مراتب شیاطین به مراتب توجه است
روح سبک زندگی
شیطان به هر لذت معقولی حسادت می کند
آرام آرام به توجه ات عمق بده
مراتب ارتباط و قرب به خدای متعال به مراتب توجه است
حرف بی خاصیت کمتر از لقمه حرام نیست
به این مرحله که رسیدی، از بندگی شیطان رها شدی
توجه همان مراقبه است
چرا به همین میزان رشد نمی کنم؟
رشد در توجه و ادراک است
شیطان لقمه معنوی تو را می خورد
کم کم شیطان به وجود انسان راه می یابد
شیطان در شخصیت و هویت و شاکله انسان نفوذ می کند
تمرین توجه کن
خاصیت نماز در هر صورتی
توجه، توجه می آورد
این حمام، حال نماز را بالا می برد
گاهی کمال گرایی از شیطان است
اگر کربلا نمی توانی بروی…
علت پریشانی خیال
چرا شیطان خناس است؟
ساعات غفلت در شبانه روز
ایامی که نرخ جرائم را بالا می برد
با شکستن نماز، شیطان را عادت نده
همه چیز از طمع شیطان به ما شروع می شود
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
عصاره بحثی که این چند شب مطرح شد این است که شیطان فعالیتش متمرکز بر این است که انسان را غافل کند، مشغولش کند و حواسش را پرت کند؛ درحالیکه تمام رشد و حرکت انسان در توجه به خدای متعال است. این توجه دایره بسیار وسیعی دارد و غفلت هم دایره بسیار وسیعی دارد. به میزان این غفلتها شیطان وجود دارد و شیطان تعریف میشود. هر عرصهای یک توجه خاصی را میطلبد و آن توجه یک شیطان خاصی دارد که مانع از آن توجه میشود.
روایات و دستورات اهل بیت را دیدهاید؛ چقدر اذکار متنوع و متعددی داریم. دستورات اهل بیت در ابعاد بسیار وسیعی که اصطلاحاً از آن تعبیر میشود به "سبک زندگی"، "سبک زندگی اسلامی" همهاش متمرکز بر یک مسئله است: آن هم "ذکر". در همین دعای کمیلی که الان خواندید، حضرت عرض میکنند: «خدایا، با من کاری کن، عنایتی کن که من همه زندگیم بشود ذکراً واحداً». یعنی «همهی من واحد و یک ذکر و تمام اوقات من و حالی فی خدمتک» تمام اوقات من تبدیل بشود به خدمت تو و همه اوراد من و همه افعال من تبدیل بشود به ذکر تو.
روح سبک زندگی در واقع میشود ذکر خدا، توجه به خدا. این اصل اساسی و نکته بسیار کلیدی است که گاهی از آن غفلت میشود. سبک زندگی لزوماً یک سری افعال نیست، بلکه روحی است که بر این افعال حاکم است. بله، این مثال را بنده زیاد عرض کردهام که مثلاً ما فکر میکنیم اینکه مسواک بزنیم این میشود رفتار مسلمانی. بله، مسواک کار خوبی است و عمل صالح هم است؛ ولی در روایات اصلاً یک فضای دیگری برای مسواک مد نظر قرار دادهاند. البته نفس این کار خوب است، به هر حال هر کاری در کمترین سطحش هم که انجام شود، فوایدی دارد؛ به هر حال یک درگیری با شیطان دارد و شیطان را پس میزند. طبعاً شیطان دوست ندارد شما دندان سالم داشته باشید. شیطان همین قدرش را هم خوشش نمیآید. شیطان از هر لذتی، از هر لذت معقول درستوحسابی و بانفع و بافایده برای انسان بدش میآید. حسودی میکند، چشم ندارد ببیند، خوشش نمیآید. لذتهای معقول را میگویم، نه لذتهای غیرمعقول که آدم تو حال مستی خودش را تکهتکه کند. آنجا اتفاقاً خوشحال هم هست، چون این نمیداند دارد چهکار میکند با خودش.
دندان سالم برای انسان هم یک نعمت است و شیطان همین را هم نمیخواهد. دندان سالم به هر حال یک سری مشغولیتها را از آدم کنار میزند. کسی که دندانش خراب است، طبعاً گرفتاریهایی دارد. این گرفتاریها باعث میشود از یک سری معنویتها بیفتد، دغدغهها و مشکلاتی دارد. همین که تو نماز میایستد و دنداندرد دارد، خب این نماز، آن نماز نمیشود دیگر. شیطان به همین راضی است گاهی؛ ولی خب طبعاً نقطه نهایی کاری که شیطان با ما دارد این نیست، به بیش از اینها کار دارد.
