] فکر میکنم خودش یک کتاب است. عرض کنم خدمتتان که با سلیقه بودن بعد متن متقنی است. آثار مرحوم صدوق محل اعتناست. خیلی مهم است. انس با اینها هم سرمایه علمی برای ماست، هم سرمایه اخلاقی، هم سرمایه معنوی، هم ارتباط با تراث شیعه است. منابع شیعه و لازم داریم دیگر. نرمافزار نور هم که خب خیلی خوب است. اگر کسی در نرمافزار بتواند با این ارتباط داشته باشد خیلی خوب است.
پرسیدند که نظر شما نسبت به سفر قم برای شهرستانی چیست؟ میگویند هر طلبهای باید چند سال در حوزه قم "خیسخورده" [؟!] باشد. برای چه کسانی این [موضوع] یک فصل دیگری از بحث ماست؟ باید در مورد قم و حوزههای موجود یک بحثی بعدها داشته باشیم و اینکه یک بخشش هم به آن بحث خانوادگی برمیگردد. طلبهای که مجرد است یا متأهل است؟ موافق با هجرت است یا موافق نیست؟ چه مقدار درس خوانده؟ از اول طلبگی میخواهد بیاید؟ بعد چند سال میخواهد بیاید؟ کجا خوانده؟ چطور خوانده؟ چیا خوانده؟ سنش چقدر است؟ وضعیت خانوادگیاش چطور است؟ وضعیت معیشتیاش چطور است؟ همه اینها را باید لحاظ کرد تا به کسی گفت که آیا مثلاً قم بیاید یا نیاید؟ تازه باید هدفش را هم دید که از قم آمدن چیست، از قم چیش را میخواهد؟ نمیشود پاسخ کلی [و] اللهبختکی [داد]. قطعاً بعضی [که] بیایند، خیانت [است]. یک پایگاهی آنجا ول میکند، هم میآیند اینجا گرفتار میشوند. در نان شبشان میمانند. هزینههای بالای قم، اجارهخانه و طلبه اینجا هیچ آورده اقتصادی ندارد. قم اشباع است. نه منبر بهت میدهند، نه محراب بهت میدهند، نه تدریس بهت میدهند. تقریباً طلبه اینجا درآمدش صفر است. در قم طلبهای که قم زندگی میکند. بله، مشهد تازه اوضاعش خیلی بهتر است. هم محراب دارد، هم تدریس دارد، هم منبر دارد. اینجا [در قم] تقریباً هیچ کدام از اینها نیست و لبریز [است]؛ همکار اینجا همکار زیاد داری، به تو نمیرسد. شهرستان هستی درست را میدهی، منبرت را میروی، تبلیغت را میکنی. اگر یک همت عالی دارد و انگیزه جدی دارد و استعداد خیلی خوبی دارد، از جهت معیشتی هم شرایطی است که بشود تأمینش کرد، البته از توکل هم نباید غافل [شد]. آنجا خوب، بله، میشود بهش گفت که بیاید قم، به شرط اینکه بقیه شرایطش هم جور باشد؛ شرایط خانوادگی و بقیه.
