‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث برهان در منطق با توضیحاتی مطرح شد. اشاره شد که این نوع از صناعت خمس را گفتیم. مغالطات را هم که توفیق بود، مطرح کردیم. در مرحله بعد از مغالطه و برهان، آن بحثی که خیلی مهم است در صنعت خمس، بحث جدل است. جدل کاراییاش زیاد است. در قرآن جدل داریم، در روایات جدل داریم. ترتیب هی تنزل پیدا میکند دیگر: اول برهان و جدل بر خطابه که مرحله بعدی خطابه است؛ باز هم در قرآن و روایات هست. ولی در مقام درگیری با افکار - افکار فاسد یا طرح افکار درست - آنکه بیشتر رایج است، یکی همین برهان است و یکی هم جدل. خطابه.
در بحث جدل سه تا بحث کلی داریم: یکی قواعد و اصول جدل را مطرح میکنیم که میشود ۱۱ مطلب؛ یکی مواضع را مطرح میکنیم که پنج تاست؛ یکی هم وصایا و سفارشات و توصیههایی که هست. بحث اول: قواعد و اصول. عرض کردیم در ۱۱ مطلب به آن خواهیم پرداخت. یکی از این ۱۱ مطلب - مطلب اولش - اصطلاحات صنعت جدل است. شما در هر علمی، در صنعتی، در صنایع اصطلاحاتی دارید، چه حالا بهنحو مبادی تصوریه، چه بهنحو مبادی تصدیقیه. ورود در این علم میسر نمیشود و فهم این علم میسر نمیشود مگر بهواسطه شناخت این اصطلاحات. انسان باید با این اصطلاحات آشنا باشد. اینجا ما با دو تا کلمه کار داریم که تعریفش را انجام دهیم: یکی کلمه «جدل»، یکی کلمه «وضع».
خب، کلمه «جدل» یک تعریف لغوی دارد، یک تعریف اصطلاحی. در لغت، جدل بهمعنای لجاجت، لجبازی، سرسختی، لد و الد که میگویند «الَدّ الخصام»، یعنی همین حالت لجبازی و سرسختی و جدل. لطف و جد همان حالت سرسختی و زیر بار نرفتن است. جدل هم یک همچین حالتی دارد؛ هر کس میخواهد آن یک را مغلوب کند و سوار شود. سرسختترینها معمولاً مجادله با حیلهگری و فریب و اینهاست. بحث مثلاً، طرف را خارج کنیم، دست از اعتقادش بردارد. بله، این هم اتفاقاً خیلی بحث فقهی خوبی هم هست. گیربکس، انصاف اینه؛ یعنی خودش میگفت: «اینجا من یک کارایی خارج شدم.» احسَنت. خیلی خوب تعبیر میکنید. تعبیر خیلی خوبی است؛ یعنی من با این ذهن قوی خودم یک سری حرفها زدم که انصافم، یعنی حرف من را عقل شما قبول میکند، انصاف من قبول نمیکند. و الانصاف فضای جدلی هم هست عموماً؛ یعنی شما ببینید مرحوم شیخ وقتی وارد فضای جدل شود، من دیروز در مکاسب میگفتم، گفتم مکاسب یکی از جذابیتهایش که خب حالا بهخاطر نوع درسی که در حوزه خوانده میشود این جذابیت خیلی ازش بهره برده نمیشود، یکیاش شیخ است. آدم احساس میکند که مثلاً قهرمان المپیک آمده روی تشک دارد کُشتی میگیرد؛ من واقعاً لذت میبرم از این کُشتی گرفتن. سوپرمن، یک ابرمرد، یک قدرتمند وقتی میآید کُشتی میگیرد. آدم، بعد در فضای جدل وقتی وارد شود واقعاً کسی نمیتواند جوابش را بدهد، میآید دست یکی از آن حرفهایی که شما ۲۰ سال پیش در یک موضوع خیلی بیربط یک چیزی گفتی را همهاش را نگه میدارد. «چرا الان قبول نمیکنی؟» پدر! واقعاً فوقالعاده. در برهان اینها که بینظیر است و در جدل، یعنی مکاسب فوقالعاده است. فیلم خدا نکند که شیخ با کسی لِج بیفتد. کَج معروف است دیگر؛ با محقق کرکی مثلاً ایشان یک خورده چپ است. با مثلاً کاشفالغطاء هم خیلی آبش توی جوب نمیرود. خیلی تعابیر بلندی دارد با اینها. وقتی بیفتد، بیفتد در فضای لِج و لجبازی و جدل، دیگر هیچی، دیگر طرف. جدل اتفاقاً بحث فقهیاش را هم عرض کردم، بحث خیلی مهمی است. وقتی هم بحثهای خارج اعتکاف را کار میکردیم، یک وقتی اگر بشود یک همچین مقایسهای هم باشد، خیلی خوبه. بحث ساده و روی موضوع مشخصی که حالا خیلی هم کار توش سخت نیست. بحث اعتکاف و اینها. بحثهای ساده. جدال اعتکاف را باطل میکند، که خب حج را هم باطل میکند. برخی از روایات کلاً محرمات اعتکاف را محرمات حج دانستهاند. اعتکاف تشبیه به احرام شده. محرمات هم همان. خب، جدال در حج جزو محرمات لغتی یا جدال مفسدهای برش بار نیست؟ جدال منطقی اتفاق خوبی است. «جادلهم بالتی هی احسن.» ولی مگر اینکه از آن جدالهایی باشد که ممنوع است. ولی اصل جدالی که روی مسلمات و مشهورات و اینها باشد، خب بحثی توش نیست. آن جدال نه، یعنی صرف گفتوگو. بعضیها فکر میکنند مثلاً در اعتکاف یکی حرفی بزند آن یکی بیاید جوابش را بدهد، اینها جدال است و اعتکاف باطل است. نه! شما در خود حج داشتی، در احرام داشتی، معصوم یک همچین جدالهایی میکرده با مردم. جدال برهانی، جدال منطقی، جدال صناعت خمسی. آن جدال لغوی است که جزو مبطلات و محرمات است. آیا داد و دعوا و درگیری و لجبازی و سروصدا و حتی - پای برهان را هم من نمیفهمم - آقا سر و صدا ریخته به هم، مسجد شلوغ کرده. گاهی حالا به کتککاری هم کشیده بشود یا نشود. این جدال خلاصه جزو محرمات است: «وَ لا فُسوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ.»
اما اصطلاح جدل. اصطلاح جدل اصلش از یونان آمده، از زبان ارسطو و نامش طوبیقا بوده. وقتی که میآید در عرب، اسمش را جدل میگذارند. مناظره، محاوره، مباحثه اینها را هم خلاصه بهش گفتند. حالا من دیشب نگاه میکردم ساعتهای دو و دو و نیم اینها، آخر کار بود که میخواستم جمع کنم بروم، گفتم یک لحظه این هم یک آماری بگیرم. حالا بحث ما در ایام میلاد امام رضا (علیهالسلام) دارد شروع میشود، فردا مجادلات امام رضا (علیهالسلام). حالا غیر از امام صادق که خب دورهشان دوره ویژهای بوده ظاهراً. حالا آنجوری که من سرانگشتی حساب کردم از روایات، ظاهراً کسی که ابرقدرت در این فن بوده و بیشترین فرصت را پیدا کرده برای فضای جدل، امام رضا بوده. یکی جدل بینالمللی و دیپلماتیک است. اصطلاحاً جدل در بحثهای دیپلماتیک خیلی کاربرد دارد و حضرت هم با ادیان دیگر چه بهحمل برهانی و هم بیشتر از آن جدلی بحث میکنند. حالا، اگر بشود بر روز میلاد امام رضا بحث خود پیش برود، چند تا از این روایات انشاءالله میخوانیم، خیلی زیباست. یعنی ورزش، ورزش مشهور است، ورزش خیلی مشهور نیست، یک خورده فنی است. حضرت طوری دارند میگویند که با دقت خاصی. معنای اصطلاحی جدل در منطق دو تا چیز است: یک وقتی به ملکه این فن گفته میشود، یعنی صنعت جدل، قوه استعمالش. یک وقتی به خود استعمالش، خود این کارکرد، خود فعالیتش، عملیات استدلال جدلی است، استدلالی که از مشهورات یا مسلمات بهدست میآید. پس مبادی اولیه جدل میشود قضایای مشهوره، قضایای مسلمه. واسه این هم هست که «افهام خصم» بشود، آدم دهان خصم را ببندد. کسی هم که از این استفاده میکند، بهش میگویند مجادل یا جدلی. این از اصطلاح اولی.