ته آن وظیفهای هم که خدای متعال برای ما تعیین کرده همین مسواک زدن نیست. شما در روایات مطالب عجیبوغریبی میبینید در مورد مسواک. اولاً اساساً این مسواکی که انسان میزند باید با این توجه باشد که این دندان امانت خداست. این مسواک زدن مصداقی است از شکر این نعمت. شکر نعمت فقط به این نیست که من بایستم و لفاظی کنم «خدایا شکرت» همین تمام شد. «خدایا شکرت» کمترین مرتبه شکر است. شکر یعنی تو دادی، مال توست، در برابر تو مسئولیت دارم. آنجوری که تو میگویی باید انجام بدهم، نمیشود. شکر دندان را تو دادی، امانت توست، من در قبال این امانت مسئولیت دارم؛ آنجوری که تو میخواهی استفاده کنم. بادام شکستن با این دندان کفران نعمت است، آسیب زدن به این دندان کفران نعمت است، مسواک نزدن کفران نعمت است بلکه عقوبت الهی دارد. آقا دیگر خدا به مسواک نزدن ما چهکار دارد؟ نزدم خب، حالا دنداندرد میشوم، خودم چوبش را میخورم. اصلاً این نگاه، همان نگاه غلط اصلی است. فکر میکنی مال خودت است؟ مشکل اصلی و چالش اصلی این است که اصلاً مال تو نیست. این را باید اول بفهمی و قبول کنی که هیچ کدامش مال تو نیست. این دندان مال خداست، باید مراقبت کنیم.
این کمترین مرتبه توجه است. همینجور هرچقدر این توجهت را تو همین یک دانه کار ببینید… اینها بحثهای عملیاتی است. یک بحثهایی وقتی مطرح شد، بحثهای ایماندرمانی و اینها دوستانی میگفتند ادامه پیدا نمیکند. ما شاید بشود گفت ۲۰۰ بار و ۲۰۰ جا بحثها را ادامه دادیم. بهصورت خاص آن بحث ادامه پیدا نکرد، ولی چندین جا بحث ادامه پیدا کرد. یکی از جاهایی که بحث همین است، همین جلسات. اینها راهکارهای عملیاتی است برای بحث نیت و توجه. یا بحث دیگری بود یک وقتی در آستان قدس مطرح شد، عنوانش بود «ریختهگری زندگی»، یعنی اینکه زندگی را بر اساس ذکر خدا طراحی کردن. این هم همان بحث و دوباره ادامه آن بحث و بحثهای دیگر است. اینکه شما آرامارام هی عمق بدهی به توجهت توی این کارها، اول خودمان کاری درست حسابی و عمل صالح باشد، بعد هی عمق بهش بدهی، هی توجه عمیقتر پیدا کنی. این هی به خودت رشد و مراتب تقرب انسان به خدا به میزان مراتب این توجه است.
تفاوت اولیا خدا با بنده در این است. او مسواکی که میزند با مسواکی که من میزنم، مسواک با همدیگر فرقی نمیکند. نه جنس مسواک فرق میکند و نه حتی مدل مسواک زدنمان فرق میکند. شاید حتی بنده مدل مسواک زدن بهتر از او هم باشد؛ از بالا مثلاً باید بزنم یا پایین بزنم، نمیدانم، بغل نزنم. اینها را شاید من بهتر هم بلد باشم. شاید گاهی دندانهای من هم سالمتر از او باشد. بوی نوری است توی مسواک زدنش. این نور را من ندارم. او یک توجهی توی مسواک زدنش دارد. گاهی ممکن است توی افعال بسیار سطح پایین و معمولیاش باشد. این داستان را حتماً شنیدهاید که آن ولی خدا از سرویس بهداشتی آمده بود بیرون، میخواست دستهایش را بشوید، میگفت: «آقا، دارم از دنیا میروم، چیزی مثلاً دعایی چیزی بودیم هدیه به مادرت؟» توهین است دیگر واقعاً. یعنی چه؟ «دیدم خواب ایشان را». گفت: «مگر گرفتاریم از یک چیزی نجات پیدا کردیم؟» بله، میشود آدم همین فعل بسیار سطح پایینش انقدر نور داشته باشد که وقتی نور را هدیه به یک دیگری بکند، ممکن است این کار او از نمازهایی که او خوانده نورش بیشتر باشد؛ چون توجهی که این در این کارش دارد بیش از آن است.
