بررسی اعراب «یا علیبنموسیالرضا»
قواعد حذف همزه در منادای علمی
تحلیل نحوی «اللهم فاطرالسماوات»
نقش تابع در منادای ایها و ایتها
«یا اهلکتاب»؛ نداهای تکرارشونده قرآن
منادای مکرر در اشعار عربی کلاسیک
تفاوت فتح و ضم در منادای مرکب
کاربردهای خاص «ابن» و «بنت» در ندا
نگاهی ادبی به ساختار «یا اهلیثرب»
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئلهای که در توابع منادا داریم این است که منادای مبنیِ قبل از ندا و مرخصی که بر حرکتش باقی میماند. آنچه به آن ملحق میشود الف استغاثه یا ندبه، یا مضاف، یا متکلم است. دو تا مَحَل دارد: میتواند با اَدوات منصوب شود، میتواند به ندا مضموم شود. اگر تابعی برایش آمد، آن تابع، مثل تابع قسمت دوم بود (قسمت دوم را داریم دیگر، «مَلِکَالْمُلوکِ»)، اگر آنجور بود، حمل میشود بر محل منصوبش. اگر مثل تابع قسمت سوم بود، در آن دو وجه جایز است. مگر اینکه بدل یا معطوف باشد؛ اینها دیگر روشن است.
الان ما قاعده داریم، قاعده را باید حفظ کرد. چیز خاصی ندارد. بعد اینها بعداً در مثال تطبیق میشود، یا بدل باشد یا معطوف باشد، بدون الف و لام، مثل منادای مستقل. و حملش جایز نیست بر ظاهر لفظش، به خاطر اینکه مُعرب در بنا تبعیت نمیکند. مبنی بشود هم عطف به محلش میشود.
پنجمین منادای معرب که اِعرابش تقدیری است، مثل «یَا غازیٌ» «یَا هادیٌ». این نصب تقدیری میگیرد. رعایت میشود در تابعش آنچه رعایت میشود در تابع معرب که اِعرابش ظاهر است. اگر برایش تابعی آمد، آن اِعرابش دیگر ظاهر میشود. و نگاه نمیشود به حرکت ظاهرش. «یَا غازیٌ» تنوین کسره گرفته باشد. این نصبش مقدر است. تابعش، منظور: «یَا غازیٌ عادِلانِ» یا «یَا غازیٌ عادِلاً». مثلاً چرا عادِلون؟
ششمین، وقتی منادا «اَیَّتها»، «هذا»، «هذِی»، «اَیُّهاذا»، «اَیَّتُهاذِی» باشد، از چیزهایی است که تابع ندارد مگر اینکه مُصَدَّر به الف و لام باشد که مضموم به ندا میشود، لفظاً یا محلّاً. و تابعش عطف بیان است. و آن نیست مگر مرفوع لفظی یا محلّی یا تقدیری. پس منادای ما «ایها» و اینها بود. تابع ندارد مگر اینکه آن الف و لام بیایدش. «یَا اَیُّهَا الْاِنْسانُ الْکریمُ». «یا اَیُّهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ». که آن هم مضموم به ندا میشود، هم لفظاً یا محلّاً. تابعش همیشه عطف بیان مرفوع لفظی نیست، یا محلّی یا تقدیری حمل بر ظاهر متبوعش یا محل مضمومش. مثل «یَا اَیُّهَا الرَّجُلُ»، یا «یَا هَذَا الرَّجُلُ». اگر تلاوت شود این تابع به آن تابع دیگر، آن هم مرفوع میشود. «یَا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ». به خاطر اینکه در کلام عرب اینجوری آمده است.
آنچه گفته شد در این مقام از علل گفته شد. «منسوجِ نصب» بافتن، «منسوجٌ»، «منسوب» بافتنی، «منسوج» بافتنی نصب به معنای بافتن. بله.
