عزت و آبروی مومن در گرو یک خصلت
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
جا دارد این حدیث قبلی را اول بخوانیم که شبیه به آن حدیث دیروز است.
«عَن ابی عبدالله علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جبرئیل اذنی فقال یا محمد اللهم صل علی محمد اشماشه فانک میت و احب ماشه فانک مفارقه و اعمل ماشه فانک ملاقیه شرف المومن باللیل و عزه کفه عن اعراض الناس.»
پیغمبر اکرم به جبرئیل فرمودند که مرا موعظه کن. عرض داشت: ای پیامبر، هرچه میخواهی زندگی کن که خواهی مرد؛ و هرچه را که میخواهی دوست بدار که از آن جدا خواهی شد؛ و هرچه را میخواهی عمل کن که با آن ملاقات خواهی کرد. بعد این عبارت دیروز را که عرض شد، اینجا در روایت خطاب کرد به رسولالله که شرف مؤمن نماز شب و عزت مؤمن خودداری اوست از آبروی مردم. اینجا تعبیر یکم تفاوت دارد: «شرف مؤمن نماز شب اوست و عزت مؤمن خودداری اوست از آبروی مردم.» ظهور «کفه عن اعراض الناس» یعنی «کف الاذی عن الناس»، عبارتی که مردم اذیت نرساند. اینجا «از آبروی مردم خودداری کن». عبارت، عبارت رسایی است؛ دیگر وقتی به پیغمبر اکرم اینجور گفته شود: «هرچی میخوای زندگی کن که آخر خواهی رفت و هرچی میخوای دوست بدار که رهایش خواهی کرد و هرچی میخوای عمل بکن باهاش ملاقات میکنی»، معلوم میشود که اینجا با کسی تعارف ندارد. اینکه بخواهند مراعات اسم و جایگاه و این حرفها باشد به هیچ وجه نیست. با احدالناسی رودربایستی، تعارف و مجامله و این جور حرفها را ندارد. خطکش دقیق حساب و کتابی که هست، نظم و قانونی که برقرار است که از عدالت خدای متعال هم هست، شامل همه میشود.
حالا اگر کسی زمینههایی را فراهم کرده باشد، بالاخره برای اینکه از الطاف خاص خدای متعال بهرهمند بشود، از عنایات خاص خدای متعال، توجهات خاص خدای متعال، عفو الهی، شفاعت الهی، آن حالا بحث دیگری است وگرنه اونی که رویه اصلی است و اینها همین است. لذا ما گفتیم «از خدا زیاد بخواهید که الهی آمنا به فضلک و لا طعمنا به عدلک». که با فضلش خدای متعال با ما برخورد بکند. اگر بخواهد با عدل برخورد بکند، خوب هیچی نمیماند. یعنی انسان عملی ندارد که بخواهد در برابر خدای متعال این را عرضه بکند و سرش بلند باشد با این عمل، چه خالی بکند که مثلاً ما چیزی داریم و بهواسطه این عمل بخواهیم شایستگی پیدا بکنیم برای عنایت و توجه. خود همین عمل هم اگر تازه عمل صالحی باشد، باز به عنایت الهی است، به لطف الهی است. خود او باید به داد برسد و خدا باید کمک بکند.
حالا این وسط اونی که عنایت خاص الهی را جلب میکند، همین دو تا چیز است که شرف مؤمن و عزت مؤمن میشود. یکی نماز شب اوست؛ در خلوت، اُنسی با خدای متعال داشتن. آن وقتی که عموم مردم غافلند، آن وقت توجهی داشتن. خب این مزیتی است. «هر جا که بود دری به شب بربندم، الا در دوست را که شب باز کند.» حاجی شیراز، جناب حافظ، تعبیر رسا و زیبایی دارند که خلاصه، تو روابط ظاهری مردم با همدیگر، شب این روابط تعطیل میشود. ولی تو رابطه با خدای متعال تازه شب است که وقت این ارتباط است. خلاصه اگر کسی میخواهد یک پیوند عمیقی از درون خودش با خدای متعال ایجاد بکند و رابطه گرم و محکمی داشته باشد، این وابسته به همان تهجد شب و خلوتهای نیمه شب و اینهاست.
و دومیش هم این است که انسان حریم مردم را نگه دارد. اگر میخواهد که خدای متعال حریمی برای او قائل باشد، خدای متعال به داد او برسد، توجهی به او داشته باشد، او هم توجه داشته باشد که حریم مردم پردهدری نکند، آبرویی نبرد که خدای متعال آبروی به این آدم بدهد، نزد خدا آبرویی داشته باشد.
