تفسیر و تحلیل خطبه فدکیه
چه شد که فاطمه زهرا سلام الله علیها از جامعه حذف شد
چرا با وجود پیشرفت اسلام و عظمت پیامبر با دختر ایشان این طور برخورد شد؟
کیفیت ورود حضرت به مسجد برای ایراد خطبه
ناله ای که مسجد را متشنج کرد
کلمات جامعه شناختی و رفتار شناسی در خطبه فدکیه
چگونگی شروع خطبه
از نگاه قرآن، چه کسانی به انقلاب وفادارند؟
امنیتی که مدیون امیر المومنین بود
هم پوشانی خطبه فدکیه و خطبه شقشقیه
هژمونی بنی امیه که ماند تا…
شمردن اوصاف جاهلیت از زبان فاطمه زهرا سلام الله علیها
توصیف دقیق وضعیتی که هست و بیان تکلیف مردم
پیچ تاریخی که آینده را می سازد
پیامبر اکرم حق را به متن جامعه آورد
نقش امیر المومنین در بهبود اوضاع
تعبیر بی نظیر فاطمه الزهرا از شیطان
نفرین فاطمه الزهرا سلام الله علیها
چرا امیرالمومنین سکوت کرد؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلّی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی و احلل عقدة من لسانی یفقهو...
داستان شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها و قضایایی که بعد از فقدان نبیاکرم (ص) رقم خورد، خیلی محل توجه و دقت میتواند باشد و خیلی جای تحلیل و تعمیق دارد. خیلی باید روی این مسئله فکر کرد. اتفاق بسیار خاص و عجیبی است این اتفاق. اصلاً یک اتفاق معمولی، سطحی و رایجی نیست که بگوییم به هر حال پیش میآید. هم در عالم اسلام این اتفاق، اتفاق منحصر به فردی است، هم کلاً در تاریخ این قضیه، قضیه عجیب و خاصی است. البته هر چقدر این قضیه را تحلیل بکنیم، به نکات ویژهتر و خاصتر و در واقع مطالب عمیقتری میرسیم. سؤال جدی هست، اگر یک جوان بخواهد این قضیه را نگاه بکند، طبعاً این سؤالات برایش پیش میآید.
کمی بنده میخواهم سادهتر و راحتتر، حالا متناسب با اینکه وقتمان زیاد نیست در این جلسه، خیلی سریع بروم سراغ اصل مطلب. چه میشود که پیغمبر اکرم سه سال مخفیانه دعوت میکند، ۱۰ سال علنی دعوت میکند، از مکه به مدینه منتقل میشود، مدینه آغوش به روی او باز میکند، از او استقبال میکند و روز به روز قدرت پیغمبر، نفوذ پیغمبر، علاقه به پیغمبر، به تعبیر امروزیها، کاریزمای پیامبر افزایش پیدا میکند؟ میتواند منطقه وسیعی را تحت شعاع قرار دهد، نفوذ میکند. فکر او، ایدئولوژی او، منطق او، تعالیم او، سطح وسیعی از منطقه خودش و پیرامونش؛ منطقه خاورمیانه به قول امروزیها، جزیره العرب، کشورهای دیگر را تحت شعاع قرار میدهد، تسلیم میکند.
حبشهای که در ابتدای امر به او پناه میآورند، تعدادی از مهاجرین. جعفر طیار با خانواده میرود. دو کلمه آیاتی از سوره مبارکه مریم را برای نجاشی میخواند. عمروعاص میآید، هر کاری میکند نمیتواند فضا را خراب بکند علیه پیامبر و نجاشی امان میدهد به جعفر بن ابیطالب و پایگاهی میشود برای اسلام. اسلامی که اینقدر جذاب است، اینقدر دلرباست. نجاشی را متأثر میکند، تمام منطقه را متأثر میکند، مردم را به شدت جذب میکند. روز به روز دارد این قدرت و این پایگاه قدرت تقویت میشود. دشمن دارد در موضع ضعف قرار میگیرد. ایده و منطق پیامبر دارد حاکم میشود. میتوانم همین بخش را مفصل توضیح بدهم؛ ولی وقتمان کم است، باید سریع بروم سراغ اصل مطلب.
در همچین فضایی، در همچین بستری، سرعت رشد، پیشرفت و اقتدار، سرعت نجومی است. پیامبر اکرم رحلت میکند. ساختار کلاً متحول میشود و دختر او را جلوی چشم همین مردم به فجیعترین وضع میکشند و صدای کسی در نمیآید. یعنی چه؟ چه اتفاقی رقم میخورد؟ نمیشود فهمید این قضیه را. قضیه سادهای نیست. بیعت گرفته برای بعد از خودش، از چند دههزار نفر، زیر پا میگذارند. افرادی را تحقیر کرده در جامعه، سردمدار و خلیفه او. دختر او میایستد حرف میزند، از صحنه جامعه محوش میکنند، حذفش میکنند. به تعبیر امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه: «تضافرت امتک علی هضمها»؛ خطاب به نبی اکرم هنگام دفن فاطمه زهرا(س) فرمود؛ خطبه ۲۲ نهجالبلاغه: «یا رسولالله! امت تو پشت به پشت هم دادند، دختر تو را از صحنه جامعه حذف کردند.» خیلی تعابیر عجیبی است. تحلیلگر و تاریخدان نیست؛ اینها کلمات امیرالمؤمنین است.
