
جلسه دوازده : «طلب برهان از مخالفین»؛ بازی خطرناک در مناظرات
این جلسات کارگاهی «تحلیل مغالطات» با رویکردی کاملاً رسانهای برگزار شده است؛ جایی که استاد با زبانی ساده، طنزآمیز و مثالهای واقعی از سیاست، تاریخ و زندگی روزمره، پیچیدهترین خطاهای منطقی را باز میکند. هر جلسه پر است از نمونههای عینی؛ از مناظرههای مشهور و سخنان سیاسیون گرفته تا برداشتهای غلط از قرآن و تاریخ اسلام. شیوه تدریس تعاملی و کارگاهی است؛ استاد مدام پرسش میپرسد، مثال میآورد و مخاطب را وارد ماجرا میکند تا خود او مغالطه را کشف کند. نتیجه این دوره، یاد گرفتن مهارتی جذاب است: دیدن پشت پرده سخنان و رسانهها و ایستادن در برابر فریبهای زبانی و فکری
توضیح و مثالهای مغالطه «مسموم کردن چاه»
معرفی مغالطه «تلهگذاری» و کارکرد روانی آن
تشریح مغالطه «توسل به جهل» در سیاست و رسانه
تمایز میان بار اثبات ادعا و طلب برهان از مخالفین
بررسی مغالطه «طرد شق دیگر» و نمونههای انتخاباتی
نقش سکوت در تقویت شایعات و دروغهای رسانهای
مصادیق مغالطات در مناظرههای سیاسی آمریکا و ایران
خطر دوقطبیسازی در جامعه و انتخابات
نقد روایتهای جعلی درباره حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
اهمیت سواد رسانهای و کار تشکیلاتی برای مقابله با پروپاگاندا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
مغالطه «مسموم کردن چاه». تا کجایش را گفتیم؟ یک مقدار مسئله سیاسیاش را زدیم. بله، چهکار کنیم؟ یک چند مثال بزنیم.
فقط بچههای شیطون و تنبلاند که ریاضی را دوست ندارند. لجبازی نکن، ساز مخالف نزن. فقط با این (نوع تربیت) یک بچه پرحرف و غرغرو میشود که اینجوری با بقیه مخالفت کند. دستور دادن درست نیست، چون والدین کودکآزارند که امر و نهی میکنند.
کسانی که نظام یا مذهب ما را قبول ندارند، مشتی انسانهای دنیاپرست و حیوانصفتاند که مادیات چشمشان را کور کرده و آنها را به حیوانیت کشانده است. کسانی که نظر و عقیده ما را قبول ندارند، عدهای ساندیسخور مفلساند. اگر یک نوک سوزن عقل و شعور داشته باشی، به نظر من، مخالفت نمیکنیم.
تنها حامیان فاشیستاند که به دنبال مبارزه و جهاد میگردند.
«تلهگذاری»، نقطه مقابل «مسموم کردن چاه» است. مقایسه بعدیمان [این است]: آنجا به مخالفین صفت «مذموم» را نسبت میداد، اینجا به موافقین صفت «ممدوح» را نسبت میدهد. بعد، شما که اینجوری هستی، میپذیری؟ (شرکت پوپک و اینها).
این هم پس گفتیم: «توسل به جهل». این مغالطه زمانی رخ میدهد که بخواهیم از اطلاعات ناکافی و از جهل خود نسبت به مسئلهای استفاده کنیم و از این طریق ثابت کنیم که ضد آن سخن صحیح است. مغالطه از این راه دو جنبه دارد: یک جنبه سلبی و یک جنبه ایجابی.
جنبه سلبیاش چنین است که گویا آنچنان اثبات نشده (غلط تایپی زیاد دارد). دلیلی بر اثبات آن نداریم. مردود است و نمیتواند وجود داشته باشد. برای من که اثبات نشده، پس نیست. اما در جنبه ایجابیاش، همچنین فرض شده است که گویا آنچه نفی شده و یا ما دلیلی بر ضدش نداریم، صحیح و مقبول است.
حالا مثالها را داشته باشیم. اول، چرا این مغالطه اتفاق میافتد؟ چرا مغالطه است؟ نمیشود به صدق و کذب هیچ قضیهای حکم کرد، بلکه صدق یک گزاره نیاز به دلیل دارد. اگر میخواهیم ثابت کنیم که گزارهای صادق است، باید برای آن دلیل بیاوریم؛ همانطور که برای ثابت کردن کذب یک گزاره نیز باید دلیل بیاوریم. در هیچیک از این دو حالت نمیشود از جهل به دلایل یک طرف، به طرف دیگر نتیجه گرفت. (مثلاً) گزاره «پی» صادق است، چون هیچ دلیلی بر کذب آن به دست نیاوردیم؛ و یا گزاره «کیو» کاذب است، چون هیچ دلیلی بر صدق آن یافت نشده است.
مثال: اعتقاد به وجود جن، خرافه بیش نیست. من حتی یک کتاب علمی هم در این باره ندیدم. من ندیدم، پس نیست. برای من اتفاق نیفتاده، پس نیست. مرا که بابت فلان کار جریمه نکردند، پس کلاً بابت این کار جریمه نمیکنند. برای من پیش نیامده، پس کلاً دروغ است.
۲. ما به طور جدی به مسئله بخت و شانس معتقدیم؛ چون علیرغم همه مخالفتها، تا کنون هیچ دلیلی بر رد این مسئله ارائه نشده است. همین که نتوانستند دلیل بیاورند بر ردش، پس هست. تا چیزی را محکم رد نکنی، پس هست.
خب، من نتوانستم ردش بکنم. (دلیلی نمیشود که هست!) نه هست، نه نیست! چرا هست؟ چون من نتوانستم ردش بکنم، پس هست.
میگفت که اینهایی که میگویند: «اگر برجام چیز خوبی نبود، آمریکا همان اول از آن رفته بود بیرون.» (قبل از اینکه بروی بیرون، میگفتم.) بعد وقتی رفت بیرون، (میگفتند:) «بد بود؛ تا حالا رفته بود!» بعد وقتی که رفت، میگفت: «اگر به نفع ملت ایران نبود، تا حالا رفته بود بیرون. به نفع ماست و به ضرر خودش. اگر ضرر برایش نداشت، حالا رفته بود بیرون.» بعد وقتی رفت بیرون، (میگفتند:) «مزاحم بود، رفت. بهتر، دنیا منزویش کرد.»
آیا شک دارید که ۱۷ نهاد نظامی-اطلاعاتی نتیجهگیری کردهاند که او (یعنی ترامپ)، به جای اینکه به حرفهایهای نهادهای اطلاعاتی کشورش که سوگند یاد کردهاند از [کشورشان] محافظت کنند، به پوتین اعتماد میکند؟ این را کلینتون در مناظره سوم انتخاباتیاش با ترامپ گفته است.
شک دارید که این ۱۷ نهاد نظامی-اطلاعاتی [به این نتیجه] رسیدهاند که ترامپ به جای اینکه به این نهادها اطمینان کند، به پوتین اطمینان کرده است؟ دلیل داری برای ردش؟ دلیل بیاور. نمیتوانی؟ پس حرف نزن. ردش کن.
بعد، مخصوصاً چیزهایی که پشت پرده باشند، خیلی قشنگ است. دیگر راحت [میگویند:] «یک چیز امنیتی است» یا مثلاً «مربوط به نهادهای خاصی است، اطلاعات از آنجا در نمیآید.» اگر میگویی نیست، ردش کن. اگر میگویی اینطور نیست، ردش کن. مطرحش نکن. اگر میتوانی دلیل بیاوری، مطرحش کن؛ نه اینکه تو دلیل بیاوری، من بروم جواب بدهم! گفتگوهای این شکلی...
آقا، این ساختمانهای فلان مال پسر فلانی است. دلیل چیست؟ یعنی تو قبول نداری؟ ردش بکند! با فلانی هم صحبت کردم، او هم نتوانست ردش بکند. (پس) هست!
آقا، طرح جدید زبانآموزی قطعاً بازدهی بسیار مطلوبی خواهد داشت؛ چرا که از وقتی این طرح در عرصه مطبوعات و محافل علمی [مطرح شده است]، هنوز هیچ مقالهای در ردش و بیان اشکالات یا نواقص آن مشاهده نشده است. البته، نکته بسیار مهم و رسانهای (از جهت مغالطه) این است که وقتی چیزی رد نشد، اثبات نمیشود؛ ولی از جهت ذهن مردم و رسانه، همین که رد نشد، اثباتش خیلی مهم است که ما هم خیلی از این غافلیم.
