‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّى اللهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَنَبِيِّنَا أَبِي الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَلَعْنَةُ الظَّالِمِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
خوب، کتاب "طرح کلی اندیشۀ اسلامی" را جلسۀ اول نکاتی عرض شد در موردش. تقوا به معنای پرهیز؛ ولی نه پرهیز از اینکه مواجه بشوی، پرهیز از اینکه در اثر مواجهه آسیب ببینی. پرهیزِ منفعلانه نیست، پرهیزِ فعالانه است. در عرصۀ حضور داشته باشی و مراقب باشی؛ نه اینکه از میدان جنگ در بروی. توی میدان جنگ باشی، کاری بکنی که زره تنت باشد، شمشیر نخوری، آسیب نبینی، کلاهخود داشته باشی.
ما خیلی وقتها فرار از عرصه را بهش میگوییم تقوا. "دانشگاه نرو، دیدم دانشگاه وضعش خراب است، نرفتم. دیدم صداوسیما وضعش اینطور است، نرفتم. مسئولیت آنطور است، نرفتم. امام جماعتی این مشکلات را دارد، نرفتم. تدریس آن مشکلات را دارد، نرفتم." اینها بسیاریاش ممکن است عقوبت داشته باشد؛ "تعرب بعد الهجره" است خیلی وقتها. عرصه را رها کردن... از حضرت امام (عرض کردم جلسۀ قبل)، امامِ مجاهد شهید سعیدی میفرماید که: "من هر جا که فشار و حجم زیاد بشود میفهمم تکلیفم آنجاست." خیلی جالب! ما یک مدت میرویم میگوییم فشار زیاد شد، دیگر نرفتم. امام میگوید: "اتفاقاً من میروم."
خیلی اراده میخواهد. تقوا اینجاهاست که سخت است. تقوا یک محافظت در حین عملیات است. خودت را بپا. مثل کسی که در میدان جنگ است، مثل فوتبالیستی که در زمین فوتبال است؛ خودت را بپا. مراقب پایت باش. مراقب تنت باش. مراقب ساق حریف باش. مراقب توپ باش. این مراقبتها را بهش میگویند تقوا. تقوا نیست...
پس یکی از معضلات ما در فهم معارف همین است. تعریفمان از تقوا این است: "ول میکنی."
آمده به امام صادق (علیه السلام)، خیلی این روایت زیباست. حماد بن سمندری، به نظرم، به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: "قربون صدقه بروم، از این روایت خیلی قشنگ است. خیلی روایتِ فوقالعادهای است و خیلی هم بین ما غریب است." (توی این کتاب به نظرم، "پیغمبر مجازی ما" این روایت را آوردیم). به حضرت عرض کرد که: "آقا من تبلیغ میروم بلادِ کفر. من بلادِ کفر زیاد رفت و آمد دارم؛ اروپا میروم، آنتالیا میروم، تایلند میروم، کجا میروم. غرب میروم، کانادا، آمریکا. رفقا به من متلک میاندازند، میگویند که: "إِنْتَ مَتِّفْهُمْ حَشَرْتَ مَعَهُمْ." اگر آنجا بمیری، با اینها محشور میشوی. "عَلَمْ تَسَّممَ." اگر آنجا بمیری، با کفار محشور میشوی. آنجا که هستی: "تَذْعُو إِلَى أَمْرِنَا." آنجا که میروی، دعوت به امر ما میکنی؟ تبلیغ میکنی؟ معارف ما را میگویی؟" گفت: "بله." "اینجا که هستید، آنجا که هستی تبلیغ میکنی. اینجا تبلیغ نداری."
حضرت فرمودند: "أُمتَ فَمَهْ حَشَرْتَ أُمَّةً یَوْمَ الْقِیَامَة." اگر آنجا بمیری، روز قیامت به صورت یک امت محشور میشوی. نگاه کن، چیست؟ آنجا داری تبلیغ میکنی. روز قیامت به شکل یک امت. "كَانَ إِبْرَاهِيمُ أُمَّةً قَانِتًا لِلنَّاس." قرآن میگوید حضرت امت است. امام فرمود که بهش: "یک ملت بود برای ملت ما." یعنی شیطان وقتی این را بزند... شیطان وقتی بزند، یک نصف آدم زده، ۲۵ صدم آدم زده، ۱۰ درصد زده. بعضیها را یک آدم زده، بعضی ۱۰ تا آدم زده. مثلاً حاج قاسم سلیمانی را بزنی، چند میلیون را زده. رهبر معظم انقلاب را بزنی، چند میلیارد را زده. امام زمان را بزند که دیگر اصلاً حله دیگر. کلاً سفت میشود. برمیگردیم از اول. "مدیرکل معادل انسانیت" است.
اصلاً ما معادل آدم آنجا، کفار، فلان، اینها... عرض کردم در فضای حوزه؛ در فضای حوزه میگویند: "آقا قاضی نشویا، قضاوت جهنم است، فلان. ریاست فلان است." یکی از چیزهایی که بنده توی کارهای اجرایی و اینها به همان حد اندکی که کار کردم دیدم، به یکی از معضلات جدی تبدیل شده. من وقتی در کار آمدم، دیدم که ما تازه، تازه آنجا فهمیدم که ما را هیچ وقت برای مدیریت و ریاست تربیت نکردهاند. همیشه برای فرار از ریاست تربیت کردهاند. "رئیس و مدیر میشویم، گند میزنیم! ما برای فرار از ریاست خوبیم. بعد به زور که مدیرمان کردند، دیگر واقعاً گند میزنیم. دیدی؟ من میگفتم نیام، واسه همین بود دیگر."
"دست بگیره من گفتم مدیریت، تن به مدیریت، فرماندهی و فلان و اینها نده. تن نده. تا جایی که میتوانی فرار کن." این هم بله، گفتن تو روایت: "وَ لَا تَکُنْ رَأْسَا." خیلی روایت زیبایی است. پیامبر وانِهدم میگوید: "عقبِ عقبِ کاروان، تهِ جمعیت." اینجا برعکس: "جلو، دنبال مدیریت و ریاست. آن موقع ناهار و شام و هر چی نزدیکتر، هر چی جلوتر، کجا زودتر شام میدهند، کجا زودتر ناهار میدهند. ولی اگر ناشناس رفتم، دیگر بازی در نمیآورم که به همه بدهی." هر وقت به ما رسید: "پوزیشنی دارم، میگویم همه خوردند. بله حاج آقا، نه، احساس میکنم یک نفر گرسنه است." ولی اگر خودم پول داده باشم در کاروان: "فلان فلانشدهها، غذای ما چی شد؟"
"سر باشی، فرار کن از موقعیت. از ریاست فرار کن. از فتوا." امام صادق به عنوان بصری فرمودند: "از فتوا فرار کن. از نظر دادن. نظریهپرداز." ولی اگر کار را بهت سپردند، درست انجام بده.