نوشتن: لزوم ملبس بودن برای آقایان؟ به هر حال، اصل در طلبگی ما و اثرگذاری اجتماعی ما و اعتبار اجتماعی ما همین لباس [روحانیت] است؛ ولی آیا این لباس همه جا پوشیده بشود؟ در همه فضاها همه باید ملبس باشند؟ اینها سؤالاتی است که نیازمند به پاسخهایی است که باید در شرایط خودش [داده شود]. اینها اصطلاحاً چندمتغیره است، نمیشود بهش پاسخ ابتدایی داد. اصل اولی بر این است که لباس پوشیدن مطلوب است. در عالم طلبگی لباس خودش توفیقی است و برکاتی میآورد. آن قضیه علامه طباطبایی را دیگر حتماً شنیدهاید دیگر. مرحوم شاهحسین [؟!]، شاهحسین [؟!] ولی که آمد به ایشان در مکاشفه گفتش که خدا مرا فرستاد که به تو بگویم در این دوازده سال ما کی تو را رها کردیم که الان غصه روزی تو را میخوری؟ دوازده سال کی بود؟ فهمیدم از وقتی که معمم شدم. معلوم میشود که این معمم شدن برکات خاصی در زندگی انسان [دارد] و اگر انسان بنا کرده به پوشیدن لباس، در آن مجامعی که مجامع فعالیت او به حساب میآید؛ تدریس میکند، منبر میرود، محراب دارد، حوزه ارتباطات اجتماعی اوست، بنا داشته باشد که لباس بپوشد. حالا یک وقتی هستش که با دوچرخه مثلاً میرود و میآید یا به دلایلی مثلاً تهران نوعاً برای طلبه بهتر این است که پشت فرمان که مینشیند با لباس نباشد. بنده سعی میکنم معمولاً تهران با لباس پشت فرمان ننشینم، به هر دلیلی. شما ماشین ما که دیگر همش ماشینمان هم خراب میشود، بغل جادهایم. این با آن لباس میخواهی پیاده شوی، ماشینت را هول بدهی وسط آن ترافیک، بعد ترافیک درست میکنی، یک سری داستان درست میشود، سوءقصد بهت میشود، حالا فحشش باز به کنار. قصدی میشود، اتفاقی میافتد، برای طلبهها ممکن است بد باشد. نشستن [بعضی از رانندگیهایمان] [در تهران] رانندگیمان افتضاح است، گلِ حیثیت اسلام و مسلمین به باد. و ماشینت خراب میشود، جایی میخواهی بروی، صفحه [؟!] چیزی وایسی، کاری بکنی، آدم لباس را تو ماشین دارد مثلاً. ولی این حالت اینکه ما عادت کنیم به اینکه لباسهای دیگر غیر طلبهای گاهی مثلاً با عمامه نیستیم ولی تیپمان طلبگی یعنی پیرهنمان مشخص است. ما که در استخر هم به ما میگویند حاجآقا، یعنی همه میفهمند که آخوندیم. من با پیرهن و شلوار بیرون که میروم تو خیابان باز بهم میگویند حاجآقا، آخوندها. یعنی میفهمند این آخوند است، یعنی اصلاً تو پیشانیمان نوشته "هذا آخوند". ولی یک وقتهایی لازم است توی فضاهایی [که] آدم زندگی میکند به هر حال با خانوادهاش میخواهد پارکی برود. آن آقا میگفت من با خانمام تو عقد بودیم، فیلمی بود مستند بود، میگفت تو پارک رفته بودیم تو عقد بودیم، یک کسی آمد به من توهین کرد، زنم از من طلاق گرفت، گفت من نمیخواهم با کسی زندگی کنم که یک پارک نتوانم باهاش بروم با امنیت. بدبخت برای خودش گرفته که تو پارک این اتفاق رقم زده و چه مشکلاتی برای بنده خدا درست کرد. میگفت بعد من شدم آخوند طلاق گرفته و هر جا میروم بعد چقدر آسیب اجتماعی برای من تو زندگیم داشت این قضیه این طلاقی که پارک هم که میخواهیم برویم با عمامه؟ بچه را میخواهیم پارک ارم ببریم با عمامه بریم؟ رفتم عرض کنم خدمتتان که در مورد حجاب خانمهای طلبه، آنی که استاندارد است و رعایت بشود، مسائل نباید خلط بشود با خانوادگی که بهش برسیم در مورد حجاب خانمهای طلبه و مفصل صحبت بکنیم.
