شاه کلید نبرد رسانه ای
مهمترین بخش نبرد تحلیلی، تشخیص راست از دروغ
ترفند لیبل گذاری
تکذیب انبیا، نقطه مشترک دشمن
کلید واژه دروغ نمایی چیست؟
اهمیت آشکار سازی تناقضات در حرف های دروغگو
وجود تناقضات فراوان در قضیه غصب فدک
استدلال های متعدد از قرآن برای مسئله ارث
تناقض نمایی خلیفه اول در قضیه فدک
وجود تناقضات در قبول یا رد شاهدین
ضعف رسانه ای ما کجاست؟
آیا بست نشینی خانم ها برای مسئله حجاب موثر است؟
راهکار های موثر در احیای حجاب
شاخص زن موفق چیست؟
تناقض دیدگاه نسبت به سلبریتی ها
خاصیت حرف حق چیست؟
لزوم استفاده از مسیر گفتگو صحیح
کاربرد شیوه آشکار سازی تناقضات در مناظرات اهل بیت
لزوم رعایت اصل تقسیم کار و برنامه ریزی در موضع گیری ها
نقشه و برنامه ات برای جنگ نرم چیست؟
طرح های پیامبر اکرم برای نبرد رسانه ای
توجه به کد گذاری ویژه حضرت زهرا
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، الفُعال الطیبین الطاهرین، و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری، و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از شاهکلیدهای نبرد ذهنی، فکری و رسانهای، مطلبی که امشب میخواهم خدمت عزیزان تقدیم بکنم، در اقناع افکار عمومی، یک رکن کلیدی است. دیشب به بخشی از این مطلب اشاره کردیم. عرض کردیم ریشه این مباحث، فطرت انسان است. فطرت انسان این شکلی است: امری که برایش مفید است را دوست دارد، چیزی که برایش مضر است را بدش میآید. فطرت انسان صدق را دوست دارد، صداقت را دوست دارد، از کذب و دروغ بدش میآید. تقریباً میشود گفت که در نبرد رسانهای، همه دعوا روی همین یک کلمه است، بیشترش.
یک بخشش روی مفید یا مضر بودن است، یک بخش جدیترش روی این است که راست میگوید یا دروغ میگوید. چون اگر دروغ، ولو تا الان هم به من آسیبی نزده و ضرری نزده، ولی همینقدر آدم را جمع میکند که بعدها برات آسیب خواهد داشت، چون دروغ میگوید. اینکه بتوان نشان داد چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ میگوید، مهمترین و البته سختترین بخش یک نبرد تبیینی و تحلیلی و ادراکی و شناختی است.
امروز هم مسئله روز جامعه ما، همین چالش اصلی است که ذهنها را درگیر کرده، همین است: مردم همهشان دروغ میگویند؟ همهشان مثل همهاند؟ اینها با آنها هیچ فرقی نمیکند؟ صدا و سیما دروغ میگوید؟ آخوندها دروغ میگویند؟ ریشدارها دروغ میگویند؟ آسها دروغ میگویند؟ بسیجیها دروغ میگویند؟ دروغ میگویند؟
این حس دروغ گفتن... سیگنالهایی، پالسهایی دریافت کرده، احساس میکند دروغ در طرف مقابل است. سیگنالهایی، پالسهایی دریافت کرده، احساس میکند راست میگوید. خب، راست میگوید. سیاهترین فیلمها را در سینما میسازند، به خورد ملت میدهند و میگویند راست میگوید، این واقعیتهای جامعه است. «واقعیتهای جامعه است، جامعه! خبر نداری، بابا! نمیدانی چه خبر است.» این حس راست گفتن و دروغ گفتن.
البته این جای تحلیل خیلی بیشتری دارد، حالا مختصری در این جلسه عرض بکنیم: این آن چیزی است که انسان از درون یا تمایل نشان میدهد یا نفرت نشان میدهد. در کسی احساس صداقت بکند، جذبش باشد؛ در کسی احساس دروغ بکند... لیبلگذاریها این وسط عمدتاً روی همین است. بحث لیبل را نباید شوخی گرفت. هر چقدر هم طرف زحمت بکشد، با یک لیبل میشود کارش را خراب کرد.
حاج قاسم سلیمانی، تا روز قبل شهادتش در ایران و عراق، موج منفی که علیهش بود در عراق هم اوضاع همینطور بود، در خود عراق همین شکلی بود، در ایران همین شکلی. در ایران زحمت میکشید، کار میکرد، لیبل میزدند: «دنبال کشورگشایی و چی و فلان و اینهاست». خدماتی که میکرد در جامعه، به سیلزدهها میرسید، فلان… هر کدام یک لیبل میگذاشتند. آخرش دیگر آخرین حرفی که میزدند این بود که «این میخواهد دور بعد رئیسجمهور بشود». یادتان است؟ «قاسم سلیمانی میخواهد دور بعد رئیسجمهور بشود».
«این چه کار میکند؟ داری میبینی آمده، دارد نوازش میکند، محبت میکند، جانش را فدا میکند.» این لیبل است. «همهاش دروغ است.» این خالیبندی است، خالیبندی. دیگر یک جور خالیبندی است. دیگر من به شما محبت میکنم، وقتی میخواهم رئیسجمهور بشوم، محبتم میشود خالیبندی، میشود دروغ. در عراق هم که میگفتند که «آمده اینجا عراق را ببرند زیر چتر جمهوری اسلامی ایران، میخواهد مسلط کند بر عراق و اینها». دیگر وقتی کشته شد، دیگر هیچ کاریش نمیشود کرد. این دیگر صدق است، «صدقوا ما عاهدوا الله».
البته بعد از این باید تولید کرد سیگنال و تولید کرد پارازیت. باید تولید کرد نویز و باید انداخت که پیام صدق او دریافت نشود و تحلیلهای دیگری صورت بگیرد. ذهنیتها و زوایا در ذهنها خراب بشود نسبت به این اشخاص. چه کار هم میکنند؟ کار تمام نمیشود. یعنی حاج قاسم وقتی شهید میشود، صدقش اثبات میشود، دلها جذبش میشود. آنها که مردد بودند، ایام سالگرد ایشان هم هست دیگر (رضوان الله علیه)، دلهایی که مردد بودند، هیچ حرفی نمیشود زد. «دیدی رئیسجمهور نشد؟ دیدی کشته شد؟ دیدی تیکه تیکه شد؟ دیدی دنبال تیکه تیکه شدن بود؟»
از عظمت این مرد و از کارهای بزرگ خدا -که البته هوش این مرد بوده یا نمیدانم چه بوده- یکی از اتفاقات بزرگ رسانهای که در قضیه شهادت حاج قاسم رقم خورد، که این کار خدا بود و البته عظمت شهید سلیمانی بود، آن دستخطی بود که از ایشان، ساعتهای آخر عمرش نوشته شده بود و در آمد. آن اصلاً ورق را برگرداند. آن قضیه را جدی بگیرید. آن یک خط، آن چند خط: «خدایا مرا پاکیزه بپذیر.» آن در یک نبرد رسانهای خیلی حرف داشت. برای اینکه سریع دشمن میتوانست تولید خوانش کند که «قاسم سلیمانی دنبال ریاست بودی، زدیم تیکه تیکهات کردیم. تو هم باز راه بیفت دنبال جمهوری اسلامی، دیدی نرسیدی به ریاست. قاتل من کجایی؟ بیا این را بکش.» این را دیگر چه کارش کنم؟ «شهادت داشت، میرفت، عاشق شهادت بوده، این دنبال شهادت بوده.» تحریفش کرده. «ریاست بوده، خرابش کنم.»