پیامبر قبر سعد بن معاذ را درست میکردند. معروف است که بعد مثلاً سیمان آنچنانی و فلان و قبرها را مرتب درآورده باشند، جا بشود، مرتبش بکنند. قبرها چه شکلی است؟ آن موقعاش چی بوده؟ این حالا خاک روی قبر که هیچی. این لحد را حضرت سعد را گذاشتند توی قبر، مرتب با انگشت این لحد را دارند قشنگ میچینند. "خاک بریزیم روی این، نگاه امام." رسول الله (صلی الله علیه و آله) حضرت فرمودند که: "إِنَّ اللهَ یُحِبُّ عَمَلَ الْمَرْءِ عَمَلًا أَتْقَنَهُ." خدا دوست دارد وقتی آدم کاری انجام میدهد، درست انجام دهد. مرتب، کم، تمیز، آبنقطه، شستهرفته. "اخلاق مدیریتی بده بره. گیر نده. وقتت را تلف نکن. بهش فکر نکن. به هم بسابون. صابونیام."
فقط امیرالمؤمنین بزرگترین نامهای که دارند، نامۀ اخلاق مدیریتی است. سختگیری میکنیم آنجا، مراعات میکنی اینجا، مدارا میکنی اینجا، داد میزنی. حالا درصد نمیگویم، ولی بخش عمدۀای از رفتار بین زن و مرد و رفتار بین پدر و مادر با بچه، اخلاق مدیریت است. تربیت ذیل مدیریت است. "تعریف مدیریت به بچهها یاد بدهند. در جامعه نرو. اعتذال عن النّاس. با این وحوش نشست و برخاست نداشته باش." بله، میشود آدم نشست و برخاست نداشته باشد، ولی مدیرانه.
"هشت جمیل" جلسۀ قبل اینجا توضیح دادم دیگر. "نه، پیغمبر مکه، فاصله گرفت. خیلی بدِ من رفتم این بود، رفتم مدینه چند نفر ساختم؟ من اینها را آدم. فاصله گرفتن پیغمبر این شکلی است؟ نکبتها لیاقت من را گُم کنند. من رفتم این بود؟ یا نه، اینجور نمیتوانم؟ من آنقدر بنیه ندارم، میروم آدم میآورم مکه را فتح کردم. این کار این است؛ "ولش کن" و "این را ولش کن." "با این نمیشود، رها کن، نداریم." "رها کن" مرحلۀ آخر است. اصلاً خدا وقتی این را میگوید، یعنی طرف دیگر خیلی، خیلی وضعش بیخ است، فحش خداست، "ولش کن! ولش کن!" خیلی جالب است، ببین چه کسی دستور به آدم میدهد؟ الآن چه کسی به شما میگوید "ولش کن"؟ وقتی ولش نمیکنی، بهت میگویم "ولش کن!" درسته؟ پیغمبر چقدر جدی بوده، ول نمیکرده. خدا میگوید: "بابا آقا، ولش کن!" "نه بگذار. این را هم بزنم." "آقا ولش کن!" قرآن: "نه خدا، آخه حیف است. من هنوز زور دارم. هنوز جان دارم. دو کلمه دیگر بگویم." مدل پیغمبر است.
***
تنها پیامبری که در قرآن خدا زدهاش. همه انبیاء را در قرآن گفته که این شکلی باش. یک پیامبر را به رسول الله فرموده که این شکلی نباش. کیست؟ حضرت یونس. "وَ لَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوت." مثل ابراهیم باش. "کتاب ابراهیم و ا ذکر فی الکتاب موسی، کتاب مریم." مثل اینها باش. رفیقِ نهنگ نباشیا، رفیقِ نه؟ "صاحب زَنُّونِ." رفیق ماهی گنده ماهی بود. "ساعت اداری تا ۵ بعدازظهر بود، ۴:۵۹ دقیقه کارت کشید، رفت." از آب میآید: "دیگر وقتمان تمام است و سر کوه آمده بود، عذاب هم که آمد و ما هم که دیگر پاشویم برویم دیگر."
بعد میرود و قوم یونس برگشت. یک عالمی بود، تربیت! یک عابدی بود، باهاش رفت. کلاً دو نفر آدم داشت. گریه کردند، توبه کردند. هیچ وقت نشد عذابی بیاید و برگردد، الا قوم یونس. قوم یونس بود که عذاب آمد تا نزدیک. اینها برگشتند. یونس این را فرموده. قرآن به پیغمبر میگوید که: "مثل یونس نباش. ول نکنی بروی."
"ول کنیم، برویم. فاصله." اشکال ندارد. ببین اصحاب کهف فاصله گرفتند. اصحاب کهف فاصله گرفتند، ولی فاصله برای چه بود؟ بعضی رفقا پرسیدند تازگی از منم، شاید تو جلسه باشم، گفتند: "آقا، بالاخره این اصحاب کهف را چکار کنیم؟ فاصله گرفتند. دعایشان چی بود؟ "حَیِّ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رُشْدًا." خدایا ما فاصله میگیریم، ما را بساز." برای ساختن بود. جامعه را اصلاح کنند، انرژی بیشتر میخواهیم. یک دورهای هم باید بگذرد که اینها بفهمند حرف ما را.
"دیگر ولش کن. دیگر نمیشود." این روحیه با تقوا... اولین ذهنیت غلط: "دخالت نمیکند در مسائل سیاسی، کلاً دخالت نمیکند در کار فرهنگی، دخالت نمیکند کلاً در این کارها. "افتخار میکند: "من در دانشگاه بودم، به حمدلله در هیچ انجمنی، هیچ فعالیتی."" به حمد الهی توفیق الهی... غیبتت محسوب میشود عزیز دلم! افتخاری... افتخار به معصیت. "ما الحمدلله نگاهمان میکند، نگاه کردن ندارد."
پس چی شد؟ در مقابل آسیب گناه، این زره را بر تن میپوشد و وارد منطقه گناه میشود برای دستگیری گناهکاران. خلاصه تقوا این است. تقوایی که گناه را از بین میبَرَد. گناه را از بین ببری. "نه، گناه نکن." "گناه نکنی؟" خب. "الان شما بچه خوبی هستید." "بچۀ ظهور امام زمان!" میخواهیم. چون تقوا چیست؟ این را برای من بگویید. واژۀ کلیدی تقوا. "تقوا این است که معصیت انجام... نه." "معصیت انجام بفرمایید." بگویید! بگویید! "نه، کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ عِیدٌ." یعنی چی؟ "لا تعصِ لا تعصِ!" "گناه نکنی؟!" بعضیها غلط ترجمه میکنند: "گناه نکنی، عید است." نه، این عید نیست. هر روزی که در آن روز گناه نشود، عید است. روی این کرۀ زمین گناهی دیگر رخ ندهد. یا معصیت علنی رخ ندهد. یا معصیتِ جریاندار شده و مکانیزه رخ ندهد. چه گناهی رخ ندهد؟ چه گناهی انجام ندهیم؟ هرجا هستی، نباید گناهی انجام بدهی.
