‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. آخرین بخش از بحث «جدل»، مبحث «وصایا» بود. برای کارهای علمی و مجادله، ۱۱ توصیه بسیار خوب وجود دارد:
اولین توصیه این است که در سه امر مهارت داشته باشد:
۱. با این قواعدی که ذکر شد، در تقابل تناقض و تضاد، بتواند از هر قیاسی چهار قیاس تشکیل دهد. مثلاً اگر این عدد زوج باشد، پس فرد نیست، ولکن فرد است، پس زوج نیست. اگر فرد باشد، پس زوج نیست و فلان. یعنی روی تناقض، چهار حالت میشود انجام داد. تضاد هم تضادی که دوسربَردار باشد، سیاه و سفید، نه سیاه و زرد.
۲. یکی از مهارتها این است که بتواند عکس مستوی، عکس نقیض، نقض محمول، نقض موضوع، اینها همه را برای یک موضوع استخراج بکند تا قادر باشد که حجج متعدده بر مطلوبش بیاورد، اگر مجد، یا اگر سائل، ابطال مطلوب برای خصم بیاورد.
۳. نکته سوم این است که برای اثبات هر مطلبی بتواند مقدمات فراوان مشهوره بیاورد، از مواضع و قواعد مختلف استنباط و استخراج بکند تا راحت بتواند در بحث شرکت بکند.
این سه تا مهارت را پس باید داشته باشد: یکی در تقابلها چهار قیاس تشکیل دهد، یکی عکسها را بتواند بگیرد و یکی اینکه بتواند از مواضع و مشهورات استنباط بکند.
دومین توصیه این است که مجادل باید زبانباز باشد، منطقی باشد، منظم بحث بکند، منسجم باشد، رشته بحث از دستش خارج نشود، توجه حاضرین را جلب بکند، افکار را با خودش همراه بکند، اعجاب آنها را برانگیزد؛ نسبت به خودش، نسبت به حرف خصم. یک مهارتی خلاصه باید در حرف زدن داشته باشد.
توصیه سوم این است که تا جایی که میشود، کلمات ارزشمند، جملات بزرگ، زیبا، دهانپرکن، اینها را انتخاب بکند. عبارت رکیک، ناهنجار، عامیانه را هم به کار نبرد. از تمطمه هم پرهیز کند. یعنی الفاظ غلط و غلوط نگوید؛ «سین» را به جای «شین»، «شین» را به جای «سین». یادم نمیرود، بچه بودم حالا دیگر وقت گذشته، پدربزرگ – خوب از این تهرانیهای قدیمی – پدربزرگ ما این یک مسجدی میخواست پیدا کند، مسجد آشتیانیها سر ایستگاه ناصری، خیابان ۱۷ شهریور. پدربزرگم به من آدرس داد، گفت: «بابا از همین عباسآباد میندازی پایین، از هر کی رسیدی ازش مسجد آشتیونیها رو سؤال میکنی، بهت نشون میده.» ناقص ماند. بچه کوچولو گفت: «پسرم، منظورت مسجد آشتیانیهاست؟ همین خیابون رو میری، میخوره اونجا.» خلاصه این شهنات و تمطمه و اینها خیلی فضا را مسموم میکند، ضد آدم.
نکته چهارم این است که به خصم اجازه ندهد که متکلم وحده بشود. او نیم ساعت حرف بزند، من همینجور نگاه میکنم. بعد من دو کلمه حرف بزنم. این گونه انگار او حرفی برای گفتن دارد و من ندارم. او حق باهاشه، و من نیست. باید بحث مشترک باشد.
نکته پنجم این است که اهل مطالعه باشد، بتواند در هر موردی مثالهای فراوان بزند، ضربالمثلهای مختلف بیاورد، شواهد بیاورد، آیه بیاورد، روایت بیاورد، نقل قول بیاورد، کلمات بزرگان را بیاورد، ارجاع بدهد، رفرنس بدهد؛ از روزنامه، از سایت، از خبرگزاریها، دستش پر باشد در بحث. نه اینکه هرچی محفوظات دارد، بیرون بریزد و همه وقت را بیاورد به "امثال و حکم" و شواهد و اینها. نه، سر وقت یک نکته اضرابی، یک ضربی تکضربی خلاصه، خیلی اثر میتواند داشته باشد. کار یک ساعت سخنرانی را یک بیت شعر میکند. دشنام ندهد به مخاطب: «بیسواد»، «نفهم»، «افراطی»، «حالیتون نمیشه»، «شما چی میفهمید»، «ملعون»، «خبیث»، «نادون». و مسخره نکند، ریشخند نزند. هر چیزی که عواطف مردم را میخواهد تحریک بکند، علیه او، علیه من، کینه و دشمنی و دوقطبی بیاورد، اینها را باید خلاصه ازش پرهیز کرد. «جادلهم بالتی هی احسن.» آن جدال احسن هم همین است. همه اینها رعایت بشود، میشود جدال احسن.