آن یک دستخط که در آمد و بقیه صحبتها و سخنرانیها و اشکی برای شهادت و این ور التماس و ناله و اینها، همه کنار هم جمع میشود. مردم میبینند «بابا! این آدم واقعاً دنبال شهادت است. واقعاً خالص بوده. این واقعاً مفید بوده. این واقعاً دوز و کلک نداشته.» قاسم سلیمانی میدرخشد. نمیشود کاریش کرد. البته حالا بعدها چه عملیاتی صورت میگیرد در ذهنها، خراب بشود، محو بشود، مردم فراموش بکنند، خوانشهای متقابلی از قاسم سلیمانی شکل بگیرد، آن دیگر بحث دیگری است که فعلاً واردش نمیشوم.
بحثهای مهمی است. شما فکر نکنید قاسم سلیمانی شهید شد و کار تمام شد و رفت. شما باید قاسم سلیمانی را نگه دارید. نگه داشتنش هم با شماست. چرا فرمود: «نگه داشتن یاد شهید از شهادت کمتر نیست»؟ اباعبدالله کشته میشود، زینب باید این کشته را نگه دارد. بعد روایت این شهادت را نگه دارد در این نبرد، وگرنه این شهادت مصادره میشود. امروز هم قاسم سلیمانی آماده مصادره است. این را بدانید. خود قاسم سلیمانی، بعد نگهش داری، نباید… نه، منظورم این نیست که به نفع خودمان نگهش داریم. قاسم سلیمانی را یک تکه ازش میکنند. قاسم سلیمانی واقعی، همانی که بوده، با همه مواضع سیاسیاش، با همه مواضع فرهنگیاش. خود قاسم سلیمانی، آن روایت اصیل و ناب و واقعی و بدون قارچ و بدون برش از قاسم سلیمانی.
این خیلی مسئله مهم است. این کلیدواژه اصلی در این نبرد را عرض بکنم. یک کم پردازشش بکنیم و سفره این جلسه را جمع کنیم (که البته سفره مجلس اهل بیت جمع نمیشود، سفره این بحث اینجا جمع میشود). مهمترین رکن... اینها را روش فکر بکنید. هم اهل این جلسه، دوستان دیگرمان... خوب به لطف خدا بحثها منتشر میشود، خیلی عزیزان جاهای مختلف... یکی از مهمترین کلیدها برای اینکه یک کسی به عنوان دروغگو ... قرآن، کلیدواژهای که دارد، در برابر انبیا چیست؟ «کذبوا بآیاتنا، کذبوا رسلنا». چه کار میکردند؟ تکذیب میکردند. تکذیب یعنی چه؟ دروغ بستن، دروغگو دانستن. بهترش این است: دروغگو دانستن. این کلیدواژه این است.
یعنی مفسده اقتصادی... فرمود: «ما ارسلنا... ما هر پیغمبری که فرستادیم، اینها مسخره کردند، اینها تکذیب کردند.» همه پیغمبران را تکذیب کردند. یک نقطه مشترک است. یعنی اتهام فساد اقتصادی هم اگر زده، فساد جنسی هم اگر زده، فساد اعتقادی هم اگر زده، رمالی و جنگیری و اینها هم اگر نسبت داده... اینها خیلی نمیگیرد. یک «درون»، یک بنمایه دارد که آن باید بنشیند تا آن پیغمبر خراب بشود. آن چیست؟ اینکه این دروغ میگوید، دروغ میگوید. چون هر فطرتی از دروغ بدش میآید.
در بحث دروغنمایی، آنی که کلیدواژه است برای اینکه یک نفر به عنوان دروغگو معرفی کنیم چیست؟ اینها را داشته باشید، خیلی مهم است. اگر کسی گفت، جایزه نقدی دارد، البته پول الان همراه نیست ولی همراه آقا هست! ایشان دیگر... خب، کی میگوید؟ استدلال برای دروغگو نشان دادن... یک چیزی را اگر من نشان بدهم، این به عنوان دروغگو معرفی میشود. یک ضربالمثلی داریم، میگوییم چی؟ «دروغگو... دروغگو کم حافظه است.» معنایش چیست؟ هم روایت میخوانیم، هم تاریخ میخوانیم، هم روانشناسی کار میکنیم. خیلی کارها داریم میکنیم، انشاءالله غیر از آن کار اصلی که باید بکنیم. آفرین! بهترین عبارت، بهترش چیست؟ یک کلمه! نه عبارت. همین! اختلاف بین اقوالش. عبارت قشنگ و فنیاش چیست؟ آن یکی اصلیاش... تناقض! هشتگ «تناقض». تمام. تناقض.
دروغگو کم حافظه است؛ یعنی حرف ضد و نقیض زیاد میزند. یک جا یک چیزی میگوید، بعدها یادش میرود. برای اینکه یک نفر را دروغگو معرفی کنی، بهترین عملیات چیست؟ هفت ساعت با من صحبت کنیم؟ همه داستان الان همین است. همه داستان هم یک کلمه است. اینترنشنال، من و تو، صدا و سیما، بیست و سی، بیبیسی، همهشان در حال مخابره این پیامند: «طرف مقابل دروغ میگوید، طرف مقابل حرفهایش تناقض دارد.» میگردند، ده تا پیدا میکنند. «تناقض دارند.»
میگوید: «فلان حاجآقاتون گفته مردم در مشکلات اقتصادی روزه بگیرید.» حالا کار ندارم این را گفتهاند یا نگفتهاند. رسانه خیلی کار ندارد به اینکه کسی چیزی را گفته باشد یا نگفته باشد. «نگفته باشم، چون من میگویم تو گفتی. چون رسانه اصلاً کارش حکایت خبر تولید واقعیت است. حاجآقا! تو نگفته باشم، من وقتی گفتم گفتی، الان گفتی. من میگویم که گفتی. گفتی که تو گشنگیها روزه بگیرید.» یکی، «آن یکی حاجآقا هم ببین سر سفره نشسته، کباب بدون...» گذاشتند. «دیدی تناقض را؟ پس دروغ میگویند. چهل سال است دروغ میگویند.»
تناقض! هیچ آدمی از آدم دروغگو خوشش نمیآید، با هیچ دینی، با هیچ مرامی. دروغ بگویی... کلید اصلی این است: در نبرد رسانهای، فاطمه زهرا سلام الله علیها دست گذاشت رو همین نقطه. نبرد رسانهای فاطمه زهرا. فاطمه زهرا چه کرد؟ گفت: «متناقض، حرفهایت تناقض دارد، دروغ میگویی!» خیلی دقیق است.
حالا تناقض را بخواهیم معرفی بکنیم، نشان بدهیم، خیلی زحمت دارد. خیلی زحمت دارد. قشنگ دربیاوری کجایش با کجایش تناقض دارد، خیلی فکر میخواهد، خیلی فسفر سوزاندن میخواهد. آنهایی که راحت به ما میچسبانند تناقض، نداریم؟ متناقض الحمدلله زیاد داریم. اگر میخواهیم در مسیر حق باشیم، باید تناقضهایمان را از بین ببریم. اگر هم میخواهیم دعوت به حق بکنیم، باید یک جوری باشیم که کسی در ما تناقض نبیند.
فرمود: «با افعالتان دعوت به خدا بکنید.» دعوت به خدا با افعال، نه «حرفی که میزنم.» برخورد میکنم اینجا برای شما از توکل میگویم و تنم میلرزد که مثلاً دو نفر بهم چیزی نگویند و آنجا پولم فلان نشود و اینجا انتقاد نکنم و آنجا فلان... صدق نیست دیگر. حداقلش این است که نگویم، وقتی نیستم نگویم. در رفتار من تناقض نبینند. اینجا و آنجا و آنجایش تناقض نبینند. پای منافع... «چون شما برای من فایده داری، این حرفهایی که میزنی خوب است، مورد تأیید است.» همین حرفها را فلانی بزند، هزار تا اشکال بهش میشود.
