هدف ازدواج در نگاه طلبگی؛ رسیدن به سکینه برای بندگی
• ازدواج؛ وقتی پریشانی مانع فراغ قلب میشود
• اثر معیت؛ از بودن با خوبان تا شدن از خوبان
• معیار همسر خوب در قرآن؛ مسلم، مومن، قانت، تائب، عابد، سائحه
• تفاوت آسیبپذیری زن و مرد در مشکلات خانوادگی
• خطر استقلالطلبی افراطی زن در زندگی مشترک
• نمونههای عینی: همسر رهبر انقلاب، علامه طباطبایی و امام خمینی
• توافق عاشقانه؛ رمز تقسیم نقش در خانواده طلبگی
• زن؛ گل نیازمند مراقبت و مرد؛ قوام زندگی مشترک
• نقش ویژه همسران علما در شکوفایی علمی و اجتماعی آنان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالم، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آلِه الطّیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
جلسه سوم از بحث «طلبه باشم» را خدمت دوستان هستیم و توفیقی بود که دو جلسه را خدمت عزیزان باشیم و مطالبی را با هم مرور کنیم. انشاءالله که این جلسه محل توجه و رضایت آقا و مولامون، حضرت بقیهالله الاعظم ارواحنا فداه باشد و مطالبی بر زبان و قلبمان جاری شود که مورد رضایت حضرت باشد و مورد توقع امام زمان از ما باشد و نتیجه این جلسه و این نشست و برخاست، انشاءالله رضایت و دعای امام زمان در حق یکایک ما باشد. انشاءالله در این مسیری که عزیزان قرار دارند، یعنی مسیر نورانی و پرسرور طلبگی، موفق باشیم و به وظایفمان آشنا باشیم و به وظایف خود عمل کنیم.
انشاءالله چند فصل از مباحث را گفتیم. فکر میکنم این، فصل چهارم بحث باید باشد که در مورد «طلبه و خانواده» میخواهیم انشاءالله مباحثی را داشته باشیم. مسئله ازدواج طلبه و مسائل خانوادگی و مشکلات خانوادگی. طبعاً عزیزان هم سؤالاتی دارند که مرتبط با این موضوع است و میفرستند. انشاءالله بر اساس سؤالات دوستان، بحث را پیش خواهیم برد.
* * *
نکته اول این است که در عالم طلبگی، خوب، قرار شد درس را با آن ساختار و مباحث اخلاقی و اینها، با نکاتی که گفته شد، پیگیرش باشیم و جهت کارمان آن سمت باشد. سؤالی که معمولاً مطرح است، این است که طلبه کِی ازدواج بکند؟ با کی ازدواج بکند؟ شرایط و معیارهایش چی باشد؟ به هر حال مشکلات معیشتی طلبه بسیار دخیل در قضیه ازدواجش است و محدودیتهایی دارد طلبه در زندگیاش که طبعاً امر ازدواج را هم برایش دشوار میکند و هم نیازمند یک مراقبتهای بیشتری قرار میدهد. باید با دقت و گزینش دقیقتری همسرش را انتخاب بکند که حالا مقداری از این مباحث را انشاءالله اینجا عرض خواهیم کرد و بعدها همسر طلبه هم باید ویژگیهایی داشته باشد که در مورد آن هم نکاتی را عرض خواهیم کرد که همسر طلبه هم انشاءالله به این نکات متوجه باشد.
نکته اول این است که اساساً قضیه ازدواج مثل بقیه امور باید در چینش با اهداف ما تعریف شود. ازدواج امر مشخص دارای چهارچوب یکسان نیست. اینطور نیست که در مورد همه ما یک پارامتری تعیین شود، یک چهارچوبی میگوییم که آقا بر اساس این ازدواج کنیم: سنمان مثلاً هر که ۱۸ سالش شد، ازدواج کن؛ هر که معمم شد، ازدواج؛ هر که طلبه شد، حسابش کن؛ هر وقت به درآمد ثابت رسیدی، ازدواج کن... همینطور مسائل از این قبیل. اینها همه تابع شرایط و اقتضائات مختلف است. مهمترین مسئله، هدفمان است. همه این مسائل در چهارچوب هدف معنا پیدا میکند.