این توجه، بحث بسیار مهمی است. مراتب ارتباط با خدای متعال و اتصال و قرب به خدای متعال، مراتب توجه و مراتب بندگی است. شیطان و در مشت شیطان بودن و آسیب دیدن از شیطان، به مراتب غفلت و نسیان است. هر کدامش هم یک درجاتی دارد و یک لولی دارد. این سطح غفلتها با همدیگر کاملاً متفاوت است. بله، در سطح بنده توجهم به این است که گناه کبیره انجام ندهم، زورم را بزنم، حواسم را جمع کنم، گناه کبیره انجام ندهم. مثلاً حرف که میزنم غیبت نکنم، تهمت نزنم. همین مراقبت بکنم تهمت نزنم. چقدر به من فشار میآید؟ چقدر شیاطین ازم دفع میشوند؟ چقدر ملائکه میآید؟ یکی در مرحله بالاتری است، او دیگر مراقبتش به این نیست که تهمت نزند، مراقبت بکند حرف لغو نزند. حضرت کوهستانی فرمود: «حرف لغو را از لقمه حرام کمتر نمیدانم». حرفهای بیخاصیت، مسائل الکی، حرام نیستند ها. دیگر اصلاً بحث از حرام نیست، الکی است، بیخاصیتها که چه کسی است؟
در مرحله بالاتر باز فضای دیگری است، توجهات دیگر. باز بالاتر، توجهات دیگر. باز بالاتر، توجهات دیگر. همهاش ذکر است. این اعمالی که در زندگی هست، این دستورات، این برنامهها. این باید در هر کدامش یک ذکری حاکم باشد. شما ببینید کارهای معمولی ما را همراه با ذکر کردهاند، یک توجهی. و این توجه کار سختی است ها. خودمان؛ کارهای لزوماً کار سختی نیست. اول قدم، اول انجام دادن کار صالح، کار خوب سخت است. یک کسی به یک مرتبهای برسد که حرام انجام ندهد و هر کاری که انجام میدهد حلال باشد. اگر کسی به این مرحله برسد، از بندگی شیطان درمیآید. تازه فقط از بندگی شیطان درآمده، حالا هنوز کارش ادامه دارد. کسی که در این مرحله نیست، بنده شیطان است: «یا ابت لا تعبد الشیطان» و «یا بنیآدم الم اعهد الیکم الله تعبدوا الشیطان». رسماً قرآن بعضیها را شیطانپرست میداند. شیطانپرست اینهایی نیستند که در خیابان گوشواره آنجوری میاندازند، انگشتر فلان مدل دست میکنند، خالکوبیهایشان فلان مدل است، فلان موسیقی گوش میدهند. این که شیطانپرست نیست. آنی که کلاً رهاست تو چنگ شیطان، در قید و بند هیچی نیست، این شیطانپرست است. صورت باطنیاش هم همین است که دارد دائماً به شیطان سجده میکند و بعد از مرگش هم حتماً همین صحنه را خواهد دید. واسش متوسل میشود. این دائماً در سجده بر شیطان بود، برای اینکه هرچه گفت این نه نگفت.
اگر کسی مقید شد به اینکه هر کاری انجام میدهد این حد توجه را داشته باشد که این حرام نباشد، این از بندگی شیطان درآمده. عاقبتبهخیر میشود، اصل سعادت همین است. و این هم مخصوصاً در این دورهی زمانه ما بسیار کار سختی است. با این رسانهها، با این فضای محیطیمان، با این سیاستگذاریهای کلان، شرایط جغرافیاییمان، فضای تربیتمان. اینها بسیار کار را سخت کرده. کی میتواند یک صبح تا شب بین مردم باشد، چشمش حرام نبیند؟ کی میتواند رفتارهای معمولی زندگیاش را داشته باشد، یک لقمه حرام در زندگیاش وارد نشود؟ حرف حرام نشنود، دروغ نگوید، رشوه نگیرد، خیانت نکند. همینها را اگر آدم بخواهد از تو اینها دربیاید، پدری از آدم درمیآید. شاید ۷۰، ۸۰ سال فقط وقت بخواهد که آدم بتواند اینها را انجام بدهد و خدا هم کمک میکند. و اصل درگیری شیطان برای بنده و امثال بنده هم همین است، در همین کارهاست که داریم انجام میدهیم. اصل کار، کار درست نیست. همینقدر توجه داشته باشیم، بس است. این را بهش میگویند مراقبه. توجه همان مراقبه است، ذکر همان مراقبه است. ذکرالله همان چیزی است که شیطان را پس میزند. این همان نقطه اساسی است.
گاهی کارهای خوب انجام میدهیم، ولی با حواسپرتی. خیلیها میگویند: «آقا ما که هی میگویند آقا ترک معصیت، ترک معصیت، مگر من صبح تا شب چند تا معصیت انجام میدهم؟» ترک معصیت... خیلی از گناهها را اصلاً آدم وقتی دقت میکند، صبح تا شب اصلاً انجام نمیدهد. خب پس چرا من به همین میزان رشد نمیکنم؟ مثلاً ۷۰ درصد گناهان را در شبانهروز انجام نمیدهم، خب ۷۰ درصد معنویت باید داشته باشم دیگر. برای اینکه آن ترک معصیتی که داری، همراه با توجه نیست، آدم را رشد نمیدهد. توجه آدم را رشد میدهد. نکات بسیار کلیدی و طلایی است.
رضوان خدا بر علامه طباطبایی و شاگردان بزرگوار ایشان که این معارف را ریختند تو سفره ما. همهاش از این بزرگواران است و مجموعه آثار این بزرگوار، از «رساله لب و لباب الولایه» و «رسائل توحیدیه» ایشان و «المیزان» ایشان. این بحثهایی که عرض میشود، چکیدهای از همه این آثار این بزرگوار و شاگردان ایشان است؛ شاگردانی که از دنیا رفتهاند، شاگردانی که در حیاتند. این مطالب را ارائه دادند. لب مسئله این است. مرحوم آیتالله بهجت هم روی این مسئله بسیار تأکید داشته. آنی که شیطان را دور میکند، توجه است.