تناقض! دایره تناقض خیلی وسیع است. قرآن برای اثبات حقانیت خودش دست روی یک جمله میگذارد. آیه ۸۲ سوره مبارکه نساء. نمیخواهم این بحث را کنم، ولی خدا وکیلی خودتان میدانید چقدر اینها مهم است. میدانید چقدر این بحث مهم است؟ قرآن میفرماید که: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ». قرآن برحق است. ببین چه کار کرده، قرآن خودش حقانیت خودش را اثبات کرده. از کجا معلوم میشود قرآن برحق است؟ «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا.» اگر از پیش غیر خدا بود، توش اختلاف خیلی زیاد بود.
اختلاف کثیر. ترجمه امروزی بین ما چیست؟ تو یک دانه اختلاف بود. میگوید: «اختلاف کثیر». برای اینکه وقتی شما جمله «الف» را گفتی، بعد جمله «ب» گفتی، اگر اینها با همدیگر جور در نیامد، هر یک دانه از اینها با یکی دیگر تناقض پیدا میکند. میشود بینهایت تناقض. هر چی از جانب غیر خدا باشد، یک دانه اختلاف توش دیگر نیست، یک دانه تناقض نیست؛ بینهایت تناقض است. میگوید: «خودت بنشین، قرآن را بخوان. اگر تناقض پیدا کردی، این قرآن مال خدا نیست.» این استدلال را ببین!
دیوانه دروغ میگوید، چه کار کنم؟ از کجا میشود تشخیص داد تناقض؟ اینجا چه کار کنیم؟ یک بحث دیگری است که اگر فرصت بشود امشب عرض میکنم. قرآن میفرماید: «اگر در من تناقض پیدا کردی، من از جانب خدا نیستم.» خدا یکی است. اگر حرف زد، همه حرفهایش یک حرف است. آنی که یکی است، یک حرف میزند. هر جایی هر حرفی بزند، به همه حرفهایش میخورد، چون یکی است، از یک مستی درآمده. این حرفها وقتی حرف از چند مستی در آمد، از چند جا آمد، پراکنده میشود. یکی از شهوت، آنی که میگوید از غضب میگوید. میگوید اطلاعات نصفه، میگوید که با توهماتمان میگوییم. نه! خدا یکی است. عین علم است، عین درک است. اگر یک حرف را عین علم خود علم اگر گفته باشد، همه حرفهایش یکی میشود. تناقض اینجا راه ندارد. جهل وقتی حرف بزند...
حرف قرآن بخوان، تدبر کن، تناقض پیدا کن. البته تناقض معنای خودش را دارد ها! به قول اهل منطق و فلسفه، حالا بحث نمیخواهم تخصصی کنم. در حدی که فقط مطلب روشن بشود. در منطق و فلسفه میگویند در تناقض هشت وحدت شرط است، که البته این هشت وحدت را ملاصدرا کرده نه وحدت، برخی دیگر کردهاند ده وحدت. وحدت موضوع، وحدت محمول، وحدت شرط، وحدت نسبت. ملاصدرا که میآید بحث وحدت حمل مطرح... یک حرف اگر قرار شد با آن یکی جمله تناقض داشته باشد، هشت تا چیزش باید یکی باشد. «این هم همون موضوع، این هم همون... این هم همون شرط قوه و فعل فلان...» بحث تخصصی است. فقط میخواهم در ذهنتان بماند، چون بعضیها کتاب نوشتهاند در مورد «تناقضهای قرآن». «پیدا کردیم! خدا جون اینها را میگیرد.» یک جا میگوید ملائکه جون اینها را میگیرند. «رسلنا». آخرش خدایا ملائکه عمو ملائکه هم که جون طرف را میگیرند که مثلاً خواب بودی ما یکی گرفتیم، آوردیم. به امر خدا رفتند دیگر. «جمهوری اسلامی میکند تو گونی، اکبرآقا میکند تو گونی، یا جمهوری اسلامی میکند تو گونی؟» گونی همهاش هم درست است. «خدا جون میگیرد، عزرائیل جون میگیرد، ملائکه قبض روح جون میگیرند.» همهاش درست است. تناقض که... «بنده خدا اکبرآقا». ببین تناقض شد آنجا؟ تو هم همهاش مسئله حل بشود برات. تناقض.
کسی که حرفهایش ضد و نقیض شد، میشود دروغگو. و جالب است در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها نتوانستند تناقض پیدا کنند. فاطمه زهرا برای اینها تناقض پیدا کرد. دست و پا افتادند تناقض را حل کنند. این تناقض تا همین امروز که امروزه مانده است. میخوانم براتون بعضی مواردش را. فرصت بشود که اینها هنوز گیر بعضی... الی ماشاءالله تناقض دارد. اینها گفتند. فقط یک اشاره میکنم. انشاءالله شبهای بعد که جای دیگری در شهر دیگری بحثمان ادامه دارد، اگر بشود مفصلتر توضیح میدهم. هزار تا تناقض پیش آمد در قضیه فدک. شش سال فدک دست فاطمه زهرا بود. هبه کرده بود پیامبر، هدیه داده بود. شش سال در اختیار فاطمه زهرا بود. «انتزع ابوبکر فدکاً». اهل سنت گفتهاند ابوبکر آمد فدک را از چنگ فاطمه زهرا در آورد؛ نه اینکه ارث را تقسیم کردم بهش ندادند. در دست فاطمه زهرا بود، ۳ سنوات، ۶ سال.
فاطمه زهرا به عنوان... اقناع کند افکار عمومی را. اصلاً این مسئله را آورده برای اینکه افکار عمومی را اقناع کند. مهم است. مردم ستون دینند. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمود: «الناس عموم الناس عامه عماد الدین». اینها ستون دینند. نماز ستون دین است؟ نماز ستون دین در بعد شخصیش. مردم ستون دینند در بعد سیاسی و اجتماعی. دینی که مردم را ندارد، در ابعاد اجتماعی و سیاسی هیچ کاری نمیتواند بکند. مردم ستون دینند. شما مردم را پای این خیمه نگه دارید، قانع بشوند، باید با مردم حرف بزنید.
یکی از اشکالات جدی ما به جمهوری اسلامی، به مسئولین همین است. «اعدام کنم دیگر؟ تو فشار قرار میدهم.» نمیگذارند اعدام کنم. «تا ابد نتونی اعدام کنی.» چه استدلالی آخه؟ خبر میدهم، بابا! حرفت را بزن. «انقلاب.» فرض میکنی مردم میفهمند؟ حالیشان میشود؟ شش ماه باید کار کنی مردم. «یک مورد دارم، اکوزیون اعدامی دارم. خوب! دست اول، جنایتکار.» سه تا فیلم سینماییات را بساز، بعد اعدامش کن. ربطی ندارد که. ما به وظیفه عمل میکنیم. «بابا تکلیف این است که عامه را از این ستون نزنی، در بروند.» اصل تکلیف این است. بقیه تکلیف زیر این تعریف میشود. بحث جدی است.
این مردم باید قانع بشوند و توجیه بشوند. باید استدلال بشنوند. استدلالت را بیار، بعد دیگر حالا هرچی نشد، بگو تکلیف عمل میکنم. حرفت را بزن. اول فاطمه زهرا آمد با عنوان هبه مطرح نکرد، چون مردم قانع نمیشدند. به عنوان ارث مطرح کرد: «ارث به همه میرسد.» همهاش رسولالله یک خانه لاکچری... حالا خانه لاکچری هم نبود، یک زمینی بود مال ملک شخصی پیغمبر هم بود. به دخترش، آن هم منافعش دارد به مردم میرسد؛ یعنی هر چی هم که آنجا کشت میکردند، در آن زمین میدادند به مردم، به فقرا. فاطمه زهرا با نخریسی نان در میآورد. از آن زمین درآمد زندگیشان نبود. اینها گفتند نه، بیا که «ارث نمیگذارند پیامبر». حالا به هزار تا تناقض افتادهاند. فقط یک اشاره سریع میکنم. اصل بحث باید بماند یک وقت دیگر.
