چرا خدا به جمادات ندا میدهد؟
ندا؛ ارتباط پنهان با موجودات عالم
راز چاه و گفتوگوی امیرالمؤمنین(ع)
گفتوگوی سلیمان با مورچه در قرآن
فلسفه حذف «یا» در آیات الهی
«یا ایها»؛ ندا و بیدارباش قرآنی
تحلیل نحوی و تفسیری «یا لیتنی»
بلاغت ندا در کلام اهلبیت(ع)
نگاهی به قبر خواجه نصیر در کاظمین
پیوند نحو، فلسفه و معرفت در ندا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. خب، در امر اول بحث ندا بودیم. اقوالهای فرموده بودند که چرا ما غیرآدمی را ندا میدهیم؟ گاهی دایی بلاغی اظهار متکلم از آنچه در نفسش است از (خطرات)، در حالی که مخاطب، با غیرآدمی است؛ وقتی که مخاطبی آدمی نمییابد، مثل معز، اخوش، بزغفش، آدم گیر نمیآورده تا ییدم میخواسته. ریشهایش را میکَشیدم. یا اینکه صلاحیت نداشته باشد که برای آدمی ظاهر شود؛ همانگونه که روایت شده "جابر بن یزید جعفی به امام صادق(ع) عرض کرد": «خیلی زیباست، اِنّی حفظتُ من ابیک احادیث. اَمَرَنی الله ان احدِّث بها احداً». من از پدر شما یک سری احادیث حفظم. پدر شما به من امر کرد این را به کسی جز اسرار (فقط زاغز ر ایمنها) نگویم. یک وقتهایی سینهام تنگ میشود، میخواهم بروم این حرفها را به یکی بزنم. حضرت فرمودند: «اُخرُج الی الجَبّانَه وَ دُلَّ رأسَکَ فی بِئرٍ فَحَدِّث». برو تو بیابان، چاله بکن، سرت را بکن تو چاه، با چاه حرف بزن. خیلی بهت فشار آمده؛ اسرار و اینها را... .
خب اینجا انسان یک حرفی را میخواهد به یکی بزند، مخاطبی که شعور داشته باشد و صلاحیت داشته باشد، پیدا نمیکند. با حیوانات همدم و مونس: «من همین بزها و این چیزها و با اینها مینشینم حرف میزنم، درد دل میکنم.» گاهی واقعاً بعضی الان تو همین بحثهای روانشناسی با همین عروسکها واقعاً تخلیه میشوم با عروسک دو ساعت بازی (پو هستش) توی گوشیها، در و میشود با هم صحبت میکند. نرمافزار جدید هم که طراحی کردهاند تکرار میکند حالا احتمالاً مثلاً دوره بعدیش اینطور باشد که بشنود، جواب هم بدهد. هوش مصنوعی صحبت نکنی ناراحت میشود. بله، نه این که هست. نه، حرف زدن یک چیز است، حرف بزنی جواب بدهد با هوش مصنوعی، بدون اینکه چه چیزی در جواب چه بگوید. اینها احتمالاً بشر به اینجا برسد، چون بشر نمیتواند با بشر زندگی کند. با سگ و الاغ و گرگ، با همهچی میتواند. خودمان جنس روبروی خودمان را میسازیم، بلایی سرش درآوردهایم؛ زور نداشته باشد. واسه همین به سگ و اینجور چیزها شما برخورد نکردید (چیه؟). چرا سرت را بکن تو اون آبی که توش بوده؟ شخصی تو بیابان دیگر حالا خود زمین خصوصیت دارد. زمین چیزتره تا آسمان. زمین سفتتر از آسمان نسبت به پذیرش اسرار و اینها. کأنه این ظرفیتش بیشتر است تا آن.
از همه اینها سفتتر، در «جب» است: «اگر میخواهی منو ببینی، فنظر الی الجبل فان استقرَّ مکانه». چرا به جبل مثال میزند؟ به ابر مثلاً؟ ابر، من در هم تنیدهام. چون این حامل حقایق و معارف میشود و ظرفیت این اسرار. حالا این هم چاه است، آن از جهت ظرفیت چاه، اصلاً مظهر ظرفیت است دیگر. ظرفی است که در خودش آب نگه داشته. اینها، این صور ظاهریه، ربط به آن حقایق ملکوتی دارد. لذا خود امام زمان(ع) تشبیه به چاه «فی بئر معطّله» در قرآن دارد. «بئر معطّله» فرمودهاند که امام زمان است. چاه معطله، چاهی که از آن استفاده نمیشود. حضرت یوسف را تو چاه میاندازند. امیرالمؤمنین(ع) با چاه درد و دل میکرد. خود امیرالمؤمنین(ع) چاه میکنند. چاه و اینها بحثهای این، آن ظرفیت است. کأنه توش لحاظ میشود.