بحث هدف واقعاً بحث مهمی است. هدف ما باید بندگی باشد، عبودیت: «و ما خلقت الجن و الانس الا...» (من جن و انس را نیافریدم مگر برای عبودیت.) در مسیر عبودیت باید دنبال فرایند هدایت باشیم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم.» اگر قرار است عبد باشیم، فقط خدا را بپرستیم و فقط از او استعانت بخواهیم، باید در فرایند هدایت واقع شویم. هدایتمان به سمت صراط مستقیم، صراط مستقیم هم، صراط کسانی است که به نعمت رسیدهاند، نه کسانی که دچار غضب و ضلالت شدهاند. این نعمت، همان نعمت هدایت است، هدایتهای خاص و ویژه الهی، قرب الهی؛ نعمت قرب الهی که از آن در قرآن تعبیر میشود به ولایت. نعمت بیحجابی با خدای متعال، بیپردهگی با خدای متعال. ولایت یک جوری دو نفر با همدیگر ارتباط داشته باشند که مانعی و قیری (بندی) بینشان نباشد. این را میگویند ولی و آنهم میگویند ولی. به این ولایت برسیم. این هم اول مقام معیت است. اول باید «مَعهم» باشیم بعد «مِنهُم» شویم. اول باید با کسانی که در صراط مستقیماند باشیم تا از کسانی که در صراط مستقیماند باشیم. تا با اینها نباشیم، از اینها (نمیشویم). امیرالمؤمنین فرمود که: «قارن اهل الخیر تکون منهم» (با اهل خیر قرین باش تا از آنها شوی.) مقارن و قرین با اهل خیر باش تا از آنها شوی. «و باین اهل الشر لئلا تکون منهم.» (با اهل شر دوری کن تا از آنها نشوی.) تا بین تو و آنها بینونت بیفتد، فاصله و جدایی بیفتد. از آنها نباش. راه از اینها شدن و از آنها نشدن، چسبیدن به اینهاست، پیوستن به اینهاست، ارتباط و اتصال به اینهاست. باید قرین خوبان شد تا از خوبان شد، باید مباین با بدان شد تا از آنها نشد. باید از آنها فاصله گرفت تا کاملاً جدا شوی. وقتی با اینها حشر و نشر کردی، از آنها میشوی. ببینید، فرزند نوح را حضرت نوح خطاب کرد که با کفار نباش. با کفار بود فرزند نوح، با کفار. حضرت نوح فکر میکرد فرزندش فقط با کفار است. خطاب کرد که پسرم با اینها نباش. «لا تکون مع الکافرین» (با کافرین نباش.) نتیجه این که با کافرین (بودن نتیجهاش چه بود؟) خدای متعال به او فرمود: این فقط با کافرین نیست، این از کافرین است: «انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح.» (او از اهل تو نیست، او عملی ناشایست است.) این بودن با آنها باعث شد که دیگر با تو نیست، دیگر از تو نیست، دیگر ربطی به تو ندارد. این پر کرد وجودش را عمل غیر صالح. دیگر از آنهاست، فقط با آنها نیست. «مَعَ الکافرین» نیست، «مِنَ الکافرین» است.
پس با معیت شروع میشود تا به منیت میرسد. اول «مَعَ» بعد میشود «مِنَ». اگر کسی سلمان است و «مِنّا اهل البیت» است، اول «مَعَ اهل البیت» بوده که بعد شده «مِنّا اهل البیت». یک قاعده ما باید در همه زندگی، این مسئله را تسری دهیم. اگر میخواهیم از خوبان باشیم، اگر میخواهیم از علما باشیم، اگر میخواهیم از اولیای الهی باشیم، اگر میخواهیم از برجستگان باشیم، از مأثرین باشیم، باید اول با مأثرین باشیم، با خوبان باشیم، با برجستگان باشیم، با صالحین باشیم. نمیشود بدون اینکه انسان با صالحین است، از صالحین باشد. باید با اینها قرین بود، باید با اینها پیوند داشت. این مسئله در مورد ازدواج ما هم صادق است و شاید هیچ امری مثل ازدواج در زندگی اینقدر دخیل در شخصیت ما نباشد برای اینکه اساساً قضیه ازدواج، فوقِ با هم بودن است، اساساً ازدواج یکی شدن است. «هن لباس لکم و انتم لباس لهن.» (آنان برای شما لباسی هستند و شما برای آنان لباسی.) شماها لباس برای اینها، اینها هم لباس برای شما. بعد آیه دیگر فرمود که: «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها.» (او کسی است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرامش یابید.) خدای متعال از جانتان همسرانی را برای شما آفرید تا به اینها انس و سکینت داشته باشید. از تشویشها سکونت و سکینت. آن حالتی که یک چیزی بعد تلاطم، آرام میشود. لیوان آبی همینجور تکان میخورد، بعد دیگر مینشیند، آرام میشود. این میشود سکونت، سکون. از این تلاطمها به سکینه برسیم.
