منطق فاضل تونی

جلسه بیست : تعریف کامل قیاس و تفاوت آن با استقراء و تمثیل

01:10:04
173

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

قیاس یا مغالطه؟ مرز باریک یقین و گمان

فرق قیاس استثنایی با اقترانی در یک نگاه

چرا نتیجه باید «ضرورتی» از مقدمات باشد؟

راز تأثیر حد وسط در استدلال منطقی

استقراء روان‌شناسی غربی در برابر قیاس اسلامی

تمثیل یا قیاس فقهی؟ تمایز مهم در استنباط دینی

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم درباره حجت عرض شد که ما سه نوع حجت داریم سه قسم بله قیاس و استقراء و تمث قسم چیه چه مدل چه جوره اولاً که چرا میگیم سه تا از این سه تا خارج نیست ببینید این حصرمون حصر عقلی است بله قضایا یا از حال کلی بر جزئی استدلال می‌کنیم یه جزئی به کلی تقسیم سونای اگه کلی به جزئی باشه میشه قیاس اگه جزئی به کلی باشه میشه استقلال حالا اگه جزئی به جزئی باشه میشه تمثیل پس کلی به جزئی قیاس جزئی به کلی استقرا جزئی به جزئی تمثیل حالا از کلی به کلی میشه استدلال کرد چون اصلا راهی نیست بین اینکه از یک کلی به یه کلی دیگه برسی چون اصلا اگه بدون فرج چیه هیچ راهی نیست که از فرس بخواد به حمار برسه از فرس بخواد به انسان برسه ولی از انسان میتونه به حیوان برسه از حیوان می‌تونه به انسان برسه از کلی به جزئی از جزئی به کلی از جزئی به ولی از یه کلی به یه کلی دیگه راهی نیست ارتباط بین این‌ها انسان کلی هست بله جنس‌گیری بکنیم بین دو تا کلی خب اون باز دوباره میشه چی میشه توی قیاسی جزئی به کلی در قیاس با اون کلیه بالاترش دیگه میشه جزئی شما الان می‌خواین استدلال بکنید ببینید دو تا کلی که دیگه ما نخوایم کلی بالاتر از اینا بیاریم میشه از این کلی به اون کلی رسید نخیر رگی دو تا کلی یه کلی بالاتر از اینا بیاریم مثلاً انسان و سنگ رو بیایم از طریق جوهر از این به اون برسید مثلاً اینام چی میشه میشه از یه کلی به واسطه یه کلیه دیگر به یک کلیه دیگر رسیدن اینجا دیگه میشه در واقع از جزئی به کلی از کلی به جزئی نامه حیوان انسان بله حیوان هست کلی است به بالاخره پای جزئی میاد وسط حالا توضیح با توضیحات انشالله باز بیشتر روشن میشه خب بیایم سراغ این سه تا ببینیم که اینا چه جوریه اولیش قیاس اینی که بیشتر از همه استفاده میشه و مورد اعتماد و قابل اعتماده قیاس پس توی این سه تا اونی که بیشتر از همه لازم داریم مهمتره مفیدتره قیاس همه رقمش هست ممکنه طرف مغالطه‌ای داره می‌کنه که مبنای حجت او در این مغالطه استقراء و استقراعش تام نیست استقلال ناقص استقلال تام گذاشت همه مردم میگن مذاکرات خوبه در دنیا یک نفر نیست که بگه ایران در مذاکرات شکست خورد خب این چیه مغالطه است چه نوع مغالطه‌ایه استقراء ناقص رو داره به جای استقلال تام می‌ذاره یک نفر تو دنیا نیست که این رو بگه یعنی واقعا نیست کشورهای عربی و اینور اونور که همه دارن میگن که اینجور شد که مردم دنیا برعکس همه رو این حساب شما همه مردم دنیا دارن میگن که این شکست خورد چقدر کشورهای کشور منطقه نگران به سران جمهوری اسلامی پیام میدن که آقا بله خلاصه بله یکیشون از علمای یکی از این منطقه پیام داده بود به رهبر انقلاب که شما هسته‌ایتون رو انقدر مفت فروختین ما رو چند می‌فروشین مار کی قراره بفروشیم چرا رهبری که بنده خدا خودشون مقصر نیستند بله استقلال ناقص به جای استقلال ۱۰ نفر دوربری خودشو نگاه می‌کنه میگه همه دنیا همه ایران مردم همه اعتدالو می‌خوان مردم همه خسته شدن از شعارهای تند این همه مردم اینا همه مغالطه است چه نوع مغالطه استقلال ناقص استقلال عرض کنیم پس قیاس قیاس یقین آوره استدلالی که از حال کلی بر حال جزئی است از حال کلی بر حال جزئی خب مثلاً وقتی فهمیدیم زید انسانه زید انسان است یک جزئی یک حکم کلی را اول برش می‌دونیم این تا اینجا درست فهمیدیم هر انسانی فانی است مثلاً میفهمیم که زید هم فانی و فناپذیره خوب یعنی حال کلی که فناپذیری است بر این جزئی بار می‌کنیم انسان هر انسانی فانی است الان کبرای ما یه قضیه کولیس هر انسانی رضا از این هر انسانی اینگونه است پس این زید ما هم اینجوری یعنی کبرای قضیه اینجا تو این قضیه که مثال زدیم از کبری که کلیت داشت ما یک مورد جزئی را حکم کلی بهش دادیم دومین استقراء این کلیه درسته هر انسانی بله این کلی است و از همین حکم کلی پیوند که این زید ما که جزئی است هم اون حکم کلی برش انسان رو اعتبار هرش کل که اومده هر انسانی شده زید الانسان کل انسان تو عربی حتی اگر در لفظ اما متفاوت بیاریم ولی معنا حقیقتاً یکی باشه یعنی یک مصداق بیشتر نداشته باشه الله رب است و حق جل جلاله مهربان است پس الله مهربان است هیچ مشکل رپ حق دوتا واژه