به چه تناقضهایی خوردند؟ اولاً که هیچ کس این روایت را از پیغمبر نشنید. «خوب، میگوید من فقط شنیدم.» اینها تناقضهایی که خود بزرگان اهل سنت... بنده اینجا این همه برگه دارم. اینها است، یک بخشش. دانلود تمام منابع در اهل سنت را آورده. بزرگان اهل سنت گفتهاند. فخر رازی در «التفسیر الکبیر» گفته این را، به نظرم جلد ۱۷. میگوید: «آخه من با کدام عقل سالمی بپذیرم علی باید ارث ببرد؟ فاطمه باید ارث ببرد؟ ابن عباس و عباس باید ارث ببرند؟ که عمو، پسرعمویم پیغمبر، ایران! ۲۴ ساعته با پیغمبر بودند، هیچ کدام از اینها روایت را نشنیدند؟ ابوبکری که نه ارث میبرد، نه ۲۴ ساعت با پیغمبر بوده، این قضیه ارث را شنیده؟» داد خودشان در آمده. بعد همسر پیغمبر، عایشه، پشت بند این را گرفت: «بله آقا! پیغمبر ارث به جا نمیگذارد.» این هم شد شاهد. بعد دیگر هزار تا تناقض پیش آمد. بماند.
خانه پیغمبر که جز ارث بود، ماند بین همسران پیغمبر، سال به سال، نسل به نسل. چندین نسل بعد ارث هم میرسید از همسران پیغمبر به نسلهای بعدی. منابع اهل سنتش را دارم اینجا، فرصت نمیشود. شبهای دیگر انشاءالله جای دیگری با منابعش عرض خواهم کرد، فرصت بشود. معاویه که آن بخش سهم عایشه را ازش خرید. سهمالارث عایشه تا زندان... بگذار اینجا بمانم. بقیه هم که بودند و ازشان ارث رسید به دیگران. زمین خیبر پیغمبر که زمان حیات پیغمبر حضرت از آنجا پول میدادند به همسرانشان تا آخر ماند، ارث بود. هم دادند به همسران. هزار و یک تناقض پیش آمد. تناقضهای بعدیش بود. تناقض با سنت پیغمبر، تناقض با قرآن.
آن مهمترین بخش تناقض که گفتم در بحث باید جواب... یکی از مهمترین منابعی که ما برای تشخیص تناقض داریم، خصوصاً در جامعه دینی، باید خیلی هم روش مانور بدیم: «تناقض با قرآن». ما در این بخش خیلی ضعیفیم. اصلاً فاجعه است. فضای مجازی حرف درست حسابی نمیشنویم. حتی از حزباللهیها. «این است بابا! جامعه دینی، جامعهای که متناش قرآن است.» همه حرفها باید با این سنجیده بشود. قرآن چه میگوید؟ فاطمه زهرا در این فتنه، در این خطبه فدکیه آمد، فرمود: «این قرآن پیش روی شما.» بعد یکی یکی آیات را خواند: «الی ماشاءالله. چطور سلیمان از داوود ارث برد؟ قرآن دارد میگوید ارث برد، نمیگوید علمش را ارث برد. میگوید ارث برد.» «پیغمبر نبود؟ زکریا دعا نکرد؟ خدا به من بچهای بده: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ». یک بچه بده ارث ببرد از من.» گفته فقط علم ارث ببرد؟ آیه به خود پیغمبر نازل شده: «یُوصِیکُمُ اللَّهُ...» خدا به شما سفارش میکند در مورد بچهها. «تو فی اولادکم» خطاب به پیغمبر است. آیا قرآن... خدا در مورد بچههای شما به شما سفارش میکند تقسیم کنید؟ «تناقض دارد حرفهایت با خودت. تناقض دارد حرفهایت با حرفهای بقیهتان. تناقض دارد حرفهایتان با سنت پیغمبر. تناقض دارد حرفهایتان با حرفهای من.»
یک مورد از تناقضها را بگویم براتون، بعد یکم بحثها را ادامه بدهیم و بیشتر از این معطلتان نکنم. یکی از تناقضهای عجیب و غریب که دیشب عرض میکردم آدم غصهاش میشود. اینها باید حرفهایی باشد که همه بچهها... یعنی کوچکترهایی که الان در جلسه هستند که و افتخار اون بچهها هستند تو این جلسه، نمک این مجلسایند. یعنی یک جوری باید باشد که این روایت را الان بنده میخواهم بخوانم، این بچهها بگویند: «حاجآقا! ما بلدیم، ما بگیم.» چهل سال فاطمیه آمدیم، یک بار این را نشنیدیم!
این قضیه و قضیه عجیبی است. «صحیح بخاری» شما میدانید، «صحیح بخاری» کتابی است که در بین اهل سنت کتاب بعد از قرآن است. اندازه نهجالبلاغه ما، بلکه بالاتر. سال به سال ختم «صحیح بخاری» دارند. در مساجدشان هر روز میشود یک مقدار میخوانند. «صحیح بخاری» جلد ۳، صفحه ۵۸. «صحیح مسلم» کتاب بعد «صحیح بخاری». «صحیح مسلم» جلد ۷، صفحه ۷۵. «تاریخ مدینه دمشق» ابن عساکر جلد ۴، صفحه ۲۷. روایت چیست؟
فاطمه زهرا به ابوبکر فرمود که: «برای چی ارثم را گرفتی؟» «من از خودم گرفتم. تو چرا به بیتالمال کار داری؟» «بیتالمال؟ اگر هم میگویی مال خودم است، شاهد بیار.» فدکی که شش سال دست فاطمه زهرا... منابع اهل سنت میگویند «از فاطمه زهرا شاهد خواستم. شاهد هم آورد، به دلیل رد کردن.» تازه بحث فقهیش بماند که اینجا چون از مسائل مالی حرف مقابل ندارد، یعنی یک نفر ادعا دارد، در برابرش کسی ادعا ندارد، اینجا یک شاهد با قسم کفایت میکند، بدون شاهد با قسم خالی هم کفایت میکند. ازش قسم هم نخواست. از فاطمه زهرا دو تا شاهد درست درمون: «علی من اینها نه! از اینها... اینها که من میگویم بیتالمال است»، بعد مردم گفتند: «راست میگوید دیگر! راست میگوید. بیتالمال است دیگر. کار... بچه با سیره پدر تناقض دارد؟ بابا! این قدر دلسوز بیتالمال، حساس به بیتالمال. بچه آمده دورانی شده واقعاً "آقازاده". حیف شد فاطمه زهرا. بیتالمال.»
حالا همین بزرگوار، دلسوز بیتالمال، این قدر آدم خوب، این قدر دلسوز.... این داستانی که منبعش را گفتم برات. روایت از «جابربن عبدالله انصاری». شما ایشان را میشناسید. زیارت اربعین دیگر. چی؟ قبل جلسه خوانده شد. اولین زائر اربعین این صحابه بزرگوار که سلام پیغمبر را به امام باقر علیه السلام رساند. آدم رندی بود جابر. احساس میکنم این قضیه هم اثر زرنگیاش بود، احساس بنده. چون واقعاً محب اهل بیت بود جابر. واقعاً محب اهل بیت بود. این مایههایی داشت خودمان را به عنوان اول زائر امام حسین انتخاب کرد. خیلی مقام بلندی است.