اصطلاح دومی که ما باید پیرامونش بحث بکنیم، حالا کل بحث جدل در منطق منظومهی یک صفحه نیست ها! در شرح سه بیت از مرحوم حاجی، کلاً یک صفحه است. این همه بحث! حالا شما بروید ببینید که مرحوم علامه حلی در شرح «تجرید» و «جوهر النضید» چه میکند. در این بحث شاید ۵۰ صفحه ۶۰ صفحه در بحث جدل بحث کرده. ببخشید.
خیلی خب، حالا اگر فرصت بشود بتوانیم مطالعه بکنیم، خیلی بهدرد میخورد. این ذهن را در فضای فلسفه، فضای کلامی خیلی باز میکند، مخصوصاً فضای کلام. واژه دومی که ما باهاش روبهرو هستیم، واژه «وضع». وضع یعنی نهادن. در اصطلاح منطقی، خب، این لغت یعنی نهادن. منطقاً یا اصطلاحاً در علم منطق و در صنعت جدل یک معنای ویژهای دارد؛ یعنی رأی و نظریه که دو تا رأی منظور است: یکی رأی معتقَدٌبه، یکی رأی مُلتَزَمٌبه. در معتقَدٌبه، یعنی شخص قلباً اعتقاد دارد از عقیدهاش دفاع میکند، اعتراضات را پاسخ میدهد. و جدل در مُلتَزَمٌبه: شخص اعتقاد ندارد، روی مصالحی باید دفاع کند. این را طرف اعتقاد خودش به این نیست ولی خب از بقیه چیزها بهتر میداند یا فعلاً شرایط به این نحو است که باید از دفاع بکند. رئیسجمهور مملکت، سرسوزن هم قبولش نداری، رئیسجمهور مملکت قانوناً، شرعاً، مصالح اسلام و مسلمین شما باید ازش دفاع بکنی. در برابر خصم، اینک در مورد یکی از اعضای سازمان منافقین قرار گرفتی، شما باید از این آقا دفاع بکنی در فضای جدل، این دیگر وضع معتقَدٌبه نیست، وضع مُلتَزَمٌبه است. چه خوب. جدلی هم از هر دو تا استفاده میکنیم، هر دوتای اینها با همدیگر میشود «وضع مطلق» رأی، چه معتقَدٌبه. گاهی هم به نتیجه قیاس جدلی میگویند «وضع»، نتیجه قیاس جدل.
حالا ما امر اول از مطلب اول از بحث جدل را گفتیم. میرسیم به مطلب دوم از بحث جدل. مطلب دوم درباره این است که حالا ما اصلاً چه نیازی به صنعت جدل داریم؟ کدام مشکل ما را حل میکند؟ مقدمهاش این است که ما زندگیمان اجتماعی است، در اجتماع با آرایی مواجه میشویم، با عقایدی مواجه میشویم، بحثهایی مطرح میشود، مباحث. کسی از عقایدش دفاع میکند، عقایدی را هجوم میآورد. این باعث کشمکش میشود، باعث مناظره میشود، باعث مجادله میشود. هر کس میخواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند. خب، اینجا بهترین راه برهان است، نوبت به بقیه چیزها نمیرسد. ولی اینجور هم نیست که همه جا بشود از برهان استفاده کرد. یک وقتی شرایط به نحوی است که انسان ناچار میشود از اینکه مثلاً جدل کند که حالا عرض میکنیم چه چیزهایی باعث میشود که انسان جدل بکند، چهار تا عامل دارد. ولی این که انسان نمیتواند، یعنی چرا انسان نمیتواند از برهان استفاده بکند؟ چهار تا عامل دارد. وقتی انسان نتوانست از برهان استفاده بکند، بعد از برهان آنی که بیشتر به درد میخورد و نزدیکتر است به برهان چیست؟ لذا نوبت جدل میشود.
خب، چرا حالا انسان نتواند از برهان استفاده کند؟ مگر میشود؟ بله، یک جاهایی برهانی کردن مطلب یا سخت است یا امکانپذیر نیست. یکی این است که در برهان نتیجه یکی است، چه نفی، چه اثباتی. هر دو طرف نمیتوانند با همدیگر هم برهان بیاورند و هم حق بگویند. و من برهان بیاورم، «این کتاب اینجا هست.» شما برهان بیاورید، «کتاب اینجا نیست.» هر دو هم حرفمان درست باشد. به هم دست بدهیم، «مذاکره قبول شود و بریم، بُرد-بُردی دیگر.» هر دو با هم. برهان خاصیتش این است: انحصاری، انحصار دارد. یکطرفه. «شما انحصارگرای جناحی عمل میکنید.» خب، برای اینکه برهان در یک جناح است. برهان نمیتواند در دو جناح باشد. ضمن اینکه ممکن است اصلاً یک جناح هم اصلاً برهان نداشته باشد. آن که هر ۱۰۰ تا جناح باشد، هر ۱۰۰ تا جناح بیایید برهان. ذاتاً این شکلی است. یک خاصیت، یک اثر دارد. وقتی که شما (طرف) دارد برهان میآورد، خب شما اگر برهان بیاوری که اگر او دارد برهان میآورد، من که مغالطه کنم که برهان بیاوری. اگر دارد برهان بیاورد که خب شما برهان نمیتوانی بیاوری. در عین حال، آدم کم نیاورد دیگر در بحث، اینجا من چه کار بکنم که خلاصه جدل میکنم؟
طرف برهان میآورد که آقا این انرژی هستهای، این مذاکرات، شما این است و این است و این اشتباهات و این نقصانها اینها درش هست و دلواپسی دارم. خب گوش میدهد. میرود درباره برهانت نمیتواند چیزی بگوید، میگوید: «آن ۸ سال چرا دلواپس نبودی؟ چرا در برابر اختلاسها دلواپس نبودیم؟» جدل بیخود، جدل غیر احسَن. جدل و جدلی. پس اینجا یک وقتی جدل خاصیت پیدا میکند. یک وقتی خود این که چرا جدل استفاده میشود، نه مغالطه هم هست. جدل مغالطه. جدل میتواند برهانی باشد، یعنی هم از مسلمات طرف دارد استفاده میکند، هم از یقینیات. مغالطهای باشد، هم از مسلمات طرف دارد استفاده میکند. اصل پایش مسلمات و مشهور در کنارش جمع میشود با چیزهای هم مُسَلّم عندالخَصم، هم یقینیات عندالکُلّ، هم مُسَلّم عندالخَصم، هم مغالطه است عندالکُلّ. جفت.
خب، بحث دوم این است که مجادلهکننده هدف اصلیاش این است که جلوی مردم طرف مقابل را سوسکش کند، مجابش کند، مُلزَمش کند، ریزش را باطل کند. یک طوری که جمهور بفهمند حرفش را، قانع بشوند. جمهور هم خیلی وقتها برهانفهم نیستند. برهان بیاوری: صغرا، کبرا، نتیجهی قیاس، شکل اول، حد وسط اینجا تکرار شده، نشده، نتیجه، علت سقوط اصغر برای اکبر، معلولیت برای حد وسط، علیت برای حد وسط. اینها را عوام، این چیزها حالیشان نیست. عوام که میگویم، نه یعنی تودههای مردم عوام، یعنی کسانی که سطح تحلیلیشان پایین است. یک وقتی عوام ممکن است از خواص طایفهی ما باشند، هملباس ما باشند، هملباس شما باشند. این طرف یک فیلمی ساخته برای پزشکان، مثلاً انتقادهایی که بهش میکنند، همین پزشکان محترم، گاهی آدم یک دانه برهان نمیبیند، یعنی حرفهای کشکی، بیربط. عوام دیگر، عوام فکری، عوام منطقی، عوام خلاصه برهانپذیریشان پایین است. خیلی وقتها جدل به درد اینها میخورد. در فضایی که مردم را شما میخواهی قانع بکنی، جدل خیلی به مغالطه نزدیک است. خطرش اینجا این است، خیریه. مغالطه نزدیک است، یعنی طرف نگاه میکند یک لحظه تردید میکند که این مُسَلّمی که در دست دارد، نکند فقط مُسَلّم نزد من باشد، مُسَلّم نزد همه نباشد. کی میفهمد مغالطه است؟ باز خب، چرا از قضایای مشهوره اینجا در جدل استفاده میکند؟ خصمش را ملزم میکند. هرچند حق با جدلکننده است. این حق را هم با برهان میشود اثبات کرد، ولی اینجا برهان هدف ما را تأمین نمیکند. لذا باید چارهای نداریم غیر از اینکه رو به جدل.
