معرفی مغالطه «هر بچهمدرسهای میداند...»
کارکرد روانی شرمندهسازی در رسانه و سیاست
بررسی شاهمغالطه «مسموم کردن چاه» با نمونههای سیاسی
تبیین مغالطه «تلهگذاری» و کاربردهای انتخاباتی آن
نقش موجسازی رسانهای در پیشبرد پروژههای سیاسی
ضعف صداوسیما و نبود اتاق فکر منسجم
نقد برچسبزنی واژههایی مثل «اصولگرا» و «بنیادگرا»
مناظره و جدل درباره موضوع حجاب اجباری
ضرورت کار تشکیلاتی دانشجویان برای مهندسی افکار عمومی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
خوب، در مورد «بستن راه استدلال»، مثال اولش را گفتیم، مثال دوم را هم گفتیم، مثال سوم را هم گفتیم و دو جنبه مغالطه آمیز را نیز به طور کامل توضیح دادیم؛ دیگر (چیزی نماند).
مغالطه هجدهم: «هر بچهمدرسهای میداند...». (فرض کنید) یک عده کودک آمدهاند در باغ میگویند: «این سیب و گلابی کجاست؟ (اجازه بدهید) میل کنیم.» وقتی کسی در بحث و جدل، برای اینکه (من) امروز چهار تا مغالطه میخواهم سریع بگویم؛ اصل مغالطات اینهاست. اصل مغالطات، پیش از این سوءتفاهم (هاست). کلاً فکر کنم شصتایی هست. ما از این شصت تا تقریباً چهل تا را دستچین کردیم.
علاوه بر این، فایل (مربوطه) عرض کنم که، فکر میکنم قسمتهای آخر آن خیلی مرتب نشده است؛ در همان (حدود) ۳۵ تای اول مرتب شده است.
در بحث و جدل برای اینکه بفهمانم حرف من خیلی مشخص و استدلالی است، میگویم که «این بدیهی است، خیلی واضح است، اصلاً نباید در این شک کرد؛ هر بچهمدرسهای این را میفهمد.» اینجا شخص مخاطب که نمیخواهد با اعتراض خود، اعتراف کرده باشد آنچه را کودکان و بچهمدرسهایها میفهمند، درک نمیکند. به ناچار مجبور میشود که ساکت بنشیند و دَم نزند و در صحت آن مطلب شک و تردیدی روا ندارد. طرف میگوید که «هر بچهمدرسهای این را میفهمد.» من اگر بگویم «من نفهمیدم»، (آبرویم) چون از بچهمدرسه بدتر است، آبرویم میرود دیگر. برای حفظ آبرو، این کار روانی، آن جنگ روانی اصلاً همین است. جنگ روانی همین است که شما یک حریم روانی پشت مطلب، پشت حرفت درست میکنی. طرف به خاطر آن حریم روانی، درگیر با مطلب نمیشود.
آیا عنوانی میگذاریم که میشود مغالطه «تلهگذاری و مسموم کردن چاه»؟ گاهی نیز تخریبی میکنی، گاهی تعریفی میکنی. «هر که این را قبول داشته باشد فلانی است.» (این) راه استدلال است. گاهی «هر که قبول نکند فلانی است.»
چگونگی کارکرد روانی مغالطه: در این مغالطه، شخص به جای برهان و دلیل و پیش از ارائه دلیل، سعی میکند بداهت و وضوح مسئله مورد بحث را مفروض و مقبولیت آن را از سوی مخاطب مورد تأیید قرار دهد؛ اما نه از طریق متقاعد کردن منطقی، بلکه از راه ایجاد ترس و شرمندگی. اصل شرمندهسازی، هم در سیاست و هم در رسانه، اصل فوقالعادهای است. اصل شرمندهسازی: کاری میکنی که طرف رویش نشود موضع بگیرد، رویش نشود مخالفت بکند، رویش نشود حرف بزند و او را از میدان به در کنیم؛ که فوقالعاده در این کارها (مؤثر است)، چه برای همراهسازی کسی، چه برای حذف کسی که با (آنها) همراه نیست. انتقادی میکنی، (ولی) برمیداری (او را) میآوری. یک آبمیوهای بهت میدهد، میبرَد میگردانَدت.
انگار هم زیاد (میکنند). یکی بود توی جلسه هیئتی دیدم. پشت در جلسه، صدایی میآمد: دریوری و داد و بیداد و سروصدا و اینها. بعد فهمیدم یکی پشت در هیئت، در کوچه، دارد توهین خیلی بدی (میکند). بعد آمدم و بعد یکی دو روز به یکی از بچهها گفتم: «شماره فلانی را بده.» گفت: «نه حاجی، ما خودمان درستش میکنیم، شما ولش کن.» گفتم: «شماره را بده.» (و من به او گفتم:) «غلط کردم! سلام فلانی، اگر اشکالی، ایرادی، چیزی است، به خودم بگو عزیزم، چرا میروی جای دیگر (میگویی) شما؟» (او هم) گفت: «حاجی، من نوکرتم، من غلط کردم.»
این کلاً خوب است. یک اصل تربیتی است؛ یعنی انبیا از این روش استفاده میکنند. طرف را در موضع خجالت و حیا قرار میدهند. ولی خیلی وقتها (قرار گرفتن) در موضع حیای عاقلانه است، خیلی وقتها در موضع حیای احمقانه است. حیای احمقانه این است: چهار تا عنوان برایت میسازد که اگر حرف بزنی، بشوی آنها. و از خجالت اینکه جزو آنها نشوی، سکوت میکنی. (مثل اینکه بگویند:) «میشوم تندرو، دلواپس و بچهمدرسهای، بیشناسنامه و عصر حجری و بیسواد.» و (بگویند:) «مذاکره چه میفهمم یعنی چی؟» و (بپرسند:) «از دنیا چی سر در میآورم؟» و من هم رویم نمیشود اگر حرف بزنم، امشب جزو آنها (محسوب) میشوم؛ یعنی یک تعریف پیشتعریف کرده است.
قالیباف آمد یک همچین کاری بکند، در انتخابات اخیر (96). «(مخالفین) چهار درصدی» (را خطاب قرار داد و این تعریف) نگرفت. (مغالطهاش) نگرفت، چون آنور (میگفتند) «دیوارکشی و اعدام و فلان و اینها، آیتالله قتلعام» و اینها، خلاصه...
یا مثلاً الان کارکرد روانی که دارند ایجاد میکنند برای آقای رئیسی که بشود رئیس قوه قضاییه. نمیدانم دیروز رصد کردی، یک موجی شروع کردهاند. این هنر است دیگر! ما این هنر را نداریم. ما (میگوییم) «خیلی رئیسی آمد، چی شد، فلان؟» خب، موج را که انداختند. من که نمیتوانم بیایم مخالف موج بایستم. من هم چهار تا زاویهاش را میگیرم ببینم کجاهاش «آخوندیه» و با آیه و روایت میشود (حمایت کرد). (همینالان) «رگبار (انتقاد از) رئیس قوه قضاییه»! او از قبل میگیرد «رگبار» را. میخواهند «رهبرش» کنند برای رقابت با روحانی؟ جای دیگر نبود؟ کسی دیگر نبود؟ میخواهد بیاید مخالفین را قلعوقمع بکند؟ الان این پنج تا (مورد) را لااقل در فضای توییتر، خصوصاً و اینستاگرام، گفتند. عرض کنم که این موج ایجاد میکند حامی ریاست قوه قضاییه ایشان. این هنر فوقالعاده است که از قبل میداند اگر فلان اتفاق افتاد (این) طرح است، دیگر. این برنامهریزی است که ما نداریم. از قبل میداند اگر فلان اتفاق افتاد، چه موج رسانهای باید برایش ایجاد کرد. اتاق فکر که میگویند، کارش این است: فکر بکند. ما حتی در صداوسیما هم این را نداریم. صداوسیما نمیداند (چطور عمل کند)، پرت است. دیماه پارسال شلوغ شده بود، نمیدانست باید چهکار کند.