در دوران خلیفه اول... بحرین که فتح شد، جابربن عبدالله آمد پیش خلیفه اول. خلیفه دوم هم نه ها! خلیفه اول. خیلی مدت کوتاهی خلافتش بود. خلیفه اول به خلیفه اول گفت که: «پیغمبر به من وعده داده بود که اگر بحرین فتح بشود، من به... قال النبی: لو قد جاء مال البحرین... هر وقت پول بحرین بیاید، قد اعطیتک هکذا و هکذا.» جابربن عبدالله بعد اینکه بحرین پولش آمد، مالیاتش آمد، بعد از رحلت پیغمبر: «فلما جاء مال البحرین.» مال بحرین که آمد، ابوبکر گفتش که: «فنادَ من کان له عند النبی اودین...» پول آمد تو خزانه. ابوبکر گفتش که: «هر کی طلبکاری از پیغمبر داشت، یا پیغمبر وعدهای بهش داده بوده، بیاید من بهش پرداخت کنم.»
جابربن عبدالله آمد، گفتش که: «پیغمبر به من همچین چیزی گفته.» «فسا لی حسیه.» میگوید: «دستهایش را برد، دستهایش را کرد تو این طلا و نقرهها.» تا شنید ابوبکر که جابربن عبدالله این را گفته، جلوی... حتی نپرسید چقدر. شاهد ماهد که هیچ! نپرسید چقدر. با دستش ریخت. «فعددتها جابر.» میگوید: «خودم شمردم دیدم ۵۰۰ تا است.» گفتم: «۵۰۰ تا دادی؟» گفت: «خُذ مِثلَيْها!» هزار تا دیگر هم بردار. اینجا دعوا شده در علمای اهل سنت. آنی که شش سال دست خودش بود، از دستش در آوردیم. گفتیم مال بیتالمال است. دو تا این شکلی مال بیتالمال که صاف مال بیتالمال بود، بدون شاهد، حتی به نفع خودش شهادت داد، یعنی به نفع خودش درخواست کرد، خودش بود. تو امیرالمؤمنین که میفرمود: «که من شنیدم که به فاطمه...»
صحابى را معصوم میدانند، خیلی جالب است برایتان احتمالاً. صحابى معصوم است. بعد فاطمه زهرا که فوق صحابه است، فاطمه زهرا مساوی خود فاطمه زهرا از همه انبیا بالاتر است. مساوی پیغمبر، «الرسول». آن کسی که به تعبیر بزرگان اگر مرد بود پیغمبر میشد. جملهای از امام خمینی: «اگر مربوط به پیغمبر...» از او شاهد میخواهم. بقیه همه صحابیاند، معصوماند. فوق همه صحابه است. باید برود شاهد بیارید. بعد باز تو از صحابه بهترینها را که شاهد میآورد، باز قبول آن کنیز پیغمبر است. این امیرالمؤمنین باب علم است. میگویند تناقض. بعد تناقض وقتی خیلی شفاف است، باید چه کار کرد؟ باید ماستمالی کرد. عملیات ماستمالیزیشن اینجا شروع میشود.
تناقض وقتی خیلی شفاف است، خیلی افرادی فعال شدند در ماستمالی. «ابن حجر عسقلانی» در «فتح الباری»، شرح «صحیح بخاری» زیاد است دیگر. علمای اهل سنت برای «ابن حجر عسقلانی» که از بزرگان علمای اهل سنت است، در جلد ۴، صفحه ۳۸۸، میگوید که: عبارت عربیاش را میخوانم تو ذهنتان بماند: «و فیه قبول خبر الواحد العدل من الصحابه». چرا این کار را کرد پیغمبر؟ چون وقتی یکی جز صحابه است و عادل است، یک نفر هم که باشد باید حرفش را قبول کرد، ولو «جدعاً نفساً» برای خودش حرف بزند. «لأن ابوبکر لم یلتمس من جابر شاهداً علی صحه دعوا.» ابوبکر از جابر شاهد نخواست. «شاهدت کیست؟»
«۱ عینی» از علمای اهل سنت شرح داده بر «صحیح بخاری»، در «عمده القاری»، جلد ۱۲، صفحه ۱۲۱، سمع تایم. رباط صلیبی. همه چیز با هم پاره میکنی. میگوید که چرا شاهد نخواست از جابربن عبدالله؟ «لأنه عدل بالکتاب و السنه». چون هم قرآن گفته این عادل است، هم سنت گفته این عادل است. حالا همین را برای حضرت زهرا استدلالها آوردند که چرا نباید فدک را فاطمه میداد. «علاقه تصدیق میکند او را، صادر میکند.»
بعد شروع میکند تولید استدلال: «باید اثبات کنم که راست بدش میآید.» اول باید بگویی: «دروغ میگوید.» بعد باید بنشینی توضیح بدهی که چرا دروغ میگوید و بنشینی فکر بکنی چرا من فهمیدم دروغ میگوید. خیلی بدش میآید. بعد توضیح میدهد چرا بدش میآید. مخاطبت را از دست بدهی. جابربن عبدالله عادل بوده، چرا؟ چون قرآن گفته. حالا استدلالها را ببینید. قرآن گفته: «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ». قرآن گفته شما بهترین امتید. مسلمانها! شما بهترین امتید. «فَمَن یَکُن جَابِرٌ اِن لَم یَکُن مِن خَیرِ امه فمن یکون؟» اگر جابر جز اینهایی که بهترین امتند نباشد، دیگر پس کیست؟ بهترین امتن؟ بهترین امت شاهد نمیخواهد. اصلاً!
سنت چی؟ پیغمبر فرمود: «هر کی به من عمداً دروغ ببندد، میرود جهنم.» این چه ربطی دارد؟ میگوید که: «مسلمان، مسلمان به پیغمبر تهمت نمیبندد.» بعد صحابی تهمت به پیغمبر ببندد؟ چه کار میشود کرد با این استدلال؟ پیغمبر فرمود: «هر کی به من دروغ ببندد، میرود جهنم.» «مسلمانش دروغ نمیبندد.» آمدند گفتند امیرالمؤمنین نقشه قتل پیغمبر را داشت. آدم دیوانه میشود. واقعاً! یکی را میخواهم صافش کنم. یزید چه کار کردهاند؟ دست و پا زدند تمیزش کنند. تمیزش کردهاند. ما کنگره داشتیم در پاکستان. همایش تجلیل از یزید داشتیم چند سال پیش: «صحابی جلیلالقدر یزید بن معاویه.» البته صحابی که باباش بوده معاویه. این هم تابعین و یزید. «مسلمان دروغ نمیبندد.» یزید دروغ ببندد؟ استدلال...
آدم شل میکند، کمر آدم صاف نمیشود. روایت جمهوری اسلامی بوده تا حالا؟ تناقضها را بگویم بخندید. حالا شما برای ما تناقض انداختید. الان بنده بگویم آقا آلودگی هوا به خاطر بدحجابی است. چه کارم میکنند؟ از چند... چند قطعهام میکنند. اسنپ میآید میبرد. امیرآباد. بارانها که چند روز پیش آمد، گفتم به خاطر روسری برداشتن است؟ این که هیچی! همین بابا بار ابرا. بابک نوشته. خندهدارش را میدانی چیست؟ ایران اینترنشنال تیتر کرد: «گفته ۱۹۷۸ آرژانتین قهرمان شد، در جمهوری... در ایران انقلاب شد. امسال هم که آرژانتین قهرمان شده، دوباره انقلاب میشود.» یکی نبوده به این «رئیسالاساقله» بگوید: «عمو! ۱۹۷۸ انقلاب اسلامی شد. یعنی اگر این هم باشد، انقلاب، انقلاب اسلامی جدید میشود.» احسنت! باریکلا! انشاءالله باشد بین آلودگی هوا و حجاب. در نظام اعمال و جزای اعمال و ملکوت اعمال و اینها هست. ربط قهرمانی آرژانتین با انقلاب واقعاً چه ربطی دارد؟ این تناقض.
