استثناهای نحوی در منادای الفلامدار
راز بلاغی «یا الله» و «اللهم» در دعاها
«یالثاراتالحسین»؛ ندا و استغاثه شیعی
بلاغت ندا در خطبه شقشقیه امام علی(ع)
بررسی منادای مضاف در نحو عربی
صمیمیت خطاب در «یا أبتاه» قرآنی
ادب و عشق در لقب «ابوتراب»
استغاثه؛ ندا برای رفع شر و ظلم
تحلیل نحوی و معنایی «یا لَلّه»
نگاهی نحوی و عرفانی به مفهوم ندا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. امر پنجم را عرض میکردند، فرمودند که از این قاعده سه صورت استثنا شده است. کدام قاعده؟ اینکه منادای الفلامدار باید «اَیُّهَا» را به همراه داشته باشد. جاهایی داریم که الفلام دارد و «اَیُّهَا» هم ندارد:
اولین مورد، جایی است که منادا مستغاث باشد. دومین مورد، اینکه اسم عَلَم باشد که اصلاً با الفلام وصل شده است. اسمش الفلام دارد، (مانند) «یزید»، «یَصاحِبُ»، «یا الَّذی جاءَ»، «یا المَوْلُودُ مبارک» که با الفلام گذاشتند، «اَلْکَلْفُ» مثلاً «یا الْکَلْفُ». اما وقتی که با الفلام وضع نشده باشد؛ بلکه گاهی استعمال میشود با الف و لام، اینجا حذفش (الف و لام) واجب است نزد ندا. مثل «الحسن» و «الحسین». «الحسن» و «الحسین» در ندا باید الفلامشان انداخته شود: «الفضل»، «الرضا»، «العباس». (بلکه باید گفت:) «یا حسن»، «یا حسین»، «یا فضل»، «یا رضا»، «یا عباس».
سومین مورد این است که خدا را ندا بکند: «یا الله». «یا الله» دیگر «یا اَلَّه» گفته نمیشود. «ال» در «الله» گفتند حمزهاش چیست؟ حمزه قطع یا وصل؟ وصل. ولی وقتی «یا» سرش میآید و جدا، «یا الله»، مانند «یا الله». اینجا دیگر حکم کلمه را پیدا میکند. کل «یا الله» میشود یک (کلمه)، یعنی «کَلِمَتُ یا الله» و «یا متوسل». و خیلی وقتها حذف میشود «یا» و به جایش میم مُشدّده مفتوحه در آخر کلمه میآید، میشود «اللهم». چند سال پیش چی گفتی اونجا؟ «یا اللهم». آها، «امّ القری». «یا اللهم»، «یا»اش افتاده. نه اینکه «یا» بیفتد که به چشمی مُشدَّد بیاید، «یا اللهم». (این) طبق مرکز توجه پدرش بوده، قم یعنی مرکز توجه.
اما فعل امر، بله منظورمان چی بود؟ بله، بله. «عوض و معوض» جمع شده در این شعر: «اِنِّی إِذَا مَا حَدَّثَ عِلْمًا قَوْلَ الِلَّهُمَّ». «اللهم» در این شعر الفلام حذف شده که این هم شاذّ است. «اللهم» خیلی زیاد میآید. در «مکاسب» شیخ انصاری زیاد میگوید: «اللهم إلا أن یقال»، «اللهم إلا أن یقال»، مگر اینکه گفته شود. در قرآن یاد گرفتی میگوید «اللهم»، یعنی خدا را. خدایا، بله. خب چرا؟ به خاطر تمکین جواب است در نفس سائل؛ یعنی اینجوری شنونده بهتر خوشش میآید. انگار مثلاً یک جوری، انگار قسم است، یعنی به خدا، به خدا. آره، به خدا. آره، ما میگوییم «والله»! ما میگوییم «والله»، «والله» دیگر قسم است! کسی حواسش نباشد روزهدار باشد، «والله» بگوید برای چیز بیخود روزهاش باطل است. حواسش هم نیست. «والله» پدر ما را درآوردند. قسم دارد میخورد، قسم به خدا «والله». مگر اینکه اصلاً این لفظ منقول شود از این معنا. حالا شاید در فارسی اینجوری شده باشد، معنی جدید الان یکی با عین هم مینویسد: «والا»، پایین فیلم تلگرام. خلاصه اینجا ما میگوییم «والا»، آنها میگویند «اللهم»: «اللهم إنی صلاه اللیل، اللهم الا یمنعنیم»، «اللهم»، مگر اینکه مانعی از من مانع شود، «أو أن یشاء ربی أن لا»؛ آنکه رب من بخواهد که من بیدار نشوم، که رب هیچ وقت نمیخواهد که بیدار نشوی! رب میخواهد خودت یک کاری میکنی.