شد تکرار نشده نه تکرار چون رب و حق در بیرون حقیقتاً یک نفره ولی وقتی در مصداق یکی باشه در بیرون به شرط اینکه اون مخاطب به اشتباه نندازه دیگه در بحث مغالطه انشالله دومین استقراء استقراء به معنای قریه قریه شدنه در لغت به این معناست این واژه خیلی رایجه میگن در لغت به این معناست در اصطلاح به این معناست در لغت یعنی در اصطلاح تو این علمی که ما داریم میگیم استقراء در لغت به معنای قریه قریه شدن ولی تو این علم منطق به معنای پی بردن حال کلی از حال جزئی است پی بردن به حال کلی از حال جزئی توی قیاس چطور بود من میومدم می‌گفتم آقا کلاه انسان فانن می‌فهمیدم که این زید هم فانه درست از اون کلی به برای جزئی حکم می‌کرد تو استقرا برعکس میام میگم که آقا این گربه بهش یه روز گوش ندادیم قهر کرد اون گربه بهش یه روز گوش ندادیم قهر کرد این گربه بهش یه روز گوش قهر کرد از این جزئی جزئی پی برم که پس هر گربه‌ای آها هر گربه‌ای وقتی باهاش جور کنی اینجوری می‌کنه از جزئیی پی به کلی بردم تو قیاس از کلی پی به جزئی بردم تو استقلال از جزئی به کلی رسیدیم هر حیوونی موقع جویدن فک پایینش تکون می‌خوره یعنی اول جزئی جزئی دیدم اونم اونجوره خیلی از علوم تجربی برهانش براهینش به سمت به شکل قیاس استقلال یعنی جزئیاتو بررسی می‌کنند حالا ببینید مثلاً تفاوت روانشناسی اسلامی با روانشناسی غربی یکیش همینه روانشناسی اسلامی مبتنی بر قیاس روانشناسی غربی مبتنی بر استقراء یعنی چی یعنی تو روانشناسی اسلامی شما از کلیه جزئی میرسی تو روانشناسی غربی شما از جزئی به کلی می‌رسید تو روانشناسی اسلامی اول انسان را حقیقتشو بهت نشون میده اون انسان فهمیدی چیه اینم همونه اونم همونه اونم همونه روانشناسی غربی میگه انسان که ما نمی‌دونیم چیه اینو دیدیم اینجوری می‌کنه اونم دیدیم اینو داره اینم دیدیم اینو پس انسان چند تفاوته اسلامی قیاس بله اون استقلال تازه استقرارشون خیلی هنر بکنن استقلال ناقص تازه اگه همینایی که به هم می‌بافن ناقص خداشون نشستن نگاه کردن یه ده نفر ۲۰ نفر همین آدمای خودشونو بعضاً آدمای کج و معوج نظرات فروید مثلاً که همه وسایلو برمی‌گرده به عقده‌های جنسی مبنای هر حرکتی در تاریخ هر رفتاری در انسان همش عقده‌های جنسی است عقده گشایی جنسی کنیم خیلی داغونه دیگه این آدم خودش به قول برخی اساتید می‌گفتن این خودش چقدر تو کف بوده که انقدر بله مشکلات داشته که به نتایج خلاصه عرض کنم که این استقراء استقرارشم ناقص تازه اگه بتونیم بگیم همینم استقلال خوب پس میاد از جزئی به کلی بله حالا اینجا حکم کلی می‌کنه انسان ولی خوب واقعا میشه حکم کلی کرد من دو تا حیوان سه تا حیوون ۱۰ تا حیوونو دیدم که موقع جویدن فک پایینشون حکم کلی کنم که هر حیوانی موقع جویدن ممکنه ما یه نهنگی داشته باشیم بله نهنگ میگن فک بالاش تکون می‌خوره فک پایین ثابت فک بالا تکون می‌خوره خوب یه مورد که پیدا شد براش بله کلیت قاعده بره رو هوا استقرا وقتی یقین آوری که تام باشه استقراء یقین آور است که تام باشد پس استقرا دو قسمه تام ناقص استقراء تام استقلال اونی که در مورد همه افراد امتحان کرده باشم این مثل قیافه یقین آور فردا الان امروز ما بله حالا اون یه بحث دیگه است که بعداً چه خواهد شد نسبت به همین‌ها که هست چو قی دایره‌اش برامون قابل جمع کردن باشه مثلاً در مورد شما باید فرد فرد رو برید چک بکنید ولی مثلاً یه مجموعه‌ای داریم که اینها افراد کمیست مثلاً یه حیوان گونه نادری داریم رو کل کره زمین هم مثلاً همین یه دونه است همین یه گونه است مثلا حالا فرض بفرمایید رفتیم استقرار کردیم که از هر جای عالم رفت گشت حیوون نیست دوباره میایم ببینیم که این حیوان همین ده تاست از یه گونه یه حیوونی ده تا حالا ما روی این ده تا یه چیزی تست می‌کنیم هر ده تا اینجوری واکنش نشون موش استقلال ط خیلی کمه سختی میشه به استقلال تام رسید چو از جزئی به کلی حکم کردن سخته از کلی به جز ایز راحته واسه همینه که بهترین شکل قیاسه از کلی انسان به جزئی برسه استقلال ناقص اونی که تمام افراد را ملاحظه نکن ما داریم تازه ببین الان خیلی خوشمزه است میاد میره رو چهار تا موش آزمایشگاهی یه چیزی تست می‌کنه اونم چهارتا نه همه موش بعد میاد میگه که ما اینو نتیجه گرفتیم انسان پس اینجوری موش آزمایش چیزی که انسان اینجوره موشو مثلاً توی فضای بسته‌ای گذاشتیم تاریک کردیم روشن کردیم تاریکه مثلاً این هی این مثلاً افسردگی پیدا کرد مثلاً افسرده شد افسرده شما داری یه جزئی کلی می‌گیری که اصلاً اون کلی بر جزی دیگه صادق نیست شما باید از جزئی کلی بگی که کلی برای خود این جزئی صادق باشه خیلی مغالطه خفنیه توش جوونای امروز بله خلاصه پس استقلال ناقص اینه