به این میگویند. حالا ضعف کار رسانهای بنده و شما کجاست؟ من باز هم شاهد در توجیه این کلمات اینها داشتم که دیگر میگذرم از آن قضیه جابر. ضعف کار رسانهای بنده و شما این است که این همه اینها در تناقضند، تناقضها را بلد نیستیم پیدا کنیم. چهار... خیلی شفاف باشد، در میآید دیگر که طرف گفته آقا اعدام نکنیم. بعد دزد گردنبند خودش را نمیبخشد. میگوید اینها آسیب اجتماعی است. تناقض میبارد. یعنی به ولز گل زده، میگوید چرا خوشحالی کردم؟ به آمریکا باخته، میگوید بعد دو ماه وقت خوشحالی است. جایش خوب شود... بد.
بگو بحث مفصلی. یکی از مشکلات جدی ما توی کار رسانهایمان، اینها را داشته باشید. مختصری عرض بکنم بحث را تمام کنم. عدم انسجام. عدم انسجام. حالا یک بحثی، چون کاغذی شبهای دیگر به ما دادهاند. این چند وقت هم زیاد پرسیدهاند جاهای مختلف دانلود بستنشینی خواهرانمان در حرمها. حالا چند بار ما را دعوت کردند بر اساس حسن ظن و محبتی که دارند. تهران. چند بار دعوت کردند. هم کرج گفتند، جاهای دیگر که آقا مثلاً شرکت بکنید و چند بار پرسیدند نظرش را فلانی بگوید یا مثلاً حمایتی بکنند در حرفها و فلان و اینها.
اصل قضیه به عنوان اینکه زن مسلمان غیرت دارد، آدم به وجد میآید. بنده افتخار میکنم بنیه طلبه مسلمان ظاهری. همچین زنهای غیور جدی و باورمندی داریم که در این سرما پا میشوند میروند آنجا، شهرک غرب و کجا و کجا و کجا در سرما مینشینند بست. این خیلی ارزشمند است. خیلی ارزشمند است. ولی بنده در مورد این کار حرف دارم. فرصت هم نیست توضیح بدهم. کار را نمیخواهم تخطئه بکنم، نمیخواهم انگیزهها و امیدهای افرادی که در این کار انجام میدهند را پایین بیاورم، نمیخواهم کار را تحقیر بکنم. پیشنهاداتی دارم برای اینکه چه کارهای دیگری میشود کرد که مثمر ثمرتر باشد. قانون الان زمینی است که اینها دارند پردازش. ببینید، گفتم فاطمه زهرا چه زمینی انتخاب کرد برای طرح بحثش. «هدیه» را نگفت، «ارث» را گفت. خیلی مهم است شما بدانید کجا را به چه نحوی حرف باید بیاوریم وسط.
الان زمینی که حجاب را از فاز قانون بخواهیم پیگیری کنیم، نیست. چرا؟ برای اینکه آنجا ترسیم صورت تناقض شکل گرفته. میگوید شما همه قانونهایتان مال بدحجابهاست. نمیگویم این حرف درست است، قطعاً غلط است. «بحث حجاب نباید برخورد کرد، باید فقط با بقیه برخورد کرد.» این هم قطعاً غلط است. با هر جرمی، با هر منکری باید برخورد کرد در اندازه مدل خودش. این تناقض الان در ذهنها شکل گرفته. شما هر چقدر در این بحث بدمی، این تناقض تقویت میشود.
یا باید چوبهای این تناقض را بشکنی که بخشش برمیگردد به اینکه شما یک حضور پرقدرت در عرصه اقتصاد داشته باشی، با مفسدین اقتصادی یک برخورد شفاف قانعکننده برای مردم داشته باشی، در وضع اقتصادی یک تکانی بخورد این مملکت. یک کمی اوضاعش عوض بشود از این شیب بدبختی که هی همهچیز فردا گرانتر، امشب بخر... رفتیم تخممرغ بگیریم. امشب ۴۵ شاخه، صبح میشود ۶۶ تومان. بردار! «هزینه باربریشان که افزایش پیدا نمیکند که گران شده.» قانون شفاف بیار. همه بفهمند. این ذهنیت تناقضنمایی را بشکن.
بنده قطعاً علاقهام به قضیه حجاب، به قضیه عفاف، اگر از شماها، اگر از آن خواهرهایی که بستنشینی میکنند بیشتر نباشد، قطعاً کمتر نیست که خود را میشناسم و شما را میشناسم. انگیزههای بنده با شما یکی است، فکر بنده هم احتمالاً با شما یکی است. قدرت اقناع را یاد بگیریم. هر کاری که خوب است و خراب میکند. خیلی وقتها من وظیفه است. فکر کن. تصویر تناقض شفاف نشان بدهیم. «شما زنها را تحقیر کردید.» خب، بیایید کار بکنیم در صحنه جامعه. زنهای برجستهای که فرزندداری میکنند، به خانه میرسند، برجستگیهای علمی دارند، اثرگذاریهای فوقالعاده در صحنه جامعه دارند.
خیلی جالب است شما آقای رئیسی را. بنده نمیخواهم از ایشان به عنوان شخص خاصی دفاع بکنم یا حرفی و اینها. قابل نقدیم ولی خیلی برایم مسخره است که ایشان را در تقابل زن قرار میدهند. ما هیچ رئیسجمهوری آن قدری که بنده میشناسم این افراد را در طول تاریخ جمهوری اسلامی، مثل ایشان نداشتیم که سطح تحصیلات خانمش، وسط فعالیت خانمش چقدر باشد. از همه زنهای رئیسجمهور در طول تاریخ جمهوری اسلامی، فعالترین زن در عرصه اجتماع. تحصیلات دختران شما را نگاه کن. تسهیلات زنش را نگاه کن. آقایی که اصلاً کسی نمیداند فامیل زنش چهچیچی است. ثبت تحصیلات زنش چقدر است؟ غلط بنویسد. تریبوندار عرصه احقاق حق زن خیلی مسخره است واقعاً. برجسته کنیم.
بعد این میشود. این عملیات لودهمنشانه فاجعهبار میدان ولیعصر. عکس زنهای موفق، فاجعه بود این کار. که نصف زنهایی را که به عنوان موفق داری معرفی میکنی، کسانی که همین الان بهت فحش میدهند. ۱۵ تا بسته ایستگاه مترو باشد. ۶۰۰ تا زن موفق بکن تو چشم اینها که اینها آدمهاییاند که میگویند جمهوری اسلامی عالی است. یک پایه تناقض طرف را میشکند. ببینی. سلبریتی دوباره فحش داد. «فلان فلانشده! چه ارزشی دارد؟» یکی از تناقضهای ما چیست؟ اشکال ندارد. «تناقض این سلبریتیها سواد ندارند. تو مسائل سیاسی دخالت میکنند.» ببین چی گفته. حالا یک سلبریتی بگوید «جانم حاج قاسم سلیمانی». نه! «بین سلبریتیها آدم با شرافت هم پیدا میشود.» بزن کف قشنگه را به افتخارش. «آقا! این الان تحصیلات، سواد، تخصص اینها خب اینها را ندارد. حاج قاسم را دوست دارد.» بنده خدا! خرج میکنی حرف نزنند. اگر حرفشان به درد نمیخورد، چه اینوری، چه آنوری، حذف ارزش ریالی در فضای سیاسی ندارد. حرف هیچ سلبریتی. اعضای جامعه. اتوبوس. یکی حرفی بزند، روزنامه میکنی. «حاج اکبر بقال در اتوبوس تهران ـ آزادی.» اینها باید بروند. «حاج اکبر بقال با بازیگر فلان بازی که حالا خودش بنده خدا آمده میگوید اصلاً من بازی دادن...» اکبر بقال شرف دارد به این کارها. «باید بروند بایکوت بشوند، فاقد ارزش است حاج قاسم. فاقد ارزش است نظر شخصیاش. خوش به حالش.» برجستگی ندارد تو رسانه. حالت دیفالت قبلی. پنالتی میزنی. «عمو! خودت با خودت چند چندی؟»
فضای رسانه را میبازیم. هیچ کس مثل ما منطق... واقعاً در عالم هیچ کس منطق ما را ندارد. هیچ کس استدلال ما را ندارد. هیچ کس عمق فکر ما را ندارد. عمق تحلیل ما را ندارد. همه عالم به وجد میآیند وقتی حرف ما را میشنوند. بعضی از حرفهای ما را دوستان بعضی جاها ترجمه میکنند. بحثهای «آن سوی مرگ» را ترجمه کردهاند در کشورهای عربی. واکنشهایشان را منتقل میکردند. بعضی صحبتها کشورهای اروپایی. عالم تشنه است به این حرفها.
جوان خودمان را نمیتوانیم قانع کنیم. این پاسدار بچه خودش را نمیتواند قانع کند. این طلبه بچه نمازخوان خودش را نمیتواند قانع کند. یعنی بچه اگر به باباش باشد، نمازش را هم نمیخواند. چرا این قدر لجاجت و نفرت زیاد میشود؟ چرا حرفها این قدر گم میشود؟ فضای مجازی... خب، آن ور بیشتر هم پول خرج میکنند. آدمهایش بیشتر است ولی منطق نیست. بابا! به خدا! والله! بلا! در شام هم تعدادشان زیاد بود، پول هم خیلی خرج کردند ولی زینب کبری با امام سجاد... قدرت دست آن طرف. فاطمه زهرا با دو تا سخنرانی تاریخ را برگرداند. «کثیره.» حق خاصیتش این است. کم هم باشند، غلبه میکند. ما مشکل داستانی داریم. یا واقعاً حق نیست، توهم داریم، یا در بیان حقمان مشکل داریم. ما تناقض جدی داریم. این تصویرسازی که نسبت به ما هست، هزار و یک پارادوکس دارد. حلش کنیم جهاد تبیین. تبیین کردن به این نیست که یک فحش یکی داده، بنشیند تحلیلش کنیم. «فحش ناموسی داده بودند در خیابان. حرف اولش اول فلان کلمه است. آن مثلاً مثل ناجا میگویند مثل ناجا میماند. مثلاً نیروی انتظامی فلان میشود.» تحلیلهای ما را. شما باید از تو حلقش بکشی بیرون. «جمهوری اسلامی امروز اگر مثلاً امام زمان ظهور کند، خود شما اولین کسی...» صحبت کن. هزار تا تناقض در حرف خودت در میآید. مسیر دارد برای گفتوگو. اهل بیت مناظرههایشان این مدلی بود. امام رضا را ببینید. دو کلمه نشست مناظره کند. فدایش بشوم. رئیس مسیحی آمده، حضرت فرمودند که: «من خیلی به مسیح علاقهمندم. چه آدم خوبی بود. حیف اهل عبادت نبود.» «آدم خوب، با سواد، آدم حسابی. شما دیگر چرا میگویید؟» حضرت فرمودند که: «سه تا خدا! پدر، پسر، روحالقدس.» نوبت بعدی کی بود؟ تناقض. تمام شد. «یک کلمه. یا خدا، یا بنده. اگر بنده است، باید عبادت کند.» خیلی مسخره.
دو کلمه است. لقمه مشکل دارد که نمیآید. پولهای نزول و اینها در زندگیها زیاد شده. دو کلمه حرف حساب، حسابشده، تنظیمشده، مرتبشده، خیلی ورق را برمیگرداند. کلیات ابوالفضا. که آدم نکتهای است که متوجه نمیشوم. دو کلمه است اینها. مهارت میخواهد. اینها همفکری میخواهد. اینها انسجام میخواهد. ما باید بنشینیم با همدیگر تقسیم کار کنیم. فاجعه است. انگار هر کی در فضای مجازی برای خودش یک کانال زده. «بستنشینی خوب است؟» او میگوید من بستنشینی... بعد اینها میافتند به جان هم. «فلان فلانشده! به ما میگوید شما ضد ولایت فقیه هستید.» «آن هم میگوید شما نفوذی دشمن هستید.» بابا! جفتتان خوب هستید! فقط یک کمی بیبرنامه هستید. مشکل این است. مشخصه!
یعنی آن سلبریتی که باید بیاید در لشکر مریم رجوی کار بکند، اولین توییتی که باید بزند وقتی وارد این لشکر میشود، اول باید یک فحش به مریم... خیلی قشنگ. کار تقسیم شده. یک صوتی از یک بابایی، پسر یک آقایی که از دنیا رفت و اینها (کار نداریم، دخترش مثلاً در زندان و اینها، پسرش هم نمیدانم هنوز هست یا آزاد شده و اینها، هنوز هست در زندان). آره. پسر آمده بود که: «ما با بابا و بچهها تقسیم کار...» خیلی قشنگ. کار تیمی به این میگویند. آقا! چند نفرند مگر؟ «حاجآقا! از سوختن میترسی؟» تدبیر داشت. نقشه جنگی داشت. طراحی دارد.
حاج قاسم جمله قشنگش را میفرمود: «درست است که از مرگ نمیترسیم، ولی باید تدبیر داشته باشیم.» یادتان میآید کلیپ «از مرگ نمیترسیم، عاشق شهادتیم ولی باید تدبیر داشته باشیم.» تدبیر داشته باشی. یکی وایستاده خر اینها را گرفته. تو یک جایی نداریم. خیلی قبول دارم. «منافقانه است.» «این الان کارشناس انقلابی خودش میسوزد.» «این الان کاری به جبهه شما ندارد که میسوزد.» میسوزد. بعد برنامههای بعدی تلویزیونش میسوزد. یک گوشه لشکر این بسوزد، لشکر به باد رفته. کجای داستانید؟ جنگ چی شد دیگر؟
حالا جنگ صدا و سیما که خدا برکت بدهد. «علی برکت الله.» آدمهای خوب توشان زیاد است. مؤمن زیاد است. برنامه نیست. ببین آرایش جنگی ندارد. «خبر امروز چی داری؟ این را بزن بریم. یا علی.» نقشه چیست؟ آقای شبکه افق! «برنامه چه کار میکنی؟» گافش زیاد است اینجا. نقشه ندارد. این نقشه یک بحث دیگر است. تقسیم کار الگو. تلویزیون نیست، تبلیغات نمیکنی شلوغ بشود. نمیآید کسی تلف نشود. مداحی، مداح روضه میخواند. یک صحابی اینجا صبر میکنم. فضیلت انسانی درشان شکل میگیرد. صبر قوی میشود. «آقا! ما ناراحتیم ما را دعوت نمیکنند.» نه الی ماشاءالله آقا! این برنامه شبکه دعوت کردند، قبول نکرده. اگر شنیدید عرض ارادت داریم بهشان. جلسه بحثمان اینها نیست. خودش فکر کند، حرف بزند. از اینها فکر کند. آن پشت شبکه پویا باید بنشینم فکر کنم. ولی خیلی بیش از نقشه طراحی... یکی از اینها جنگ اقتصادی است. شما دو کلمه به من بگو نقشه شما در نبرد رسانهای برای به خط کردن مردم به عنوان سربازان همگانی این نبرد چیست؟ مطالب خوبی. واقعاً چه جالب. خیلی دمتون... زیاد حرف زدم. ببخشید.
