فاطمه زهرا، وجود عینی قرآن
ما به چه مدل از فتنه گرفتار می شویم؟
آنچه تا ابد می ماند…
معجزه ای که تحقق نیافت
فتنه ی تقابل بین قرآن و کلام پیامبر اکرم
فتنه ضریب دادن به حرف درستی که کامل نباشد
گلهای که پیامبر در قیامت از قوم خود دارد
راه کار کمک به امام زمان در عصر حاضر
تحریف قرآن؛ هم اکنون در همین عصر
فرمول های قرآنی در مسائل کلی و جزئی
عوام جامعه، چه زمانی دچار اخلاقیات بد میشوند؟
معنای خواص جامعه
اصل تمرکز در کارفرهنگی
پاشنه آشیل حکومت جمهوری اسلامی
اگر سیکل تربیت سلیمانی ها ادامه پیدا کند…
چه چیز را باید داد زد و به چالش کشید؟!
محور حرکت اصلاحی و رشد ما، تربیت قرآنی است
شدت انس و عجین شدن با قرآن باید افزایش یابد
قرآن همان امام زمان است
نظام آموزشی- تربیتی فاطمه الزهرا
روضه شهادت حضرت زهرا از زبان فضه خادمه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا کلامی.
کلام بسیار مهمی از نبی اکرم، رسول اعظم، حضرت محمد مصطفی (ص) در روزهای پایانی عمر مبارکشان صادر شد که البته ماها همه بلدیم و همه شنیدهایم؛ ولی کمتر روی آن تحلیل صورت گرفته و جا دارد که کمی تأمل بکنیم. در مورد این کلام پیغمبر اکرم (ص)، حضرت فرمودند: "انی تارک فیکم الثقلین یا ثقل کتاب الله و عترتی، فان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابداً." البته در نسخههای مختلفی که منابع خود اهل سنت هم هست، طرق مختلفی نقل شده. برخی "اتبعتموها" گفتند، برخی "ان اخذتم بهما" گفتند. بعد فرمود: "انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض."
خب، این جمله، جمله بسیار استراتژیکی است. خیلی این عبارت، عبارت مهمی است و خیلی معنا دارد، خیلی معنا و جای بحث و بررسی مفصلی دارد. اگر همین جمله درست به آن توجه میشد، قضیه فدک و غصب فدک – حالا غصب خلافت که هیچ – غصب فدک و مظلومیت حضرت زهرا سلاماللهعلیها رقم نمیخورد. اینجا در این کلام پیامبر اکرم (ص)، فاطمه (س) را معادل قرآن گرفته است. سلاماللهعلیها فراتر از این است که در شأن او سوره نازل شده باشد، آیه نازل شده باشد، آیه تطهیر برای او باشد، سوره کوثر برای او باشد. خودش مساوی قرآن است، او خودش قرآن است، او ترجمه قرآن است، بالاتر از ترجمه قرآن است. وجود عینی قرآن است. قرآن وجود کتبی اوست. فاطمه زهرا (س) وقتی به لفظ بیاید، میشود قرآن؛ و الفاظ قرآن وقتی به عین بیاید، تحقق پیدا کند، میشود فاطمه زهرا (س).
مسئله عجیبی است. هر چقدر انسان تأمل میکند در قضایای صدر اسلام، خیلی بیشتر تعجب میکند. خیلی جای تأمل دارد و نشان میدهد که ما چه مدلی گرفتار میشویم؛ حالا چه شخصمان، چه جامعهمان. همین کلام را پیغمبر اکرم (ص) میخواستند یادداشت بکنند. میخواستند یادداشت بکنند بر روی کتف – کتف گوسفند – خود همین هم جنبه خاصی داشت در ساعات پایانی عمر مبارکشان. برخی از علما گفتهاند: "میدانید پیغمبر اکرم (ص) در تمام عمر مبارکشان چیزی ننوشتند، دستخطی از ایشان موجود نبود." امیرالمؤمنین (ع) چرا کتابت بلد بودند، پیامبر اکرم (ص) به حسب ظاهر کتابت بلد نبودند؛ چون درس نخوانده بودند، امی بودند و در تمام عمرشان هم چیزی ننوشته بودند. که از جنبههای اعجاز قرآن همین است دیگر؛ از کسی است که در عمرش چیزی نخوانده و ننوشته، کتاب و این حرفها مال اوست. نه چیزی خوانده، نه چیزی نوشته. نه سواد خواندن و نوشتن به حسب ظاهری دارد. پیامبر اکرم (ص) روز آخر یعنی بنا کرد اعجاز رقم بزند که بنویسد و در تاریخ بماند که پیغمبری که خواندن و نوشتن نمیدانست، یک جمله را نوشت. فرمود: "کتف و قلم بیاورید بنویسم، میخواهم بنویسم." اینها فهمیدند، دوزاریشان افتاد. چی میشود اگر نوشته شود؟ بمب صدا میکند. میمانَد، تا ابد میمانَد این جمله. همین کلام را هم میخواست بنویسد؛ چون فرمود: "چیزی بنویسم که به واسطه این جمله من "لن تضلوا بعدی"، کتاب الله و عترتی."
حالا به نظرتان چی گفته باشم خوب است؟ همه اینها را میدانیم، شنیدهایم، کمتر تحلیل میشود. برای اینکه کلام پیغمبر (ص) را به حاشیه ببرند، چی شد؟ این قضایا جزو واضحات تاریخ است. این دو تا قضیه که میخواهم عرض بکنم، همهتان هم بلد هستید. یک چیز جدیدی نمیخواهم بگویم. همین بیشتر آدم را میسوزاند. چی گفت آن آقا؟ توهینی کرد به پیغمبر اکرم (ص) که کاری نداریم: "ان هذه الرجل لیهجر." بگذریم. جمله مهمترش چی بود؟ "حسبنا کتاب الله. ما قرآن داریم." ما قرآن داریم! تقابل بین قرآن و پیغمبر (ص). تقابل بین قرآن و حرف پیغمبر (ص). "ما قرآن داریم، به هیچی نیاز نداریم، حتی به حرف پیغمبر (ص)." دو ماه بعد، همین آقا با رفیقش جلوی چشم مردم، این خبر مثل بمب پیچید. مردم همه باخبر شدند. همان اول هم گفتند: "آخ، چه جمله خوبی! راست میگوید دیگر. قرآن داریم دیگر. به کلام پیامبر (ص) چیکار داریم؟!"
