رابطه قوه خیال با محبتهای قلبی و دلبستگیها
• تأثیر تعقل و نظم روزانه در مهار خیال
• مطالعه شرح حال علما بهعنوان تغذیه سالم خیال
• جایگاه تفریح حلال در نگاه امام کاظم علیهالسلام
• روایت امام خمینی از کنترل کامل بر قوه خیال
• نقش قوه خیال در شعر و هنر و ادبیات
• تمایز عقل پرسشگر از خیال جذبشونده به جاذبهها
• اهمیت محاسبه نفس روزانه در تربیت فکری
• نقد اتلاف عمر در بازیها و سرگرمیهای مجازی
• بهرهمندی عقلانی از اخبار و اطلاعات مفید
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
با عرض تبریک میلاد مسعود بیبی دو عالم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، جلسه پایانی دوره "طلبه باشم" را خدمت دوستان هستیم. سه ساعت پایانی جلسه و این دوره است و در این سه ساعت پایانی، یک حرکت انتحاری میخواهیم داشته باشیم، شگفتانه داریم امروز. آن هم این است که میخواهیم اجازه بدهیم دوستان گفتگو کنند و سؤالاتشان را به صورت صوتی بپرسند. فقط شروطی دارد، به این قیود توجه کنید تا خدای ناکرده حقالناس به گردن نیاید.
شرط اول این است که عزیزی که میخواهد سؤال بپرسد، باید طلبه باشد. شرط دوم این است که باید تمام ۹ ساعت قبلی این بحث را کامل گوش کرده باشد. و شرط سوم این است که سؤالش کوتاه و مشاورهای نباشد. سؤالی مرتبط باشد که به درد همه دوستان بخورد. مشاوره شخصی، مثل اینکه من میخواهم اینجا برم، آنجا برم، چکار کنم و اینها، نباشد که شرمنده نشویم در پاسخ ندادن به دوستان. سؤالی باشد که جنبه عمومی داشته باشد و پاسخش به درد همه بخورد.
این سه شرط را اگر عزیزی دارد، یعنی هم طلبه است، هم ۹ ساعت قبلی این بحث را کامل گوش کرده است، و هم سؤالش سؤالی مرتبط با مسائل دیگران است؛ چیزی است که به درد بقیه هم میخورد، امر شخصی نیست و کوتاه میپرسد، خدمتش هستیم. دست بالا بیاورند تا صوتشان وصل شود و سؤالشان را بپرسند. سؤال متنی هم حالا بنویسید، مشکل شرعی که ندارد نوشتن سؤال؛ ولی خب اولویت با آن عزیزیه که دست بالا بیاورد و سؤال کند.
(حجاب خانمها به ویژه طلاب، در مورد حجاب خانمها که صحبت کردیم، جلسه قبلی بود). آقای ابوالفضل کلری، درست خواندم اسمشان را؟ صداشان وصل کنیم، خدمتتان هستیم بفرمایید.
سلام علیکم!
"سلام علیکم و رحمة الله. حال شما خوبه؟ الحمدلله."
اسمتان را من درست خواندم؟ آقای کلری از کدام شهر آقا؟
"کدام شهر تشریف؟ تهران."
خیلی عالی.
"تهران-قم هستیم."
بسیار عالی.
"طلبه قم هستید."
در خدمت حرم رضویه. بسیار عالی، بسیار عالی. خدمتتان هستم.
در مورد "خیال ادب، خیال عقل و قلب" شنیده بودم داستانی که خیال شوق میآورد، انرژی میآورد. این ادبش را میخواستم بدانم چگونه است؟ یعنی چگونه باید خود را مشغول کنم که این خیال به وهمیات نپردازد؟ اول که باز مجدد ممنونم از شما. بعد خدمتتان هستم. چشم، عرض کنم خدمتتان که بعدش هم اینکه بنده صلاحیت ندارم، من خودم آنقدر خیالم آلوده است که اندازه این حرفا نیستم تو این مسائل صحبت کنم؛ ولی حالا اجمالاً چیزی که میشود بهش پرداخت و چیزی که میشود گفت، این است که این قوه خیال دائماً در حال پردازش اطلاعات است، و خصوصاً نسبت به "صورتها" را هی دارد تحلیل میکند و مرور میکند. و یک رابطه مستقیمی هم دارد، هم با قلب، هم با عقل.
