تصویر سازی چهره ی ملکوتی شیطان
شیطان چشم باطنی را سرمه ی غفلت می کشد
“سفوف”شیطانی همان غضب است
اسامی با کلاس غضب!!!
حضرت موسی، غضب برای خدا داشت
بی خیالی و غضب نکردن برای خدا، معصیت است
سکوت در برابر غضب، نشانه ی عظمت
خاموش کننده های غضب
هر جا رحمت آید، شیطان برود
شیطان، مظهر لعنت الهی
غضب، تله ای شیطانی
نگاهی که هفتاد سال عبادت را حبط می کند
صحنه سازی شیطان برای عصبانی کردن
“لُعوق” شیطان همان دروغ است
اگر آتش غضب در دل آید، دیگر آتش محبت الهی در دل نیاید
شیطان در تمام ابعاد وجودی انسان در گردش است
لزوم پناه بردن به خدا از شر شیطان قبل خواب
با گرسنگی، راه نفوذ شیطان را تنگ کنید
نه چندان بخور که از دهانت بر آید نه چندان که از ضعف جانت در آید
آتش شهوت و غضب از شکم پُر بلند می شود
حوزه ی کاری شیطان در عالم زمین است
فاصله گرفتن از دنیا سبب دوری از دسترسی شیطان می شود
معایب فرهنگ اشرافی
در برابر اولیای الهی شیطان مشتش باز است
شیطان هزار چهره دارد
شیطان ذاتش فریب است
اعتماد به نفس و خود شیفتگی، دامی شیطانی
نشانه های خود شیفتگی
خطر خلوت با نا محرم
موانع شیطان برای صدقه ندادن
با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، و عجل فرجه و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در روایات ما، وقتی که شیطان و مسائل مربوط به شیطان را بیان میکنند، گاهی از یک ادبیات خاصی استفاده میکنند. در این ادبیات، تصویرسازی نسبت به شیطان صورت میگیرد. البته این تصویرسازی لزوماً به آن معنا نیست که صرفاً فقط میخواهیم تصویر بسازیم و این واقعیت ندارد. نه، چهره باطنی و ملکوتی شیطان در عالَمِ بالاتر، در عالَمِ مثال، در عالَمِ برزخ، همین چهره است. این کلماتی که میگویند حاکی از یک واقعیتی در مورد شیطان است. خود شیطان در صورتهای فراوانی ظهور میکند. مسائل مربوط به شیطان هم ابعاد فراوانی دارد.
مرحوم علامه طباطبایی بحث تمثل شیطان را که مطرح میکنند، در رساله «الشیطان» مطالبی میفرمایند و روایاتی را ذکر میکنند. روایات بسیار مهمی و قابل توجهی که نشان میدهد شیطان به چه نحوی ظاهر میشود و در واقع صورت ملکوتی که مربوط به او هست، چگونه است. ایشان چند تا روایت را بیان میکنند که ما هم این روایات را میخوانیم تا انشاءالله در ادامه بحث، نکات بیشتری را مطرح کنیم.
روایت اول از امام رضا (علیه السلام) است و این حدیث به قول معروف «سلسلة الذهب» است که از پدرانشان نقل میکنند تا امیرالمومنین (علیه السلام). خب، اینها خیلی جای دقت دارد؛ هم از جهت علمی مطلب دارد و هم موجبات توجه را فراهم میآورد. میفرماید: «فأما کهله فنون.» یک سرمهای شیطان به چشم ما میکِشد؛ چشم باطنی ما. این سرمهای که میکِشد، خوابآلودگی و خواب رفتگی و اینهاست. هر وقت هر کسی خوابید، شیطان این کار را میکند.
حالت غفلت که حالا توی جلساتی که قبلاً داشتیم، این را تأکید داشتیم که شیطان متمرکز بر غفلت است. خوابی که در یک وقتی که انسان باید توجه داشته باشد، ذکری دارد میگوید، در سخنرانی، سر کلاس، توی حرم زیارت میرود؛ میبیند دست خودش نیست، یک حالت خوابآلودگی میآید. این القایی از جانب شیطان است و گفتهاند این سرمه شیطان است. خب، سرمه چیزی است که به چشم میکشند دیگر. گویی که این چشم از جانب شیطان یک سرمهای دارد به آن کشیده میشود.
«و اما صفوفه...» خب، «صفوف» کلمهای است که زیاد استفاده میکنیم. تا این صدا تمام بشود، صلواتی بفرستید: اللهم صل علی محمد و آل محمد. «صفوف» را دیدهاید؟ حالا در کلماتی که خودمان استفاده میکنیم هم هست: این داروهایی که له میکنند، میکوبند. شاید شما لیسک خشکی که توی دهان میریزید، به این میگویند «صفوف». شیطان «صفوف» دارد، توی دهان ما «صفوف» میریزد. «صفوف»اش: غضب، عصبانیت. «صفوفی» از جانب شیطان. انگار توی کام ما یک چیز تلخ و خشکی دارد میریزد و یکهو حالمان عوض میشود.
خب، ممکن است سؤال کنند که آقا! شیطان این کارها را با ما میکند؟ پس از جانب شیطان اینقدر تصرف میتواند بکند؟ بله. کسی اگر از دسترس شیطان خارج شد، خب طبعاً دیگر اینجور قضایا برایش پیش نمیآید؛ ولی وقتی که هنوز از دسترس شیطان خارج نشده، این آسیبها از جانب شیطان هست. اینها را اهل بیت دارند میفرمایند که ما حواسمان جمع باشد. بدانید این خیلی وقتها ما این عصبانیتها را حمل میکنیم به اینکه بالاخره آدم جوش میآورد دیگر. خیلی از اینها را با یک چهار تا عنوان تمیز، شیک و مجلسی، صافش میکنیم. میگوییم من عصبیمزاج هستم! حلش میکنیم. مزاج اعصاب ندارم! خیر. کلمه باکلاسی است: اعصاب، پرستیژ، اعصاب ندارم، خیلی آدم بی اعصابی هستم! کلمه روانی است دیگر، خیلی مودبانهاش: ولی هیچکس آدم روانی معرفی نمیکند، بی اعصاب واژه قشنگی است.