سوم، جایی که نمیشود از برهان استفاده کرد. یک وقتی هستش که اصلاً مجادلهکننده اهل برهان نیست، نمیشود. یعنی مجادلهکننده اهل برهان نیست. یک وقت شما با آن طرف دیگر بحث، یک عالم با یک عالمی دارد بحث میکند، خب عوام دارند میبینند. اینها خودشان اهل برهانند، چون عوام را میخواهند قانع بکنند، جدل میکنند که عوام را قانع کنند. یک وقتی نه، خود آن طرف، آن مخاصم، آن طرف خودش اهل برهان نیست. طرف بحث، خود آدم برهان نمیفهمد. برهان برایش قابل فهم نیست. این هم یک بحث دیگر.
و مرحله چهارم هم اینکه افرادی که تازه وارد علمی میشوند که این خیلی رایج است و منطقی هم هست. شما در یک علم اول نمیتوانید بگویید: «آقا من میخواهم نسبت به این مباحث خودم صاحبنظر باشم، من اول قبول نمیکنم.» نمیشود. برای هر چیزی برهان آورد؟ شما اول یک کتابی واسه هر چیزی. شما «حلقة الاُولیٰ» را وقتی میخوانید، اولش همهاش برهانی نیست، فقط مطلب را دارد میگوید. شما اول باید بپذیرید، همینها را یاد بگیرید، با همینها بیایید جلو. خب اینها را بفهمید، بعداً با همینها زیرآب همینها را اگر میخواهیم بزنیم، با همینها باید بزنیم. چارهای غیر از این نیست. ذهن باید تمرین بکند، قوت عقلی پیدا بشود، با یک طریق غیربرهانی که همان جدل است، فعلاً پیش میرود و تا برسد به جایی که طرف خودش بتواند صاحبنظر بشود.
رد متقدمین از فلاسفه که همان فلاسفه یونان بودند، خیلی به جدل اهمیت میدادند. متأخرین خیلی اهمیتی به این بحثها ندادند. در کتب منطقی و فلسفی هم خیلی ازش بحثی نکردند. که حالا مثلاً جناب شیخ در شفا، شیخالرئیس، شیخ وقتی در فلسفه گفته میشود کیست؟ در فقه وقتی گفته میشود شیخ کیست؟ دو تا شیخ، یک شیخ خالی داریم، یک شیخ اعظم داریم. شیخ اعظم، شیخ انصاری. شیخ خالی کیست؟ شیخ طوسی است. در فلسفه وقتی گفته میشود شیخ طوسی کیست؟ خواجه نصیر. پس یکی جناب شیخ در شفا، یکی جناب خواجه است. «استاد البشر» هم میگویند. فیلم دیدم که روی کره ماه اسم ایشان را نوشتند. درست است؟ اگر رفته باشم. ایشان هم در «اساس الاقتباس» و «جوهر النضید» بحث کرده. نضید بهمعنای روی هم چیدن، چیدمان. چیزی که طبقهبندی شده و روی هم آمده. مطالب انگار بستهبندی شده. این هم مطلب دوم.
بریم سراغ مطلب سوم. بین برهان و جدل اگر بخواهیم قیاس بکنیم، مال خواجه است. «اساس الاقتباس» این را بحث کرده از جدل، ولی خب خیلی از متأخرین بحث نکردند. در حوزه هم عرض کردیم بارها دیگر اینها میخورد معمولاً به اردیبهشت و خرداد. مغالطه که اصلاً خوانده نمیشود، در مغز امتحان هم نمیآید. مغالطه که اصل منطق مظفر. وقت نمیشود. در طول سال کلاً مشغول این بودند که قضایای چی چی بود که گفتیم هیچی ثمره ندارد. هشت صورت اینور و شانزده صورت منتج و دوازده صورت غیرمنتج و چهار در صورت. بحثهایی که در طول عمر شما در هر بحث فلسفی، اصولی، کلامی، فقهی شاید یک بار مواجه شوید. عرض کردم یا باشد استادی که به ما درس دکترای فلسفه و کلام داشت، بعد ما روش سامورایی درس میخواندیم با ایشان. خیلی هم خوب بود، روش سامورایی خیلی بازده بسیار بالایی دارد. ما درس را میخواندیم، جزوهنویسی میکردیم. دو ساعت سه ساعت. وقت امام جمعه ما بود، از شهیدان. آقای سبحانی و حاج مصباح و آقای فیاضی. بعد جزو هیئت علمی دانشگاه، یک انسان فاضل و باسواد. این هم علاقه داشت به ما. خیلی شدید. تابستان هم بود اتفاقاً. صبح زود ۷ صبح ما میآمدیم در دفترشان، چای واسه امام جمعه بود، مردم و مراجعات و اینها تعجب. امام جمعه ۷ صبح من در دفتر، چه کار کنیم؟ منطق. ۱۰ دقیقه یک ربع ارائه میدادیم. کل بحث، بحث صورتهای منتج بود یا ضروریه و اینها بود، قضایای ضروری موجهه اینها چیست. شما دارید. مال کتاب منطق بود. گفت «خدا را قسم، خدا را شاهد میگیرم، قسم میخورم، تا حالا من این همه درس گفتم، فلسفه گفتم، در دانشگاه گفتم، در حوزه گفتم، درس رفتم، کلام گفتم، همه چی، یک بار تا حالا جایی با این واژههایی که داری میگویی مواجه نشدم. نه اینکه کاربرد پیدا نکند، مواجه نشدم.» بله.
حالا اینهایی که اینقدر آدم درگیر است باهاش. شما الان در بلاغت با جدل کار دارید، با خطابه کار دارید، با شعر کار دارید. اینها خوب فهمیده نشود، بلاغت خوب فهمیده نمیشود. بلاغت خوب فهمیده نشود، قرآن خوب فهمیده نمیشود. قرآن خوب فهمیده نشود، هیچی دیگر خوب فهمیده نمیشود. بحثهایی که به شدت لازمه. طلبه میخواهد برود مناظره کند، بحث بکند در فضای دانشگاهی. برود با چهار تا بیدین بنشیند مناظره کند. آدم سر آدم را نخورد. خدا حفظ کند حاج سعید حدادی، مسجد دانشگاه تهران. خیلی سال پیش، نزدیک ۱۰ سال پیش، بعد ما معمم بودیم آنجا، ۹ سال پیش. در مسیر دانشگاه، یک طلبهای هم آمد خیلی شیکپوش و اینها. لتوپار میکند آدم را، چیزهایی میگوید، خلاصه آدم رودهبُر. این طلبه تا آمد نشست و خیلی شیک و مرتب. جدید به دانشجوها: گاز... گازش میکنیم، میخورنش، تفش میکنند بیرون. در جمع دانشجوها این چیست آخه! تو چه وارد میشوی؟
دیده یک چیزهایی هم یک وقتهایی میگوید. یعنی دو هفته است درگیر فلان مسئلهای، این هم این است، این هم جواب. یک آدم عجیبیهای است. استخارههایش خیلی خاص است. با تسبیح استخاره میگیرد. آدم خیلی خاصی است. آره. خلاصه ما طلبه واقعاً الان کم داریم بیاید در فضای دانشگاهی. و وقتی هم در فضای دانشگاهی بودیم، حالا ما که عرضه نداشتیم، تفریحی بودیم، ولی واقعاً کمبود را احساس میکردم. در بهترین دانشگاههای تهران و ایران: انگشتان یک دست، رمز انگشتان یک دست. طلبه نداریم که بتواند شبهات حداقلی ما را جواب بدهد. و جدل در مَجله دفن است. حالا اینها را میگویم انگیزه برای بحث جدل بالا برود. خارج از بحث نیست، حاشیه نیست، در متن بحث است. در بحث دفن شهدای گمنام دانشگاه امیرکبیر سال ۸۷. فضای دانشگاه سال ۸۷ خیلی خوب بود، خیلی خوب. فاصله ۸۴ تا ۸۷ کلاً دوره تاریخی جمهوری اسلامی است دیگر. در این چهار سال واقعاً بینظیر است. هر چی آدم نگاه میکند، این دوره چهار سال میدرخشد در تاریخ جمهوری اسلامی. فضای دانشگاهها خیلی خوب بود، بودجههای فرهنگی خوب بود، کار خوب انجام میشد، شور و هیجان و انگیزه و بچههای حزباللهی به کار افتاده بودند. آمدی و دهانشان بسته بود، اینور داشتند میرفتند با سرعت ۱۲۰ تا فحش میدادند، هر کاری دلمان میخواستشان میکردیم برای جمهوری اسلامی پیش برود. بعد اینها خیلی در صدد این بودند که یک جایی یک زهرآبی بپاشند.