با قلب، طبعاً چیزهایی که انسان بهش علاقهمند است، در این قوه خیال نقش میبندد. صورت امور محبوب انسان، آدم مثلاً به یک ماشینی وقتی علاقه دارد، هی به یادش میآید، آن صورت هی جلوی چشم انسان است. به گوشی مثلاً وقتی علاقه دارد، هی این صورت خیالیش هی حاضر میشود نزد انسان، انسان هی به یادش میافتد. یک وقتهایی هم امر عقلیست، یعنی به واسطه تعقل، یک اموری قوه خیال منضبط میشود تحت آن کنترل عقل و فرمان عقل. همین که انسان در امور خودش تحلیل داشته باشد، یعنی آن مقدمهای که برای ماها ضروریست، و آن حدی که برای کنترل خیال بنده اگر بهش موفق بشوم خیلی و انشاءالله سعادتمند میشوم، این است که توجه داشته باشم به وجه آن اموری که مشغولشم و درگیرشم. همین را تقویت کنم. قبل از ورود به هر کاری، این را تقویت کنم که چکار میخواهم بکنم؟
همین، فعلاً همین ها. به "چرا"ایش بعداً برسم. فعلاً به "چه بودنش"، "چکار بودنش." الان این کاری که دارم میکنم چیست؟ مصداق این مصداق چه کاری است؟ الان مثلاً دارم در گوشی خودم میچرخم، این الان عنوان این کار من چیست؟ الان مثلاً اینجا در این جلسه نشستم، این عنوانش چیست؟ یعنی چی حساب میشود؟ چه عملی است؟ همینها، فعلاً همین. بعد حالا در قدم بعدی اینکه آره عرض میکنم، در قدم بعدی به این برسد، فعلاً همین. فعلاً مدتها روی همین.
قدم بعدیاش به این میرسد که این کاری که دارم میکنم، حالا وجهش چیست؟ مستحب است؟ واجب است؟ ثواب دارد؟ ندارد؟ عقوبت دارد؟ ندارد؟ و بعد میرود سراغ انگیزههاش، که الان انگیزهام چی بود؟ تمام بحثهای نیت و اینها. فعلاً قدم اول به اینکه من الان این کاری که دارم میکنم، اسمش چیست؟ مثلاً بازی است؟ خب، حواسم باشد دارم بازی میکنم. حواسم باشد که الان دارم گپ میزنم. حواسم باشد الان دارم درس میخوانم. میبینی؟ میخواهی درس بخوانی، این هی میپرد. نمیماند در درس خواندن، نمیماند. یکم گوشیات را ببین، یکم تلویزیون ببین، به فلانی زنگ بزن، آن کانال را، هی اینها خیالات است دیگر. و از محبتها میآید، محبتهایی که تحت انضباط عقل نیامده، و خیلی از ماها درگیرشیم، مخصوصاً دوستان طلبه خیلی نسبت به این مسئله چالش جدی دارند.
در مشاورههای زیادی گفتگو کردیم در این زمینه با دوستان طلبه. میخواهد درس بخواند، میپرد! حالا عبادت و نماز و اینها که دیگر هیچی، آن که امالبلواست. میبیند دو دقیقه مطالعه نمیتواند بکند، تمرکز ندارد، تحقیق نمیتواند بکند. همش در گوشی، همش بازی، همش سرگرمی، همش فیلم، سریال، تلویزیون. نمیتواند حواسش را جمع بکند. پنج دقیقه هم نمیتواند متمرکز بشود بر یک مطلبی. اینجا از امور ساده شروع کند. فرض کنید مثلاً کتابهای داستان زندگینامه اولیا الهی.