که همه افراد را ملاحظه یقین آور نیست مفید ظن و گمان خیلی دیگه بخوایم زن آوره و استقلال در علوم تجربی بیشتر به کار میره در طبم ازش استفاده می‌کند سومین نوع از حجت چی بود تمث گفت در تمثیل به چه نحوه از جزئی به جزئی یک جزئی با جزئی دیگه تو یک معنایی مشترک باشه حکمی که بر اون جزئی ثابته بر این جزئی دیگر هم ثابت بشه حالا در مورد اینا می‌خوایم تک تک وارد بحث بشیم این سه تا دانلود تمثیلم انشالله توضیح مفصل خواهیم داد ما الان یک استقلال تمثیل ۱۲۰ یه ۱۶ صفحه روی این کتاب می‌خوایم این سه تا رو توضیح بدیم بخش اعظم مباحثمون دیگه تا آخر کتاب قیاس و استقرا و تمثیل بله اول قیاس با مهمترین بحث صنعت خمس یه بحث کوتاهی در مورد خوب پس بریم سراغ قیاس اول قیاس را تعریف بکنیم بعد بیایم اقسامش رو ببینیم بعد بیایم ببینیم که اون چهار تا شکلش به چه نحوی است و اون اشکالش چه شرایطی داره این‌ها رو بحث بکنیم بحث‌های خوبی هم هست قیاس یعنی چی تعریفش قیاس لفظ مرکبیه که از چند قضیه فراهم اومده پس قیاس مرکب از چند تا قضیه هم فراهم اومد حداقلش دو تا قضیه است دیگه به نحوی که لذاتهی لازم بیاد از آن قول دیگری یعنی شما اینو که بگید یه حرف دیگه‌ای از تو این در بیاد لازم بیاید از آن قول دیگری به ضرورت به ضرورت چیه هجوم خودش چیه جهته قضیه موجه است مربیگری به ضرورت عبارت عربیش رو می‌خوایم یادداشت بفرمایید القیاس باشه خوبه القیاس قولا مولف من قضای به حیث یلزم لذاتهی قولا آخر به ضرور این تعریف ما از چی قیاس حالا ببینیم که این تعریف چی میخواد بگه اولش قول اینجا اومده یعنی چی القیاس قولا معلف قول اینجا منظور چیه منظور لفظ مرکب پس ما به مفرد کاری از مفرد قیاس در نمیاد از مرکب نکته بعد معلف من قضایا یعنی اینکه میگم از مفرد یعنی قیاس تو مفردات نیست و اصلا مفرد رو بهش قیاس نمیگن باید مرکب باشه تا قیاس بگم و مولف از قضایا هم هست یعنی از چند تا قضیه تالیف شده غیاث اگه قضیه درست نمیشه شما میگید که مثلا میگم که اینا چرا انقدر می‌ترسن مثلاً بر چرا فلانی انقدر می‌ترسه شما میگید که خیانتکار می‌ترسه دیگه این خیانتکار می‌ترسه چیه قیاس ولی یه قضیه است اینجا در واقع ما قیاسمون بهش میگن قیاس مزمر در ظاهر یه قضیه است ولی در باطن دو تا قضیه است خیلی وقت خیلی رایجه یه طرف قیاس دیگه یه قضیه‌ای که تو قیاس بوده دیگه اونو نمیاریم یه قضیه فقط در میاریم در عین حال در حالی که دو تا قضیه است مثلاً میگیم که آقا میگه چرا فلانی می‌ترسه میگه که خیانتکار می‌ترسه یعنی چی یعنی صغرا هر خیانتکاری می‌ترسد کبری زید خیانتکار است هر خیانتکاری می‌ترسد پس زید می‌ترسد اون زید خیانتکار است دیگه مفروض گرفتیم یه آدم خیانتکار می‌ترسه دیگه بله اینا تو بحث تهمت و اینا هم به درد می‌خوره‌ها یعنی تو دادگاه بحث قیاس‌های این شکلی اینها من تهمت زدی که من خیانتکارم میگم نه گفتم هر خیانتکاری می‌ترسه این الان یه قیاسه به شما صغرایی تو این قیاس داشتی الان تو دادگاه میشه این حرف رو گرفت شما که اینجوری گفتی تهمت زدی گفتی این زید خیانتکار است قیاس دیگه قیاسی بوده که یه طرفشو انداختی یعنی مفروض گرفتی نکته مهمیه پس ما همیشه قیاسمون باید از قضایایی ترکیب شده باشه انسان حیوان است حیوان موجود است انسان موجود است هر چیزی اینم از این نکته پس باید از چند تا قضیه تالیف بشه که حداقلش دو تاست بله مولف از قضایا یعنی از چند تا قضیه باشه حداقل دو تا قضیه یه وقت شما یه قضیه‌ای میارید که از این قضیه لازم می‌آید عکسش اینو قیاس نمی‌گن اینی که از یه قضیه عکسش لازم بیاد یعنی شما هر غذایی می‌تونی عکسشو تصور بکنی اگر از قضیه‌ای قضیه دیگری لازم بیاید یلزم یلزم لذاته قول آخر لذا تهی ازش قول دیگری لازم بیاد طبیعتش اینه که ببره به یه سمت دیگه شما این دو تا قضیه رو که آوردی طبیعتاً ازش یه قضیه دیگه فهمیده بشه اینو میگن قیاس عکس موسوی عکس نقیض این‌ها که گفتیم قضیه قشنگ الان اینی که من گفتم تو ذهن شما ازش داری یه عکسی درست میشه اینکه عکس درست میشه رو نمیگن قیاس اینی که لازم بیاد یک قول دیگر از تو دل این مطلب دیگه‌ای در بیاد خب ببینید چون که عکس لازم از یک قضیه است قیاس لازم است چند قضیه است دو قضیه برای عکس گرفتن یه قضیه شما لازم دارید برای همین قضیه که عکس داره رو نمیگم قیاس ولی دو تا قضیه ازش لازم میاد یه غذای دیگه اینو میگن قیاس بله و لذا تهیم ازش یعنی از تو دل همینا یک حرف سومی در میاد از دل این دوتا قضیه یک قضیه سوم داره در میاد لذاته کسی لازم نیست واسطه بشه کسی لازم نیست از بیرون بیا تو دهن اینا بزار به خوردشون بده خود این‌ها دارن حرف میزنه دو تا قضیه کنار همدیگه دارن یه حرف جدید