اسلامی که با این سرعت دارد پیش میرود، اینجور در دلها ریشه دارد. آب وضوی پیامبر روی زمین نمیریزد، قطرات را روی هوا شکار میکنند. سه تار موی پیغمبر هنوز که هنوز است موزه دارد در ترکیه. نسل اندر نسل سه تار موی پیامبر را حفظ کردند. سه تار مو، موزه زدند برایش. صدها سال است که از این سه تار مو محافظت کردند. میراث پیامبر، میراث ظاهری، یادگاریهای پیامبر اکرم محترم در امت اسلام. هنوز که هنوز است، دختر پیامبر اکرم که تنها باقیمانده اوست و تنها فرزند اوست، این شکلی حذف میشود از جامعه. تحلیل دارد این. این آن خطری است که هر انقلابی را تهدید میکند، هر انقلاب اسلامی را تهدید میکند.
باید آسیبشناسی کرد چرا این اتفاق رقم میخورد؟ مشکل از کجاست؟ یک مروری داشته باشیم بر خطبه فدکیه. این چند شب به نظرم خیلی جای گفتگو دارد. خطبه حضرت زهرا سلامالله علیها، پاسخ این سؤالات را باید از خود بیبی شنید که چه اتفاقی رقم خورده، مشکل از کجا بود. البته این عبارات و این خطبه جای بحث مفصل دارد. یعنی با دو جلسه و دو کلمه و اینها، قضیه حل نمیشود. برخی از فرازهایش را شاید بشود در چند جلسه، در حد یکی دو جمله بحث کرد؛ ولی به هر حال کلیتی از این خطبه میخواهد. اگر عنایت بکنند خود بیبی سلامالله علیها، یک مروری بکنیم، یک سیمای کلی دستمان بیاید. به نظرم میرسد که خیلی در این شرایط، خصوصاً کنونی جامعه ما، این تحلیل میتواند کمک بکند به ما. لااقل یک ذهنیت معقولی داشته باشیم نسبت به اینکه ریشه این مشکلات و فتنهها و این قضایا چیست، کجاست؟ آیا پیامبر اکرم ناکارآمد بود؟ آیا به مردم وعدههایی داد که عمل نکرد؟ مردم فهمیدند فریب خورده بودند؟ چرا این اتفاق رقم خورد؟ چرا به محض اینکه پیامبر اکرم از دنیا رفت، به تعبیر روایت: «ارتد الناس بعد النبی»؛ مردم پشت کردند به آرمانهای پیامبر اکرم؟ ولی در عین حال به آن ضوابطی که ایشان در جامعه حاکم کرده بود، پایبند بودند. نمازشان را هم میخواندند، حجشان را هم میرفتند، قرآن میخواندند. آن صورت ظاهری دین پیامبر اکرم حفظ شد. روح نه، آن چیزی که مد نظرش بود نه. تنها حفظ نشد، بلکه مردم از او رو برگرداندند. «ارتد الناس»؛ مردم پشت پا زدند. روحی که پیغمبر اکرم بنا داشت به جامعه بدمد، تا به حال هم که تسلیم شده بودند، به حسب ظاهر مراعات حال پیامبران میکردند یا میترسیدند یا هرچه.