یا میخواهد که کلامش را به کسی بشنواند که حاضر است پیش او و نزدیک ولی این نمیبیند. توجیه خطاب روی آنکه صالح باشد، این یک غیرآدمی را مخاطب قرار میدهد تا این حرف را به او بگوید. آنقدر این آدم بغلیتان را بیارزش (من حرف زدن) تصحیح: میگویم لیوانها حرف میزنی که حرفتان به گوش این برسد.
خب، یا میخواهد اظهار کند آنچه در نفسش هست بدون دایی، برای شنواندن پدر. پس شروع میکند به خطاب به «فاهم غیر فاهم». به یک کسی که نمیفهمد، مخاطب قرار میدهد. سمیع کلامه. آنی که گفتند فقط این است که در قید کلام الله و کلام کسی که میفهمد، غیرآدمی را از انبیا و اوصیا و ملائکه که هر موجودی شعور دارد و سمع دارد و لسان دارد که قرآن بهش تصدیق کرده. خدای متعال هر شیء را به لسان و سمع. در مورد خدا مجازی دیگر نیست: «ربک الی النحل. اِسلُکی سُبُلَ ربک متخذٌ من الجبال بیوتً و من الشجر و ممّا یعرشون». به نحو وحی، خدا با نحل صحبت کرد. با درخت صحبت کرد، با مورچه صحبت کرد. با چی صحبت کرد؟ با اینها که صحبت میکند، خدا واقعاً تکلم میکند به زبان خودشان. بهشون افهام میکند. در مورد ما میشود مجازی. سگ حرف بزنم. تازه اون هم محل بحث است که واقعاً سگ میفهمد یا نمیفهمد. میفهمد، مطیع نیست.
طرف شیر بدردش تصحیح: به دردش. امام سجاد(ع) آمدند به شیر اشاره کردند که نشست و حضرت سوارش شدند. در تاریخ است کن. این چیست اینها؟ حضرت فرمودند که: «اگر مطیع خدا بودی، اون هم مطیع تو میشد». «مَن خافَ الله اخافَهُ اللهُ مِنهُ کلَّ شیءٍ». یک همچین تعبیری. کسی از خدا بترسد، خدا همه چیز را از او میترساند. کسی مطیع خدا باشد، خدا همه چیز را مطیع او. خب، معلوم میشود که این پس افهام هست، میفهمند. مطیع نیست، نه اینکه بهش نمیفهماند. کسی مطیع خدا باشد، خدا میفهماند حرف او را به بقیه موجودات. نه، خدا مطیعش میکند. اشاره به قدرت انبیا و اولیا. و قاضی به مار میگوید به اذن الله. حیوانات حرف میزنند. گوسفند دارد. من این را میگویم. قزوین ظاهراً تو خاطراتشان هست. فرموده بود که اول محرم این گوسفندی که پشت در گداشته تصحیح: گذاشته، تاسوعا سر ببرید. اینها خشکشان کرده. بله، حاج آقا چطور؟ گوسفنده به من میگوید: «به اینها بگو منو عاشورا سر ببرین. پاسخ عاشورا بهتره». فراوان بوده از این ماجراها.
ایشان امام رضا(ع) حیات منزل نشسته بودند. یکی از اصحاب رفت غذا و چیزی بیاورد. حضرت رو تخت نشستم تو حیاط، به درخت نگاه میکند. میخندد، لبخند رو لبشان نشسته. «چه؟ الله و رسوله و ولی هو اعلم». خدا و پیغمبر بهتر. کبوتر نر به این ماده میگوید که نمیدانم چی چی و محبوب منی، زندگی منی. «دو نجالس غیر از این آقایی که اینجا نشسته». بعد این آقا عشق منی، زندگی منی. بعد این اولین آقا، بد تو: «علمنا منطق الطیر». به ما تعلیم داده شده منطق پر تصحیح: منطق پرندگان.