اینها چیزهایی است که معمولاً خیلی به قوه خیال فشار نمیآورد، بلکه خیالانگیز است. در بند کردن قوه خیال راحت است، فشار نمیآورد به انسان. یکم که میخوانی، میبینی یکهو میگیردت. آن محبته میآید، و تا قبلش محبتهای مزاحم نمیگذاشت. و غلبه به این مزاحمها، غلبه عقلی خیلی سخت است. یکهو یکهو خیلی سخت با قوه عاقله مهار کردن این برای ابتدای کار سخت است. البته باید این کار را برسیم بهش. انشاءالله خدا کمکمان بکند، بتوانیم جور بشویم، بتوانیم مهار کنیم قوه خیالمان را با عقلمان. عقل دستور بدهد خیال کجا برود و کجا نرود.
خیال از "خیلی" میآید، این مجموعهای از اسب را که میفرستند به یک سمتی تخیل؛ یعنی همین، یعنی یک قوه ادراکی انسانی که یکهو حرکت میکند، کارش اصلاً همش حرکت است، همش از اینور به آنور شدن است. این قوه خیال اینجوری است، آرام و قرار ندارد، همش در حرکت و همش در بروبیاست. این به یک نظمی میرسد، مهار میشود. یک جوری میشود که با دستور حرکت میکند. آن کسی که قوه خیالش تحت اراده اوست، اراده میکند به چه چیزی خیال کند، چه چیزی خیال نکند.
این داستان را قبلاً عرض کردم. عروس حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) به امام گفته بود که آقا، خاطرات ترکیه و فرانسه تان را شبها پنج دقیقه ده دقیقه وقت بگذارید بگویید، دور هم قبل خوابتان ما گوش میدهیم، ضبط میکنیم، مینویسیم. امام گفته بودند که نه، نمیتوانم، وقت نمیشود. گفته بود آقا در جا که میروید میخواهید بخوابید، ما کنار رختخوابتان میآییم ده دقیقه در جا بگویید ما بشنویم و بنویسیم. امام گفته بودند نمیشود. گفته بود بابا شما ده دقیقه تا خوابتان ببرد، به جای اینکه فکر و خیال کنی، ده دقیقه صحبت کن بعد بخواب. امام گفته بودند که من در رختخواب که میروم، فکر و خیال نمیکنم. گفته بود آقا، مگر میشود؟ هر کسی به هر حال فکر و خیال میکند دیگر تا خوابش ببرد.
ایشان گفته بود نه، من اگر نخواهم فکر و خیال کنم، فکر و خیال نمیکنم. ببینید یک عظمت یک انسان است. عروس ایشان میگفت من تعجب کردم، مگر میشود یک نفر بگوید من نمیخواهم فکر و خیال کنم، فکر و خیال نمیکنم؟ این آن کسی است که قوه خیالش تحت کنترل فرمان عقلش است. عقل بهش دستور میدهد فکر و خیال کن در فلان موضوع، فکر کن و بیا برو فلان تصویر را حاضر کن و بیا. بله، قوه خیال تعطیل نمیشود در اینها. امام شاعر قدریست. مگر میشود کسی بدون قوه خیال شعر بگوید؟ آن هم اینجور اشعار عاشقانه و خیالانگیز. "من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم، چشمه بیمار تو را دیدم و بیمار شدم." یا میگوید که "در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد، حالتی رفت که محراب به فریاد آمد." حالا بماند که خود همین بیت هم مربوط به قوه خیال است. ولی این شعر و این سرایش این شعر، محصول قوه خیال بسیار لطیفی است. پس اینها قوه خیال دارند، ولی خیالش آنقدر در کنترل بوده که دستور میدهد. این میرود برایش شعر میسراید. این میرود برایش صورت میآورد. این تحت فرمان اوست نه او تحت فرمان ما. ما الان ما تحت فرمان قوه خیالیم. این هر جا دلش بخواهد میرود، ما را هم میبرد دنبال خودش.
این اولیا خدا، قوه خیال تحت فرمان اینهاست. بخواهند به چیزی توجه و تصور بکنند، میکنند. نخواهند، نمیکنند. آنقدر قدرت دارد. این قدم اولش همین است که باید اول، به نحو اجمالی انسان یک تعریف داشته باشد؛ یعنی قوه خیال دیگر آنقدر پرت نباشد، کلاً گم نباشد. الان من اینجا نشستم عنوانش چیست؟ الان شماها که اینجا نشستید، الان عنوان این کار شما چیست؟ یعنی یک کار است دیگر، نشستن. بعد اول همین را بداند. بعد آرام آرام این را هی حاضر کند، نگه دارد، پرت نشود. سر کلاس هم، سر درسم، خب این کلاس است. من در کلاسم، کار دیگر بعداً. گوشی بعداً.