دو ماه بعد، در خودروی فدکیه ؟ فاطمه زهرا (س)، پنجاه آیه از قرآن را میخواند و دائماً فرمود: "قرآن، قرآن، قرآن، قرآن، قرآن، قرآن، قرآن، مردم! قرآن دارید؟ مردم! قرآن چی میگوید؟" چی جواب داد؟ گفت: "سمعت رسول الله یقول. خودم از پیغمبر (ص) شنیدم این جور گفته بود: "انا معاشر الانبیاء نورث ؟." پیغمبر (ص) که ارث نمیگذارد." فاطمه زهرا (س) آمد فرمود: "قرآن چی میگوید؟" جواب آمد: "یک حدیث خبر واحد جعلی ؟ که فقط خودش شنیده." ای که حتی خودش هم نشنیده بود. دو ماه قبل چی گفتند؟ پیغمبر (ص) میخواست بنویسد با دست خودش، گفتند: "حسبنا کتاب الله." اینجا فاطمه زهرا (س) فرمود: "مگر نمیگویید حسبنا کتاب الله؟ خب، حسبنا کتاب الله. قرآن چی میگوید در مورد ارث؟" گفتند: "نه، ما روایت داریم." آدم یاد قضیه شترمرغ میافتد دیگر. بهش گفتند که پرواز کن: "من شترم." گفتند که خب، باشه سواری بده: "خب، من مرغم." آنجا میشود "حسبنا کتاب الله." اینجا میشود "سمعت رسول الله." مردم چه شکلی بازی میخورند! جفتش هم قشنگ است، جفتش هم درست است؛ ولی جفتش نصفه درست است. تناقض یعنی همین. مردم! پیچیده نیست. یک وقتی یک چیزی را برجسته میکنی، یک وقتی چیز دیگر را برجسته. کار سختی. امروز یکهو دست روی مطلبی که ظاهراً هم درست است، یک کمی هم درست است، هی ضریب میدهی، هی برجسته میکنی. این خیلی بحث دقیقی است. خیلی جای تأمل دارد. دو تا حرف، کاملاً متناقض. یکیش به روایتش کاری نداریم که روایتش جعلی بوده. دو تا حرف درست بود. یک جا به کتاب قرآن ارجاع میدهند، یک جا به پیغمبر (ص).
مسئله این است که این دو تا از هم جدا نیستند. کدام کتاب؟ "انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض." فرمود: "ما اصلاً قرآن جدا از عترت نداریم، عترت جدا از قرآن نداریم، فاطمه جدا از قرآن نداریم، قرآن جدا از فاطمه نداریم، قرآن جدا از علی (ع) نداریم." همان جور که پیغمبر (ص) اگر حرف بزند، "ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی." ؟ این هم نفس پیغمبر (ص). "انفسنا و انفسکم." ؟ کلام این هم وحی است. کلام این هم قرآن است. آنجا بین پیغمبر (ص) و قرآن فاصله انداختند. اینجا بین علی (ع) و قرآن فاصله انداختند. بعدش بین فاطمه (س) و قرآن فاصله انداختند. یکی است: "حسبنا کتاب الله." قرآن برای ما بس است. کدام کتاب الله؟ کدام قرآن؟ قرآنی که معادل پیغمبر (ص) است؟ چه جور میشود تو قرآن را روبروی پیغمبر (ص) قرار بدهی؟ قرآنی که میگوید: "و ما آتاکم الرسول فخذوه." اینها را دقت بفرمایید. این عرایضی که دارم عرض میکنم خدمتتان، خیلی مهم است. جمعبندی این چهار شبی که خدمتتان بودیم و انشاءالله نکته مهمی که ؟ روز شهادت بیبی باید به آن توجه کرد. "حسبنا کتاب الله." کدام کتاب الله؟ این جمله از آیتالله بهجت (ره) ؟ است. ایشان فرمودند که باید کدام کتاب الله را میگویی؟ کدام قرآن را میگویی؟ قرآنی که میگوید: "ما آتاکم الرسول فخذوه" ؟. قرآنی که میگوید هرچی پیغمبر (ص) گفت، گوش بدهید. "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول." ؟ قرآن دیگری ؟ است؟ از همین قرآن میگویی که همین قرآن میگوید هرچی پیغمبر (ص) گفت گوش بده. همین قرآن. همین قرآن میگوید: "ما صاحبکم به مجنون." ؟ و تو میگوید پشت قرآن وایسادی، داری قرآن را میزنی، پشت قرآن وایسادی، داری صاحب قرآن را میزنی، داری معادل قرآن را میزنی. اینهاست که عجیبش میکند، جالبش میکند.
بعد، مثال "قس علی هذا." فعله ؟ و تفعله ؟. میشود پشت امام خمینی وایساد، امام خمینی را زد. میشود پشت ولایت فقیه وایساد، ولایت فقیه را زد. میشود پشت امام حسین (ع) وایساد، امام حسین (ع) را زد. زیر چترش، زیر پوششاش. نکته کلیدی. فاطمه زهرا (س) با قرآن مساوی است، معادل است، یکی است. این خیلی نکته کلیدی است. لذا پیغمبر اکرم (ص) جملهای که از ایشان نقل شده در قرآن – این هم توجه داشته باشید مهم است – در قیامت یک گله از پیغمبر (ص) نقل شده، یک گله نقل شده. پیغمبر (ص) میفرماید که: "فرقان ؟ یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً." ؟ گله میکند پیغمبر (ص) در قیامت که قرآن نقل کرده. یعنی اصلاً مسئله حتمی است. یعنی ما خودمان را هم بکشیم اتفاق میافتد. تمام شده است، قطعی است. امت پیغمبر (ص) همچین کاری با این قرآن کردند و خواهند کرد. و خیلی هم نکته دارد، خیلی نکته دارد این آیه. اگر روی آن تحلیل بشود. قیامت گله میکند: "امت من، مردم من، قرآن را مهجور کردند، رها کردند، ول کردند." خب، چرا از اهل بیت (ع) چیزی نگفته؟ برای اینکه ما قرآن جدا از عترت نداریم، عترت جدا از قرآن نداریم. مهجوریت قرآن یعنی مهجوریت فاطمه (س). مهجوریت فاطمه (س) یعنی مهجوریت قرآن. توجه کردید؟ ما میگوییم مردم فاطمه (س) را رها کردند. نه، نصفه داریم میگوییم. مردم فاطمه (س) و قرآن را رها کردند. فاطمه (س) و قرآن را رها کردند. اگر حتی به قرآن پایبند بودند نمیتوانستند فاطمه (س) را ول کنند. راز تمرکز فاطمه زهرا (س) در خطبه فدکیه بر قرآن، ارجاع مردم به قرآن. از تو دل این نکتهای که عرض شد هزاران نکته در میآید.