***
آن یکی کاملاً اجتماعی و سیاسی است. مهمترین بخش خطبه نماز جمعه دعوت به تقواست. جزء واجب برگزار میکنند. وقتی که چی؟ شما حکومت اسلامی داشته باشی. "دیگر حکومت نداشته باشی نماز جمعه سخنرانی میکرد." نماز جمعه حکومت است. بعد وقتی حکومت داری، چه مفهوم کلیدی باید در جامعه رونق بگیرد؟ بفرمایید: تقوا. مفهوم فردی نیست. مصادیق تقوا را ببینید. سوره مبارکه احزاب، اول محمدی بخوانید. "يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ..." اگر اشتباه نخوانده باشم، احزاب را، آیه اولش: "يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا." تقوا داشته باش. اطاعت از کفار و منافقین نکن. آدمی که حرف از منافق و کافر گوش بدهد، بیتقواست.
نظام درسی شما را کی نوشته؟ ماده درسی را کی نوشته؟ از کجا آمده؟ نظام آموزشی را کی نوشته؟ نظام تربیتی را کی نوشته؟ ساختار آموزشی را درست کرده. کفار و منافقین. "اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ." تقوا داشته باش. اطاعت از کفار و منافقین. با تقوا یعنی چی؟ "خیلی با تقوا دروغ نمیگوید، غیبت نمیکند، به نامحرم نگاه نمیکند." اطاعت از کفار و منافقین، تبعیت از کفار ندارد.
نظام سیاسی چه شکلی است؟ جامعهای که نظام سیاسی دیگران نوشتند، جامعه تقوا هست؟ ممکن است حالا چند نفر آدم توی گودیهای تقوا خوب باشد. "لباس تقوا" نشد که. "لباس تقوی یونیفرم عمومی." ول میکنیم به تقوا برسیم. فاصله میگیریم که با تقوا باشیم. اگر فاصله میگیری به این عنوان که بروی زورت را بیشتر کنی، بیایی گناه را از بین ببری، خیلی خوب است. اگر فکر میکنی فاصله بگیری گناه نمیکنی و از گناه فاصله میگیری، اولین بازی "اِلَّا فِي الْفِتْنَة."
جنگ تبوک. "نمیاییم رومیها دختران خوشگل دارد نگاه میکنیم، آلوده میشویم." تفاهم بود. چکار میکرد؟ میخواست شما فاصله بگیری، ول کنی. حق دیگر ول کردی، حق. خونریزی، برجام و اینها بود. اثبات کردیم. اوباما گفت: "ما میخواستیم برویم بجنگیم که چی بشود؟ فردو را تعطیل کنیم، رفتیم جنگ. اتفاقی بعدش میافتد که آن خطرناک است." اینکه منابع قدرت را از دستت میگیرد، تأسیساتت را میگیرد، پشتوانههایت را خالی میکند. "جنگ خطرناکه دیگر! تو چقدر ابلهی!" خیلی بامزه است دیگر. شیطان میخواهد اینجا بزندت. برای اینکه شیطان نزند، خودم ول کردم. دمت گرم! چند تا لایک دارد.
***
خوب حالا با این تعاریفی که ما کردیم، تقوا مقدمه و وسیلهای برای پیروزی هست یا نه؟ اصلاً با غیر تقوا نمیشود پیروز شد. با غیر تقوا نمیشود جامعه را اداره کرد. ذهنیتهایمان خیلی به هم ریخته است. الآن من به شما بگویم که "آقا، رسانه را فقط با تقوا میشود اداره کرد." باورمان میشود؟ "مملکت هم که باید گرگ باشی بتوانی اداره کنی. اقتصاد هم که اصلاً باید سگ باشد که بتوانی..." انسان موفق نخواهد بود. حوزهها، البته تقوا یک مشکلی فقط دارد، آنهم که مظلوم میشوی. اگر با تقوا باشی، اتغلطی اگر باشی. آ اول مظلوم، امیرالمؤمنین، اتغلطی بود. اول مظلوم هم بود. در رأسِ مظلومین عالم. "من علی اگر بخواهد شارلاتانبازی در بیاورد، هیچکس حریفش نیست." "عدل عرببازی در بیاورم، پدر همه اینها را میسوزانم." خیلی سخت است. حرف بزنی، نمیگذارد. موضع بگیری، نمیگذارد. برخورد بکنی. قصاص قبل از جنایات بکنی. رقیبت را حذف بکنی. آبرو ببری. با یکی مشکل داری، یک کسی در خلوت یک کاری کرده، مبتلا باشی. بنده مثلاً همین الآن بهش مبتلام که خیانت کرده و مخفیانه. اگر بخواهی بگویی، یعنی سیل تهمتها به توست که "اگر بدانند که تو چرا این کار را کردی، سمت فلان فلانی کار کردی، که تو این کار را کردی، سمت تو..."
مظلوم میشوی. "آدم خوبی بود، خدا رحمتش کند. بهشتی..." بهشتی طالقانی را تو میکشی. "تا دو هفته قبلش جز غلط میکنه برای حذف رقیب که کاری ندارد؟ آبرو بردن که کاری ندارد؟ یک کلمه خرجش یک توییت است، یک اسکرینشات. آبرو، آبروی منی. آبرو، آبروی من! چرا دفاع نمیکنی از خودت؟" "عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا." آیۀ قرآن. خدا از مؤمنین دفاع میکند. من دو حالت دارد: یا مؤمنم یا مؤمن نیستم. اگر مؤمن نیستم که به درک هرچی در موردم بگویند. اگر مؤمنم که خدا دفاع میکند. به من چه؟ سخت است دیگر. این مدل مدیریتی خیلی سخت است. همه فشار رو مدیر است. مدل مدیریتی دیگر: "نه، همه زور از مدیر است. همه فشار از مدیر است. نه رو مدیر، تو صحنه نیست. مدیر پروازی، مدیر سفر خارجی، سری میزند." آن مدلی که پیغمبر از همه جلوتر، امیرالمؤمنین از همه جلوتر است.
شهید همت. این را بگویم، برویم ادامه متن. "در آبان بوده. آب خیلی سرد بوده. غرب کشور میخواستند عملیات انجام بدهند. عملیات جوری بود که از دریا، از رودخانه رد میشدند. فرماندار جلسه میگذارد و بعد من اعلام میکنند، میگویند آقا مشکلمان حل شد برای حمل و نقل." شهید همت و بقیه فرماندهها میآیند توی آب. آب سرمای زمستان و آن غرب کشور که اصلاً چیز، فوقالعاده. تابستانش هم یخ میکند. تا کمر تو آب میایستند، دستها را به هم قلاب میکنند. نیرو این شکلی جابجا میشود. مدیر؟ مدیریت این شکلی است. هرچی فشار و زور و بدبختی و فحش و اینهاست، مال من است.
مدل تقوا ادارۀ جامعه. گیر نمیآید. تعریفی که اینجا گفته: "کافرین والمنافقین، آبرو ن...، مظلومیت تحمل کن، حرف بشنو، ..." "أَذَیِّهِ أَذَیْتَهَا." اذیتهایی که میشوی، به روی خودت نیاور. "تو فشار قرار میگیری، سرویس کاری میکنند، فک و لب و دهن و اینها را در مورد..."