در ماجرای دفن شهدا، اینها جمع شدند همهشان: «ما نمیگذاریم شهدا اینجا دفن کنید. مگر اینجا قبرستان است؟» حالا بعضی استدلالها که دیگر اصلاً یعنی آدم دل درد میگرفت از خنده در میآمد. مثلاً جمع میکردی جمعیتی وسط حیاط میایستادند سخنرانی میکردند: «ما نمیگذاریم اینجا شهید دفن بکنند. ما میخواهیم اینجا با دوستدخترهایمان بیاییم و برویم.» «حرمت به شهدا میشود.» «شما میخواهید حرمت شهدا بشود؟ من با دوستدخترم بنشینم کنار قبر شهید؟» «نشنیس!» یک چیزهایی میگفتند اصلاً واقعاً. «مگر اینجا قبرستان است؟» «اگر راست میگویی، بعضی حرفهای خیلی خوب بود. چرا در فیضیهتان تا حالا شهید دفن نکردید؟ اگر اینقدر خوب است، اینقدر برکت دارد، چرا در مجلس بیت رهبری دفن نمیکنید؟ چرا در دولت دفن نمیکنی؟ فقط برای دانشگاهها خوب است، برکت میآورد؟»
که من آن موقع این حرف خیلی بهم چسبید. «دانشگاهها دفن میکنیم. بیشترین شهید را روحانیت داده.» بعد خب، شبهات جدی بود، بحث هم جدی بود و اثرگذار هم بود. دو طایفه درگیر بودند. بله بله بله. اگر درست قانعش بکنی، اصلاً دقیقاً همینطور است. بزنگاه دیگر، بزنگاه دوره حساسی. خب ما آن موقع مثلاً بار روی دوش مثلاً ما توی فضای دانشگاه امیرکبیری که ۱۱ هزار تا دانشجو داشت، آن سال. الان نمیدانم ۱۱ هزار تا دانشجوی نخبه کشور که هر کدام یک جریانند، یک شهرند، یک سیستمند. بعداً یک مسئولند، یک مدیرند، یک اینجا دارد توی این نطفه. خلاصه بحث از شهادت و این حرفها. همه چی رو هوا، دست ما خالی است. یعنی فکر میکردند شبهه میانداختند، نگاهشان میکردند، واقعاً راست میگوید. چرا در فیضیه نیست؟ آقا من خودم آمدیم در بحث، دیدیم آقا هیشکی نیست. هیچکس نیست جواب بدهد. اینها از آنور میآمدند جلو. اساتید دانشگاه که هیچ التماست. طلبههای مبلغ هم که یا علی مدد، نیست. طلبهای نیست. اصفهان میبینم که خیلی هم مصلحت در این نیست که بخواهند اصلاً حرف بزنند، صحبت بکنند، وقت بگذارند با دانشجو. چون تالی فاسد داشت برایشان. دو تا ایراد آنها میگرفتند، آنها هم خب بعضی وقتها در بحثهای کلامی بسیار قوی. مباحث روز، مثلث. دو تا ایراد فلسفی میگرفت. کلاً همه اعتقادات حاج آقا به باد میرفت. من دیده بودم طلبههایی که آمده بودند در فضای دانشجویی کار بکنند، اینها جذب کرده بودند، حاج آقا را، خطش را عوض کرده بودند. طلبه داشتیم آمده غربتالله کار بکند، اینها سبزش کرده بودند، برده بودند در راهپیمایی کف خیابان. «رأی من را پس بده.» اینجوری است. میبرم چهار تا طلبهای که بتواند جدل بکند، حرف بزند. خدا خیرش بدهد آن موقع من ارادتم، خیلی ارادت شدید داشتم، شدیدتر شد راجع به پناهیان. موقع دفن آمد و وایساد. یک ۲۰ دقیقهای رگباری اینها را بست. جدل، برهان، خطابه، همه رقم با قرآن، روایت. خیلی خوب، خیلی اثرگذار بود. اینها دهانشان در فضای منطق و برهان بسته شد.
این هم برکتی است. وقتی دهان اینها بسته میشود، شروع میکنند به کفش بد کردن، اینجور چیزها که خیلی خوب است. یعنی هر وقت کار اینها به اینجا برسد، دیگر این دارد تمام میشود، آخر جان. آخرشان، اینها شروع کردند دیگر فحش دادن و حمله کردن. حالا خاطراتی همین جا دارم. من دیر رسیدم آن روز. جیک مدارس تهران بودیم، برنامه داشتیم. بعد من از آنجا خودم را رساندم به شهدا در امیرکبیر. سه تا در دارد. نرفتی؟ یکی در حافظ، حافظ میآید. یکی در رشت، یکی در ولیعصر. در ولیعصر فقط دانشگاه هنر. خب من دیدم حافظ که خب راهپیمایی، خیلی شلوغ است. انداختم از در رشت. یکی از طلبههای جودوکارمان هم که این هم خیلی قوی. بعد ۸۸ گرفتند زدند و جانبازش کردند. این هم با شهدا. ولی چقدر برکت شد. رفتیم. آقا نگو از در رشت که آمدیم وسط اینها در آمدیم، دیدیم همه لباس شخصیهای وسط بودند و منتظر، و اینها هم فحش میدادند به نظام و همه چی. سر تا پایین. دختر و پسر در سالروز شهادت امام حسن مجتبی میزنند، میرقصند. که افسوس. «حاجی باید یک کاری.» گفتم: «چه کار؟» گفت: «باید بروی وسط بریزند سرت بزنندت. بریزیم سرشان بزنیمشان.» عقل. این هم نیروی حزباللهی ما، عقل در حد. از آنهایی که باید حرف بزنند، حرف نمیزنند. اینها باید بیایند توی کار. چارهای هم طبیعت کار همین. وقتی شما قوه عاقله نداشته باشی در این فضا، دست و پا داشته باشد.
فضا کاملاً ملتهب بود که من یک حرکتی انجام بدهم، همهشان شاید هزار نفر بودند، شاید بیشتر بودند. این رفیقمان که جودوکار بود، گفتم: «بیا جلو بغل من بچسبه جمعیت.» حالا اینها وایسادند، یک زنجیر انسانی بچهحزباللهیها و بسیجی واسه اینها درست کردند که اینها حمله نیاورند به قبر شهدا. ما وسط اینها آمدیم. رفتیم راه باز کردند. ماجرایی شد. یک فضای ملتهبی. حالا بعد خیلی قابل توصیف نیست، باید آدم باشد در متن ماجرا. یک استاد دانشگاهی روحانی وقتی من رد میشدم، همه شاگردها میریختند سرش: «حاج آقا توضیح بدهم.» یعنی آن روز دیگر التهاب رفت بالا. «چرا باید شهید اینجا دفن بشود؟ ما نمیخواهیم. ما راضی نیستیم. کی گفته این را؟» عجیب و غریب. «مگر اینجا قبرستان است؟ مگر اینجا مردهشورخانه است؟ مگر اینجا فلان است؟ مردهها را برداریم ببریم بیرون دفن کنیم.»