الان چاره چیست؟ علاج چیست؟ آقا، هی بگوییم ۱۴۰۰ سال پیش این جور کردند، این طور کردند، خدا لعنتشان کند. شما الان میخواهید امیرالمؤمنین (ع) زمانت که امام زمان (عج) باشد، تنها نشود، خانهنشین نشود، به غربت نرود. راهش قرآن است. باید علم بشود. معارف قرآن باید علم بشود. معارف قرآن علم بشود، بقیه میروند به حاشیه. چون قرآن با علی (ع) یکی است. قرآن اگر آمد به صحنه، علی (ع) آمده به صحنه. علی (ع) از صحنه حذف میشود، یعنی قرآن حذف شده. این هم شعار ؟، حرف پوچ کشک ؟ که بگوییم قرآن هست، علی (ع) نیست. این تحریف است. این صورت قرآن، این عکس قرآن. آن "حسبنا کتاب الله" که گفتند قرآن دیگر داشت حرف میزد. بعد پیغمبر (ص) هم دوباره قرآن را علم ؟ کردند، گفتند: "هیچکس حق ندارد روایت نقل کند." ؟ آن هم اگر قرآن تحریف نشده بود. لذا فرمود که اینها تحریف ؟ کردند. کتاب الله را تحریف کردند یعنی همین. قرآن تفاوتش با کتابهای قبلی این است که آنها در الفاظشان هم دست میبردند. این در الفاظش نتوانستند دیگر دست ببرند. قرآن را عوض کردند، تحریف کردند یعنی قرآن یک چیز دیگر معرفی کردند. تحریف الان همین الان بین ماها هست. قرآن یک جور دیگر است، تو ذهن ما یک چیز دیگری است. یک کتاب سمبولیک، مقدس، خوب، حاشیهای. قرآن متن زندگی نیست. قرآن کتاب درسی نیست. قرآن کتاب فهم نیست. قرآن کتاب عمل نیست. اینها همش الانش هم که مطرح میشود، شعار است. بعد از این در بیاید. این قدر باید کاربردی و مصداقی شود. از این حالت باید در بیاید. باید بشود هزار تا فرمول. اگر شما با همسرت به اختلاف خوردی، میبینی آقا پنجاه تا فرمول قرآنی دارد حل میکند مسئله را. تو ارتباط با رفیقت، تو ارتباطات کاریات، تو مسائل سیاسی. ما الان تو کلان بزرگمان هنوز دچار چالش هستیم. بعضی از ابتدائیات قرآن. هنوز ما تهران جلسه بود، حالا بعضی دوستان از طریق فضای مجازی اینها پیگیری میکردند. بحثی داشتیم این چند وقت. گفتم آقا، خود طاغوت جا نیفتاده. طاغوت که جزو ابتدائیات دین است، اصلاً اول دین است: "و من یکفر به طاغوت و یومن بالله." ؟ طاغوت یعنی چی؟ طاغوت یعنی کی؟ این قدر این معارف گم و گور است. اینها زنده بشود، باید برگردد به صحنه جامعه. باید این چیکار کرد؟ اول هم خودمان باید این را زنده کنیم. ما میآییم ببینیم آقا، تو مدارس دبیرستان، خیابان بیحجاب میبینیم، تو مدارس مثلاً حرف زدنها را میبینیم، به درد میآید، عصبانی میشویم. خب، حالا مجالس عزاداری، هیئتها را که میبینیم، دلمان به درد نمیآید که قرآن اینجاها نیست، قرآن مهجور است؟ ریشه آن این است. اینجا اگر لبریز میشد، سرریز رضا ؟. برخی گفتند که عوام جامعه وقتی بد میشوند که خواص جامعه خوب نباشند. خواص جامعه اگر خوب باشند، عوام میآید. خواص یعنی کیا؟ آن جمعیت اثرگذار، جمعیت اثرگذار. آدمهایی که به هر نحوی، به هر کیفیتی اثرگذارند. از جهت مالی یا از جهت سیاسی. یا مدیرند یا آموزش دهنده. به هر کیفیتی. ما باید اول روی اینها هدفگذاری کنیم. لذا فاطمه زهرا (س) هم اول خواص را رفت دنبالش. خب، این خواص تعدادشان ؟ بدند. آن تعدادی که خوبند چقدر اثرگذارند؟ تعدادی که خوبند چقدر با شاخص ؟. خیلی بحث کلیدی است. این را بنده سالیان پیش به لطف امام رضا (ع) در یکی از این اردوهای دانشجویی روزیام شد، فهمیدم در مشهد که ما تو بسیاری از این کارهای فرهنگی سر کاریم. مدتها وقتمان را گذاشته بودیم ارتباطگیری با یک بد ؟، یک کفی ؟ از جامعه که نه اینوری شدنش خیلی خطری داشت، نه آنوری شدنش خیلی فایده. یک وقتی اینو فهمیدم. میرفتیم با این دانشجوها فوتبال بازی میکردیم، میکردیم ؟. سینما میرفتیم، اردو میرفتیم. دانشگاه خوبی هم بودند. یک وقتی فکر کردم بابا! این سیصد تا دانشجو همهشان تحت تأثیر پنجاه تا دانشجو هستند. پنجاه تا! من! این پنج تای اینوری را بتوانم حرفم را بهشان حالی کنم، پنجاه تا آنوری را بتوانم ساکت کنم، تمام است. تازه فهمیدم چقدر ما سر کاریم. از یک جایی روزیام شد توی اردوی مشهدی هم بود. یکی از دوستان که الان خودش مسئولین رده بالای یکی از حوزههای علمیه تهران، آن موقع دانشجو بود در دانشگاه امیرکبیر. این را گفتند: "باید روی صالح مصلح کار کرد." صالح زیاد است، آدم خوب زیاد است، نمازخوان زیاد است. آنی که قدرت دارد نمازخوان ایجاد کند، و فاسد مفسد، آنی که قدرت کاری بکند، نمازخوان به تردید بیفتد، بیشتر ؟. باید دست گذاشت. لذا فاطمه زهرا (س) اینور روی خواص کار کرد، آنور هم روی مفسد، او را به چالش کشید. البته جلوی عموم. رها کنیم عموم جامعه که ؟. به این معنی نیست که اینها را کلاً رها کنیم. نه، ارتباط داشت با آن ؟. باید حرف زد؛ ولی اصل تمرکز اینجاست. این نکته کلیدی.