***
فرار از میکروب میفرماید که باید از خودش خاطر جمع باشد، بعد وارد منطقه و بازده بشود و دیگران را نجات بدهد. آن وقت است که به پیروزی خواهد رسید. آن وقت است که این کار را هم به راحتی انجام خواهد داد و "وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ." تقوا زمینهی فلاح است. "لِلْکَافِرِینَ، از این آتش بپرهیزید که برای کفار فراهم شده است." "أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ."
واژۀ دوم: رحمت. رحمت مال وقتهایی است که چی؟ "کمکاری داریم. خدا رحیم است، درستش میکند." میگوید: "انجام بده، خدا رحیم است." "أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ." "اطاعت کن، انشاءالله رحمت شامل میشود." "معصیت کن! انشاءالله رحمت میآید." رحمت میآید. تازه "اطاعت کنی، انشاءالله رحمت میآید." پس مکمل اطاعت است، نه جبرانکننده معصیت. این هم نکته بعدی.
***
بعد میفرماید که حالا نکاتی در مورد اینکه چرا اطاعت پیغمبر را مطرح کرد. آیه من همه را اشاره نمیکنم دیگر، دوستانم یک چیزی تهش برایشان بماند برای مطالعه. طرفدار. یعنی ادعایش را داشتند که ما اطاعت خدا میکردیم و اینها. که رسول ملاک است. که نشان میدهد اطاعت از خدا داری یا نه. اطاعت خدا را همه ادعایش را دارند، "عشق خدا را فلان." اعدامیها، بیدینها، همه از خدا میگویند. بشقاب سر پیغمبر است. ابلیس ۶۰۰۰ سال عبادت کرده. با خدا مشکل نداشت، ولی الله وقتی آمد وسط تقهاش در رفت. ولی الله ملاک است. چه کسی زورش میرسد به خدا؟ زور به معصوم میرسد. لذا "أَطِيعُوا الرَّسُولَ" مهم است و ملاک اطاعت رسول است. این نشان میدهد که چقدر خدا را قبول داری. رحمت هم بعد این میآید. اطاعت خدا و رسول که داشتی، حالا رحمت. رحمت خدا یعنی چی؟ میفهمند که حالا این نکتهای که عرض کردم که مفصل اشاره میکنند که وقتی به مسئولیت عمل کردی، رحمت خدا میآید. میفرمایند که: "اطاعت کنید خدا و رسول را، پیغمبر را، شاید مورد رحمت قرار بگیرید." یعنی چه؟ "اطاعت کنید خدا را." اطاعت خدا به چیست؟ به اینکه تمام تکالیف و حجتهای الهی را بر دوشمان حمل کنیم. آنچه را که بر عهده ما نهاده شده، انجام بدهیم.
قرآن میفرماید که مؤمنین کسانیاند که وقتی میان آنان مشاجرهای به وقوع میپیوندد، به تو ای پیامبر رجوع میکنند. مراجعه. تسلیم محض در برابر پیغمبر. امام صادق فرمود: "من آدمی میخواهم که اگر سیب بهش دادم، بهش گفتم نصف سیب حلال است، نصف سیب حرام است. در مخیلش نیاید چه شکلی میشود یک سیبی نصفش حلال باشد نصفش حرام باشد." تعبد کورکورانه نمیشود بابش باز بشود. کورکورانه نمیشود. اطاعت از عقل اصلاً کورکورانه فرض ندارد. از عقلت اطاعت کورکورانه نکن. مگر آدم هرچی عقلش بهش میگوید انجام میدهد؟ فرض ندارد اینجا. حالا یک عقل متصل داریم، یک عقل منفصل داریم. "لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَانِ." خدا دو تا حجت دارد. یک حجت بیرونی داری، حجت درونی. حجت درونی عقل، حجت بیرونی معصوم. عقل بیرونیه. عقل درونی، حجت درونی، عقل بیرونی، حجت بیرونی. تسلیم محض یعنی عین تسلیم عقل بودن. "آشش را زیاد شور کردم." این را هم بگویم حالا. خیلی جگرتان نسوزد. بله، آن بخشش که عقلانی است، آن دیگر حالا کافر مسلمان ندارد، ولی همش هم عقلانی نیست. تعبدیات خصوصاً در علوم پایه. چیزهایی که به عنوان مبانی و مبادی اخذ میشود، خیلیهایش تعبدی است. مثل نظریه تکامل داروین. الآن علوم پایه زیرساخت برای همه علوم است دیگر. شما مهندسیتان بر مبنای علوم پایه است دیگر، درسته؟ حالا ریاضی و فیزیک و اینها نه، یک بخش دیگر نسبت به مواد. بر این مبنایید که آنچه در زیستشناسی، زمینشناسی گفتهاند، مقبول مفروض. حالا میخواهیم ادامهاش را برویم. امتداد دارد در حوزه مهندسی چه امتدادی پیدا میکند. هم بزنی. تازه آنجا هم بزنی. تا یک جایش را میزنند. هم بزنی، مفروضه قاعده از کلیه کبرا بدیهیه. حتی اینی که "انسان میمون بوده" بدیهیه. در مورد مفصلیه بحثهای فلسفی و منطقی مفصلی میخواهد. میگوید: "رفتیم آنجا فلان تحقیق زمینشناسی را انجام دادیم. به این رسیدیم. ما فهمیدیم ۶۰۰۰ سال پیش فلان جا انسان بوده. بعد فهمیدیم این انسان فلان رگههایی از میمون را داشته. بعد مثلاً ۸۰۰۰ سال پیش فلان بوده. این شکلی بوده. فهمیدیم از آن میمون بوده که انسان شده." یک تعریفی از انسان دارد. یک تعریفی از خدا دارد. یک تعریفی از عالم دارد. یک تعریفی از زمین دارد. یک تعریفی از ماده دارد. مهندسی مثلاً در روانشناسی شما در مورد انسان حق ندارید ابعاد وجودی انسان حرف بزنی. انسان هم یک بُعد. "فکر کن فعال کرد! درباره فلان تحریک عصبها چه واکنشی نشان میدهد؟ ماورایی وجود دارد؟ این متأثر از آن نفسی است. روحی است. اینها به تو چه؟" کافر نداریم. نقلیه و داریم در حکم بدیهی میگیریم.
***
میفرماید که کسی مسلمان است که تسلیم باشد. اگر تو دستور بدهی: "لَا يَجِدُوا فِي اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ." این اصلاً در وجودش ذرّهای حرج احساس نمیکند. گردوغبار کدورت، کینه، گرفتگی از پیغمبر دچار رنجش شده باشد. "خطای حکم علیه تو داد." خیلی، خیلی آدم باید آدمحسابی باشدها. الان یک رفیقی علیه من، یعنی یک جایی قرار است که او قضاوت بکند و قضاوت میکند، میگوید حق با تو نیست. من از او رنجشی در دلم حاصل نشود. حق است. بزرگتر بشود. آدم ندید بگیرد.