هم خواهران طلبه، هم همسران طلبه، یعنی خواهرانی که طلبه هستند باید در حجابشان ممتاز باشند، هم کسانی که همسر طلبه هستند باید در حجابشان ممتاز باشند. اینها الگو [هستند] و شل بودن حجاب او باعث میشود که دیگران هم در حجابشان شل شوند. این دلیل نمیشود که ما از استاندارد حجاب کوتاه بیاییم بهخاطر اینکه فعالیتهای اجتماعیمان مثلاً درست باشد؛ نه. ولی لباس طلبه، یک وقتی ضرورتی ندارد آره که مثلاً اگر بنده دارم میروم با خانواده بستنی میخورم، یک لب دریا رفتیم با خانواده، با عمامه؟ لباس شخصی هم میشود. حالا لباسهای ما هم که خوب نوعاً همین پیراهن شلوار [است]، همه میفهمند که ما نمایان نیست که تو چشم [باشیم]. البته هر جایی هم توجیه نمیشود که ما هر جاییم خواستیم برویم، کنسرت مثلاً بریم، با لباس مبدل میرویم. هر جا هم جای ما نیست. آنجا هم که میرویم باید یک شأنیت و صلاحیتی ربطی به ما داشته باشد و کلان هم دیگر اصلاً بدون لباس. این فقط وقتی که مثلاً میخواهیم فلان [کنیم]، لباس کاسبی هم نیست این لباس. ولی به هر حال افتخار پوشیدن این لباس به شرط اینکه یک لوازمی کنارش باشد. به هر حال ما وقتی لباسمان را میپوشیم، در جامعه محل سؤال واقع میشویم، به ما مراجعه میکنند. یک حدی از علمیت را باید انسان داشته باشد، بتواند پاسخ بگوید. یک اخلاقیات [داشته باشد]. اگر کسی خیلی تندمزاج است، وضعیت ظاهری [او] مشکلاتی دارد. خوب یا بیماریهای بعضی افراد دارند. اساتیدی داشتیم، طرف مثلاً بیماری داشت، نمیتوانست امام جماعت بایستد. معمم نمیشد که جایی مجبور نشود امام جماعت بشود. استاد جانبازی داشتیم، این بنده خدا صبحها میخواست بیاید کلاس با لباس، بغل جاده وایمیستاد [که] در آن سرمای کرج سوارش نمیکردند. جراحات جانبازیاش عود میکرد، مجبور شد بنده خدا با لباس مبدل بیاید. یک ضرورتهای این شکلی هم هست وگرنه اصل اولی بر این است که اگر کسی میتواند اصلاً طلبگی، یکی از نقاطی که باید لحاظ بشود همین لباس پوشیدنش است که [باید] مد نظر داشته باشیم و خودمان را آمادهاش کنیم. نمیشود هم توجیه آورد که من آماده نیستم نماز مثلاً بگوید نه من آماده نیستم. خودت را آماده کنی، توجیه نمیشود که من آماده نیستم، وضو ندارم، وضو بگیری. درس خواندی برای اینکه در جامعه اثری داشته باشی یا بلدی یا بلد نیستی. اگر بلد نیستی که خب این چه طلبگی بوده؟ اگر هم بلدی که مشکلات جامعه را حل کنی، لباسی بپوش که بهت مراجعه کنند، سؤال بپرسند، اثرگذار باشید. نفس بودن در جامعه با این لباس و چرخیدن اثر دارد. ما پارسال یک امامزادهای توی اسلامشهر با رفقا وسط جریان زن، زندگی، آزادی، همین آبان بود فکر میکنم. رفقا توی حوزهای بودیم، میگفتند بیا تا امامزاده بریم. خیلی برایم جالب بود. همین قدم زدن ما تو این خیابان. اینهایی که کشف حجاب کرده بودند، بعضیهاشان ما روسری را میکشیدند بالا. خیلی عجیب است! یعنی بودن این لباس خودش معروف است و خودش با منکر تضاد دارد. خودش را جمع میکند، خجالت میکشد، یک واهمهای دارد، یک حیایی دارد، پرهیزی میدهد. همین برای من و طلبه بس است. اگر با عمامه من یک کسی خودش را جمعوجور بکند، از یک فسقی، از یک منکری دست بردارد، همین برده برای من. دیگر چه میخواهم؟ خیلی نعمت است و افتخار، یعنی لباس لباس ملائک است، لباس علماست، تشبه به علماست به شرط اینکه مقید باشیم آن جنبههای دیگرش هم انشاءالله مد نظر [باشد].