در خطبه حضرت زهرا(س) خیلی دقیق تحلیل شده نسبت به این قضیه؛ که عرض میکنم انشاءالله. چی شد؟ چرا اینجوری شد؟ مشکل از کجا بود؟ خطبه حضرت زهرا سلامالله علیها، ابتدا که وارد مسجد میشوند، که خب میدانید کیفیت ورودشان به مسجد همراه با بانوانی در یک پوشش بسیار منحصر به فردی، با قدم گذاشتن خاصی وارد میشوند. پردهای میکشند در مسجد و جو مسجد، جو بسیار ملتهبی. احساسات مردم فوران دارد. اولین دیدار عمومی حضرت زهرا سلامالله علیها بعد از رحلت نبی اکرم. یادگار پیامبر. مردم پیامبر را دوست دارند. و در مسجد بالاخره قضایایی پیش آمده. شهر به هم ریخته، اوضاع به هم ریخته. مردم میدانند اینها را. در مسجد آمدند. به محض اینکه فاطمه زهرا وارد مسجد میشود، تعبیر این است که «ثمنت»؛ حضرت زهرا نشست و آهی کشید، نالهای زد. فاطمه زهرا در مسجد. «اجحّش القوم لها بالبکا»؛ صدای ناله مردم بلند شد و گریه مردم فضای مسجد را پر کرد. «فرحج المجلس»؛ مجلس ملتهب شد و متشنج شد. «ثم امهلت حنیت»؛ حضرت دقایقی را سکوت کردند. حضرت زهرا سلامالله علیها تا «سکن نشیج القوم»؛ تا این گریه و ناله و فریاد مردم بنشیند، آرام بشود، این نالهها آرام بشود، از این بیتابی در بیایند. شرایط برای سخنرانی آماده بشود. حضرت زهرا رفتند یک جایی سخنرانی کردند که مثلاً مردم کف زدند، طبل زدند، سوت زدند که صدای فاطمه زهرا شنیده نشود؟ چند بار سخنرانی حضرت زهرا در مسجد متوقف شد به خاطر صدای گریه مردم. از شدت گریه و فریاد مردم سخنرانی حضرت متوقف شد. تحلیل دارد. مردم دوست دارند فاطمه زهرا را. دوست دارند پیامبر اکرم را. تعارف هم ندارد. دوست داشتن. خب پس چه رقم خورده؟ چرا وضعیت این شکلی است؟
سادهترین استدلالی که در همان مجلس آورد، که همه فهم بود. کمترین حقوق خودش را اشاره کرد. همان از همان مجلس نتوانست استیفا کند. همین مردم تره خورد نکردند برای همین حق. چرا اینجوری میشود؟ پاسخش همه در کلمات خود حضرت زهرا سلامالله علیها هست. خیلی از جهت جامعهشناسی، رفتارشناسی مردم، آسیبشناسی انقلاب، این کلمات حضرت زهرا سلامالله علیها بسیار کاربردی و کلیدی است. شروع میکنند «افتتحت الکلام بحمدالله و الثنا علیه». حالا بنا نداریم عبارات را هر کدامش یک تمرکزی داشته باشیم، سریع میخواهیم رد بشویم. شروع کردند ابتدای سخن با حمد الهی، ثنای الهی و «الصلاة علی رسول الله». نام پیامبر را آورد، «فعال القوم فی بکائهم»؛ دوباره صدای مردم با گریه بلند شد. نام پیامبر اکرم. دوباره توقف کرد حضرت زهرا. سکوت کردند. مردم «عادت فی کلامها»؛ برگشت به کلام خودش با حمد الهی. «الحمدلله علی ما انعم و له الشکر علی مال حم»؛ عبارات را فرمود. ابتدای خطبه را ثنای الهی، حمد الهی، یادآوری نعمات الهی، معرفی صفات الهی، معرفی دین. شهادت دادن به اینکه من پایبند به اسلامم. «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له»؛ شهادت میدهم که من موحدم، من متدینم، اعتقاد من به دین این است. معرفی دین برای من اینهاست. «کلمة جعل الاخلاص تأویلها»؛ که این کلمه اخلاص، خدای متعال دستور داده که ما بهش باور داشته باشیم و توضیحی در مورد خدای متعال، هدف آفرینش و نسبت خدای متعال با مخلوقات، با انسان، کاری که از انسان میخواهد، فلسفه دین. حالا بحثهای تخصصی دارد که واردش نمیشویم. فلسفه عقوبت الهی، فلسفه جزای الهی. اینها را فرمود تا رسید به نام مبارک پیامبر اکرم؛ که چندین بار در این خطبه با این تعبیر یاد میکنند که «ابی رسول الله»؛ پدرم پیامبر اکرم. و چند بار این عبارت را میفهمند که «و اعلم انی فاطمه بنت نبیکم». خیلی معنا دارد. بدانید من فاطمه. یادتان که نرفت؟ دختر پیغمبر شما. پدرم رسول الله. تأکیداتی است که فاطمه زهرا در این خطبه دارد: بدانید من فاطمه.
حواستان هست که کی دارد با شما صحبت میکند؟ دختر رسول الله دارد با شما صحبت میکند. خاندان وحی اینجا نشسته. اهل بیت نبوت اینجا دارد با شما حرف میزند. بعد پیامبر اکرم را معرفی میکنند و ویژگیهای پیامبر اکرم، فلسفه بعثت پیامبر اکرم. بعد دست میگذارند روی خدمات نظام اسلامی: «فرع العممه فرق فی ادیانه». از اینجای بحث اصلی ما شروع میشود. مردم، یک مشکل جدی که برایشان اینجا از عبارات حضرت زهرا سلامالله علیها فهمیده میشود پیش آمده برای مردم این است که یادشان رفته کی بودند، چی بودند و پیامبر اکرم چه اتفاقی رقم زد. وقتی یک رفاهی حاکم میشود، وقتی ثباتی – البته کلمه ثبات غلط است، «ثُبات» درست است – ثبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، امنیتی حاکم میشود، آرام آرام مردم خو میکنند، عادت میکنند، انس پیدا میکنند. کم کم آدم آن حالت قبلی یادش میرود. این خصلت طبیعی است که مهاجر... الان خود ماها. سال گذشته فاطمیه، سال گذشتهترش فاطمیه. سال ۹۹ فاطمیه را به چه کیفیتی شما برگزار کردید؟ خاطرتان هست دیگر؟ اوضاع کرونایی. یادتان میآید وضعیت چطور بود؟ هیئتها وضعش چطور بود؟ فاصله گرفتنها، زیر سقف نباید مینشستیم، جلوی در تبسنج بود، ماسک باید میزدید، دست نباید میدادید، نزدیک به هم نباید مینشستید. دو سال ما در این وضعیت زندگی کردیم. الان اینهایی که گفتم، واقعاً کمی برایتان، کمی در ذهنتان عجیب نیامد؟ راست میگوید. خیلی الان در ذهن انس ندارد. به زور به یاد بیاوریم قضیه کرونا را. خیلی هم دوست هم نداریم که به یاد بیاوریم. خیلی خوشمان هم نمیآید که یادآوری بشود. یک چیزی بود، تمام شد، رفت دیگر.
