منطق فاضل تونی

جلسه نوزده : حجت در منطق؛ از قیاس تا تمثیل

00:57:07
173

این مجموعه جلسات، دوره‌ای فشرده و کاربردی از مباحث منطق بر اساس کتاب خلاصه و فارسی آیت‌الله فاضل تونی است؛ اثری موجز و ارزشمند که در علم منطق نگاشته شده است. استاد ارائه‌دهنده با روش خاص خود، مطالب را با زبان ساده، مثال‌های عینی، نمودارهای تخته‌ای، و پیوست‌های فکری کاربردی در فلسفه، اصول، و حتی روان‌شناسی توضیح می‌دهد. این مجموعه مقدمه‌ای مناسب برای ورود به منطق مظفر و مطالعات فلسفی و اصولی است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

چرا بوعلی قضایای ممکنه را عکس‌پذیر نمی‌داند؟

بالامکان یا بالفعل؟ جدال منطقی در عقد الوضع

وقتی عکس نقیض جای عکس مستوی را می‌گیرد

حد و رسم؛ ابزار روشن کردن مفاهیم مبهم

حجت در منطق یعنی چه و چند نوع دارد؟

چرا سیمرغ زیباست؟ منطق پشت پاسخ!

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم بحث درباره عکس بود و عکس مستوی رو توضیح می‌دادیم جمله بوعلی رو جناب شیخ الرئیس مطرح شد عرض کردیم که ایشون میگن که ممکنه عامه ممکنه خاصه عکس نداره خوب اینکه ایشون گفته ممکنه عکس نداره برای اینه که عقد الوضع در نظر ایشون بالفعل نه بالامکان عقد الوضع در نظر ایشون چیه بالفعل نه بالامکان عبدالوصع یعنی چی فلفل یعنی چی بالامکان یعنی چی عقد الو یعنی اتصاف ذات موضوع به وصف عنوانی آن بالف یعنی الان اگه داشت میشه وصلش کرد زیدانا است تا الان دانا نباشه نمیگن زید دانا است پس در نظر ایشون دیگه امکان معنا نداره بالفعل نه اینکه زیدانا است ممکنه باشه ممکنه نباشه ممکنه بعداً بشه ممکنه قبلا بوده نخیر زیدانا از وقتی شما داری وصف دانا رو برای زید میاری یعنی دارد که داری میاری یعنی بالفعل این در نظر بوعلی نه دیگه حالا زمین‌هاش تو ذهن فعلاً شکل بگیره تو بحث منطقی بعدا انشالله تو مباحث فلسفی که ورود پیدا کردید انشاالله یادتون باشه اهلش باشید انشالله بخوایم بریم تو فلسفه و اینا که واقعاً علم شریفی است واقعا علم خیلی خیلی مباحث خوبی داره انشالله اونجا که رفتید اینو تو ذهن شریفتون باش خوب ابن سینا ابن سینا ابن سینا عقدالوزر بالف معتبر می‌دونه عقد الوضع رو بالفعل معتبر نه بالامکان به عقیده ایشون مطابق با عرف عرفاً بالامکان نمی‌دونن فعل می‌دونن دیگه شما هرکی بگی گوزه دانا هست یعنی میتونه باشه میتونه نباشه یعنی چی دانا هست یعنی ضرورتی نداره که دانا نباشه خداوکیلی کدوم یک از مردم می‌فهمد مجتمع ناشران زید دانا است یعنی ضرورتی نداره که نادان باشه زیداناس یعنی هست دیگه هست و نیستشو من نمی‌دونم فقط می‌دونم ضرورتی نداره که نادان باشه الامکان العام خلاصه مشکل روحی روانی هستید استقبالی اشتباه ممکنه خاص به حسب جهت عکس نداره رویین حساب وقتی بلفله دیگه شما بالامکان بالا امکانش به جهتشه دیگه چون یه قضیه ممکنه عامه ممکنه خواسته رو از جهت جهتش از جهت جهت از لحاظ جهت نمی‌تونید عکس ازش بگیرید مثلاً کل حمارن مرکوب و زیدن بالامکان هر حماری بالامکان مرکوب زیده خب در نظر بوعلی کل حمار مرکوب زیدن تا وقتی فلفل نباشه میشه گفت لذا عکس نمی‌گیره کلاه مارکوسیده دیگه نمیشه بعض و مرکوب و زیدن حم درست شد قضیه موجبه کلیه است ایشون اینجا فعلاً فقط نظراتو نقل کرده ایشون چیزی نگ عکسش بعض و مرکوب و زیدان حمارون بالامکان شما بخواید جهت را هم بیاری این صحیح نیست چه مرطوب بالفعل فرس و فرس حمار نیست بالفعل شما چیه در نظر بوعلی میگه بالفعل چی داری امکان بالکان بزار کنار فلفل چی داری فلفل قضیه یعنی فلفل لذا من یه قضیه دارم فقط امکانه هیچی توش نیست فقط امکانه میگم فقط امکانتو عکس مکس نداره عکس مکس گرفته نمیشه جناب شیخ الرئیس بوعلی بریم سراغ نظر فارابی نه اینجا بحث اشتهادی که نه مثل نظر بوعلی که گفتیم یه چیزی فهمیدیم ازش نمی‌خوایم بحث اشتهادی بکنیم نظر کی قوی‌تره نظر کی درسته مطلب جا بیفته یه وقت از شما چند تا نظریه میاری بیشتر آدم گم میشه یه وقت دو تا نظریه میاری قشنگ مطلب جا میفته الان این شکلی وقتی فارابی این دوتا ممکنه عکس دارند چرا چون عبدالو ایشون چی گرفته بالامکان گرفته عقد الوضع عبدالوصر خیلی واژه مهمیه‌ها مثلاً کل حمار مرکوب زیدن بالامکان عکسش چی