یک حرف مزخرف، خزعبل، خیلی شر و ور رایج است. میگوید: «آقا، این را جوابش نده. خودش از دهانها میافتد و اگر کسی هم محل نگذارد، میافتد.» (یعنی) موضع بگیری، بزرگ میشود، مهم میشود. دیده نشده، شنیده نشده، ضریب پیدا نکرده است. شما که مطرحش میکنی، ضریب پیدا میکند.
در رگهها و لایههایی از مردم رایج است که صدایش را در نمیآورند. موضع بگیری (و) صدا و سیما نباشی، تحلیل رسانهایاش خیلی چیزهایش مشکل دارد. یکیاش این است؛ مثلاً اعتراض میشود فلان جا، بعد بیبیسی صدایش را در میآورد. با تحلیل خودش صدایش را در میآورد. بعد، قبل از اینکه خبر دست مردم برسد، تحلیل دست مردم رسیده است. اگر خبر دست مردم [بدهی]، اصلاً دیگر کسی اعتنا نمیکند به خبر.
از این قشنگتر نمیشود پاس گل داد به بیبیسی! خیلی چیز عجیبی است. یعنی یک اسکولیسم پیشرفتهای. عرصه را این شکلی باز کنی برای اینکه رقیبت بیاید رسانه را دست بگیریم (و) جواب نمیدهی. همین سکوتمان: «جواب ابلهان خاموشی است.»
آقا، جواب ابلهان همیشه خاموشی نیست. یک وقتی باید روشنی باشد، باید کلید را بزنی، باید روشن کنی. حضرت زهرا (سلام الله علیها) سکوت کردند. (میگویند:) «جواب ابلهان خاموشی است.» اینها تهمت زدند به پیغمبر. همین که من جواب تو را نمیدهم، خودت باید بفهمی حرفت مزخرف است؟ نه! اتفاقاً محکم جواب دادن، سفت و قرص پای هزینههایش هم ایستادن [مهم است].
پس، این تئوری رسانهای مشکل دارد. در فضای رسانه، در فضای ذهنیت عمومی، چیزی که جوابش داده نمیشود، شایعهای که تکذیب نمیشود (تا الان تکذیب نکرده)، خیلی رایج است. همین که تکذیب نکرده، باعث تأییدش میشود.
در فضای رسانه حواستان باشد؛ اگر در مورد شما حرفی زدند یا مسئلهای بود که میدانستید در مورد سیستم اجرایی شما (مدل مدیریتیتان) بود، سریعاً موضع بگیرید. سریعاً باید تکذیب بکنید. در این فضا، تکذیب نکردن، تأیید است.
یا به اسم شما یک مجموعه دارد کار میکند. موضع نگرفتن در برابر کار اشتباهی [توسط آنها]، به معنای حمایت [است]. فضای رسانه و سیاست یک امر واضح است. امروز ذهنیت مردم کاملاً به پشتوانه شما، با برند و اعتبار شما دارند میروند جلو. اگر قبول نداری، نمیشود گفت «من با آنها مخالفم»، بعد تازه علنی [هم] نگیری! خلوت که میروی، میگویی: «آقا، چرا فلانی میگوید؟» (میگوید:) «نه، من خیلی هم با این موضع بگیری.» حالا نه اینکه لزوماً بیایی اینها را بکوبانی. شفاف بگو. بگو: «من با این مدل کارها... من توی قاموس فکریام این کارها نیست، این طرحها نیست، این برنامهها نیست.» درست شد؟
پس، توسل به جهل مغالطه است؛ ولی در فضای رسانهای و سیاسی، همین که تکذیب نمیکنی و موضع نمیگیری، حرف طرف مقابلت را در یک مناظره، وقتی طرف یک حرف مفتی زده، شما جواب او را ندهی، به معنای تأیید حرفش است. یعنی: «حرف درست بود که من جواب ندادم!»
فضای مغالطه هیچ دلالتی به تأیید ندارد. پس، فرق این دو تا مشخص [است]. (مواجهه) عالمانه باشد، چون تا کنون یک نقد و اعتراض علمی ندیدم که به آن وارد شده باشد. من خودم در فضای رسانه مبتلا به این هستم.
حالا میگفت که من یک کانالی است که فقط مغالطات آموزش میدهد. [گفتم:] «اصلاحطلب، مغالطات را خواندی؟» گفت: «نه.» گفتم: «رشته تحصیلیات چه بوده؟ فلسفه [هم] نبوده؟» گفت: «نه.» مخاطبین اگر موضع بگیرند، فضای وجدان عمومی چه موضعی در برابر این میگیرد؟ اگر همه پریدن بهش، مثلاً گفتند این توهین است.
البته، تازگی مثلاً یک پیام در کانال گذاشته بودیم. به نظر من، کار اشتباهی نبود. باید هم از این جنس کارها انجام بشود. یک کتابی بود که شوخیهای خیلی رکیک و ناجوری داشت و اینها. یک بنده خدایی از مخاطبین فرستاده بود و خیلی هم عصبانی و ناراحت. بعد ادمین کانال به ما گفتش که آقا این به نظرم مصلحت نیست که منتشر بشود. اول، قبل اینکه من منتشر کنم... بعد من خودم [گفتم:] یکی از راههای مبارزه با این سیستم همین است. مردم نمیدانند فقط حرفهای بدی دارد توی کتابها نوشته میشود. به جاییش برنمیخورد. وقتی نشان میدهی، اعصابم خورد میشود. [این] بدی (یا توهین)، شورشی میشود. یک نهضتی میشود، یک گفتمانی میشود. به وزیر ارشاد فشار میآورند. مجلس یک کاری میکند.
عکس گذاشتیم. گفتیم: «الان دیگر موجش، رسانه، موجش، فحشش ما را گرفت.» [میگفتند:] «فلان فلانشده، منتشر میکنی؟ خجالت نمیکشی؟ حیا نداری؟ زنگ بزن وزارت ارشاد.» برای چی توی کانال؟ فضای ذهنی مخاطب اصلاً اینوری همراهی نمیکند. من باید بیایم توجیهاش بکنم که اصلاً اینجور مواجهیم، درگیریم.
چاپ چهارمش بود این کتاب. چهار بار چاپ شده بود. رکیکترین کلمات را به کار برده بود. برای رده سنی نوجوانان یک فاجعه است. دست در میرود. کتاب که دیگر شما ممیزی دارید. نگاه (پدر) خلاصه... بعد موضع گرفت نسبت به هرچه که آدم میبیند اشتباه است. این حرف غلطی است.
ببینید، یک روایت، البته ظاهراً روایت است (من نمیدانم، من ندیدم، به عنوان روایت ندیدم) که: «الباطل یموت بموت ذکره». گشتم توی روایت پیدا نکردم که باطل وقتی ازش حرفی زده نشود، میمیرد. «باطل میمیرد با مردن یادش.» این توی فضای رسانه حرف غلطی است.
یک وقت هست باطل جدی نیست، با سکوت جمع میشود. شنیده میشود، دارد ریتوییت میشود، دارد فوروارد میشود. سکوت [نکنید]. تکتک حرفهایی که دارد زده میشود و غلط است، موضع بگیرید. این کار رسانه بسیار ضعیف ماست که حرفهای مهم و جدی طرف مقابل را محل نمیزنیم، چهبرسد به حرفهای چرت.
به محض اینکه یک جایی احساس بکنم یک کسی استدلال قوی دارد و حرفش دارد شنیده میشود، میزنند روی هوا. سبز بشود، در نطفه خفهاش میکنند. «ولش کن! بیمحلی کن، خفه میشود.» با فحش [و] جریانسازی یک پیامی، یک چیزی ازش پیدا کنم، یک تاریخچه ازش پیدا کنند. دیدید با تتلو چهکار کردند دیگر. تف سربالایی! مغازهای گرفته در مورد حضرت زهرا، توهینهایی که کرده و مرتد شده و اینها.
خلاصه، تا احساس میکنند یک کسی دارد برجسته میشود، چهره میشود، اثرگذار میشود، یک موجی دارد ایجاد میکند، تا جایی که حالا نه تنها رأی مثبت ایجاد نمیکند، رأی منفی ایجاد میکند. قشنگ [رسانه] حرفهایاش. به محض اینکه کسی میخواهد مثبت ایجاد بکند (موج بیندازد)، سریع موج منفی میکند. خود آن طرف نشسته، نه تنها اعتبار برایش نمیآورد، بیاعتبارش هم میکند. این فضای رسانه است. خیلی هم مهم است. سکوت معنا ندارد. حرف خیلی مهم است.
موضوع حضرت زهرا برای ما الگو است. یکی آمده یک روایت [نقل کرده] به پیغمبر، [که او را] در مسجد به صلیب بستندش! این را از کجا درآوردی؟ از پیغمبر؟ یا من چرا هیچ صحابهای دیگر نشنیده؟ چرا حرفت با قرآن مخالف است؟ پدر من یک حرف میزند، مخالف قرآن. مدل رسانه تبلیغاتی با سکوت... خب، برای اینکه حرف زدن هزینه دارد دیگر. وقتی حرف میزنی، پدرت را در میآوردند.