پس هدف از ازدواج هم رسیدن به سکینه است. از تشویشها و پراکندگیها و پریشانیها انسان در بیاید به سکینه برسد. پس هدف از زندگی ما بندگی است. هدف از ازدواج هم سکینت است و این سکینه تأثیر دارد در بندگی ما. این سکینه را ما در زندگی نیاز داریم، چرا؟ برای اینکه بندگی با تشویش سازگار نیست، با اضطراب و درهمتنیدگی، با تنش سازگار نیست. انسانی که دچار تنش است، نمیتواند وجهه قلبش را به سمت خدای متعال دهد. نمیتواند انس پیدا کند. درگیر، نمیتواند با این مونس حقیقی انس بگیرد. کما اینکه باز حالا مثال از یک جهت شبیه فرض کنید یک نفر میخواهد با عروس خودش خلوت کند، خب اینی که الان مثلاً پلیس دنبالش است، فرض بفرمایید که مثلاً ماشینش را دزد زده، تصادف کرده، دستش مثلاً بریده شده، این که نمیتواند الان بیاید با این عروس خودش انس بگیرد، خلوت کند. این انس با این عروس و این خلوت، رهایی از کلی از این موانع را میخواهد. باید فارغ باشد. بدون این فارغ بودن، این حاصل نمیشود. در روایات ما هم هست. خدای متعال میفرماید که باید قلبت را برای من فارغ کنی. یک بابی است اساساً، باب فراغ القلب در روایات. دل فارغ میشود و دلی که مشغول است، نمیتواند با خدای متعال انس بگیرد. دلمشغولی. خوب یک بخشی از این دلمشغولیهای ما با ازدواج برطرف میشود.
پس ازدواجی، ازدواج است که ما را از دلمشغولیها دربیاورد و از تشویش و پراکندگی و اضطراب خارجمان کند. کی باید ازدواج کرد؟ هر وقت که ما درگیر این تشویشها و اضطرابهایی بودیم که مانع از فراغ قلب ما میشد. با کی باید ازدواج کرد؟ با کسی که ما را از این تشویشها و اضطرابها خارج کند. چگونه باید ازدواج کرد؟ آن گونهای که ما را از این تشویشها و اضطرابها خارج کند. کی ازدواج کنیم؟ وقتی نیاز به این سکینه داریم. با کی؟ کسی که سکینه باشد. چگونه؟ به نحوی که سکینه آور باشد. این «کِی» برای افراد متعدد و متنوع است. دوستان سؤال میکنند که آقا مثلاً من به ازدواج فکر کنم؟ تازه یکی از این عزیزان که در جلسهام الان قاعدتاً حضور دارند، پرسیدند که آقا مثلاً من سنم اینقدر است، بر فرض مثلاً ۲۱ سالمه، بعضی به من گفتند که شما برو سراغ ازدواج. به ایشان گفتم که به این حد از الان نیاز رسیدی که درس دیگر حالت نشود و نفهمی؟ تشویش داشته باشی؟ از خواب و خوراک و پریشانی حالت بد باشد؟ گفت نه. گفتم پس ذهنت را درگیر ازدواج نکن. هر وقت اینطور شدی، حالا آنهم به این معنی «برو ازدواج کن» (نیست). هر وقت اینطور شدی، تازه وقت این است که در مورد ازدواج خوب فکر بشود. خیلی وقتها این لزوماً با ازدواج حل نمیشود، این یک مشکلی است با چیزهای دیگر حل میشود که آنجا باید بنشینیم بحث بکنیم، بررسی بکنیم که علتش چیست، ولی الکی همش نزن، مشکل ازدواج را. بهش فکر که میکنی، بیشتر درگیرش میشوی. هرچقدر که خودت را مشغولش نکنی، راحتتری.
البته واقعاً ازدواج یک پدیده بسیار سنگینی است و خدای متعال نیاز بسیار عمیقی را در انسان قرار داده است. اصولاً ما ساختار و ماهیت و هویت «بشر» بودمان در این دنیا به زوجیت است. بشر عضو عالم و زوجیت. جز خدای متعال، همه عالم را زوج آفرید و همه به هم محتاجند، خصوصاً به زوج خودشان. بیشترین نیاز را بنده و شما به همسرمان داریم، آنهم بعد از پدر و مادر که علت محدثه هستند، «مُحدِث». حادث میکنند ما را. بعد وقتی انسان علت «مُفت» (فانیشدن) نتوانم، همسر که به فنا میرود شما را، (مثل) فنای «الّا الله» البته میرسید انشاءالله. و بعد از اینکه انسان به بلوغ رسید که بلوغ عرصهای است که انسان کمکم خودش را در یک ساحت جمعی دارد میبیند. تا به حال مشغول بازی بود. اصلاً خودش را یک خودش بوده، اسباببازی فکر میکرد. در این عالم هیچی جز بازی و کمکم میبیند نه، با بقیه آدمند و من به بقیه نیاز دارم و بقیه هم به من نیاز دارند. و برایم دیگر مهم است در مورد من چی فکر میکنند، چی نظر میدهند. تا وقتی بچه است اصلاً اهمیتی ندارد. بچه غیر ممیز. قیمت ندارد که ممیز باشد، چون ممیز که میشود کمکم برایش مهم میشود در موردش بقیه چی میگویند. بچه سه ساله (اهمیت میدهد). الان ماشاءالله بچههای ۳ ساله ما. در مورد بچه سه سالمان هنوز سه سال هم پر نشده، دو سال و هفت هشت ماهش است. یکی از بچههایمان پشتش با اون یکی مثلاً حرف بزنیم ناراحت میشود، بهش برمیخورد. مثلاً این چیست؟ درست صحبت کن. از دو سالگی دیگر بچه میفهمد که در موردش دارم بد (حرف میزنم). بعد این هم مثلاً عصبانی میشود، برمیگردد: «پلشت!» بچه ۲ سال و هفت هشت ماه. «پلشت!» مثلاً میفهمیم پلشت بودن (را). البته معنای کلمه را نمیفهمد، ولی توی این اظهار بغضش که من از تو بدم میآید، فلانی را دوست ندارم، میگوید مثلاً وقتی یکی دعوایش میکند: «آبجیام را دوست ندارم، او را دوست دارم.» چرا؟ چون آن حمایت را دارد میبیند، تأیید را دارد میبیند، محبت را دارد میبیند.