چرا این را گفتم؟ تا وقتی خود ما، همین همین جمع ده، بیست، پنجاه، شصت، صد نفره ماها عمق پیدا نکنیم، ما حال و هوایمان، رنگمان عوض نشود، ماها قرآن متن زندگیمان نشود، این جریانسازی صورت نمیگیرد. جریانسازی صورت نمیگیرد. الان جا دارد بنده این را بیشتر توضیح بدهم؛ چون دوستان هم سؤالات پرسیدند. یک مختصری عرض بکنم. و بنده یک وقتی عرض کردم، گفتم آقا، همان شاید قبل آقای رئیسی بود، شاید اول آقای رئیسی بود، گفتم حالا ناامید نمیخواهیم کسی هم بکنیم، گفتم که خیلی امیدواری بنده ندارم به این دولت و تحول جدی در این دولت. برای اینکه میشناسم افرادی که قرار است به عنوان مدیران عالی توی این دولت استفاده بشوند. میدانم قدرت اینها را و میدانم عمق اینها را. ما چون یک وقتی توی گروه تلگرامی بودیم، صد و پنجاه نفر اینها بودند. خیلی از آن صد و پنجاه نفر، تعداد زیادیشان الان جزو مدیران و مسئولین هستند. نمیخواهم ذهن شما را خراب بکنم. عرض بنده انشاءالله جا بیفتد. نکتهای که میخواهم بگویم، آقا! این قدر ما تو این گروه که همه حزباللهی تیر بودند. هرکی ؟ مسئول یک جایی الان است. آن موقع که دولت دست اینها نبود. هرکدام از آنها در دولت خیلیهایشان مسئولیت دارند. این قدر که بیاخلاقی میکردند، بدترین برخوردها، به هم میپریدند. الان گاهی تو تلویزیون نگاه میکنم، خندهام میگیرد. حالا به خانوادهام چیزی نمیتوانم بگویم. نشسته دارد توضیح میدهد. سطح اخلاق تو را میدانیم، سطح فکر تو را میدانیم. حالا خودمان هم چیزی نمیگوییم.
عرض بنده که حالا تو بعضی جلسات به دوستانم عرض کردم. شما هزار تا رئیس جمهور هم عوض کنی، اصلاً آقا بلا تشبیه خاک به دهانم، آقای رئیسی برود، امیرالمؤمنین (ع) جایش بیاید، میخواهد با کی کار کند؟ انتخاب بکند. نمیتواند که دکمه بزند تولید کند. یکی حالا یکم تجربه بیشتر پیدا میکند، پنجاه تا شکم توسعه پیدا میکند میشود هفتاد تا، میشود یک نفر دیگر. مشکل این است. بله، شما مطالباتت را بکن، شما انتقادت را بکن، شما دادت را بزن. نباشد. انتقادت را بکن؛ ولی فکر نکنی حالا چیزی را حل میکند. چون اگر آمد یکی یک کاری بکند، آن اصلاح نشده، ساخته نشده، تزکیه نشده، عمق فکری ندارد، صلاحیت اعتقادی و اخلاقی و عملی ندارد. آدمهای خوبین دیگر. نماز میخوانند دیگر. یک خاطره برای دوستان تازگی گفتم که حالا دوست ندارم روز شهادت مشغول باشم. یکی از این مسئولین داشتیم جایی میرفتیم، چون میخواهم جزئیتر بگویم معلوم میشود کی بود. تو امامزاده وایسادیم. امامزادهای بود که نزدیک بود به یکی از مراکز خاص. تنها بودم وایسادم. بعد یکی پشت سر وایسا، اقتدا کنیم نماز جماعت بخوانم. بعد خدمت شما عرض کنم که نگاه کردم دیدم عه، فلان آقاست که الان جزو مثلاً مسئولین درجه یک الان است، تو دولت قبلی هم مثلاً بوده. بعد جالب بود. یک شوخی باهاش کردم که مثلاً مگر شما نمازخوانید ؟. بعد وایساد اقتدا کرد و با محافظش. بعد بعد نماز تمام شد. بعد نماز "ان الله به ملائکه" ؟ خواند و اینها. همه صلوات فرستادند. دوباره نماز دوم. الله اکبر. خوشم آمد. گفتم چه آدم خاکی باحالی. گفتم: "تو اگر آدم خوبی هستی، چطور تو دولت قبلی فلان مسئولیت را داشتی؟" دیدم شروع کرد از آن رئیس قبلی تعریف کردن. چه جور میشود آدم هم آدم روحانی باشد، هم آدم رئیسی باشد، تو جناح هر دو تا دست راستی باشد، هر دو تایشان هم خوبند. یعنی با شما مینشیند از این تعریف میکند، از آن تعریف میکند. تناقض. الان آدم تسمه تایم قاعدتاً باید پاره بکند. چون ایشان که آیتالله قتل عام بود، میخواست دیوار بکشد. به آن رأی دادند که دیوار نکشد. الان آن که خوب بود، مسئول خدمتگزار و مؤمن و چیزی بود، و ایشان هم که سید محرومین. نمیگویم این کار بد است ها، اتفاق خوبی است. استفاده از ظرفیت این آدم خوب است. میخواهم به شما بگویم آدم خوبهایمان اینهایند. این را میخواهم بگویم. نمیخواهم نقد و انتقاد به مسئولی بکنم که این را گذاشته استفاده کرده. آن، اتفاقاً دمش گرم که این کار را کرد. اتفاقاً یکی از ویژگیهای خوب این دولت است. اگر این نبود، الان این گسل مشکلات اجتماعی ما و این درگیریهای اجتماعی خیلی وسیعتر بود. سال ۸۸ آن تقابلی که ایجاد شد توی مناظرات، آن خیلی ایجاد کرد. با اینکه اصلاً تو بدنه مردم شکافی نبود. نه، خیلی مسائل معیشتی سطح وسیع مردم مطرح بود. مسائل اقتصادی این جور خیلی برجسته نبود. دعوای سیاسی بود. اصل دعوای سیاسی از آن مناظرات شروع شد و آن تقابلی که آن رئیس دولت ایجاد کرد با آن جناح مقابل. آنجا خیلی شکاف خورد. از آن بالا خیلی شکاف خورد. الان برعکس است. الان شکاف بین مردم است. شکاف هم جدی است. مسئله، مسئله معیشتی و اقتصادی است. یکم اگر آن بالا یک کمی اگر این شکاف را ببرد روی مسئولین، فعال کند، تحریک کند، حساس کند، جناح مقابل را فلهای حذف بکند با کمباین، تمام است. یعنی اینها فعال بشوند بیفتند که نظام را جمع کنند. الان که بعضیهایشان دستشان یک جای بنده ؟ دارند لگد میزنند. دستش هم کوتاه کنی که دیگر هیچی. خودش میآید سفره را جمع میکند. این اتفاق خیلی اتفاق خوبی است. الان بحث من اینش نیست. بحث من این است که شما الان مسئولتان اینهایند. این را میخواهی چیکار کنی؟ حرف این است. این عمق میخواهد. این تربیت میخواهد. کار میخواهد.