می‌زنن لذاتهی توضیح عرض خواهم پس قیاس باید لازم است چند قضیه باشه و همچنین که از هر قضیه کذب نقیضش لازم میاد از هر قضیه کذب نقیضش لازم بیاد بله لذاته یعنی که بعضی اوقات بعضی اوقات قول دیگه از چند قضیه لازم میاد ولی لذا تهی نیست بلکه به واسطه مقدمه خارجی یه اشاره‌ای کردم بعضی اوقات از ببینید از چند تا قضیه یه قول سومی در میاد ولی از تو دل این در نیومده از یه مقدمه خارجی در اومده درست شد حالا مثالشو ببینیم مثلا میگیم الف مساوی ب است مساوی جیم اینجا از توی دوتا قضیه از دل دوتا قضیه یعنی شما خود ظاهرو حد وسطی که برداری موضوع محمول با هم بچینی از تو دل این در میاد که الف مساوی جیم است ولی با خارش که میای تطبیق میدی میگه آقا الف جیمه ب الف ب ب جیمه یعنی الف جیمه دیگه الف جیمی از ظاهر این قیاس که از قضیه که نبود که لذا تهی که نبود از مقدمه خارجیه بود از بیرون کمک گرفتی شما فهمیدی که الف همون جیمه نکته مهم خیلی مهمه خارجی باشه بله قضیه‌ای که بخواد با مقدمه خارجی ازش قول دیگه در بیاد قضیه با مقدمه خارجی از قول آخر در بیایند این رو قیاس در واقع شما اینی که از به این نتیجه رسیدیم که الف مساوی جیم است از تو دل این قضایا در نیومده چی در اومد از اینکه تو هندسه یه قاعده‌ای هست به اینکه مساوی مساوی است مساوی مساوی است این قاعده بود که شما رو اینجا به نتیجه رسوند از بیرون کمک گرفتیم تا به قول آخر رسیدید اینو بهش قیاس نمیگم ببینید یکی از اقسام مغالطه هم همینه‌ها طرفدار برهان میاره برهانش به نحویست که از تو دل این قضایا چیزی در نمیاد نتیجه در نمیاد بلکه باید با خارجی قیاس نمیگن برهان این مساوی مساوی مثلاً الان الف مساوی ب ب مساوی جیم اگه قرار باشه که این از تو دلش از تو دل این دوتا قضیه قول آخر در بیاد یعنی شما بگین آقا این مال خودشه نه من از خود این قضیه می‌فهمیم الف مساوی ب ب مساوی ج خیلی خوب من الان مثال نقض میزنم برای شما ببینید که از تو دل این قضیه این مطلب در مثال دو تا مثال نقض ۱ میگم آقا یک نصف چنده دو نصف چنده ۴ پس یک نصف چهار یک نصف ۲ دو نصف ۴ پس یک نصف مگه شما نگفتی اون الف مساوی ب ب مساوی جیم ای از تو خود قضیه جواب نمیده ۱ پس معلوم شد که اونجا اگه جواب داده بود به خاطر خود قضیه نبود خاطر مقدمه خارجی بود مثال بعدی میگم آقا انسان مباینه با فرسه انسان موبایل را با فرس فرس موبایل با ناطقه انسان موبایل با ناطق درست نیست انسان با ناطقه پس از تو دل این قضایا این نتیجه در نمیاد باید شما با مقدمه پس اون اولی الف ب ب جیم اون مقدمه خارجی بود که درست در اومد از تو دل قضیه در نیومد پس اون وقتی با مقدمه خارج در میاد دیگه بهش قیاس بفرمایید نمیگم پس لذات که میگیم یعنی چی یعنی از خود قیاس لازم بیار نه به واسطه مقدمه خارجی پس تعریف قولون معلف من قضایا به حیث و یلزم لذاته قول آخر بالضرور این واژه‌هایی که داشتیم تا حالا چند تاشو گفتیم قولون رو گفتیم مولف من قضایا رو گفتیم یلزمو رو گفتیم قول آخر فیلم آخرش یعنی چی پس قیاس باید ازش یه حرف دیگری در بیاید حرف دیگری در بیاد یعنی چی یعنی نتیجه قیاس باید یه قول دیگه‌ای باشه که تو این مقدمات نباشه اگه نتیجه شما مساوی باشه با صغرا نتیجه مساوی باشه با کبری علی انسان است انسان خوب است علی انسان است پس از تو دل این قضایا باید یه قول دیگری در بیاد یاس به این نحوه که از تو دو تا قضیه یه قول سوم در بیاد که هیچ کدوم از این دو تا مقدمه یه وقتایی تو یکی از اقسام تو همه این‌ها هی داره ما مغالطات یه اشاره‌ای بهش می‌کنیم یکی از اقسام مغالطه همینه که طرف صغرا و کبری می‌شینه بعد آخر می‌بینه که نتیجه تو همون بخشی از نتیجه اخص از مقدمتینه این دیگه خیلی فاجعه است بله تخصیص می‌زنید مقیاس استثنایی در نتیجه بخشی از مقدمه را داری ولی تخصیص خورده ولی شما مثلاً یه حکم کلی رو دارید میارید توی نتیجه دارید چیزی میگید که در واقع در مقدمه هست به معنای اینکه بخشی از یکی از مقدمتون بود مثال می‌خوام بزنم برای شما الان مثلاً بگم که هر منزلی نیاز به پنجره دارد هر پنجره‌ای رو به آسمان باز می‌شود بعد نتیجه بگیرم که هر منزلی رو به آسمان باز می‌شود بعد به معنای اینکه این همون در واقع هر منزلی رو به آسمان باز می‌شود در واقع همون صغراست به چه معنا به معنای اینکه نیاز داره رو به آسمون باز بشه مثال بندر گرفتی نتیجه‌تون همون صغرا بود بدتر یعنی خود سهراب یه چیز عقلی بود این تهش همون صغرا رو داری میگی اونم یه خورده کوچیکش کردی تازه هر منزلی نیاز به پنجره دارد هر پنجره رو به آسمان باز می‌شود تازه اینم توی کبرا شم یه خورده مغالطه هم داره نتیجه هر منزلی رو به آسمان باز می‌شود خوب اینجا