حالت طبیعی انسان این شکلی است. از یک وضع بدی که عبور میکند، البته خدای متعال خیلی قشنگ این را تحلیل میکند. میفرماید که در وضعیت بد که قرار میگیرد، صدای نالهاش بلند میشود، بعد به وضعیت خوب که میرسد، دوباره برمیگردد به همان روال سابق. همه چیز یادش میرود. همه چیز یادش میرود، یادش میرود چه شکلی داشت با جلز و ولز ما را صدا میزد. مشکلاتش. یادش میرود در دریا گیر کرده بود، در مشکل بود، بچهدار نمیشد و مشکلات دیگر. در روال بعدی که قرار میگیرد، نعمت که میرسد، عنایت که بهش میشود، طبیعت انسان این است که این را یادش میرود. حالا انشاءالله ما جلسات بعد یک تحلیل قرآنی در مورد این قضیه خواهیم داشت که قرآن کسانی را پایدار بر انقلاب میداند. انشاءالله عرض خواهم کرد. آیات ۱۴۴ تا ۱۵۰ سوره مبارکه آلعمران که انشاءالله خواهیم خواند شبهای بعد. «شاکرین» خیلی جای بحث دارد. قدر این نعمت پیامبر و نظام پیامبر و این انقلاب پیامبر را، آنهایی که قدر این را میدانند، در این مسیر میمانند. شاکرین در این مسیر میمانند، غیرشاکرین در فتنه میلرزند، عقبگرد میکنند. کسی که نمیداند بهش چه دادند، رها میکند به هوس اینکه به یک چیز دیگر میرسد. فکر میکند اینکه ثابت است، فکر میکنی از خودش است، فکر میکند این استحقاق خودش است. این امنیت که به خاطر خودم است. این رفاه که به خاطر خودم است. ما خوب بودیم. من استحقاق داشتم. ما استحقاق داشتیم. اینکه میماند. چهار تا مشکل و کسری و خلأ هست، آنها را باید برطرف کنیم. یک حرکتی باید بزنیم، آنها برطرف بشود. توجه ندارد به خدای متعال اینهایی که بهش داده و بابت چه بهش داده. حرکت میخواهد بزند به آنور که آن چهار تا خلأ را برطرف کند. این نعمت را کفران میکند. آن چهار تا خلأ بعدی برطرف نمیشود، از دست میدهد.
این نهیبی است که فاطمه زهرا به امت. و آن فکر نکنید استحقاق شماها بود این امنیتی که الان دارید. تکه تکهتان نمیکنند. توصیف میکند وضعیت این امت را در قبل از پیغمبر اکرم. شما غذایتان چی بود؟ خوراکتان چی بود؟ وضعیت اقتصادیتان چی بود؟ وضعیت امنیتتان چی بود؟ مردانتان جرأت نداشتند از خانه بیرون بیایند. وضعیت امنیت شما این بود. فکر نکنید اگر به علی پشت کردید، اگر به مرام پیغمبر پشت کردید، چهار تا خلأ دیگری که دارید الان، فکر میکنی خلأ دیپلماتیک دارید. روابط با بقیه جاها برقرار بشود. باید به این سمت. اینها برطرف بشود. اینها حل بشود. اینور را ندیده بگیرید که آنها حل بشود. فکر نکنید آنها حل میشود، اینها میماند. آنها حل نمیشود، این هم از دست میرود. این امنیتی که دارید از علی دارید، از دلاوریهای علی دارید. دیگران بیایند این دلاوریها را ندارند. امنیتی برای شما نمیماند. دیدند. دیدند. تمام جملات فاطمه زهرا. دیدم. در همین فاصله ۲۵ سال. یک وقتی بحثی داشتیم با دوستان، خطبه شقشقیه نهجالبلاغه را مرور میکردیم در قم. سال ۹۲، ۹ سال پیش. عرض ما آنجا این بود که این خطبه شقشقیه همان عبارات فاطمه زهراست در خطبه فدکیه بعد از ۲۵ سال. آنجا فاطمه زهرا فرمود اینطور میشود. امیرالمؤمنین بعد ۲۵ سال فرمود: «دیدید اینطور شد؟ دیدید اینطور شد؟ دیدید اینطور شد؟» فرمود: «میروید سراغ بقیه؟ اینطور میشود. اموالتان را میبرند، تحقیرتان میکنند، ذلیل میشوید، بدبخت میشوید، ارزشتان را از دست میدهید، برده میشوید.»