ما یک مقالهای نوشتیم؛ یعنی خودمان بین جمع رفقای رسانهای که یک گروهی بودند در تلگرام، از رؤسای شبکهها و بچههای فعال (حضور داشتند) که البته ما از گروه لِفت دادیم و بیرون آمدیم. عرض کنم که چون خیلی وقتها حرمتها رعایت نمیشد. عرض کنم که در آن گروه بحث شد: «آقا، چهکار بکنیم؟» مسئولین روزنامهها و شبکه افق و شبکه 5 و شبکه 3 و شبکههای مختلف و برنامهسازها و تهیهکنندهها، یک جمع 300 نفره بودیم که خیلی از اینها را شما میشناسید. بعد اینها گفتند: «آقا، بیاییم بگوییم مثلاً سپاه فلان کار را میکند، آستان قدس این کار را میکند.» گفتم: «نه، (بهتر است) یک جمله از روز اول سال آقا فرمودند: «نظام کارآمد است، دولت سعی کند کارآمد (باشد).» گفتم: «آقا، حساب نظام را از دولت جدا کردن، این هم (باید در) موج رسانهای بگیریم.» حالا الحمدلله تا غروبش اتفاق افتاد. در صداوسیمای رفقا، موجش را ایجاد کردند. خود ما یک مقاله نوشتیم که خودش خیلی «وایرال» شد و زمینه همین مقالهها، فضا را ایجاد میکند؛ یعنی یکی باید اول بایستد، فحشش را بخورد، بقیه دنبالش بیایند. «آدم اولیه» خیلی مهم است.
عرض کنم که سیستم «علیاصغری» فوتبال را شنیدهاید: «بکش زیر توپ»؟ اینجوری است: اگر اینجور شد، این کار را میکنیم؛ اگر آنجور شد، آن کار را میکنیم؛ اگر اینجوری شد، این موج را میرویم؛ اگر آنجور شد (آن موج را). شما در فضای دانشگاهی خودتان، مگر دانشجو پیشران نیست؟ (مگر) گفتمانساز نیست؟ الان رصدتان از فضا چیست؟ الان چه اتفاقی میافتد؟ چه موجی باید ایجاد بکنیم؟ به نسبت مشکلات دانشگاه داریم چهکار میکنیم؟ به نسبت مشکلات شهری داری چهکار میکنی؟
مشهد هم شهر فوقالعاده استراتژیک کشور است؛ از برخی جهات از تهران مهمتر. چون یک امام جمعه ثابت دارد که تهران ندارد، (مگر) امام جمعه مواضع ثابت دارد که تهران ندارد و قم هم حتی ندارد. و یک امام جمعه رسانهای دارد که همیشه خطبههایش تیتر یک روزنامههاست. (هیچ) شهر دیگری این را ندارد. و رقبای اصلی رئیسجمهور هم سه نفرند که هر سه تا مال مشهدند: قالیباف، آقای جلیلی، آقای رئیسی؛ هر سه تا مشهدی هستند. یک شهر فوقالعاده استراتژیک! نه تهران اینجوری است، نه قم. خب، حالا طرح شما چیست؟ (باید) حرف را بزند، فحش را بخورد، بعد ما بیاییم (بگوییم) «احمد (مثلاً) کار خوبی نبود، معتدل است، خیلی باکلاس حمایت بکنم.»
بعد شما چون موج رسانهای نداری، مجبوری وقتی هم دارند آتش میریزند سر (آقای) علمالهدی و (آقای) رئیسی، باید تکتک افراد «گُلدرشتت» بیایند موضع بگیرند. در حالی که رقیب این کار را نمیکند، موج ایجاد میکند؛ (و میگوید:) «فلانی و فلانی بیایند موضع بگیرند.» موج از قبل هم دارد که اگر این اتفاق افتاد، چه را باید در جامعه بدمیم؟ اگر رئیسی خواست بشود رئیس قوه قضاییه، باید چه سوژهای، چه تبیینی داشته باشیم؟ بعد علت بتراشیم برای این حکم رهبری. باید تبیین بکنیم، باید زاویه بدهیم، باید جهت بدهیم، باید فکر را از یک زاویه خاصی، دید را از یک زاویه خاصی بیاوریم روی رئیسی. (مثلاً) زاویه اینکه «میخواهند رهبر آیندهاش کنند، میخواهند فلان کار را بکنند، میخواهند اِل کنند، میخواهند بِل کنند.» زاویه را عوض کنید.
(در مورد) مقاله نوشتیم. کیا نمیخوانند؟ شما نمیخوانید. کلاً احسنت! بچههای خوبی! بله. خب، پس اکثریت نمیخواند. در تلگرام، در ایتا، در سروش درجا میگذارند دیگر. عرض کنم که و صد جای دیگر، بدون نام دیگران هست. الحمدلله خدا را شکر میکنم که اینقدر اثرگذاریم در جامعه. (مثلاً) تکستهایی که در تلگرام (منتشر میشود). مقاله، یک تکست، مثلاً آنی که (میگوید) «رژیم آخوندی عرضه دیکتاتوری هم ندارد.» تبیین است دیگر؛ از یک واقعه. یک واقعه «توپ» این شکلی الان گیر ما افتاده.