شما نتیجت که همون سقراط تازه سهراب باز یه خورده شرف داشت به این نتیجه شما شما همون اومدی گفتی تازه این نتیجه شما اخص از اونه چون اون می‌گفت نیاز داره این میگه باز میشه میشه وقتی مرخص باشه ولی نباید عین یکی از دو مقدمه باشه عین صغراست عین صغراست که یه خورده فقط شما اومدی چیکارش کردید بزکش گرد از قول آخر اینه که باید ازش حرف جدیدی در بیاد و یکی از اون مقدمه نباش این قول دیگر را از اون جهت که از قیاس حاصل میشه بهش میگن نتیجه از اون نظر که طلب شده بهش میگن مطلوب قول آخر همان نتیجه و مطلوب است قول آخر به ضروره این قولون آخر همان نتیجه است همان مطلوب است خب بریم سراغ واژه با ضروره به ضرورت چیه به ضرورت یعنی اینکه نتیجه قیاس ضروری است نه اینکه تو بعضی وقتا نتیجه بده بعضی وقتا نتیجه پس به ضرورت قید برای چیه برای نتیجه بودن برای اینکه ازش ضرورت جار و مجروره متعلق می‌خواد متعلق چیه یلزم این لزوم لزوم ضروری است لزوم لزوم اینکه باید یه قول آخری در بیاد ضروری است همیشه در میاد بلا استثنا از دو تا قضیه اگه قیاس از دو تا قضیه باید قول سوم در بیاد وگرنه قیاس نیست قلقیاس قول معلف من قضایا به حیث و یلزم لزاته قولا آخر بالضرور متاث المت تقریبا یکیه دیگه اینجا به ضرورت ولی نداره نداشت بله ایشون همین یه جوری تعریف کردن که متو قبول کنیم که بله اینجا گفتم مقدمه خارجی اینو اگه بخواد اینو قیاس دیگه نیست بله ل ذاتهی نتیجه بده با تسلیم شدن و قبول کردن مسلمات و اینا نیست حالا بحثش توی صنعت و خمس بیشتر کارای پیدا اشکال خاصی وارد نیست یه خورده تفاوت در عبارته جفتش یه چیزی در واقع متالمت یه خورده ناظر به ماده است ناظر به صورت نیست اشکالی که میشه کرد اینه ما تو قیاس به صورت کار داریم به ماده کار نداریم تو ماده به صنعت خمس کرده متوسل نمت اگه معنای اینه که ما بپذیریم خوب می‌پذیری چیشو می‌پذیرید درستی سهراب کوره از چه جهت رجعت صورت یا ماده چه ماده دیگه تعریف وقت شما ماده رو میکشی دیگه از صورت میاد بیرون از صورت قیاس کردم چون قیاس ما فقط به صورت کاری ماده به ماده کجا کار داریم تو تعریفش چیزی از ماده نیست مغالطات تو خود قیاسه دیگه یعنی ما قیاس‌هایی داریم که مغالطه است یعنی صورتاً قیاسه واقعاً قیاسه ولی مغالطه است مادش مشکل داره صلوات خمس جدا کردن از این از مباحث حجت به خاطر همینه دیگه اگه قرار بود که صورت همه کار برای ما انجام بده وقتی که نیازی به این نبود که ما بحث از ماده بکنیم صورت باید درست بشه ترکیب موضوع و محمول اصغر و اکبر صغرا و کبری حد وسط حد وسط کجا بیاد اشکال مختلفی که داره تو هر قضیه‌ای قیاس‌های مختلف حد وسط جاییست و شما نتیجه به نحوی میشه این صورت‌های مختلف ۴ تا شکل و مونتاژ بودن و نبودن و این‌ها رو داره تو بحث حجت به شما میگه این‌ها صورت‌هاشه این مونتاژه اون نیست بین صورت همین صورت رو اگه بشه قبول کنیم که صورت به نحوی بیاد مقدمات مسلم فعلی یا فرضی باشد روز ماده پس به ضرورت یعنی همیشه باید مونتاژ باشه یه وقت نتیجه بده یه وقت نتیجه نده ما نداریم کل انسان حیوان کل ناطق حیوان کل انسان ناط این الان اینجا جواب داد ولی جوابش همیشگی نیست وقتی جوابش همیشه الان این صورتی که ما آوردیم جوابش همیشگی نیست وقتی جوابش همیشگی نیست دیگه بهش قیاس نمیگم یاس وقتی که همیشه نتیجه الان من این مثال رو زدم درست ولی یه مثال دیگه تو همین صورت میگم پس مثال اول چی بود کل انسان حیوان کل ناطق حیوان کل انسان ناط قیاس نیست چرا الان درسته که اینی که شما گفتید نتیجه داد ولی با همین صورت کل انسان حیوان الان اینجا انسان موضوع بود حیوان محمود کل ناطق حیوان دوباره اینجا ناطق موضوع بود حیوان محمود ما دوتا محموله که حد وسط بود انداختیم دو تا موضوع رو اومدیم تو نتیجه موضوع محمول کردیم کل انسان ناطق الان درسته کل انسان ناطق بله همین شکل رو من می‌خوام حالا میگم که کل انسان حیوان کل فرسن حیوان کل انسان فرس پس این صورتی که یه وقت نتیجه بده یه وقت نتیجه نده این دیگه صورت برای ما قیاس نیست بهش قیاس نمیگم قیاس وقتی که به ضرورت باشه همیشه و منتج باشه خب در تمام موارد باید به ضرورت لازم قیاس بشه نتیجه یعنی همیشه و نتیجه بده قیاس اونیه که همیشه نتیجه بده مثلا میگیم العالم متغیر العالم متغیر و کل متغیرن حادث فالعالم حادث مثال معروف و ساده چون نسبت محمولی به موضوعی معلوم نباشد به واسطه محتاجیم که وسیله آن نسبت محمول به موضوع مثلاً در این مثال فوق که العالم حادث نسبت حادث به عالم مجهوله به واسطه مثل متغیر محتاجیم و میگیم عالم متغیر است و هر متغیر حادث است پس عالم حادث است واسطه‌مون تو خود قیاس بود از بیرون نیاورد اگه واسطه از بیرون