حدیث بعد شبیه به همین حدیث است، حالا باز یکخرده تفنن در عبارت دارد. «جا جبرئیل علیه السلام الی النبی صلی الله علیه و آله و قال یا محمد اش ماشه فانک میت و احبب ما شئت فانک مفارقه و اعمل ما شئت فانک مجزی به و اعلم ان شرف الرجل قیام هو باللیل و عزه و استغناؤه عن الناس.» اینجا تعبیر یکخرده تفاوت میکند. جبرئیل میآید خدمت پیغمبر اکرم: «ای پیامبر، هرچی میخواهی زندگی کن که شما از دنیا خواهی رفت.» این نحوه تهدید است دیگر. یکی از معانی امر، تهدید است. تو بلاغت ۱۰ ۱۲ تا معنا گفتن برای امر، اینجا بوی تهدید ازش میآید. مثل اینکه به یکی بگویند که آقا اینجا دوربین مدار بسته است، هر کار دوست داری بکن. یک بابایی به بچهاش بگوید که هرجا دوست داری برو، با هرکی دوست داری دوست باش. ما که دیگه همدیگر رو میبینیم. بعداً همدیگر رو میبینیم. خب هرچی میخوای بگو مثلاً نه، همه رو حسابش رو دارم، بر فرض. یک نحوه تهدید است که یعنی انسان حواسش باشد، مراقبه داشته باشد نسبت به خودش. به پیامبر اکرم اینجور میگویند دیگر. «هر کاری، هر چقدر دوست داری زندگی کن، آخر میمیری؛ هرچی دوست داری محبوبت باشد، شما ازش آخر جدا میشوی؛ و هرچی هم میخواهی عمل کنی عمل کن، آخر جزایش را میبینی؛ و شرف مرد بدان که قیام او به شب است و عزت او بینیازی اوست از مردم.» تعبیر بینیازی دارد. عبارت یکم تفاوت میکند.
خوب، و حدیث آخر این باب را مرحوم صدوق به مناسبت در کنار این سه تا روایتی که شبیه به هم بود آوردند. ظاهرش این است که خیلی تناسب بین این روایات نیست ولی خب حالا ایشان یک دقتی توی این موضوع دارد. «حدثنا ابو ابراهیم ترجمانی از ابن سعید جرجانی، محشل بن سعید، از ضحاک، از ابن عباس، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اللهم صلی علیه.» خوب، خیلی حدیث، حدیث فوقالعادهای است. «اشراف امتی حملة القرآن و اصحاب اللیل.» اشراف امت من، به مناسبت شرف، که اون «شرف المومن صلاته باللیل» است، شرف انسان در نماز شب اوست. حالا اشراف امت کیان؟ شرافتمندان امت کیان؟ کسانی که در این امت از جایگاه ویژه برخوردارند، این جایگاه ویژه مال کیاست؟ مال «حملة القرآن»، حاملان قرآن. عمل، جمع «حامل» است، مثل «طلباء» که جمع «طالب» است؛ «کفره» که جمع «کافر» است. حاملان قرآن، کسانی که قرآن در سینه دارند.
حالا در مورد این حاملان قرآن که ما روایت عجیبی داریم، در باب قرائت قرآن و تلاوت قرآن و اینها میفرماید که اگر کسی بهش قرآن داده بشود و فکر کند که تو عالم کسی هست که بهتر از این چیزی دارد، یعنی کسی حالا حافظ قرآن باشد، انس با قرآن داشته باشد، تدبر در قرآن داشته باشد، بعد به خیالش بیاید که خب اون آقایی که فلان ثروت را دارد، فلان موقعیت را دارد، اون خیلی جایگاه خوبی دارد یا از ما بهتر است، «فقد اعظم حقیرا و حقر عظیما.» چیز کمی را، حقیری را بزرگ شمرده و چیز بزرگی را حقیر شمرده. اینی که دارد را حقیر شمرده، دیگری را عظیم شمرده. بله، عامل قرآن نیست. بله، در باطن. خلاصه این حاکی از این است که هیچی تو این عالم جایگاهش بالاتر از این نیست که انسان نور قرآن در سینه داشته باشد. لذا تو روایت فرمود که مؤمنان مثل زنبور هستند در بین پرندهها که خب پرندهها اینها را خیلی حقیر میشمارند. زنبور بین این همه پرنده، حالا از پرندههای کوچک مثل گنجشک، بلبل و اینها گرفته تا بروند پرندههای بزرگ، زنبور چیزی به حساب نمیآید. پیامبر اکرم فرمودند که اینها نمیدانند که توی این سینه این زنبور چیست. اگر میدانستند بهش امان نمیدادند. یعنی جایگاهش، پرنده کوچکی در ظاهر با یک حقیقتی در باطن. حالا آن عسلی که توپاطن (باطن) زنبور، که «فیه شفاء للناس»، این همه عجایب که حالا به مشهور از این عسل و چه و چه و چه. زنبور عسل خودش کسی است که به آیه قرآن وحی تلقی میکند از خدای متعال. «ابوها ربک الی النحل.» خیلی عجیب است. پرندهای که تلقی وحی میکند از خدای متعال. به دستور خدای متعال سیر و سلوک دارد. ببینید آیه را که اینها «ان اتخذی»، اتخاذ بکنید، «سبل ربک»، برو این راهها را بگیر. و خدای متعال هدایت میکند که به کدام سمت برو و چه کند و اینها. خلاصه این تو بین پرندهها این است: به ظاهر خیلی کمکوچک ولی در باطن آنقدر جایگاه. آن کسی هم که حامل قرآن است همیننحو است. به ظاهر خیلی خب جایگاهی نیست. آنی که برود یک تحصیلاتی داشته باشد، ثروتی بتواند به هم بزند، یک فعالیت اقتصادی خیلی شایان و نمایانی بدون انجام بدهد، قابل مقایسه نیست با کسی که مثلاً بگوید الان بین خودمان هم همین است دیگر. اگر مثلاً بگویند آقا شما درس چی میخوانی؟ بگویی من کلاس قرآن میروم. چه نگاهی دارند مردم! یکی از آقایان از علمای قم گفتند که بعضی شهرها به من میگویند که شما تو قم مشغول چه کاری هستید؟ کلاس چی میروی؟ درس چی میدهی؟ گفتم ما کلاس قرآن. با یک نگاهی به ما نگاه میکنند که اصلاً انگار دلشان میسوزد: آخر بنده خدا، اسم پیرزنهایی که مثلاً بیکارند و علافن، میروند کلاس قرآن! این همان مصداق «حقر عظیما و اعظم حقیرا» است. اشراف امت رسولالله حمله قرآن و اصحاب لیلاند؛ کسانی که بتوانند از این لیل استفاده بکنند.
