بررسی «یا نبی» و «یا رسول» در قرآن
منادای معرفه و نکره در نحو عربی
فلسفه ندا به موجودات بیجان
کوه و آتش در برابر فرمان الهی
نداهای تکوینی در عالم خلقت
نگاه عرفانی به مفهوم ندا
امیرالمؤمنین و ندای دنیا
تحلیل نحوی و معنوی منادا
خطاب الهی؛ قول یا فعل خدا؟
جمع میان نحو، فلسفه و عرفان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ. اسم چهارم منادا: منادای معرفه مبنی بر ضمّ است. «یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنه»، «یا علی»، «یا احمد» (حدیث معراج)، «یا فاطمه» (حدیث کساء). بفرمایید حجتبنالحسن. دیگر، «یا الله»، «یا نوحٌ احبط بسلام»، «یا مالکُ لیقضِ علینا ربک»، «یا ابراهیمُ و اَعرضْ عن هذا»، «یا صالحُ قد کنتم فینا مرجواً». مرجع میخندم، خیلی بامزه است. «یا صالحُ قد کنتم فینا مرجواً قبلَ هذا»، قبلاً امید داشتیم از استعدادهای درخشان ما بودی، رفتی ادعای پیغمبری میکنی؟ دکتر میشوی؟ دیدی ما گفتیم میآید، یک آدم بهدردبخوری میشود، فلان میشود، ال میشود. پیغمبری حیف بودی تو! اصلاً مرجع بودی قبل از این، رویت حساب باز میکردیم، آدم حسابی بودی. «یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض»، «یا مریم اقنتی لربک». تنها پیغمبری که در قرآن، خطاب بهش نشده با اسم، کیست؟ پیامبر اکرم. اسم مبارک منادا واقع نشده: «یا ایها الرسول» و «یا ایها النبی». خیلی پیغمبر تحویل گرفته خدا. تازه بین «ایها الرسول» و «ایها النبی» هم تفاوت است. نشانههایش را امروز نداریم، مفصل است.
هر وقت که «نبی» میآید، به حیثیت ملکوتی پیغمبر نظر دارد. هر وقت «رسول» میآید، به حیثیت ملکی پیغمبر نظر دارد. رابطهی پیغمبر با خدا را «یا ایها النبی» تعبیر میکند. جایگاهی که پیش خدا... اصطلاحاً خلاصهاش این است: «نبی» به قوس صعود نظر دارد، «رسول» به قوس نزول. حالا برید با این نگاه، آیات را ببینید. «یا ایها النبی» و «یا ایها الرسول» زیپ شده. زیپ شدن پنجمین نکرهی مقصوده علیالتعیین که این هم مبنی بر ضمّ است. اسمی است که معرفه نیست در اصل، ولی یُتَرَم علیه التعریف به سبب... انتراع میشود، به خاطر اینکه مناداست. چیز میشود... یک بویی از معرفه دارد؛ چون منادا، منادای یک فرد معین را قصد میکند. و کربلا رفته احمد؟ احمد، محمد، محمد. میگویند الکی اگه... لِکَم میآید عراقی.
نکرهی مقصودهی علیالتعیین: «یا عالم»، «یا قادر»، «یا حی»، «یا رجل تعال». یا «رجلُ»، اینجا نکرهی غیر مقصوده یا نکره، به قول ایشان، مقصودهی غیر اطلا... غیر تعیین، معین نکرد. یکی بیاید، یک رجل. ولی اینجا تعیین است: آی آقا شما خودت، همان یک نفر، نمیشناسم ولی شما را دارم. بگو هر کسی یک راهی دارد برای رسیدن به خدا، شما یک راهی داری، شما یک راهی داری. فیلم مارمولک هنرشان خوب است، عقلشان کم است. هنرشان عالی. وقتی که من، پرویز پرستویی، دوست دارم بازیگرش را، ولی خب از بابت نقشی که بازی کرد ازش...