می‌خورد برای نتیجه رسیدن می‌شد دیالزمان لذاتهی نمی‌شد و دیگه قیاس نبود حالا اونی که نتیجه حاصل شد تو نتیجه ما یه موضوع داریم یه محمول اینکه دیروزم اشاره کردیم موضوع نتیجه رو میگن اصغر محمول نتیجه رو میگن اکبر العالم حادث موضوع چیه العالم العالم میشه اصغر حادث چیه محمود میشه اکبر حالا یه حد وسطی هم داشتیم که حد وسط باعث شد این اصغر بر اکبر حمل بشه ولی حد وسط فانی میشه در نتیجه خیلی آدم خوبیه میاد همه زحمت‌ها رو می‌کشه این دو نفر به هم می‌رسه ازدواج‌ها که یکی واسطه میشه بعداً اینا که به هم می‌رسن یادشون میره که فلانی واسطه بوده ولی تا وقتی خوب و خوشم رزقشون بوده خدا خواسته بوده من آدم خوبی بودم که این نصیبم شد و اینها گور پدر فلانی فلانی اگه نبود ما همچین رزقی داشتیم ولی وقتی که وقتی که کوچکترین مشکل پیدا میشه اول از همه زنگ میزنه فلانی ای پدر سوخته اینا رو می‌شناختی به من نگفتی بله این میشه حد وسط کسی که واسطه رسوند اصغر و اکبر حالا اینجا اصغر به صغرا فدایی اکبر به کبری بله خب کسی واسطه رسوندن اصغر و اکبر این تو دوتا مقدمه هست تو نتیجه نیست تو خلوت این دوتا با همدیگه خلاصه نیست واسطه گری بود توی دوتا مقدمه رو تکرار می‌شد پس حد وسط تو صغرا بود تو کبری بود تو نتیجه دیگه نیست اینجا حد وسطمون تو اون قیاسی که گفتیم چی بود متغیر العالم متغیر و کل متغیرن حادث فلالم حادث دو تا متغیر داشتیم تو دوتا موضوع این میشه حد وسط و میفته تو نتیجه دیگه ازش اث اصغر رو بهش اصغر میگن چون که موضوع غالباً اخص از محموله این نکته خیلی مهم قبلا هم اشاره کرد گفتیم معمولا موضوع محمول که میاریم موضوع اخص محمول اعم لذا به موضوع موضوع نتیجه میگن اصغر به محمولش میگن اکبر چون موضوع غالباً اخص از محموله روشن میشه محمولم بهش میگن اکبر چرا چون غالباً محمول اعم از موضوع نکته خیلی مهمیست خیلی اینا به درد می‌خو بحث‌های تفسیری به درد می‌خوره تو بحث‌های روایی به درد میخوره یه وقت تو یه روایت آدم میمونه که اینجا موضوع محمول چیه یعنی شما بررسی می‌کنید در نمیاد موضوع محمول عبارت مغلق موضوع محمول در نمیاد اینجا باید چیکار کرد این از بنده یادگاری داشته باشید اونی که موافق با عقله اینه که شما بیاید اون اخص رو بکنید موضوع امر بکنید محمود ببینید مثلاً تو روایت داره که اخوک دینوک فحت لدینک بما ش اخوک دینک اخوک دینوک یعنی چی ترجمه ولی معمولاً علما چه جوری ترجمه می‌کنند دین تو برادر یه معلوم نیست کدوم موضوع کدوم محموله اخوک دینک مبتدا و خبرش معلوم نیست این مبتدای مؤخر خبر مقدم یا مبتدا سر جای خودشه خبر سر جای خودشه برادرت دین تو اساتید می‌گفتن نخیر یعنی دینت برادر تو چه سلولی بیاره استعداد منطقی میاری میگیم غالباً به این نحو است که موضوع اخص از محموله اینجا اخص برادری یا دین برادر کاربرد دیدین نکات ساده این شکل در نمیاد برادر دین توست برادرم تو روایت ترجمه کردن تفسیر کردن برادر دینت اصلاً انگار خود دینت در برخی اساتید خیلی بلندپایه با اصرار در همین نماز جمعه من اینجا منظور آقای کریمی دین منه بله برادر دینی شما کانه دین شما استعاره است اونجوری که از دینت محافظت می‌کنی هرجور می‌خوای از دینت محافظت یعنی چی یعنی هرجوری که از دینت محافظت می‌کنه از این برادرتم محافظت فحتت احتیاط کن لدینک بما ش بله حالا آقای بهجت رضوان الله علیه ایشون جوان عرب اومده بود گفت آقا با نصیحت دینک وحدت لدینک بماش ایشون برداشتشون چی بود اینکه دینت برادر توست برو احتیاط کن برای احتیاط میاره اعتیاد در دین اهل مراقبه داشته باش مواظب باش هر کاری نکنی حرفی نزنی هرجایی نری اخوک دین مبتدا خبر مقدم شده و مفید منحصر است مفید انحصار است یعنی تو فقط یه برادر داری بزرگان به یه سری قواعد تمسک می‌کنند و بی‌سوادایم مثل بنده لیست قواعد دیگه این شکلی کلام بزرگان بله گمراه نشید بله خلاصه اخوک دینک خوب قواعد که به اینه که اونی که اول اومده مبتدا باشه و مبتدا هم معرفه باشه اینجا اعرف مخوک است یا دینو که قلم اخوک علم دینوک اضافه نکره به مضاف الیه معرفه است جفتش به یه اعتبار معرفت بله بله بله اعرفه یا دین یه نکته دایره کدوم سنگ اولیم به این بود که وقتی دو تومن همون اولی مبتدا باشه دیگه اخوکم که معرفم که هست گیری نداره در صورت موضوع اخص از محمول غالباً حالا حد وسط میگن حد وسط چرا بهش میگن حد وسط اعتدالیه هم با اصغر خوبه هم با اکبر اهل اعتدال گفتمان اعتدالیه من با کدخدا می‌پرم با خدا هم خدا رو دارم خرما حد وسط با اصغر رابطه دارم با اکبر حد وسط در فارسی علامتش چیه خیلی تیکه مهمیه این تو اون بحث‌های جزوه‌ها نیست تو فارسی توی قیاس به شکل فارسی بیاریم معمولا حد