میشه در نظر فارابی بعض و مرکوب بعض و مرکوب و زیدن حمار بلام موجبه کلیه عکس مستویش موجب جزیه کل همارن مرکوب و زیدن بالامکان عکس بگیرید از این تضاد در نظر فارابی هر دوتا درسته کل حمار مرکوب زیدن بالامکان چه بگی بعض و مرکوب و زیدن حمار الامکان درسته می‌خواستم چرا درسته اسب بالاخره بلامکان عبدالو ایشون بالامکان گرفته قضیه رو می‌تونیم متعلق به الامکان عبدالوص همه اینا می‌تونن یه روزی باشن می‌تونن یه روزی باشن ببین ایشون عقل و وزن اینجور گرفته می‌تونن یه وقتی باشم بوعلی میگه می‌تونن و یه وقتی اینا نداریم الان چیه فلفل چیه ما نظری نداریم آقا کارویی به نظر من نظر فاراسینا نظر خوبیه نقاط قوتی داره بله نقاط قوتی داره نقاط ضعفی داره اون دیگه میشه درس خارج خب هر قضیه صادقه در نظر فارابی یعنی در حقیقت اتصاف ذات به ذات موضوع به وصف موضوع و عقد الوضع بالامکانه خوب بریم سراغ عکس نقیض عکس نقیض چیه عکس مستوی رو که گفتیم عکس نقیض چیه حالا عکس نقیض اینه که شما جز اول ببینید اینجا جز اولی داریم یه جزء دوم جوش کردیم که تو قضیه شرطیه هم بشه پس اولاً کل انسان حیوان تو عکس نقیض چیکار کنم تو عکس مستوی که چیکار می‌کردیم کیف و صدق باقی بود کما اگه لازم بود بله ولی تو عکس نقیض اینجا هم باید خود اینها جابجا بشه هم یکیش باید نقیض گرفته بشه این نکته مهم اینجا پس الان ما جز اول میاریم جز دوم جان اول حیوان انسان کلم که حیوان انسان اینجا جز اول که اومد جزء دوم نقیض جزء دوم جز اول نقیض جزء دوم میاد میشه جز نقیض حیوان چیه لا حیوان اینجا هر دوتاشون نگذشت گرفته میشه همراه حیوان هم لا انسان جفتش نقیضش جفتش نقیضه هم موضوع رو نقیضشو می‌گیری میاری می‌کنی محمول هم محمول و نقیضشو می‌گیریم می‌کنیم موز کل الله حیوان لا انسان کل لا حیوان لا انسان بعد باید دوباره هم صدقش محفوظ بمونه بقا صدق هم کیف تو عکس نقیض موجبه کلیه دوباره همون چارتایی که داشتیم موجبه کلیه عکس نقیضش چی میشه کلیه میشد تو عکس مستقیم جزئیه اینجا تو موجب کلی موجب کلیه میشه موجب کلیه حیوان لا انسان هم قضیه صادقه ایشون فقط اینجا موجب کلیه رو میگه در عکس نقیض پس عکس مستقیم معلوم شد عکس موسوی موضوع محمول جابجا بقا صدق و کیف کم اگه لازم بود در عکس نقی نقیض موضوع میره محمود نقیض محمود میاد موضوع کیفشو باید حفظ بکنیم صدقشم باید حفظ بکنیم حالا کمشو دیگه کاری نداریم اینجا چیزی موجب کلیه میشه موجب کلیه روشن آقا بریم سراغ بحث بریم سراغ باب حجت یه بحثی قبلا داشتیم میگفتیم مجهولات تصوری را از چه راهی باید استفاده کرد برای اینکه به دست بیاریم مجهول رو وقتی می‌خوایم معلوم بکنیم مجهول تصوری از چه راهی معلوم میشه از راه معلوم تصوری مثلاً تعریف جز مجهولات تصوری جز مجهولات تصدیقیه نخیر مجهول تصوری را از معلوم تصوری معلوم می‌کنیم این به معنای دادن اینجا نیست به معنای گرفتنه از معلومه تصوری می‌گیرد یعنی جهتش به اونه این میره سراغ او یعنی مجهول تصوری می‌خواد معلوم بشه سراغ کی بره معلومه تصوری خب معلومه تصوری چی بود حد و رسم مثلاً الان انسان برای من مجهول تصوریست انسان یعنی چی من نمی‌دونم یعنی چی معلوم بشه برم سراغ معلومات تصوری معلومات تصوری چی بود حد و رسم حد و رسم چیا بود در حد ما ذاتیات داشتیم در راس چیا داشتیم عرضی برای تعریف اگر از ذاتیات استفاده می‌کردیم می‌شد حد اگر از عرضیات استفاده می‌کرد می‌شد رسم اگر تمام ذاتیات رو می‌گفت میشد حد تام اگر تمامشو نمی‌گفت میشد حد ناقص منطق باید این شکلی کلش تو ذهن بشه اگر تمام عرضیاتو می‌گفت می‌شد عرض خاص یا خاصه اگر همش رو نمی‌گفت می‌شد عرض عام درست شد پس این حد و رسم مجهول تصوری برای اینکه معلوم بشه بعد از معلومه تصوری کمک می‌کردیم حد و رسم معلوم تصوری محلول تصدیقیه بلوط تصوری در تصدیق ما حکم داریم یک چیزی یه چیزی هست مثلا شما میگی انسان حیوان است اون میشه تصدیقی دیگه تصور نیست ولی انسان انسان چی چیه یه سری ابعادی داره یک مجهوله تصوری است یک سری معلومات تصوری ما داریم یا معلوم تصوری داریم درست شد مجهولات تصدیقی را از چه راهی باید درستش کرد بفرمایید روشن دیگه مجهول تصدیقی از چه راهی معلوم میشه از راه معلوم همه خوابشون میاد یا بعضی خوابشون میاد یا