«فلان شخصیت دزد است، چون مدرکی برای دزد نبودن خودش ارائه نکرده.»
«وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» (سوره جاثیه، آیه ۳۲) «وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا». (وقتی میگویی که وعده خدا حق است، در قیامت هم شکی نیست.) اینها میگویند که «ما نمیفهمیم قیامت را.» برای من که اثبات نشد! حالا شما هی میگویی، ولی من که برایم اثبات نشده. یقین نرسیدیم. من نمیتوانم قبول کنم. برای من علمی نیست. برای من گزاره اثباتپذیری نیست. (اصطلاحات قلمبه سلم)
مغالطه «متهم کردن ایران به حمایت از تروریسم». (اگر میگویی تقلب نشده، دلیل بیاور برای اینکه تقلب نشده. تقلب نشده؟) عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان، در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: «ایران از زمان انقلاب اسلامی پیوسته از ترور حمایت کرده است.» چون رد نکرده، پس اثبات میشود.
مغالطه «دخالت ایران در امور کشورهای منطقه». چهار کشور عربی درباره افزایش دخالت ایران در امور منطقه هشدار دادند.
تبیین گزاره و مفهوم: «احمدینژاد دروغگوست». در انتخابات سال ۸۸، برنامه ۹۰ (سیاسی)... تا جواب ندهی، دروغگویی. دیگر نمیگوید: «نیستم.» همین که نگفته نیستم، یعنی هست. (احمدینژاد و این و آن نیست. ما مدل مغالطه را داریم بررسی میکنیم.)
تبدیل گزاره و مفهوم: «هلال شیعی» نمونه دیگری از مغالطههای علیه انقلاب اسلامی بود. مجله «نشنال اینترست» در آمریکا، «هراس از ایران» را عامل اصلی تمام اقدامات نسنجیده عربستان دانست و نوشت: «هلال شیعه به امپراتوری ایران باعث جنگ یمن شد.» هنوز ایران نگفته هلال شیعه باعث جنگ نشد. چون ناراحت نکردند، پس شد! هنوز موضعی نگرفتهاند.
رفتار نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی غیرحرفهای است. ژنرال جوزف ویتل، مسئول فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا، گفته رفتار نیروهای دریایی سپاه پاسداران غیرحرفهای و تحریکآمیزتر شده است. مشخص است دیگر، چون طرف مقابل موضع نگرفته، نگفته «نه» و پس «آره». تا این لحظه موضع نگرفته، تکذیب نکرده.
مغالطه بعدی این شبیه همان است. (طلبه، طلبه) برهان از مخالفین. من ادعا را میکنم، شما (میشود) طلب برهان از مخالفین. کسی که مدعایی دارد، عقیدهای دارد، بدون استدلال مطرح میکند. (امروز موافقید مناظره داشته باشیم؟ نظر مثبتتان چیست؟) سپس از آن دفاع میکند و از دیگران میخواهد که اگر با آن مخالفاند، او مدعا را ابطال کند؛ در حالی که حق این است که هر مدعای جدیدی [که مطرح میشود]، دلایل و شواهد مؤیدی برای خودش داشته باشد. بر عهده طرفدار آن مدعا است [که دلیل بیاورد]. اگر کسی به جای ارائه دلایل و شواهد از دیگران بخواهد مدعای او را رد کند، مرتکب این مغالطه شده است.
من بگویم شما دزدید. شما میگویی من دزد نیستم. بگویم: «اثبات کن.» توسل به جهل. به من گفت: «اگر ریگی توی کفشش نبود، میآمد ادله را ارائه میداد که من دزد نیستم. چرا نیاورده هنوز؟ تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»
تمام شد. ثابت کن اینطور است. با کسی که میگوید ثابت کن اینطور نیست، فرقی ندارد. خیلی این دو تا فرق میکند. نیست آقا! خیلی این دو تا با هم متفاوت است. در حالی که اولی در حقیقت میگوید: «اگر ادعایی میکنی، دلیل بیاور.» دومین [نفر] انتظار دارد مدعایش بدون دلیل پذیرفته بشود. اولی میگوید: «ادعا داری، دلیل بیاور.» دومی میگوید: «ادعا دارم، بپذیر.» چقدر فرق میکند! و فقط اگر دلیل ردی بر آن پیدا شد، آن را کنار میگذارم. تا کسی رد نکرده، من دست برنمیدارم.
من این نظریه را در طب دادم. هنوز هیچ پزشک قدرتمند و درست و حسابی با من مخالفت نکرده است. (مخالفت کنم؟) تفسیر کردم. در جمع طلبهها هیچکس به من انتقاد نکرد. خندیدند به [من]. اگر مشکل داشت، میگفتند. البته گفتم از جهت رسانهای کار خودش را میکند.
۲. برای خودش، برای خود مدعا باید دلیل آورد، نه برای نقیضش. برای اثبات دلیل میآورند، نه برای چیزی که اثبات نشده. برای ردش دلیل بیاورم؟ یک چیزی که هنوز اثبات نشده، برای ردش دلیل بیاورم؟
منشأ مغالطه، این پیشفرض غلط است که هر چیزی را میشود پذیرفت و قبول کرد، مگر اینکه مخالفش ثابت [بشود]. قبول کردن و نپذیرفتن دلیل میخواهد. نه آقا! [هم] قبول کردن [هم] نپذیرفتن دلیل میخواهد.
فضای عمومی و رسانه دقیقاً برعکس است. مردم هرچه را میشنوند، میپذیرند، اگر طرف معتبر باشد. (اعتبار هم خیلی به معنای اعتبار علمی اینها نیست.) همین که طرف را اعتبار [ببخشید، منظورم همین است]؛ سلبریتیها کارکردشان این است. میشناسم. علامه دهر هم که باشی، نشناسنت، گوش نمیدهند. این را فلانی و فلانی دارم بحث میکنم. این را میشناسیم، این را نمیشناسیم. پس حق با این است که میشناسیم. این برای من آشناست. (ذهن مردم فضای عوامی است دیگر، فضای نخبگانی نیست.) برای همین قبول کردن بین مردم [رایج است].
مثال اول: به نظر میرسد این پیشنهاد خوبی است. ما برنامه خودمان را طبق آن تنظیم میکنیم. آقایان و خانمها در صورت مخالفت میتوانند انتقادهای خودشان را [مطرح کنند]. چقدر مدیریت این مدلی! تحلیل و پیشبینی من از وضعیت و مسائل جاری این است. گفتم: «اگر کوچکترین شاهد مخالفی پیدا کردی که دلیل خطا بودن این تحلیل یا پیشبینی باشد، من حرفم را پس میگیرم.» درست است.
۳. اینکه خیلی بامزه [است]: یک روز ملانصرالدین در نقطهای ایستاد و گفت که این نقطه مرکز زمین است. مردم بهش گفتند: «چرا و به چه حسابی؟» گفت: «اگر میتوانی ثابت کنید اینطور نیست!» (پس) نیست!
۴. من مطمئنم که ابر میآید. نگاه میکند، میبینی جنگل نیست، نمیبارد. من مرده آنیام که داشت یادداشت میکرد، به بقیهشان کار ندارم. او یادداشت میکرد. خب، این بزرگوار میگوید اینها همه نشستند، مخالفت نکردند. دیگر شما چی میگویی؟ چهل تا کارشناس نشستهاند، هیچکس هیچی نمیگوید.
من مطمئنم که همه مسائلی که به عنوان پدیدههای فراروانشناختی شناخته میشود (مثل تلهپاتی، دورآگاهی، هیپنوتیزم، پیشگویی، پیشانیخوانی)، حالا خود این هم تویش نکته [دارد]. همه اینها کنار همدیگر [جمع میکند]. این هم بعضیهایش که خیلی واضح است را میگذارد آن وسط. (این مغالطه ترکیب مفصل است که اوایل خواندیم.) همه دروغ است و مدعیان این مسائل، عدهای شیادند. تو چطور میتوانی ثابت کنی که این افراد [شیاد] نیستند؟ اگر تو یک دلیل بر واقعی بودن این امور ارائه کردی، من از حرف خودم برمیگردم.
پشت دفتر ما، دفتر ما تنها دفتری است که پشت شیشهاش بنر خورده بود. [گفت:] «حاج آقا، همه اینها را دستور دادند که هرچه کاغذ و اینها بود بردارند. چطور به تو گیر ندادند؟» گفتم: «شاید به خاطر نوع پوششم بوده.»
«إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ». (اینها گفتند که ما یک بار میمیریم دیگر، دیگر بعدش خبری نیست.) «فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». (اگر راست میگویی، بابام را بردار بیا جلو چشم، اگر آنور خبری است، دلیل بیاور.)
اینجا ادعا را کی کرده؟ آنی که میگوید معاد نیست. قاطی نکنید! خیلی دقیق است، خیلی باریک است. اصلاً مرز برهان و مغالطه خیلی [نازک]، خیلی ظریف است. اینجا آنی که میگوید معاد هست، طرف کار نیست. آنی که میگوید معاد نیست، طرف کار است. گفته: «معاد نیست.» بعد میگویی: «معاد نیست؟» میگوید: «هست.» [میگویی:] «دلیل بیاور.» اشتباه نکن! [نمیگوید:] «هست»، تو الان گفتی «نیست». تو برای اینکه گفتی «نیست»، باید دلیل بیاوری. گرفتی؟
میگوید: «معاد نیست، ان کنتم صادقین؟» اگر میگویی هست.
«وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». (موادی که من گفتم، قیامت که گفتم، به عنوان یک روز [و] ساعت دقیق نگفتم. به عنوان یک تاریخی که پیش میآید، گفتم. آنی که برایم مهم است این است که بفهمی یک همچین روزی هست. من برایم مهم نیست که تاریخش چیست که تو از من تاریخش را میخواهی.) نوع مغالطه را میگوید: «تو نمیتوانی تاریخ دقیقش را بگویی، پس نیست.» من گفتم آقا، یک روز اینجوری هست. حواسات باشد، یک روز حساب و کتابی هم دارد. یک دادگاهی هم هست. یک پلیسی هم هست. [میگوید:] «پلیس دقیقاً کجاست؟ تو نتوانستی بگویی پلیس اینجا دقیقاً کجاست، پس دروغ گفتی!» آقا چه ربطی دارد؟ یک پلیسی هست. به اصطلاح فلسفیاش، من با «کُلی» کار دارم، با «جزئی» کار ندارم. یک قیامتی هست. با اینکه آن روز دقیقاً چه روزی است، کار ندارم. با اینکه [تو] نتوانستی دقیق بگویی کی است، پس نیست!
«إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ» (از آسمان سنگ بریز سرم.) اگر راست میگویی، من میگویم نیست، تو میگویی هست. من سنگ ببار! جالب است دیگر، من دارم میگویم نیست، تو باید دلیل بیاوری. من میگویم فلانی دزد است. من میگویم [فلانی در] زندانها...
جالب است! یکی آمده، میگفت: «آقا، توی زندانها شکنجه میشوند زندانیها.» گفتند: «خب، دلیل چیست؟» شما طرفدار نظامی! زندان شکنجه نمیکند. (میگفت:) «تجاوز شده.» موج افتاد. بعد دور بعد، یکی میخواهد بگوید که تجاوز هست، باز استناد میکند به همان حرف دوره قبلی. فلانی هم گفته بود تجاوز هست.
خب، پرونده هستهای جمهوری اسلامی یکی از این موارد [است]. با وجود اینکه نظام سلطه غرب با طرح ادعای غیر صلحآمیز بودن برنامههای هستهای ایران میبایست ارائه شواهد و قرائن و سند برای ادعای خودش [میآمد]، این ایران بود که متهم شده بود و برای برائت از این اتهام باید سند و برهان فراهم میکرد. غذای [توسط] مسعود (یا مسعودی) ما افتخارشان به این بود که ما رفتیم اثبات کردیم که ما فناوریمان صلحآمیز است. «دمتان گرم!» یعنی چیزی را که طرف ادعا کرده و او [باید] دلیل میآورد، ما رفتیم برایش دلیل آوردیم. هنوز مشکوک است. بله، بله، این هم هست.
ببینید، یک وقتی طرف یک حرفی دارد میزند. رهبری قشنگترین موضع را گرفتند. فرمودند که: «ما بمب اتم نه اینکه نخواهیم بسازیم، نمیتوانیم بسازیم؛ حرام شرعی است.» تمام شد. جواب میخواست؟ جواب دادم. حالا من هی بیایم برایت اثبات بکنم آنجا توی فلان دهکوره دارند کار میکنند؟ چی چی بود؟ گرگوزآباد؟ قرقوزآباد؟ دارم ترقوزآباد. توی ترقوزآباد دارد قالیشویی فعالیت هستهای میکند! اثبات کن نیست. مملکت داریم. ده هزار میلیارد... هر خانهای میتواند یک طرقوزآباد باشد دیگر. اتمی یعنی برای بمب. خیلی مسخره است دیگر. اصلاً تو توی این سیکل نباید قرار بگیری که تو اثبات بکنی که این کار را نمیکند. بازی، بازی غلطی است.
موفق هم شدیم تازه. منزویش کردند. اینش خیلی دیگر... نه، توی فضایی که میگوید این را اثبات کن. اینجا نیست. آن را اثبات کن. اینجا اثبات نمیکنم. آنجا اثبات میکنم. من مقید به یک سری مبانی ارزشهایم هستم. ارزشهای من اجازه نمیدهد بمب اتم بسازم. تمام شد. بله، بله، این جوابش همین است. برای اقناع افکار عمومی توی دنیا همینقدر کفایت میکند. بازی کنم که افکار عمومی... وقتی آمدم توی زمین تو، دیگر با او است. معلوم است که جایی تمام نمیشود. تا هرجا بخواهد میبرد. تو توی این زمین آمدی، آنجا باید [بازی] کنی. اگر راست میگویی، موشکات را هم بردار. نه، هنوز... ببین، اگر تو، من راستیآزمایی باید بکنم. اگر واقعاً نیت شَرین [است]، اگر ایران نیت شَرش را تعطیل کند... مگر نمیگویی پولشویی نداریم؟ این را هم تصویب کن. فلان نیست، آن را هم قبول کن. تا کجا پیش بروی؟ آخرش نتوانست. میگوید: «چرا کشتیش؟» میگوید: «نتوانست اثبات کند که راست میگوید.»
حواستان هم باشد توی بحث و مناظره و اینها، اصلاً نگذارید طرف شما را توی این فضا ببرد. یک حرفی که زد، نگهش دارید. کاری که رهبری با اینها کردند سال ۸۸ همین بود دیگر. گفتند: «تقلب.» (آمدند) کشته. حالا دیگر زمین میافتد. اگر آدم سادهلوح باشد، دست برتر با آنهاست. جواب بدهی: «تجاوز نشده، ما نکشتیم این را، نیروی انتظامی نکشته آن را...»
فلان کاری که رهبری کرد... الان چند سال گذشته از ۸۸؟ نه سال. توی این نه سال رهبری چهکار کردند؟ دائم [میگفتند]: «شما گفتی تقلب. دلیل چی بود؟ کهریزک. کهریزک. بریم آنها را بگیریم.» دلیل چی بود؟ کوه سبحان. تقلب چیست؟ داماد لرستان. این [موضوع] مهم، مصداق عینی مغالطه «طلب برهان از مخالفین» است.
اظهارات آمانو مؤید بر صحت این مدعا است. سفیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، دنی دنون، گفت: «ایران در پروازهای تجاری به حزبالله سلاح میرساند.» اثبات کن نرساندی.
به عراق نگاه کنید. این مال مناظره کلینتون (مناظره ترامپ در مناظره سوم با کلینتون) است. [ترامپ گفت:] «در عراق نگاه کنید! کلینتون داعش را به ما داد و این موضوع درست به اندازه نشستن شما حضار در سالن مسلم است.» و اینطور شد که داعش الان در ۳۲ کشور فعال است و من الان باید گوش کنم که او (یعنی هیلاری کلینتون) چگونه میتواند از شر داعش خلاص بشود؟ او قرار نیست... آقای ترامپ از حمایتهای مالی و اطلاعاتی پوتین و روسیه برخوردار است. فکر میکنم مهمترین سؤال این مناظره این است که آیا دونالد ترامپ سرانجام قبول میکند که روسیه چنین کاری کرده و آیا او را محکوم میکند و اینکه روشن کند از کمکهای پوتین برخوردار نبوده؟ بگو پوتین حمایت نکرده. عمو ببیند.
بعدی: یکی از مسائل مهم در زبانشناسی (زیانشناسی نه، روانشناسی) مراحل داخلی و فهم واژهها میباشد. نظریهای که من از آن دفاع میکنم این است که تمامی معانی به همراه واژههای نظیر خود در ذهن آدمی از همان ابتدای تولد وجود دارد و کاری که در مرحله یادگیری به کارگیری واژهها در ذهن انجام میشود این است که ذهن به تدریج هر واژهای را به معنای نظیر خودش جفت میکند. یک تنازلی بین آنها ایجاد میکند. بد نیست. تا کنون کسی این نظریه را نقض نکرده. (فکر کنید). از دیدگاه انتقادی شما استقبال میکند. میگویی نیست؟ ردش کن! چرا هست؟ خوب بود.