بله، الان من اینجا نشستهام، ظاهراً معصیتی انجام نمیدهم؛ ولی حواسم پرت است، غافلم، رشد نمیکنم. البته الان چون حرام انجام نمیدهم، سقوط هم نمیکنم دیگر، از این پایینتر نمیروم؛ ولی بالاتر هم نمیروم. برای اولیا خدا، همین که بالاتر نروند، سقوط است. فرمود: «کسی که دو روزش شبیه هم باشد، این باخته». کسی که فردایش از دیروزش بدتر باشد، این «الموت خیر له» است. این بمیرد بهتر است. دیروز بهتر بودم. مؤمن اونی است که هر روز بهتر از دیروز در حال رشد است. این رشد در چیست؟ افعال که خیلی عوض نمیشود که. نماز، نماز است دیگر. هر روز که قرار نیست یک کار جدیدی انجام بدهد. نه، این رشد در توجه است، در ادراک است، در معرفت است. معرفت شخص بیشتر میشود، توجهات شخص عمیقتر میشود.
همه این کارهای بسیار ساده را به ما گفتهاند همراه با توجه انجام بدهیم. «آقا دیگر از حمام سادهتر داریم؟» همه انجام میدهند. میگوید: «حمام که میروی به چی توجه کن؟» اینی که باید یک دور ما سبک زندگی را از نو بیاییم، تمام قطعاتش را بررسی کنیم، ببینیم اول چه کارهایی به ما گفتهاند انجام بدهیم. نقطه اول که من یک مقداری این کار شده، یک مقداری، یک مقداری در این سطح کار شده. متاسفانه در این سطح بسیار کارهای ما ضعیف بوده تا به حال. اول باید ببینیم که ما هر جایی چه کاری انجام بدهیم. قدم دوم که تقریباً اصلاً تا حالا انجام نشده این است که آن کار را با چه توجهی انجام بدهیم. بله، یک جاهایی یک وقتهایی حمام واجب است، یک وقتهایی حمام مستحب است. مستحب است دستت را بشویی، مستحب است صورتت را بشویی. قبل غذا دستت را بشور، بعد غذا دستت را بشور. شب قبل خواب با دست چرب نخواب. نحوه سبک زندگی یک مقداری این بحثها کار شده. قدم دومش که مهمتر است و تقریباً بنده که ندیدهام، تقریباً کار نشده این است: اینها را هر کدام چه توجهی باید داشته باشی؟ اهل بیت به ما یاد دادهاند.
این نقطه اصلی است که تو هر کاری شیطان را میزنی، اگر این توجه را نداشته باشی، شیطان شریک میشود در هر کاری با تو. یک نمونهاش بسم الله نگفتن در لقمه است. که بسم الله نگویی، شیطان شریک میشود. خب شیطان شریک بشود چی میشود مگر؟ ما غصهمان به این است که آقا لقمهمان کم نشود. شریک، شریک بگذارد، بخورد، بد است دیگر. چیزی نمیخورد که. آن شریک بد است. یک پرس چلوکباب، یکی شریک بشود، نصفش را بخورد، اینجا میگوییم هرچه استعاذه و ذکر و دعا... شیطان شریک بشود؟ خب بشود، چی میخواهد بخورد؟ اینجا لقمه مادیت را نمیخورد، اینجا لقمه معنویتت را میخورد، اینجا ابدیتت را گاز میزند، اینجا روحت را چرک میکند، بعد نفوذ پیدا میکند.
این یک بحث عجیب دیگری است که امشب اگر بشود روایاتش را میخوانم و در دعای امام سجاد (ع) هم به همین مسئله اشاره شده. شیطان جا باز میکند و جا پیدا میکند و میآید، میماند. قدرت و تسلط پیدا میکند. آرامآرام، همانجور که از بیرون اگر یک کسی بخواهد در خانه شما نفوذ پیدا کند، خردهخرده وارد میشود. یکی پشت در خانهتان بنشیند: «اینجا جنس بفروشم.» میگویی: «خب پشت در خانه است.» آرامآرام یک ساعتهایی میگوید: «آقا، میشود من بیایم دستم را بشویم اینجا در حیاط؟» خوردهخورده دست میخواهد بشوید. «آقا، سرویس بهداشتی هم استفاده کنم.» یک وقتهایی سرویس استفاده میکند. «بیرون خیلی گرم است، من هم خانه بخواهم بروم، راه زیاد است. اینها را بگذارید من در حیاط یک سایبان بزنم.» یک ساعت، بعد پنج، شش سال نگاه میکنی، میبینی تو پشت در داری جنس میفروشی. بعد اجازه بگیری، یک وقتهایی بهت اجازه بدهد، یک آبی هم بهت بدهد. تعبیر امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه فرمود: «همین شکلی آرامآرام میآید، کل وجودتان را میگیرد.» آرامآرام، «خطوات» دارد، قدمبهقدم، خیلی نرم. از همین لقمه شروع میشود، از این غفلتهای کوچککوچک شروع میشود، میرود به یک جاهایی میرسد که اصلاً به خواب شب هم نمیبینی. شریک میشود، جا پیدا میکند. شخصیتت را جا پیدا میکند، در هویتت جا پیدا میکند، در شاکلهات جا پیدا میکند، در ملکوکت جا پیدا میکند. همه را سیطره پیدا میکند و میگیرد.