ما از یک سِنی کمکم درک میکنیم به بقیه نیاز داریم: به حمایتشان، به تأییدشان، به محبتشان. که خب واقعاً نیاز اولیه در ازدواج همین است: انس، سکونت و کمکم نیازهایی که از جهت فیزیولوژیک (زیستشناختی) خدای متعال در ما قرار داده است و نیازی که از آن تعبیر میشود به نیاز جنسی و نیاز به یک غیر همجنسی که من واقعاً به یک آرامش روانی و جسمی بدون او نمیرسم. آنهم تازه در قالب یک ارتباط خاصی از او استمتاع باید بکنم تا به یک آرامش روانی برسم. وگرنه یک اضطراب و دگرگونی دارم. یعنی با لزوماً عقد هم این قضیه حل نمیشود، با صرف اینکه کسی همسر دارد، حل نمیشود. باید این در یک ارتباطی باشد که به آن آرامشه برسد، تخلیه شود این نیازهای جسمی. خب در مرد به نحوی است این نیاز، یعنی بروزش بیشتر است. در زن به جهات دیگری بروزش بیشتر است و زن بیشتر نیاز به حمایت دارد، نیاز به تکیهگاه دارد، نیاز به یک قدرتی دارد که بتواند از او دفاع بکند و بهش پناه دهد. البته اینها کاملاً فطری است و غربیها تمام این مفاهیم را به لجن کشیدند و این واژهها را خراب کردند جوری که الان شما حق نداری این را بگویی که مثلاً زن نیاز به حمایت دارد، میگویند مگر ما ضعیفیم؟ مگر ما فلانیم؟ باعث شده که زنها توهم قدرت پیدا کنند و از چتر حمایتی مردان خودشان را بیاورند بیرون و تازه بفهمند بدبختی یعنی چی.
* * *
بریم ببینیم غرب چیست. این تازگی یک تِمی راه افتاده است در توییتر: «زن مستقل که مینالم.» مخصوصاً در غرب. بعد جنبش میتو و اینها. این الان انگار یکمی این هم مد شده الان که من یک زن مستقلم ولی بدبختم از دانشگاه به من گفتند مستقل باش، ازدواج نکردم. الان تازه فهمیدم در ۴۰ سالگی که مستقل بودن عامل همه بدبختیهای من است. من دوست دارم برگردم دانشگاه. اینها هست، توییتش (را) خارجیها نوشتهاند. اینها را سرچ کنید، پیدا میشود. «دوست دارم برگردم دانشگاه، ازدواج کنم.» آن بازیگر تلویزیون ما میآید میگوید که: «من اگر برگردم به ۲۰ سال قبل، ازدواج میکنم، بچه میآورم، زیاد هم بچه میآورم. بازیگر هم نمیشوم، مستقل هم نمیشوم. میروم میشوم یک زن خانهدار، با یکی دیگر زندگی میکنم.» چرا؟ چون امر کاملاً فطری است. زن در خودش این نیاز را میبیند به اینکه حمایت شود، ساپورت شود و مرد هم نیاز دارد به یک کسی که با او انس بگیرد و حالا هم آن غریزه حمایتگریش تأمین شود هم آن حس محبت، آن حس انس، آن صمیمیت، آن رفاقت.