دیروز رهبر انقلاب یک جمله فوقالعاده طلایی (گفتند). و شما ببینید چقدر ماها تعطیل، بینظیریم ما! یعنی یکی از معجزات انقلاب و اسلام این است که با وجود ماها زندهمانده؛ یعنی ماها پای کاریم و این هنوز مانده است. و آنجور آدمهای شیاد و حقه باز آنور دارند میزنند و هنوز نتوانستند کاری بکنند. این اگر معجزه نیست، چیست؟ دیروز رهبری یک موضعگیری طلایی گرفتند در مورد نوع مواجهه خودشان با ریاست (جمهوری). آن فیلمی که از رهبری ایشان پخش شد و کاری که (یک) کار رسانهای سنگینی که انجام دادند. الان باید یک کار رسانهای اینور (هم) برود. رهبری آمده خودش اعلام کرده: «من در توانم نیست، عرضه ندارم، رهبر نمیخواهم بشوم.» و دیروز آمدند گفتند: «من رئیسجمهور هم نمیخواستم بشوم، اصرار امام (بود).» تبیین است دیگر، زاویه است دیگر. چهکار میکند؟ یک واقعه را که این واقعه کاملاً صد به نفع شماست، (و) بُرد خوبی در جامعه (دارد)، میروی گفتمانسازی بکنی، فرهنگسازی بکنی. آن (طرف) میآید یک زاویه دیگر بهش میدهد: «چقدر این آدم سلامت نفس دارد، چقدر قدرت کنترل دارد، چقدر خودساخته است، چقدر رهایی از حب ریاست (دارد)!» (باید) پردازش بکنی (تا بگویی) «خودش اقرار دارد که من رهبر موقتم، عرضه ندارم، (تا) بندهخدا را به رهبر (تبدیل) شود!» این کاری بود که کردند دیگر. فیلم رهبری پارسال یادتان هست یا نه؟ یا در درس ایشان عذرخواهی که ایشان کرد و مطلبی که طرح شد و نوع مواجهه با آن شاگرد. بعدش چه خوانش رسانهای باید پشتبندش بیاید؟
نماز جمعههایمان، امام جمعه محترم (میآیند و در آن) ساعت (که صحبت میکنند، میگویند) «رهبری من آخر هفته این را و این را فرمودهاند.» (این) مخاطب بدی برای آن چیزهایی (است) که نفرمودهاند. چهشکلی باید زمینهسازی کنیم که بفرمایند؟ «عمار» که میگویند این است. عمار... واقعاً تعطیل است جبهه انقلاب! یعنی من تعارف ندارم، خیلی وضعمان خراب است. تولید نیروی انسانی و تربیت نیروی انسانی. چند نفر میآیند وقت بگذارند که نیروی انسانی تربیت بکنند؟ آنهایی که وقت میگذارند، یعنی وقتی که این بابا گذاشته را به آن بها بدهند، پشتش را بگیرند؟ (فقط) شده کارهای دهنپرکن، رزومهای، گزارشی: «10 تا همایش رفتیم، 100 تا جلسه گذاشتیم، 50 تا چیچی چاپ کردیم.» بودجهها هم سر اینها دارد میرود. چقدر نیرو دارد تربیت میشود؟ نیرو نمیخواهد تربیت بکند. فقط طرف در حد غریزه بفهمد، «حَلّه»! چون استدلال و منطق که پشتش نیست. فقط میخواهد به یکی بگوید: «آقا تو لخت باشی بهتر است یا با سند (حرف بزنی)؟» میگوید: «آره، لخت باشم بهتر است.» منطق نمیخواهد که! پَخت (است).
الان راهکار عملی شما برای این قضیه ششم دانشجویان ایرانی چیست؟ (این) خیلی تکرار (شده). یک جلسهای ما انشاءالله اوایل دیماه، یک دو جلسه یک ساعت و نیمه داریم؛ سه ساعته. عرض کنم که موضوعش هم این است: «نقش تشکیلات در مهندسی افکار عمومی». آن بحث را انشاءالله حتماً گوش بدهید. آن بحث که انجام شد، انشاءالله منتشر میکنیم. آن را گوش (کنید).
کتاب «سازمان پیامبری امام» تقریباً همین است. آن را هم اگر فرصت کردید بخوانید. البته مشهد نیست الان کتاب. بله، شاید بعضی دوستان داشته باشند این کتاب سازمان پیغامبری. موضوعش همین است که تا وقتی کار تشکیلاتی نباشد، گفتمانسازی و کار رسانهای این شکلی معنا پیدا نمیکند. بله، من توقعم یعنی نگاهم این است، یعنی برداشتم این است که اگر دانشجوها بتوانند کار تشکیلاتی قوی و منسجم و هماهنگ بکنند، قطعاً یک اثر فوقالعاده در جامعه ایجاد خواهند کرد و گفتمانسازی خواهند کرد.
کتاب از رهبری آوردم که آقا میفرمایند: «به این کار نداشته باشید که مسئول کیست.» محمد! غصهمان این است که فلانی (به مجلس برود). ماتم گرفتیم برای دور بعد «کیا نماینده مجلس مشهد (میشوند؟)». اینها مهم نیست. تو اگر گفتمان را ساختی، هر مسئولی که بیاید، مجبور است این گفتمان را پیاده کند؛ با آن گفتمان. و دانشجو میتواند بسازد. دانشگاه فردوسی میتواند بسازد. دانشگاه فردوسی قطعاً یکی از پنج دانشگاهی است که در ایران میتواند جریانساز (باشد). (دانشگاه) توسان خراسان رضوی قطعاً در نیمه شرقی کشور (نیز همینطور). (ولی) قطعاً برنامه داریم، نه طرح داریم، نه لیدر داریم، نه هماهنگی داریم، نه انسجام داریم، نه همدیگر را قبول داریم. دلسوزی داریم، نه فداکاری داریم، نه تلاش داریم. همه درس داریم، مشق داریم، پروژه داریم، امتحان داریم، مشکلات برجام. بسوزانیم، آتش بزنیم و دو تا ماجرا هم، دو تا سوژه هم بدهیم دست طیف رقیب. کار هماهنگ و زیرپوستی نداریم.
خوب، بگذریم، بریم. «هر بچهمدرسهای هم میداند که عادت کردن انسان به هر چیزی مانع رشد و تکاملش است. بنابراین لازم نیست در این باره بحث کنیم که انسان نباید به هیچ چیزی حتی به کارهای خوب عادت (کند).» مثال این (قضیه) یک حساب دو دو تا چهار تاست. هر کودکی آن را درک میکند که وقتی جامعهای با تورم شدید روبهرو (است)، دولت باید آزادی بیشتری به مردم و مطبوعات بدهد و نسبت به آنها (رویه) سختگیرانه (نداشته باشد). سال 94 من کامل تدریس کردم (این) مغالطه را. همه مثالها را آنجا گفتم. حالا که مردم در فشارند، جاهای دیگر را باز بگذاریم که یک کمی (مردم) احساس آرامش و نشاط کنند. این حقایق را به عنوان امر بدیهی تلقی میکنیم و نیازی به اثبات آنها (نیست). (کسی که) مخالفت کند (احمق است).
مثال سیاسی: (1) «قبول نکردن اینکه برای دور زدن تحریمها باید روابطمان را با تمام کشورهای جهان توسعه بدهیم، از روی بیسوادی (است).» جالب است مثالها قدیمی است ولی کاملاً بهروز. «این را همه کارشناسان میدانند و به آن اذعان میکنند.» (2) «حتی بچهمدرسهای هم میداند برای چیدن میوه برجام باید مدتی صبر (کرد).» (3) «دانشجوی ترم اول اقتصاد هم میداند که برای خروج از رکود و تورم باید سرمایههای خارجی را وارد چرخه تولید (کرد).»
بعدی، «مسموم کردن چاه». (این) شاهمغالطه است با من، بزرگوار! خیلی مغالطه شاخی (است).
کسی ادعایی میکند برای جلوگیری از اعتراض و مخالفت دیگران، صفت مذمومی را به مخالفان آن ادعا نسبت میدهد. به این ترتیب، همه آنها را قبل از اینکه سخنی گفته باشند، در جای خودش مینشاند. چون اگر کسی بخواهد سخنی در اعتراض به گوینده مطرح کند، گویا خودش را به عنوان مصداقی برای آن صفت مذموم معرفی کرده است.
«هر کس به جز افراد بیهنر و مخالفان رشد فرهنگی قبول دارد که در کشور ما بودجه بسیار کمی به فعالیتهای هنری اختصاص مییابد.»