نکرهی مقصود بر تعیین نباشد، اما وقتی وصف داشته باشد، حکمش حکم شبه مضاف است: «یا حلیماً لا یعجل»، «یا جواداً لا یبخل»، «یا خالقاً غیر مخلوق»، «یا رازقاً غیر مرزوق»، «یا حیاً لا یموت». که اینها همیشه نکرهی مقصودهی شبه مضاف است، بله، شبه ملحق میشود اصلاً به همان. «یا واشین حسنت فینا اساعه و نجا». این را توی بلاغت هم تازگی خواندی. «نجا الف انسان من الغرقی» همان «واشی» که بله. چی بود؟ وصف ثابت، غیر ثابت. گاهی این نکره در شعر منوّن است. منوّن یعنی چی؟ تنوین دارد. با اینکه موصوف هم نیست. این دیگر به خاطر ضرورت شعری است. ما اصلاً ارادتمان، آقای تهرانی، به خاطر این بود که شعری توی کار... پدر آدم را درمیآورد. بله، اینجا جایز است رفع و نصبش. مثل این ابیات: «یا قمراً لا تفضح». پس اینجا دیگر شعری بود. هم رفع با تنوین، هم رفت، هم نصب: «یا قمرٌ»، «یا علیٌ»، «یا مطرٌ»، «یا حمیداً».
مخفی نماند که ابر در مثنای و جمع این چنین است. اگر قصد شود مثنای و جمع در ندا، بر تعیین، مبنی بر الف و واوند، به جای ضمه. «یا راکبان انزلا»، «یا واقفون اجلِسوا». که به افراد معین نزد. اگر معین نباشند، میشود «یا راکبین»، «یا واقفین». آی چند تا راکب معین میشود «یا راکبین». آیا چند تا راکب غیر معین؟ یک چند تا راکب بیایند، «یا راکبین تعالوا». حرم رفتی، داد میزنی که چند تا راننده بیایند... کنگره جزء برخورد. بالاخره آنجا معرفه مبنی بر ضمّ، نکرهی مقصوده است. یعنی ممتحنه جزء اسمای ایشون است؟ ممتحنه جزء اسمای ایشون. با فاطمه فرقی نمیکند. اسم ایشون است، وصف ایشون است، علم برای ایشون. الان تو یک حساب یا خالق و یا با روی فلان فلان حساب. مثل «یا اللهُ». الو معرفت که ما به خود ذات نمیتوانیم پی ببریم. از بیرون باید بفهمیم. توی استعمالات و اینها باید بفهمیم که معرفت. یا معرفت، همان که گفتیم، مرتبهبندی دارد. معرفه یکوقت هستش که نسبت به جنسش معرفه است. یکوقت هست نسبت به نوع. اینکه این انساناند، مردند، نسبت به این معرفه است. یکوقت نسبت به یک فرد معین بالخصوص معرفه است، آن «اللهُ» دیگر عرفُ المعارف است؛ چون به هیچکس قابل نسبت نیست. «اللهُ» یک مصداق در عالم بیشتر ندارد. ولی «رحیم»؟ حالا رحیم کیست؟ اجلّ مصادیقش خداست، پیغمبر هم رحیم است، مادر هم رحیم. «یا مالکُ لیقضِ علینا ربک».
بحثی که ما برای مالک گفتیم؟ مالک خود خداست، مالک بهشت و جهنم است. «ربک» باهاش میشود. نون در حال بنا حذف نمیشود توی اینهایی که مثنی و جمع است. «یا عبدی». دیگر دوبندهی آبی عرض کنم که ابداله میشود. حالا البته آنجا مضاف هم بود... آها! به خاطر اضافهاش بود که حذف شد. بله. و بابت اگر مضاف نباشد، حذف نمیشود.