احتمال زیاد یک کمی درد دل کردیم با هم. درد دلهایی که فاطمه زهرا سلام الله علیها، پیغمبر اکرم برای نبرد رسانهای این قدر طراحیها که این قدر طراحیها کرد. لیبلگذاری پیغمبر در معرفی معاویه. تک تک این افرادی که بعدها قرار بود جایگاه پیدا کنند، تخریب رسانهای کرد ولی شیک و مجلسی. معاویه وایستاده بود. فقط یکی دو تا بگویم خستگی خودم را نگاه میکنم. پیغمبر فرمود: «مردم!» پیغمبر. معاویه وایستاده بود. شمشیر دست. پیغمبر فرمود: «مردم! بعد از من یک فاسد شکمگنده مفتخور...» شروع کرد ویژگیهایی که بعد... «ویژگیهای شکمش این جوری گنده است. قیافهاش این شکلی است. الو! و ان رأیتموه علی منبری...» «هر وقت روی منبر من دیدیدش، شمشیر را در آورد، گذاشت تو شکم معاویه.» پیغمبر یک همچین ویژگیهایی میآید. لیبل درست. بعد یکی یکی برای اشاره کردن. او شهدای کربلا.
فاطمه زهرا کدگذاریهای ویژهای که از پیغمبر اکرم... تناقض بین ابوبکر و فاطمه، مردم بفهمند حق با کیست. از اینها هزار تا بود. یکیاش بس بود برای اینکه مردم بفهمند. پیغمبر گریهها کرد. یک روایت تنها صدوق در امالی نقل میکند. پیغمبر کار فضاسازی فکریش را در جامعه این جوری تبیین میکند. تبیین قبل واقعه میکند. امیرالمؤمنین فرمود: «بَینَ فَاطِمَهَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ عِندَ رَسُولِ اللهِ.» فاطمه و حسن و حسین پیش پیغمبر. «إِلَینَا.» یک نگاه کرد پیغمبر به ما. «فَبَکَی.» گریه کرد. «یَا رَسُولَ اللهِ قُلتُ عَلَی مَن؟» «جان! گریه میکنم بر فرق شکافته تو و لطم فاطمه.» گریه میکنم از صورت سیلیخورده فاطمه. «و طعنه الحسین.» از نیزهای که ... «و قتل الحسین.» شب جمعه. گریه میکنم بر شهادت حسین. همه اهل بیت گریه کردند: «یَا رَسُولَ اللهِ مَا خُلِقنَا بِلَا...» جواب امیرالمؤمنین: «یَا رَسُولَ اللهِ مَگَر خُدا مَا أَهلَبَیتِ لِجُز إِن خُلِقَ مَا تُو أَن عَالمِ بلا بِکَش؟» همه زخمها مال ماست، همه در...
پیغمبر بشارت بده که خدای متعال عهد کرد به من که جزء مؤمن... قبل از واقعه گریه میکرد. یکی از کارهای رسانهای پیغمبر برای اینکه برای مردم... شب جمعه یکی از کارهایی که پیغمبر کرد، جلوی چشم مردم همیشه انجام داد که اگر این یکی ندیده، آن یکی دیده. هر وقت فاطمه وارد میشد: «قام الیها». جلوی پایش بلند میشد. «وَ قَبَّلَت یَدَی.» دو تا دستهایش را میبوسید. دست را میآورد بالا، میبو... دستهای فاطمه. میخواهد به مردم بگوید مردم! یک روزی اگر حق و باطل قاطی شد، نمیتوانستید تشخیص بدهید، اگر یک دست کبود و ورمکرده دیدید، یک دست شکسته که من خیلی مثل... آن دندانهایی که وقتی در مجلس یزید چوب خیزران میخورد. خودم دیدم. پیغمبر اینها را میبوسید. «نزن نامرد!» از این جنس کار کرد پیغمبر.
این تیکه از روضه را بنده نخواندم تا به حال و نمیخواندم. اولین باری است که امشب میخواهم بگویم. اذیتتان قضیه پشت در را شنیدید. فاطمه زهرا آمد. روایتی است که خود خلیفه دوم نقل کرده در نامهای که برای معاویه نوشت. خودش گفته. میگوید: «شنیدم صدای فاطمه.» فاطمه را دیدم. «با حمل خودش داره.» خوانده بودند. گفت: «با دستش فاطمه در را نگه میداشت که ما تو نیاییم.» تصویر را تو. پشت در. همه انرژی و وزن خودش را انداخته رو در که اینها... اینجا خلیفه دوم میگوید: «دست دیگرش را فاطمه از در با دست به ما اشاره میکرد: برین عقب! بقیه.» آی مادر! اول با تازیانه این قدر روی این دست زدم که دست را بکشد عقب. شب جمعه. یک داستان ادامه روضه را بعد از این داستان تاریخی.
آیه قرآن نازل شد که: «اگر پیغمبر را مثل همدیگر صدا نزنید. با اسم و کنیه صدا. یا ابوالقاسم مثلاً نگویید. با اسم کوچک صدا نزنید. باید بگویید یا رسول الله.» فاطمه زهرا حسن و حسین را توی مسجد هر روز میفرستاد. میفرمود: «هر کلامی از پدرم شنیدید، وحی نازل شد، سریع میدوید برای من تعریف میکنید.» توی مسجد پیغمبر اکرم آیه را خواند که «الان این آیه به شما خطاب کرده، پیغمبر را با احترام صدا بزنید.» حسن و حسین دویدند، آمدند منزل. «مادر جان! آیه نازل شده که از این به بعد به پیغمبر بگویید یا رسول الله.» میدانید. پیغمبر بعد... پیامبر اکرم آمد پشت در صدا زد: «السلام علیکم یا اهل بیت.» فاطمه زهرا در را باز کرد. جواب سلام پیغمبر: «السلام علیک یا رسول الله.» همیشه میگفت: «سلام بابا جان!» «السلام علیک یا پیغمبر.» چهرهشان آشفته شد. «دخترم! امروز صدا میزنی؟» عرض کرد: «بابا جان! این بچهها برای من آیه را که الان شما در مسجد خواندید، خواند که پیغمبر را با احترام صدا بزن.» فرمود: «عزیزم! این برای تو نیست. تو بگو! تو این طور بگویی خدا دل بابات بیشتر شاد است. تو به من بگو بابا جان! نگو یا رسول الله.»
برگردم ادامه روضه. ادامه روضه این است. بین در و دیوار این فشار لگد، وقتی وارد شد یکهو دیدند صدای فاطمه بلند شد. عبارت. صدا زد: «یا رسول الله!» اینجا هم «پدر جان!» گفت، هم «رسول الله!». «بابا جان! یا رسول...» روضه ناقص است اگر امشب کربلا... اینجا کارد به استخوان رسید. فاطمه: «یا رسول الله!» صدا زد. یک صحنه دیگر در کربلا کارد به استخوان زینب خورد. به مدینه زینبیه صدا زد: «یا رسول الله! صلی علیک حسین... این کشته فدای تو باد. حسین! تو این صید دست و پا زده در خون حسین تو. السلام اباعبدالله. أَرواحُ التی به فَنا... سلام الله ابداً! و بَقِیَ اللَّیلَ وَ النَّهار. جَعَلَ اللهُ آخرَ العَهدِ مِنی لَزیارَتِکَ.» السلام.
در حال بارگذاری نظرات...