آقای پناهیان اول آمد، گفت: «من باید یک اقراری بکنم. مطالعه اشتباه کردیم.» همه خوشحال که مثلاً چی میخواهد؟ گفت: «ما تا حالا اشتباه کردیم که شهیدانمان را بردیم در قبرستانها.» که از اول خیلی خوب بود، حرفهایش خیلی اثرگذار. خلاصه فضای اینکه کسی قوه جدل، قوه جدل نه. مطلب همیشه خیلی لب نمیخواهد. یعنی شما یک وقت مواجه میشوی با یک چیزی، لزومی ندارد. بله. یک وقتی اطلاعات، اطلاعات خوبی پیدا کردیم. مثلاً آمدیم بررسی کردیم، دیدیم در همه کشورهای دنیا، در دانشگاههای مختلف، شهدای مربوط به رشته را دفن کردند. مثلاً در آمریکا، در فرانسه شهدای نمیدانم چی چی دانشگاه، فراوان. در هر کشور صنعتی شاید ۵، ۶ تا دانشگاه اینجوری داشته باشیم. صد تا شهید، پانصد تا شهید، ده تا شهید در منطقه خودشان. بعد خیلی مجلل، یعنی حالت قبرستان درست کردند. وسط اوباما رفته بالا این قبرها وایساده. اینها را در آوردیم، دادیم دست اینها. در فضای جدل خیلی برایمان خوب بود. دهان اینها تا حدی بسته شد. آقای مکتوبی داد. همون جا برای همون دانشگاه امیرکبیر که خیلی ماجرا اوج گرفت. «کار خوبی است، حتماً انجام بشود.» دو خط نوشتم برای دانشگاه که همون بنر کردند، بچهها سریع زدند آنجا. آقا اثر داشت. یک سری کارهای اینجوری لازم است. ولی اصل این قوه، اصل اینکه کسی بتواند درگیر بشود با طرف مقابل، یعنی سلطانالواعظین. ما میخواهیم سلطانالواعظین بمانم. من میخواستم دیروز یک مقالهای بنویسم، شروع کردم به اینکه بنویسم، بعد رفتم جای دیگر، نشد.
مطلب پخش. ما یک مشکل اساسی- اینها حرفهایی است که شاید الان دقیقاً در بحث جدل به حمیل شایع نباشد، به حمیل اولیه نمایشگاهی به حمیل شایع است- یک مشکلی فضای حوزه دارد، متاسفانه الان حوزه در تراز انقلاب. وقتی میگوییم باید کار بکند، یعنی باید به روز باشد. به روز باشد، یعنی همین الان آنهایی که روی زمیناند را باید دست گرفته باشد. حوزه ما الان جدل را میخوانیم. جدل کجا به درد میخورد؟ در بحثهای کلامی. شما جدل، کتابهای جدلی که سراغ داری در کلام، کدام کتاب است؟ «البراجات» سیدشرفالدین. «الغدیر» علامه امینی. فضا خیلی فضای جدلی است. «شبهای پیشاور» سلطانالواعظین. این کتابهایی است که شما در فضای جدل سراغ دارید. «شیعه پاسخ میدهد»، نمیدانم این حرف «سیری در صحیحین»، کتابهای این شکلی که محور کار کلامی در حوزه شیعی چیست؟ رقیب اصلیاش را کی میداند؟ واقعاً رقیب اصلی فکری و اعتقادی ما اهل تسنناند. الان عن اهل تسنن در مدارس ما چه جایگاهی دارند؟ مسئله چند درصد از جوانهای ما حرفهای سنی است؟ اصلاً چقدر خطر دارد برایمان؟ الان باید ما برویم دعا کنیم جوانمان سنی بشود؟ واقعاً میگویم، یعنی بنده دارم با همه آن شور و هیجان و علاقه به اهل بیت و اینها دارم این حرف را میزنم. برای اینکه سنی شدن ترجیح دارد به بعضی از این افکار، مناسک و مسالکی که در دانشگاه فضای مدارس. خب حوزه چه کار کرده در فضای جدل برای اینها؟
امام میفرماید که الان بزرگترین خطا، بزرگترین خطر برای اسلام، چه اسلامی است؟ اسلام آمریکایی. چه کار کردیم در فضای جدل؟ فضای جدل، نه برهان. برهان کاری نکردیم. برهانش هم فلسفه میخواهد، فلسفه مضاف میخواهد، فلسفهای میخواهد که روبروی این اسلام آمریکایی باشد. تعطیلات عید نوروزی جدل که راحتتر است، که بعدی طول میکشد.
در فضای جدل چه کار کردیم؟ درگیر است. شما در مدارس آمدید کتاب دینی را نوشتید با این پیشفرض که که من چه کنم جوان من سنی نشود؟ این پیشفرض غلط است. این پیشفرض غلط است. الان مسئله ما مسئله چهار تا شهر حاشیهای است. قهوه باید کار بکنی که اینها سنی نشوند. زابل باید کار بکنی که اینها، آره گربه یا قهوه، قروه. خدا رحمتشان کند. گربه. آدم کار میکند اینها سنی نشوند. روی نقده آدم کار میکند اینها سنی نشوند. روی زابل کار میکنی اینها سنی نشوند. توی مینودشت کار میکند. در گنبد کاووس کار میکند. اینها جایی که محلش باشد. آخه در تهران ما چند نفر جوان داریم؟ جوان داریم درگیر باشد؟ اهل سنت. مسئله، مسئله اسلام آمریکایی است. ما در جدل با اسلام آمریکایی چی داریم؟ حضرت آقا روز، شاید سخنرانی نباشه که یک جمله جدلی با اسلام آمریکایی نداشته باشد. آنی که سال ۸۸، ایشان آمد گفت: «شما در مورد حقوق بشر صحبت میکنید. شما کسانی هستید که ۸۰ تا دیپلم را زنده زنده سوزاندهاید.» صدا و سیمای ما تمام رویه ویدئو کار نکرد و بعد سخنرانی آقا بعد ۱۰ سال دیوید دیزا کار کرد. چقدر ما بدبخت. فضای جدلی تعطیل. بعد تازه اینها گل روی کار است، یعنی دیگر اینها دیگر آن محصولات عینی کار است که دیده میشود. بعد آنها، بریم در فضای جدلی با ما چه کار میکنند؟ میآید عکس زرافه میگذارد، عکس شیعه میگوید: «حیوان از شیعه عاطفه بیشتری دارد.» ما چه کار کردیم؟ نه برهان، نه خطابه، هیچی، نه جدل. ما در فضای اسلام آمریکایی الان با اینها در فضای جدلی چه کار کردیم؟ واقعاً سؤال است. خب چرا نمیشود؟ چون قوّهی جدل نیست. چرا قوّهاش نیست؟ چون گفتمانش نیست. چرا گفتمانش نیست؟ چون حرفش نیست. فضای علمی ما، حرف جدل، یعنی جدل یاد بدهند. شما بچه را از بچگی با این منطق، با این قوّه بار بیاورید. آموزش ببیند. ببین بابا اینجوری است. شما میتوانی اینجوری جدل کنی، نه جدل مغالطی. میگفت: هر چی طرف گفت یک جوری گیر بیاورد زیرآبش را بزند، بفهمد، بفهمد چه جور میشود حمله کرد به یک عقیدهای. چه جور میشود دفاع کرد از یک عقیدهای. مدل سلطانالواعظین یک مدل بینظیری است در جدل. این مدل پیاده نشده جاهای دیگر. ما دیگر ته کارمان مال کیست؟ سلطان واقعهایست، مال ۱۰۰ سال پیش. تقریباً قبرستان که میدانید کجاست؟ قبر سلطان. من فکر میکردم نجف باشد ایشان. بعداً رفتم دیدم در یکی از این حجرههای قبرستان، ابو، پشت قبرستان. خب، حاج شیخ، یک حجره کوچکی هم زده. قبر سلطان واقعهای خیلی با برکت و باصفا. دیگر ته گل کارمان سلطانالواعظیناست. آن هم برای اینکه روبروی اهل سنت. الان شخصیت جدلی شیعه کیست؟ حاج قزوینی، شبکه ولایت. دو تا لپ تاپ میگذارد جلویش. یکی لپ تاپ منابع اهل شیعه. منابع شیعه که منابع اهل سنت بله بله. سنی و وهابی. هیچی جرئت ندارد با ایشان وارد بحث بشود. آبداً. هیچکس هیچ مناظرهای را قبول نمیکند. با ایشان انجام بدهد سرش هم که قیمت خیلی سنگینی گذاشته. خب این عالم بزرگوار محصول حوزه است که حالا هم خیلی هم همین هم نمیشد محصول حوزه دانست که بگوییم طراحی حوزهای بوده که همچین آدم بیرون بدهد. خودرو. و معمولاً این در فضای شیعه و سنی معروف است. ما الان برای اسلام آمریکایی شخصیت جدلی که هر وقت بحثی بود. نعم چند تا داریم؟ ۱۰ تا؟ ۲۰ تا؟ ۱۰۰ تا؟ چند تا داریم؟ نیست. حالا اینها هم که اصلاً خودشان کار کردند. یعنی سیستم حوزه این باشد که سیستم حوزهای است که فقیه در بیاید. هر کی فقیه شد به خاطر سیستم حوزه است. کسی آمد خطیب شد چی؟ کسی مجادل شد چی؟ قوه جدلی دارد برای دفاع از حرفهای انقلاب. همه جانبه است. برهانی، جدلی، خطابی. تکیه. یک مطهری، یک مصباح. سایهاش از سایهاش میترسند. افزایش بچههایش از یک کسی، یک روزی مناظره کنم. اینجوری باید باشد. درد و دلی بود پناق کرده بود. اینجا گفتی. ببخشید اگر حاشیه زیاد رفتیم.