راهش این است آرامآرام با توجه. میگوید: «حمام میخواهی بروی، سعی کن توجه داشته باشی.» تمرین کن؛ این توجهات هم همهاش تمرینی است. قلمبه افتاد تو وجودت به اسم توجه. احساس میکنم از توجه، آرامآرام خدا روزی میکند. و تمرین کنیم. اهل بیت البته بسیار میتوانند به ما کمک کنند در این توجهات، در اینکه بهواسطه اهل بیت توجه پیدا کنید. میگوید: «تو نماز میخواهی، نماز با توجه بخوانی.» تمرین. در زیارت بهتر حال و توجه داریم. تا نماز رو به رو ضریح امام رضا (ع) که میایستیم حالمان بهتر است. بله، نماز هم اگر رو به کعبه بخوانیم، شاید کمی حالمان بهتر باشد. حسی ندارد. تمرین کن. خود همین تربت امام حسین (ع) را میگذاری، بهش نگاه کن، توجه کن. این خاک مزار امام حسین (ع) است، امام حسین (ع)، خاک تربت، خون. همین آرامآرام، کمترین حد توجه.
از علامه طباطبایی پرسیده بودند که از آن مطالب فوقالعاده است، از آن جوابهای عجیب. گفته بودند: «آقا، یکی نمازی بخواند که هیچی توجه درش نداشته باشد، از اول تا آخر خودش را بخاراند، حواسش اینور و آنور باشد. یک نماز این شکلی بخواند، این هم خاصیت برایش دارد؟» ایشان محاسبه ریاضیاتی کرده. و بنده الان همراهم نیست، در کتاب «ثمرات حیات» جلد ۲ یا جلد ۳ بود این مطلب. ایشان با ریاضی و با عدد جواب داده بود. یک چیز عجیبوغریبی. ایشان فرموده بود که تصور کنید این فقط برای نماز توجه پیدا کند به اینکه باید وضو داشته باشد و رو به قبله باشد و لباسش غصبی نباشد. این سه تا توجه. سه تا توجه خیلی کوچولو. روزی پنج تا نماز. سه پنج تا ۱۵ تا. بعد ایشان در ماه، هفته، ماه، سال جمع کرده بود. گفته بود: «تو ۶۰ سال مثلاً میشود این چند هزار توجه. و خدا این چند هزار توجه را تو عالم ملکوت این مقدار میخرد.» هیچی. «توجه نکن به اینکه توجه کردی که رو به قبله است. این یک توجه دیگر است. خدا میخرد.»
توجه، توجه میآورد. این جمله خیلی معروفی است از بزرگان: توجه، توجه میآورد. یعنی ما با غفلت که نمیتوانیم به توجه برسیم، با توجه به توجه میرسیم. از توجههای کوچک باید شروع کنیم. آرام. معمولاً با اهل بیت ارتباط برقرار میکنیم. همین را داشته باشیم، بگیریم. با این توجه، توجه بعدی. با آن توجه، توجه بعدی. معمولاً با مرگ توجه پیدا میکنیم. مرگ یک چیزی است که حواس آدم را جمع میکند. همین که یک لحظه میخواهد متوجه بشود که آقا، من میمیرم ها. میگوید: «حمام که میروی»، فرمود: «یادت بیاید از آن روزی که غسلت میدهند. یک روزی میشورند.» حمام کمتر از نماز نمیآورد. این حمام است، اصلاً حال نمازش را عوض میکند. برای اینکه خیلی از چیزهای نماز از بیرون شروع میشود، از آن و از آن غسلش. اگر کسی این شکلی وارد وضو و غسل بشود، این حالات و توجهات آرامآرام میزند، نمازش را میبرد بالا.
توجه، توجه میآورد. از ذکر باید استفاده کرد. آقای وحشت میفرماید: «از چیزهای ساده غافل نشوید.» ایشان که خیلی دیگر در این جهت فوقالعاده بود. راهکارهایی که میداد عجیبوغریب بود. آن مرد بزرگی که نمازهای آن شکلی میخواند، تا همه نمازها ضجه و ناله… راهکارهایی که میداد انقدر ساده بود آدم فکر میکرد ایشان دارد سرکار میگذارد آدم را. «سعی کن فقط تو تشهدها توجه داشته باشی.» در نمازهایت زورت را بزن. «تشهد با توجه» که آدم میتواند. که شیطان میآید میگوید: «تو که این نمازت یک...» چون کمالگرایی خیلی وقتها از شیطان است. بعد آدم یک سدی را نگاه میکند، بعد او را نمیتواند. نخواسته، دو را از من خواسته. «یک تشهد با توجه» که میتوانم بگویم. همین را شروع کنم و مداومت کنم و از تشهد استفاده کنم. آرامآرام خودِ نمازها را گرم میکند. بعد نماز، قبلش، بعدش. این نماز، آن نماز. آرامآرام این تعبیر گرم شدن از آن تعبیری است که بزرگان استفاده کردهاند و از شاگردان ایشان است.