حالا اگر خود آیات قرآن هم خوب بررسی شود، جنبههای مردانه ازدواج و جنبههای زنانه ازدواج خیلی در آیات قرآن جلوه خوبی دارد. میفرماید که اگر پیغمبر را اذیت کنید، من میگویم که طلاقشان بده بره با یک گروه دیگر ازدواج کند که مثل شما نباشند. خیلی آیات جالبی است در مورد انتخاب همسر. به این آیات اصلاً تا حالا فکر نمیکنم خیلی کسی توجه کرده باشد. سوره تحریم، آیه ۵: «عسی ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجاً خیراً منکن...» (امید است اگر شما را طلاق دهد، پروردگارش همسرانی بهتر از شما به او عوض بخشد.) اگر پیغمبر شما را طلاق داد، شما همسرانی که الان هستید برای پیغمبر، (امید است) «امید که ان یبدله ازواجاً خیراً منکن.» خدا به جای شماها زنانی به پیغمبر بدهد که از شماها بهتر باشند. خب آنها چه ویژگیهایی دارند که از اینها بهترند؟ همسران خوبی برای پیغمبر. «مسلمات، مؤمنات، قانتات، تائبات، عابدات، سائحات، ثیبات و ابکار.» (زنانی که اسلام آورده، با ایمان، فرمانبردار، توبهکننده، عبادتکننده، روزهدار، بیوه یا باکره باشند.) ممکن است که دختر باشند، ممکن است که دختر نباشند. «ثیبات» باشند یا «بِکر» باشند. «ثیب» یعنی قبلاً همسر دیده است. به خودش یعنی این را آخر گفته. بکر بودن آخر همه داستانی است، چون اینها افتخار میکردند بعضیهایشان که پیغمبر را اذیت میکردند به اینکه تنها همسر باکره. آخر گذاشت. گفت که این ویژگیها را دارند، حالا بعضیهایشان ثیباند، بعضیهایشان هم بکرند. ابکار را آخر گذاشت. یعنی مؤلفههای همسر خوبی. دیگر آخریش این است که دختر بوده باشد، بکر بوده باشد. بکر بودن به همین هم میبالد. به خدیجه مثلاً افتخار میکنی خدایا دختر بکر نصیب تو کرده؟ (با وجود اینکه) شهید خدیجه کرد. (یعنی) این فقط از ویژگیهای همسر بودن فقط فکرش را داشت. بعد «ثیبات» گذاشته. ثیبات. اولیش چی بود؟ «مسلمات». مسلمان باشد. «مسلم» یعنی کی؟ آقا، تسلیم امر خدا. کدام همسر کمک شماست در مسیر عبودیت؟ کدام همسر برای شما آرامش میآورد؟ کدام همسر غرض ازدواج را تأمین میکند؟ آن همسری که اولین ویژگیاش این است که «مسلم» باشد. البته این از جنبه مردانه استها، برای مرد همسری که مثبت است، این است. در مورد زنش هم که عرض کردم که قوام باشد: «الرّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء» (مردان بر زنان سرپرست و نگهبانند.) قوام یعنی خودش را عهدهدار رفع تمام نیازهای زن بداند. زن به قوام او ایستاده باشد، هیچ دغدغهای در کنار این مرد نداشته باشد. بداند ابعاد مختلف زندگیاش در ارتباط با این مرد تأمین میشود. این مرد تأمین میکند: «بِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ.» (به خاطر آنکه از اموال خود نفقه دادهاند. پس زنان شایسته، فرمانبردار، و در غیاب مرد، نگهبان (اسرار و اموال و ناموس او) هستند.) این هم باز دو تا دیگر از ویژگیهای زنها را در این آیه گفته که «قانت» هستند و «حافظ غیب». خیلی جالب است آیات قرآن در مورد ملاکهای انتخاب همسر، خیلی جالب است، جای تحلیل دارد.
* * *
اولیش این بود که «مسلم» باشد. از غیر مسلمان آقا چیز درنمیآید. فرمود: «المسلم کف المسلم.» (مسلمان، همتای مسلمان است.) آنی که کف مسلمان است، مسلمان. اولین ویژگیاش این است که باید مسلم باشد. مسلم باشد یعنی باید تسلیم خدا باشد، حرفگوشکن باشد. ویژگی بعدیاش این است که «مومن» باشد. یعنی اینکه حالا خودش را سپرده، یک باور قلبی هم نسبت بهش (داشته باشد). مرحله بعدیاش «قانت» باشد. قنوت داشته باشد. این قنوت، آن ابراز نیاز نسبت به خدای متعال، در یک ارتباط خاصی با خدای متعال قرار دارد که خودش را محتاج به خدای متعال میبیند. بعد «تائبات»، اینها البته بروز هم پیدا میکند در ارتباط با همسرش. وقتی مسلمان بود، چون تسلیم امر خداست، آنجاهایی که خدای متعال امر خودش را گره زده و امر شوهر، اینجا هم تسلیم میشود. علامت مسلمان فقط تسلیم با اکراه هم نیست، چون نسبت به امر خدا قلباً تسلیم است. نسبت به امر شوهرش، آنجاهایی که حوزه امر شوهر است. خدا آن حوزه را قرار داده. همه جا خدا این را قرار نداده که مطلقاً حرف گوشکن شوهرش باشد، یک جاهایی را تعیین کرده. آنجا هم تابع و مطیع است. هم باور قلبی دارد، هم قنوت دارد. این ابراز نیاز را هم نسبت به او دارد، که زن آسیبپذیریش از جهات زندگی مادی و اجتماعی و اینها به مراتب بیشتر است.