هیشکی کلکم نائم یا بعضکم یا عکس نقیضش یا عکس مستبیش یا کل نائ دیو هذیون افتادی منطقه زیاد خوندی نه از مجهول تصدیقی نه برای روشن شدن مجهول تصدیقی رو به معلوم تصدیقی می‌آوریم بله آقای دکتر میگن فلش یعنی اینکه این اونه یا میره بله ما الان جهت جهت نیاز نه جهت این اونو می‌ساز اصلا معلومه تصدیقی مگه مشغول تصدیقی می‌سازه معاز الله مجهول تصدیقی نیاز به معلوم تصدیقی داره این نیاز این جهت نیه فلش یعنی نیاز نیاز مجهول تصدیقی نیاز معلوم تصدیق داره مشغول تصوری نیاز معلوم تصوری داره معلومه تصوری چی بود آقای دکتر متن تصدیق سواری تعریف بود دیگه حالا معلومه تصدیقی چیه حجت همین که میگیم حج حجت معنای بندازیم کنار مجهول تصوری نیاز به معلوم تصوری داره مجهول تصدیقی نیاز معلوم تصدیقی داره آقا من یه چیزی دارم به اسم انسان انسان چیه مجهول مجهول یا معلوم زنی که مجهول تصوری یا تصدیقی تصوری این انسان من می‌خوام برات معلوم بشه باید برم سراغ کی در خونه کیو بزنم در خونه معلومه تصوری رو بزنم تصوری کیه انسان حیوان است این چیه حیوان است چه نوع مجهولیه مجهول تصدیق من نمی‌تونم حکم بکنم انسان حیوان است معلومه تصدیقی کیه حجته حجت چیا سه تاست عرض می‌کنیم روشن مجهول تصوری من کیم من معلومه تصوریم معلومه مجهول تصدیقی خود فلش که مجهول تصوری که تصور چی چی هست مشغول تصدیقی نه تصوراً که نه شما تصوراً که فلش چیه این فلش میشه چی میشه جزئی وقتی جزئی شد میشه چی معرفه یعنی خودش معلوم خودش معلومه حکمش معلوم نیست چرا دیگه اینا دیگه سفسطه میشه دیگه الان این این فلش معلومه یه چیزی داریم به اسم فلش تصور می‌تونیم بکنیم بله تصور می‌کنم این فلش چی چی است چی چی است نه نه تصدیق همیشه تو درست غلط نیست همینی که چه چیزی است اینم تصدی به انسان چه چیزی انسان در تصاویر یعنی من اصلاً نمی‌تونم انسان را تصور کنم فلش نیازه باشه تعریف دارید می‌کنید در تصور چون شما دارید یک تعریفی برای این فلشی که اینجا کشیدید میگید این فلشی که من اینجا کشیدم این نیست که از این به این می‌رسیم اینه که یعنی این نیازمند رفتن به سمت اینه برای حل خودش گوش تصور آقا من وقتی پای راستمو زدم زمین یعنی شما حواستونو جمع کنید حکم نداره شما دارید یک معیار می‌ذارید اینجا معیار یعنی حد و رسم تعریف اینجا به نظر میاد که از سنخ تمثیلات حالا عرض می‌کنم این حالا حجت باید بگیریم ولی از سمت تمثیلات حالا بیایم تو بحثش خوبه خیلی خوبه اینجور بحثا بحث‌های خوبی حالا حجت چیه حجت قضایاییه که به وسیله اون پس حجت قضیه است قضایایی که به وسیله آن مطلوب مجهولی معلوم می‌شود همینی که شما میگید من این پامو که زدم یعنی این فلان است یعنی مثلاً از من بترسید یعنی مثلاً من می‌خوام این را بگویم این قضیه است ببینید ما در مجهول تصوری که معلوم و تصوری قضیه نیست یکیش با منه یکیش جای دیگه است جفتش با من جفتش جای دیگست ببخشید انسان چیست میگید حیوان ناطق الان قضیه‌اش کی میشه قضیه‌اش وقتی که بگین انسان حیوان ناطق است اون یه چیز دیگه انسان چیست تصورند حیوان ناطق حیوان ناطق قضیه نیست حیوانات یه جزئه موزوس ببخش در تصور یه تصور داریم یعنی قضیه‌ای ندار ولی وقتی من گفتم که این پای منو شنیدید الان زدم این یعنی که من از شما ناراحت حالا چه نوع حجتی حجت تمثیل میشه حالا عرض می‌کنم پس حجت اینه که شما یه مجهول را با قضیه ابراز ناراحتی من از شماست شما است قضیه شد پس یا حد یا رسم خاص نیاز این به این نیاز یعنی این به این نیازمند است اینجور معلومه تصوری داشته باشید نیاز این نه حده نه رسمه تصور اینه که توش حکمی نیست یک معنا فقط تو ذهن در تصدیق چیزی و چیزی حمل میشه این تصدیق در این حد دیگه تفاوت خیلی بحث‌های خوبیه انقدر این بحثا مورد نیاز در انقدر این بحثا مورد نیاز یک شبهات مغالطاتی رو ما با این مباحث حل می‌کنیم یک مغالطات طرف میاد میگه آقا فلسفه علم اسلامی نیست فلسفه جز لاطائلات برای چی میگه در مورد عقل بحث می‌کنه علم عقلیس میگه خب بعدش چی میگه عقل عقل باید اول در دین تعریف بشه بریم نگاه دین به عقل چیه بعد این عقلی که تو فلسفه میگن یه عقله اونی که تو دین میگن یه عقله اهل بیت قائل به این عقل نیستند اونی که میگن عقل این نیست پس اینا ملاصدرا العیاذ بالله آخوند جناب آخوند ملاصدرا رحمت الله علیه ملاصدرا اینا همه رو از پهنای شکم درآورده همه رو فلان کرده خب سوال سوال سوال بندر داشته باشین ببین چند سوال قیمتیه منطق باید این شکلی خوند میشه همه اینا رو من کل منطقه می‌تونم یه روزه به شما بگم بره ولی ذره ذره آدم بفهمه که این به چه دردی می‌خوره قراره چیکار بکنیم هی میگیم از خطای در فکر آدم نگه داره یعنی چی یعنی یک خطای بزرگ در فکر ببین چیکار میگیم آقا عقل عقل دین وقتی عقل را تعریف می‌کند تعریف او تعریف تصوریست و تعریف تصدیقی است یعنی شما اصلاً تصوراً نمی‌دانستید عقل چیست رفتی از دین پرسید عقل به شما گفت تصورم چیست دین به شما حد و رسم داد یا نخیر شما یه تصوری داشتید دین به شما قضیه‌هایی داد و برای شما قیاس‌ها یا حالا عرض می‌کنم اقسام حجت قیاس و استقرا و تمثیل این سه تا اسم برای شما قیاس‌هایی آورد این رو برترش کرد بالاترش برد مصادیق بیشتری براش معرفی کرد اینا همیشه معلومه تصدیقی داره برای شما یعنی تصدیقا مجهوله حالا چه چیزهایی عقل است چه چیزهایی عقلانیت است نه اینکه اصلاً من نمی‌دونم عقلانیت یعنی چی می‌دونید مجهول تصور یعنی چی یعنی برای این من نمیتونم مرادف بزارم ترجمه‌اش نمی‌تونم بکنم این کلمه رو این یعنی مجهول تصوری الان شما به یک برای یک چینی زبان ببینید مثال ببینید چقدر این مثال دقیقه برای چینی زبان عقل و ترجمه می‌کنیم یا نمی‌کنیم برای انگلیسی زبان عقل ترجمه برای یه ترک زبان عقل ترجمه وقتی مجهول تصوری یعنی اصلاً من نمی‌دونم این ترجمه‌اش چیه حالا عقل ترجمه انگلیسیش چی میشد عرض کنم که بله تصور بله یعنی شما می‌تونید معادل بزارید براش یعنی این زبان به عقل میگه فلان نه اون دیگه تصدیقشه ببینید الان شما به یک فارس زبان عقل مثال خوبشو بزنه الان عقل یه واژه عربی است یک فارس زبان میگه آقا عقل چیست عقل چیست شما میگید چی خرد درسته البته اینجا خرد یه نکته‌ای توش هست ببینید مغالطه نباید بکنیم خرد تعریف نیست یعنی خرد معلومه تصوری نیست چرا معلومه تصوری نیست شما الان برای اینکه الان مجهول شما نیاز به چی داره برای اینکه برطرف بشه فلش نیاز نیاز به چی داره معلومه تصوری خرد باید برای شما معلومه تصوری باشه درست اگر شما پرسیدید عقل چیست من به شما گفتم خرد چیست و شما تعریف خرد را نمی‌دانست ببینید ببینید چقدر بحث دقیقه منطق دقیق اگر اینا می‌خوام از توش بعداً بحث مغالطه رو در بیاریم اینا زمینه‌اش خوب شکل بگیره که مغالطه دیگه نلنگه اگر من به شما گفتم و شرح الاسم کردم شرح الاثر تعریف نیست تعریف چیه باید یا حد باشه یا رسم شرح الاسم نه حده نرسم اگر شما از من پرسیدید عقل چیه من گفتم خرد این مغالطه است مگر اینکه خرد در ذهن شما معلوم جیغی باشد به یک معنا تصوری به یک معنا تصدیقی اینجا اصلش تصوریست تصوری باشد حالا یعنی شما در مصداق هم بشناسید چه وقتی وقتی پرسیدی شما عقل چیست من گفتم خرد کی این جواب من درسته وقتی که خرد برای شما معلومه تصوری باشد خداوکیلی الان برای مردم عالم الان برای یک ایرانی ایرانی فارس خرد معلومه تصوری نیست بچه عقل نداره مخ ماکو تو مخت بچه عقل داشته باش این بچه عقل نداره آقا ببخشید عقل چیه مجهول تصاویر قضایا داره استفاده می‌کنه ازش بچه بی عقل تصدیقی آفرین دین مفهوم عقل رو تصوراً برای شما تعریف نمی‌کنه تصدیقا تعریف می‌کنه وقتی میاد به شما میگه که مثلاً مغالطه سلاطین مغالطه میگه مثلاً شما در روایت می‌خونی مثلاً می‌فرمایند که نماز شب دلیل عقل است ولی ملاصدرا که تعریف می‌کنه پس اون عقل در فلسفه یه چیزه عقل در دین یه چیز دیگه است پس فلسفه رو گذاشت کنار مسئله عقل در فلسفه یه چیز عقل در دین یه چیز دیگه است خدا خیرت بده میگه دلیل عقل است معلومه تصوریه برای شما دلیل عقل است خوب دلیل عقل است اون وقت یه قضیه است این قضیه داره چیکار می‌کنه داره معلومه تصدیقی یعنی این یکی از مصادیقشه اون عقل بود بلد بودی اون عقل اینجا هم هست اینجام خودشو نشون میده همون عقله رو اگه کسی داشته باشه اما خرد اگه کسی داشته باشه نماز می‌خونه همون خرد برای کسی داشته باشه گناه نمی‌کنه همون خرد رو اگه کسی داشته باشه مسواک می‌زنه همون خرد کسی داشته باشه هر کسی نگاه سوال که آقا عقل چیه حضرت فرمودند