هفتم: وقتی «ابن» یا «بنت» (دو تا علم) واقع بشود به عنوان نعت برای متقدم و مضاف به متأخر، و مُقَدَّم منادایی باشد که الف و لام ندارد، چه میشود؟ «اَبْنِ علیٍ»، «اِبْنِ فاطمه»، «بِنْتِ فاطمه». زمَنِ منادی جایز است (منادا)! به خاطر اینکه معرفه فتحهَش جایز است چون منعوت با نعت مُتصل است. «یَا علیَّبنَ موسی الرضا» یا «یَا علیُبنُ موسیَ الرّضا». فتحش به "اَحسن" و "اَشهر" و "اَصحلِ" ایشان، ما که حرفی نداریم. ما گفتیم اگر آن چیز باشد، چه بود؟ آه بله. «یَا علیَّبنَ موسی الرّضا» مضموم بخوان. گفته که فتحش اَحسن و اَشهر و اَصحل است، به خاطر اِفاده مناسبتِ منسوبه. به خاطر اینکه تابع مضاف است. یا «یا حسن علی»، یا «یا مریمَ بنتَ ابراهیم». مضافه منصوب میشود چون منصوبه است. خب این هم منصوب بخوان.
اگر بین این دو تا علم واقع شود، اگر یکی از آن دوتا بین دو تا علم واقع شود، اینچنین در غیر ندا، آنجا دیگر مُقَدَّم تنوین نمیگیرد. «رَأَیْتُ حَسَنَبنَ داود» «حَسَنُبنُ داود» تنوین دیگر نمیگیرد. ولی اِعرابش دیگر به اقتضای عامل است. «اِنِّی بِکْرٌ» «بِکْرُبنُ خالِدٍ». «کُنْتُ مَعَ عَلِیِّبنِ ابیطالِبٍ». «مَرَرْتُ بِِمحَمَّدِبنِ الْحارِثِ». اگر متقدم مبنی در اصل باشد یا مُتَلّاالآخِر باشد، چی؟ تماس نگیر. مُقَّدَم اسم مبنی بگویید. یکی «هاذِبنِ فلان»، مبنی، «سیبویه بن بابوی!». «سیبَوَیهِبنُ بابَوَیهِ». «رَأَیْتُ سیبَوَیْهَبنَ بابَوَیهِ». «کُنْتُ مَعَ سیبَوَیْهَبنِ بابَوَیْه» و «رَأَیْتُ سیبَوَیْهَبنَ بابَوَیْهِ». اِنَّی سیبَوَیْهِ مبنی است. حالا یک جا من محلّاً مُنصرفم.
اگر یکی از این شروط ساقط بشود، آن چیزه دیگر. «حسنبنداوود» اِعرابش چی میشود؟ عطف بیان میشود. «بکرُبنُ خالد»، «حسنُبنُ داوود»، «علیُبنُ ابیطالب». «یابنَ مرجانه»، این تهاش چی دارد؟ زینب فرمودند. خب «یا ابنَ مرجانه!» میشود دیگر. آن خودش مستقیم منصوب هم هست. چرا؟ چون اگر یکی از این شروط فاقد شد. «قالتِ الْیَهودُ عُزَیْرُنِ ابْنُ اللهِ». «قالتِ الْنَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللهِ». ما الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ اِلَّا رَسُولٌ. «عُزَیْرُنِ ابْنُ اللهِ»، «الْمَسِیحُ ابْنُ اللهِ». قواعد همه قاعده است دیگر. عطف بیان یا بدلش و این مشخص. یهود چی گفتن؟ «عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ». جمله است. جمله اسمی. «عُزَیر» مبتدا، «ابْنُ اللهِ» خبر. قالت نصاری چی گفتند؟ «اَلْمَسِیحُ ابْنُ اللهِ». عطف بیان و اینها نیست دیگر. مبتدا خبر. این شروط خارجه، اینها نیست. یعنی اصلاً چیز هم نیستند. ولی تو «الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ اِلَّا رَسُولٌ» «ابْنُ مَرْیَمَ» هست. «ابْنُ مَرْیَمَ» نعتِ «مسیح» اونجا خبر بود. «عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ» ایشون میگوید که نه، مناداء است. اگر منادا نبود، باز اینها با همدیگر یکی بودند. اِعراباشان یکی میشود. اگر نه منادا بود، نه یکی بودند، مبتدا خبر. «عُزَیرٌ ابْنُ اللهِ». «عُزَیرُبنُ اللهِ» که ما نداریم که، فامیلش که «ابْنُ اللهِ» نبوده که. مسیح که بچه خدا نبوده که. خالد واقعاً علیبنابیطالب واقعاً علیبنالله که نیستش.