اونی که مبناست، کل دین در یک کلمه خلاصه میشود: برادرا، خواهر نزدیک شدی دیگر. تسلیم محض، ابزارش است. خودش نیست. احسنت، توحید مواد نبوت یک کلمه است. مقابله با آن چیزی که قشنگ با رسم شکل توضیح دهم. کدامش را بنویسم؟
نفس داریم. این دو جهتی است: یک طرف به سمت عالم ماده است، یک طرف به سمت عالم معنا. همۀ دین این است که تو را بگیرد اینوری ببرد. همۀ شیطان هم این است که تو را بگیرد اینوری ببرد. این کار خدا است و انبیا. این هم کار شیطان است و نفس. "نفس!" نفسی که میگویند باهاش مبارزه کن، این هوای نفس است. در واقع هوای نفس. یک نفسم داریم که این: "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ." این نفس است. این مرتبۀ بالای نفس. مبارزه کرد، این است. معرفت پیدا کرد، این است. روشن است؟ با رسم شکل کل فلسفۀ صدرایی را در یک تصویر گنجاندم.
اطاعت اینجا چه کار است؟ تسلیم اینجا چه کار است؟ احکام اینجا چه کار است؟ دین اینجا چه کاره است؟ اینجا چه اتفاقی میافتد؟ "خلیفه الله" میشود. انسان کامل دیگر. مظهر کامل کمالات الهی. بگو مظهر جمال و جلال بگو. مُظه بگو آینۀ الهی. هر چی دوست داری بگو.
***
یکی آمد، یکم دوز عرفانی داشتیم دیروز، در دفتر. "تصویر من را خوب نشان نمیدهد این تخته. چرا چهره شما توی آن افتاده است؟ این صندلی خوب نشان نمیدهد. صیقل، درسته؟"
صیقل چی شد؟ ازش بگیره آن موانعی که کی دارد؟ خودش. موانعی که خودش دارد را اگر ازش گرفتی و دیگر خودش نبود، از خودش مانعی نداشت، چه اتفاقی میافتد؟ هر چی تصویر اینجا هست، کجا میافتد؟ آینۀ خدا وقتی میشود، حالا هر کمالی که او دارد، این هم دارد. بازی که ما درمیآوریم، اینها بازی است. علم چیست؟ علمی که آینه بشوی. اسماء: "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً." "میخواهم خلیفه قرار بدهم." بعد چکارش میکند؟ همه اسماء را بهش یاد میدهد. این چه تعلیمی است؟ "خلیفه که شدی، علم بهت میدهد. اراده کنیم میفهمیم." فیلمی وابسته به اراده و مشیت. چرا تو خلیفهای؟ آینهای. اراده میکند، تصویر میافتد.
الان آینه میگوید: "من هر وقت اراده بکنم، تصویر را اراده میکند نشان میدهد." خلیفۀ آینه قرار بدهی. آینۀ مطلق کیست؟ بگویید دیگر. شدی شما. گرم؟ گرسنه ای؟ چیست؟ فکر کنم ناهار را خوردی. گرمتان هم هست دیگر. هیچی. آینه کیست؟ رسولالله و اهل بیت. بله، چرا باید تسلیم اینها باشی؟ تسلیم آینه قرار بدهی. چون آینه جلوۀ مطلق است. بله، چون عقل محض است دیگر. یعنی واقعیت محض خدای متعال است. چه کسی واقعیت محض را دارد نشان میدهد؟ پیغمبر اکرم. عقل کل. پیامبر اکرم. حالا اگر این اطاعت انجام دادی، چی شامل حالت میشود؟ "أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ." رحمت شامل حالت میشود. رحمت یعنی چی؟ رحمت یعنی اسم الرحمان و اسم الرحیم در تو تجلی پیدا میکند. مراتب دارد دیگر. یک درصد، دو درصد، ۵۰ درصد، ۷۰ درصد.
***
حالا یک جامعه میخواهد مظهر اسم رحمان و رحیم بشود، مظهر کمالات خدا بشود. تفاوت اسلام، سؤال. دوباره. تفاوت کلاً، نزدیک میشوید. علامه طباطبایی. تفاوت اسلام با بقیه عبودیت اجتماعی است. سجده. به تعبیر استاد آیتالله میرباقری، سجدۀ جمعی. سجدۀ جمعی. اسلام آمده همه با هم سجده کنیم. بقیه ادیان آمده یک دانه آینه بسازد، یک دانه آینه ۵۰ درصدی بسازد. یکی هم در بیاید خوب است. اسلام آمده که عالم، همه عالم، همه آدم بشود تجلی خدای متعال. همه با هم. "وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا." این آیهای است که نه در تورات است نه در انجیل است. هیچ دینی. "وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا." با هم بپرستید. لذا دستور قرآن همه جمعی است. "اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ." نه "اتَّقِ اللَّهَ لَعَلَّكَ تُرْحَمَ." تقوا داشته باش مورد رحمت قرار بگیری. "باشید تا مورد رحمت قرار بگیرید." رحمان و رحیم بشوید. مؤمن واقعی اینجوری است. اگر اینجور بود، یک ملتی، یک امتی اگر یک عده جمعیت به این صورت تحت فرمان خدا قرار گرفتند، آن وقت است که رحمت پروردگار و لطف بینهایت او شامل حال آنان خواهد شد. آن وقت است که یک امت به آقایی میرسد. آن وقت است که یک ملت به رشد انسانی میرسد. آن وقت است که اسارتها و زنجیرها از دست و پای او باز میشود. آن وقت است که رحمت الهی شامل حال او میشود. "رحمتش کند فلانی که مرد." رحمت وابسته به چیست؟ تقوا، اطاعت. "مرحوم مغفور هم هستند. شادروان هم، روانش هم شاد است. آرامگاه ابدی است." دانشگاه آزاد اسلامی هم بدتر است. سه تا دروغ "آرامگاه ابدی، مرحوم مغفور، شادروان فلانی." میدان مسابقه است اینجا. میدان پیشگیری و مصارعه است. حالا مسابقه به سمت چی داریم میکنیم؟ ساروئلا چی؟ مغفرت.