واژه رضا شاه شب رفته بود آنجا بخوابد و جا نبود و اینها. شنیدهاید؟ معروف است دیگر. جا اینجا نیست. گفته بودند که ارباب، پشهای جایی هست؟ طویله! نه، اسمش را نگویید، خودش را بیاورید. بعد رفته بود، بعد خواسته بود بخوابد و چیزی نداری روم بیندازی؟ گفته ارباب چیز خاصی ندارم غیر از پالان خر! گفته بود: اسمش را نیار، خودش را بیار. حالا خیلی وقتها قضایا این شکلی است برای ماها که اسمش را نیار، خودش را بیاور. این اسمش یکجوری است دیگر، مثلاً اعصاب و اینها. غیبت بی اعصابی و ضعف اعصاب و اینها، خیلی کلمات باکلاس است.
مرحومه ضعف اعصابشان کمی رفع اعصاب دارد. نه آقا! ایشان یک کمی روانی تشریف دارد. نه، آخر توی فضاهای... فضایی ندارد. آدم مؤمن توی هر فضایی باشد، آیا از اهل بیت که بیشتر مصیبت ندیدند؟ از امام سجاد و زینب کبری (سلام الله علیها). اگر قرار باشد آدم با این چیزها بی اعصاب بشود، سیم آخر بکشد. مؤمن که فرمود پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اگر راضی بشود، از حق خارج نمیشود، وارد باطل نمیشود. اگر هم عصبانی بشود، از حق خارج نمیشود.» عصبانیت که نباید انسان را از حق خارج بکند.
بله، البته آدم یک وقتهایی جوش میآید. اصل عصبانیت هم چیز بدی نیست یک غضبی. خدای متعال از حضرت موسی (علیه السلام) در قرآن نقل کرده: ریشهای برادر، حضرت هارون را گرفته کشیده و موهایش را هم گرفته کشیده. یک جای دیگر هم که با مشت زده توی سینه یکی و طرف را فرستاده سینه قبرستان. خلاصه! حضرت موسی معروف است: «موسی شدید الغضب». خیلی حساس است.
همچین دست بزن داشت تمیز، ولی همهاش برای خدا. خیلی چیز خوبیست. عصبانیت این شکلی که آدم غضب. اصلاً باید غضب بکند. گفت قوم شعیب را خدای متعال عذاب کرد. صد هزار تا بودند. چهل هزار تا گناهکار بودند. ملائکه میخواستند بیایند برای عذاب، گفتند خب خدایا! بریم ۴۰ هزار تا را بزنیم. فرمودند کل قومش. گفتند که خب این کل قومش که ۱۰۰ هزار نفر هستند، ۶۰ هزار تایشان خوباند! روایت ۶۰ هزار تای دیگر را برای چی باید بزنیم؟ فرمود برای اینکه به خاطر من غضب نکردند.
گناه میشود عین خیال. برای خودش غضب میکند. بله، کارت سوختش مثلاً گم بشود، نمیدانم کارت ملیاش و نمیدانم اجارهخانه و فلان و بابت اینها خوب داغ میکند. وصیت و گناه، حلال و حرام و حق و باطل، عین خیال. بالاخره آدمها آزادند، سلیقه. باید احترام گذاشت ولی باکلاس میشود. یکی از بزرگترین گناهان همین بیخیالی و بیتفاوتی و برای خدا غضب نکردن است. پس این غضبی که «صفوف شیطان» است، این غضبهای بیخود و الکی، توی زندگیهای حواسمان باید جمع بشود. این از ما نیست، این از یک جای دیگر دارد شانتاژ میشود دیگر، دارد تحریک میشود. یکی دیگر است توی این فضاهای زندگیمان و هی میدمَد.
یکی [شیطان] در این قضایا، خیلیهایش هم با سکوت و اینجور مسائل حل میشود. یعنی خیلی وقتها ما فکر میکنیم اگر سکوت کنیم، یعنی باختیم مثلاً. یعنی فکر میکند من کم آوردم. نه، عظمت آدم اینجور وقتها فهمیده میشود. آدم سکوتش عظمت خودش را به بار میآورد. معمولاً در غضبها، در عصبانیتها، کارهایی که میکنیم، بعداً پشیمان میشویم. پشیمان هم که نشویم، لااقل میفهمیم خرابکاری کردیم. بعضی وقتها آدم اینقدر قلدر است که پشیمان آنجوری هم نمیشود، ولی خودش میفهمد که حالا میشد یک جور دیگر برخورد کنم. هنوز هم بادی دارد. معمولاً آدم در غضب تصمیم درست نمیگیرد. این از یک جای دیگری است. شیطان آدم را به چنگ میگیرد یک جاهایی، یک جاهای خاصی است: بزنگاهها.
در روایت دارد که موقع غضب یک تحرکی داشته باشید. مثلاً اگر ایستاده هستید، بنشینید. روایت عجیبی هم در این زمینه داریم، توضیح میدهد چرا بنشینید. بر روی زمین آثار خاصی [دارد]. شیاطین یکهو بر اثر نشستن، یک آسیبی بهشان وارد... عرض نمیکنم دیگر در این جلسه. یا میفرماید اگر عصبانی شدی به رحمت، اگر نزدیکی، دستش را بگیر، تماس بدنی باهاش پیدا کن. این آتش را میخواباند: رحم. این رحمتی که بین شما دو تا هست. رحم را برای همین میگرداند بین اینها رحمتی هست. در عصبانیت با برادرت، با خواهرت، با پسرخالهات، اینها دستش را بگیر. البته در آن عصبانیت معمولاً دستش را بگیری یک بلایی سرش میآورد. باید یکجوری باشد که آدم یک تماس عاطفهآمیزی با بچهات مثلاً ما معمولاً تماس پیدا میکنیم، دست میرود توی گوش! اولین تماسی که برقرار میشود همین. بعد از اینکه این تماس بدنی، رحمت را میآورد، اینها آن بحثهایی است که عرض میکردم باید مقدمات علمی بحث حل بشود و برویم جلو، ابعاد قضیه شکافته بشود و میبینید عجایبی در مسئله دیده میشود. همین است. هر جا که رحمت آمد، دیگر شیطان…
شیطان مظهر لعنت الهی است. هم خودش رجیم است، رجم شده، هم لعن شده و هم کارش این است که ما را بیندازد توی دایره لعن الهی. دعا میپَرَد، پرت میشویم توی لعنت. راه نجات از شیطان چیست؟ افتادن توی رحمت الهی. غضب یکی از آن تلههای حسابی شیطان... سلام علیکم و یک صلواتی بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجه.