کسی باورش نمیشد. برای اینکه به محض اینکه میشنیدند که اتفاقی رخ نمیداد، میدیدند دیشب فاطمه زهرا صداهایش، حرفهایش را زد، نالههایش را زد. امروز که وضع خوب است. اینها از منافعشان میترسند. جو دارند میدهند. نه، احساسی است. فضا احساسی است. بالاخره فاطمه زهراست، عزادار است، غصه دارد. نمیگوییم آدم بدی است، بالاخره احساسات دیگر. تصوراتشان این بود نسبت به حرفهای فاطمه زهرا. عین عباراتی که فرمود رقم خورد. با اضطراب آمدند به امیرالمؤمنین رأی دادند، انتخابش کردند که به تعبیر حضرت: «لَقَد وَطِأَ الْحَسَنَانِ» که حالا این عبارت را دو جور تفسیر کردند. در خطبه شقشقیه هم هست: «وَطِأَ الْحَسَنَانِ». حسنان یا به معنای حسن و حسین یا حسنان به معنای شست پا. فرمود: «یکجوری ریختید سر من که این حسنین زیر دست و پا له شدند.» حالا یا معنا این است که حسن و حسین زیر دست و پا له شدند یا برای اینکه شست پایتان همه روی هم است، همدیگر رفته بودید برای اینکه با من بیعت کنید. سر و دست میشکستید به قول ماها برای اینکه با من بیعت کنید. ندارم. بروید. برویم سراغ بقیه. خیلی سراغ نداریم. تو میتوانی وضعیتت را درست کنی.
ابتداییات اصلاحاتی که امیرالمؤمنین مد نظرش بود محقق نشد. کمترین اصلاحات هم محقق نشد. هژمونی بنیامیه ماند که ماند که ماند و اباعبدالله را بردند به گودی قتلگاه و شد آنچه شد و آن بدبختیهای بعدی و تا همین امروز گرفتاریهایی که داریم و خواهیم داشت. اول قضیه معلوم نشد. حالا باید تحلیل بشود چرا آن مردم اینجور وضعیتی داشتند. یک بخش جدی از بحث این است. یک بخشی از بحث هم این است که فاطمه زهرا راهکاری که میداد چی بود و دوربردی که داشت نسبت به آینده چی بود. گرفتاریها را ریشهاش را در چه میدید؟ ریشه گرفتاریها را در چه میدید؟ اقدام پیشگیرانهای که داشت برای حل گرفتاریها چی بود؟ اینها بحثهای جدی است که باید با همدیگر داشته باشیم.
میفرماید که اوضاع شما قبل از بعثت پیامبر این بود. خیلی سریع بخوانم. جلسه را کم کم تمام میکنیم. میفرماید که: «فرا الأمم فرق فی أدیانها»؛ تفرقه در ادیان داشتید. «او کفن علی نیران»؛ به آتش چسبیده بودید. حالا هر کدام جای بحث مفصل داریم. «عابدا لاوسانها»؛ بت میپرستیدید. «منکرات لله مع عرفانها»؛ خدا را میشناختید و انکار میکردید. خدای ناشناسهای خدا باور بودید. خدا یک اسم بود بین شما. حقیقتی نبود.
«فأنار الله» بعد این عبارت. اگر خواستید بفرستید. «فأنار الله بأبی محمد ظلمها»؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد. «خدا با پدر من این ظلمتها را کنار زد و کشف عن القلوب بهمه»؛ دلهایتان را از این ابهام درآورد. «و جلا عن الأبصار قومها»؛ پردهها را از چشمتان کنار زد. «و قوم فی الناس بالهدایه»؛ او وایستاد مردم هدایت کرد. «فأنقذهم من القبایع»؛ از بدبختی درآورد. «و أبصَرهم من العمایه»؛ چشمشان را باز کرد. «و هداهم الی الدین القیم و دعاهم الطریق المستقیم.»
بعد فرمود که رسید به رحلت پدرم که خدا قبض کرد. «قبض رأفت و اختیار و رغبت و ایثار.» پدرم از رنج این دنیا راحت شد. ملائکه ابرار آمدند او را بردند به «رضوان رب غفّار و مجاورت ملک جبّار». و خدا صلوات فرستاد بر پدر من، که نبی او و امین او بر وحی بود و صفی و خیره او از خلق بود و رضی او بود. «و سلام علیه و رحمة الله و برکاته.» سلام دادند به نبی اکرم. یک اوضاع قبل این داستانها. بعد رسید به مردم. خطاب کرد به مردم. تا به حال چی بودید و کی بودید و پدرم چه کرد؟ و این به تعبیری خدمات نبی اکرم، آثار وجودی پیامبر اکرم. یک دوربردی از این سی، چهل سالی که گذشت. این چیزی بود که تا اینجا فاطمه زهرا فرمود.