***
حالا نوبت مغفرت میشود. تقوا را گفتیم، رحمت را گفتیم. مرسی. به واژه سوم: مغفرت. بغلش بنویسند رحمت. تقوا را کجا گفتیم؟ رحمت کجا گفتیم؟ کبراها. دنبال کبرا میگردیم. به دنبال مفاهیم. مفاهیم و باز تولید بشود. مفهوم سوم مغفرت. به کتاب صفحه ۵۰. پیشی بجویید، سبقت بجویید، "إِلَى مَغْفِرَةٍ." به سمت مغفرت از سمت خدا و "جَنَّاتٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ." و بهشتی که به پهنای آسمانها و زمین است. "متقین، مغفرت را برای کی کنار گذاشته؟" و جنت را برای متقین. این را هم بگویم. کلیدیترین واژه که پوشش بدهد تمام عنایات الهی را، ببینید فاعلیت دارد. عبد چی دارد؟ بگویید: قابلیت دارد. خودمان را در معرض قرار بدهیم. او به ما عنایت بکند، افاضه فیض بکند. بله، یک مفهومی که فاعلیت خدا را کامل تحت پوشش قرار بدهد چیست؟ رحمت. رحمت خدا و رحمت واسعه کُلُّه. مفهومی که قابلیت انسان را کامل تحت پوشش قرار بدهد چیست؟ عبودیت. رکن رکین عبودیت چیست؟ تقوا. این نظام مفهومی قرآن هم همین است دیگر. میخواهم کلیات را پیدا کنیم. چی جایش کجاست. این هندسه است. همه اینها عبودیت، رحمت را جاری میکند. تقوا، رحمت را جاری میکند. حالا عبودیت با یک رکن دیگر: تسلیم، اطاعت. تسلیم یعنی همان اطاعت. "أَطِيعُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ." اطاعت داشته باشی. اطاعت بروز عبودیت است. تقوا بروز عبودیت است. وقتی عبد بودی، ذکر آیا اول سوره مبارکه مریم بخوانید. "رَحْمَتُ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا." در سوره مریم چی میخواهد توضیح بدهد؟ میخواهد بگوید یک عبدی بود، یک رحمتی بهش نازل شد. عبودیت، رحمت. هر مقدار عبد باشی، همان مقدار رحمت میبینی. از کجا میفهمی درجات؟ " إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ." بیشتر کرامت، بیشتر مورد عنایت. از کجا میفهمی مرتبه عبودیتت را؟ از مرتبه بحث کرد، تقوای لسانی، تقوای قلبی، تقوای عملی، تقوای فکری مف.
***
این هم از این. پس این بهشت هم مال کیست؟ تجلی رحمت است دیگر. بهشت یک تجلی از رحمت خداست. رحمت مال کی بود؟ مرحوم. یعنی چی؟ به جای مرحوم، شادروان باید چی بگوییم؟ متقی. اگر مرحوم متقی بوده. حالا طرف گفتم اینجا، گفتم کجا، گفتم در مترو سرش را میبرید. پلیس میآید این را میکشد. اعلامیه از این چاپ کردند، خیلی قشنگ. یک عکس بالایش نوشته: "السلام علیک یا ابا عبدالله." "رحلت نابهنگام خادم الحسین علیه السلام معروف فلانی." در قبرستان معمولاً، قطعاً میرفتم کنار قبرش. "فاطمه در سربریدن بوده که آمدند کشتند." فوقالعادهای بود. "ای انسانی که..." این دیگر با لحن بخوانی، با همان ضربآهنگ.
"ای انسانی که یک وجب زمین و یک مقدار آب و گل در فلان منطقه عالم حاضری سبقت بگیری. حاضری دیگران را عقب بگذاری. حاضری تمام قوا و نیروهایت را به کار بزنی. استخدام کنی تا بتوانی در مزایده فلان زمین، در به دستآوردن فلان سرمایه، در تصرف کردن فلان مغازه، در گرفتن فلان گوشه فلان مملکت، در دایر کردن فلان کمپانی. چه نفسی هم داشتن فداشون بشم! در فلان منطقه عالم در تحصیل امتیازات مادی هرچه بیشتر. برای اینها حاضری مسابقه بدهی، سرعت بگیری، دیگران را عقب بگذاری، اگرچه شرافتها و فضیلتها را هم گذاشته باشی. ای انسان، به تو نمیگویند سرعت مگیر." "روانشناسیاش کشته من را." "به تو نمیگویم در خانه بخواب. نیروهایت را کنار نگذار. مزن! نَباید رو به کار مزن. آن کسی که به نام دین به تو این سخن را میگوید، دروغ میگوید. و نمیداند دین. نمیگوید نیروهایت را متوقف بگذار. این میگوید سرعت بگیر. هرچه بیشتر. مسابقه بده. هرچه زیادتر. اما به سوی چه؟"
***
انسان ذاتاً و فطرتاً میل به سبقت دارد. آن جهت است. اگر جابجا شد، همه اینها در این کانتکس تعریف میشود. همه مفاهیم. سرعت، سبقت، اگر به سمت بالا بود، میشود: "ساروا الی." "سارُوا مَغْفِرَةٍ." اگر به سمت پایین بود، میشود تفاخر. "اِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهُوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ." حیات دنیا تفاخر. یک آیه بخوانم، یک روایت بخوانم برگهاتون بریزد: "تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ فِي الْأَرْضِ عُلُوًّا وَلَا فَسَادًا ۖ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ" به به به. و العاقبة للمتقین. چقدر فوقالعاده است این قرآن. آن داره: "آخرت را قرار دادیم برای کی؟" "اندار آخرت برای کی؟" "برای کسانی که نمیخواهند در زمین در اینجا چی؟" علو، برتری. "برتریاش را اینجا نمیخواهد." کجا میخواهد؟ "آدم با تقوا کسی است که رقابتش سر چیست؟" آخرت است. "رقابت روایت."
***
انرژی بگیرم. فرمود: "اگر دوست داشته باشی بند کفشت از بند کفش دیگری بهتر باشد مصداق این آیه است، یعنی 'علو' در زمین میخواهی و بهشت بر تو حرام است." "بند کفشم بهتر. تفاخر. کیف من و تو قشنگتر است. لباس من برند است. لباس کدام قبرستان رفتی؟ از این جنسهای قاچاق دزدی. تاناکورا. گوشی من این است. گوشی من امکانات دارم. مال تو ندارد. ماشین من این است. خانه ما اینجاست. خانه شما در کجاست." کار هوای نفس، کار شیطان است. و حالا حالا این بالا میرود به سمت چی میرود؟ رحمت، لعنت. آدمهای دو دسته هستند: یا مرحومن یا ملعون. ملعون هم درجات دارد دیگر. هر کدامش یکی ۷۰ درصد رحمت را دارد، ۳۰ درصد محروم از رحمت است. آن ۳۰ درصد لعنت. حالا من امروز خوابیدم، برای همین نمیتوانم خیلی این را بگویم. چرا؟ چون این خواب بیداری بین الطلوعین این ۱۰۰% زحمت دارد. اگر همش را بیدار ماندی، رحمت است. دیگر ملعون بودم، محروم از... چون لعنت یک چیز اضافی نیست که بهت بدهند. نگرفتی میشود لعنت. محرومیت از رحمت. محرومیت بالا که عبودیت خدا بود، بالا میشود عبودیت خدا. "شَیطان." "أَوَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ؟" مگر ما عهد نگرفتیم شیطون را نپرستید؟ شیطونپرست. "یَا أَبِی لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ." سوره مبارکه مریم. سوره فوقالعاده است. معلوم باشد چی میخواهیم بگوییم. سوره مبارکه مریم میفرماید که آیۀ ۴۴، به به. سوره مریم آیۀ ۴۴: "يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ." "برای شیطان مگر سجده میکرد پدر ابراهیم؟" ابراهیم به پدرش میگوید: "بابا، شیطون را نپرست." به شیطونپرست بود، نماد شیطان است. من سجده بکنم. نمیدانم آبلیسک است. نمیدانم چیچی است. از این حرفها که میزند: "لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِيًّا." چقدر قشنگتر میشود حرف زد. شیطان حرفگوشکنِ خدا نبود. اگر حرفگوشکنِ رحمان نبودی، میشود حرفگوشکنِ شیطان. قرار نیست شیطان را بپرستی. همین قدر که خدا را نپرستیدی، چشمش را پرستیدی. محرومیت از رحمت میشود سقوط از عبودیت خدا.