وسط به این شکل میاد برای اینکه برای اینکه علامت حد وسط در عربی لعنه در عربی لعنه مثلاً میگیم العالم حادث لعنه متغیر پس اینجا متغیر میشه حد وسط گرفتی نکته رو من یه مثالی زدم اول بحث گفتم توی نتیجه برای اینکه ببینید گفتم میگن که چرا فلانی می‌ترسد میگی چی آها لعنه خائن الخائن زیدون خائن والخائن خائف فزیدون این کل قیاس حالا عرض کردیم که یه وقت قیاس میاد ولی دو تا قضیه‌اش به شکل روشن نیست یعنی قیاسمون مزمره است یه قضیه فقط توشه دو تا قضیه یعنی تو دل یه قضیه دو تا قضیه است حالا من میگم زیدون خائف لعنه خائن لعنه خائن این خائن چی میشه یعنی هر قضیه ای وقتی لعنه داره شما با اونی که بعد لعنه اومده با همون حد وسط بگیرید یه قیاس تشکیل بدید این نکته کلیدی یه جمله الان به من بگید عربی تمرین تمرین گره گشاست مشکلات را حل میکنه زیدون واجب القتل لعنه مرتد درست زیدون واجب القتل لعنه مرتد قیاس تشکیل بدید ز احسنتم خیلی خوب دیدی چی شد با اونی که بعد لعنه اومده ما حد وسط کرد یعنی زیدون مرتدون که مشخص اصغر و اکبر معلومه که نسبتش چیه اون حد وسطمونم که بعد لعنه اومده بود حالا یه مثال شما فقط خود قضیه رو به من بگید کلاسشو نمی‌خو برای اینکه والعنه هر رقم آوردید درسته قبوله هر نفرم اگه مثال بزنه ۳۰ ثانیه وقت میدیم فکر کنیم بله ترجیحاً مثال روایی و قرآنی و اینها باشه حساب شهادت شارالخم رد میشه لعنه فاسقان درسته ولی می‌خوایم یه خورده هم شفاف قضیه‌ای باشه بهتره رد می‌شود و این‌ها مردود و شهادت زیدون مردود و شهادت لعنه شارب الخمر درست خب حالا حد وسط حالا قیاسون به چه زیدان چهار خمر خوب بعدی متغیر خیلی عالم متغیر آدرس زیدون کاتب لعنه عالمون مغالطه میده زیدون کل عالمین توانستن نوشتن دو منظور یا بالفعل در نظر بوعلی چی در نظر بوعلی امکان در نظر بوعلی باید فلفل کاتب باشه کل عالم کات نیست بلفعل هر عالم کاتبه کاتبید خیلی خوب معلوم میشه که خیلی از اختلاف نظر فلانی قبول ندارم مبنای خوبیه ولی واقعیت موجهتشو در نتیجه بیارید بعد حالا شما دارید نسبت میدید و در عرف چی می‌فهمد یعنی عرف حالا بحث خطابات عرفی و فهم عرفی انشالله تو اصول واردش میشیم شما وقتی میگی کل عالم کاتب همه علما نویسنده میتونم بنویسم بوی مغالطه‌اش برای شما وقتی نسبت میدید حالا اینو بعداً تو اصول بحث‌های خیلی قشنگ و مهمی داره آقای جوادی آقای جواد مه آفرین یک بحث خیلی خوبی داره در بحث زوال تلبس مبدا از مباحث خیلی شیرین و قشنگ انشالله مزشو الان یه خورده بیفته زیر زبونتون بعداً تو اصول مفصل بحث می‌کنیم که مثلاً میگیم زیر درخت میوه‌دار بول کردن مکروه است خوب درخت که همین الان میوه داره یا درختی که میوه می‌دهد ولی الان زمستونه میوه نداره کدومش وضو با ماه مسخن به شمس کراهت داره آبی که با خورشید گرم شده اگه همین الان با خورشید گرمه خب این معلومه که حتماً کراهت صبح با خورشید گرم شد ما بردیم تو اتاق گذاشتیم این مسخنه به شمس هنوز بهش میشه گفت یا نه بالفعل مشخص شمس نیست قبلا بوده اینم باهاش کراهت داری یا نداری اینا بحث‌های مفصلی شده در موردش در اصول فعلاً همین قدر داشته باشیم که بوعلی جناب بوعلی می‌فرمایند که باید بالفعل باشه تا بشه حمل کرد حمل یعنی بالفعل نظر خوبیه یادم نیست نگاه می‌کنم معمولا که مشکل داره بوعلی با جناب شیخ آخوند با شیخ مینا ماهیتی ما وجودیم اینا ماهیتی یه نگاه الهی نگاه وجودی نگاه مادی نگاه ماهیتی عبارت آخوند عرفا نگاهشون به عالم نگاه وجودیه طبیعی که ماده و اینا نگاشون ماهیتی اینا همش سوای ماهیتی نگاه اینجا یکی از اقسام یکی از دلایل اختلاف نظر همینه مثلاً شما اگه وجودم نگاه بکنید یه برداشت میشه ماهیتاً نگاه بکنید اون جنبه بالفعل بیشتر تو قالب ماهیت حالا در موردش انشالله سر وقت خودش چون قیاس بعد از دو تا قضیه تالیف بشه اونی که اون قضیه که توش اصغر آورده باشم بهش میگم اون قضیه رو میگن قضیه صغرا اون قضیه‌ای که توش اکبر اومده باشه کبری اون قول آخری که از دو تا قضیه شکل گرفته بهش میگن نتیجه یا مطلوب پس هر یک از دو تا مقدمه قیاس ناچار باید یکی از دو جز نتیجه رو یکی از مقدمات یه مقدمه داریم جفت هیچی نداره افراط و تفریح خب این که همون شد که این شد که مصادره مطلوب شما نتیجه‌ای داری می‌گی که تو یکی از مقدماتت هست مصادره مطلوب ماجرایی داره‌ها طرف داره صغرا و کبرا می‌چینه بعد آخر میگه خب این که همون سقراط بود که این همون هذا اول الکلام تازه اول ادعاست اینو باید اثبات می‌کردی یعنی تو نتیجه دورمون ادعا رو تکرار کرده نتیجه شما باید ادعاتو اثبات بکنی اگر صغرای ما باشه خود سقراط برمی‌گرده به مثلاً میگم که آقا بله حالا بحث اینه که مثلاً در