چند نفر از خانمها این سؤال را پرسیدند در مورد مجازی خواندن دروس با توجه به اینکه بچه سه ساله دارم، نمیتوانم [حضوری شرکت کنم]. ببینید، عرض کردم خدمتتان، ما اینها را باید رتبهبندی بکنیم. بهصورت اولیه سفارش نمیشود که درسها همش مجازی خوانده بشود. در نفس ارتباط با استاد، رفتن [به] فضای کلاس، فضای مدرسه، فضای حوزه علمیه برای آقایان، شب در حجره خوابیدن، استاد را دیدن، در آن فضاهای طلبگی زندگی کردن این مطلوبیت دارد. برای خانم در کلاس شرکت کردن، بقیه اهل علم را دیدن. کلاس پنجشنبهها تهران داریم برای دانشجوهای نخبه دانشگاه تهران، جلسه اولش مجازی بود، جلسه دومش حضوری بود. مجازی رنگم پرید. جمعیت نشستند و بعد همه هم قیافهها مشخص بود. آنها همه نخبههای مملکت بودند. هفته پیش تو کلاس بودین گفتن، گفتم بهتان نمیخوره. خیلی تفاوت بین کلاس مجازی و کلاس حضوری [وجود دارد]. اصلاً یک چیز دیگر است کلاً. ولی اگر کسی امکانش را ندارد، نمیتواند محروم نشود. وقتی هیچ رقمه نمیشود، امکانش نیست، اینجا دیگر گفته میشود آقا مجازی به از هیچی. بهصورت ابتدایی گفته نمیشود همه بروند سراغ مجازی ولی وقتی که امکانش نیست، دسترسی نیست، استاد نیست. البته در بعضی از این دورهها و درسها ممکن است استاد مجازیاش بهتر باشد، استاد مجازی، خب قطعاً باید استفاده کرد. ولی آن ارتباط حضوریاش، آن خودش یک مطلوبیتی دارد، یک آثاری دارد.
وقت مناسب ازدواج برای چه موقع است؟ آیا ازدواج مانع درس خواندن [است]؟ ازدواج یک فصل جدا [است]. تا الان سؤالاتی که مرتبط با بحث امشب بود، همه را خواندیم. مطمئن [هستیم] سؤالات دیگر تکرار همین سؤالها [نیست]. اگر باز نکتهای دوستان دارند مرتبط با بحثهای امشب، در هفت هشت دقیقه.
در مورد ورزش طلاب. این عزیز دیشب خیلی اذیت کردم، هی پرسیدند و امشب نپرسیدند، الان وقتش است پرسیدن. خب، خیلی مهم است. ببینید، ما باید به سلامت جسممان برسیم دیگر؛ مرکبمان است. ورزش هم طلاب و غیرطلاب ندارد. آقا فرمودند: من بر جوانها لازم میدانم، بر پیرها واجب میدانم ورزش. یعنی از یک سنی اصلاً دیگر واجب میشود ورزش. باید ورزش بکنیم و البته ورزش هم بهصورت حالا حرفهای کار کردن یا غیرحرفهای روش بحث [است]. بعضی طلبهها میروند به سمت ورزش حرفهای و گاهی هم این تضاد هم دارد. آخوند مثلاً داریم بزرگوار معروف به سیکسپک مثلاً اینستاگرام. حالا سرچ نکنید، پیدایش کنید. در شأن ماها نیست آخوند با عمامه پیرهنش را داده بالا سیکسپکاش را نشان بدهد. خیلی شأنیت با اخلاق طلبگی ندارد. حالا کار خوبی کردی که ورزیده شدی که شش تکه شده شکم، ولی اینها خیلی چیزی نیست که بخواهد مثلاً در جامعه بروز داشته باشد و ورزش هم بهصورت حرفهای اگر با درس تضاد ندارد و آسیب نمیزند، اشکال ندارد، خوب است. به هر حال ورزش حرفهای البته میدانید که بعضی ورزشهای حرفهای اصلاً دیگر هدفش کسب سلامت نیست، اتفاقاً برای سلامت آسیب دارد. هدفوازی ما هدفمان از ورزش و سلامت باشد. فوتبال حرفهای این شکلی، مثلاً کجایش از تو سلامت [میگیرد]؟ بعد بدبختها همه آش و لاشاند. بعد ورزش ورزشی که تا آخر عمرت بتوانی ورزش کنی نه سی و پنج سال دیگر اوت شود. ورزش حرفهای این شکلی انجام بدهند ولی غرض از ورزش باید حاصل بشود، ورزش به علت کسب سلامت و باید هم اهل ورزش هم باشیم. حالا بعضی ورزشها ساده است. من در ارتباط [با] پزشک صحبت میکردم، میگفت تو ورزش چی میکنید؟ گفتم مثلاً پیادهروی ورزش نیست مگر پیادهروی تندی باشد که عرق [کنید]. دوچرخه هم سوار میشود. با رفقا معمولاً هفتهای یک بار استخر هم میرویم. فوتبال هم حالا برنامهاش را داشتیم میرفتیم. بعضی رفقا آش و لاش شدند در فوتبال دیگر. فعلاً چند وقتی فوتبال نرفتهام. عرض کنم خدمتتان که ورزش یا روی تردمیل مثلاً دیگر لااقلش میشود ورزش کرد. حالا ولی مثلاً این بدنسازی و فلان و اینها، اینها باید رویش مطالعه بشود. چقدر اینها به سلامت ما ربط دارد؟ چقدر لازم است؟ به چه مدل ورزش کردنی هم جهت ساعتش و برنامهاش به زندگیمان بخورد. هفته چهار شب باشگاه مثلاً هر سری هم که میروند مثلاً دو ساعت، خیلی تناسبی بحث و اینها ندارد. چوب خشک میشود. یک ساعت مینشیند، البته ما یک ساعت نشستیم. عمل جراحی قبلاً روی کمرمان کردیم بهخاطر اینکه همش مینشینیم. مریضی آنهایی است که همش میگفت به ما گفتند تو مگر رانندهای؟ گفتم نه من طلبهام. گفت مشکل تو مال رانندههاست که همش یک جا نشسته. خب، این نباید بنشینیم و بعد مثلاً هر از گاهی بلند شویم و یک تکانی [بخوریم]. کار طلبگی با نشستن، متأسفانه خیلی تناسب دارد. بیشتر کارمان در نشستن یا مطالعه است و یا نوشتن و یا درس و فلان و اینها. همش نشستن خیلی بیماریها میآورد. معروف است دیگر، بیماریهای علمایی. یک سری بیماریهاست که معروف است. اینها را باید به هر حال بهش توجه داشت. بدنمان آسیب نبیند خدایی نکرده.
ببینید، سن طلبگی یک جوری است که از چهل، پنجاه سال تازه وقت بازدهی طلبه است. همه پنجاه سال معمولاً بازنشسته میشوند. شما فک و فامیلهایتان را که نگاه میکنید، پنجاه سال عموماً بازنشسته میشوند. طلبه اتفاقاً پنجاه سال تازه اول کارش [است]. امام خمینی هفتاد سالش بود، هفتاد و هشت سالش بود که تازه انقلاب کرد. رهبر سه شیفت کار میکرد. کار آخوندی این شکلی است. اصل کارش در سالهای بالای عمرش است، لذا سلامت حرف اول را میزند و معمولاً علما بهشدت به سلامتشان رسیدگی میکنند. خوراک خوب باید داشت. خوراک خوب بهمعنای خوراک لاکچری نیست. غذای خوب، غذای سالم خوردن. کم نخوردن، نباید فشار آورد به بدن. خواب خوب و بهاندازه و بقیه مسائلی که در سلامت ما دخالت دارد که باید بهش مقید باشد و بهش برسیم. خدا کند بنده خودم این حرفهایی که میگویم عمل بکنم. گاهی به مشکل هم میخوریم که هر کدامش یک داستانی پیش میآید و اینها. ما هم اهمال میکنیم. خب، اینجا خوب نیست. باید ما به وضع بدنمان برسیم یک جوری که به پنجاه، شصت سال که رسیدیم تازه قوت کار داشته باشیم و بتوانیم بازدهی داشته باشیم.