حالا این را هم عرض بکنم یکخرده طولانی شد، اشکالی ندارد. بله. برنامه علامه تهرانی در کتاب شریف «امام شناسی» جلد چهاردهم باید باشد، به نظرم جلد چهاردهم. آنجا به مناسبت بحث علم غیب امام معصوم، یک داستان را نقل میکند. کتاب قابل استفاده است. نمیدانم اینجا هست یا نه. منزل داریم کتاب. بله، زیاد است. عرض کنم که میفهمند که «اخبار آیتالله بهجت از ضمیر مؤلف»؛ با این تیتر در نرمافزار تو سایت ایشان هم اگر تشریف ببرید کتابهایشان هست. و این داستان، نقل داستان عجیبی است. میفرمایند که ما، خب علامه تهرانی شخصیت فوقالعادهای است، از شاگردان خاص مرحوم علامه طباطبایی، از شاگردان مرحوم آقای حداد؛ حالا در وصف ایشان صحبت زیاد است. میفرماید که من عمل جراحی قلب داشتم و بعد از عمل جراحی به نحوی شد که حالا شب نتوانستم برای تهجد بیدار بشوم. یعنی وضعیتم اصلاً به نحوی نبود که بخواهم بلند بشوم و تهجد داشته باشم. یک شب و دو شب اینجور شد. در بیمارستان. بعدها دیگر مثلاً یکخرده حالمان بهتر شد و گذشت. مرحوم آیتالله بهجت تابستانها مشهد بودند. خب میروند عیادت مرحوم آیتالله علامه تهرانی. آقای تهرانی میفرماید که ما در منزل بودیم. ایشان تشریف آوردند و من بودم و آقازاده سید محمد صادق که پسر بزرگشان است. آیتالله بهجت تا وارد شدند خواستند بنشینند، فرمودند که بله در روایت شریف دارد که بله از امام عسکری علیهالسلام: «من الوصول الی الله سفر لا یدرک الا به امتطاء اللیل.» وصول الیالله سفری است که انسان بهش نمیرسد مگر اینکه از مرکب شب استفاده بکند، تهجد داشته باشد. ایشان گفتند خب ما تفأل به خیر زدیم که خب مثلاً ایشان آمدند یک حدیثی بخوانند و استفاده کنیم. بله، نشستند. دقایقی بودند و اینها. دوباره پا شدند بروند. فرمودند بله در روایت شریف دارد از امام عسکری: «الوصول الی الله سفر لا یدرک الا بها لک.» من دیگر آنجا مطمئن شدم به اینکه ایشان دارد به من می گوید. چون آقازاده را خبر داشتم که ایشان ازش نماز شب فوت نشود. آیتالله بهجت دارند به من اشاره میکنند که آقا این یکی دو شبی که خلاصه از دست رفت، نمیشود بدون بله. «هرکه سحر ندارد» به قول آقای حسنزاده آملی، «سحر باید» به معنای بیداری شب. «هرکه سحر ندارد از خود خبر ندارد.» خلاصه این بیداری شب کلید همه توفیقات و عنایات و برکات است، مخصوصاً اگر در خلوت باشد، با تاریکی باشد. از خود خبر ندارد.
در هر صورت خدای متعال انشاءالله توفیق بدهد و بتوانیم از این مرکب شب استفاده بکنیم. برکات عجیب و غریبی دارد دیگر. در وصف تهجد شب صحبت نمیکنیم. انشاءالله که توفیقش باشد. سؤال کرد که رسولالله من خواب میمانم، چهکار بکنم؟ حضرت: «قیدتک ذنوبک.» گناه دست و پایت را بسته. نمیگذارد که بله، سنگینی، سنگینی نمیتوانی بپری از جا برای عبادت خدا. انشاءالله که توفیق تهجد و شبزندهداری را به ما عنایت بکند. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...