«آمنوا کما آمن الناس؟ قالوا کما آمن السفها؟»
«گدا گوزولا و بیسوادها و احمقها و متحجرها»! این هم که معروف است، ماجرای «لباس پادشاه».
افسانه قدیمی (اینگونه) آمده که پادشاهی برای مراسم یک جشن خاص به یکی از خیاطهای مشهور دستور دوختن لباس داد. آن خیاط پذیرفت و (به) پادشاه گفت که «من این لباس را با بهترین کیفیت میدوزم؛ اما این لباس دارای یک صفت سحرآمیز است و آن اینکه تنها افراد حلالزاده میتوانند آن را (ببینند).» در غیر این صورت، «هر کس (به) لباس نداشتن پادشاه اعتراض کرد، باید در حلالزاده بودنش (شک کرد).» (یعنی) تهدید (میکرد).
(مثل) «هر کس... آن کس که در ولایت علی شک دارد، با مادر خود در میان بگذارد.» کلیاتش درست است. بحث حرامزادگی مخالفین اهل بیت کلیاتش درست است. ولی ماها تا طرف یک چیزی میگوید (مثلاً در مورد) زیارت عاشورا، یک نظری داده، گفته «آقا برای من اثبات نشده که این (ماجرا) تو قم بستنش.» بزرگوار! تیپ ولادتش مشکل دارد. مشکل از نطفه است. «اگر نطفهات پاک بود، از این حرفها نمیزدی.» (مثل) عالم بسیار بزرگ (مرحوم) آیتالله خوشبخت در مورد حضرت رقیه یک نظری گفتند چند سال پیش. چه کردند با ایشان؟
جارچیان در شهر جار زدند و این خبر را به اطلاع همه مردم رساندند. در روز جشن، خیاط لباس نامرئی را به تن پادشاه کرد. اما پادشاه جرئت اعتراض نداشت و بدون مخالفت از خیاط تشکر کرد. در بین جمعیت مردم، هر کدام به نوبه خودشان از حُسن سلیقه خیاط و زیبایی لباس تعریف و تمجید میکردند. شاید (اگر) میگفتی «آقا تنش نیست»، میگفت: «تو حرومزادهای! مشکل از حرومزادگی است.»
مثال چهارم (مسموم کردن چاه): «همه افرادی که شخصیت سالم و رشدیافتهای دارند، با آموزش مختلط دختران و پسران در مدرسه موافقند.» (یعنی) «آنهایی که در مسائل جنسی دچار عقده حقارت میباشند.» مشکل از خودت است که داری مخالفت میکنی. بله.
مثال سیاسی: (1) «مردم در همهپرسی حضوری گسترده خواهند داشت. اینها با دل و جان پشت سر رئیسجمهور خود قرار دارند. البته شمار اندکی هم هستند که با این همهپرسی مخالفت خواهند کرد؛ یک مشت بیسواد از جای خاص تغذیه شونده. اینها تنها گروهی (و) افراد مرتجعاند که به دنبال جاروجنجال (هستند).»
(2) «من با اینکه رهبران مذهبی محافظ شخصی داشته باشند مخالفم. فراموش نکنید که اولین کسی که در اسلام محافظ (داشت) معاویه (بود).» (این هم) «مسموم کردن چاه» است.
(3) «بسیار رأی، بسیار (مؤثر است).» «هر که به جز آدمهای بیبندوبار و لاابالی به این امر اذعان دارد که باید اینترنت را فیلتر کرد.» (از) مغالطاتی که بعضی حزباللهیها (استفاده میکنند).
(4) «هیچکس در شکوه و عظمت ایران باستان شک ندارد، مگر یک وطنفروش خائن.»
(5) «همه افراد جز کسانی که در مسائل جنسی دچار...» (جمله در اصل متن ناتمام است).
«تنها یک مرتد و بیدین میتواند با طرح حفظ جزء سیام قرآن در مدارس ابتدایی مخالفت کند.»
(در مورد) روایت کیارستمی از اشعار حافظ: «روایتی مدرن، مینیمالیستی و ساختارشکن از این اشعار که شاید با ذهنیتهای کهنه، تنگ و قالبی جور در نیاید.» (اینگونه افراد) میگویند «انحصارطلب، کهنهپرست، (و) جمودگرا (هستید)، متحجر.» از این تعابیر. و (بعد) داد (میزنند) «اصولگرایان و بنیادگرایان!»
«اصولگرایان» خودش مغالطه (از نوع) اشتراک لفظی دارد. «اصولگرا» به دو معنی (است): یک «اصولگرا» داریم به معنای اینکه (پیرو) یک سری اصول منضبط، اصول عقلایی (است). یک «اصولگرا» داریم یعنی به یک سری مسائل خودساخته و خودبافته و بنیادگرا (اعتقاد دارد). که اینها میگویند دقیقاً در غرب به معنای همین «اصولگرا»ست. عقلش را بسته روی یک سری اصول است که خودیافته است و خودبافته است و حاضر نیست در فراتر از آنها بیندیشد و در مورد اینها اجازه نمیدهد کسی باهاش بحث بکند. «دوگماتیسم»ی که میگویند همین است. طرف دوگماتیک است.
بعد جالب است، «اصولگرا» واژهای است که اشتراک لفظی دارد. بیبیسی هر وقت میخواهد «اصولگرا» را بگوید، میگوید چی؟ میگوید «طبقه محافظهکار و بنیادگرا.» حالا اگر فرصت بود، امروز که وقت نمیشود، بعداً یک روزی شاید بنشینیم خود بیبیسی را با همدیگر تحلیل بکنیم. خوب است، تکتک بنشینیم (و کارهایش را ببینیم). خود مستندهایش که فوقالعاده است؛ عالی، عالی. یعنی خدا دو تا از اینها روزی ما بکند؛ از این مستندسازهای بیبیسی و من و تو. بس! نمونه خیلی خوبند اینها. خدایی عالی مستند میسازند.
«اصولگرایان و بنیادگرایان و پاسداران قلمرو شعر کهن فارسی» را درآورد. محسن حججی برود تکهتکه بشود، ما بتوانیم برند رسانهای اینور تولید بشود، یک موجی بیفتد. اما «بدون شک برای همه کسانی که دوست دارند با رویکرد مدرن و غیرمتعارف با ادبیات کهن فارسی مواجه شوند، اثری جذاب و شگفتانگیز است.» حالا هر که نقدش بکند، میشود یک آدم کهنهپرست، بنیادگرا، متحجر. «از هنر چی سر در میآوری؟» و این حرفها.
(8) «فقط بچههای شیطون و تنبلاند که ریاضی را دوست ندارند.»
(9) «اگر ناظم مدرسه نباشد، بینظمی، آشوبگری همه جا را برمیدارد و بچهها همدیگر را میکشند.» (بعد) بهش انتقاد میکنی: «آقا چرا بچه را میزنی؟» میگوید: «مرد حسابی! من یک روز با چوب اینها را نزنم، همدیگر را تکهتکه میکنند.» (این هم) مسموم کردن (چاه).
(10) «هر که با اسباببازی جدید رضا بازی کند، بچهندید بدید و عقدهای است.»