حاج آقا اجازه میفرمایید، ببخشید. [این ارتباط عاطفی] توی غضب شیطان هی میخواهد بدمَد، به شدت رابطه عجیب و غریبی هم داریم اینجا، توی اینکه شیطان چهکار میکند توی غضب. یک جنبهای از شیطان، گمره است، یک گوله آتش است، یکهو میاندازد توی وجودت. بعد بعضی وقتها یک گوله آتشی که میافتد، میسوزانَد، تا سالها میسوزانَد، توی اعماق که میسوزانَد، ابعاد چیزهایی را از آدم میگیرد و از بین میبَرَد. گاهی یک غضب ناحق، عنایاتی را از آدم، یک غضب ناحق برکاتی را از آدم گرفته میشود. یک باب مفصلی در مورد غضب نمیخواهم الان بحث بکنم.
گاهی یک غضب ناحق نسبت به والدین و اینها باشد که دیگر اصلاً هیچی، داستان دیگری است. یک نگاه تند. فرمود: «ولو کانا ظالمین.» نگاه با تندی به پدر و مادر میکند. پدر و مادری که ظالماند. فقط هم نگاه میکند، حرف نمیزند، اخم میکند به پدر و مادر. پدر و مادر بهش ظلم کردند. فرمود ۷۰ سال عبادتش حبط شد. حرف هم نمیزند. پدر و مادر هم ظالم هستند. ۷۰ سال عبادتش حبط. آتیش است دیگر. او [شیطان] هم دنبال همین است. یک آتشی میاندازد، هرچی بوستان و گلستان برای خودت درست کرده بودی، شیطان دائماً دارد آتش پرت میکند. زمینهسازی میکند، داستان، سناریو. این را برمیدارد میآورد، قضایایی درست میکند، شما را تحریک میکند. معروف است که آن پیغمبر خدا را خواستند تحریک بکنند. داستانش مفصل است: عصبانی بشود.
اگر مواردی بوده که شیطان تجسم پیدا کرده... حالا مرحوم شهید عسکری در کتاب «استعاذه» این داستان را نقل میکند. کتاب «استعاذه» از آن کتابهای فوقالعاده است. کتابهای خواندنی است. آنجا میفرماید که اینها جمع شدند، گفتند که این ولی خدا را چهکارش کنیم؟ شیطان، ابلیس عصبانی بود، و داد میزد سر شیاطین: «چهمرگتان، هیچ غلطی نمیکنید، نمیگیریدش؟» گفتند آقا چهکارش کنیم؟ گفت: «گفت: عصبانیاش کنید.» کلی داستان واسش درست کردند. ساعت خوابش را، گرسنه و تشنه، و توی آفتاب و اینها، که سه روز اینها هی بیدار کردند، سر ساعت خواب نتواند درست بخوابد و یک کاری میکردند که نتواند غذا بخورد. بعد هی دور و برش هم تحریک و اینها. روز سوم، گرسنه و تشنه و سه روز نخوابیده و اینها، ورداشتند بردند توی بیابان، زیر آفتاب، سر ظهر. شروع کردند هی باهاش پرخاش کردن و فحش دادن و داد و بیداد کردن و اینها. گفتند الان یک داد میزند، تمام میشود. این هم در آن حالت افتاد به استغاثه و داد زدن سر شیاطین: استغاثه به خدا. خدایا! به دادم برس از دست اینها. اینها دیگر در رفتند، گفتند ما دیگر نمیتوانیم کاری کنیم. روز سوم خیلی جالب و عجیبی است. صحنهسازی عصبانی بکند.
فحش میدهد فلان. قشنگ برایش محسوس است. یک قضایایی پیش میآید دیگر. جلساتی توی برنامهها، توی کارهای مشخص، این شیطان آنتِریک کرده، آورده، فلان برنامه را خراب کرده، فلان جلسه. فلانی را دلسرد کند. در بعضیها مسلطتر است. بعضیها دریافتهای شیطانیشان قویتر است. این هم روایاتی دارد و نمیخواهم واردش بشوم؛ چون بحث مفصلی است. معمولاً زودتر تحریک کند. روایت داریم بعضیها هستند زودتر تحریک میشوند به واسطه آنها. آنها که تحریک میشوند مثلاً عصبانی میشوند یا هیجانی، شما را هم میتوانند بزنند. عصبانی میشود، داغ میشود، جوش میآید. این هم صفوف شیطان.
و اما یک داروی خشک صفوف داشتیم. یک داروی لیسیدنی هم دارد به اسم لحوق. و خیلی جالب است دیگر. توی صفوف، یک چیزی است که میدهند خشک. من این مثلاً برای این است که طرف را مداوا کنند. حالا این مداوا مداوایی است که در واقع طرف را بتوانند برگردانند به همین سمت، همین زندگی: درمان. یعنی شیطان هم میخواهد ما را درمان کند، درمان به سمت خودش. چیزهایی توی کام ما بریزد که ما را سمت خودش کند. یک صفوف داشت که خشک بود، غضب بود. یک لحوق دارد که لیسیدنی است: چرب، خوردنی و شیرین، و همچین باب میل. «فالکذب». دروغ میافتد توی دهان آدم. زبان چرب هم هست دیگر. دروغ قشنگ مزه میدهد. آدم... کار آدم راه میافتد، سوار میشود، شکار میکند. یکی از نامهای جدی شیطان دروغ است.
در این زمینه زیاد داریم. عرض من این بخشهایی است که مربوط به کلام مرحوم علامه طباطبایی و روایات است. روایت دیگری که شروع میکند همین بحث غضب است. ایشان میفرماید اینها همهاش تمثلات غضب است: «جمرات من الشیطان»؛ تکه آتش است. «توقد فی قلب ابن آدم»؛ این [شیطان] میاندازد این آتش را توی دل آدمیزاد. این آتشها که میآید، دیگر آن آتش محبت الهی توی دل انسان نمیآید. بعد مشغول میکند آدم را.