***
حالا سرعت و سبقت در چی؟ سرعت و سبقت داشته باش. "اگر در یک شهری مصر گفتند، مصر یعنی شهر. شهرک ۱۰ هزار نفر یا ۱۰۰ هزار نفر مسلمان باشند." امام صادق توی شهری ۱۰۰ هزار تا آدم. "مشهد چند میلیون دارد؟ قاسمآباد چقدر جمعیت دارد؟ ۱۰۰ هزار تا جمعیت دارد. تو تو این شهری، یک نفر از تو اوره و اتقا و با تقواتر از تو پیدا بشود و تو سر تقوا باهاش رقابت نکنی، لیث من شیعتنا..." "هیچی، یعنی از محل گروهی هم بالا نمیآید." آقای بهجت. خود آقای بهجت بچۀ چهار ساعت میخوابید، نشسته هم میخوابید که خواب بهش غلبه گفته بود. "یک نفر را پیدا کردم روزی سه ساعت میخوابد. کلاً ریختیم به هم!" فطرت سالم این شکلی است. مسیر رحمت باشد. این شکلی است. جاماندهام. ملکی تبریزی صحرا پشت نماز شب بخواند. یک شب پا میشود، مادرش بهش میگوید نماز شب بخوان. گفت: "مادرم اینجور میگوید." یک جمله از طرف من مادرت بگو: "مادرت بگو ببین سحر است. یک کاروانی دارد سمت خدا میرود. تو راضی میشوی من جاماندهام؟" توی گوشت یک حس جاماندن. "حالا همه رفیقام رفتند آنتالیا، فقط من نرفتم." یک لگدم کجاست؟ "من نماز شب خواب ماندهام. زیارت." الان یکی سه بار زیارت میرود حرم روزی. "یک بار میروم. من جاماندهام. عقب افتادهام." حالا آدم به برنامهاش نگاه میکند اشکال ندارد، ولی اون حس را داشته باش. خانواده دارم، حس عقب ماندن داشته باش. رحمت میدهد. تکبر دیگر شکل نمیگیرد. همیشه تو یک چیزی از من یکی بهتر است. بله، اینها اخلاق است دیگر. اینها اخلاق، معرفت، عرفان، قرآن، همه اینها با هم قاطی است. "لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ." شیطان را نپرس. شیطان نسبت به خدا عاصی بود. معصیت میکرد. مطیع خدا نبود. به هر میزان که مطیع خدا به پیغمبر نباشی، مطیع شیطانی. در مسیر عبودیت شیطانی و در مسیر لعنتی. حدیث قدسی فوقالعاده: "رویتو به نظرم یک دهه روش بحث میکرد." "محررم اظهار اضی تو بارکتو و لیث لبرکتی نهایت." وقتی اطاعت بشوم، راضی میشوم. وقتی راضی بشوم، برکت میدهم. برکت من نهایت. تقوا داشته باشی، چه اتفاقی میافتد؟ درهای برکت بهتان باز میکنم. "أَهْلُ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ." جامعه را هم دارد میگوید. جامعه اطاعت به برکت میرسد. بخاطر این است. خدا راضی میشود، راضی میشود، برکت میدهد. برکتش هم نهایت ندارد. برکت.
"تو جامعه اوسی تو غضبتو لعنتو و لعنتی طبل سبعه غضبتو." وقتی حرفم را گوش ندهی، غضب میکنم. غضب کنم، لعنت میکنم. از رحمت لعنت من هفت پشت را در بر میگیرد. هفت آسمان را در بر میگیرد. پس مسیرش این است. مسیر اطاعت معصیت میرود بالا. با معصیت میآید پایین. چرا به رحمت میرسد؟ چرا به جنت میرسد؟ جنت خودش مصداق چیست؟ رحمت. دنبال رحمت بوده، نه دنبال جنت. "گلابی دارد، آلو دارد. جذبشان. بیاییم اصل ماجرا. رحمتش بوده." سر مغفرت و سر رحمت.
***
حالا مغفرت نسبتش با رحمت چیست؟ میفرماید که به سوی چه؟ به سوی چیزی که شایستۀ توست. نه به سوی یک وجب آب و گل فلان مبلغ ناچیز. نه به سوی زندگی مادی دنیا که هرچه باشد برای تو کوچک و کم است. ای انسان بزرگ، به سوی چیزی که با عظمت تو، با مقام تو سازگار باشد. که انسان عالیترین موجودات این جهان است. بزرگترین عظمتهای وجود بعد از پروردگار در همین کالبد کوچک و محدود است. ای انسان بزرگ، سرعت بگیر، مسابقه بده. اما به سوی چه؟ "إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ..." سرعتت به سوی مغفرت پروردگار باشد. به سوی آن بهشت برین الهی باشد. کمی آسمانها در مقابل آن کوچکاند. همه زمین در برابر آن اندک است. یعنی چه؟ دقت کنید در تعبیرات قرآنی تا خوب بفهمید. قرآن میگوید تو اگر میخواهی همت به چیزی بگماری، برای تو زمین و آسمان اندک و ناچیز است. همت به چیزی بالاتر از اینها بگمار. تو زیارت امین الله چی میخواهید؟ "محبوبیت به صفت اولیائک." "مَحْبُوبًا." خیلی قشنگ است. "محبوب باشی." ۱۰ کا، ۱۰ کا فالوور. تا میلیون. "محبوبیتت فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ." من میخواهم به وسعت آسمان و زمین محبوب باشم. ۱۰ هزار نفر، ۵۰ هزار نفر. نگاه وسیع باشد. انسان به اندازه عالم وجود. به این میزان توسعه داری. پسره باشم کل عالم. محبوبیتت "فِی اَرْضِکَ وَ سَمَائِکَ."
اسلام دعوت به چی میکند؟ به قناعت. به قناعت نمیکند. "ماده کم بخور نترکی." نسبت به معنا دعوت به قناعت نمیکند. کمترین میزان علم، کمترین میزان معرفت. به پیغمبرش میگوید: "قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا." از علم. پیغمبر میسوزد. بیشتر، کمتر. برکات نیاز داری. محدوده تو عالم معنای که نامحدود است. نامحدود بخواهی. هر چی بیشتر، بهتر. "مسابقه گل و خشت و پیراهن." مدرک یک کاغذ ۱۰ گرم. نخیر! از سرهنگ مثلاً بشود تیمسار. دعوا سر این. رقابت سر اینهاست. معرفت، علم، حقیقت. توسعه وجودی. به یک جایی برسی جبرئیل، جبرئیل برگردد به تو بگوید: "بند انگشت بالاتر بیایم آتیش میگیرم." "قاب قوسین ادنا." به قرآن نگفته قاب. حالات. یعنی چی؟ مراتب چیست؟ مراتب وجودی انسان تا کجاست؟ آنجا جمع کنید.