(11) بعد اینها الان ما اینجوری میگوییم میخندیم. مثلاً اینهایی که طرفدار حجابند و مبلغ حجاب. میرود یکی از اینها را پیدا میکند که یک جایی به زور سر یکی، با یک وعدهای، با یک وعده دروغی (مثلاً) دو تا فوتبالیست، بازیکن، ورزشکار اینها بودند. یک وعده خالیبندی داده، چادر سر اینها کرده. حالا چند دههزار نفر دیگر چادری کرد. همین یک دانه را که بسازند، بس است. طرحش این است: (آن) چادرهایی که این سر ملت کرده، (با) حقهبازی بوده. وعدههای الکی. یک دانه مورد پیدا میکنم، یک مداح پیدا میکنم، پول میلیاردی گرفته. یک آخوند پیدا میکنم، فلان کار را کرده. یا قاری پیدا میکنم، فلان کار کلاس قرآن، کلاس فلان. یکی که یک ماجرایی برایش درست کند، کلاس قرآن یکهو 80 درصد کلاسهای قرآن جمعیتش کم میشود. (این هم) مسموم کردن چاه.
اولش اینکه ما خودمان آسیب نبینیم. اول این بحث برای این است، بعد (باید) بلد باشیم در فضای مجازی و در فضای رسانه کار بکنیم (و) موج را برگردانیم. خیلی قشنگ میشد موجها را ایجاد کرد. با همین پولهایی که گرفتند قرار بود بروند برای کرمانشاه کار بکنند، نکردند. قشنگ میشد یک موجی برای اینها رفت. البته نه به نحو مغالطه. در این حدش که منطقی است.
«هر که اینجوری است، فلان. لجبازی نکن. ساز مخالف نزن.»
«فقط باید یک بچهپرحرف و غرغرو باشی با بقیه مخالفت (کنی).»
«دستور دادن درست نیست؛ چون والدین کودکآزار هستند که امر و نهی میکنند.»
«کسانی که نظام یا مذهب ما را قبول ندارند، مشتی انسانهای دنیاپرست و حیوانصفتند که مادیات چشمشان را کور کرده و آنها را به حیوانیت کشانده است.» (این را) منصفانه از دو طرف میگویم.
«(شما را) بیاورم در قالبی که کسانی که نظر و عقیده ما را قبول ندارند، عدهای ساندیسخور مفلساند.»
«رأی میدهند، راهپیمایی...»
«اگر به اندازه نوک سوزن عقل و شعور داشته باشی، با نظر من مخالفت نمیکنی.»
«تنها حامیان فاشیستند که به دنبال مبارزه و جهاد میگردند.»
مسموم کردن چاه، دیگر من روی مثال نمیروم چون میخواهم یک نیم ساعتی مناظره داشته باشید. قشنگ با همدیگر کشف بکنیم مغالطات در گفتگوها.
20. تلهگذاری: نقطه مقابل مسموم کردن چاه است. آنجا به مخالفین صفت مذموم نسبت داد تا کسی اعتراض و انتقاد نکند. اینجا یک صفت مثبت و ممدوحی را به موافقان یک مدعا نسبت میدهد.
«همه موافقین (موافق) این طرح، اساتید دانشگاه، رؤسای دانشگاه (و) آدمهای باکلاساند.» برو ببین اینها کیند؟ «کیا به فلانی رأی دادند؟ مراجع با کیند؟ علما با کیند؟»
«نتیجه کار سحرخیزان بود.» شما الهیات خواندید؟ «ما بیست سال تیم قبلی مذاکرهکننده تخصصش الهیات بود. این تیم مثلاً تخصصش فلان است. (شما) سیاست چه میفهمی؟ چند سال سابقه داری؟ چقدر کار کردی؟ (حتی) رانندگی (هم نکردی!).» تا مخاطب برای اینکه خودش را مشمول آن صفت معرفی کند، آن مدعا را بپذیرد.
معمولاً این مغالطه به صورت ترفندی برای قبولاندن یک طرح یا پیشنهاد در میآید. به این ترتیب که گوینده یا نویسنده، به مخاطبان خودش میگوید «شما دارای فلان صفت خوبید، پس این طرح یا پیشنهاد را (بپذیرید).» «بابا! همه نخبهها اینجوریاند. همه نخبهها فرار میکنند.» (اگر) فرار نکنی، پخمهای! بله.
یک مثال از این مغالطه برای پرهیز مخاطبها از عقیده یا گرایشی هم استفاده میشود. به این ترتیب که شخص میگوید: «چون شما فلان صفت خوب را دارید، پس از شما بعید است که فلان حرف را بزنید.» «معتدلی! باسوادی! میدانستی! شما آدم متخلقی! میدانستم روی شما یک حساب دیگری باز میکردم.»
حالا اینجا فکر کنم آوردم حضرت صالح را: «کُنتَ فینا مَرجُوًّا مِن مَرجُوٍّ». یعنی «مورد امید ما بودی.»
یکی از اقوام ما وقتی مطلبی (شده بودیم)، (میخواستم) بگویم (که) «کی را میشناسمتون.» ایشان من را کشید کنار و خیلی با زبان لیّن و مهربان (گفت): «ما به تو امید داشتیم. تو بری (و) آخه چرا به این نتیجه رسیدی بری آخوند بشی؟ اول که معمم شده بودم، آخه چرا با خودت این کار را کردی؟ چرا با آینده تو؟ حیف بودی! این خیلی کار روانی فوقالعاده (است)، خیلی اثر دارد. امید داشتیم تو دکتر بشی، مهندس بشی، آدمحسابی بشی، رفتی آخه کار بود؟ چون دیگر (کاری) نبود دعا بنویسی، چهکار بکنی؟ (مثل) دعانویسها شدی، مردهشور (آخوندها!).»
یک روزی از (فیلم) حسن آقامیری گذاشتم براتون. حسن آقامیری آن صحنهای که میگوید «همه دروغ میگویند.» یادتان هست؟ چند تا آخوند نشان میدهد. یک آخوندی دارد سخنرانی میکند، بعد مردم دارند اللهاکبر میگویند. دارد میگوید «همه منافق، دروغگو.» بعد در مجلس دارند (یک) کار رسانهای دیگر. واقعاً تیم قوی. عرض کنم که و اینها میشوند آدمهای «فراجناحی». «(اگر) جناحبندی کنی، مخاطبت را از دست میدهی، ریزش میکند.» آره.
بعد جالب است، همین بزرگوار یک جلسه افطاری با فیلمش را داشتم میخواستم بهتان نشان بدهم، دیگر وقت نمیشود. جلسه افطاریه. بعد برای طلبهای تهران، آقایان روحانیون و طلبهها (میگوید): «نباید جناحی باشید. اگر میخواهید بین مردم محبوبیت (داشته باشید).» حالا خود این آدم، این آدم که میگوید «مردم بین وکیل و قاضی یکی را انتخاب میکنند.» بعد اینکه رأی آورده، آمده میگوید که «طلبه خوب، فراجناحی باشد.» (میگوید) «جناحی باشید.» مردم (؟). آقای (تازگی) از دنیا رفته که تهران بوده و طرفدار اینها بوده، کلی از او تعریف میکند. طباطبایی یک جاییشان خالیه. «این مرد بزرگ فلان بود، علم عجیب و غریب.» خلاصه با این برند «فراجناحی» شما «مثل پدری برای همه.» پدر داشته باشی؟ خب، پدر هم باشم، بالاخره بچه غلطی کرده که تو گوش یکی (بزنم). گوشش (را بگیرم).