همه گوش و گوش [آدم به آن است]. آدم از یکی نفرت دارد، عصبانی است. همه هوش و حواسش انتقام، انتقام گرفتن. هزینه! همه حواسش به این است که این چهکار کرد؟ این چی گفت؟ این کجا رفت؟ بزنم حالش را بگیرم، فیتش کنم. و کلی رذیله اینجا، حسادت و تکبر و مفاخره و چه و چه، اینجا وسط میآید. آدم وقتی تحریک شد و نسبت به یک چیزی غضب پیدا کرد، غضب نابجا، این دیگر شیطان کلی میتواند [تصرّف کند].
بعد از اینکه روایت بعدی میفرماید که از پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) است: «إن الشیطان یجری من ابن آدم مجرى الدم.» شیطان برای آدمیزاد مثل خون در گردش است، در گردش! در تمام انسان، شیطان هم در تمام حوزه وجودی انسان، در تمام ابعاد وجودی انسان، قفل نیست برایش. در غضب، شهوت، افکار، خیالات، خوابت، بیداریات. آن خود داستان خواب که شیاطین در خواب چهبسا داستانی سر ما درمیآورند، آن یک بحث دیگر است، دعایی که دارد برای اینکه انسان در خوابهای بد نبیند، غذای این شکلی نشود. دعایش این است که من خدایا به تو پناه میبرم که شیطان با من بازی کند. بعضیها را در خواب شیطان میآید اینجور گرفتار میکند. در بیداری همینطور. خب، شیطان پس جاری است.
خب، حالا چهکارش کنیم؟ خیلی اینها دستورات عجیبی است. اهل بیت (علیهم السلام) به ما یاد دادند. هر کدامش یک دریایی است از معارف. فرمود: «فضیقوا مجاریه بالجوع.» راهش را ببندید. مجرای او را ببندید. تنگ کنید راه نفوذ و راه ورودش را. ببندید با گرسنگی. ببند. سیری یکی از آن نقاط بسیار بسیار بسیار بسیار [مهم] است برای شیطان.
آقا، یعنی سیر نشویم؟ نه، «ندان خور کز دهانت برآید نه چندان کز جانت برآید.» کی گفته این را؟ سعدی! «نه چندان بخور که از دهانت برآید، ضعف» میگوید. نه چندان کز ضعف جانت. من آنقدر آدم نخورد که ضعیف باشد چشمهایش خمار. همهاش بخورد که این حالت سیری طغیان. فرمود: «ما ملأ آدمی وعاء شرا من بطنه.» از پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) آدمیزاد هیچ ظرفی را پر نکرده که بدتر از ظرف شکمش باشد. وقتی پر میشود، ولی دیگر قلقل میکند، میجوشد. این جوشش میشود شهوت و غضب. شهوت و غضب آتشش از شکم بلند میشود. بسیار کلیدی و مهم! از شکم پر.
حالا یکی ماه رمضان گرسنگی بیشتر عصبی میشویم، گرسنه باشی عصبی. این در مورد کسی است که توی چنگ شیطان نرفته و اینها واسش این رذائل ملکه نشده است. برای درمان، مسیر دیگری دارد. به این معنا نیستش که آقا روزه بگیری عصبی باشی، به مردم بپری. همان بهتر که روزه نگیری! بعضیها خوب، دست به فتواشان مشالا خیلی خوب است، راحت جهنم میخرند برای حماقت. روزه نگیری بهتر است! از کجا درآوردی؟ بعد مگر مشکل با این حل میشود؟ اصلاً این طغیان برای این آدم ملکه شده. بله، این راهش است. فقط همان گرسنگی است. ولی با یک روز دو روز درست نمیشود. این گرسنگیهای طولانیمدت لازم است تا آرام آرام این طغیانش بخوابد، همچین بشکند. به تعبیر امیرالمومنین (علیه السلام) از سلطنت شکمش خارج میشود. شکم هم سلطنت دارد، ولایت دارد. اگر شکم سلطان آدم شد، دیگر پدر آدم را درمیآورد. حلال و حرام، خوشمزه است و خوش طعم و کیف و حال و عشق و اینها. سواری میآورد برای شیطان. فرمود اگر میخواهی راهش را ببندی، چهکار کن؟ گرسنگی.
حالا بالاخره اینها همهاش یک زمینههایی در آدم لازم دارد. بله، شیطان از راه چشم، از راه افکار، خیالات، از راه اینها ورود پیدا میکند. ولی هر چقدر انسان، ببینید حوزه کار شیطان توی این عالم، زمین، ماده، عالم خاک، اینجا دنیا. هر چقدر انسان از فضای دنیا فاصله بگیرد، از دست شیطان دور میشود. هرچه سنگین بشود، اینجاییتر بشود، بیشتر توی مشکل شیطان. این حیوانهایی که بلانسبت چابکاند، پرندههایی که چابکاند، بار اضافی ندارد، وزن اضافی ندارد. به محض اینکه احساس خطر کند، میپرد. ده! ولی آن پرندهای که سنگین باشد، حیوانی که سنگین باشد، تا بخواهد بیاید بدود، راه بیفتد، این را شکارچیها شکارش کردند. قرآن میفرماید سعی کنید سبک باشید: «أثاقلتم إلی الأرض.» شما سنگین! پرخوری سنگینی میآورد. قشنگ آدم این را احساس بکند در خودش که سنگین شده، اینجایی شده. خیلی دلش سیاه شده. بعضی چیزها آدم را حال و هوایش را عوض میکند. کم خوردن این شکلی است. یاد مرگ، قبرستان این شکلی است. حال و هوایش کمکم عوض میشود.