***
رفاه، آزادی، فتوا بدهند. مثل فلان مرجع بزرگوار. یک جوکی ساختند. میگوید فلان مرجع بزرگوار میگوید مثلاً شده خمیازه بکشی، ته خمویزهات ای میکنی. چقدر بهت حال میدهد؟ فلان آقا همون را هم حرام کرده. "چون لذت دارد." همون را هم حرام کرده. "لذت دارد، حرام است." هرچی حال میدهد، حرام است. "حال نمیدانی چیست. لذت خبر نداری." معادل ندارد. چون عالم، عالم ماده، محدودیت است. اینها در فلسفه بحث شده. هرچی شما از ماده فاصله میگیری، محدودیت کم میشود. عالم مثال محدودیتش، یعنی یک میلیاردم این عالم ماده، محدودیت ندارد. محدودیت ندارد. در واقع راحتیام. هرجا میخواهی اراده میکنی میروی میآیی، مینشینی، میپری، نگاه میکنی. اونی هم که کور است توی خواب میبیند. خواب میبیند. اونی هم که کور است میشنود. محدودیت لذتهای محدود درت بیاورند از این محدودیت ماده درت میآورد، میبرد توی یک عالم نامحدود. رحمت آنجاست. فیض آنجاست. لذت آنجاست. از همه چی بالاتر مغفرت است.
***
مغفرت یعنی چی؟ یک پاراگراف، یکم طولانی. به فلانی میگوییم: "آقا معذرت میخواهم." یک دشنامی دادم. میگویم: "ببخشید." او هم حالا با یک کبری و نازی و اینها میگوید که "خوب بخشیدیم." یک جایی یک جنایت غیرعمدی انجام دادیم، یک حقی کسی به گردنمان دارد. التماس میکنیم، درخواست میکنیم. او هم لطف میکند و میگوید: "بخشیدم." اداره دولتی، حکومتی، فلانقدر مالیات به گردنمان است. میگوییم: "ببخشید." او هم میگوید: "بخشیدم."
خلاصه که ما دیدیم، خیال کردیم غفران الهی هم از قبیل این بخششهاست. فلان کس ظلم کرده، جنایت کرده، گناه کرده، در زمین فساد آفریده و برانگیخته مستوجب عذاب خداست. توجه، توسلی که کرده، خدا بگوید "خیلی خوب." مغفرت خدا این است؟ نه. "مغفرت این نیست." اینکه میگوییم صحبت کردم برای اینکه "هیچی غفران یعنی التیامدادن و پر کردن یک خلاء." بدن شما یک جراحتی برمیدارد. این ران، این بازو، یک جراحت عمیقی برمیدارد. این لای گوشت از هم باز میشود. اینجا، اینجا مرهمی به شما میدهند. دارویی میگذارند. ویتامینی مصرف میکنید. آمپولی میزنید تا این میجوشد، میتراود، میزاید تا بالاخره همجنس خودش را، آن گوشت بدن، ماهیچه بدن، همسنخ خودش را کنار خودش به وجود میآورد. تشکیلات بدن شما کار میکند. این زخم پر میشود. التیام پیدا میکند. این التیام پیدا کردن یک زخم را، یک جراحت را در نظرتان نگه دارید.
تمثیل کنم به غفران. غفران این است. حالا روح شما جراحت دیده. آسیب دیده. یک ضربهای به روح وارد شده. روح باید تعالی پیدا کند. گناه نمیگذارد روح تعالی و تکامل پیدا کند. تعالی، تکامل که فهمیدیم کلاً چیست. نگه داشته پایین آورده، آسیب زده، زخم ایجاد کرده، شکاف ایجاد کرده. این غفران میآید این را پر میکند. این زخم و این کاستی را، این جاماندن را التیام میدهد، جبران میکند. این نقص را برطرف میکند. این مغفرت میشود. غفران یعنی چی؟ غفران یعنی "خلاء کمبود روح." ادامه دارد. غفران یعنی خلاء کمبود روح. این زخم روان، این نقیصهای که در نفس او به وجود آمده، این برطرف بشود. این را میگویند غفر.
در کدام نفس ماده است؟ بالا. "مَا وَلَجْتُمْ بِالنَّهَارِ." آیۀ قرآن است. خدا میداند در روز چه جراحتهایی به خودتان وارد کردید. "روحت را زخمی کردی." زخمهای روح را التیام میدهد. یک دقیقه وقت. دست شما زخمی میشود، کف دستت زخمی میشود، انگشت زخمی میشود. یعنی این انگشت میخواست یک سری فعالیتها انجام بدهد. دست میخواستی فعالیتها را انجام بدهی. این زخم مانع از این... حالا زخم روحی یعنی چی؟ خدا این نفس را به تو داده مظهر کمالات خدا بشوی. شهود خدا کنی. شهود غیب کنی. این چشم برزخی را زخمی کردی. گوش برزخی را زخمی کردی. گوش باید صدای نجوای ملائکه را بشنود. تسبیح ملائکه را بشنود. این گوشه زخمی شده، نمیشنود. آسیب دیده. غفران میآید این را برطرف میکند. این زخم را مداوا میکند. این آسیب را التیام میدهد. چقدر قشنگ مفاهیم.
حالا غفران به کی میدهد؟ به کسی که در حرکت است یا کسی که متوقف است؟ مال کسی که در حرکت است عزیزم. "زیارت تا غفران شامل حالت بشود." خیلی بامزه است. پیاده میروی کربلا. "سنگکوب میکنی. مچاله میشوی." بعد میگویند: "خب حالا به ما چی میدهی؟" میگوید: "مغفرت بهت میدهم." تصور غلط این است: "گناه به وجود آمده." با چی جبران میکند؟ جبران کردن آن کسی که با یک گناهی جان خود را از اوج انسانیت و تکامل و نقطه پرواز انسانی یک قدری منحط کرده و دور انداخته. آن وقتی این عقبماندگی از جبران شده است که یک مقداری برود بالا. پس مغفرت. حالا چه جور؟ دعوا سر سلامت، سر خوشگلی. "من از این خوشگلترم." "من از این شادابترم." "من از این جوانترم." این این دعوا در ماده است. این را باید بیاری در معنا. "روحت کی شادابتر است؟" "روحت از کی سالمتر است؟" "روحت از کی بانشاطتر است؟" پرواز روح چقدر است؟ بپری. سرعتت چقدر است؟ تا کجا؟ افق تا کجاست؟ دیدگاه، همت تا کجاست؟ "انسانیت به همت است." یکی همتش در این سطح است: "آهنگ همت." "همتت کم نباشه." "همتت بالا." بالاترین همت مال رسول الله، مال اهل بیت. بالاترین افق مال اینهاست. مغفرت این است که این سنگلاخها را کنار بزنیم. درآوری این زخمها را مداوا کنی. بپری تا آن بیکران. یک مسابقه و چهارم.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دوازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سیزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهارده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پانزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...