یا اینکه به شجاع میگویی: «إنک لا تصرع فی سراء». هیچ جا زمین نخوردی. «مصارعه» یعنی کشتی گرفتن. «أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الطَّمَعِ». چقدر این اصطلاح عجیب از نهجالبلاغه است، از امیرالمؤمنین. عقل کی در کشتی زمین میخورد؟ با طمع کشتی؟ با طمع زمین میخورد. «أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الطَّمَعِ». رعد و برق میزند. طمع، برق طمع میجهد و میاندازد پشت زن. «مصرع» به معنی زمین خوردن، سر از زمین افتادن. «مصارع» نیز به معنی کشتی گرفتن، زمین زدن همدیگر. «مصرع» جایی است که آدم زمین میخورد. سیدالشهدا دارد «مقتله و مصرعه». حضرت یک محل قتلشان است و یکی محل زمین خوردنشان. عقل کی زمین میخورد؟ کشتی! «بروق طمع»، وقتی طمع بزند. خلاصه به طرف میگویند، به شجاع میگویند: «هل چی زمین نخوردی؟». «اللهم الا یوجَد من هُوَ أشجع منی». و چرا؟ یکی از من شجاعتر باشد، میزند من را زمین. ولی بعید است که این دعا از قائلی است که امید دارد که نادر و خیر باشد. نه، مشاهده میکنند این را در عبارات. مشاهده میشود این در عبارات مؤلفین. بسیار جاهایی گفته میشود که شما یک نکته میخواهی بگویی که خیرهکننده نیست. اینکه درست نیست. «اللهم» میگویند، یعنی نکته خیلی خوبی، (یعنی) من که (اینجور بگویم) یک بچه خیری هستم، (یا) یک بچهای هستم که اینجور بگوییم. اینجوری گفتنمان هم خیر است. یک جوری درستش کنیم، یک جوری میخواهیم درستش کنیم. یک نگاه خیر، نگاه مثبت. واژههای مثبت است که گفته میشود «اللهم». (این را) منادا میگیریم و اینها توی ترکیبش که همان است، ولی سیاقش اصطلاحی است.
امر ششم، امتحان احکام خاصه برای منادای مضاف (یعنی) «یا متکلم». ما که انقدر از این حضرات حرف شنیدیم. یک جایی خودشان ما را دعوت کردند برای یک کاری، گفتند که: «خب شما مثلاً بگو چیکارها کردی؟». قاعدهاش این بود. اونجوری که ما را دعوت کرده بودند از ما دیگر چیزی نخواهند. برای اینکه آن کاری که میخواستند، آنجایی که میخواستند من را عضو بکنند، جوابی نیامد و پیگیر شدیم از مسئولش. گفتم: «آقا جواب نداد؟». گفت: «نه، شما را رد کردند». گفتم: «برای چی؟». گفت: «شما کار کودک بودی. نه، کودک به درد کار ما نمیخورد». دعوتمان کردی، کودکم کردی برای تلویزیون. حالا بالاخره گفتند: «آقا به درد کار کودک میخورد». (این) لحن (آنقدر) تحقیرآمیزی که خیر، منادای مضاف (یعنی) «یا متکلم» احکام خاصهای دارد.