هرچه این جاییتر میشود، بیشتر حرص میزند. هرچه بیشتر میخورد، بیشتر میخواهد. ما میگوییم از نخورده بگیر، بده به خورده. یعنی چی؟ یعنی نخورده یکجوری کنار میرود. نخورده بهتر میتواند جلوی شکمش را بگیرد، خودش را کنترل کند تا خورده. معمولاً اعتراضات و سر و صدا و اینها هم توی بالا شهر است. معمولاً آنهایی که سیرترند بیشتر ناله میکنند، کمصبرتر هم هستند. این هم کلام امیرالمومنین است. طبقه برخوردار، طبقه اشراف. بیشتر میخورد و هم دیرتر راضی میشود و هم صبرش کمتر است. از کلمات امیرالمومنین در نهج البلاغه است. واسه همین بالا شهریها وضعشان بهتر است، معمولاً سر و صدا آنجا بیشتر است، رأی دادن هم کمتر است. شهدای دفاع مقدس کمتر. امام فرمود بروید بگردید توی این جلوهها ببین چند تا بالا شهری پیدا میکنی! بعد بخور بخور هم که میشود، معمولاً نوعی از آنجاها. بخور بخور هم مافیا و اینها. نه اینکه حالا به همه بالا شهریها بخواهیم جسارت بکنیم. این بالا شهری افراد منظور نیست، همان فرهنگ. ممکن است کسی پایین شهری باشد، از هر بالا شهری بدتر باشد. ممکن است یک نفر بالا شهری باشد، پایین شهری مفیدتر و به درد بخورتر باشد. کما اینکه ما در بچههای بالا شهریمون هم از شهدای خوبمون داریم، تا تهران خیلی از شهدای خوبمون بچههای بالا شهرند. اتفاقاً شهید فخریزاده موتور بود، شهید احمدی روشن، شهید شهریاری و بسیاری از شهدا، یا عمر شهدای بالا شهری امام بودند، ولی روحیشان روحیه بالا شهری نبود، یعنی آدم لوس، ننور، خودخواه، شکم سیر، کمصبر. به شیطان سرمایهگذاریش روی همین است. آدمهایی که سیرترند، سنگینترند، اینجاییتر.
گرسنهها، شما یمن را الان نگاه کنید. یمن واقعاً یک چیز عجیب و غریبی است. وضع خوراک و زندگی اینها را ببینیم، وضع جنگیدن اینها را رو. امکانات آدم میبیند. هرچه انگار امکانات بیشتر میشود، انرژی و انگیزه دفاع و جهاد در ماها کمتر، سنگینتر میشویم. شکم که سیر میشود. فرمود اگر میخواهی راه نفوذ شیطان را ببندی، با گرسنگی ببند.
یک روایت دیگر هست که این را میخواستم چند مرتبه اشاره بهش کردیم و بنا بود شروع کنیم. امشب انشاءالله در چند دقیقهای که فرصت داریم، روایت را شروع میکنم. هر چقدر که رسیدم امشب میگویم، هر چقدرش هم بود فردا شب. روایت خیلی جالب و مهمی است. البته یکی دو تا روایت دیگر داریم. میخواهید آنی که کمتر است را امشب بگویم؟ ها. یکی دو تا داریم که امشب تمام میشود. او طولانیتر است را بگذاریم فردا شب که یک قضیه حضرت یحیی، گفتگوی شیطان با حضرت یحیی است که امام رضا (علیه السلام) روایت کردند. یکی هم گفتگوی شیطان با حضرت موسی (علیه السلام). جمع و جورتر امشب میتوانم عرض بکنم. خیلی البته اینها مطلب دارد، اینها هر کدامش باب مفصلی است. اجمالاً میگوییم و میرویم.
پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) فرمودند که موسی بن عمران نشسته بود: «إذ أقبل علیه إبلیس.» ابلیس آمد پیشش. بارها عرض شد: اولیاء مخلص خدا. شیاطین وقتی میآمدند، ابلیس اینها فرقشان با ما این است. شیطان پیش اینها هم میآید، با مشت باز میآید. وقتی میآید، دیگر همه چیزش رو است. بعد وقتی میآید، به جای اینکه... این که چند بار عرض کردم نکاتی است که مهم است. گفتم شیطان برای اینکه به جای اینکه برای اینها ضرر برساند، گمراه کند، چی میشود؟ هادی میشود. یعنی اینها از شیطان یک چیزی هم یاد میگیرند. تازه به خدا نزدیک میشوند به واسطه شیطان. شیطان اینها را به خدا نزدیک نمیکند ها! شیطان چون رو است برای اینها، مثل اینکه همان که عرض کردم، شما الان سخنرانیهای ترامپ برایتان روشنگرانه است. ترامپ بیاید سخنرانی کند: آقا این چه وضعی است؟ جریان سد در عراق. ادامه بدهد به نهضتی که راه انداخته. میخندیدید. خدا خیرت بده. ما همین یکم مبهم بود برایمان. قضیه چیست؟ همین تو آمدی کلاً قضیه حل شد! الان آمریکا، ترامپ اینها توی قضیه. هرچی بگویی برای ما قضیه روشن میشود. اما، پس این اینطوری است. آمریکا برای شماها موضع گرفتنش، موضع علنی گرفتنش، موضع شفاف گرفتن، شما را گمراه که نمیکند هیچی، هدایت هم میکند. شما به یک بینشی رسیدهاید، به سطح ادراک و معرفتی رسیدهاید، دیگر این گمراهکنندگی خودش را نسبت به شما از دست داده، شده هدایت.
آن انبیاء اولیاء هم این شکلیاند. به یک سطحی رسیدهاند. ابلیس را هم که میبینند، ابلیس چهار تا چیز جدید برای اینها رو میکند. از جانب خدا. خدا ممنونیم، یک چهار تا چیز جدید به ما یاد دادی به واسطه ابلیس. حضرت موسی دید که ابلیس آمده و «علیه برنس». این بود که عرض میکردیم شیطان یک قیافه ندارد، هزار تا قیافه میتواند داشته باشد. در چهرههای مختلف که حالا انشاءالله روایاتش را اگر مجلس مقتضی بود، حالا شبهای بعد باید ببینیم مجلس مقتضی میشود، نمیشود و اینها، عرض میکنم و گرنه فضا را میبرم به سمت فضای عمومیتر و برمیگردم از این مباحثی که تا به بهترین سمتش رفت، عرض میکنم خدمتتان که فرمود: «علیه» دیدم که سر ابلیس یک کلاه است، کلاه درویشی. نکته، چرا کلاه دارد؟ چرا این کلاه کلاه درویشی؟ شیطان ذاتش فریب است و اتفاقاً معمولاً در چهرههای فریبگر هم ظاهر میشود. پرسیده بودند که چرا توی بیمارستان به شکل یک زن چادری ظاهر. بله! برای اینکه شیطانی که بخواهد گول بزند که بیاید بگوید این را ببر از اینجا بیرون فلان و اینها، آن شیطان با هفت قلم آرایش که برای تو نمیتواند تو را گول بزند. او باید با چادر [ظاهر شود]. کسی اثر دارد برای فریب که چادری باشد. قضیه زن چادری جاهای دیگر هم دارد که حالا روایتش را انشاءالله خواهیم خواند اگر فرصتی بشود و شرایطش باشد.