دیگر اسمش چی بود؟ «تلهگذاری». «از شما بعید بود این حرف!» «از شما توقع این کار را نداشتیم!» شما شخصیت علمی میدانستیم! «شما جایگاه دانشگاه (و) فرزند حوزه و دانشگاهی!»
اشکالش کی (است)؟ وقتی که جای استدلال را بگیرد. صرف اینکه بهش این حرف را بزنی اشکال ندارد ولی وقتهایی برای اینکه طرف را رام بکند، استدلال را بگیرد، درست شد. اگر جای استدلال را گرفت (اشکال دارد).
مثال اول: «پیشنهاد من برای نام شرکت پوپک است. من میدانم که اهل ذوق و ادبدوستان حاضر در جلسه به این نام رأی مثبت خواهند (داد).»
(2) «قربان هیکل ورزشکاری و مرام پهلوانی (ات). این اثاثیه را اشتباه آوردم اینجا.»
«انکَ لانتَ الحلیمُ الرشید.» آخه ای شعیب! «تو آدمحسابی بودی بین ما. حلیمی، رشیدی! آخه این حرفها چیست میزنی؟»
مثال سیاسی (تلهگذاری): (1) «رئیسجمهوری که با تیزبینی و درک صحیح شرایط، به عنوان اولین فرد بنیانگذار کبیر انقلاب را به عنوان امام خطاب کرد، دقیقاً حرف یکی بود.» «آرمانهای امام را زیر پا نمیگذارد و با استکبار (نمیجنگد).» (سؤال میکند:) «کی بود اولین کسی که به امام خمینی (لقب) امام گفت؟»
(این را) فتحاللهزاده در گفتگوی تلفنی با فردوسیپور در برنامه 90 گفت.
(2) «شما که انسان صادقی هستید، گزینههای نظرسنجی برنامه را تغییر دهید.»
(3) «من پیشنهاد فلان را دارم و میدانم که فرهیختگان و خردمندان با نظر بنده موافقت میکنند.»
یکی از اساتید ما را تماس گرفته بودند از طرف شبکه 4 چند سال پیش. شبکه 4، برندش این است: «شبکه فرهیختگان.» (با طعنه) خیلی شوخ! گفته بودند که «ما از طرف شبکه 4 تماس میگیریم. شبکه فرهیختگان. خواستیم نظر شما را نسبت به این شبکه بدانیم.» ایشان گفتش که «ما در خانه هیچ وقت شبکه چهار نگاه نمیکنیم، همیشه سه و (یا) دو نگاه میکنیم. اگر میخواهی نظرم را نسبت به شبکه 3 (بدانی، بگو).» خودش یک مغالطه است دیگر. (یعنی) «یعنی اگر فرهیخته باشی، موافق (این) شبکه (هستی). اگر موافق نیستی، اینجا گروه آدمهای فرهیخته است، جای شما نیست اصلاً.» روشن است.
«جز انسانهای پاکدل و مظلوم، کسی با عقیده ما موافقت نمیکند.»
بزرگوار میگوید که «انسانهای پاکدست و عدالتخواه با ما (هستند).» (و به مخالفین میگوید:) «شما در مملکت به هر که مخالف ماست، (چه میگویی؟) آدمهای شیاد، شارلاتان یا کثافتکاری کردهاند، فساد دارند. بچههایم دزد نیستند. اگر من هم بچههایم دزد بودند که میشدم مثل آقای فلانی و فلانی.»
(این را به) کار نداشتن آقای سید حسن روحانی (ربط میدهد).
«از شما دانشجویان بااستعداد بعید است.» (اگر) بگویم «الان باید بگویم که فعالیتهای سیاسی...» (جمله در اصل متن ناتمام است).
(6) «از شما جوانهای بااخلاق بعید است که با سنتها مخالفت کنید.»
(7) «میدانم که افراد بافرهنگ به بنده رأی خواهند (داد).»
(8) «تمام انسانهای (با) ولایتمدار با معرفی این شخص به عنوان وزیر کار و امور اجتماعی موافقند.» (این) بابا مرزهای استدلال (را) این بزرگوار یکتنه جابهجا کرد. در مجلس میخواست رأی بگیرد برای آن وزیر. گفت: «یک خانمی به من گفته من روزی دو رکعت نماز برای فلانی میخوانم. آیا این برای شما کافی نیست؟» (این) تلهگذاری (است).
«تمام انسانهای مدرن و بهروز بر گسترده شدن شبکههای اجتماعی تأکید میکنند.»
«همه مراجع نظرشان به فلانی (است).» «همه علما (موافقند).» (این هم) تلهگذاری (است).
(در مورد) فضای مجازی، جواب نه (است).
برای هر مغالطهای باید یک بدلی داشته باشید؛ یعنی شما همیشه یک مثال نقضی باید داشته باشید. به محض اینکه طرف از آن مغالطه استفاده کرد، این مثال نقض را بگیرید. مثلاً همین مغالطه «تلهگذاری»، (که میگویند) «انسانهای وارسته مثلاً فلانند، فراجناحیاند.» شما باید بگویی که (همین).
سخنرانی یکی از آقایان (را) میکرد. میگفتش که خیلی قشنگ در کانادا بحث میکردیم. بعد میگفت که من برگشتم به اینها گفتم که اصلاً یک آیه در مورد دموکراسی داریم در قرآن. گفتند: «واقعاً؟!» آیه قرآن میگوید که «بشر مثلکم؟» (و اگر) «انکم اذا لخاصرون» (شد، یعنی) «اگر شما از یک بشری مثل خودتان اطاعت کنید، ضرر میکنید، (و) کَف سود (میکنید).» «هورا! دمت گرم! کلی!» البته در ادامه میگوید که «قال الذین کفروا.» اینها را کفار این حرفها را (میزنند). فضا را عوض کرده، هنری است دیگر. اول میگیری طرف را، تلهگذاری است دیگر. بدل زدن مهارت میخواهد، ظرافت میخواهد که کجا، چهشکلی آدم چه حرفی را (بزند). دقیقاً این حرف درست است. اتفاقاً فلانی هم فلان جا با همین حرف رأی آورد. (باید) شبکه بدیهیاتی که طرف دارد را بشناسد. این خیلی مهم است. امور بدیهیه، عقاید او چیست؟ اعتقادات (او) چیست؟ طرف اصلاً نمیداند که لیدرش نظرش دقیقاً برعکس این است. خیلی جالب است.
فلانی اینجوری است. اول خوب یک کاری کرده بود. خود من این کار را کردم. یک جمعی داریم، یک گروهی داریم (از) بچههای فارغالتحصیل امیرکبیر. یادم نیست چی بود حالا بگویم پیامش را پیدا کنم در گروه. یک بحثی شد، بحث مفصلی شد. بعد من یک متنی را برای اینها فرستادم. موضع تند گرفتم که همه موضع را که گرفتم، گفتم: «سخنرانی امام خمینی در تاریخ فلان.» حزباللهی و مدعی بودند؛ یعنی همه (جزو) خوبها. که پریدند. چون وقتی با تو طرف (هستند)، راحت میتواند بزند. حرف اول را بزن. همین کارهای رسانهای را در مناظره با (دکتر) (روحانی) کرده بود دیگر. یک متن را میخوانَد از علی مطهری در مورد سفارت عربستان. این ماجرای کاری که عربستان با (شیخ) نمر کرد، احساسات مردم جریحهدار (کرد) که همه میگویند «او بس است.» مصاحبه دکتر علی مطهری در تاریخ فلان. مهارت میخواهد. همینجا مختومه اعلام میکنم و بحث شیرین مناظره را آغاز میکنیم.