اولینش چیست؟ جواز حذف «یا» و ابقای کسرهای که دلالت بر آن دارد. «یا قومِ». «قومی» بوده، شده «یا قومِ». «إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ». «قل یا عبادی»، «عبادیَ الذین آمنوا اتقوا ربکم». «إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ». «رَبّی» بوده، «اجعل هذا بلداً» بوده، «رَبّی» بوده، شده «رَبِّ». «قُلْ یَا عِبَادِی». یک وقتی هم چی میشود؟ یک وقتی هم کسره تبدیل به فتحه میشود: «یا ربّ»، «یا اَبَه»، «یا اُمَّه». یک وقتهایی نگه داشت با فتحه. «یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ». «یا عبادی»، حضرت بلاغی حالا میگویند دیگر خیلی قُرب را میرساند. وقتی که آن «یا»اش میافتد، انگار نزدیک است که دیگر «یا» هم نمیگوید. حتی در ندا. وقتی خیلی نزدیک است دیگر «یا» هم نمیگوید، رو میکند بهش، یعنی «إیّاک». این یک فاصله میخواهد تا طرف بفهمد که من منادا واقع شدهام. وقتی (کسی) نزدیک است، مثلاً: «آقای فلانی توجه کند!». بعد فلانی خیلی دیگر نزدیک و با انس عاطفی و اینها باشد دیگر اصلاً اسم کوچک صداش میزد. نصف اسمش را هم نمیگویی: «فاطی»، «فاطمه». «یا اخی»، «عین عَهْدِ ذَاکَ الأخا»، «عین ما کان بیننا من صفا». او «یا اخی»، «یا اخیّه» نگفته. «یا اخیّه» نگفته. «یا اخی» گفته.
آن وقتی است که منادا مُعتل باشد برای آخرش یا واو باشد. وقتی منادا مُعتل نباشد برای آخرش یا واو نباشد، وگرنه حذف جایز نیست. «یا فتایَ»، «یا ضاربی». یکی دیگر جاهایی که منادای مضاف (یعنی) «یا متکلم» یک بحث دیگری که دارد این است که خدمت شما عرض کنم که قلب به الف میشود. قلب «یا» به الف. «یا أَبَا»، «یا عَمَّا»، «یا أُمَّا»، «یا أخا». گاهی هم بهش «هاء سَکت» اضافه میشود: «یا أَبَاه»، «یا أُمَّاه»، «یا أخَاه»، «یا أُمَّاه»، «یا عَمَّاه». مقاتل و اینها خیلی هست دیگر، در تابستان زیاد است.
سومینش این است که «یا» قلب میشود به «تاء مفتوحه» و «مکتوب». «یا أبتی»، «یا أبتاه». خیلی گشتم. به مناسبت تفسیر سوره یوسف هرچی نگاه کردم، دیدم کسی خیلی وجهی برایش نگفته. «یا أَبَه»، «یا أبتی». چه تفاوتی است؟ مرحوم مُصطفَوی نکتهای اشاره کرده بود، یادم است. شاید در بحث «أب» بود. «یا أبتِ» حضرت عازم و حضرت ابراهیم با آزر. انگار بله. اینجا میگوید که «اِلْحَاقُ الطَّاءِ الِْنِدَاءِ مِنْ عَلَائِمِ الْخِطَابِ کَمَا فِی فَعَلْتِ، فَعَلْتَ، تَفْعَلُ أَنْتَ، خَطُّ الْحَاقِ الطَّاءِ النِّدَاءِ حَیْثُ مَا یُمْکِنُ یَکُونُ وِ حَادَ نَظَرٍ لَیْسَ عَوَضًا لِلْیَاءِ، عَوَضٌ مِنَ الْیَاءِ لِأَنَّمَا حُذِفَ لِثِقَلٍ». آن «یا» به خاطر ثقل حذف شده بود. یارو به خاطر ثقل حذف کرده (بود). تخفیف (و) به جایش همان تخفیف به کسره میآید. خود این تا هم که برای خطاب است، «تفعلو»، «تفعلو»، «چی چی؟ انت»، «انتَ». اینها همش تاء (خطاب) است دیگر، برای خطاب «تا» میآورد. در خطاب مشابه است، قرب (و) مودت را دارم، حرف میزنی، گپ میزنیم، صمیمیت، گپ و گفتگو اینها را میرساند. «یا أبتی» یعنی گرم صحبتیم انگار. وقتی گرم صحبت است، «یا أبتی فاالمَا تَأمُرُ، سَتَجِدُ». باز همین هم خیلی باز روشن نیست (از تو). این هم خیلی چیز در اصلش «یا أبی» بوده است. این وقتی است که مضاف شود (به) لفظ «أب» یا «أم»، و گاهی ملحق میشود الف به «تا» برای مد صوت در ندا، مثل «یا أَبَتَا، الرُّقَقُ الْقَضَاءُ وَالنَّوْمُ لَا یُعَلِّفُ بِالْأَعْیَانِ». «أَیَّا أَبَتَا، لَا زِلْتَ فِی نَاهٍ، فَإِنَّمَا لَنَا عَمَلٌ فِی الْعَیْشِ مَا دَامَ تَاشٌ». «یا أمتا»، «أَبْصَرَنِی رَاکبٌ فِی بَلَدٍ مُصَحَّرٍ وَالْهِی».