اصل مطلب از اینجا شروع میشود. تحلیل میکند: الان در چه اوضاع و احوالی هستید؟ چه کار باید بکنید؟ توصیف دقیق از وضعیتی که الان هست و کاری که باید شما انجام بدهید. الان در این گردنه تاریخی و پیچ تاریخی، اگر کارتان را درست انجام ندهید، این ورق اگر برگردد، تا ابد برمیگردد و تا ابد گردن شماست. الان سر پیچ تاریخ مهمی است. این جمله فاطمه زهرا سلامالله علیها است. خیلی دقت خاصی مطالب را بهش توجه کرد. جالب است، خود حقیر حاشیههایی نوشتم در این شرح خطبه فدکیه که دارم. شاید این حاشیههایی که در این کتاب نوشتم مال ۱۱ سال پیش باشد. در ذهنم است که این قضیه مثلاً مال ۱۰ سال، حداقل ۱۰ سال پیش، ۱۰ یا ۱۱ سال پیش یک مروری امشب میکردم به همین حاشیههایی که خودم نوشته بودم ۱۰-۱۱ سال پیش از مطالب حضرت زهرا سلامالله علیها دهنم باز بود. چقدر این مطالب مال الان است! یعنی خود بنده که اینها را ۱۰ سال پیش نوشته بودم، الان تازه دارم میفهمم که ۱۰ سال پیش چه نوشتم. اینقدر که این مطالب دقیق است. حالا بعضی از آنها را خیلی سریع برایتان بخوانم که حالا فرصت کمی که داریم بعضی از این مطالب یک مروری بشود.
میفرماید که: «أنتم عباد الله نصب و أمره و نهی»؛ بندگان خدا، شما مورد امر و نهی خدایید. «و حمَلت دینه و وحیه»؛ بار دین خدا و وحی خدا روی دوش شماهاست. کار دین از این به بعد با شماهاست. مسئله شوخی نیست. «أُمناء الله علی أنفسکم»؛ شما باید خودتان را امین خدا بدانید. «و بالقاوه الی الأمم»؛ این دین از شما به امتهای بعدی میرسد. سر پیچ تاریخی هستیم که تمام نسلهای بعدی هدایت و ضلالتشان گردن شماست. درست بروید تا ابد همه درست میروند. غلط بروید تا ابد همه غلط میروند و همهاش گردن شماست. به سهم شما پیچ تاریخی این است. لذا فرمودند آن دو نفری که مسیر را برگرداندند، در تمام خوندنها شریکند. آن روایت معروفی که شنیدید دیگر. وقت نیست بخواهم عرض بکنم که فرمود: «هر مظلومی هرجای عالم کشته میشود، قطراتی از خون او را میبرند به آن غاصبان خلافت به تنشان میمالند که قیامت حسابش را بکشند. هر مالی که از هر کسی دزدیده میشود، اینها درش شریکند و آن امتی که به اینها رأی دادند و سکوت و حمایت کردند یا برخورد نکردند.» پیچ تاریخی است.
«و زعمتم حق لکم»؛ این فکر کردید شما مستحق بودید؟ خدا اینها را به شما داده از خوبی خودتان است. شأن امت ویژهای بودید شما. یک مردم خاصی بودید. شما یک ژن برتری بودید. «لله فیکم عهد قدیم الیکم»؛ این یک عهد الهی است. خدا به شما سپرده. امت ویژهای هستید بالاخره، آرزو. در برههای از تاریخ آمدید. خدا خواسته به شما حال بدهد. به خیلیها خواسته تحویلتان بگیرد. قرآن را برای شما فرستاده. پیغمبر برای شما فرستاده. شما را کرده ساکنان بیتالله الحرام و مدینه و در مجاورت پیامبر و کاتبان وحی و حافظان وحی. و اینها نیست. یک عهدی است خدا با شما دارد و «بقیة استخلفها علیکم.» یک کاری با شماها دارد. یک چیزی را روی دوشتان گذاشته.
بعد میفرماید که اگر میخواهید ببینید که چه روی دوشتان است: «کتاب الله ناطق.» این قرآن است که توصیف میکنم قرآن. میفرماید قرآن تکلیفتان را مشخص کرده. باید به قرآن رو بیاورید. بحث مفصلی است و مهم است، فعلاً ازش رد میشوم. بعد یک معرفی نسبت به دین میکند: ایمان چیست؟ شرک چیست؟ زکات و خمس و نماز و حج و صله رحم و یک توصیف کلی از دین و وظایف یک متدین که اینها هر کدامش هم خیلی لطیف است. کأنه میخواهد به اینها یادآوری کند که همه اینها را زیر پا گذاشتید. نه نمازتان نماز است نه زکاتتان زکات. همهاش یکسری حرف بین شما. تا میآید جلوتر و میفرماید: «اعلم انی فاطمه و ابی محمد.» اللهم صل علی محمد و آل محمد. میفرماید که میدانید من فاطمهام و پدرم نبی اکرم است. میگویم این را، باز هم میگویم. غلط است. این حرف، حرف غلطی نیست. «و لا أفعل ما أفعل شتتا اثر دستپاچگی»؛ یک کاری انجام نمیدهم. «فان تعزوه و تعرفوه»؛ اگر پیغمبر را بشناسید، «تجدوها عبیدون نسا»؛ میدانید باب بابای زنهای شما و «أخوه ابن عمی دون رجالکم»؛ برادر پسرعموی من بود نه مردان شما. یعنی من از همه به حسب همین حساب ظاهری هم بخواهی حساب کنی، من از همه به او نزدیکترم. من مستحقترم برای تعریف او، برای معرفی او به جامعه، برای حرف زدن از او. کی از من به او نزدیکتر است؟ اگر قبل از پیغمبرم حرفی زده بشود، من باید برای شما بگویم. پس از من بشنوید. میخواست پیغمبر را برایتان بگویم. از دین او بگویم. از اینکه نسبت شما الان با او و دینش چیست. چقدر فاصله گرفتید.