آقا، بنده خودم به خودم که نگاه میکنم، واقعاً دارم میگویم، اصلاً نه تعارف است، نه تواضع. واقعاً برای هیچکدام از پستها، مسئولیتها، گهگداری پیشنهادی، حرفی، چیزی هم هست، به خودم نگاه میکنم، میبینم اصلاً صلاحیت هیچکدامش را ندارم. از هیچ جهتی. نه اخلاقی، نه عملی. خیلی جنبه میخواهد. این همه پول زیر دستت، این همه امکانات، این همه آدم. هر شهری بروی پنجاه نفر بیایند دورت. آقای رئیس، آقای دکتر، حاج آقا، بهت ببندند. سوارت کنند، پیادهات کنند. جلو رسانهها، دوربین، میکروفون. هی هر جا میروی فلان. این خیلی اخلاص میخواهد. این خیلی تقوا میخواهد. این خیلی طهارت میخواهد. با همه اینها بنشینی فکر کنی، وقت بگذاری. کارشناس باشی. با کارشناسان حرف بزنی. مشغول عمل بشوی. دچار حاشیه نشوی. بعد خالصانه هم کار بکنی. بابا! اینجا که یوگوسلاوی که نیستش که. این حکومت جمهوری اسلامی است. بلد است انجام میدهد. حالا خدا را قبول ندارد. خدا را قبول ندارد. اینجا سطح اخلاص طرف کامل دخیل است تو اینکه آن کار چی در بیاید؟ میزان صبرش، تحملش. فرمود: "لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العمل." ؟ چشمش باید باز باشد، صبرش باید زیاد باشد. فحش خودش باید ملس باشد. خیلی باید بتواند تحمل کند. لذا بیست و پنج سال امیرالمؤمنین (ع) آدم ساخت. با این بیست و پنج سالی که آدم ساخته بود، پنج سال حکومت گرفت. ده تا آدم درست حسابی نداشت برای اداره حکومت. بیست و پنج سال خودش آدم ساخته بود. خیلی نکات مهمی است. و چیکار باید کرد؟ قرآن، قرآن، قرآن. منبع برای تغذیه اعتقادی، اخلاقی، عملی. انس با قرآن. معارف قرآن. الان تو این شهر آملی شما با این مفسرین بزرگی که آملی بودند. با این علمای بزرگ. توقع این است که آقا! الان اینجا آدم میآید. کفش ؟ دارم عرض میکنم. کمترینش را دارم میگویم. توقع این است که مثلاً آمدیم اینجا ببینیم آقا، پنجاه تا مسجد جلسات گرم قرآنی تفسیری تحلیلی تدبری دارند که این کمترین مرحلهاش است دیگر. در حد قرائت و اینهاست. بعد تو این پنجاه تا سه چهار تایشان رفتند وارد لایههای بعدی شدند. بالاخره این شهری است که این مفسر کبیر مال این شهر است. بسیاری از شاگردان ایشان مال این شهرند. الان خود ایشان حوزه دارد. فرزندان ایشان، شاگردان ایشان، تعداد زیادیشان این جایند. این تفسیر ایشان تا حد شهر خود ایشان دامنه ندارد که به اینجا رسیده باشد، که روی آن کار بشود، مطالعه بشود. اینها غربت قرآن، مشکلات ما اینهاست.
ببینید، عزیزان میپرسند آقا امید میشود داشت که مثلاً وضعیت کشور اصلاح بشود؟ بله، امید میشود داشت. با شاخص و آمار هم میشود حرف زد. نباشد شعار و حرف پوچ و رجزخوانی و این حرفها. برای اینکه شاخصهای خودش را دارد. از تولید وقتی حمایت بشود. کالا وقتی ارتقا پیدا کند. جنس ایرانی تقابل با جنس خارجی. بازار را بتواند قبضه بکند. این گردش اقتصادی به نحوی میشود که ارزش پول ملی را بالا میآورد. یکی از عواملش. خیلی هم سخت هم نیست. بعضیهایش. آنی که آدم را نگران میکند این نیست که ارزش پول ملی دارد میآید پایین. خیلی مهم است. خیلی خطرناک است. خیلی بد است؛ ولی یک چیز دیگر خطرناکتر است. این است که آدم میبیند سطح معارفی تو جامعه، تو سطح وسیعش، سطح عمیقی نیست. میرود تو دانشگاه میگوید آقا! نسل بعدی مدیران کیان؟ چقدر مملکت را بچرخاند؟ این دانشجویی که الان از اینجا دارد میآید بیرون، با این سیکلی ؟ که دارد میرود جلو، پنج سال دیگر مسئول است. ده سال دیگر وزیر، رئیس. این اصلاً شانههایش طاقت ندارد این بار را بلند کند. معلوم است از الان و کسی خودش را متولی نمیداند که این را تربیت کند. پاشنه آشیل این مملکت و این نظام این است. تو روند تربیتیاش مشکل جدی دارد. این نکته را دقت داشته باشید. خیلی مطالب، مطالب مهمی است. ساختار تربیتی و آموزشی مشکل دارد. ضعیف است. عمیق نیست. کسی را مسلح نمیکنند که توی سیکلی ؟، تو پنج سال، ده سال دیگر بتواند یک بار سنگینی را بردارد. این میشود که آدمهای ضعیف میآیند، آسیب هم میزنند یا میشکنند. دنیا بهش رو میکند، مغرور. پشت میکند، سر و صدا میکند. قدرت شخصیتی ندارد. شما عظمت حاج قاسم همش تو همین است. مارک ؟ پنجاه تا حاج قاسم سلیمانی داشتیم، اوضاعمان خیلی فرق میکرد.