مغالطههای پیش از تو سوءتفاهم بود. تو دلیلی برای عدم وجود خدا نداری، پس واضح است که خدا وجود دارد.
ادعای ما این است که شما در حال ساختن سلاح خطرناکی هستید. شواهدی برای ادعا نداریم، اما اگر مخالف چنین ادعایی هستید، باید [اثبات کنید که] نیست. بله.
حرفهای آقای «ب» که در سخنرانی افتتاحیه ایراد فرمودند، بسیار متین و درستاند. اگر کسی با آنها مشکلی دارد و فکر میکند ایرادی در آنها هست، خلاف آن سخنان را ثابت [کند]. به نظر میرسد این پیشنهاد خوبی است و ما برنامه خودمان را طبق آن تنظیم میکنیم. آقایان و خانمها در صورت مخالفت، انتقادهای خودشان را [مطرح کنند]. گفتیم.
مغالطه بعدی: «طرد شق دیگر». این را هم بگویم و یک نیم ساعتی کتککاری کنیم، انشاءالله. این مغالطه در جایی است که ما نه با یک حصر عقلی، بلکه با یک حصر استقرایی روبرو باشیم. خیلی قشنگ. ببین، الان توی وضعیت فعلی ما چند تا راهکار: یا باید تسلیم شویم، یا باید مذاکره کنیم، یا باید بجنگیم. یک حصری درست میکنم. جز اینها راهی نیست. بعد تو را در محاصره قرار میدهم [تا] انتخاب کنی بین این و این.
انتخاب طرد شق دیگر [یعنی] راه دیگری ندارد. بله. یعنی حالا توی شق مذکور همه شقوق ممکن نیست. در این وضعیت فرزند، اگر پنج حالت در نظر گرفته شده باشد، [با نفی چند شق] یک [شق] وجود داشته باشد.
مثال: آفرین، آفرین. کاشت گندم بهترین انتخاب برای زراعت در خاک این منطقه است، چون محصولات دیگر مثل سیبزمینی، پیاز، هویج، کدو، گوجه و بادمجان در این خاک آزمایش شده و رشد محصولات آنها به هیچ وجه با محصول گندم قابل مقایسه نیست.
به چه ربطی دارد؟ میگوید: «ببین اینجا یا باید گندم بکاری یا سیبزمینی، پیاز.» سیبزمینی، پیاز که جواب نداده. طرد شق دیگر.
آقا، شما الان میگویی تقلب نشده. یا اجازه بدهید معترضین، اگر واقعاً قبول دارید که تقلب نشده، اجازه بدهید معترضین بیایند از تلویزیون حرف بزنند. یا اجازه بدهید یک انتخابات مجددی برگزار بشود زیر نظر سازمانهای بینالمللی. بیا توی خیابان هستیم ما. بله. یا بالاخره ما رأی میآوریم یا رأی نمیآوریم. آن هم دیگر تهش بسته نمیشود. پایان باز است کلاً.
نکته: یکی از استفادههای شایع و متداول این مغالطه در مقام عمل به این معناست که گاهی برگزیدن و ترجیح یک حالت (و نفی) انتخاب حالات دیگر. بچهها خیلی از (حالا فکر کنم چند تا مثال از بچهها هم آوردم) خیلی از این مغالطهها میکنند. سیاسَتَم که عالی است، الان میخوانم. «دوقطبی» مال همین مغالطه است. «یا باید به اعدام رأی بدهی.»
مردم بین وکیل و قاضی یکی را انتخاب میکنند. بله، نه قاضی، نه سردار ابوالفضل علمدار.
تئوری پیشنهادی اصلی دانشمند، پاسخ صحیح به این مسئله باشد؛ چون تا کنون آزمایشهای مختلف ثابت کرده که همه تئوریهای دیگر خطا بودهاند. در این موارد معمولاً ذکر نقاط ضعف شقوق دیگر باعث تقریب نظریه مورد نظر به ذهن مخاطب میشود. اینطور به نظر میرسد که اگر حالا شق دیگر فلان عیب را دارد و یک حالت و شق خاص آن عیب را ندارد، پس آن حالت کلاً صحیح و بیعیب است. بله. یک عیب از آن نشان میدهم، [پس آن را] نداریم.
مردم، مردم شریف ایران، آیا یادتان میآید توی فلان دوره چطور بود؟ توی این چند سال بود؟ نبود؟ ایام برگردید. تا عابربانکها را میرفتی پول برداری. یادتان هست؟ پارسال بود دیگر. این تبلیغات اولی که [آنها] زده بودند که از ۹۲ تا الان ثبات اقتصادی داشتیم، قبلش همهاش نوسان بوده. بازار متأثر از شوک است که ایستاده ببیند چه میشود. با همیم. نظام، دستاوردهای نظام زیر سؤال. سیاهنمایی نکنی. انگلیس اینجور تربیت میکند. از انگلیس یاد بگیر. محصول میآفریند. محصولات به انگلیسی... یکی یکی، بهتر، خوب... بوکان نظام است. اگر دست مخالفین (مخالفین ما) کار را دست بگیرند... این سی سال پیش ما مقدماتش را چیده بودیم. موشک را که ما پولش را دادیم. هستهای هم که از سال دهه ۷۰ بوده. شما که هیچ کاری نکردید، ولی ما که آمدیم، باز خرابیها همه باید مال آن دولت باشد. دولتی با اینکه کاری نمیکند، ولی بامزگیاش به این است.
چهار انتخاب و راهحل پیش روی شماست؛ اما راهحل اول هزینه مالی زیادی به همراه دارد (مخصوصاً وقتی طرف نداند). پیش شما مشورت میخواهم. (میگفت:) «رکورد را برده بودیم دستگاه را بریم درست بکنم. هزینه سنگینی. گفت: «بخری که انقدر [است]، یا بیندازی دور.»» تخفیف ندارد. توی کاسبی، بازار اینها اعدام میکنند، دیوار میکشند، بدبختتان میکند، آویزانتان میکنم. یارانه میخواهم بهت بدهم. پول ۵ برابر میکنند. یاماها. آزادی، امنیت، رفاه، کنسرت موسیقی.
راهحل دوم از نظر زمانی بسیار طولانی و دیر نتیجه میدهد. راهحل سوم ضمانت اجرایی ندارد و تا کنون در مقام اجرا تجربه موفقی را نشان نداده. به نظر میرسد که چارهای نداریم جز اینکه راهحل چهارم را انتخاب کنیم.
ویژگی دوقطبیسازی با این مغالطه. ارتکاب این مغالطه در مسئله انتخابات کاملاً مشهود است و بسیاری از کاندیداها برای پیروزی اقدام به تبلیغات منفی طرد شق دیگر میکنند. یادتان نرود! ها! خیلی مهم است. نقاط ضعف، سوابق سوء و خطاهای آنها را علنی میکنند. بابا، طرف [مثلاً] مرتضوی آمده توی فلان شهرستان، توی میتینگ سیاسی شرکت کرده، عکسش را درآوردهاند پخش کردهاند. در واقع از این رو میخواهند برتری خودشان را ثابت کنند، در حالی که الزاماً چنین نیست. البته اینها همه مدلهای پروپاگاندا، دوقطبیسازی [است]. حالا تاریخش را هم بروید مطالعه بکنید که هیتلر از این فرمول استفاده کرد. وزیر وزیر جنگش به نظرم از این فرمول استفاده کرد و باعث شد که هیتلر محبوب بماند.
خب، یک چند تا مثال دیگر بخوانیم، بریم سراغ دعوت. این حالت بعدیمان است. آره. خوب. یا این، یا آن. «هرکی با ما نیست، علیه ماست.» بوش بعد از ۱۱ سپتامبر این را گفته بود. گفته بود: «گروه سوم وجود ندارد. آنهایی که همراه نبودند، دشمن بودند.» یا این، یا آن. راه سوم نفی میشود. نفی راه سوم یا راههای دیگر، اشتباهی تکرار شدهاند در زندگی ما، گفتهها و عمل سیاستمداران.
کاری که پارسال هم دی ماه کردند همین بود دیگر. مردم یا باید تحمل کنند از مشکلات عبور کنیم، یا اعتراض میکنند (آب ریختن به آسیاب دشمن و فتنه و خیابان). ببین، اینها مخالفین دولت این کار را کردند. نه، یک گزینه سومی هم دارد. توی خیابان نمیآییم ولی تو را به صلیب میکشیم. یا خفهخون بگیریم، یا توی خیابان آمدی دیگر، بقیهاش هرچه شد با شماست. چرا دو تا گزینه؟ گزینه سوم دارد. پس اینجا یا این، یا آن. در زندگی ما و گفتهها و عمل سیاست. آبی است یا قرمز؟ احمدینژادی یا روحانی؟ چی؟ اول بگو احمدینژاد یا روحانی؟ هر دو بزرگوار را مورد عنایت قرار میدهند.