پس، اصل ندای اینها خیلی مجازی هم نمیتواند باشد. ولی برای ماها خب، همانجور که خطاب میکند به غیر حرف ندا: «یوم نقول لجهنم هل امتلات»؟ خدا به جهنم میگوید: پر شدی؟ «و تقول هل من مزید». جهنم میگوید که بیشترم داری بفرست. «فقال لها و الارض ائتیا، خدا به آسمون و زمین گفت بیاین دوتایی یا خودتون با طوع و با رغبت یا با کراهت. قالتا: آتینا طائعین». و غیر از این از چیزهایی که ذکر شده است، مکالمه سلیمان (ع) با هدهد، با اون مورچه. همانجور که ندا موجود برای دیگری از سنخ او مجازی نیست و حکمی هم مثل ندا نمله قالت نملتن: «یا ایها النمل اُدخلوا مساکنَکم». الان این مورچه بقیه مورچهها را صدا زده، مجازیه. «اُدخلوا مساکنَکم».
امام چقدر اینجا جملاتی دارد. حضرت امام نامهاش به حاج احمد آقا. خدا برای پیغمبر خودش آبرو نگذاشته تو قرآن. چطور میگوید مورچه برگشت گفتش که: «برید اینها لایشعرون، شعور ندارند. حواسشون به شما نیست. شما رو زیر پا له میکنه». عجیبه در روایت دارد که حضرت سلیمان بهش گفتش که: «چرا وقتی من اومدم اینجور گفتی؟ خیلی چرا بقیه مورچهها رو صدا کردی همه بریم تو لانههاتون، اینها شعور ندارند؟ چرا اینجوری صدا زدی؟ من که حواسم به شماها بود، من زیر پا له لا یحتمنکم سلیمان و جنوده». «حتِمه» هَتیم. جک گندم میکوبند. «حتمه» جایی که له میکند. «خاتمه» اونجا دارد تو اون سوره. «حاتمه» جایی که له میکند. «لا یحتمل تصحیح: یحتمنه» جان، «لا یحتمنکم». لهتون نکنم. زیر پا له نکنم. من که حواسم بود. مورچه گفتش که: «من دیدم که این شکوه جلالت و هیبت تو. ترسیدم اینها ببینن فریفته به مال دنیا بشه. فکر کن خبری تصحیح: خبری هست». حالا مال پیغمبر است. اشرافیت اشرافیت نیست. مال پیغمبر تصحیح: پیغمبر است. مورچههای بیدین بشن. این را که ببینم گفتم: «زود بریم تو لانههاتون. نبینید». خطر چقدر جدی است که مورچه میترسد؟ من طلبه نمیترسم. من طلبه. بچهها، هر مالی و کد سران فتنه فرمود. خب.
امر دوم: گاهی حرف ندا داخل میشود بر جمله اسمیه یا فعلیه. «یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی». چطور میشود که فعل منادا واقع بشود؟ «یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلاً». «فیا عجبا و مالی لا اعجب من خطه هذا الفراق على اختلاف حجج حافظ». یعنی: «فیا عجب. تو عجب». «فیا عجب والله یمیت القلب و یجلب الهم من اجتماع هؤلاء القوم نام تصحیح: من اجتماع أهؤلاء القومِ و تفرُّقکم عن حقِّکم نام». نهج البلاغه است. «من الا باطل و تفرقکم عن حقکم». آدم دلش میگیرد. میبیند اینها انقدر تو باطلشان همه دور هم جمعند. شما تو حقتان از هم پراکندهاید. «و یا عجبا بینا هو یستغیلها فی حیاته اذ اخذها لآخر بعد وفاته». عجیب! اون بابایی که این خطبه شقشقیه اون بابا که تو دوران حکومتش به مردم میگفتش که: «اگه نمیخواین میرم». نه تنها نرفت، نفر بعدی بعد از خودشم نصب کرد. «هر وقت نخواستید من میرم، ولی اگه موندم بعدی رو هم من خودم نصب میکنما». «لشَددَ ما تَشَدَّترا». ایها که دوتایی افتادن به این پستان خلافت، دوشیدن. «لشَددَ ما تَشَدَّترا». خب.