بعد حذف میشود همزه علم. وقتی منادا واقع میشود، همزهاش میافتد. «یَابنَ اَختِ»، «یَابنَ مرجانه». همچنین وقتی واقع میشود به شماره نعت برای علم و مضاف به علم. نعت برای علم که باشد، دوباره همزهاش میافتد. «علیِّبنِ ابیطالب». مضاف به علم که باشد، همینطور. میخواهد در ندا باشد یا در غیر ندا. که در مثال دیدید. و این قاعده کتابت است. ولی در مصاحف با آن مخالفت شده است. یعنی در قرآنها.
**هشتمی:** حق این است که «اللهم» تابع میپذیرد. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ». «قل اللهم فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ». خُولِفَت. مُخالفت کرد. مجهول. «اللَّهُمَّ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَیْنا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ». از نُویُ، منع، منعِ ذالک. منع شدن از اینکه «اللهم» چی داشته باشد؟ تابع داشته باشد. قال: اَنَّهُ مُنادٍ. منادی دوم به تقدیر حرف ندا. و لا موجب حرفِ اینها. دلیل: «اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ» منادا است. «جانِ منادا». «مالکُ الْملکِ» سومین.
**و نکته آخر نهمی:** منادای مُکرّر. وقتی دومی باشد، وقتی دومین مضاف باشد، منصوب میشود طبق قاعده. دو تا منادا، یا فلان فلان. دومیش اگر مضاف باشد، منصوب میشود. درست. اولیه چی میشود؟ دنیا، «هندُ و هندَ بنی بدرَ». منادا مکرر است. دومیش هم چیست؟ «هندَ بنی»، مضاف، منصوب شده است. اولیش چی میشود؟ میشود هم شما ضم بیاوری طبق قاعده، هم فتح بیاوری به خاطر مناسبت با مادرش. «تیمُ و تیمَ اَدینَ لا لَاغُ» شاید همان شعر معروف: "یا تَيْمُ تَيْمَ عَدِيٍّ لَا بَكِيَّةَ لَكُمْ" نکن. یا «هندُ و هندَ» هم میشود. خوب: «یا زیدُ و زیدَ الْعَمَلَاتُ دَبْلِی فِیَا سَعْدُ و سَعْدَ الْاَوْسِ کُنْ اَنْتَ ناصِراً». «اوزِعُ علیَّ اکبرُ»، یا «علیَّ الْاَکْبَرُ». «علیُّ» «علیٌّ اکبر» «علیَّ الْاَکْبَرُ». مبنی بر ضم میشود. «علیَّ الْاَکْبَرُ» هم که «اَکْبَرُ» huruf ندا، گفتیم: و منادای مضاف.
مثالهای قرآنی: «یا اَهْلَ الْکِتابِ». آل عمران ۷۰، ۷۱. یادداشت بفرمایید ۱۲ جا در قرآن «اَهْلُ الْکِتابِ» داریم. یا کتابِ بادمجان! آل عمران ۷۰، ۷۱، ۹۸، ۹۹. نساء ۱۷۱. مائده ۱۵، ۱۹، ۵۹، ۶۸، ۷۷. ۲۴، ۶۸، ۱۰. دو تا دیگرش کجاست در قرآن؟ آل عمران ۶۴، ۶۵. «یا اَهْلَ یَثْرِبَ» هم داریم. احزاب ۱۳. بخوانید ای خدا. «یا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مَقامَ لَکُمْ». کَسْری کجا بود؟ مکّه یا مدینه؟ «قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا و بَیْنَکُمْ». «کَلِمَةٍ سَواءٍ» یا «سَوَاءٌ»؟ «سَواءٍ» فکر کنم درست است. چیز است. آل عمران ۶۴. «لِمَ تُحاجُّونَ فی اِبْراهیمَ یا اَهْلَ الْکِتابِ». بدلش «کَلِمَةُ سَواءٍ». چرا «کَلِمَةُ سَوَاءٍ»؟ نه، کلمهای که سوا است بین ما و شما. «سَوَاءٍ» یعنی مساوی. «فَتَبْصِرُوا یا اُولِی الْاَبْصارِ». «اُولِی الْاَبْصارِ». «اولو الی» ممکن است منظور: "اولی" بوده باشد، یا "اولیالابصار".
در حال بارگذاری نظرات...