پیشفرض این پرسش این است که هر ایرانی یا طرفدار پرسپولیس است یا استقلال. تیمهای دیگر (سپاهان) هم نمونه که این روزها در گفتگوهای سیاسی به چشم میآید. نظام، حامیان و مخالفان توافق هستهای. موافقان تحریم، مخالفان تحریم. موافقان مذاکره، مخالفان مذاکره. [واقعاً] میترسند دیگر. اینها با مذاکره مخالفاند. اینها میروند بیانیه میخوانند.
یکم. مخالفان ایرانی توافق هستهای در ابتدای نقدی که بر توافق نوشته است، میگوید: «خواندن این مطلب برای سه دسته گروه بیفایده است: خارجنشینان در پی بازگشت بیدردسر و نیازمند اثبات وفاداری به نظام اسلامی. دوم، بهرهمندان از فرصتهای اقتصادی ناشی از برداشته شدن تحریم (کاسبان تحریم). سوم، نسل جوان پرورشیافته در تاریخ و تبلیغ آخوندها.» لب حرفش این است: یا مخالف توافق هستهای باید باشی، یا فرصتطلب و جاهل و اینها. (عبارت «سه دسته گروه» هم اشتباه [است].) همین شیوه استدلال را میشود در کلمات موافقین توافق هم دید. یا موافق توافقی یا جنگطلب و طرفدار تحریم. یا این سخن مخالفین ایرانی توافق... مخالفین ایرانی توافق یا جنگطلباند. [میگویند:] «یزد، بنگاههای حامی اسرائیل پول میگیرد.»
بله، شک نکنید کسانی پیدا میشوند که به خاطر پول یا جنگطلبی علیه توافق هستند. شک نکنید. اما این نمیتواند دلیلی باشد که هرکه مخالف توافق بود، یکی از این دو گروه [باشد]. احتمال دارد با استدلال به این مخالفت رسیده باشد. همانطور که این سخن که «خارجنشینان موافق توافق یا فرصتطلب یا جاهلاند» گویی از حقیقت نبرده. بسیاری از موافقین توافق نه فرصتطلباند نه جاهل. دلیلشان برای موافقت، صلحطلبی و نفی تحریم و در نتیجه کم شدن رنج مردم است.
فلانیهایی که به فلانی رأی دادند، قندتان نرم، چشمتان کور بشود، دیگر رأی ندهید! آقا چه حرفی است؟ بنده خدا فکر میکردی یک گشایشی میشود، بهش وعده دروغ دادند، چشمش کلاه گذاشتند. این را که نباید زد که... یا این، یا آن. مغالطهای که در این استدلالها رخ داده، «یا زنگی زنگ، یا رومی روم». انحصار نادرست رخ میدهد. احتمال سوم نفی میشود.
بین زنگی بودن و رومی بودن فاصله زیادی است. بین زنگبار و روم فاصله. بین سیاه و سفید. مغالطه «سیاه و سفید» میگویند: «دیو و دلبر». دوقطبی در فیلمنامهنویسی یکی از مبانی فیلمنامهنویسی این است. میگوید: «قهرمان و ضد قهرمان باید داشته باشد.» فیلمنامه ابوترابی را بسازند، چهکار میکنم؟ شما قهرمان داشته باشی، ضد قهرمان نداشته باشی که حال نمیدهد. قهرمانات هم بخواهد کتک بخورد که حال نمیدهد. ضد قهرمان توی طیف مقابل باشد. ضد قهرمان باید از جنس خودت باشد تا قشنگ بشود. قهرمان ابوترابی از بعثیها کتک میخورد. (میگفت که اسرا ده تا آخوند داشتند.) بعد ده تا آخوند جلف، تیپ نادان، متحجر، سختگیر، خشن نشان میدهد. ابوترابی نرم، لطیف، مهربان، دانا. دوقطبی دیگر. یا این، یا آن. جذابیتش به این است. این سرطانها پدر فرهنگ را در میآورد، مخصوصاً در مورد این شخصیتها وقتی میخواهند کار بسازند.
خیلی مسئله مهم است. مفصل حاشیه نوشتم. کلاً این مبانی را رد کردم. خیلی حرف غلطی است. سیاهوسفیدی. دیو و دلبری. بیا بین خوب و خوبتر. قرآن میآید میگوید که ما سه دسته داریم: یا اصحاب شمالاند، یا اصحاب یمیناند، یا مقربیناند. این دستهبندی چقدر قشنگ است! میگوید: «اصحاب شمال نباش.» سبقت و سرعت مسابقه توی این نباشد که یا اصحاب شمال، یا اصحاب یمین. چرا بین این دو تا؟ بین اصحاب مقربین مسابقه باشد. بین این دو تا دعوا میاندازد، رقابت میاندازد. آپشنها را دارد. بعد میگوید اگر کسی از اصحاب یمین بود، از مقربین نبود، او را ندارد. بخوانید. فضای رسانهای سوره واقعه چقدر جذاب است! توی این مراتب مسابقه داشته باشید: «سابقوا الی مغفرت من ربکم»، «سارعوا الی الخیرات». تو چرا میخواهی که فقط جهنم نروی؟ طبقه دوم بهشت هم برایت بد است؟ طبقه سوم بشوی؟ سوم، چهارم، پنجم. گرگ ده تا آدم بودن. ولی ابوترابی مَلَک بود. خیلی جذابتر است که همه را نابود میکند که بگوید یکی خوب هم پیدا میشود.
فضای انتخاباتی هم که کامل خودش را جواب داده دیگر. همه اول از نفی دیگران شروع میکنند. بعد آخر ۹۲ کف خیابان تهران میگفت که: «ببین حاج آقا، من اصلاً رأی نمیخواهم بدهم. رأی هم بدهم به فلانی. یعنی آنها که واضح است که صلاحیت ندارند. آنها که کلاً از دور خارج شدند. یکی مانده. من هم ماندم بین اینکه یا رأی بدهم و فقط فلانی، یا کلاً رأی [ندهیم].» طراحی میکنند. من عذرخواهی میکنم. رأی دادن من... با حرف شما گوش میدهم، اصلاً رأی نمیدادم.
یکی از این سلبریتیها تازگی نوشته بود دیگر. نوشته بود که: «این مردم نبودند که گول ما را خوردند، ما بودیم که گول مردم را خوردیم.» خواندید یا نه؟ رأی دادیم. سیاهوسفید، صفر و یک. اینها همه مغالطه است.
درباره سرخی روی پیراهن: میگوید این خون کسی ریخته یا می (شراب) سرخ است؟ یا خون است یا می. از این دو حالت خارج نیست. یا توت سیاه است که بر جامه چکیده، یا توت سیاه است که بر جامه [نیست]. احتمال سوم حذف [میشود]. توضیحات دیگر در مورد آن هم نمیگنجد.
خب، مناظره کی با پای خودش میآید؟ میآورید یا بیاورمت؟ چرا تو بار را بیاوری؟ از این دو خارج [نیستیم]. سر چی مناظره کنیم؟ «دهه فجر انقلاب خوب بوده، مفید بوده، مثبت بوده یا نه؟» میگویید: «بد بوده.» دلیل بیاور. توسل به جهل، طلب برهان از مخالفین. چند دقیقه. نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم.
کی میگوید انقلاب ناموفق بوده توی این چهل سال؟ یکی از رفقا میرفتیم قزوین، بعد سخنرانی داشتیم. آنجا با انقلاب خیلی هماهنگ نبود. عقب ماشین نشسته بودیم. منتظر بودیم سر آبیک، پیچ سر آبیک، یکی از رفقا بیاید دنبالمان. دنبال آن پاسداره. این بنده خدا نمیدانست. بنده خدا بیاید. من اینجا تکیه دادم به در. این هم آن در روبرویی بود. بعد پشتم مثلاً جاده بود. از بیخ روایت داریم: هر انقلابی قبل از ظهور، باطل [نمیشود]. چی میگویید؟ آن را چهکار میکنی؟ یکهو یک کسی با لباس پاسداری سبز آمد بغل شیشه، خیلی جدی. یعنی وسط کجا انقلابی شد؟
خلاصه الان کسی نیست اینجا، راحت باشید. هرچه دارید بگویید. اگر خوب بود این وضع اقتصادی مردم، قبل انقلاب وضع اقتصادی خوب، خوب، بهتر نبود؟ بله. (مداحی ندارم.) هرکه بوده دیده. میگوید: «آن موقع انقدر مردم توی سختی نبودند، توی فشار نبودند.»