ببینید، الان مسئله شما تو مسائل امنیتی خوردهریزه نیست. یک مثال اگر دقت بکنید، تمام حرف ما انشاءالله حل میشود. الان من و شما جمع نمیشویم بگوییم که آقا چرا مثلاً فلان جا مثلاً فلان مسئله امنیتی پیش آمده؟ تجهیزات فلان جا کم است؟ چرا مثلاً فلان پاسگاه سلاح کم دارد؟ اصلاً تا حالا برای شما سؤال پیش آمده؟ تا حالا با همچین مسئلهای مواجه شدید که یک پاسگاهی مثلاً سلاح کم دارد؟ یک جایی اصلاً سؤالش به جامعه رسیده است؟ یعنی دغدغه به جامعه رسیده است؟ اصلاً شما را تا حالا درگیر کرده؟ نه. چرا؟ بلکه خاطر شما جمع است. افرادی هستند، امین، موثق. مسائل را میدانند و میتوانند حل کنند و حل میکنند. غصه شما این است که آن آدمه سر جایش هست یا نیست. بعد حاج قاسم، آنی که الان نشسته قدرت این اداره را دارد یا ندارد. روشن است عرض بنده. ما دیگر درگیر مسائل جزئیش نمیشویم. جزئیاتش به ما چه. آدمه باید تربیت بشود. سیکل تربیت قاسم سلیمانی باشد. سلیمانیها وقتی باشند تو مسائل امنیتی هزار و یکی هم مشکل داریم و هست. این آدم ؟ را جمعش میکنند. الان بین من و شما ارز چالش است. مسکن چالش است. اجاره خانه چالش است. ماشین، خودرو هزار و یکی چالش داریم. این کار من و شما نیست. بنشینیم اینجا با همدیگر صحبت بکنیم تو خودروسازی و پنجاه تا قاسم سلیمانی بشوند، جمعش کند. بازار ارز، پنجاه تا قاسم سلیمانی جمعش کند. اگر ما تو بازار ارز پنجاه تا قاسم سلیمانی – نه، پنج تا قاسم سلیمانی – داشتیم، شما غصه داشتید الان تو بازار ارز؟ نسبت به خودرو، اگر چهار تا قاسم سلیمانی داشتیم، الان دغدغه داشتی؟ الان نسبت به پهپاد دغدغه دارید؟ دارید یا ندارید؟ پهپاد مهمتر است یا خودرو؟ خودرو که خیلی کشورها میسازند. پهپاد چند تا کشور میسازد؟ پهپاد که خیلی سختتر است. هم ساختش، هم نگه داشتنش، استفاده کردنش. مسئله من و شما نیست. آدمی سر جایش است، دارد کار میکند. آدمش باید تولید بشود. الان من و شما باید سؤالمان، زورمان اینجا باشد. متمرکز بشویم روی این. ما خودرو را به چالش میکشیم، دانشگاه را به چالش نمیکشیم. کیفیت پایین خودروهای داخلی هزار نفر داد میزنند. کیفیت پایین شعور دانشگاه شریف. هیچکس داد نمیزند. خطر این است. شما دانشگاه شریفت وقتی این باشد، تا پنجاه سال دیگر مملکتت آباد نمیشود. که همه دغدغه دانشجویی که انگشت وسطش را بیاید نشان بدهد که تو سلف با دوست دخترش بتواند ماست بخورد. اینجا ماستش را بخورد. اپلای شب ؟. اصلاً یک جوری که الان من این حرف را بزنم، من خودم را به کشتن دادم. بنده خودمو به کشتن دادم. این حرفهای ما تو خود بچههای شریف، دائم دانشگاه شریف، دانشگاه امیرکبیر، دانشگاه دیگر به آنها میشنوند صدای ما را. صوت ما را. فکر تو بازار خلوت بد و بیراه میگوییم. این باید بشود مطالبه عمومی، چالش عمومی. شما باید صدایت اینجا در بیاید. برای اینکه خودرو را، دانشگاه، صنعتت با این است. کیفیت آن ارزش پولی که بهش تولید میکنی باید ارتقا پیدا کند. تولید تهش بند به مهندس و دانشگاه و اینهاست دیگر. نمیشود که تو از ماشین بنالی، از آن عوامل تولید ماشین ننالی. از آن سیکلی که خروجیاش میشود ماشین ننالی. امام خمینی (ره) فرمود: "دانشگاه فاسد..." موشکی که بزنند تو سرت. یک مملکت و از بمب اتم ؟. تحویل ایشان این است. تو ذهنم. فرمود: "دانشگاه فاسد از بمب اتم خطرش بیشتر است." جمله از امام خمینی (ره). علائم و تهدید اتمی شده بودیم، چیکار میکردیم؟ تهدید میکردم: "با بمب اتم میزنیم." بعد میبینیم آقا، دانشگاهها وضعیتش، وضعیت دانشگاه لزوماً به بحث حجابش نیست ها. که مثلاً بگوییم آقا حجاب را درست کردیم حل شد. نه. عمق نیست. فکر نیست. مبنا نیست. فهم نیست. خب، برای اسلام را باید چیکار کرد؟ باید خودمان رشد بکنیم. از رشد ما سرریز، از رشد ما باید سرریز شود. محور این حرکت اصلاحی و رشد چیست؟ یک کلمه. باید جای دیگر مفصل توضیح بدهیم. بعد قرآنی بشویم. تربیت بر مبنای قرآن. فاطمه زهرا (س) یک خادم داشت. یک کنیز داشت به نام فضه نوبیه. همین یک جمله بس. این یادگاری امروزمان از مجلس عزا. گفتند: "فاطمه زهرا (س) با او که حرف میزد تو برخی از منابع، این فقط بهش قرآن میگفت." به هر مناسبتی قرآن یادش میرود. و این کسی بود که بیست سال بعد از فاطمه زهرا (س) زندگی کرد. عبارت این است. عبارتی که نقل شده در وصف ایشان در کتاب ریاحین الشریعه است. جاهای دیگر هم هست. گفتند که فضه ویژگیاش این بود. بیست سال صحبت کرد ولی چیزی جز قرآن نگفت. هر چی ازش میپرسیدند. آیا متحجر بشویم؟ ظاهرگرا بشویم؟ مثلاً توقع داشته باشیم بیاییم هی قرآن بخوانند؟ مثلاً بگوییم آقا چرا بنزین گران شد؟ عرض من نیست ها. این شدت انس و عجین شدن با قرآن. میگویند حضرت امام (ره) روزی یازده نوبت قرآن قرائت میکرد. میگویند دوران رهبریاش اصلاً تقریباً مطالعه غیر از قرآن نداشت. مگر روزنامه و یک سری مسائل ضروری و بولتنهایی که بهش میدادند و اینها. کتاب درسی، مطالعاتی، کتاب دینی اینها. میگویند اصلاً امام فقط قرآن میخواند. توجه نداریم. الان این جمله را تو دانشگاه اگر بگویم، میگویند پیش آمدهها. توی دانشگاه خیلی سال پیش شبیه این جمله را گفتم. توبیخ کردند ما را که شما توهین کردی به امام خمینی (ره). ذهنیتها نسبت به امام خمینی (ره) را خراب کردی. یعنی چی؟ "امام خمینی (ره) فقط قرآن میخواند؟ رهبر مملکت است!" بعد میگویی آقا: "روزی بیست ساعت در مورد علوم مدیریتی مطالعه داشت، در مورد فنون نظامی مطالعه." تو داری توهین میکنی به قرآن. این قدر سطح قرآن را پایین آوردی. بابا! قرآن همان امام زمان (عج) است. من روزی بیست ساعت امام خمینی (ره) شاگردی امام زمان (عج) را میکرد. این الان توهین به امام خمینی (ره) است یا بالا بردن امام خمینی (ره)؟ حالا بگویم روزی بیست ساعت انس با قرآن داشت. این چی؟ ولی ما چون قرآن را تحریف کردیم، قرآنمان از امام زمانمان جداست. ریشه همه قضایای سقیفه و فتنه فدک، و آنها همین بود که قرآن از اهل بیت (ع) جدا شد. همین یک جمله. روشن شد چی گفتم؟ عرض بنده قرآن این است. آیتالله بهجت (ره) رضوان الله علیه فرمود: "در محضر قرآن بودن یعنی در محضر امام زمان (عج) بودن." نگاه به او، نگاه به قرآن. نگاه به مصحف مساوی است با نگاه به چهره امام زمان (عج). هر چقدر علاقه ؟. گفتند آقا، دوست داریم امام زمان (عج) را ببینیم. ایشان فرمودند که معادل امام زمان (عج) هست. چقدر عاشقانه. همین نگاه ظاهری به قرآن. به خود بنده انشاءالله این تذکر بشود که تحولی پیدا بکنم. فاطمه زهرا (س) شاگرد تربیت کرد. مدرسه فاطمه زهرا (س) تو آن حدی که تو خانهاش داشت. حالا حسن و حسین (ع) میگوید معصوم بودند. نظام آموزشی و تربیتی فاطمه زهرا (س) در منزلش که با این فضه تربیت کرد، نظام قرآن یاد دادن به فضه، حافظه شخصیتی شد. کراماتی ازش نقل شده. مقاماتی برایش نقل شده. مقامات بلندی برایش نقل شد. مستجابالدعوه شده بود. علم کیمیا داشت. خیلی چیزها. در مورد تربیت قرآن، اصل حرف بود و فرمود: "از دنیای شما سه تا چیز میخواهم." زنده ماندنم را میخواهم برای سه تا چیز. یکیشان ؟ "تلاوت کتاب الله." زنده بمانم، انس با قرآن داشته باشم، به قرآن، قرآن تلاوت کنم. و دو "نظرم الی وجه رسول الله." ؟ چهره پیامبر (ص) را ببینم. و سه "الانفاق فی سبیل الله." ؟ در راه خدا خرج کنم. "تلاوت کتاب الله." خوب! امروز، روز شهادت. چند جملهای را از جناب فضه میخواهم تقدیمتان بکنم. یک روایت طولانی را مرحوم مجلسی در جلد ۴۳ بحار ؟ از صفحه ۱۷۴ به بعد نقل میکند. ورقت بن عبدالله ازدی میگوید که من در بیت الله الحرام بودم. آمده بودم برای طواف و اینها. در حین طواف دیدم که خانمی که حالا توصیفش میکند، دیدم یک کنیزی چهره نمکین دارد، کلام شیرینی دارد، دارد با یک بیان خیلی فصیح دعا میکند. میگوید: "اللهم رب الکعبه الحرام و الحافظه الکرام ؟ و زمزم و المقام و المشاعر العظام." ؟ با خدای متعال حرف میزند و دعا میکند: "اسئلک ان تحشرنی مع ساداتی." من را با سادات خودم، اهل بیت (ع) محشور کن. "و بناهم غر المهجر." ؟ با فرزندان بزرگوار هستم. شروع کرد از توصیف اهل بیت (ع) و اینها. گفتند ؟. بن عبدالله میگوید: "من گفتم احتمالاً کنیز اهل بیت (ع) باید باشد." پرسیدم: "من انت من موالیهم؟" ؟ تو کنیز این خانواده کی هستی؟ جواب داد: "انا فضه امه فاطمه الزهرا." ؟ فاطمه زهرا (س)، من فضه کنیز فاطمه زهرا (س). بعد میگوید: "بهش گفتم مرحبا بک و اهل ؟." شش هفت صفحه عرض بکنم به روضه برسم. عرض کردم که "برای من تعریف کن بعد از پیامبر (ص) بر فاطمه (س) چه گذشت." چندین صفحه توضیح داده. خیلی مفصل. یک ساعت و نیم شاید وقت لازم داشته باشد که بخواهم کامل بخوانم. توصیف میکند. میگوید که: "میگوید تا این را گفتم، فقط اولش را بگویم بعد یک جاهایی از متن کلام بزرگوار را بگویم." تا این رو گفتم که "به من بگو بعد از رحلت پیامبر (ص) بر فاطمه (س) چه گذشت." "فلما سمعت کلامی" ؟. تا این را شنیدی، حرف من را شنیدی "تقر عینها." ؟ دیدم بغضش ترکید. شروع کرد گریه کردن. "ثم ان تهبت نادبه." ؟ من را یاد مصیبتهایم انداختی "هیجت علیه حزن ساکنا." ؟ یک غم قدیمی را تو دلم زنده کردی. "اشجان فی فؤادی." ؟ جیگر من را سوزاندی، داغم را تازه کردی. شروع کرد از فاطمه (س) گفتن. گفت تمام روزگار فاطمه (س) بعد از رحلت پیامبر (ص) اشک، ناله بود. فریاد بود و غصه بود و درد بود. همین را مفصل توضیح میدهد حالات فاطمه زهرا (س) را تو این ایام و عبارات فاطمه زهرا (س) که خب بحث اگر بخواهم عرض بکنم تا میرسد جلوتر. میخواهم این برخی از عبارات را فقط خدمتتان عرض بکنم که روز شهادت انشاءالله دلمان مدینه باشد. این جمله معروفی که شنیدید که مردم مدینه آمدند گفتند: "ان شیوخ المدینه..." ؟ امیرالمؤمنین (ع) به فاطمه زهرا (س) فرمود که: "فاطمه جان! بزرگان مدینه آمدند به من گفتند که به تو بگویم 'عن تبکیانی ان تبکین اباک لیل او نهار.'" ؟ یک شب برای پدرت گریه کن یا روز گریه کن. اصل جواب شاید کمتر شنیده باشید. میخواهم بخوانم برایتان. فاطمه (س) چی جواب داد؟ عرض کرد: "یا اباالحسن ما اقل مکثی بین ؟." علی جان! غصه نخور. من خیلی نیستم. من دیگر دارم میروم. "ما اقرب مقیمی بین اظهرهم." ؟ خیلی زود از چشمشان غایب میشوم. "فوالله لا اسکت لیلا و لا نهارا." ؟ ولی به خدا نه شب آرام میشوم نه روز. لا اله الا الله. برسیم به قضایای امروز که امیرالمؤمنین (ع) را صدا کردند که بیا که کار فاطمه (س) تمام شد. عرض کردم برخی عبارتها را فقط میخواهم برایتان بخوانم چون وقت گرفته میشود. برخیهایش که کمتر شنیده شده. تا به امیرالمؤمنین (ع) خبر دادند. خیلی عجیب است. "فاقبل امیرالمومنین علیه السلام مصرعاً." ؟ دوید به سمت منزل. "حتی دخل علیها بها ملقات علی فراش." ؟ فاطمه (س) در بستر آرمیده. "و هو من قباطی مصر و هی تقبض یمینا و تمد شما." ؟ امیرالمؤمنین (ع) چه کرد؟ صحنه را توصیف کرد. اینها همش کلام فضه است برای توصیف چیزی که دیده. از آنجا میگوید. تا علی (ع) رسید دید فاطمه (س) در بستر است. دیدید دیگر، جسد را وقتی رویش را میپوشانند چه شکلی. تا این را دید "القی الردا عن عاتقه." ؟ عبا را پرت کرد. "و العمامه عن راسه." ؟ عمامهاش را هم از سرش پرت کرد. "و حل اضرار ؟." دکمههایش را کند، باز کرد. "اقبل حتی اخذ راسها." ؟ مستقیم رفت سر فاطمه (س) را گذاشت تو دامن. "ترکها فی حجره." ؟ و "نادها." ؟ صدا زد: "یا زهرا!" فلم تکلم. جواب نداد. صدا زد: "یا بنت محمد المصطفی!" فلم تکلم. جواب نداد. صدا زد: "یا بنت من حمل الزکاه فی طرف ردائه و بذلها علی فقرا." ؟ دختر آقایی که به فکر فقرا بود. یتیمنواز بود. "فلم تکلم." ؟ فناداها: "یا بنت من صلی بالملائکه فی السماء مثنی مثنی." ؟ دختر کسی که در آسمان با ملائکه نماز جماعت خواند. "فلم تکلمها." ؟ تیر آخر به امیرالمؤمنین (ع). "فناداها: یا فاطمه کلمینی یا ابن عمی." ؟ با من حرف بزن. من پسرعموتم. علی ابن ابیطالب (ع). "ففتحت عینها فی وجهه." ؟ ناگهان چشمهایش را باز کرد فاطمه (س) و "نظرت الیه." ؟ جانم. اگر اینها عین عبارت مجلسی در بحار نبود، نمیخواندم. باورش سخت است این عبارات. نگاه کرد فاطمه (س) در صورت علی (ع) و "بکت و بکی." ؟ هم نگاه کردند، گریه کردند. گفت: "ما الذی تجدینه عزیز من؟" ؟ حالت چطور است؟ "فانا ابن عمک." ؟ من پسرعموتم. من علیام. گفت: "یا ابن عم، انی اجد الموت." ؟ در آستانه مرگم علی جان. بعد وصیت کرد فاطمه (س). اینجا وصیت خیلی وضعیت عجیبی هم هست. خیلی اینجا حرف دارد. رد میشوم اینجا. کلماتی از فاطمه زهرا (س) هست که خیلی دلنشین بود اگر عرض میکردم. بریم یک کمی از چند ساعت دیگر برایتان بگویم و تحویل بدهم مجلس را. تمام شد کار. قرار شد که علی (ع) غسل بدهد و کفن بکنم. من ماندم. امیرالمؤمنین (ع) که بنا بود صدایی از کسی بلند نشود. این برایم سؤال است واقعاً. تو خلوت بعضی کارها را میشود بیسر و صدا انجام داد مثل غسل. ولی بعضی کارها سر و صدا دارد مثل کندن قبر. این صدای کلنگ، صدای تیشه دارد. نمیدانم امیرالمؤمنین (ع) چه جور بیسر و صدا قبر کند برای فاطمه (س). یک سؤال دیگر هم دارم. نمیدانم نماز وقتی خواند بر پیکر فاطمه (س). بلا تشبیه، بلا تشبیه. ایام سالگرد حاج قاسم یادتان است؟ نماز رهبر انقلاب بر پیکر حاج قاسم یادتان است؟ آن عبارتی که آقا خیلی گریه کرد کجا بود؟ "اللهم انا لا نعلم..." ؟ نمیدانم امیرالمؤمنین (ع) امشب به این جمله رسید چه جور گفت. عرضم را تمام کنم. اینش را میخواهم بگویم. این مهمش اینجا بود. وقتی که کارها را کرد امیرالمؤمنین (ع)، کفن کرد. همه کفنها را بست. خاص صورت را بپوشاند در کفن، کفن آخر مربوط به صورت. اینجا صدا زد: "یا ام کلثوم! یا زینب! یا سکینه! یا یا حسن! یا حسین!" با آن کلمه "حافظه" ؟ کار دارم. چون بقیهاش را که همه میدانید. بچههای فاطمه (س) را صدا زد. اینجایش مهم بود. "فذرم" ؟ صدا زد، فرمود: "حلموا تزودوا من امکم." ؟ بیایید با مادرتان خداحافظی کنیم. یعنی بفرست، بیا، مادرت خداحافظ. این معنا دارد. بگذار این را توضیح بدهم. عرضم را تمام کنم. این معنا دارد. اگر فقط حسن و حسین (ع) بود، نمیتوانستم این برداشت را بکنم؛ ولی وقتی اسم فضه آمده، معنی دارد. امشب من و تو را هم صدا میزند امیرالمؤمنین (ع). چون فضه آمد وسط، معلوم میشود این مادری که گفت، منظور مادر سلبی ؟ نیست. این همه آنهایی که بیتاب بودند، بیقرار بودند، امشب روی پا بند نبودند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "بیا با مادرت خداحافظی کن." ما هم هستیم دیگر. این قدر برایمان دعا کرده، این قدر برایمان است. امشب امیرالمؤمنین (ع) من و تو را هم صدا میزند. بیا با مادرت. ولی ولی همه بچهها را صدا زد. آمدند صورت را دیدند. دوباره همه را بیرون کرد. حالا میخواهد تو قبر بگذارد، دست تنها شده دیگر. حالا علی (ع) میخواهد تنها تو قبر بگذارد. لا اله الا الله. برخی گفتند که دو تا دست از قبر بیرون آمد. شبیه دست پیامبر (ص). ولی اصل کار اینجا بود. گفتند که امیرالمؤمنین (ع) با چه مصیبتی تنها بدن را کشید داخل قبر. رو به قبله کرد. دفن کرد. سنگ لحد را چید. این عین عبارت مقطع ؟ است: "فلما نفذ یده من التراب." ؟ از قبر آمد بیرون. دست خاکی است دیگر. من نمیدانم چه سری تو این است. فقط مقطع ؟ را برایتان نقل میکنم. حتماً آمد از قبر بیرون. میگوید: دستهایش را این جوری به هم زد. قبر را که تکاند، "حجم علیه الحزن." ؟ همه غم عالم به علی (ع). همانجا روی پا افتاد. گفت: دیگر میتوانم بلند شوم.
در حال بارگذاری نظرات...