(سؤال) تو پیجش داوطلب برای این شتری که در خانه تکتکتان میخوابد، کی آمادگی ندارم با آنها شروع کنیم؟ موضوع مناظره چی؟ حجاب. خوب، باز خودم اپوزیسیون بشوم؟ چهکار کنیم؟ «پرتاب کفش و گیس و گیسکشی و اینجاها» (؟) صحبت بکند. این قضیه صحبت برای چی؟ برای همین بحث «حوزه سکولار». حجاب. از هفته پیش گفتیم. دوستانم، خواهران، آمادگی کسی دارد (؟) به رزمندهای در میدان تیر بگویم دو تا (تیر بزن). دلم نمیآید آخه. «ماشه اپوزیسیون بشوم؟» «مخالفم میشوی؟» گفتم: «آقا ما بیحجابی میکنیم. بزنیم تو دهن شما.» «خودتی و همه آن جریانی که 50 ساله اعدام میکنی، سر میبری، در زندان اعتصاب غذا میکنند، بهشان غذا (نمیدهی).» (این را) انجام دادیم.
جلسه صحبت کردم که اصلاً این پذیرش این است که ادامه (اشتباه) بود. حالا دنبال مقصرش میگردیم. (میگویند:) «ها کار نظام است.» دیگر. حالا هرچی بود، باختیم. «پدرجد داعش را اعدام کردیم.» آستینها را بزنم بالا بیایم وسط. وسط بنشینم (؟). سایت بهشتی. حس پیروزی بهت دست داد. من راضیم. با همینم مثل پیروزی. آقا، پیج مسیح (علینژاد) و چند نفر (را) خواند (؟). «حجاب اجباری تخصصی میشود.» میخواهم رحم کنم بهتان. مسیح علینژاد در مورد همان بیحجابی قبلی، تبلیغ (میکند). انتقادهایی که از مسیح علینژاد (میکند). او چقدر فالوور دارد؟ «27K.» نیم ساعته میشود 27K.
ماه مغالطات. یکی از رفقا اعلام کرد «فلانی میخواهد مغالطه سرگرم (کند).» روی صفحه ساعت (نشان میدهد). «برای اعتراض به حجاب، همه ایران دارد سکوی اعتراض میشود و گلوگاهها (؟)، کمکم همه مردم دارند روی سکو میروند.» دیروز دانشجویی در دانشگاه بر علیه منشور پوشش میدان (؟) فریاد میزند و هر روز کارگر در خیابان. «اگر هنوز نمیدانیم چه خبر است، برایت توضیح بدهم: جمهوری اسلامی. صداها که بلند شد به هم میرسد، تبدیل به شیر (خشم) اعتراض. اعتراض میآموزند که باید کنار هم باور کرد. ما زنان و مردان معترض به حجاب اجباری، امروز صدای اعتراض جامعه (هستیم). هر روز در خیابان، مدرسه و دانشگاه و اداره، تاکسی، اتوبوس با قانون و معادلانه میجنگیم. چهارشنبه تنها بهانهای است برای (؟) یادآوری، برای یادآوری یک مبارزه هر روز.» متن جدیدش بود.
یکی از مسائلی که مطرح میکنند این است، میگوید: «آقا، در کشورهای اسلامی دیگر (مثل) لبنان، حجاب چیه؟ اختیاری. دینشان به باد رفت؟» «در مالزی، اندونزی، آزادی (هست). هر که بخواهد (حجاب دارد)، هر که نخواهد (ندارد).» «در ترکیه مشکل پیدا کردی؟» «دین مردم بند به یک چادر و روسری است؟ چرا شما گیر میدهی؟» سید، چرا؟ بله، خدا لعنتشان کند. «کشورهای ایشان (؟) کشور زیاد رفته. واقعاً میگویم. حسن (؟). تجربه میگوید خوبم هست.»
خب، شیرینی سن (؟). «عقیده (او) راجع به حجاب.» افرادی امروز عقیده افرادی که حالا معصوم حکومتی (یا) حکومت. «تو دیندار از نظر آنها اسلام (را) تحویل رسانه (میدهی).» قشنگ در تلگرام برایم بفرست با اجازه کپی.
یک بنده خدایی خارج از کشور، (در) کشور غربی، باید به صورت مستقیم با اسلام دعوایی ندارد، مشکلی که سلام علیکم داشته باشد، ولی خب چرا مثلاً ایران اینجوری دارد؟ «اگه شما مسلمونین، پس چرا؟» یعنی «آنها با خود اسلام مشکل ندارند.»
از نظر من، همانطور که گفتم، هر وقت یک عرفان شخصی داشته باشد. حالا خودش برود (یک اعتقادی) قبول (کند). اصلاً با اجبار درست میشود؟ درست شد؟ تا حالا اجبار کردید مردم با حجاب شدند؟ «دفتر حجاب بیشتر شدند؟» «قصد اینکه بعد قصد داریم حجاب را رعایت کنیم چون بیشتر لذت (دارد).» اح! پس لذتطلب! «ما چه گناهی کردیم؟ شما میخواهیم بیشتر لذت ببریم. ما باید بپوشیم.»
لب مطلب درست است. این لب مطلب یک فرم و بستهبندی میخواهد صحبت کنیم. خب، اتفاقاً خیلی اعتقاد دارم که خیلی هم حالا آمار نسبت با همین وضع سلامت جامعه (میخوانند). «آمارهای رسمی که حالا نهادهای نظارتی بینالمللی (میدهند). مثلاً خودکشی افراد.» ما به عنوان یک جامعه تنها 40 ساله که گذشته است (و) تجربه (کردهایم). حالا توانستیم به جایگاهی برسیم از لحاظ حالا معیارهای اجتماعی، حالا از لحاظ مثلاً دزدی، مشکلات (؟). جایگاهی برسیم بر اساس این معیارها که مثلاً در خیلی از (آنها)، در خیلی از معیارهای اقتصادی و اجتماعی بسیار بسیار پایینتر است. (اینها) مغالطههای «کمیتگرایی» و این سطح جامعه تأثیر (گذاشته) بوده (است). «به چه دلیل روشن (و) شفاف (که) سطح مثلاً طلاق فلان شهر فلان کشور و فلان کشور (فلان است).» «کدام کشورها؟» «اینکه روزبهروز طلاقتان دارد بیشتر (میشود).» ادامه بدهم به باد میروم. آمار رضایت شما صرفاً از یک سری استدلال (و) استعاره (است). «خودت را نگهدار، برو.» «شما مستندت را جمع کن.» «مستنداتم جمع میکنم.»
عوض فضای جدل را یک (فضای) مناظره بکنی. چون اشکال کردن راحتتر از پاسخ دادن است. سمت فضای پاسخ. تو فضای اشکال خودش جواب بده. الان من دست برترم. ببینید، نباید اینجوری من بگویم شما ساکت بشید. «چهکار کردی؟ خانواده؟» نه. «بخش برهانی، اسناد، آمار فعلاً به درد ما نمیخورد. اصلاً نباید آن سمت بروند. آمارش مطرح بشود.»