چهارمیش جواز حذف «یا» و تعویضش به «هاء سکت». «یا أَبَه»، «یا أُمَّه».
پنجمیش وقتی است که منادا مضاف شود به مضاف (که) به «یا متکلم» اضافه شده باشد. منادا مضاف (و) مضافالیهش دوباره مضاف به «یا متکلم». «ابن أمّی». اینجا حذف «یا» جایز است بدون عوض (و) با بقای کسره یا تبدیلش به فتحه. «ابن أمّی»، «قالَ ی بْنَ أُمِّی» (بوده)، «یبن أمّی»، «یا» افتاده، شده «یبن أمّی». دوباره «یا» از آنور افتاده، شده «یبن أمّه». دوباره به جای کسره فتحه داده. «یبن أم» «قالَ بْنَ أمِّه، إنّ القوم استضعفونی». «یبن أمّ لا تأخذوا بِاللهِ». خیلی جالب است. حضرت هارون دو بار در قرآن خطابش را موسی ذکر کرده. در جفتش چی گفته؟ «یا أخی». اصلاً نیاورده. یک بار در یکیش نگاه میکند (یک ماجراست). بله، و از دو حیث دارد نگاه میکند. «یبن أمّی» جالب است دیگر. اینجا (با) عطوفت که میخواهد جذب کند. پسر مادرم. در خود این خطابات مهم است. تازگی میخواندم، خیلی جالب بود. قدیماً خوانده بودم. حالا اینها چیزهای عجیب غریبی است دیگر. در روایات دارد که همیشه امام حسن، امیرالمؤمنین را «یا ابوالحسین» صدا میکرد. امام حسین، امیرالمؤمنین را «یا ابوالحسن» صدا میکرد. امام حسن، امیرالمؤمنین را «یا ابوالحسین» صدا میکرد. امام حسین، امیرالمؤمنین را «یا ابوالحسن» صدا میکرد. (این) از ادب نسبت به دیگری است. امام حسن میگفت بابای حسین، امام حسین میگفت بابای حسن. یک نکته خیلی قشنگی بود، صابر دیده بودم. یکی جدید دیدم. دیدم که امیرالمؤمنین از خطاب «یا ابوتراب» خیلی خوششان میآمد. این را وقتی کسی صدا میکرد، یک توجه خاصی میکردند و محبت و لبخند می زدند. حرم امیرالمؤمنین میرویم، اینجوری صدا کنیم: «ابوتراب». باز ادب دارد بین تو از تشرفات. (این را) که یادم نیست به کی فرمودند. امام زمان که نه، تراب آن ماجرای جنگ چی بود؟ جنگی که سریه بود. زمین خوابیده و خاک روی او را گرفته و اینها. آن خضوع و خشوع امام زمان است. یعنی کسی ظاهراً دیده بود که از خطاب «یبن الزهرا» خیلی خوششان میآید. توجه. بله، وقتی مثلاً اهل بیت زهرا صدا میکنیم در زیارتنامهها، اینها همه جداست دیگر. شما یک بار بچه امیرالمؤمنین، بچه رسول الله، یا بچه حضرت زهرا. هر کدام تکرار نیست. نه، هر کدام یک لطفی دارد، جهتی دارد. نمیتوانست بگوید برادر «یبن أمّی»، «یبن عبدی». «یبن أمّی» (برای) جلب عاطفه و محبت و رگ مادری است که میجوشد. انگار که اگر برادر است یک جای دیگر، رگ پدری یک رگی است. بله، بله.