آرامآرام و گرم کنیم. نافلهها گرم میکند. نماز شب خیلی گرم میکند. روضه امام حسین (ع) که اصلاً آتش میزند. یک آتشی میاندازد از... از این میتوانی استفاده کنی. همه جای زندگیات را آباد کن. غوغا میکند. روضه امام حسین (ع)، کربلا، زیارت امام حسین (ع). اینها را آدم بعدش با خودش ببرد، حفظ کند. توجهاتی که میآید تو مجلس، تو زیارت. بعضی از ساعات روز بنشیند تو توجه پیدا کند. فرمود: «امام صادق (ع) فرمود: «چرا کم میروی زیارت؟» گفت: «من چندین کیلومتر فاصله دارم.» فرمود: «پشت بام خانهات که میتوانی بروی، سلامتی. خانهات را یک نگاه کن سمت راست، سمت چپ، سمت حرم اباعبدالله (ع). سه بار بگو صلی الله علیک یا ابا عبدالله. توکتب لک زیارت. یک زیارت برایت مینویسند.» راوی میگوید: «از وقتی این را شنیدم، ماهی بیش از ۲۰ بار این کار را انجام میدادم.» تقریباً اکثر روزهای هفته کربلا یک سلام که از بالا میتواند بدهد. که یکی از بزرگان که خدا رحمتش کند، ایشان هم از خوبان بود در ملایر، مرحوم آیتالله فاضلیان که چند سالی از دنیا رفته. خدمت ایشان بودیم یک وقتی. مسیر کربلا هم بود. ایشان این را ضمیمه کرد به دستور دیگری. فرمود: «این را هر روز انجام بده و به امام زمان (ع) این دیگر اصلاً غوغا میکند. زیارت نیابتی هم هستیم. باز یک نور دیگر.» اصلاً چیزهای ساده.
آقای بهجت میفرمود: «با محبت به قرآن نگاه کن. اصلاً قرآن هم آدم نخوانه.» کربلا، کاظم همین شکلی. خدا بهش عنایت میکرد. با محبت به قرآن نگاه میکرد. همین نگاه با محبت به قرآن، حجابها را کنار میزند، غفلت را برمیدارد. ذکر خداست. رحمت و محبت میآورد. نگاه با محبت به کعبه، عکس ضریح و گنبد اهل بیت (ع) جلو چشم آدم باشد. آدم یک ساعتهایی را در روز، ولی با استمرار و با برنامه وقت بگذارد. فقط به این عکس نگاه کند، قربانصدقه برود، سلام بدهد. با مداومت بعدها خواهد دید چه اتفاقاتی میافتد تو عالم ملکوت که غوغا است. آن که هیچی، تو همین خردهخرده احساس میکند حال دلش دارد عوض میشود. خداوند عنایت میکند.
میفرماید: «شیطان را بهش میگویند خناس.» به خاطر اینکه... از امام صادق (ع) پرسیدم: «آقا، چرا بهش میگویند خناس؟» فرمود: «ان ابلیس یلتقم القلب.» ابلیس کارش این است که دل را لقمه میکند، لقمه میگیرد، تکهتکه از دلت میکنَد. همین تعلقاتی که میآورد، هی تکهتکه از دل تو را یک جا میاندازد. مطالب عجیبی تو بحثهای روانشناسی، مباحث اگر رو اینها کار بشود، عمده مشکلات ما به خاطر تشویش خاطر و پریشانی احوال است. پریشانی احوال به خاطر این است که ما محبوبهای متعدد و متشددی داریم. این هم کار شیطان است. هر تکهای از دلمان را به یک جایی پرت کرد. چه شکلی درمان میشود؟ «فاذا ذکر الله خنس.» توجه به خدا پیدا میکنی، میرود کنار نشسته. سر دلت تکهتکه دارد لقمه میکند. کی درمیرود؟ هر وقت توجه به خدا پیدا میکنی. «فلذالک سمی الخناس.» برای همین بهش میگویند خناس. چون هی درمیرود. تا میبیند حواست جمع میشود، درمیرود. مثل دزد که وقتی همه خوابند، سروصدایی نیست، دارد کار میکند. کوچکترین صدا که میآید، درمیرود. علائم حیاتی که نشان بدهد، درمیرود. این ذکر خدا، آقا، مطلب بسیار عجیبی است و شعب بسیار فراوانی دارد.
نمونههایش را عرض کردم. یکیش همین بحث اذان بود که عرض کردم دیشب و حالا بازم نکاتی را باید عرض بکنم. روایت دیگری هم داریم. ساعات مختلف، بعضی ساعتها غفلتخیز، بعضی ساعتها توجهخیز. بعضی روزها، بعضی ماهها، بعضی موقعیتها. و شیطان هم قشنگ کار میکند. همانجور که شما مثلاً ایام حج دارید، ذیالحجه دارید، یهو فضای عالم میشود فضای حج، فضای توجه. یک عدهای دارند میروند مکه، برمیگردند. یک عده میروند دیدن اینها. خدا یک جوری طراحی کرده. یک ایامی در سال فضا، فضای توجه است. الان ایام محرم، صفر. فضا، فضای توجه. مجلس روضه از سیاهی. چند روز دیگر فضای زیارت است، اربعین رفت و برگشت. میبینی شیاطین چقدر جلز و ولز میکنند در محرم، صفر.