یکی از چیزهایی که این وقتها خیلی خوب است، ببینید، محسوس حرف زدن. یکی از کارهای خوبی که دیدم توی فضای رسانه صورت گرفته، تیتر روزنامههای قبل انقلاب را نشستند یک دور درآوردهاند. خیلی کار جالبی است. اشکال ندارد، اشکال ندارد. لااقل اثبات میشود که... چون دارند طرد شقوق میکنند دیگر. میگوید: «یا باید با همین ادامه بدهیم یا برگردیم به قبل انقلاب.» هیچکدام.
دوقطبی این مدل انقلاب با آن مدل قبل انقلاب. نه جهش از این انقلاب، نه مدل قبل انقلاب، نه مدل الان. یک مدل سومی دارد. این انقلاب باید ارتقا پیدا بکند. مردم کارها را دست بگیرند. مردم سپردند به مسئولین، رفتند شدند توی خانه. خانه بود. شما توی خانه به این بزرگوار سپردی، بیاید بیرون هم جایی نمیرود. میرود چیز... کجا میرود؟ پیست اسکی و نمیدانم تلهکابین. راحتتر میتوانم بروم تلهکابین. مردم...
جواب مناظره کنیم. راه سومش این است: مردم کار دست بگیرند. از حجاب مسئولین رد بشوند و تجربه حاصل بشود که آقا الان میگویند یا باید با بدبختی و فلاکت زندگی کنیم، با آمریکا ببندیم. نه، راه سوم داریم. کشورهایی که به آمریکا میبندند. خیلی منطقی اینها را باید شفاف و محسوس باید حرف زد. رمز پیشرفت کدام کشور تا حالا بستن به آمریکا بوده؟ مثلاً عربستان با آمریکا بسته، پیشرفت کرده است؟ مصر ما همزمان... من چرا دارم جواب میدهم؟ آفرین!
ژاپن به خاطر بستن پیشرفت کرده؟ به خاطر فعالیت [پیشرفت کرده]. اگر صرف بستن بود، عربستان هم بسته. مصر هم بسته. پاکستان هم بسته. هند هم بسته. همه هم یک رشتهای داشتند. هند یک پیشرفتهایی داشته، پاکستان یک پیشرفتهایی داشته، ولی نوسان دارد. اگر صرف بستن بود که همه باید توی یک سطحی پیشرفت میکردند. آلمان هم بسته، فرانسه هم بسته. روسیه نبسته. پس اگر ملاک فقط این بود... بعد هرکه در اثر بستن پیشرفت میکرد.
ما همزمان با مصر. مصر وارد کمپ دیوید شد. ما انقلاب کردیم ۱۹۷۹. الان مصر کجاست؟ پنج میلیون قبرستانخواب دارد! خبر نداریم ما. یکی از مشکلات فاجعهآمیز ما کلاً ضعف اطلاعاتی و وضعیت دنیاست. داغونی. تنبلایم برای اینکه باز سپردیم رسانهها را به دست گروه خاصی که آن هم با جهتی که دارد اطلاعرسانی میکند، برایشان اولویت ندارد که دنبالش بروند. سوادش را ندارند که بخواهند دنبالش باشند که بفهمند.
فضای سیاسی اجازه نمیدهد الان فضای رسانهای ما توی صدا و سیما اجازه حرف بزنیم. روابط به هم میریزد. خبر میزند. فعالیتی بکنم، یکی دیگر برجسته میشود. عمراً این کار را بکنم. این هم هست دیگر. کار تشکیلاتیمان به شدت مشکل. آنها نه من که هنوز توی یک آخور دارند با هم میخورند. آخور است. اگر من تو را از این آخور بیرون بیندازم، جیره آخور [که] به خودم چیزی نمیرسد. یک نگاه تشکیلاتی ما نداریم.
امیرالمؤمنین [فرمودند]: منافقین دارد پول جمع میکنند. اگر از همدیگر حمایت نکنند، پول را از دست میدهند. امیرالمؤمنین [گفتند]: جمع بشوند، از دست نمیدهند. پس چی شد عامل چیست؟ آن دلیل است. علت جعلی. علت پیشرفت چیست؟ بستن [به آمریکا]؟ بعد آمریکا باهاش ببندی، دو حالت دارد: یا سواری میدهد یا سواری میگیرد. اولاً که سواری مطلق که به کسی نمیدهد. ممکن است توی جاهایی سواری بدهد. سواری میدهد جاهایی که قدرت داری. مثلاً آمریکا یک جاهایی به اروپا سواری میدهد. عاشق چشم و ابروی اروپاست؟ نه، احتیاج دارد به اروپا. بله. ولی مثلاً نسبت به سعودی فقط سواری میگیرد. [میگوید:] «مرگ، دو هفته چهکار کنیم؟» (گفته دو هفته است). از اینی که هرچه ذخیره نفت داشته، درآورده. بشکهها را دارد همینجور میدهد که کسری نفت ایران جبران بشود توی بازار جهانی. هرچه ذخیره برای صد سال آیندهاش بوده، همه را درآورده، داده رفته. اینجور مایه میگذارد. بعد بهش لگد میزند.
بازار مصرفی ما قبل انقلاب چی بودیم؟ یک بازار مصرفی بودیم. گندم تولید میکرد. به جای اینکه بریزد توی دریا، میگفت: «چرا بریزم توی دریا؟ میبرم توی بازار ایران میفروشم.» کشاورزی تعطیل. «کشاورزی کنی، پوست ضرر دارد. آفتاب عزیزم.» صنعت سینما فلان. دوقطبی بعد انقلاب، قبل انقلاب کلاً غلط است. شق سوم داریم.
میگویند آقا آخرش چه میشود؟ گفتم: «انشاءالله، انشاءالله از انقلاب عبور میکنیم.» انقلاب خروجی انقلاب بوده یا خروجی انقلاب نبوده؟ اگر خروجی انقلاب نبوده که چقدر بیعرضهایم که نتوانستیم خروجی داشته باشیم. مشکل دارد دیگر. اصلاً خروجی انقلاب یک وقت خروجی تحصیلی است، یک وقت خروجی حصولی است. خروجی تحصیلی و حصولی چیست؟ از خانه شما موش آمده توی خانه من. من فرستادم از خانه من آمده. یک وقت من میفرستم، یک وقت از خانهام میآید. اینها مال انقلاب است؟ بله، خروجی انقلاب است. ولی نه، یعنی انقلاب طراحی کرده به این برسد. خود انقلاب مبتلا شده به این. خروجی خانه تو هم آمده. توی هر موردی هی باید این دوقطبی حصار را شکوند. هست را از کجا درآوردی؟ این یا آن؟ خیلی اصلاً دفاع از انقلاب هرچقدر که ضد انقلابی راحَتتر است برای اینکه شرور گفتن، حرف مفت سختی ندارد. زدنش سواد نمیخواهد. حرف حسابی زدن سواد میخواهد. پدر آدم را در میآورد. مطالعه میخواهد، زحمت میخواهد، فکر میخواهد. حرف مفت زدن که این را به آن میبافی، آن را از آن در میآوری. تا تو شرور میگویی، چهار نفر به فحش میگیری. حرف درست و حسابی زدن سخت است. تقوا میخواهد، منطق میخواهد، انصاف میخواهد، ذهن قوی میخواهد.
چرا ما رسانهای مثل آنها نیستیم؟ یکی از رفقا [گفت:] «آنها چقدر هم زحمت ندارند.» بودن پیامبر به ابوذر فرمود که: «إن الباطل خفیف حلوا.» باطل هم سبک هم شیرین است. سختی ندارد. بودن توی باطل که سختی ندارد. با حق بودن سخت است. پدرت را در میآورند. فحش. «وَتَسْمَعُونَ كَثِيرًا». انقدر حرف میشنوی، انقدر فحش میشنوی، پدرت را در میآورند، اجدادت را جلو چشمت میآورند و ذهن قوی میخواهد. آنور شرور گفتن همینجور میآید.