که ۱۰ تا چیزه اجزا روایت از امام رضا یکیش این بود از در منزل که میاد بیرون علامت عاقل اینه که هر کیو که نگاه می‌کنه میگه این از من بهتره پیش خدا آقا این یه چیز دیگه شدا تو فلسفه به این عقل نمیگ چرا تو فلسفه تصورنش همونی که تو فلسفه است تصدیقنشه که اضافه کرده بله دین میاد تصدیقاً اضافه این رو ما مصداق عقل نمی‌دونستیم دین داره ما رو به ما میگه نه مصداق عق همون عقلی که شما میگه از سمت دلیل العقل سکوت دلیل عقله خب کیه که ندونه آقا سکوت با عقل ربط داره شما تو کتابخونه که میری چی نوشته سکوت را رعایت چرا سکوت با فهم رابطه داره چون سکوتو می‌دونید یعنی چی هر کدومش مجهول تصوریست ولی تو تصویر چرا سکوت دلیل عقل است این چرا سکوت دلیل عقل است مجهول تصوریشه مجهولش از تصدیقی یعنی من نه توی مشکلم توی واژه توی تصور سکوت نه تو تصور مطالعه نه تو تصور عقل تصدیقش مشکل دارم من نمی‌تونم بگم این اون است نمیتونم بگم یا انکار دارم یا شک دارم یا زن دارم یا وهم دارم هرچی درسته من مجهولم تصدیق شما برای من با معلوم تصدیقی مجهول تصدیقیم را برطرف کن مجهول معلوم تصدیق چیه قضیه است آقا روشنه بحث چیستی در یک تصور در یک در یک مفرد در مرکب نه در مفرد فلش رو ما یه تعریف ازش داشتیم یعنی این ما رو برسونه به اون نوت ۹ حالا شما تعریفتون این بود که این نیازمند اینه قشنگ حلش بکنم درسته آره مثال خوبیه فلش ببینید یه وقت هست من به شما میگم فلش شما میگی فلش یعنی چی فلش یعنی چی خوب دقت کنید فلش یعنی من نمیتونم تصور بکنم فلش رو شما می‌گید در ذهن من چیزی به عنوان تصور فلش نمیاد این میشه مجهول تصوری به شما میگم یک چیزی است که از مجموعه خطوطی شکل می‌گیرد و می‌خواهد دلالتی مثلاً بکند دلالت بر فلان چیز دارد این میشه چی حالا این الان جمله شد دیگه قضیه نکن شما یه حدی بگیرید یه جنس و فصلی بیارید یه فصلی بیارید فقط یا مثلاً جنسی با عرض خاص بیارید یا فقط عرض خاص بیارید مثلاً عرض عام بیارید واژه تک واژه نشانگر درست شد این چیه الان مجهول تصوری شما چی شد معلوم تص فلش این فلش چیست یعنی تصوراً من تو فلش مشکلم من به شما میگم نشانگر آقا این فلش نیست اون که می‌دونم نشانگره این فلش چیست من می‌گویم این فلش علامت است برای نیاز این به آن این چه قضیه میشه معلومه تصدیقی حیوانات شما یعنی تصور نمی‌تونستی انسان را بکنید آقای کریمی آها این دیگه جزئی شد وقتی جزئی میشه در تصور دیگه ما مشکلی نداریم اصلاً جزئی در تصور نمیشه مشکل داشته باشه تعریف کردن قضیه باید تعریف کنم انسان است موضوع محمود آفرین احسنت موضوع ما در معلوم تصوری موضوع محمول نداریم یه مفرد داریم مفرد داریم که می‌تواند موضوع باشد می‌تواند محمول باشد هر چیزی در معلوم تصدیقی موضوع داریم محمول داریم حکم داریم نسبت حکمیه داریم حتی چه بسا جهت داریم درسته خیلی مهمه فکر می‌کنم مبحث جا افتاد انشاالله خیلی بحث مهمیه خود کلام آقای دکتر نقض بشه و مشکلم حل بشه پس تصوری نیست تصوری یعنی من اصلاً نمی‌تونم تصورش کنم یعنی چیزی تو ذهن من نمیاد شما اینی که میگی من چیزی تو ذهن الان می‌گیم ببخشید می‌گیم دیز مخالف چی تو ذهنتون میاد از دیز خطور می‌کند چیزی به ذهن تصورا من برام مجهول دیز ولی میگم فلش فلش تصورم برای من معلومه فلش یعنی چی مثل همین که من انگشتم اینجوری می‌کنم حالا البته ما اینجا مثل و اینو میاریم میشه تمثیل حالا همین عرض کردم که حجت تمثیلی می‌تونیم بدونیم این رو حجت سه قسمه قیاس یا استقراء یا تمثیل قضیه ما باید این سه حالت داشته باشه خود فلش رو می‌دونی یعنی چی این فلش بلا تشبیه دور از جون دور از ساعت من می‌زنم تو گوش شما شما در تصوراً در گوش زدن مجهول براتون با علم حضوری من می‌دونم یعنی چی معلومه بلکه معلومه حضوری است دردشم می‌تونم بهت بگم چقد برای چی این چی بود کتک بود برای چی مصداق چی بود مصداق چی بود برای چی بود انگیزه چی بود عقوبت چی بود اینا همش میشه تصدیق در تصدیقش من مشکل دارم این کتک چه چیزی است رو نمی‌دونم چه چیزی است واقعا عقوبت است محبت است مثال خیلی دقیق بود من نمی‌دونم این کتک کتک عقوبت است کتک محبت است کتک رفاقت است کتک صمیمیت است کتک شوخی است برام مجهول تصدیقی است اون وقت شما برای من قیاس میارید میگید