«فبلغ الرسالات سادها بالنظاره مائلن عن مدرجة المشرکین.» پیامبر اکرم آمد انذار کرد، اعلام خطر کرد. از مسیر مشرکین خط را عوض کرد. اینها را داشته باشید، شبهای بعد باهاش کار داریم. «ضارباً سبجهم آخراً باکواهم.» هم لگدکوب کرد کمر مشرکین را. به مشت گرفت گلوی مشرکین. پدر من پدر مشرکین را درآورد. بعد میفرماید: «یثر الأصنام و ینکت الهام.» بعد دیگر تعابیری که دارد میفرماید که اینها رفته بودند به حاشیه. پدر من آمد حق را آورد به متن. اینها رفتند به حاشیه؛ ولی به محض اینکه پدرم از دنیا رفت، اینها دوباره برگشتند در متن. بحثی دارد فقط یک چکیدهاش را عرض بکنم امشب خدمتتان. شبهای بعد انشاءالله مفصلتر این را توضیح میدهم. اول وضع مردم را میگویند. بعد نقش امیرالمؤمنین در بهبود اوضاعی که الان هست، میگویند. بعد دستهبندی میکنند افرادی را که دنبال آسیب زدن به مرام پیغمبر بودند.
یک تعبیر بسیار لطیفی که اینجا هست که حالا این را میخواهم عرض بکنم داشته باشید فعلاً و بحث امشب را تمام بکنم. این کلمه کمی جلوتر است ولی حیفم آمد که امشب نگویم. میفرماید: «اطلع الشیطان رأسه مقرضه هاتفا بک.» بینظیر. لاکپشت را دیدید؟ میرود داخل لاک. کی میرود داخل لاک؟ کی از لاک میآید بیرون؟ فرمود: «تا پدرم بود، شیطان لاکپشتی بود که رفته بود در لاک خودش.» تا سرش را گذاشت زمین، آرام آرام سرش را آورد بیرون. هی نگاه کرد. دید جو برایش باز است. از مقرضش آمد بیرون «هاتفا بک.» بعد کمکم دید دارد بهتان خط میدهد و دارید ازش میگیرید. بعد دید هرچه میگوید قبول میکنید. بعد دید اینقدر شما نفهمید که هر تحلیل سیاسی و هر خبری را به خوردتان بدهد، قبول میکنید. باید از شما سواری بگیرد. اینها کلمات فاطمه زهراست. با همین مردم. شیطانی که پدر من از متن جامعه حذفش کرده بود. شما آمدید دارید بهش سواری میدهید. بدانید این از شما سواری بگیرد بیچارهتان میکند. بروید سواری میدهید. و تشبیهاتی میکند اینجا. تشبیهات بینظیری. پنج، شش تا تشبیه و استعاره اینجا دارند که حالا بعد رویش بحث بشود.
بعد خود مردم را، همه مخاطبین را خطاب قرار میدهد. بعد خصوصاً روی انصار دست میگذارد که چه تان است؟ چه مرگتان است؟ چرا ساکت شدید؟ روزه سکوت گرفتید؟ «ألسنت عن ظلامتی.» حقم را خوردید؟ خودتان را به چُرت زدید؟ «سنه لا تأخذ سنت و لا نام.» چرتتان برده آقایان انصار؟ خواص؟ پیشکسوتها؟ بزرگترها؟ چه تان است؟ به آخر هم که نفرین کرد همهشان را با هم. و تعابیری که فرمود دیگر. حالا تعابیر بسیار بسیار سوزناکی. آیتالله جوادی استاد بزرگوار میفرمودند: «این کلمات قضیه در و دیوار، سختتر است.» که ایستاد. شش، هفت مدل استدلال آورد برای اینکه: «حق مرا خوردید!» این مردم بفهمند که حق دختر پیغمبر خورده شده. به قرآن استناد کرد. مختلف چیزهای مختلفی فرمود. آخرش فرمود که: «یک راه دارید برای اینکه این حق مرا ندهید.» اگر بخواهیم به قرآن عمل کنیم که قرآن گفته همه ارث میبرند. قرآن گفته انبیا ارث... روایت پدرم اینطور بوده. عمل پدرم اینطور بود. و همینطور یک چیز بگویید. این خیلی جمله سوزناک است. فرمود: «مگر اینکه بخواهید به این حرف پیامبر و پدر من تمسک کنید که فرمود: لا یتوارث أهل ملتین.» که کافر از مسلمان ارث نمیبرد. فقط با یک چیز میتوانی حق مرا بگیری. آن هم اینکه بگویی: «فاطمه کافر است.» کافر از مسلمان. و مردم هیچی نگفتند.