این البته نظم ظاهری هم به شدت اثر دارد در کنترل قوه خیال. یعنی منی که مثلاً غذا خوردنم ساعتش معلوم است، مطالعهام معلوم است، در گوشی رفتنم معلوم است. دقیقاً این ساعت میروم، دقیقاً آن ساعت تمام میشود. هر چهقدر نظم بر زندگی انسان حاکم بشود، قوه خیال خودش تا حدود زیادی منضبط میشود. از این آشفتگی و پراکندگی در میآید. خود نظم خیلی مهم است. خدا روزیمان بکند انشاءالله. خیلی نظم در زندگی لازم است.
حالا برای اینکه قوه خیال را بیاورد، از اول اینکه بخواهد با امور عقلی محض این را نگهش دارد، سخت است. اول با امور خیالی میتواند. امور خیالی لطیف و نورانی، مثل همین شرح حال علما و بزرگان، کتابهای داستان این شکلی و رمانهای این شکلی و اینها آرام آرام قوه خیال را از آن پراکندگی و آلودگی در میآورد. یک انضباطی به قوه خیال میدهد. بعد کم کم کم کم این هی تقویت میشود. این قدم اولش بود. آرام آرام بیاید جلو و هی لطیف بشود، هی محکم بشود. محکم شدنشم به قوه تعقل.
خب دیدید مثلاً آدم ریاضی که میخواهد بخواند، این ذهن پراکنده و این قوه خیال اجازه نمیدهد. اصلاً آدم حواسش جمع نیست. اینهایی که مثلاً اهل شعر و شاعر و اینها هستند، معمولاً خیلی رابطه با ریاضی ندارند، فراری هستند از ریاضی. اینهایی که اهل هنرند، چون هنر معمولاً خیلی ارتباط مستقیم با قوه خیال دارد و معمولاً اینهایی که خیلی قوه خیال قوی دارند، بیشتر اهل هنرند. هنرمندان قوه خیالشان خیلی قوی است و قوه وهمشان.
ریاضیدانها برعکس، فلاسفه برعکس. آنهایی که اهل فلسفه هستند و در فلسفه موفقند، اینها اتفاقاً اینجوری نیستند. در فلسفه موفق میشوند که خیلی اهل خیالپردازی باشند. فلسفه به معنای اصطلاح دانی نیست ها، چهار تا کلمه بلد باشد، آن هم باز کار قوه خیال است. فلسفه به معنای تفلسف، صغرا کبری چیدن، استدلال آوردن، مچ دست مغالطه کنند را گرفتن، هر امری را با استدلال باهاش برخورد کردن، به هر پدیدهای که میرسد سؤال دارد. این چرا؟ این چطور؟ از کجا؟ چگونه؟
آن کسی که قوه خیال رویش سوار است، اصلاً این سؤالها را ندارد. یک جاذبه میآید، میبرتش. آن کسی که قوه عقلش قوی است، سؤال دارد. خب، از کجا؟ برای چی؟ چطوری؟ کی گفته؟ چی میشود؟ تهش چی میشود؟ خب بعدش چی؟ از نوع سؤال. سؤال نه بهانههای بنی اسرائیلیها. سؤالات از جنس سؤالهای بنی اسرائیل که مال آنهایی که چه رنگی باشد؟ چند سالش باشد؟ فلان باشد؟ آن بازی درآوردن نفس است. سؤال یعنی سؤالات عقلی، یعنی واقعاً در این امور فکر میکند. به عواقب امور فکر میکند. خدا عاقبتاندیشی کار قوه عاقله است.
و خدمت شما عرض کنم که اینجا آدم قوه عقلش، قوه عاقلش تقویت میشود. اول پس خود مهار قوه خیال است و آرام آرام جهت دادن به قوه خیال. مشغول کردنش با امور خوب است. و از آن طرف هی آرام آرام قوه عاقله را قوی کردن و این دست و پنجه قوه عاقله را محکم کردن و انداختن به جان قوه خیال. همین محاسبه، شما ببینید خود محاسبه نفس هر چهقدر قوی بشود در انسان، این به شدت اثر دارد در مهار قوه خیال.