بعضی کتک‌ها اثر محبت است صغرا و کبری دیگه بچینیم دیگه مرتبش بکنیم اینگونه نیست که مثلاً هر کتکی برای عقوبت باشد بذر کتک‌ها برای محبت است این کتک برای مثلا مشکله از قیاسش خنده آمد خلق را بله مشکل داره ولی در هر صورت تمثیل می‌کنم میگم این مثل فلان است یه قضیه است این قیاس قضیه حج حل شد این خیلی بحثمون اون نقطه اصلی و حیاتی مباحث منطقی اینجاست تصور تصدیق تصور به چه نحوی مجهول تصوری چگونه بشود معلوم تا اینجا هرچی که خوندیم حد و رسم و فلان و مجهول تصدیقی چگونه بشود معلوم تصدیقی از اینجا به بعد هرچی می‌خوایم بخونیم تو صورته دیگه تو ماده که بحث دیگری میشه تو ماده سنات خمس و اینها میشه صورت قیاس این قیاس ماهی صورت داره یه ماده داره یکی از رفقا می‌گفتن بعضی از این مسئولین هیچ وقت تو صورت قیاساش مشکلی نیست همیشه تو مادش مشک همچین مرتب میاد اصلاً آدم ویژگی منافقین پارسال بحث حلقاتی داشتیم پایین من اونجا گفتم گفتم که من فقط دوست دارم یه درس مغالطه بزارم کدوم مغالطه است انواع اقسام ۵۰ مدل مغالطه داریم تقریباً همشو توی کلام ایشون میشه دید اثر عناد با ایشونم نیستا خداوکیلی از سر اینه که بالاخره ما همین منطقه همین منطقه می‌خوایم نه مشکل علاقه هم داریم انقلابی هم می‌دونی تو همینا ما مغالطه زیاد می‌بینیم بعضی از آقایونی که دست به قلمند و فلان و اینا من بع حالا شده به خودشون تذکر دادیم به واسطه تذکر دادیم گفتیم بهشون خبر بده ولی بعضیا اصلاً مبناشون بر مغالطه است اصلا اون انگار کانهو غرضش با مغالطه حاصل میشه این دیگه خیلی بله حالا بحث سیاسی نکن صغرا رو خوب چینده کبرا رو خوب چیده میگه که مثلاً مادر من کبری است کبری مار است مادر من مار است مقیاس اشتراک لفظی مغالطه اشتراک لفظی است کبرا کدوم کبری این کبری کجا اون کبرا کجا تعامل مردم به تعامل با دنیا رای دادن خب این مغالطه است کدوم تعامل مردم برای کدوم تعامل رای دادن مردم تعامل برای عزت رای دادند مردم تعامل برای ذلت رای چندین قسط تعامل داری آیا مشترک لفظیه شما مشترک لفظی بیاری تو صغرا یه معنا تو کبرا یه تو صغرا مردم به تعامل با دنیا رای دادند به معنای تعامل عزتمندانه پای میز مذاکرات قصدمون تعامل بود به معنای تعامل ذلت آمیز پس مردم به همین مذاکرات رای دادند این شفاف‌تر گلو توی سازمان ملل اتفاق افتاده بود در صورت پس حجت قضایایی که وسیله اون یه مطلوب مجهولی معلوم می‌شه مثلاً می‌خوایم بگیم آقا عالم حادث است مثال قشنگ روایی یه دوره‌ای تو دوره ممون یه مسئله‌ای بوده که القرآن مخلوق القرآن مخلوق قرآن قرآن می‌دونی یعنی چی مخلوق یعنی چی مجهول تصوریست برای شما تو این قضیه هیچ مجهول تصوری دارید ملاک نیست چون قضیه است تو قضیه یه جاشم که مجهول باشه اون وقت دیگه میشه مجهول تصدیقی الان خود قرآن برای شما مجهوله مخلوق برای شما مجهوله پس ما اینجا هیچ مجهول تصوری نداریم این یکی حالا القرآن مخلوق برای شما معلومه نه یعنی چی قرآن مخلو پس من الان باید برم رو بیارم به یه سری معلومات بفرمایید تصدیقی معلومات تصدیقی چیه قضیه از چه نوع قضیه‌ای به وسیله‌اش یک مطلوب مجهولی معلوم میشه نه هر قضیه‌ای ربط داشته باشه قضیه‌ای باشه که رابطه داشته باشه با این مجهول من بتونه مجهولم رو معلوم کنه حالا اومد از معصوم پرسید آقا حل القرآن مخلوق شبهه اصلی یکی از شبهات اصلی که در دوران معمول روش کار می‌شده مخلوقیت قرآن برون مخلوق بعد خب بعدش خیلی از حرفا از توش میشه درباره دیگه وقتی مخلوق بود دیگه حالا تحریف پذیرم میشه و کلی حرفا این شکلی سوال ببینید بعد امام رضا چی فرمودند حل القرآن مخلوق امام رضا فرمود حالا متن روایت اگه یادم بیاد فرمودند که الله خالق و کل غیرالله مخلوق فقط خدا خالقه بقیه چیزا مخلوق خب حضرت پس به یک معنا قبول کردند که قرآن مخلوقه البته هنوز باز دوباره برای ما معلومه تصدیق یک مرحله معلومه تصدیقی شده اینجوری نیست که مرحله تصدیقی یک مرحله که شد دیگه کامل حل بشه یه چیزی یه مرحله روشن میشه تا ۱۰۰ مرحله جا داره هی توضیح توضیح هی برای شما بیشتر روشن غلط یک مرحله معلومه تصویری شد آها پس قرآن مخلوعه حالا چه جور مخلوق بودنش به چه معناست هی میره جلو اینا خوبه این مثالا حل میشه از اینجا به بعد دیگه ما تو