خیلی هم شاهد دارد. شما ببینید یک نمونه عینی، وقتی در یک قضیهای منجر به طلاق میشود. این را به ما نمونه دارم میگویم. خیلی واضحات داریم برای این قضیه. آدم تعجب میکند. روزگاری هستیم که این واژه را یادآوری کنیم، آنقدر لجنمال شده است. یک مورد مشابه، وقتی برای یک مرد پیش میآید یا برای یک زن پیش میآید که منجر به طلاق میشود. مثلاً فرض بفرمایید که در مورد شغل خودش دروغ گفته است. یک نفر در مورد مدرک تحصیلیش دروغ گفته است. در مورد تحصیلاتش دروغ گفته است. یک آقایی مواجه میشود با یک خانمی که فکر میکرد این تحصیلات دانشگاهی دارد، بعد میرود میبیند که مثلاً تا سوم راهنمایی هم نخوانده است. مثلاً، مثلاً به این دلیل منجر به طلاق میشود. مثلاً، حالا فرض کنید یک خانمی با همچین قضیه مواجه شود که یک آقایی میگفت من تحصیلات دانشگاهی دارم، بعداً معلوم میشود که این تا سوم راهنمایی خوانده است. به نظر شما الان طلاق در این دو نفر یکسان است؟ آسیب برای دو تا یکسان است؟ چه میزان شکست روحی به آن مرد وارد میشود در اثر این قضیه، چه مقدار شکست روحی به این زن وارد میشود؟ به مراتب زن آسیبپذیرتر است. به مراتب در این قضایا بیشتر نیاز به حمایت و مراقبت دارد. زن گُل است، نیاز به مراقبت دارد. نیاز به یک توجه دارد. نیاز به رسیدگی دارد. این درخت بیابانی نیست که ولش کنی، حالا یک آبی بهش میرسد، خودش رشد میکند. دائم باید بپایی. گُل این شکلی است: دائم باید رسیدگی کنی، رصد کنی. و زن نیازمند به همچین مردی است و البته مرد هم نیازمند به زنی است که این نیازمندی را بروز بدهد، بخواهد. ببیند استغنا نسبت به این شوهر و استقلال نسبت به او نداشته باشد. این خیلی سم است در زندگی که زن برگردد بگوید که: «من هیچ نیازی به تو ندارم. نه پولت را میخواهم، نه خودت را میخواهم. بودنت هم در زندگی اضافی است.» اینها زندگی را نابود میکند.
قنوت یکی از ویژگیهای همسر نمونه است که ابراز میکند: «من به خودت نیاز دارم، نه پولت را میخواهم، نه کارت را میخواهم. خودت را میخواهم، محبتت را میخواهم، توجهت را میخواهم.» این را نشان میدهد و آن مرد هم مردی است که این را حمایت (میکند). «تائبات»، بعد این زن اهل توبه است. هر جا ببیند خطا کرده، کم گذاشته، اقرار میکند. هم نسبت به خدای متعال هم نسبت به همسرش. ابایی ندارد از اینکه اقرار کند به اینکه من اشتباه کردم، کوتاهی کردم، خطا کردم. درخواست پوزش و بخشش بکند. البته نسبت به مرد هم همین است، ولی این از جانب زن نسبت به مرد، قوام زندگی را به مراتب مستحکمتر میکند از جانب مرد نسبت به زن. یعنی آنقدر که زندگی به عذرخواهی زن از شوهرش بند است، عذرخواهی شوهر از زنش بند نیست، مگر موارد خاصی. در موارد خوردهریزه. چون این حمایت، این پناه بودن، مرد دوست دارد این را ببیند. این ابراز نیاز از جانب زن به خودش را ببیند و احساس بکند که در یک موقعیتی قرار دارد که دودست او دارد از این گُل محافظت میکند. این حس باید به مرد منتقل شود از جانب زن. این همان حالت توبه میشود.
و «عابدات» که اهل عبادت هم هستند. در شئون مختلف زندگی عبودیتش بروز دارد و دارد تطبیق میدهد با عبودیت که میشود عابد. و «سائحات». در سیاحت، چرا این سیاحت به معنای حرکت معنوی میتواند باشد؟ در فرایند رشدی. همسر خوب اونی است که در مسیر رشد است، دارد حرکت میکند و مشخصاً این نشانههای حرکت در او دیده میشود. دنبال این است که با نقصش آشنا شود، دنبال این است که راهکارهای رفع نقصش را پیدا کند. دنبال ارتباطات مفید، دنبال استاد معنوی میگردد. دنبال یک فعالیت معنوی و رشدانگیز میگردد. «من که همین که هست، میگوید بسمه!» و خوبم و نیاز به هیچ حرکتی ندارم و تو باید درست بشوی و تو باید اصلاح بشوی و من هیچ مشکلی (ندارم). اینها آن ویژگیهایی است که در زن، سم است. حتی در مرد هم عرض میکنم که باز به نحو دیگری اینها هست. نمیشود، آن زن مطلوب همچین همسری میشود، مایه سکینه میشود. «عون علی طاعت الله» که امیرالمؤمنین در مورد فاطمه زهرا فرمود: «نعم العون علی طاعت الله.» (او بهترین یاور بر اطاعت خدا بود.) کمک خوبیه برای بندگی خدا. پای ثابت. با این میشود خدا را پرستید. این کسی است که حجاب نیست، مانع نیست. تو را به خودش مشغول نمیکند.