لااقلش دیگر ۲۴ ساعت یکبار انسان باید یا محاسبه داشته باشد: چکارها کردم؟ این کاری که کردم عنوانش چی بود؟ حالا مرحله اولش را بعدها جلوترش هی لطیفتر میشود و هی میرود سراغ انگیزهها و آن لایههای باطنیتر و عمیقتر را حساب میکشد. ولی فعلاً مرحله اول این است، این چی بود؟ این حرفی که زدم چی بود؟ این غیبت نبود؟ اینی که گفتم تمسخر نبود؟ آن جملهای که گفتم دروغ نشد؟ اینجا تخلف از وعده نبود؟ اینجا مثلاً به خاطر تنبلی خودم مثلاً ورود ممنوع رفتم؟ خب این تنبلی بود. این تنبلی بد بود. این کار غیرقانونی بود. حقالناس بود. آنجا حقالله بود. اینجور امور را هی انسان. این خودش کار قوه عقل است دیگر، محاسبه است. هی حساب کشیدن. این در واقع تعقل به حساب میآید. و هرچی این تعقل در انسان قویتر میشود و ملکه میشود، قوه خیال و قوه وهم هی تضعیف میشود. تضعیف میشود یعنی مهار میشود به مهار عقل. عقل اصلاً از "عقال" میآید دیگر. مهار میکند، مهار میکند قوه خیال را. نمیگذارد هر جایی برود.
این در قدم اولش ها، ما از اول نمیتوانیم بگوییم میخواهیم به یک قوه خیالی برسیم مثل امام خمینی! نه عزیزم، اصلاً محال است برای ماها همچین چیزی. این محصول سالها زحمت کشیدن و کار کردن است. و اولشم با همین محاسبه و حسابکشی و مراقبه از نفس در عمل. این محاسبه و مراقبه همین که الان داری چکار میکنی؟ فعلاً همینها. بعداً حالا میرسد به اینکه چرا داری این کار را میکنی؟ الان به اینکه داری چکار میکنی، میگوید: سر کلاسم، دارم درس میخوانم. حالا بعدها باید به این برسد که چرا الان سر کلاسی؟ میگوید مثلاً به خاطر اینکه ثواب دارد در کلاس علم بودن. کلمه اینطوری است. ملائکه زیر پر و بالشان را باز کردهاند. ماهیهای دریا استغفار میکنند. تا هی نیتهای لطیفتر و عمیقتر. ولی قدم اول این است. الان داری چکار میکنی؟ دارم تلویزیون میبینم. خب تلویزیون چکار میکنی؟ برنامه علمی دارم میبینم. نه دارم تفریح میکنم. نه دارم بازی میکنم. و آنجاهایی که میبیند یک کاری است که خیلی وجه عقلایی ندارد، بیاید بیرون. درش نماند.
آره، خب بازی. خب چرا بازی؟ وجه عقلانی دارد. خب تفریح. ۱۰ دقیقه، یک ربع، ۲۰ دقیقه. ورزش برای سلامت تنم است. ورزش فکری ماندن ندارد. میآید بیرون. و دوباره جای دیگری که هست. الان در گوشی داری چکار میکنی؟ دارم اخبار سیاسی میخوانم. داری چکار میکنی؟ دارم همینجور در اینستاگرام میچرخم. خب که چی بشود؟ بیا بیرون. بخت خود را تلف نکن. مهار قوه خیال از همین جا شروع میشود.
خب شما ببینید، ما وقتی چشممان وِل است، گوشمان وِل است، چطور میخواهیم خیالم را کنترل کنیم؟ وقتی زبانمان وِل است، هرچه بخواهیم میبینیم، هرچه بخواهیم میشنویم، هرچه بخواهیم میگوییم و توقع داریم که سر کتاب که نشستیم، همانجا دیگر قشنگ حواس جمع کامل میخوانی، میفهمی، میآیی جلو. خب معلوم است که نمیشود. باید یک جایی آدم جمع و جور بشود.