این بحث که اومدیم دیگه مثال روایی و قرآنی اینا زیاد داریم تصدیقات اون مثال اون بحثی که عرض کردم خیلی بحث مهمی است در مورد عقل که تصوراً یک معنا داره تصدیقن یک معنا داره تصوراً برای ما معلومه تصدیقا برای ما مجهوله تصدیق مجهوله نه یعنی کلا مجهوله دقت فرمودین نه یعنی ما اصلاً در تصدیق کلاً برامون مجهوله مودبانه حرف زدن عقل است مثلا یکی از جاهایی که میگیم طرف بی عقله یعنی مودبانه حرف نمی‌زنه با سیاست رفتار کردن با تدبیر رفتار کردن اینا همه عقله درسته پس یه معلومه تصویری جمله برای ما هست حالا مثلاً من نمی‌دونستم که کسی مثلاً جلو بزرگتره که بلند نشه این علامت بی‌عقلیشه روایت اومد به من فرمود که اینم عقل یا مثلاً نمی‌دونستم که کسی مثلاً اهل گناه باشه این بی عقل کسی اهل طاعت باشه عاقله العقل ما عبد به الرحمان این العقل ما عبده الرحمن تعریفی که دارن می‌کنند تعریف تصوریست خوب دقت کنید یا تعریف تصدیقی عقل آن چیزی است که خدا با آن پرستیده شود الان اینجا حد و رسمه الرحمن ما بد به الرحمان حد رسم نخیر چون حد و رسم مال کیه مال کیه مال وقتی که تصورم برای شما مجهوله تصورم مجهوله نخیر هستی غن تعریف تصدیقیست قضیه است مثال مثال دقیقی بود قضیه‌ایست برای مصادیقی برای توسعه در تعریف برای باز کردن یه وجوهی که بهش توجه نشده همه انگیزه‌های مختلف می‌تونه داشته باشه در معلومه تص پس در تصور چی ولی نمی‌دونستم که هرچی که عبادته واسطه عقل انجام میشه یعنی عقل تو همه عبادات دخیله تو همه عبادات مصداق داره هر چیزی که بشه اسمشو گذاشت عبادت می‌تونه یه مثال برای عقل باشه معلومه تصدیقی خیلی مثال خوبی بود نمیخوام دیگه بیشتر از این تعریف بکنم ازش این محصول بتونم بگم چندین سال فکر و درگیری و اینور اونور زدن و خود ما کلی درگیرش بودیم انشالله شما قدر مطلب رو میدونید آره وقتی که ما برامون این مسئله حل شد ما می‌خواستیم بپریم آسمون از شبهات بزرگی بود که برای ما حل شد هجمه‌های سنگینی که ضد فلسفه میشه و خیلی جاهای دیگه فقط تو فلسفه نیست خیلی جاهای دیگه مغالطاتی که میشه قشنگ این برامون حل می‌کنه تصوراً مجهوله یا تصدیق این همیشه داشته باشید از بنده تا درس خارج به دردتون می‌خوره خیلی نکته کلیدی به درد بخوری بود اینجا تو این بحث اشاره شد مثال کتاب عالم حادث است عالم حادث است اینجا برای ما مجهول تصدیقی است حالا یا مثلاً از جهت عالمش یا از جهت عالم عالم حادث است یا عالمش یا از جهت حوادثش یا از جهت نسبت این با اون یعنی تو حکمش من مشکل دارم یه وقت تو موضوع مشکل دارم یه وقت تو محمول مشکل دارم یه وقت تو حکم مشکل دارم تو هر کدوم از اجزای قضیه اجزای قضیه اگر مجهول باشه مجهول ما میشه مجهول تصدیقی حالا یه تصور باشه ها یعنی موضوع فقط برای من تصوراً حل نیست آره چون من نسبت به کل یعنی جهلم میاد نسبت به کل قضیه الان من به شما میگم که سیمرغ زیبا است سیمرغ چیه درسته الان شما یه جهل تصوری دارید در اثر جهل تصوری در اثر یک جهل تصوری من جهل نسبت به موضوع دارم پس من میرم سراغ معلوم تصدیقی اینجا دو تا جهله در واقع اگر من یک جهل تصدیقی داشتم که جهل تصدیقی به خاطر جهل تصوری است دو تا جهله لذا دوتا معلوم می‌خواد اول من به شما معلومه تصوری بدم یه وقتی معلومه تصوری که دادم بلافاصله معلوم تصدیقی میاد بعدش همین که میگن تصورش موجب تصدیقش یه وقتی نه معلومه تصوری که دادم نیاز دوباره به همیشه اینجوری نیست یه وقتایی یعنی فلش باید هم بالا بره هم پایین بله یه وقتی می‌تونه یه وقته یه گاه گاهی اینجوریه گاهی اینجوری که مجهول تصدیقی به خاطر یک مجهول تصور خوب داشته باشین خیلی امروز کم خوندم ولی خیلی مطلب گفتم همیشه سیمرغ زیبا است چرا سیمرغ یعنی چی یمن نسبت به سیمرغ چی دارم جهل تصورش بکنم چیزی تو ذهنم نمیاد از سیما بله سیمرغ یعنی مثلاً سیمرغی که یکی هستند مثلاً حالا بعد دیگه حد و رسم بیارم دیگه اینجا به یه نحوی قضیه هم نشه شما میگی که آها خب حالا چرا زیبا است الان سوال شما من رو چی تا قبلش سوال رو موضوع بود الان من رو سوال مشکل دارم زیبا خوشگل است کجاش خوشگله درست مجهول تصدیقی شما حالا وقت من برای شما مثلاً برهان میار مثلاً در خوشگلی این شرط است و این شرط اینجا حاصل است پس این هم خوشگل