بعضیها را شیطان به شکل یک پیرمرد با عصا، تسبیح، انگشتر، در روایت ما ریش، محاسن، محاسن سفید، جای مهر روی پیشانی. آن عابد بنی اسرائیل که بغلش یک کسی آمده گر و گر نماز میخواند. این قضیه معروفی است دیگر. کلیپ این حسودی کردیم، نماز خواندیم: بابا دمتان گرم! نماز نمازهای قبل از تو سوءتفاهم بود. به این میگویند نماز! نماز شیطان... آقا من و شما را بخواهد گول بزند با تسبیح و ریش و چه بسا دور از محضر علما... لوازم با عمامه و تسبیح مرجعیت. و شیاطین هم روی اینها حساب کردهاند دیگر. جریان لندنی و فلان و این قضایا. مدارس و شواهدی که شیطان در [ما] تعریف بکند، طراحی بکند. با آخوند و درس اخلاق. و بنده خدا عابد بنی اسرائیل دیدیم: بابا هی برو نماز بخوان! توبهای کردم. برنامه چی بوده؟ گفت من اهل زنا بودم، اهل فحشاء بودم و اینها. از وقتی توبه کردم خدایا دری از [رحمت] باز کرده. همینجوری حس خاصی دارم توی نماز و عبادت و اینها. این بدبخت هم عبادت میکرد. پس به خاطر این است من عبادتم به جایی نمیرسد! من آن توبه، بعد گناه نکردم. بعد گناه کنم؟ کجا؟ محله فلان جا. خانمی است. کارش این است. پول میگیرد اینها. ولی بعد، بعدش توبه کنها! من توبه میکنم، میآییم اینجا با همدیگر نماز. این پیرمرد نادان بدبخت هم البته به خاطر خدا، این نکته لطیفی اینجا دارد که هر چقدر آدم سادهلوح باشد، ولی به خاطر خدا اگر کار کند، خدا دستش را میگیرد. بسیار کلیدی است این قضیه. این هم آقا سادهلوح بود ولی به خاطر خدا. کجا رفت دنبال این قضیه؟ فکر کرد با این کار نزدیک میشود به خدا دیگر. دیدی همه جور نمازهای خوب میخواند، اشک، ناله، سر و صدا. پول دستش گرفت رفت. تازه پول را هم خود همین بهش دادم. شیطان بهش رفت توی آن محله و اصلاً اینها دیدند این عابد بنی اسرائیل از آن عبادتگاهش آمده بیرون، آمده توی شهر. همه جا خوردند. همینجوری رفته محله فحشا. این اینجا چهکار میکند؟ رفت در آن خانه، در زد. زن آمد دم ... شناخت. معروف است. گفت: حالم. منم بالاخره مشتری. کی تو را معرفی کرده؟ توی بیابان دیدم دیدم که این خیلی اینطور و اینها. شیطان بود آخه! به من گفت فلان. جدی این شیطان بود. این هم از دیدن این عابد متحول شد آن زن. این هم در را بست و خلاصه این هم توبه کرد. برکتی برای این. او هم فهمید که ماجرا این. خلاصه فتنه را برایش افشا کرد که بابا این قضایا. خیلی از این حرفها هم زیاد داریم.
یک دوستی داشتیم، حالا ماجرا مفصل نیست. این را بنده در جلسه عمومی این شکلی تا حالا نگفتم. یک جوانی داشتیم ما کرج، جلسات برنامهها را داشتیم، بسیار باصفایی بود. کشف کرد، فهمید. سید من طلبه شد و آدم بسیار باصفا. کار دستش عاقبت بخیر. منطقه ما بهائیت و اینها زیاد بود. این بنده خدا از همین تلههای شیطان که برو با اینها کار کن و تو اینها کار کن و از این شر و ورهایی که شیطان برای ماها دارد. بین اینها پاک بودن هنر است و این... اینجوری آلوده میکند. نه، بین اینها باشی، پاک باشی هنر. سم بخوری نمیمیری هنر. وسط کثافت به لغزی و آلوده نشوی هنر. آلوده میشوی! جوان سادهلوح گفت من بروم بین این بهائیها ارتباط بگیرم، رفیق بشوم، اینها را عوض کنم. حالا خودش پایههای فکری و اعتقادی و عملی و این [را] خبر نداشت. ما بالاخره از آن فضا فاصله گرفته بودیم. سالها رفته بودیم قم و از این اصلاً خبری نداشتم. میدانستم طلبه است و بعد جدا شده بود جای دیگری و ارتباطی باهاش نداشتم. یک روزی خواب دیدم. خواب دیدم یک تابوتی را یک تعداد دارند حمل میکنند، دارند میبرند سمت جهنم. ته جهنم آتشی بود و وضعیتی بود. تابوت نشسته و دارد داد میزند: به دادم برسید! این فلانی است. اسمش علی بود. ما بهش میگفتیم سید. ای سید علی را توی تابوت چهکار میکنی؟ ترسی پریدم و یکی از رفقایی که میدانستم باهاش در ارتباط است، بهش پیام دادم. گفتم فلانی! از سید علی خبر داری؟ گفتم تو بگو از این چهخبر؟ واج (؟) مفصل توضیح دادم. بین بهائیها که اینطور بشود، موتور بشود و بهائی شد و جاسوس شد و از مرز ترکیه قاچاقی فرار کرد و الان توی فیسبوک هم فعال است علیه شیعه. و اینجوری بوده.