بعضی ایام ایام شیطان است. دیگر من نمیخواهم اشاره بکنم بگویم. ممکن است بعضیها بگویند؛ ولی خب میشود اشاره کرد به بعضیهایش که شیطان هم طراحیهایی دارد و یک جور مدیریت میکند یک غفلتهایی را. یکهو فضاهایی را کلاً عوض میکند. چرا؟ خب الان ما میگوییم بعد او میگوید این ضد فوتبال است، او میگوید نه ضد کشتی است، او میگوید نه ضد ورزش است. ورزش که سر جای خودش است، اصلاً لازم است. میگوید اصلاً هیچی آدم باید ورزش بکند. و عرض کردم امانتی که خدا داده، امانت را هم باید سالم نگه داری. راه سالم نگهداشتن ورزش است. ورزش با همین توجه نور میآورد. این توجه بدون توجه شیطان سوارش میشود. میشود همینی که الان هست.
بعد بعضی دورهها میشود اصلاً دوره فستیوالی شیطان. مثل کی؟ مثل جام جهانی. مثل کی؟ مثل المپیک. اصلاً یکهو یک فضای غفلتی همه عالم را میگیرد. از قبلش اصلاً آقا مسابقات مقدماتی، باید این را بزنیم بعد برویم بالا، بعد اینجور، بعد آن ارنج تیم، مربی، فلان، بازیهای تدارکاتی، بعد دیگر میخورد به خود جام جهانی. جام جهانی چیست؟ هیچی. روزی ندارم در مورد جام جهانی. به من چه جام جهانی؟ قاطی میکنی آخه بزرگوار. آخه چه ربطی دارد برویم برای مملکت افتخارآفرینی؟ چه ربطی دارد به بحثمان؟ واگذار میکنند. از ارزشهایشان هم که هیچ وقت الحمدلله هیچی کم نمیشود. برمیگردند. فقط مال ما کم میشود. زبانم که ۶ متر ماشاءالله. بعد تو خوب ببر، یک پرچمی از اسلام و مسلمین نبر بالا. مشکل نداریم. ولی این فضایی که ببین فضا این خود کلمه فضای حرفی است دیگر. اتمسفر، فضای چیزی است. بعضی چیزها با خودش یک فضا میآورد. یک چیزی وقتی میآید یک جایی، یک فضایی با خودش میآورد. هر چیزی یک امواجی دارد، یک تشعشعاتی دارد، یک سنخیتهایی دارد. یک چیزی را وقتی یک جایی میگذارند، کمکم ۱۰ تا چیز دور و برش شکل میگیرد. هر چیزی یک اقتضایی دارد دیگر. دیگر من اگر بخواهم مثال بزنم که خیلی دیگر طولانی میشود. دیگر باز مثال تو مثال میشود.
بنده مثلاً اگر برداشتم یک مثلاً ابررایانه آوردم در خانهام. خب این ابررایانه ۱۰۰ تا چیز دیگر هم لازم دارد دیگر. یک ابررایانه خالی که... این فضای بازی، مسابقه. اصلاً بازی خودش یکی از ارکان کار شیطان است. خودش یک فصل دیگر از بحث است. فصل دیگر بحث میخواهد. چون یکی از چیزهایی که مقابل ذکر «لهو» است، «الحاکم التکاثر»، خود این سوره تکاثر یک ماه رمضان مقایسه میخواهد که شیطان با لهو و تکاثر کار دارد. حواست قبر هم که نگاه میکنی اصلا توجه پیدا نمیکنیم. چیز دیگر میآید. داستان دیگر میآید. شیطان هم فستیوال دارد. شیطان هم یک چیزهایی میآورد که فلهای غافل کند. یکی یکی غافل نکند. خدا از این ور یک مناسکی میآورد، شعائری میآورد. یکهو فضا را عوض میکند. شیطان هم یک مناسکی میآورد، شعائری میآورد. یکهو فضا را عوض میکند. فضا خیلی بحث مهمی است.
پس درگیری با شیطان و شیاطین در فضای ذکر و توجه است. خیلی هم با خود اعمال ندارد. آن توجهش برایش مهم است. زورش را میزند که توجه نداشتی وگرنه ذکر گفتن هم خیلی شیطان را تحریک نمیکند. همینجور بخواهد خیلی با این مشکل ندارد. آن توجه قلبی است. حواسش را جمع کند چی دارد میگوید. این شیاطین یکهو میریزند میآیند وسط. البته او که از خدایش این است که همین ذکر لفظی را هم نگویی. عاشق این هم است دیگر. او که از آرزوهایش است که پایین نمیآید. دوست دارد یک روزی را ببیند که اصلاً شما از هر کلمهای بدت میآید. ذاکر الله وحده، اشمئز، علوم حسن، اشمئزاز پیدا کن. دستهی امام حسین دارد رد میشود از آن طبقه سوم بکنی بیای، داد و بیداد کنی، بزنی تو سر این، آن را پرت کنی. دیگر تو را یک تعبیری تو چهکار میکند؟ اگر اینجوری بشوی که تعبیر خاصی دارد که کسانی که اینجوری باشند، شیطان اصلاً خیلی به اینها علاقه دارد.