نکته هفتم این است که اهل داد و «وال» نباشد. صدایش از حد معمول بالاتر نبرد. این موضع انگار نشان میدهد که من این را باید ناقص ماند. هر که استدلالش کم میکشد، صدایش بالا میرود. هر وقت ببینند که شما صدایتان بالا رفته، احساس میکنم که استدلالم کشیده. هر که محکم دیگر حرف محکم ندارد، محکم حرف میزند. اینجوری میشود. بعد حرفها را دوباره محکم میگوید، دوباره تکرار میکند. یعنی حرفی برای گفتن ندارد، داد و بیداد راه انداخته، نعره میزند. حرف باید معمولی باشد با قوت باشد، با استحکام باشد، تردید ایجاد نکند، آشفته نکند، سست نباشد، شتابزده نباشد. آرام، متین، نرم، محکم، قرص. خیلی این حرفها اثر گذار است. و متواضع باشد با خصم.
نکته هشتم این است که احترام بگذارد. از طرف، مطلبی وقتی نقل میشود، بگوید: «شما چنین و چنان فرمودید». در مقام بیان، بنده عرض میکنم، «بنده عرض کردم»، «شما عرض کردید»، «بنده فرمودم.» من دیدم اینها حرفهایی است که خودبزرگبینی، کبر، غرور، اینها توش است. «مشرف شدن»، «تشریف آوردن» فرق میکند. وقتی جایی میخواهند بروند، پایینتر میخواهد به محضر بالاتر برود، میگویند «مشرف شدن». بالاتر میخواهد بیاید پیش پایینتر، میگویند «تشریف آوردن». بله، یک فایل صوتی یکی از اساتید، یک آقای دیگری میگفتش که آیت الله فلانی به مشهد تشریف بردن... مشرف شدند، نه تشریف آوردند. «مشرف شدند».
وصیه نهم: کلام کسی را قطع نکند، وسط حرف نپرد. بگذار حرفش تمام بشود، بعد خودش شروع بکند. مچگیری نکند. سریع آتو نگیرد. بحث مودبانه، اخلاق مناظره و مجادله رعایت بشود.
نکته دهم این است که تا حد امکان، با آدمایی که دنبال ریا و دنبال شهرت و خودنمایی و فخرفروشی هستند، با اینها جدل نکند. جدل با اینها دو تا ضرر دارد: یکی اینکه «المجالسه موثره»، اثر میگذارد. روحیات این آدم بد روی آدم دیگر اثر میگذارد. آدم را اهل مرض میکند. لجاجت اثر میگذارد و منتقل میشود. نکته بعدش هم این است که نتیجه هم ندارد. کسی تسلیم طرف حق نیست که بخواهد تسلیم بشود. دنبال این است که حرفش را به کرسی بنشاند. هزار بار، هزار نوع هم شما بگوید، آخر همینو میگوید. خب وقتی آدم اثر ندارد، میبیند اثر ندارد، چرا خودش را وارد این ماجرا بکند؟ در مورد مرحوم علامه طباطبایی هم نقل شده دیگر. ایشان یکی از این مشاهیر کشور که الان جزء مشاهیر آثار ایشون، دکتر عین شین. ایشون نپذیرفتند به دیدار. اگر زمینههایی برای تحول در او میدیدم، میپذیرفتم. حالا اسمش هم نمیشود آورد؛ آنقدر که بعضی با تعصب در مورد ایشون صحبت میکنند.
خیلی خب، اگر مجبور شد که با این آدم مناظره بکند، هر حربه دیگری مجاز است. مغالطه، تمسخر، شرمساری، هر کاری میتواند بکند، باید بکند. با این آدم، مخصوصاً از مغالطه، خیلی باید استفاده کرد. درباره اینها وقتی یاد میگیرد ؟ تمرکز نقطه ضعف است. یک وقتهایی واقعاً هیچ راهی غیر یک سوال نیست و یک سؤال مرکب میگذاری پیش طرف، دخلش را در میآورد!
آخرین توصیه هم این است که همه همتشان را باید صرف قبول حق کنند. حق، انصاف، این به همه چیز مقدم باشد. عناد، لجاجت، اصرار بر خطا، اینها نباشد. اینها خودش اشتباهی است از اول. و متعهد بشوند که هر دو طالب حق باشند، هر دو طالب انصاف باشند. هر کجا ثابت شد حق با فلانی است، این یکی هم تسلیم بشود، انصاف بدهد، اعلام بکند. «مطالب حق بودیم»، حق روشن شد. اینکه حق با کیه، مهم نیست. مهم اینه که حق روشن بشود. مردم را باید تربیت کرد به این سمت که دنبال افراد نباشند. ملاک مردم حق باشد. «بنده برایم روشن شد که حق با اونه، حق داره میگه.» خداوکیلی بنده این را تا حالا خبر نداشتم، این را در جریان نبودم. این خودش مردم را تربیت میکند. وگرنه مردم باید هم درگیر افراد بشوند. به جای حقیقت به رجال میخواهند بشناسند که این خود یک آسیب است.
فصل جدل تمام شد. انشاءالله وارد فصل خطابه خواهیم شد، به لطف و عنایت الهی، انشاءالله و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...