غرض اینکه: بعد هم پیگیر شدیم که بشود باهاش ارتباط گرفت، برگرداندیم که [نتوانستیم]. موفق [نبودیم]. غرض اینکه اینها دام شیاطین برای ماهاست. برای ماها شیطان اگر بخواهد ظاهر [شود]، با قیافه خیلی خوب، معنوی، مذهبی، حزباللهی، توی مسجد. اسم مداحی، به اسم شعائر حسینی، با نصیحتهای این شکلی، دلسوزیهای جلسه هیئت، شما نباید آلوده به فلان. از این کلمات. حضرت موسی این شکلی دید: «زو الألوان». دید یک کلاه درویشی سرش است، چندین رنگ. به موسی که رسید: «خلع البرنس.» کلاهش را انداخت. فکر کن دیگر. و «أقبل» نزدیک شد. «فسلم علیه.» سلام کرد.
«من انت؟» [شیخ مفید در امالی صفحه ۱۵۶ نقل فرمود]: «من انت؟» گفت: «انا ابلیس.» آنجا دیگر «انا ابلیس» است. من ابلیسم. حضرت موسی فرمود: «قبحک الله.» خدا خانهات را نزدیک نکند! «فیما هنا؟» اینجا چهغلطی میکنی؟ آب بخورم. داستان. «آمدی سلام بدهی؟» «لمکانک من الله عزوجل.» به خاطر جایگاهی که پیش خدا داری. از این آدمها سلام [میدهم]. «این برنس، این کلاه چی سرت است؟» اینها همهاش چیست آقا؟ بفرمایید تمثلات. گفت: «اختطب به قلوب بنی آدم.» این را باهاش دلبری میکنم. خوشگل. چندین رنگ. دلبری. حضرت موسی فرمود: «ابن آدم استحو علیه.» بگو ببینم کدام گناه را انجام بدهد، سوارش میشوی؟ این دیگر دو دهه بحثهایی که قبلاً داشتیم، آنها توضیح.
ابلیس گفت: «اذا أعجبه» اعتماد به نفس اگر داشته باشد خودش را. و نشانههایش چیست؟ «واستکثر عمله.» عملش را زیاد میداند. الحمدلله زیارت عاشورامون ترک نمیشد. کمکم واقعاً خدا ما را توفیقات داده است. نشسته دارد تایپ میکند. «فی عینیه ذنبه.» گناهش در چشمش. البته نمیخواهم بگویم ها، معصومین بیعیبیم. به هر حال منم یک عیوبی دارم. به هر حال، اجمالاً یک چیزهایی قبول دارد بر خودش. هرچی فکر بکنی چیز خاصی به ذهنش نمیرسد ولی به هر حال معصوم که نیستیم. «اوصیک بخلاف خصال.» تو را وصیت میکنم به سه تا ویژگی. یا موسی! این سه تا کار را حواست باشد. کار راهبردی به قول امروزیها که شیطان با این سه تا قبضه را میگیرد دست. اکانتت را. گفت: «لا تخل بامرأة و لا تخل بک.» نه تو بزن خلوت کن. زنی با تو خلوت. نه تو پیوی برو، نه بگذار کسی پیوی. چه محشری است توی این فضای مجازی، پیوی و پیام و اینها که با عناوین خوب و خوشگل: میخواهم آدرس هیئت بگیرم و مشاوره خصوصی دارم، درس اخلاق میخواهم بروم. استاد اخلاقی ما از مشاور معنوی کارها کرد. «رجل بامرأة و لا تخل به». اگر مردی با زنی خلوت کند: «إلا کنت صاحبه دون أصحابی.» خودم آنجا صحنه را دست میگیرم. دیگر نوکرانم-مریدانم نمیفرستم میدان. آنجا میدان خودم است. «دون أصحابی.» کس دیگر را نمیفرستم.
یک کسی گفتم آقا این منشی تو زن است، شما اینجا کار میکنی، دوتایی با هم خلوت؟ گفت: حسی نداریم ما. اینجا کار رابطه کاری. ایشان خیلی پاکدامن است. من خیلی بهش گفتم: «أحسنت!» من به زنهای جوان سلام نمیدهم. «جواب سلام میدهند، دل من تکان میخورد.» امیرالمومنین (علیه السلام). بالاترین دلت تکان نمیخورَد حالت عوض نمیشود. خیلی خوبی! توهمات غرقی. شیطان، شیطون است. هیچی نمیشود. این مثل خواهرم میماند. مگر میخواهی چی بشود؟ اتفاقاً این از همه حجاب شل و این حرف: اتفاقاً از بقیهشان هم از چادریهایی هم که ما اینجا داریم، خیلی هم خاصیت تحریککنندگیاش بنده خدا از دست داده! راست میگوید تا حدی.
«و إیاک أن تعاهد الله عهداً.» اوه! اینش خیلی. دومین توصیه من این است که مبادا با خدا عهدی... «فإنّه ما عاهد الله أحدٌ.» کسی با خدا عهد نبست. «لو کنت صاحبه دون أصحابی.» اینجام خودم. خب، چرا آقا به عهد اینقدر حساس است؟ برای اینکه عهد با خاک یکسان است. اگر با خدا عهد ببندی، عمل نکنی، نقاط حساسیتبرانگیز خدای متعال. عهد ببندی با خدا، میآید انقدر وامیایستد، یکجوری یک کاری بکند، نتوانی عهدش نکنی! مگر اینکه مطمئن باشی بتوانی. خیلی. «و ذلک بما أخلفوا الله ما وعدوه.» اگر اشتباه نخوانده باشم، آیهای در سوره مبارکه توبه است. میفرماید که اینها برای چی به نفاق کارشان رسید؟ برای اینکه با خدا خلف وعده کردند.
سوره توبه: پول دادم، صدقه ندادم. همهشان شدند منافقین. جبهه مقابل پیامبر. زد زیر. با خدا ببندی تعهد نتوانستی که ببری. قشنگ آنجا که صاف نابود میکند. این هم مورد دوم. «حتی أحول بینه و بین الوفاء به.» میآیم حائل میشوم بین او و وفاء به این عهد. کاملاً عمومی امشب سر سفره منبر شیطان خلاصه نشسته بودیم از موارد این بزرگوار بهرهمند شدیم یکی از شاگردانش امشب برای شما خلاصه حرف استاد را نقل میکند.