حالا در زیارت جالب است. زیارتنامه حضرت معصومه: اول «یا بنت فاطمه»، بعد «یا بنت امیرالمؤمنین». این هم نکته است. بله، و آن جانش، آن خلافت حضرت زهرا و خدیجه را هم که ملحق میشود به این دو بانوی بزرگ اسلام. گفته شده است که این صورت اختصاص دارد به لفظ «ابن» و «ابن» که اضافه میشود به «عمّ» و «امّ». و در غیر این دیده نشده است. جایز است ذکر «یا» و تبدیلش به الف، همچنین در مثل این ابیات: «یبن أمّی یا شقیقی نفسی، شقیق مع شقیق». برادر تنی، دوقلو را میگویند. «شقیقه» چیزش است دیگر، تسخیرشان از باب تو چیست؟ «بُنَیَّه» آن هم باز چیز دیگر است. تسخیر است. تسخیر. «ابنَ أنتَ». خیلی. «ألا عَلَیکیَ یبنُ أمٍّ، لا عِشقَ الْحِمامَ». همان به امام. «قالتا أماما»، «أن مامونا» به امام صدا میکرد. «یبن أمّ لا تلومی»، «یبن عمّارٍ لا تلومی، وَحِجِی لَا یَخْرُ الْقُلُومُ». حجاب منادای مضاف (به) «یا متکلم». مبنی بر فتح یا کسر محلش منصوب ظاهر میشود. نصبش در توابع و مضاف مضمون میشود، مضمون میشود. مضاف به «یا» بعد از حذف «یا». مثل اسم مفرد معرفه که ایضاً مضاف استعمال شاذّ و ضعیف است.
امر هفتم، منادای مُستغاث. آن چیست که به قصد استغاثه مراد واقع میشود؟ استغاثه معنایش استعانت است برای دفع ضرر و شر. اینجا مُستغیث (مُنادی) و مُستغاث (مُنادیٰ) یا معین یا غیر معین. مُستغاث (مِنْهُ) همان شر یا ضرری است که از او استغاثه میشود برای دفعش. مُستغاثٌ لَهُ هم همان مبتلا به ضرر و شرّ است.
چهار تا داشتیم. مُستغیثٌ لَهُ. «وَقَد یَتَحِدُ المُستغیثُ»، ببخشید. گاهی یکی است مُستغیث. وقتی که کسی برای خودش استغاثه بکند. در این ندا مگر «یا». و حذفش هم جایز نیست، حتماً باید «یا» بیاید. سپس «المستغاثُ» میشود «المصطفیٰ». لام جارّه بر او داخل میشود. لام (جارّه) مفتوحه اکثر اوقات. «یا لَفلانٍ»، «یا لَثاراتِ الحسین». «یا لَثاراتٍ». «ثارات» یعنی انتقام گیرندهها. «لَثاراتٍ». قصه گرفته شدن مُستَغاث، مُستَغاثُ مِنْهُ آن چیزه چیه؟ خونریزی، ظلم اینها است. خب مُستغیث (فاعل) کیه؟ حسین. مُستغیث (نداکننده) کیه؟ امام زمان. مُستغاث (مفعول) کیه؟ اصحاب. ما بگوییم لام استغاثه، مُستَغاث، مُستَغاثٌ به. لام جارّه بر او داخل میشود. «المصطفی مَنْ لَامٍ تَدْخُلُ عَلَیْهِ لَامُ الْجَارَّةِ». «تَدْخُلُ عَلَیْهِ لَامُ الْجَارَّةِ». بر سر من است. لام جارّ و آن دو تا مکسورند. یا از جارّه بر مُستغاثٌ منه که این بیشتر است. یا من جارّه بر مُستَغاثٍ منه این بیشتره. بیشتر مُستَغاثٌ منه سر چی میآید؟ «من» میآید. مقدرترین باب از تقیسو به جای «اَدْعُو» و «اُنَادِی» جارّه است. و فتح است (چون) به خاطر اینکه فتحه به استغاثه نزدیک است. چون دهان باز میشود به خاطر ادائش. صوت کشیده میشود. لب ناله توش بیشتره دیگر. «ای» با «اِی» فرق میکند. کسی درد دارد میگوید: «آی!». «آی، آی» دهان بازتر میشود. اینطور نیست. سینه میخواهد بیاید بیرون، آه و اینها. شهرهای کسره مد صوت مطلوب است در استغاثه، و این همچنین علت عدم جواز حرف ندا هم هست. و فتح لام بر مُستَغاث وقتی است که مباشرت با «یا» باشد. اگر تکرار پیدا کند بدون اعاده «یا لام»، (لام) بر دوم مکسور است؛ مثل سایر اسما و این حروف همش متعلق به «استغیث» است. مثالش در بحث ادبیات است. نحوه نهجالبلاغه. برویم «فیا الله». به نظرم خطبه شقشقیه