فرق بین برهان و جدل چیست؟ متن مظفر چهار تا فرق ذکر کردهاند. فرق اول این است که برهان مقدماتش فقط یقینی است و «مِن حیثِ هوَ حقّ» مدنظر مبرهن است. از حیث دیگر مد، هدفم از برهان این است که به مطلب حقی برسیم، به یک مطلب واقعیتدار. جدل مقدمات مشهوره و مسلمه دارد. آن هم از این زاویه که «مِن حیثِ هُوَ مشهورَه»، نه «مِن حیثِ هُوَ حقّ». بعد شرط هم نیستش که اینها حتماً مقدمات حقه هم باشند. همون مشهور بودن و مسلم بودنش کفایت میکند. مانعی هم ندارد که چیزی هم مشهور باشد و هم حق باشد. ولی خب در اینجا حق بودن مدخلیت ندارد، مشهور یا مسلم بودنش. «ضاعات» یعنی چی؟ تعبیر عربیاش است. زاد یعنی با «عین» دیگر. زائر یعنی شایع. هزار به رادیو میگویند «اضاعه»، «مضیع» پخش میکند. رضا یعنی پخش کردن، پخش شده. خب. بین حق بودن و مشهور بودن، آن خصوص من وجه، ممکن است قضیه هم حق باشد و هم مشهور باشد. انار حاره. قضیه حق باشد ولی مشهور نباشد. میشود. قضیه مشهور باشد ولی حق نباشد. در باب جدل مشهور بودن یا مسلم بودن معتبر است. حق بودنش مطرح نیست. علت آن هم کسی که دارد مجادله میکند، جلوی چشم مردم دارد نبرد تن به تن میکند، نبرد استدلالی میکند. هدفش این نیست که حق به ما هو حق روشن بشود. به حقِ ما هو حق برسد، دماغش را به خاک بمالد. مهم این است مقدمات مشهوره و مسلمه عندالخصم. حالا در مشهورات و اینها که بحث قبلاً مطرح شد.
جدول ۶ و ۸ داشتیم. ما ۸ تا مبادی داشتیم که یکیاش مشهورات بود. خود مشهورات ۶ قسم داشت. مسلمات هم اقسامی داشت. حالا اینجا یک یادآوری خیلی سریع اگر بخواهیم بکنیم، قضیه گاهی نزد مردم از مسلمات طرفین هم تساهل بهش دارند. اینها میشوند مشهورات عامه یا ضایعات و شایعات. گاهی نزد طایفهای خاصی مسلم، که خصم هم از همین طایفه است. گاهی ممکن است قضیهای نزد شخص خصم مورد تسلیم باشد. شخص او دیگر، نه نوع، نه طایفه، خود این. این را قبول دارد. ما از مبانی خودش استفاده میکنیم، محکومش میکنیم. این سه تا حالت کلیاش.
فرق پس برهان و جدل، اولش این بود که آن مقدمات. خلاصه تفاوت تفاوت دوم این است که جدل حتماً «بینالاسنین» و دو طرفه است. باید دو نفر مناظره کنند، مجادله کنند. یکی مجیب است، یکی سائل. برهان این طور نیست؛ گاهی هدف از برهانی که شما جاهلی را آگاه کنید معلم، متعلم. مثلاً متعلم باشد. بینالطرفینی میشود. گاهی هم آدم خودش میخواهد خودش را قانع کند. آدم خودش با خودش جدل نمیکند. جدل وقتی است که میخواهی طرف دیگر را بینیاش را به خاک بمالی. افهام خصم بکنیم. آن هم جلوی مردم. گاهی این طور هست. آره. میگوید: «اگر این است پس آن چطور؟» که آن «پس آن چطور»ش میافتد در غلطک برهان. یعنی آدم خودش نمیخواهد خودش را «نوش قیاس» بکند. قیاس مغالطه. جدل خوب است. قیاس هم نزدیک است دیگر. ابوحنیفه وقتی قیاس میکرد، حضرت صادق (علیهالسلام) در جوابش قیاس آوردند. قیاس هم جدل بود، هم قیاس بود. هم جدل بود هم مغالطه. حضرت فرمودند که: «پس این طور بشود. زن حائض باید نمازهایش را بخواند. چرا؟ نماز که از روزه مهمتر است.» خب، این هم قیاس روی مدل او قیاس. چون نزد او مقبول است. حضرت هم جدلی است. هم به نسبت خود نفس این کار که خب مغالطه است. نفس کار این نوع استدلالی نفساً مغالطه است. به نسبت به طرف مقابل که میشود جدل. «فینفسه» مغالطه، قیاس به نسبت طرف میشود جدل. بعضی نه، با خودم دیگر جدل نمیشود. اسکاتش، آن چیزی که عرف مردم مثلاً جاهایی که برمیخورند، خودشان را میپیچند که آن قضیه اذیتشان نکند به دلایلی که میآید. فوتبال. چون افهام خصمی نیست. شما جدل میخواهی اسکات بکنی. ولی اسکاتی که یک جوری حرفت را به کرسی بنشانی. خودش برای خودش حرفش را به کرسی مینشاند. میخواهد اسکات بکند. یعنی حق را پیدا کند. آنی که برای خودش دارد میآورد. بعضی جاها بسته روی این قضیه. همین بحث عقیدهی التزامی. بسته روی این قضیه. با برهان. خودش هم میداند که این درست است. ولی دل میخواهد به این برسد. بحث اعتقاد التزامی. متعلق کرده التزاماً به این قضیه، به این برسد. حالا از یک سری مقدمات استفاده میکند. اگر برهانی باشد، میرود به سمت مخالف. سگ مسلمی باشد. بله. قضیه درست. صرفاً برهان به سمت خود آدم میرود. گاهی آدم خودش هم با خودش جدل میکند. آنجا خیلی تعبیر جدل با مسامحه است. خیلی گفته نمیشود جدل. خب، باشد. بازم باز بکنیم. من باید آن ببرت. دیگر سیستم هست. سیستم درگیریشان به این نحو نیست که آره. گاهی طرف میداند برهانی. میداند این قضیه را. ولی برای اینکه دلش آرام شود، میآید از یک سری قضایای دیگر استفاده میکند. قضایای دیگر را میگذاریم کنار هم، به این نتیجه میرساند خودش را. عکسش را ساکت. دفترچه را میدهد، میگوید: «همه دارند بخور بخور. همه دارند میخورند. این با خودش کاملاً بیرون بسته این قضیه را که ریاضی حق است. همه دارند میخورند، پس من هم میتوانم بخورم. پس این هم یکی از راههای خوردن است.» پس کاملاً بسته. این برهان هم که نیست دیگر. کدام پیشفرضها و اینها است دیگر. با آن پیشفرضی که برای خودش بهش رسیده که من میتوانم از این بخورم. با آن پیشفرض هی تکرار میکند که دکتر بنویس. «دیگر دکتر میتواند. مشکل ندارد. دکتر فلان ولی مشکل ندارد.» برای خودش چه جوری اثبات شده؟ قطعاً برهانی که نبوده. جدلی هم نیست. جدل از مسلمات خودش استفاده کرده برای اینکه خودش را ساکت بکند. نفس از مسلمات خودش استفاده کرده. نفس مسلمی را پذیرفته. اینی که نفس مسلمی را پذیرفته، فرق میکند تا اینکه یک کسی یک مسلمی را میآورد برای دیگری تا حرف خودش را در قالب آن مسلم اثبات بکند. اینها همهاش با همدیگر میشود جدل. یا طرف را نسبت به حرف خودش ساکت بکند، ولو طرف معتقد نشد. شخص میتواند. گفتیم: «شخص میتواند اشتباه کند.» درست است که اگر دانسته، این گفتیم میشود مغالطه. که عملاً خودش با خودش دانسته. آدمها چه جوری به این نتیجه میرسانند خودشان را؟ یعنی یک چیز غلطی را میگردند دنبال یک سری از مقدمات. مقدمات را پیدا میکنند، خودشان را، دلشان را ساکت. تسلیم.