چند تا امر اینجا داریم: امر اول، گاهی منادا واقع میشود غیر فاهم برای کلام آدمی. آقا جان حرف ادب، حرف قرآن اینها نیست. میگوید بله، مثلاً شما زنبور عسل ندا نمیفهمد. حالا اینجا هم بهش مجازاً ندا میگویند. نه آقا جان! «یَا جِبَالُ أَوِّبِی»، «یا سماءُ»، «یا ارضُ»، اینها واقعاً نداست. یا «یا نارُ»، اینها واقعاً نداست. اینها شعور دارند، درک دارند. موجود، وجود مطابق علم است. در فلسفه مطرح میشود: وجود مساوق علم است. هر موجودی به میزان بهرهاش از وجود، علم دارد، شعور دارد. برای همین «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ». اگر تسبیحش تسبیح باشد، شعور است. خطاب بهش واقع میشود. خطاب هم خطاب تکوینی است، نه خطاب تشریعی که بهش بگویم برو کاری بکن. همین گفتنت رویش واقع میشود. گفتن یعنی در واقع محل فعل واقع میشود. معقول نیست، مفعله محل قول نیست. شما به انسان میگویید، حالا میتواند واقع بشود، میتواند واقع نشود؛ چون یک حجابی به اسم اراده او هست. انسان مظهر اسم مرید الهی هم هست. بقیهی موجودات مظهر مرید نیستند. برای همین فقط رویش اراده محل مرادند. یعنی اراده رویش واقع میشود. انسان اراده را درک میکند، با اراده خودش اجرا میکند؛ چرا که خلیفه الله است. نوع انسان خلقتش به خاطر خلافت است. نکات سنگین فلسفه و عرفان، قرآن، همهچیز. قرآن، عرفان، برهان از هم جدایی ندارد. بله.
ولی نحل و فلان و اینها چون اراده ندارد، همان که میشنود، همان که به او گفته میشود، گفتن همانا، جاری شدن همانا، محل وقوع. لذا «إِنَّمَا قَوْلُهُ فِعْلُهُ». قول خدا، فعل خداست. «کُن فَیَکُونُ»، نه بگه او هم انجام بده. یعنی رویش انجام میدهد. در مورد انسان است که یک قول دارد و یک فعل. به انسان میگوید و انسان باید مجرای فعل بشود. این حیوان و نبات و جماد. بلکه معانی. معانی را خدا به عقل خطاب کرد. با عقل صحبت بیا، برو عقب، برو جلو، برو راست، برو چپ، «إِیَّاکَ أُوصَبُ وَ إِیَّاکَ أُعَاتِبُ». من به تو ثواب میدهم، تو را هم. حرف عظیمی است. بعد حالا دیگر عقل ما باید بریم دنبال عقل. ما باید نسبت باهاش برقرار کنیم. میتواند در ما باشد، میتواند نباشد. بله. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ». دیگر میشود شرِّ دواب، من ارتباط او را با عقل فعال کردم، خودش ارتباط قطع کرده، شده حدِّ بهائم.
«یا جبالُ أویبین». «یا سما» عقل ای. «یا جبالُ أویبین معه». خیلی عجیب بود. کوهها گفتش که چیز کنید، نماز جماعت بخوانید پشت داوود. «أویبین معه». و طیّ... داشته باشید با حضرت داوود. گروه سرود، گروه کُر داشته باشید. همه با هم بخوانید. تیر هم که بهشون گفتیم جور باشد. «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ». آهن هم که نرم کردیم و خوب.
«یا دنیا، یا دنیا! الیکِ انی ابیتُ اردّ ام إلیه تشوّقتُ، لا حانَ حینَکِ هیهات قُری! لا حاجه لی، قد طلّقتک ثلاثاً، فلاتَ طلاق». بله، طلاق سه طلاقم که هیچجا جایز نیست. دستهی خشکی طلاق تو که ثلاثه باطله. گذاشتم یک عده بشود دوباره رجوع نکردن. «لا رجعه فیها»، نه توی همان سه تا. «رای شوکه قصیرُ و خطرَکَ یسیرُ و عملَکَ حقُ و طولُ تریحُ». حالا دنیا را سه طلاقه کرده. بعد میگوید که توشه کم، راه طولانی. کسی که تو دنیا را سه طلاقه کرده این حرف را میزند. حالا اونی که به دنیا چسبیده چی باید... دنیا را سه طلاقه کرده، نیازم به دنیا ندارد، رجعتم به دنیا ندارد. میگوید راه زیاد است، توشه کم و بعد سفر و عظیم المورد. ندای مجازی است که گفتن این را نازل منزله کسی میکند که صلاحیت ندا دارد. لدائن بلاغی اینها همه توش نکته است. دوست دارم گل فردا اگر ان شاء الله خدمتتان بودیم، بحث را ادامه بدهیم.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.
در حال بارگذاری نظرات...