الان این مطالب فان را شما نگاه کنید، هشتصد تا جوک ساخته میشود. «باد آمده، چادرم افتاده.» تحلیل درست و حسابی [بدهیم]. الان توییت ما با توییت جریان مخالف را نگاه کنیم، از یک هندسهای بیرون نزنی. بین خطوط میخواهی حرکت بکنی، پدرت در میآید. فشکش. توی محتوا هزار تا توییت داریم. آنور توی محتوایمان پنجاه تا توییت تر و تمیز گیر بیاید. فکر کنی مطالعه میخواهد، تحلیل میخواهد، تحقیق میخواهد. صد تا زاویه را بررسی کنی. از صد موضع و منظر باید به بحث نگاه کنی. زحمت دارد کار رسانهای. من اینجوری است. خیلی مطالعه. من تعجب میکنم چطور میشود یک کسی، چطور به اینها گیر ندادند؟ چطور میشود یک کسی عنصر انقلابی باشد [و] مطالعه [نداشته باشد]؟
اگر تازه بگویم نیم ساعت یک ساعت هم خیلی به نظرم چیپ است. عنصر فرهنگی روزی پنج ساعت شش ساعت مطالعه داشته باشد، یا مطالعه داشته باشد یا سخنرانی گوش بدهد. توی فضای مجازی هدفمند وارد بشود. بداند چی میخواهد مطالعه کند. بداند دنبال چی میگردد. انصافاً فضای مجازی خیلی پربار است اگر انسان بداند چی میخواهد. با نگاه و تحلیل وقتی وارد بشود، خیلی محتوا دارد. میخواستی مناظره کنید. گزینه تماس. تماس تلفنی. استفاده کنیم از گزینه ۵۰۵.
استفاده کار خوبی بوده؟ بدی بود؟ یک ماجرای کرج. کاری که لاریجانی کردند. دوستان، کی جواب دارد؟ حضرت محمود. امام جماعت باید یک جوری حرکت [کند].
اولاً که احتمال خودش، احتمال را بدهید که نیروهای اطلاعاتی گوش بدهند. بخشی که دیگر... سؤال چی بود؟ «چرا رهبری با یک همچین افرادی از اول اتمام حجت نمیکنند؟» نخبگان اگر سکوت نکنند، [به] تهران میگویند که اگر انقلاب همانجوری که واقعاً هستش به مردم عرضه بشود و دوباره رفراندوم برگزار بشود، مردم دوباره به همان مقدار رأی میدهند به انقلاب. این کمکاری ماست به نظرم که میبینیم اگر توانستند کاری بکنند به یک پست و مقامی برسند. یک نکتهای که اینجا هست، یک پیشفرضی هست در مورد اینکه چون به حرف [گوش نمیدهند]... ببخشید.
عنصر بازدارنده مسئولین از خطا چیست؟ من سؤال شما به این سؤال... بله، سؤال این بود که چرا رهبری با یک همچین مسئولین برخورد نمیکند؟ من سؤال را خیلی شفافتر و سادهترش کردم. پیشفرضی دارد. پیشفرض این است که اتمام حجت نمیکند که اگر این کار را کردی، من بیرونات میکنم. ولی دلیلش چیست که [برخورد] اعد...؟ مسئلهای که هست این است که ما نتوانستیم. ما تعریفمان از رهبری غلط است. کلاً فضای جامعهمان یکی از مشکلات این است که رهبری دست و پاشان برای تعریف جایگاه خودشان بسته و ما هم که زبانمان بسته است. فرمایش داری؟ آفرین! حالا من همین جواب را میخواهم از یک زاویه دیگر بدهم. میخواهم بگویم ما تحلیلمان غلط است در مورد اینکه عاملی که باید برخورد بکند با هر فسادی حتی رهبری، نه سیستم و حکومت [است]. تعریف چیست در قرآن؟ امر به معروف و نهی از منکر. عامل بازدارنده از فساد چیست؟
در مورد حجاب، بعد از اینکه فضای جامعه مطرح شد و افکار عمومی کاملاً پذیرفت و همه حمایت کردند و گفتند: «آقا مشکل حل است.» آقا ببیند. [مثلاً] خانم خیراندیش گفته بود که: «دختر من از وقتی که معمای شاه را بازی کرده، دیگر بهش بازی نمیدهند.» آدم در باطلشان اجتماع [نمیکند]. من و باطلشان... و [نباید] تفرقه داشته باشی. باید بگویی: «غلط کردم توی این بازی بازی کردم.» قلارهام. هرکه بازی کرده، پدرش را درآوردهاند. (مثل) امین حیایی که دیگر موضوع سیاسی و رفتاری و اینهایش معلوم است، روی مسابقه «خنداننده برتر» اجتماع میکنند برای اینکه تو باید تالی فاسد کارت را بچشی، بفهمی غلط کردی و حالیت بشود. رسانه همچین ابزاری است. حالیت میکنم. غلط کردم. آدمت میکنم.
حرف بزنند. همین شورای عالی انقلاب فرهنگی بعد از اینکه رهبری موضع گرفتند، چقدر نتیجه مثبت دیدیم؟ توی آنهایی که رهبری موضع گرفتند، چقدر خاطره خوش داریم از اینها؟ به نفع نظام شد یا علیه نظام شد؟ رهبری تقویت شد یا تضعیف شد؟ سرجمعش مثبت بود یا منفی بود؟ هیچ تجربه مثبتی تا حالا نداشتیم از اینها. هر وقت کار به رهبری رسیده، اولاً که اگر رهبری به اینجا برسند که بینی و بین الله وظیفه دارند موضع بگیرند، میگیرند. هر وقت به این نتیجه گرفتم، تا حالا تویش هم سودی هم نبوده برایمان.
رهبری اطلاعات غلط دادند؟ نه! به رهبری اطلاعات غلط ندادهاند. اطلاعات درست است. بعد، دفتر رهبری میآید اطلاعات منتشر میکند. خیلی خسارت است. این از جیب خوردن [است]. فروش اقتدار. مثل اینکه یک بابایی صلابتش را بفروشد برای اینکه مثلاً بچه دست در دماغش نکند. هر بار که این دست در دماغش کرد، من یک دو دوز از باباییام دارد کسر میشود. برای اینکه این دست [به دماغش نکند]... از چی داری چی اصلاح کنی؟ هویت پدرانهات را داری نابود میکنی که این دست به دماغش نکند؟ به درک که دست به دماغش کند! آنقدر دست به دماغش کند تا مغزش [بیرون بیاید]! کجاست آنی که خبر دارد باید حرف بزند؟
خب، ما آدم فاسق زیاد داریم دیگر. همین که فاسق است، حجاب که نیست. نماینده مجلس است. بیاید برود قانون تصویب بکند، خدمات عمرانی در محلش انجام بدهد که یک رزومهای بشود دور بعدی رأی بیاورد. رهبری مداوم [درگیر] بخور بخور است. اذیتاند اینها. عبور کنیم از این وضعیت. انقلاب عبور کنیم به آن دوره برسیم. یعنی این دوره امام زمان، حضرت... نه، آتش به اختیار یعنی چی؟ دوره امام زمان، دوره حکومت آتش به اختیاری [است]؟ مشکل دارد. برخورد کن. آقا، من ولایتم را دادم به تو. وقت گذشت دیگر. امام زمان ولایتشان را اعطا کردند به مؤمنین. بروید بخوانید تفسیر المیزان و تفسیر تسنیم. «المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض» (سوره مبارکه نسا یا آل عمران، یادم نیست). ولایت دارند. آقا، تو هم ولی فقیه در این سطح، تو برخورد کن. پاسخها بود. بحث در این زمینه... عاقبت همه ما را [به خیر کند].
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط

جلسه هفتم : بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ ابزار پنهان رسانهها در جنگ نرم
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هشتم : نقل قول ناقص؛ دروغی بدون دروغ
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه نهم : مغالطه تفسیر نادرست
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دهم : وقتی بستن راه استدلال به ابزار سیاست بدل میشود
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه یازده : مغالطات شرمندهسازی و مسموم کردن چاه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سیزده : مغالطه تکرار و اثرگذاری پنهان بر ذهن جامعه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه چهاردهم : مغالطه تهدید و تطمیع
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پانزدهم : آرزواندیشی و عوامفریبی؛ دو مغالطه خطرناک
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه شانزدهم : مرجع کاذب؛ از سلبریتی تا سیاستمدار
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هفدهم : از انگیزه تا منشأ؛ خطای رایج در نقد اندیشهها
کارگاه تحلیل مغالطه
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه اول : چرا شناخت مغالطات از نان شب واجبتر است؟
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دوم : شناخت مغالطه ابهام ساختاری
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه سوم : ترکیب مفصل و تفصیل مرکب
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه چهارم : از واژههای مبهم تا سورهای کلینما
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه پنجم : مغالطه صور کلینما در جامعه و رسانه
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه ششم : علت جعلی؛ مادر مغالطات و سلاح رسانهها
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هفتم : بزرگنمایی و کوچکنمایی؛ ابزار پنهان رسانهها در جنگ نرم
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه هشتم : نقل قول ناقص؛ دروغی بدون دروغ
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه نهم : مغالطه تفسیر نادرست
کارگاه تحلیل مغالطه

جلسه دهم : وقتی بستن راه استدلال به ابزار سیاست بدل میشود
کارگاه تحلیل مغالطه
در حال بارگذاری نظرات...