باشد. خطبه سوم، خط هشتم. «فَصَبَرتُ عَلَی طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّی إِذَا مَضَی لِسَبِیلِهِ». نفر سوم از دنیا رفت. «جَعَلَهَا فِی جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنّی أحَدُهُم». نفر دوم که از دنیا رفت، «مضی لِسبیلِه». نفر دوم. «جَعَلَهَا فِی جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنّی أحَدُهُم». همان خلافت را در جماعتی قرار داد که فکر میکرد من هم یکیشان هستم. «فَیَا لَلَّهِ وَالشُّورَیٰ» (آی خدا و آی شورا) «آیْ خدا، آیْ شورا». «آی خدا»؟ «آی خدا از دست این شورا». «آقا سعید» مدل یک روز سکوت. یک دفعهای یک تیکه. «فَما کُنْتُ أُشْبِهُ الْأَوَّلَ مِنْهُمْ». (با) حتی من را قرین این نظائر کردند. با کیا من را نشاندن؟ رایگیری، تایید صلاحیت شدم. با کیا؟ درده. اینها واقعاً جگر آدم پاره میشود از این مصیبت. «لَكِنِّي اصْغُوا وَاطُرُوا إِذًا» من آمدم با اینها. اینها تیر میکردند من با اینها تیرا میکرد. آمدم پایین. همین جا که اینها میرفتند با همین، برای مصلحت اسلام و مسلمین، چه که نکرد امیرالمؤمنین. بله، بله. «فَسقَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِزِقْنَا وَمَالَ الْآخَرُ لِسَوْءِ». یک نفر کینهاش را حرف یکی دیگر را گوش داد. یکی دیگر به خاطر دامادش آورد. به یکی دیگر. (این) رایهایی که دادن اینجوری بود. «مَعَ هُنَ». «وَهْنَ». «هند» جز اسماء سته بود. اینجا نکردی چون آمد اضافه نشده. سلام علیکم با فلان و فلان. «ابن» نمیآید. همه رقمش اون است. «أَبِیهِی» که توی سوئیتی آورده. با فلان. با چی و چی؟ با چی و کی؟ خب یک کمی حقارت هم دارد دیگر. بله. (یک) کمی بیشتر از یک کمی. تمامش کنیم.
مُستَغاث خدا. مُستَغاثٌ منه شورا. مُستغیث امیرالمؤمنین. (حتی) برای خودش هم استغاثه میکند. شورا. از سَرِ عمر بن الخطاب است برای تعیین الخلیفه بعده. و قصّهاش مشهور و مذکوره است در «الکب» و «یا لقومی و یا ل امثال قومی لواناسهم فضیات تک تفوا الوشاه فازعونی فیا الناس للواش المط یا رجال ذبل الباب من نفری لا یبرح اصفت المردی دین یا لرجال حرت موعظت قتلت بغیر جری و جنا». مُستَغاث اگر «یا متکلم» یا معطوف باشد بدون اینکه «یا» تکرار شود، لامی که برایش میآید مکسور است، «لِ». میشود مثل اینها. و «یا شوق ما ابقی»، و «یا لِی من النوا»، و «یا دمما اجری»، و «یا قلب ما اسبا یبکی بعید الدار مختلف یا للکهول و لشبّان». این چیست؟ مُستَغاث به «یا متکلم». شوبانی یا معطوفه به سریع بخوانیم: گاهی لام حذف میشود و به جایش الف میآید در آخر مُستَغاث. و گاهی هم مُستَغاث بدون لام و الف میآید. گاهی مُستَغاث حذف میشود. و گاهی اصلاً در کلام نیست جز مُستَغاث. همه اینها را «یا یزیداً لعامل نیلً»، «إلا یا قوم للعجب العجیب و للغفلات»، «یا لناس اُناسٍ» (فهم) «من خالدین الا علینا»، و «یا للناس من آن»، «یا قومی یا لعتافنا» و «یا لری». مُعرب مجرور است به همراه الف در آخرش. مبنی میشود بر فتح. «حسینا» اگر بود مبنی بر فتح. و بدون این دو تا مبنی بر ضم. مگر اینکه نکره مقصوده باشد، «لا علی التعیین» که اینجا مهره منصوب است. و «کَأنَّدا» آن چیزی است که برای تعجب آورده میشود. و آن نظیر منادای مُستَغاث است که بحثش جداست. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...