نمیتواند تفریح کند؟ چون جنبه عقلایی ندارد؟ قطعاً جنبه عقلایی دارد. آن حدیث امام کاظم (علیه السلام) را در همین جلسات بود، خواندیم دیگر. مگر نخواندیم در این جلسه؟ فرمود که کدام جلسه خواندیم؟ جلسه تعالیم بود. خواندیم یک بحث در مورد تفریح کردیم. آقا یادتان است یک بحث در مورد تفریح کردیم؟ این را اگر دوستان زحمت بکشند، فکر میکنم ۲۰ دقیقه در مورد تفریح صحبت کردیم، اگر بشود آن ۲۰ دقیقه را دوستان در بیاورند منتشر بکنند، حالا انشاءالله در میآید. یک بحث ۲۰دقیقهای کردیم توضیح این روایت امام کاظم (علیه السلام) که فرمود: اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید. بعد فرمود که یک بخشیش هم تفریح است و به واسطه این بخشی که به آن سه تای دیگر میرسی. آن سه تای دیگر عبادت بود و رسیدگی به خانواده بود و برادر مؤمن بود و رسیدگی به امور دنیایی بود. فرمود که با این تفریح و استراحت و لذت حلال، وقت گذاشتن در لذت حلال، با این است که میتوانی به آنها برسی.
خب این هم جنبه عقلایی این شکلی پیدا میکند. میروید مثلاً فرض کنید کوهدشت برای استراحت، بدون اینکه معصیتی صورت بگیرد، بدون اینکه آدم خودش را رها بکند، حواسش هم جمع است. اینجا آمدم یک نفسی تازه کنم، یک استراحتی کنم، برگردم به کارم. برگردم به درس. در ورزش میرود، آدم فوتبال میرود، شنا میرود، دوچرخهسواری میکند، میرود میدود. حواسش هست، این سلامت را میخواهم در این تن داشته باشم و به واسطه این سلامت، سلامت فکر داشته باشم. من وظیفه دارم بدنم را سالم نگه دارم. این امانت الهیست، و دستور خداست که باید سالم باشید، باید از این بدن مراقبت کنید که مریض نشود. بدنتان سالم باشد. این مرکب من است. این بدن مریض باشد، من نمیتوانم عبادت کنم، نمیتوانم درس بخوانم، نمیتوانم به اسلام و مسلمین خدمت بکنم. و اینها میشود در واقع هر کدام یک جنبه عقلایی.
ولی اینکه حالا همینجوری الکی بازی، میبینید فرض کنید مثلاً بازی فوتبالی، مثلاً میبینید حالا بازی ایران است مثلاً با کجا بود؟ در جام جهانی. خب جنبه حیثیتی دارد، جنبه ملی دارد. رهبر انقلاب فرمودند: من بازی ایران و آمریکا را نشستم. با اینکه آخر شب، ده یازده شب بود، یک مقدارش را نشستم نگاه کردم. به خاطر اینکه جنبه حیثیتی داشت و رئیس آمریکا کری خوانده بود، گفته بود که مثلاً هرکی این بازی را ببرد، معلوم میشود از میدان سیاست هم او برده است. (جام جهانی از آمریکا باختیم حالا بماند). بعد عرض خدمتتان که او نگاهش دیگر به این نیست که بنشینم فوتبال نگاه کنم کیف کنم. حیثیت ملی مطرح است. این الان آبروی ایران است، آبروی اسلام است، آبروی مردم است. با این دغدغه و با این نگاه بازی را میبیند. یک وقت شما فوتبال را به این چشم میبینی.
یک وقت سریال میبینی به چشم نقد کردن، به چشم تحلیل مسائل سیاسی و فرهنگی. اینها را توجیه هم خوب میکند نفس آدم. میگوید: نه ما قصد آن این است که میخواهیم بنشینیم تحلیل کنیم، ببینیم مسائل فرهنگی کشور. هزار تا کار واجب دیگر داری، الان کار تو نیست که بخواهی بنشینی مسائل سینما را تحلیل کنی. مثلاً "آره، ما یک سوادی میخواهد، یک قدرت تحلیل میخواهد." این همینجور از از تخم آدم سر در آورده. بعد میگوید که میخواهم مسائل کلان فرهنگی را تحلیل بکنم.