خیلی سؤالات هم فکر میکنم حالا متنوع است و دوستان هم سؤال دارند هنوز و خدمتتان عرض کنم که دیگر وقتمان هم رو به اتمام است. چرا فلسفه برای مزاج سودا خوب نیست؟ بهار [یا «بله»]، مزاج سودا جزئینگر معمولاً اذیت میشود از اینکه بخواهد تصورات کلی داشته باشد. فلسفه نمیفهمد اگه میبیند سختش [است]، بهش فشار [میآید]. معمولاً سوداییها تاریخ خوب میفهمند. چیزهای جزئی، مثلاً رجال، بحثهای شکلی در این علوم، ادبیات عرب. طلبههای مشهد که مزاج غالبشان سوداست، در اینها خیلی موفقند. در ادبیات عرب، بحثهای این شکلی، خیلی مشهد قوی است. تاریخ و بحثهای این شکلی معمولاً قوی [هستند]. معمولاً خیلی توقع مشهد در فلسفه و اینها دیگر حالا اگه کسی میتواند و اینها قضیه خوب برای سخنرانی آقا چقدر وقت بگذاریم؟ هر وقت سخنرانی میکنند، حالا آن متن صحبتهایشان که خب باید پیگیری بشود، صورتش را بنده سعی میکنم [حتیالقدور] تمام صوتهای ایشان را گوش بدهم. بیشتر در راه و اینها مثلاً سعی میکنم که صوت سخن ایشان را حالا مثلاً اگر وقتم کم باشد روی دو ایکس [؟!]، مثلاً به هر حال باید حواسمان باشد دیگر، آن چیزی که ایشان میفرماید مسئله روز ماست و تکلیف روزمان را تعیین میکند، باید بهش توجه داشته باشیم.
خب، خدا انشاءالله به همه عزیزان خیر بدهد. نهونیم [شب]، سه ساعتمان تمام شد. بفرستید، اما حالا سؤالات را که همین جا بفرستید، هنوز که هستید. سؤالاتتان را بفرستید. دوستان اینها را بکآپ [Backup] میگیرند. چی میشود؟ بکآپ پشتیبانگیری میکنند. انشاءالله اگر حالی داشته باشیم و انرژی داشته باشیم، هفته بعد انشاءالله باید ببینیم شرایطمان چطور میشود. شاید بحث را ادامه بدهیم. چند فصل از بحث را گفتیم. ما در این دو جلسه، ببینم یادشان هست؟ یک جمعبندی بکنیم. بنویسید چند فصل گفتیم. ۶، ۵، ۴، ۳، ۸. ماشاءالله. احسن. خیلی مختلف بود. نشان میدهد که: «هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من». خب ما چهار فصل را بهصورت رسمی، حالا ممکن است فصلهای دیگری هم گفته باشیم ولی چهار فصل بهصورت رسمی: فصل اولش چی بود؟ جایگاه طلبگی. فصل دوم چی بود؟ هدف. فصل سوم چی بود؟ دروس. فصل چهارم چی بود؟ تبلیغ. بله، اخلاق و ورزش و اینها. البته یک اشارهای بهش کار اخلاقی [داشتیم]. فصل پنجم بود. به اخلاق هم اشاره شد. گفتند از سؤالات من هیچیش را نپرس بفرستید همین الان سؤالاتتان را دوباره کپی کنید. سؤالات آنجا هست. خیلی خوب. بله، توسل، کار اخلاقی. خدا انشاءالله به همه عزیزان خیر بدهد. ممنونم که تحمل کردید. سه ساعت واقعاً حوصله میخواهد. بیش از نیمی از جمعیتمان یعنی از ۲۴۰ تایی که اینجا میتوانستند شرکت بکنند تا آخر تقریباً با ۱۵۰ تا را داشتیم. خب، خیلی آمار زیادی است. یعنی اشتیاق خلاصه انگیزه دوستان را میرساند که سه ساعت نشستهاند این بحث را پیگیری کردهاند. تازه سه ساعت هم دیشب بوده، ۶ ساعت! حالا انشاءالله به همهتان خیر بدهد. این حقیر بهشدت محتاج دعای عزیزان هستم بدون هیچ تعارف و خلاصه تعارف تکهپاره کردن و اینها. واقعاً دارم عرض میکنم و خصوصاً برای عاقبت بخیری ما دعا کنید و دعا کنید طلبه مفیدی [باشیم]. این را عرض میکنم، دعا کنیم که اول «طلبه با آن طلبه» [یا «طلبهای»] به حساب بیاورند ما را و ثانیاً طلبه مفیدی بشویم انشاءالله که روز قیامت شرمنده رسولالله نباشیم. کارهایمان جوری نباشد که مایه سرافکندگی و سرشکستگی بقیةالله الاعظم باشد. انشاءالله که همه عزیزان منظور [؟!] محل توجه امام زمان باشید و باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.