ما یک مرحله داریم اینکه چه چیزی را قبول میکنیم، یک مرحله داریم که چه چیزی را به دیگری میخواهیم بقبولانیم. این را در هر پنج تایش محل قبول کردنش هست. شما اگر مقدمهای وهمی را قبول کردی، میشود مغالطه. مقدمهای مشهور را قبول کردی، جدل. مقدمهای یقینی را قبول کردی، میشود برهان. و قس علیه. بقبولانی. خب، نه این به قبولانم، خب باشد. نه، بقبولانی در تعریف منطقیاش، تعریفی که برایش میکند، به قبولانی، یعنی شما به فرد دیگری غیر از خودت توسعه در وضع بدهید، عوض بکنیم. اشکال ندارد. ما الان این مبنا را مرحوم مظفر دارد برای اینکه فرق میگذارد بین برهان و جدل. روی مبنای همینی که مشهور تعریف کردند، شما میتوانید تعریف مشهور را عوض بکنید. این را هم عوض بکنید، مشکل ندارد. بعضی اختلالات، بعضی اختلالات روانی برمیگردد به همین مجادلات عقل و نفس. یعنی شما وقتی روانکاوی میکنی، میبینی طرف دچار یا تضاد تربیتی شده، مشکلات روانی برایش پیش آمده. یا تضاد شخصیتی شده، یعنی عقلش کارها را دوست دارد، نفسش یک سری کارها تمایل دارد. عقلش نمیپسندد. درگیر مسلمات آن استفاده میکند. این دل از مسلمات این استفاده میکند. این آدم زیاده. میخواهد طلبه بشود. عمده مشکل. یا مثلاً در فضای تربیتی در فضای مؤمن بوده در منزل، میآید بیرون تناقض میبیند، تضاد میبیند. نفس به آن تمایل دارد، عقل به این تمایل دارد. عقل این را میپسندد. میگوید: «این پدرم، مادرم، زندگی ما این خوب است. این اگر بد بود که اینها اینجوری نبودند.» از آنور نگاه میکند، میگوید: «آن هم اگر بخواهد چی باشد که حال میکنند، لذت میبرند، فلان است.» این میشود تضاد. طرف میافتد در فضای جدال با خودش. جدل میآورد. یک مسلماتی را از آنور مسلمات نفسانی میآورد. مسلم نفسانی است که عقلم قبول دارد. مثلاً، «لاضرر ولا ضرار». ضرر بزند، خب معلوم است مسلم نفسانی است. ولی عقلم قبول دارد. میگوید: «نه، نباید ضرر بزند.» خیلی خوب. دیگر من اگر بخواهم اینجا الان حجاب داشته باشم، ضرر میبینم و در عین حال یک تضادی هم دارد. هنوز که من حجاب را آخر عقلاً میدانم که خوب است. نفسان نمیتوانم زیر بار آن بروم. یک مسلم نفسانی میآورد. عقلم را قانع میکنم. عقلم را ساکت میکنم. هرچند عقل به آن برهان چون نرسیده آرامش ندارد. ولی هر وقت میخواهد بگوید آقا برهان بده. میگوید: «تو که این را داری. تو چرا حرف میزنی؟ مگر یادت نیست بهت گفتم ضرر ضرر یادت باشد.» خیلی خوب. آخه هیچی. یک وقتی یک جایی این فنر دیگر در میرود. طرف رها میشود. موقعیت مذهبی خوبی پیش میآید. مصیبتی میبیند. همه را ول میکند. یک دفعهای انگار عقلم از دست نفس آزاد میشود. نفسش را ول میکند ماجرا را. عقلم میگوید: رها. تو چرا دیگر برهان نمیآوری برای آن ماجرا؟ ماجرا مشهور.
صفایی میفرمود روانشناسی خیلی به درد میخورد. این بحث ایشان فرمود: «من یک جوانی آمد برایم چروک از حزب توده و اینها. گفتند اول انقلاب از حزب توده دفاع میکرد.» خیلی دارد برهان میآورد از این ور آن ور میزند. دختری رد شد، این پسره دیدم زل زد به این دختره. نگاه کردن. بعدش را میگوید که نه، حرفهایش را خوب گوش دادم. بهش گفتم: «مجردی؟» «قبول، درست. ازدواج کن. ازدواج کردی بیا.» قیافه خیلی موجه و اینها. گفتم: «ازدواج کردی؟» «بله الحمدلله.» گفتم: «خب، کلاً چقدر؟» گفت: «هیچی. حزب تودهایان دوباره شروع کردند چرت و پرت گفتن و مزخرفات.» این چون نفس تمایل به گناه دارد، هی دارد عقل را سیخ میزند که بیا سمت توده. اینجا راحتتر میشود گناه کرد. چون دیندار باش و گناه کن، چون نمیشود. حرف، وجدان اجازه نمیدهد. هم دین داشته باشد نه. خیلی خوب است، یعنی نمیگوید اصلاً دین چه کشک است. میگوید هم دین داشته باشیم هم خلاصه این فضای جدل هست به این معنا. ولی خب در تعریف منطقی ما خیلی ما با این جور چیزها به عنوان جدل مواجه نمیشویم. ولش کرده این قسمت. مسیحیت عمدتاً دارند از این قبیل استفاده میکنند. جدال بین عقل و نفس. قشنگ اینجوری آمدند حلش میکنند. خیلی زیاد. یعنی چی داشته باشد؟ بیا این مسیحیت هم آزادیات را برایت نگه داشته، هم گیرت را بهت داده. خلط قضیه فوری حلش میکند. بله. چون مسلم از آن طرف هم هست که باید دین داشت. مسلم هم هست که باید آزاد بود. دو تا مثل کنار هم با یک مغالطه دکتر مسلم را به خورد طرف.
تفاوت سوم این و آن این است که قبلاً هم گفتیم در برهان، برهان در هر مسئلهای یکی است. هر دو نمیتوانند بیاورند. هم منکر، هم مثبت. هر دو تا برهان بیاورند برای حرفشان. لابد یکی برهان، یکی برهان نیست. جدل. میدانش وسیع است. هر کدام میتواند الزام خصم کند به مطلب خودش. استدلال جدلی بیاورد. از مشهورات، مسلمات استفاده کند. مشهور و مسلمات زیاد است. همین طرف نفی بیاید، هم طرف اثبات بیاید. خب این هم تفاوت سوم.
تفاوت چهارم هم از جهت هیئت (برهان از جهت هیئت). برهان از جهت هیئت همیشه شکل قیاسی دارد. حجت قیاسی است. «البرهان قیاسٌ» خاطرتان هست؟ دو ماهی شاید در این عبارت بودیم. دیگر رفتیم در بحث استقرا. بله. که استقرا میتواند باشد. تمثیل هم میتواند. «البرهان و الا ملاک علیت». نه قیاس بودن. قیاس خودش معلول علت. چرا حجت است؟ چون علت توش است. جدل ولی به هر سه صورت حجت میتواند باشد. میتواند قیاس باشد، میتواند استقرا باشد، میتواند تمثیل باشد. از لحاظ هیئت و صورت هم بین دو عنصر مطلقه دیگر.