اینجا ممکنه منادای مندوب باشد که بعداً در مورد مندوب صحبت خواهیم کرد. ولی خلاصه اینها که میگویند چیست؟ میگوید چیز در تقدیر است. انسان «یا لیتنی» یعنی: «یا قوم، لیتنی». تصحیح: یا لیتنی اتخذتُ سبیلًا. نه، تصحیح: یا لیتنی فلان. یابه، فلان، لیتنی فلان. یک چیزی در تقدیر است. یک شخصی، یک فردی منادایی که اهلیت ندا داشته باشد. «فخیرٌ نحن عند الناس منکم إذ دا المصوب قال یا لالا ایلا قل من حس مالا وقتنا عقرض الله فیا نعم المدین». «نعمت شده» منادا. «فیا ربما با الفتا و هو آمن و أص علیه المطالب فیا ربما الا یا اسلمی اسلمی». فعل امر. «یا اسلمی نداریم. بزن آی بزن، آی چیست؟ اسلمیا دارم ای علب البلاء ولا ظالم حلا به جرعاک القدر». حق این است که "یا" در اینجا و امثال آن حرف تنبیه است، مثل "واو". و گفتن حرف ندا از منادای مقدر است به حسن مناسبت، و هذا مردودون. این هم چیست آقا جان؟ محدوده. الحمدللههای سووره تصحیح: سواره.
بله، هرچی اینجا یاد داشتیم هماش «یا عجبا» یعنی: «ها عجبا». یعنی «وا عجب». یا حرف تنبیه. حرف ندا نیست و تقدیر خلاف اصل است. امثال صیغ این است که معیار تقدیر، خلاف اصل امر سوم.
ما نظری نظری سالم انتفاع موضوع مدین یعنی: «ها نعم المدین! آی چه خوبیه مدینه». مدینه خوبی است. چه خوب بدهکاری است به خدا. قرض بده چه خوب بدهکاری خدا عقربه. «لا فیا» نه. «ای خوب بدهکاره». یعنی: «چه خوب بدهکاره». یا همان «ای خوب وکیل خوب». ای کسی که چه خوب وکیلی واقعاً. در تقدیر یا منظور یا ندا چندتا فقره است. هزار و یکی چیز دیگر. هزار تا آن ندا باشد، یکیاش تنبیه باشد، نمیشود. ما غیر "یا" در قرآن از حروف ندا نداریم. گفته شده تو این آیه: «اَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ». «اَمَّنْ» خواندن تخفیف خواندن. «اَمْ وَ مَنْ». «اَمْن» خواندن آنجا همزه رو حرف نداس. ابن هشام در حرف حمزه در مؤمنین نقل کرده. مثالش از غیر خداست. کتاب خدا چیزی است که از بعضی از ابعاد گذشت و آنچه که در این ابیات هست: «اسید انما لن ملک ملکت فسر به سیرا جمیل حمزه حرف افساخ و یقول من فرحن حیا ربنا حیا حرف الم تسمع ای عبد ای عبد فی رونقضها ای اینجا حرف بکاء حمومات له النهدیده ایا منزلی ایا دوباره حرف ندا. ایا منزل ای سلما». سلام خدا حفظش کند. چند وقت پیش دیدمشان. دیدم خیلی پیر شده بود. همه سر و صورت سفید شده. چیز درس ایام طفولیت جواهر درس میداد. بعد به اشعارش که میرسید همه رو میخواند. کتاب جواهر و هم جواهرم مقنی پیش ایشان از این دوتا کتاب متناً از اول. «ایا منزل ای سلما سلام علیکم منزل سلم حلال ازمن اللهی مدینه رواجع آ آی اینها کم آمده در کلام».
واو در منادای مندوب میآید. در ادعیه زیاد: «ای ربه» در ادعیه در صحیفه سجادیه و اینها. ای زیاد داریم. «ای رب». خب. گاهی حرف ندا حذف میشود. این در مورد کیست؟ فقط "یا" اینطور است که حذف میشود. «یوسف أعرض عن هذا». یعنی مقدر نمیشود مگر "یا" چون امباب و اون کسی در قرآن که بیشتر سر ربم آمده: «ربنا تقبل». «یا ربه». «ربه» اینها تویش نکته است. یک جایی «یا ربه» میفرماید عرض میکنم. «یا رب». «ربی». یک جا «ربه» خالی. یک جا «ربی». یک جا «ربنا تقبل منا». «یوسف أعرضا طر». چرا عطر کرا؟ «ان النعام فی القرا انم الارض والسماء کتاب فقراوه معاشر الاذکیا زین شباب و زینت الله العلی هل انت بالمحج الحزینة داری جاریه لا تستنکری عذیری سیری و اشفاقی علی بعری جاریه». یعنی: «یا جاریه». «زین الشباب» یعنی: «یا زین الشباب». «معاشر الاذکیا» یعنی: «یا معاشر الاذکیا». «عطر کرا» یعنی: «یا کرا».