و از مجلس رفت و رفت منزل. دید امیرالمؤمنین ساکت نشسته. فرمود: «مالك اشتملت شملت الجنین؟» چند جور زانو به بغل گرفتی؟ بیا برویم در مسجد. چطور حقم را خوردند؟ امیرالمؤمنین عرض کرد: «فاطمه جان! قیام کنم نام پیامبر نمیماند.» اگر میخواهی اسم پدرت بماند، باید آرام آرام بیاییم. که آنجا فاطمه زهرا به محض اینکه امیرالمؤمنین گفت: «دختر پیامبر! صبر کن به حساب خدا بگذار.» به محض اینکه اصلاً فاصله نینداخت. به محض اینکه امیرالمؤمنین فرمود بلافاصله فاطمه زهرا گفت: «حسبی الله و نعم الوکیل.» به خدا سپرد مردمی که نمیفهمیدند درد را.
روضه امشب را شب اول از اینجا شروع کنم. کار این بانو دیگر در این خانه گریه بود. به دلایل مختلف. از دست دادن نبی اکرم. شما یک استاد معنوی را از دست بدهید. مرحوم آیتالله العظمی بهجت وقتی از دنیا رفته بود، بعضی از صلحا تا سه روز غذا نمیخوردند. تا یک هفته گریه میکردند. خود ما تقریباً حالمان همین شکلی بود. تا یک هفته خواب و خوراک نداشتیم. یک بزرگی، شخصیت عظیمی، تازه با معرفتی هم نسبت به آن عظمتشان بزرگ. نداشت. فاطمه زهرا میفهمد پیامبر از دنیا رفته یعنی چی؟ عزادار این داغ بود. میفهمی مردم چه بلایی دارند سر خودشان میآورند و بقیه ماجرا که دیگر اشاره نکنم. دردهایی که دارد، دردهای جسمی و روحی که در این خانه مینشست. دیگر همدم و مونسش این بچهها بودند. شریک گریههای فاطمه و کسانی که گریهها را میفهمیدند. پیش اینها راحت میتوانست ناله بزند، گریه کند. حسن و حسین بودند. خطاب میکرد به این بچهها. این روضه را شاید نشنیده باشید. امشب با این روضه شروع کنیم. فاطمه خطاب میکرد به این بچهها: «أین أبوکما؟» کجا رفت بابایتان؟ شما را روی شانه میگذاشت، بغلتان میکرد. «حسن جانم! یادت میآید رسول الله در آغوش میگرفت؟ حسین جانم! یادت میآید جات روی سینه پدرم بود؟» یکی از چیزهایی که زیاد میفرمود_فاطمه زهرا گفتند به نظرم ابن شهرآشوب هم نقل کرده، دیگران هم نقل کرده_ میگوید هی نگاه به در میکرد، میفرمود: «پدر جان! چشمم به این در است. در را باز کنی بیایی داخل.» روزی ۵ وعده رسول الله پشت این در میایستاد، صدا میزد: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة!» اجازه میگرفت: «دخترم! اجازه میدهی وارد بشوم؟» «بابا جان! صدایت هنوز در گوشم است. پشت در چشمم به این در است. در را باز...» بعد نماز. دلم تنگ میشود.
خیلی نمیخواهم شب اول اذیتتان کنم ولی دیگر حرف از در شد. شب اول حیف از این روضه رد بشویم. حال فاطمه حتماً با حال علی فرقی نمیکند. اگر فاطمه دلتنگ این صدا شده و چشمش به این در است، حتماً علی هم دلش تنگ است و چشمش به این در. علاقه علی به پیامبر کم از علاقه فاطمه به پیامبر ندارد. ولی جانم به این اول مظلوم عالم. امشب انشاءالله یک توجه خاصی از امیرالمؤمنین در مجلس همسرش بهمان بشود. انشاءالله. جانم به قربان تو که کسی هم نبود باهاش درد و دل کنی مگر چاه بیابان. یا امیرالمؤمنین! اگر غصه فاطمه فقط این بود که به در نگاه میکرد و یاد صدای رسول الله میافتاد، تو چه باید بگویی یا امیرالمؤمنین؟ که هر وقت به این در نگاه میکنی هم یاد صدای رسول الله میافتی هم یاد آن ۴۰ نفری میافتی که در را... هر وقت به این در نیم سوخته نگاه کنی، به این میخ در نگاه کنی، یاد آن در و دیوار میافتی. یاد لحظهای که فاطمه بین در و دیوار. السلام علیک یا فاطمة الزهراء.
در حال بارگذاری نظرات...