بله، در یک جلسه خصوصی بنده متنش را دوستان دادند، دوستانی که در آن جلسه بودند با رهبر معظم انقلاب. کاغذش را ایشان فرموده بودند: "من بنا دارم یک فرصت مبسوطی بزنم، بنشینم یک دور فیلمهای سینمایی این چند ساله را تحلیل کنم." بعد فرمودند که: "وقت نکردم." سال ۹۵، آبان ۹۵ گفته بودند، فرموده بودند که: "برنامهاش را دارم، باید بنشینم یک دور این فیلم سینمایی را همه را کامل نگاه کنم."
خب یک وقت آدم در این موقعیت است، نگاهش این است. به چشم وظیفه نگاه میکند، به چشم اینکه میخواهد مسائل فرهنگی کشور را رصد کند، آسیبشناسی کند. این یک نگاه.
سریالی میآید در فیلیمو اینور و آنور. داستان جذاب ببینیم. بعد چی شد؟ این او را پیدا کرد، این او را گرفت، این میخواست طلاقش بدهد، چی شد؟ خب اینکه نمیشود که! با اینها که دیگر کسی قوه خیال تر تمیز برایش نمیماند. با اینجور فیلم دیدن و با اینجور سریال دیدن و با اینجور رمان خواندن و با اینجور بازی کردن و در این بازیهای گوشی.
همینجور سخنرانی گوش میدهم. خب پدر آمرزیده، تو چند درصد حواست به سخنرانی است، چند درصد حواست به بازی است؟ آن سخنرانی یا مطلب علمی دارد یا مطلب موعظهای و تذکری دارد که هر دو تا اینها منافات دارد با این بازی کردن. تو در حال بازی کردن، نه مطلب علمی را میتوانی شکار کنی، نه تذکر. چون اصلاً ذات تذکر به این است که تو از این حال و هوا باید در بیایی. بازی میکنی بعد داری تذکر هم پیدا میکنی!
بله، این هواپیما ما چون رفت و آمد زیاد داریم، خیلی وقتها میبینم. معمولاً ماهی یکبار یک پروازی داریم. بعد میبینم این بعضی از این جوانها واقعاً آدم دلش میسوزد، اتلاف وقت. این نشسته تا برسد، یک ساعته در گوشی دارد بازی میکند. هرکی نشسته گوشیها را در میآورد، بازی بازی بیخود با گوشی.
حالا فرض کنید که یک وقت هست آدم دارد یک مطلبی میخواند، یک مطالعه میکند، یک خبر سیاسی میخواند حتی. خب آن هم باز خوب است، در جریان امور واقع میشود. احتمال به امور مسلمین دارد، عالم به زمان خودش میشود، سر در میآورد دنیا چخبر است. آن هم مطالب مهم و مفید.
بعضی از این خبرخوانیها پرت و پلات. اخبار بیشکل آنور دنیا. گاو را مثلاً اینطوریش کردند. مثلاً اخبار فان و مسائل سرگرمی و طنز، و هرچی هم بری تمام نمیشود. یک خبر مفید. ما چقدر الان اخبار داریم ناظر به حوزههای علمی و فرهنگی و هیچ کدام از ماها خبر نداریم که الان در سطح دنیا در حوزه علم، فناوری، فرهنگ چه اتفاقاتی دارد میافتد. اتفاقاً اینها را خبر نداریم. درگیر چهار تا اخبار...
حالا الان قضیه فلسطین و اسرائیل، چهار تا خبر مربوط به این قضیه میخوانیم که حالا خب یک قضیه مهمی است. بقیه وقتها که همین هم نیست و همش پرت و پلات. این مسئول آن را گفته و این سوتی داده. آن بچه فلانی آنجا رفته و کیف فلان کس آنقدر قیمتش است و این دست عینک فلانی آرم فلان دارد یا ندارد؟ و این پرت و پلات.
عمری که از ما تلف میشود. کار شیطان را خودم انشاءالله اول از همه متنبه بشوم و بفهمم این را. و غرض این است که اینها مهار قوه خیال میآورد. انشاءالله بر...