جدال اعم است که غالباً هم استعداد جدلی قیاس و استقرا، تمثیلیاش کمتر. جدل استقرایی چطوری است؟ مثلاً طرف میآید استقرا میکند. نظر حضرت امام در فلان مسئله این طور است. میآید میگوید: «آقا در این سخنرانی این است. اول در مقام جدل میگوید: آقا نظر امام را که قبول داری؟ امام نظرشان این است. در این سخنرانی این را گفته. در فلان فتوا این را گفته. در فلان اعلامیه این را گفته.» استقرائات مختلف. جدل استقرایی. تمثیلیاش هم که مثل آن ماجرای «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» که قرآن میفرماید که اینها کافرون حقاً. اینها معتقد بودند که آیات خلاصه جهاد و اینها را قبول داشتند. آیات صوم و صلات و اینها را قبول نداشتند. تمثیلی میشود دیگر. مثال از این میزند.
بیاییم سراغ تعریف جدل. تعریف جدل هم در تعریف، در بحث لغوی و اصطلاحی تا حدی روشن شد. تفصیلاً اگر بخواهیم بگوییم، بگوییم: آقا جدل یک نوع صناعت است. یک فن علمی است که وقتی این صناعت را شما دارا باشی، بهحسب امکان، قادر میشوی که از مقدمات مسلم و مشهوره به هر مطلوبی که بخواهی محافظت کنی، هر وضعی که پیش بیاید آن هم به هر وجهی که هیچ تناقضی متوجهش نشود، حجت بیاوری، دلیل بیاوری. خب، صناعت یعنی چی؟ صناعت یعنی فن. یعنی ملکه، در اثر ممارست حاصل میشود. «جوهر النضید» مال علامه حلی است. «جوهر النضید فی شرح التجرید». شرح التجرید مال مرحوم خواجه است. علامه آمده این را حاشیه زده، حاشیهاش هم مزجی است. متن علامه و خواجه یکی شده. اصل متن مال خواجه است. لذا یک وقتهایی «جوهر» را میگویند مال خواجه است. وقتی میگویند مال علامه، فرق نمیکند. شرح، شرح التجرید. شرح التجرید مال خواجه است. «جوهر النضید» در واقع مال علامه است. مثل لمعه دیگر. میگویند شهید در لمعه فرموده. در حالی که لمعه مال شهید اول است. شرح شهید ثانی. ولی چون این شرح با متن یکی شده، انگار لمعه مال شهید است. «خود لمعه» میگفت مال شهید ثانی است. مال خواجه است. «جوهر النضید» مال علامه است. علامه هم در فقه وقتی گفته میشود، منظور علامه حلی است. در فقه، در منطق، منظور از علامه و در اصول حتی، منظور از علامه، علامه حلی است. اصول. بله. در کلام. در کلام هم علامه حلی آیتالله است. اگر خالی هم بگویند، منظور علامه حلی است. آیتالله این را فرموده. آیتالله، علیالاطلاق به ایشان میگویند. قید نیاوردهام. آیتالله خالی گفتند، منظور علامه حلی. مرحوم علامه در تعریف ثنا و ثناء: «مَلَکَةٌ نفسانِیَّةٌ». صناعت ملکه نفسانی است، نه بیرون، نه در متن. «یُقتَدَرُ به» تو از علامه آوردهای. انه خب اینکه تعریف چیز بود. جدل. تعریف صناعت را میخواهیم بگوییم. صناعت چیست؟ یک ملکه نفسانی است که به وسیله این ملکه نفسانی اقتدار پیدا میشود بر استعمال موضوعات به سمت در غرضی چون قدرت پیدا میکنی که موضوعات را استعمال بکنی به سمت آن غرضی که «وثنائته ملکه نفسانیه یقتدر بها علی استعمال الموضوعات نحو غرض ما»، غرض ما یک غرض «صادرا عن بصیره». در حالی که از بصیرت صادر شده، «حسب الامکان فیها» پرچم امکان در آن موضوعات. این را علامه حلی در تعریف صناعت گفته. صناعت چیست؟ این است. پس تا وقتی از روی بصیرت نباشد، بهش صناعت نمیگویند. اگر هم صناعت نگویند، جدل نمیشود، مغالطه میکند. آنقدر قوی. شما فرزند. نه اگر بصیرت نسبت به صناعت. نه بصیرت نسبت به حق. چرا نسبت به سلامت که بصیرت دارد؟ مغالطه، صنعت. بحث را منحرف میکند. نمیداند اسم منطقیاش چیست. خودش که حواسش را دارد شارلاتانبازی در میآورد. بله. از آن طرف گفتند که این صناعت، یک صناعت چیست؟ جدل یک صناعت علمیه است. ما واژه واژه با اینها کار داریم دیگر. صناعت علمیهای که «یقتدر علی اقامه الحجه فی جدل فی» درسته. «علی اقامه الحجه فی جدل فی المسلمات». ما واژههایش کار داریم. صناعت را گفتیم یعنی چی. حالا با «علمیه» کار داریم. علمیه چیست؟ ما دو جور صنعت داریم. یک صنعت علمی داریم، یک صنعت عملی داریم. اینجا در جدل با صنعت عملی کاری نداریم. صنعت عملی مثل خیاطی و طبابت و مکانیکی. صنعت علمی مثل برهان، مغالطه. پس این یک صنعت المیاست، عملی نیست. «یقتدر علی اقامه الحجه فی فی المسلمات». بقیه صنعت خمس با این عبارت خارج میشود، چون شما روی مسلمات کار داری. مقدمات مسلم و مشهور. بقیه را اینها تشکیل. بهحسب امکان هم که دارد برای اینکه ممکن است کسی جدل بکند در یک رشتهای، جدل بکند در بقیه رشتهها نتواند جدل. یا در یک رشته در ۹۰ درصد بتواند جدل بکند، در ۱۰ درصد نتواند جدل. یک کسی در فقه میتواند جدل بکند، در کلام نمیشود. یکی در کلام میتواند، در فقه. یکی در فقه میتواند، در فلان بابش میتواند، در فلان باب نمیتواند. این همهاش بهحسب امکان میشود دیگر. اینجوری نیست که باید همهاش را به تمامی طرف قدرت جدل داشته باشد. هر چقدر که میتواند، به همان مقدار طرف این صناعت را دارد. و مجادله چطور؟ صناعت طبابت را طبیب، طبیبی است. ولی لزوماً همه بیماریها را نمیتواند دوا کند. در یک رشته خودش یا در رشته خودش هم باز همه بیماریها را نمیتواند دوا کند. بهحسب امکانش این صناعت را دارد. نوعاً میتواند بیماریهای در این فاز را مداوا کند. «الا ای مطلوب یراد» یعنی چی؟ یعنی این دامنهی جدل روی فلسفه دین، روی همهچی میآید. روی همه مباحث سیاست. «اد الا محافظت ای وضع یت» یعنی این رأی، رأی عمّه، رأی معتقدان به یا ملتزمان به. «الا وجه لایتی توجه علیه مناقده». اونی که جدال میکند باید خیلی هوشیار باشد، تناقض نگوید. تناقض مبتلا بشود. مناقضه، تناقضگویی به نحوی که توجه پیدا نکند به آن مناقصه به تناقض نیفتد. دستش را میگیرد و ضایع میشود. این دیگر جدل نمیشود. به تناقضگویی بیفتد.
خب، جدل پس میشود گفت صناعتی علمی است. انسان را از اقامه حُجَج و ادلّهای که از مسلمات تشکیل شده از سوی مدافع یک وزن یا ردّ آن ادله از سوی سائل و مخالف وضع موجود، مدافع وضع یا مخالف وضع، بهحسب اراده نسبت به هر مطلوبی این قدرت را به من میدهد. تناقضگوییام را نجات میدهد یا خودش نجات میدهد یا باید طوری باشد که تناقضگویی نباشد. حالا «وَجْهَن» را ببینیم که متعلّقش چیست.
خب، تا سر فواید جدل گفتیم. انشاءالله فواید جدل را در بحث بعدی عرض خواهیم کرد. و الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سی و پنجم
منطق
جلسه سی و ششم
منطق
جلسه سی و هفتم
منطق
جلسه سی و هشتم
منطق
جلسه سی و نهم
منطق
جلسه دوم
منطق
جلسه سوم
منطق
جلسه چهارم
منطق
جلسه پنجم
منطق
جلسه ششم
منطق
در حال بارگذاری نظرات...