است درست شد در زیبایی مثلاً هارمونی شرط است تناسب هارمونیک شرط است تناسب هارمونیک در اینجا محقق است پس این زیب من قیاس میام برای شما یا استقرا میار هر آنچه که عظیم بوده زیبا بوده مثلاً یه تمثیل میارم میگم فلانی در نظر شما خوشگله میگی بله میگم خب این که شبیه همون اینم چی شد شد معلوم تصوی تا عمق پوست و جانتون مطلب رفت ها یا نه اگه رفته باشی من خیلی برد کردم چون ببینید فلسفه اصول حتی فقه همه اینا بند به اینه هرچی ما بعداً بخوایم بخونیم گیر این یه تیکه است تصور تصدیق تعریف تعریف حد و رسمی اول لمه رو که باز می‌کنید دو صفحه ما بحث داریم بحث سنگین طهارت یعنی چه اولین صفحه اولین خط لوله طهارت در لغت به یک معناست در شریعت به معنای دیگر است در لغت به معنای نظافت در شریعت به معنای این است که فلان فلان فلان حالا دعوا شروع شده شهید اول چیزی فرمودند شهید ثانی افتادن به جون عبارت چندین نفر افتادن به جون عمارت شهید ثانی آها حالا تعریف حالا ببینیم یکی از مباحث مهم اونجا اینه تعریفی که شما دارید می‌کنید برای حد و رسم یعنی تصوراً برای ما معلوم نیست طهارت یعنی چی البته تصورم تو هر فضایی مناسب با خودشه یعنی من در فضای لغت تصور می‌کنم در فضای شریعت نمیتونم تصور بکنم یعنی معنای شریعتیش رو نمیتونم تصور بله اشکال نداره هرجا در شهر عقل گفته می‌شود یعنی این ولی طهارتی که اینجا میگیم یعنی هر وقت ما در شهر گفتیم طهارت یعنی این تعریف حد و رسمی و معلوم تصوری طهارت یعنی مثل وضو مس وضو مس وضو یعنی چی تمثیل تمثیل از اقسام چیه حجت حجت چیه معلومه تصدیقی یه تیکه لمه امروز الحمدالله برکت این درس آدم حادث عالم حادث است میگم آقا کل متغیر حادث مثلا العالم و متغیر کل متغیر حادث العالم حادث العالم الحادث میگم العالم متغیر کل متغیر حادث حد وسط رو میندازیم موضوع محمول صغرا کبرا حد وسط ببینید الان این قضیه‌ای که درش الان نگاه کنید ما نتیجه‌گیری که می‌کنیم میشه العالم حادث توی نتیجه ما یه موضوع داریم یه محمول درسته موضوعی که در نتیجه آمده است تو کدوم یک از این دو تا قضیه بود در قضیه اول فعلاً صغرا نگ یه قضیه اول داشتیم یه قضیه دوم درسته موضوع ما تو کدوم قضیه بود تو قضیه اول اون قضیه‌ای که موضوع نتیجه رو داشته باشه بهش میگن صغرا حالا اون قضیه‌ای که محموله قضیه منظور موضوع محمول خیلی نیست اصغر و اکبر حالا بعداً توضیح خواهیم داد ممکنه موضوع محمود جابجا بشه بعداً تو نتیجه که بخواد بیاد اونی که اصغر رو داشته باشه میشه صغرا اونی که اکبر رو داشته باشه میشه کبری درست شد اینجا یه اصغر داریم یه اکبر اصغر اکبر حد وسط این اصغر ما بود این اکبر ما بود اینم حد وسط ما بود تو نتیجه اصغر رو میاریم اکبر رو میاریم حد وسط رو میندازیم قضیه‌ای که اصغر درش بوده است میشه قضیه مونث به خاطر قضیه قضیه‌ای که درش اکبر بوده میشه قضیه کبرا حد وسطم که انداختیم صغرا کبری اصغر اکبر حد وسط همه رو توضیح دادیم تو بحث تصور تصدیقین شما براش قضیه نمیارید براش تصور میارید میگه انسان چیه میگم حیوان ن حیوان تصور کن ناتو تصور کن حیوان ناط بله انسان حیوان ناطق است درسته تش قضیه درست میشه ولی من برای اثبات اینکه برای روشن کردن انسان در ذهن شما از قضیه استفاده نکرده این مهمه اینکه بعدش قضیه درست میشه یا یه قضیه تو دلشه با اینا کار نداریم من برای اینکه در ذهن شما معلومش کنم قضیه به کار بردم نخیر من دو تا تصور آوردم یه تصور حیوان یا تصور بله یعنی بیاری میشه فلشه گیریم ترتیب تصورهای معلوم شود تصدیق نامفهوم مفهوم از شیخ محمود شبستری است این بیت این کتاب گلشن راز ایشون از کتابهای خیلی خوبه اگه وقتی که فکر نمی‌کنم دیگه عمر ما کفاف بده کتاب درس بدیم بخونیم خیلی خوب ترتیب تصورهای معلوم شود تصدیق نامفهوم مفهوم ترتیب تصورهای معلوم اینم خودش این بیتم عالمی داره توضیحات داره حجت سه قسمه فردا در موردش بحث بکنیم چند بار گفتم دیگه این سه قسمت چیا بود یاس استقراء تمثیل یا مثل دین شد تصویر دین که الان اینجا تصدیق ما نبود دین اینجا اومد به ما قضیه داد فیلم قضیه‌هایی داد روایاتی داد ما با این روایت الحمدلله رب الع

محبوب ترین جلسات منطق فاضل تونی

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00