«و لا تهم بصدقة فأمضها.» هر وقت نیت صدقه کردی، سریع انجام بده. «فإنّه إذا هم العبد بصدقة» وقتی که یک کسی نیت میکند صدقه بدهد: «کنت صاحبه دون أصحابی.» آنجا خودم میروم دستش را سفت میچسبیدم. کسی سر درد [چیست؟]. آقا، صندوق صدقات که میرود غزه و فلسطین. کی میخورد؟ پول به جمهوری اسلامی. بعد هم این حرفهای مسخرهبازیها چیست؟ صدقه دفع بلا بود. اینها اصلاً علمی نیست. هزار و یک شبهه و تردید و الان خودت نیاز داری. آن کار مهمتر است. فعلاً اینش واجبتر. چراغی که به خانه رواست. صدقه همینه که بدهی بچهات بخورد. فلهای که بچهات داشته باشد از هزار تا. یک روایت: خودم میآیم صدقه باشد! «ثم ولی إبلیس.» ابلیس پشت کرد و «یقول هی» داد میزد: «یا ویله و یا عوله.» آخ! بدبخت شده. جنگ بود دیگر. ابلیس بدبخت شدم. «علمته موسی ما لا یعلمه بنی آدم.» یک چیزی یادش دادم به همه آدمها یاد میدادم. خدا با شیطان حضرت موسی هدایت از روشنایی که شیطان هم برای او هدایتکننده است و افشا کرد ترفندهایی را از ابلیس. این خاصیت کسی است که در مسیر حق مستقر است.
عرض [میکنم] اگر کسی در مسیر حق مستقر بود، فرمود: «لا یضره کیدهم شیء.» فرمود این ترفندها و حیلههایی که اینها بکنند، آنی که توی مسیر تقواست، توی مسیر پاکی است، هر چی کید و حیله و مکر و ترفند و اینها بزنند، همه به نفع او [میشود]. یک دورهای آسیبهایی وارد میشود، آخرش به نفع ما. داعش را برداشتند، تولید کردند توی منطقه. بیاید ما را بخورد. مسیر عجیب و غریب برایش درست کردند. از بیخ گوش صهیونیستها تا بیخ گوش ما. همه را داعش جاسازی کردند که این رشته اتصالی از آنجا تا اینجا، داعشیها بگیرند. از اینجا تا آنجا. ما رفتیم. تمام شدند! ما رفتیم! دیگر آخرین. فرمود تو اگر توی مسیر تو با من باشی، اینها هر کاری بکنند، آخر به نفع تو. در شام اینها هر کاری یزید کرد، آخر به نفع اهل بیت شد. در کربلا، در کل این مسیر، در کل این عالم: «با آل علی هر که در افتاد وَر افتاد.» هر کاری کردند، به نفع اهل بیت شد. دورانی که مثل موسی بن جعفر و امام رضا (علیه السلام)، اینها مانده بودند که کلاً چهکاره کنیم با اینها. هیچ کاری. دوران موسی بن جعفر، هارون گفت کلاً کاری به اینها نداشته باشید. دوران امام رضا گفتند اصلاً این را بردارید بغل دستتان بزنید تمام بشود. بازم شهر شد! حق. هر کار بکنی، آخر به نفع اینها. یزید هر کاری کرد، آخر به نفع اهل بیت. هر جنایتی کرد، هر ظلمی. آخرین به نفع اهل بیت تمام [شد]. افشای جنایت بیشتر از این خواهم گفت این شبها. از شب سوم سفر باید متوسل شد به حضرت رقیه (سلام الله علیها). شب پنجم سفر، شب شهادت این بزرگوار. این دو سه شب روی دست توسل دراز کنید به دامن این بیبی. حقیقتاً جنایت در آخر، همه این جنایتها به نفع این کاروان، به دست اهل بیت و امام حسین (علیه السلام).
سلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیکم منی سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین. در سن سه سالگی ز جان سیر شدم... عرض روضه ما امشب همین ابیات است. انشاءالله آرام آرام آماده بشویم برای شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها). در سن سه سالگی سیر شدم. از پای پر از آبله دلگیر شدم. از بس که مزاحمت فراهم، شرمندهام عمه دست و پاگیر. گفتی که پدر مسافرت رفته و به قاتل گفتند هر وقت این بچهها سراغ بابا را گرفتند، از عمه بیبی (سلام الله علیها) میفرمودند پدرتان مسافرت رفته. دروغ هم نبود، مسافرت به سمت خدا. ولی این بچهها برایشان مبهم میشد. گفتی که پدر مسافرت رفته. صد بار دگر پیگیر شدم عمه. بابام چرا برنمیگردد؟ چرا مسافرتش اینقدر طولانی شد؟ مگر خبر ندارد بچههایش توی راه؟ چرا بابامون برنمیگردد؟ من بی تو چگونه از زمین خیزم، باید کمکم کنی زمینگیر. موی سیاه بین گیسویم سفید، سنی نگذشته از من و پیر شدم. از نسل علی بودن من باعث از علی بودن من باعث در طی سفر بسته به زنج. لا اله الا الله. نسبت به امیرالمومنین و ابی عبدالله داشتند، سر این زن و بچه خالی کردند. انقدر با تازیانه... تمام تن این بچهها کبود و نزار شده علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
اللهم ندعوک باسم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب. ثبت قلوبنا علی دینک. یا الهی یا حمید و بحق محمد. یا عالی بحق علی. یا فاطمه یا قدوس یا قدیم الاحسان. اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا فرج آقامون امام زمان را برسان. قلب نازنینش ناراضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. مثل ما را نوکران حضرتش قرار بده. فقرا ما را بر راه سابق و سر سفره ما برکت حضرت رقیه مهمان بفرما. شب اول قبر حضرت رقیه به فریادمون برسان. از دنیا زیارت، آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. شر ظالمین را به خودشان، دشمنان دین، قرآن، انقلاب و ولایت اگر قابل هدایت نیستند، اسلام. شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. رهبر عزیزم، انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتیم و صلاح، نگفتیم و صلاح ما میدانیم، برای ما رقم بزن. بی
در حال بارگذاری نظرات...