* * *
بنده با خودم فکر میکردم، رهبر معظم انقلاب اگر یک همسری داشت که الان دغدغهاش سفر خارجی بود، گشتن و تفریحات بود، از این خانه به آن خانه رفتن بود، باید آقا از ۲۰ سالگی ۳۰ سالگی همه توانش را میگذاشت برای اینکه به این خانم برسد. ولی همسری که به خودش مشغول نکرد آقا را. میفرمود: «من از زندان که میآمدم، میفهمیدم مثلاً یکی از این بچهها مدت طولانی بیمارستان بوده و خانمِم تک و تنها با چهار تا بچه دیگر، با سه تا بچه دیگر این بچه را مدیریت کرده بدون اینکه کسی بفهمد. ملاقاتِ من هم که در زندان میآمدم، نمیگذاشت من باخبر بشوم. بعدها من از طرق دیگری باخبر میشدم بعد از اینکه از زندان (آمدم) دچار تشویش نشوم.» ببینید چه قدرتی. این قدرت در (زنان). حالا اگر به خودش مشغول میکرد: «تو برای چی باید سخنرانی کنی؟ این همه آدم!» «تو برای چی حرف بزنی؟ این همه رفتی چی شد؟ بچه مریض است. بکن، بیا یک توبهنامه بنویس. بگو غلط کردم. من اصلاً دیگر طلاق میگیرم. چه زندگی بود. بدبخت شدم. داداشهایم همش توی سر من میزنند که این کی بود؟ با این ازدواج کردی! تو این همه خواستگار خوب داشتی!» این همسر طلبه، سم است، سم جهان اسلام است. یعنی بشریتی را نابود میکند. این میتواند سیدعلی خامنهایهایی را نابود کند. سید علی خامنهایهای بالقوه با این جور زنان نابود میشوند. و همسر خوب میتواند سیدعلی خامنهایهایی را بالفعل کند.
این جور همسری، این بانوی بزرگوار، واقعاً تمام حق دارد. این برکاتی که ما در جامعهمان میبینیم، این عزتی که میبینیم، این امنیتی که میبینیم، اینی که اسرائیل جرأت نمیکند به جمهوری اسلامی بگوید «بالا چشم، ابرو است». آمریکا برمیگردد میگوید که به ایران پیام میدهد که «ما دعوا با شما نداریمها، ما اینها را داریم میزنیم، فکر نکن میخواهیم با هم درگیر بشیمها.» اینها از کجا (میآید)؟ این یک پای این قضایا، این زن بزرگ است. مثالهایی که زندان و تحمل کرده، آن سالهایی که رنج تحمل کرد، تمام این سالهایی که با این مشکلات ساخته. بنده خبر دارم یک میزانی از مشکلات همسر رهبر معظم انقلاب را یکی از دوستانمان، یکی از نزدیکانشان، از دوستان ۵۰ ساله همسر رهبر معظم انقلاب خاطرات خیلی جالبی دارند. یک وقتی هم گفتیم بشود یک مصاحبهای بگیریم با ایشان، یک سری از این خاطرات بگوید که به دردمان میخورد. روایتی اعجابانگیز (در باب) عظمت این زن.
الان مشکلاتی که ایشان دارد این سالها داشته، بیماریهایی که دست به گریبان است، اذیت میشود. اگر زنی باشد که بخواهد آقا را به خودش مشغول کند، به این برسد و وقت بگذارد. و حضرت امام باز به نحوی، بزرگان دیگر، علامه طباطبایی به نحوی. میفرماید که: «همسر من یقه من را چک میکرد. نگاه میکرد. میدیدی که یقه یکم چرک شده است.» (فرمود) یک جوری که رشته افکار من از هم گسسته نشود، آرام آرام دکمهها را باز میکرد، یک پیراهن من را میکرد، این را میبرد میشست. (نه اینکه) داد بزند: «بیا بشور دیگه لباست را! دیگه میخواهم ماشین را روشن کنم! معطل تو هستم! سه روز است دلَم پوسید دیگه، همش نشسته آنجا داره مینویسه! یکم پاشو بریم بیرون بگردیم. میخواهم بروم خانه فلان دخترم! پاشو من را ببر!» از این موارد خیلی داریم، یعنی اصلاً همه همیناند، غیر از اینش عجیب است. نمیگویم خواستههای به حق نداشته باشدها! نمیگویم که روی همه عواطف و احساساتش پا بگذارد و نمیگویم مردی باشد که به این احساسات توجه نکندها!