امر پنجم: منادایی که مصدر به الف و لام باشد نمیباشد مگر با "یا". اگر منادای ما الف و لام دارد یعنی «ایها» میآید با "یا". همیشه ما «یا ایها» داریم. «ایها» نداریم. «ایا ایها» نداریم. «حیا ایها». خب آقای دکتر انشاءالله به جمع ملحق بشوند. تصویر اوتپی تصحیح: اوتپوت. بین این دو تا فاصل میشود به «ایو»ها برای مذکر، «ایتها» برای مؤنث. «یا ایها الرجل». یا «ایها المل». آقا بیرون برف نشسته. هنوز شوخی بیشتر شوخی است. «یا ایها الرجل». مشهد حرم و برف برداشته بود. اصلاً دیده نمیشدم. عجیب غریب المرعه. این به خاطر کراهتشان است که حذف الف "یا" کنند. بله، حذف الف "یا" به خاطر التقاء ساکنین یا تلفظ به همزه ال. چون یرجل ضایع است دیگر. «یا ایها» میاد. یرجل. «یا ایها الرجل».
خب، و بقای الف «یا» ترکیب قواعد این است که «ایو» منادای نکره مقصوده علی التعین. زیرش را خط بکشید که به درد میخورد. اونجا مدادم نداریم. شُونِ «ایو» بحثهای ترکیب قرآن نکره مقصوده علی التعین، مبنی بر ضم. اون اسمی که الف و لام اومده، عطف بیانش است. الرجل عطف بیان مشتق بود؟ پیانو خیلی برای تنبیه واقع شده بین تابع و مطبوع. اگر تو هم همینه. «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم». جواب توش است. خدا دارد میرساند. چرا به رب کریمت مغرور شدی؟ «ما قبلکه چی مغرورت کرد؟» میگوید: «کرمک». یا رب کرمت باشد، مغرور. «یا ایها النفس المطمئنه». خواجه نصیر طوسی مال کجا بود؟ شیراز. شیراز نبود؟ مطمئنی؟ آبی. خواجه نصیر قرمز. حضرات اجل خواجه نصیر طوسی واقعاً شخصیت فوق العادهای است. حالا از جهت علمی و اینها کسی که شخصیت علمی مغولها شد. مغول رو به کار گرفت. رصدخانه. بعد یک همچین شخصیت عظیم علمی. تنها کسی است که من دیدم بالا سر معصوم دفن است. جلوتر از معصوم دفن است. در تمام حرمها ما تو بقیع نداریم جلوی معصوم. تو بقیع حتی عباس عموی پیامبر. شعور کمشان بوده دیگر. پای عباس به سمت حضرات زیر پای عباس تو قبر جابجا شده. حتماً عباس. ولی ما جلوتر از معصوم کسی نداریم. همیشه هم ترتیبش هم جالب است. امام حسن مجتبی اولند، امام صادق، کاظمین امام کاظم، بعد امام جواد. سام تصحیح: سامرا. به ترتیب تو کاظمین. نمیدانم چه سری بوده. آمدند خواجه نصیر را جلو گذاشتن. اینور شیخ مفیدند، اونور خواجه نصیر. جابجا کردند هرچی بوده. ولی سرش احتمالاً این بوده. جناب خواجه نصیر فرموده بودند که: «منو اونجا دفن بکنید. این آیه رو بالا سرم بنویسید: و کلبهم باسط ذرا ایه تصحیح: و کلبُهم باسطٌ ذراعَیه بالوصید». که کأنه این سگ این خانواده است که این جلوی در این غار نشسته برای نگهبانی. فکر مقام و احترامی که اینجوری آمدیم اثر نگهبانی سگ اینجا نشسته آماده است برای رصد کردن. شخصیت عظیم.
خب، «الی ربک راضیة مرضیة». که اینجا دارد سه تا استثنا دارد که انشاءالله این را فردا سه تا استثنایش را بحث خواهیم کرد و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...