حالا اینجا چند زاویه باید ورود پیدا کرد. الان شما (اگر) یک نفری که مخالف حجاب است را به چالش بکشید، چهکارش (میکنی)؟ بهترین دفاع چیست؟ حمله. فضا فضای این شکلی است. 50 تا دارد میزند در گیجگاه اینور و آنور. آقا رشید بود جواب میدهد و اینها. همه همین شکلی است. اصلی را باید بزنی. مثلاً یک پست دارم: «یک موی بلندی از پشت نشان بدهم. یک نفری از روی یک کاناپه نشسته، از پشت یک موهای لخت خیلی خوشگل آویزان است.» خب، حالا ادامه دارد. بعد این موهای خیلی خوشگل آویزان. این دوربین میآید جلو. مشکی خیلی تمیز و سگ! یک سگ نژاد افغان. قشنگترین موی دنیا را این سگ دارد. چه متنی زیرش نوشتم که مثلاً «اگر افتخار به موی خوشگلت (داری)، حالا حالا از این سگ عقبی.» این فضای درگیر کردن (طرف) است. او در کانتکس خودش دست برتر و (میگوید) «قرآن با دست برتر میآید از ازل زندگی.»
هفته پیش دانشکده مهندسی بحثی داشتیم. دوستان بودن یا نه؟ هیئت. در مورد اینکه اصلاً اصل اشکال ما (چیست؟) میگیریم انبیا آمدند. ما اشکال میکنند. میگوید: «من آمدم تو مثل آدم زندگی آزادت کنم.» بندهخدا حضرت موسی میرود به فرعون میپرد. موسی میآید به فرعون میگوید: «چه خبره؟ برای چی اینها را اسیر کردی؟ بنیاسرائیل (را).» جالب است. موسی طلبکار است. «بزرگ بشم که داره میگه آقا من گرفتم بزرگت کردم. بعد 20 سال تو کاخ من آدم کشتی در رفتی. برای من شاخ شدی؟»
سؤالمان غلط است. آدم چیست؟ از انسان تعریف چیست؟ آدم کیست؟ زندگی چیست؟
(مثل) طالقانی (که) میآورد 10 تا جمله از فلانی (میگوید): «این گفته حجاب اختیاری، آن گفته فلانی اصلاً گفته حجاب لازم نیست.» 50 تا فتوا میآورد، میگیرد میخکوبت میکند. یکی از رفقایی که بچههای شریف (بود) آورد اینجا. خیلی باسواد، شاخ بود واقعاً. یکی از بچههای شاخ شریف بود. آمد علیه ولایت فقیه (میگفت): «غلطه، آن ادله غلطه. فلانی این را گفته، آن یکی آنجور گفته.» شروع کرد با این دسته (از استدلالها). «پری ممنون. مطالعه فقه اصول (به آن) مسلط.» «بحث فقهی با تو ندارم. من بحث فلسفی دارم.» بعد نشستم از توحید. «پکی دارم برای اثبات ولایت فقیه، از توحید میآیم به ولایت فقیه میرسم در پنج گام.» خیلی تمیز، شستهرفته. این پنج گام را گفتم. بعد این بندهخدا، این رفیقمان که این را آورده بود، این طرفدار ولایت فقیه بود. ولایت فقیه (است، ولی) آدم تلهگذاری.
خلاصه، بحث کنیم. ساکت نباشید. «حق پدر چیست؟» «لال از دنیا نروی!» سلامت! کی، کی را کشته؟ «الان من کاری کردم؟» «آقا من شما را کشتم؟» «الان من چهکار کردم؟» خالی کنی؟ پاک؟ نجیب؟ «از تو کهفالشهدا آمدند بیرون.» فضای رسانه اینجوری میخواهد. البته نانجیب نباشید ولی «قالتاق» باشید. دیدتان نسبت به آدم چیست؟ «زندگی کنیم، حال کنیم، تفریح (کنیم).» نمیگذاری تا میخواهیم شاد بشویم، حروم است. «حال کنیم؟» حروم!
محبوب شدم. (انگار میگوید:) «من را دوست دارند.» نفوذی سنگین بود. دوست داشتم. با اجازه کپی بگیر. دیگر حیثیت (؟) کند نه فقط پیگیری بشود. «لذت ببریم.» و در غرب اعتراض یک شورش مدنی دارند در مورد اینکه نه به حتی همین لباسهای چهارشنبه. کلاً عریان میآیند در خیابان. کجاست؟ مشخص کنیم. پس یک چیزی لازم است دیگر. اصل لباس را قبول نداری یا چادر؟ شما اصل لباس را قبول نداری؟ «چقدر رسانههای آمریکایی یک حد سانسوری دارند دیگر.» کانادا و عرض کنم ویدیوهایی که پخش میشود تا یک میزانی رایگان، کارتی و پولی است و بعد اشتراک داشته باشد. «از کجا آزادی بخرم؟» چرا تا این حدش جایز است و بیشترش جایز نیست؟ از کجا درآمده؟ قبول داری ورزشی؟ چرا قبول داری و چقدر قبول (داری)؟ «آبشار میاندازم.» از این بهتر مخالف از این بهتر پیدا میکنی؟ «چرا به من چه؟ شما ناراحتی، نگاه نکن.» کاردان زندگی. نگاه کنی؟
الحمدلله به لطف خدا نظری، نکتهای. «حد (لباس) از بچگی (تعیین شده).» گفتم دیگر در خانه اینجوری بودیم، در خیابان (؟). به نظرم لازم است. خب، چه ملاکی؟ ملاک خاصی ندارد. «گرمم بشود.» هر حدی که حال کنم. باریکالله! لباس بپوشم. گشت ارشاد زورکی. 15 سال پیش فکر کنم یک جوابی دادم. یک جوانی یکی گفتش که گفتم «آزادی در زدن.» برگرد (؟). میشود رویش بحثش (کرد). تو همین یک مرزی. خب، این حال کردن یعنی چقدر؟ مرزش چقدر؟ الان در آمریکا میگذارند که هرکه دوست دارد لخت لخت بیاید؟ حال میکند این لخت لخت بیاید؟ آن یکی که نیملخت است حال نمیکند با اینکه لخت لخت است؟ مرزش چیست؟ این کجا باید بُرید؟ این را برش از کجاست؟ این نقطه شروع خوبی برای بحث است. از اینجا اگر بحث را شروع کردی، بحث عقلی و منطقی میشود. با زوایای روانشناسی و جامعهشناختی، بحث فقهی و اینها. خیلی نباید «باید و نباید» و «خودتان چیدید» و «وضعمان الان این است» و «روی آمار» و این حرفها جواب بدهد. مسئله شفاف، بدیهی، از مسلمات طرف باید استفاده کنیم. دهان خودش را باید بچرخانیم و (او را) بگیریم. نمیتواند از آن حرف برگردد. مفصلتر انشاءالله موضوع فکر بکنیم. هم روی شبهاتی که میگویند. اگر من مزاحی کردم، خدایی ناکرده جسارتی شد، عذرخواهی میکنم از همه عزیزان.
در حال بارگذاری نظرات...