نتیجه دوباره عیناً تکرار بشه دیگه این مثال ما ناظر به شما می‌فرمایید درسته قضیه هر وقت جز قیاس یا حجت باشه اینو میگن مقدمه پس قضیه داریم همه قضایا میگن قضیه قضیه‌ای که ازش داره قضیه‌ای که در منظومه حجت یعنی قضیه‌ای که بخشی از حجت است بخشی از قیاس است به این قضیه که بخشی از قیاس است میگن مقدمه خب اینم از این نکته حجت قیاس استقراء و تمثیل مباشری‌های نظری ما بله برهان میاد تو دل قیمت برهان خودش یکی از چیه اقسام چیه صنعت خمسه دل و قیاسه ماده غیاثه تو دل صورت قیاس که نیست در مورد صورت صحبت می‌کنیم صورت قیاس رو وقتی بیایم توی بحث ماده‌اش وارد برهان خطابه شعر جدل مقلد ۵ نکته خیلی مهم حجتی که در منطق میگیم غیر از حجتی که در اصول میگیم در علم اصول علم اصول کلا در مورد حجت بحث می‌کند همه علم اصول یعنی حجت ولی حجتش حجت منطقی نیست دورش یه خط گنده بکشید خط خیلی درست موضوع علم اصول حجت است ولی حجت در اصول با حجت در منطق معناش انشالله وارد علم اصول شدیم در مورد این بحث می‌کنیم این خیلی نکته مهمه خیلی مهمه اونجا میگیم حجت دیگه نه یعنی حجت به قیاس و استقرا و تمثیل و اینها اون حجت یه حجت دیگری است در لغت داریم اینو داشته باشید از بنده حجت یه حجت در لغت داریم یه حجت در منطق داریم یه حجت در اصول یاس همون استدلال فقهی پیاز همان استدلال فقهی است بله دیگه یعنی قیاس قیاس فقهی نیست یه قیاس فقهی داریم گفته همون تمثیل تمثیل که قیاس فقهی چیه حرام باطل بله ولی استدلال فقهی مورد امضای شارع مثلا میگیم مقدمه صغرا مقدمه کبری در در گرفتن نتیجه قانون که وسط بندازیم کنار دیگه کلی توضیح دادیم قیاس دو قسمه قیاس استثنایی قیاس اخترانی یاس استثنایی چیه اگه شما نتیجت توی قیاس بود نتیجه یا نقیض نتیجه بالفعل هست خب آقا ما گفتیم که نتیجه که نباید باشه که نه نتیجه عین یکی از دو مقدمه نیست در مقدمات هست نه اینکه عین یکی از مقدم است تفاوت اینه اگر نتیجه عین مقدم یکی از دو مقدمه باشه این دیگه قیاس نیست مصادره مطلو ولی اگر نتیجه در مقدمات نهفته است بلفعل اومده عین عبارت هست ولی همه مقدمه این نیست اگر خورشید طلوع کرده بود مثلاً اگر ساعت ۷ بود الان شبکه یک اخبار نشان می‌داد ولاکن اخبار نشان نمی‌دهد پس ساعت ۷ نیست پس ساعت ۷ نیست ساعت ۷ این عین این صغرا و این اصغر و اکبر عیناً تو یکی از دو مقدمه هست ولی کل مقدمه نیست کل مقدمه چیز دیگه قیاس استثنایی قیاس اخترانی اینه که اینجور نباشه بالفعل موجوده عبدالمقدم نه فلفل موجود نیست بله خب قی استثنایی در قضایای شرطی پیدا میشه اگه آفتاب بر اومده باشه روز موجوده آفتاب بر نیومده پس روز موجود نیست لایه آفتاب برآمده پس روز موجود است اگه این شکل مربع باشه زوایاش قائم است لاکن مربعه پس زوایاش قائم است نتیجه دقیقا در مقدمه ذکر شده بلفعل پس گفتیم یا نتیجه بالفعل هست یا نقیض نتیجه نقیض نتیجه بالفل هست مثلاً میگیم که اگه آفتاب بر اومده باشه روز موجود است لاکن آفتاب بر نیامده است پس روز موجود روز موجود نیست نقیض نتیجه است دیگه خوب نقیض نتیجه است که اون نتیجه خودش عیناً در یکی از مقدمات یعنی ما چیزی داریم که نقیضش دقیقاً در یکی از مقدمه هست پس یا خودش باید نکته مهم چون لفظ لاکن از ادات استثنا است در آن قیاس آوردن لذا قیاس استثنایی از قیاس استثنایی که میگن چرا میگن استثنایی چون لفظ لاکن داره لاکنم از ادات استثناست کلاس دوممون چی بود قیاس اخترانی نتیجه یا نقیض اون بالفعل در قیاس نیست العالم متغیر کل متغیر حادث در دو مقدمه عین نتیجه نیست ولی عالم در مقدمه اول حادثه مقدمه دوم با حد وسط اومدن نتیجه رو شکل دادن خب چرا بهش میگن اخترانی چون اصغر و اکبر با حد وسط مقترن شدن اینو داشته باشید در قیاس پس قیاس استثنایی می‌گفتن چرا استثنایی چون لاکن استثناییه داشت یاس اخترانی چرا میگن اخترانی چون اکبر و اصغر مخترع حد وسطن خیلی خوب اینم از این بحث خوب پیش رفتیم نسبتا الحمدلله حالا فردا صورت‌ها رو شاهرخ خان بله العالم متغیر کل متغیران حادث العالم حادث العالم و متغیر کل متغیر هادس العالم امکان لم یکن العالم حادثه لم یتغیر ان لم یکن العالم حادثه لم یتغیر ولاکن یتغیر فالعالم لیث به اخترانی بود لم یکن العالم حادثه لم یتغیر ولاکن یتغیر فالعالم حادث نقیض نتیجه اینم از این صورت‌ها رو انشالله فردای خدا توفیق بده عرض خواهیم کرد نه شما توی خودت قیاس استثنایی مثال کتاب رو اگر این شکل مربع باشه زوایاش قائم است لاکن مربع است ساکن مربع است پس زوایایش قائم است اگر این شکل مربع باشه زوایایش قائم است لاکن مربع است پس زوایایش قائم است دقیقاً مثل مثال ما مربع

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00