علامه طباطبایی فوقالعاده بود در رسیدگی به همسرش. محبتی که بین اینها بود عجیب و غریب. دو طرف به هم. همسر شهید مطهری میفرمود که سالها از درگذشت همسر ایشان گذشته بود. همسر علامه دهه ۴۰ از دنیا رفته بود. علامه سال ۶۰ از دنیا رفتند. فکر میکنم ۱۷ سال علامه بدون همسرشان زندگی کردند (اشاره به همسر اول). چون بعدها باز ازدواج کردند. ۵۷ (علامه) مثلاً طباطبایی خانه ما که میآمد، من را که میدید بلند بلند میزد زیر گریه. خانم (بود) ده سال گذشته از رحلت همسر. خانم بودی؟ یاد خانم افتاده (بود). چه محبتی بوده بین علامه طباطبایی و همسرش. و آن همسر علامه. بعد همسرش دچار سکته خفیف شد. آقای امینی میفرمود که به ایشان گفتم: «آقا شما تفسیر سوره قیامت به ما گفتی، گفتی از همه تعلقات باید بگذری. من جسارت میکنم خدمت شما، ولی این چه تعلقی شما نسبت به همسرتان دارین؟» ایشان فرمود: «این تعلق مادی نیست. این همسر کمککار من بود. این چایی میگذاشت جلوی دستم. من نمیفهمیدم کی آمد، کی رفت. دستم است. تازه به تازه چایی را پر میکرد که در حین مطالعه به چای برسم. یک جوری خانه را، داخله منزل (علامه اینطور) تعبیر (کرد): «داخله منزل» یک جوری مدیریت میکرد من از هیچی سر در (نمیآوردم).» «کاری که داری درست را بنویس، المیزانت را بنویس.» «گوجه میخواهیم، نون میخواهیم، خیار میخواهیم. خشکشویی باید بریم. اینها با من.» نه اینکه: «حالا یعنی همه زنها باید اینها گردنشان باشد تا مردشان یک چیزی بشود؟» قاطی میکنیم. بعضیها هم که آماده هستند: «آمادۀ هیچی دیگه! شماها برین درسهایتان را بخوانید. ما هم حالا با ما همینجور کَمَکی ما بیگاری میکشیم.»
نه! اینها در یک توافق عاشقانه رقم میخورد که وقتی میبیند آن طرف مقابل دارد یک نقش ویژهای را ایفا میکند، این کمک او میکند. یک وقتی این نقش ویژه را مردی دارد ایفا میکند و زن به او کمک میکند. یک وقتی زن دارد ایفا میکند و مرد به او کمک میکند. دو طرفش هست. مرد میبیند که این دارد پرواز میکند، کارهای بزرگی دارد انجام میدهد. این کوتاه میآید در خیلی از امور. این (زن) به عهده میگیرد، به شرط اینکه شرایط زندگیاش هم ایجاب بکند. قرار هم نیست کسی خودش را کامل فدای آن یکی بکند، از همه حوائج و نیازهایش بگذرد تا آن یکی پرواز بکند. آنهم اصلاً کاری به این نداشته باشد، فقط از این بیگاری بکشد. یک توافق عاشقانه است. همانقدر که هست اداره میکند، همانقدر که هست رسیدگی میکند، وقت میگذارد، مایه میگذارد. علامه طباطبایی میگفت: «علامه روزی یک ساعت وقت میگذاشت برای همسرش و بچههایش.» با اینها (صحبت میکرد). روزی یک ساعت! خیلی برای علامه طباطبایی روزی یک ساعت وقت میگذاشت. مینشست با اینها گفتگو یا بقیه بزرگان. حضرت امام که در بحث زنداری واقعاً ویژه، واقعاً بخوانید سیرهی همسرداری حضرت امام. بدون همسرش. یکی از داماد (های) یکی از علما، اسم نمیآورم این بزرگوار را که خیلی انقلابی هم هست، آن عالم خیلی انقلابی بوده، خیلی هم بزرگ است. داماد ایشان برای بنده تعریف میکرد. ازش پرسیدم که: «آیتاللهالعظمی فلانی مثلاً چطور بود سبک زندگی و اینا؟» «بیشتر همین نخود داغ میخورد، آبگوشت و اینا!» بعد میگفت: «مثلاً من یادم نمیآید ایشان با خانمش غذا خورده باشد.» بعد میگفت: «برعکس امام خمینی که شنیدی میگویند که تا خانم سر سفره نمیآمد، غذا نمیخورد. من اصلاً یادم نمیآید ایشان با خانم غذا خوردن.» همیشه تک و تنها. مقایسه کرد. شرایط خورد و خوراک و زندگی و اینها ایجاب میکند. روح قضیه را باید بهش توجه کرد.