یک خلاصه اینکه تمرکزش با ذکر، یک ساعتهای خاصی است. ساعات غفلت. در روایت میفرماید که «ان ابلیس انما یبث جنوده»، «جنود اللیل». یک سپاه مال شب دارد، یک سپاه مال روز دارد. سپاه شبش را موقع غروب خورشید میفرستد. «الی مغیب الشفق». اینها همانجور که ملائکه ساعتی جابهجا میشوند، شیاطین هم ساعتی. هر کسی هم دو تا ملک وقتی به دنیا میآید، دو تا شیطان و دو تا ملک همراهشان با دو تا شیطان. این دیفالتش است به قول امروزی. بعد دیگر خودش با فعالیتهایش میتواند اینها را بیشتر کند، اینها را قوی کند، آن را ضعیف کند یا اینها را قوی کند، آن را ضعیف کند. دو تا ملک علیالحال میمانند، چون اینها مسئول کتابت و اعمالش است. خدا رحمت کند حاج آقا مجتهدی میفرمود که ما که البته ملک سمت راستمان حقوق بیکاری دارد میگیرد. یعنی که اصلاً کار نمیکند، نان مفت میخورد. فقط از خدا روزی میگیرد. هیچی هم. سال به سال ملک راستیه زد شانه ملک چپیه. گفت: «این خودکارم بگذار یک چک بکنم ببینم اصلاً مینویسم.» سمت راست ماست. در زیارت و اینها هر زیارتی چند ملک به آدم اضافه میشود. هر نمازی همین طور. کارهای خیر همین طور.
روایات عجیبوغریبی داریم. گناهان هم شیاطینی که میآیند اسم آدم جذب شیاطین میکند. منطقهای که توش زندگی میکند، برخی مناطق اصلاً شیطانخیز. بعضی ساعات، ساعات شیطانی است. حضور شیاطین آنجا بیشتر است. بعضی مکانها، مکانهایی که حضور شیاطین بیشتر است. مثل سرویس بهداشتی، مثل حمام. که اینها را ما در روایت تأکید کردهاند اینجا که میخواهند با ذکر بیشتر باید بری. حرزهایی باید داشته باشید. شب در بیابان رفتن، در تاریکی رفتن، شب در خانه تنها ماندن. خلوت با نامحرم که آنجا ابلیس گفت: «من خودم خلوت کن.» بعضی موقعیتها، موقعیتهایی که شیاطین آنجا قویترند. امکاناتشان بیشتر است.
دندانپزشک اگر اینجا باشد. مشکل دندان داشتیم. این محرمی دهه اول دوست دندانپزشکمان آمریکا بود. بعد برگشت. گفتیم: «آقا، این به داد ما.» تهران آمد، مشهد هم آمد. یک چند شبی هم مشهد بود. گفت: «نه، من اینجا امکانات ندارم.» گفت: «باید بلیط بگیری.» گفت: «محبت داشت.» گفت: «بیا شب، صبحش بلیط میگیرم برگرد.» گفتم: «مامان جان برداریم جلسه داریم دیگر امام حسین شدیم؟» خوشحال. فعلاً که خوب شده. احتمالاً شب آخری که منبر تمام بشود، فردایش میافتد. چون به خودمان میپیچیدیم آن دو سه تهران و اینجا هم که امکانات گفتند نیست و ما هم که خیلی پولش را هم نداریم. غرض اینکه امکانات میخواهد. این دندانپزشک میگوید: «آقا، من تهران یا فلان جا امکاناتم جور است. اینجا امکانات ندارم.» شیاطین همین شکلیاند، بلا تشبیه رفیقمان و دندانپزشکها. البته میگوید: «من اینجا امکاناتم جور نیست. میآیم ولی کاری نمیتوانم بکنم. در حرم میآیم ولی امکانات ندارم. شما بیا ببریم عروسی. آنجا خدمتت باشم. آنجا امکاناتم خیلی جور است. عرق داریم، رقص داریم، همه چی هست. زن، مرد، فلان. همه چی اوکی است. اینجا هیچی. چادری دارم، گریهکنم، دعا میخواند. این زیارت میخواند. امکاناتم اینجا جور نیست.»
امکانات خیلی مهم است. یکی از ساعتهایی که شیطان خیلی روش کار میکند، غروب است. حالا این چه ربطی با خورشید دارد؟ این یک بحث عجیبوغریب دیگری است. حالا وارد آن بحث نمیشویم بحث گفتن اینها. «ساعت غفلت» است. خدای متعال در قرآن دستور داده که «قبل طلوع الشمس و قبل غروب شمس»، قبل اینکه آفتاب بزند و قبل اینکه آفتاب غروب کند تسبیح کن. آنجا ساعت ذکر است. و ما از این چند تا آیه در قرآن هم داریم و از این هم غافلیم. آن ساعت ساعتی است که میگوید: «خب من میخوابم دیگر. میخواهی چهکار کنی؟» تابستان است و شبها کوتاه است و بالاخره سخت است بیدار ماندن. توصیه کردهاند بینالطلوعین بیدار باشید تا طلوع آفتاب. چهکار میکند؟ نمیدانم چهکار میکند. یک کاری میکند. گفته: «بیدار باش.» هر کاری هم میکند، گفتند: «ربطی به روزیات دارد. یک آسیب بهت میزند. روزی آن روزت کم میشود. خواب بینالطلوعین روزی را کم میکند.» شیاطین برمیگردند. چهکار میکنند؟ ما نمیدانیم. عالم، عالم عجیبوغریبی است. اهل بیت به ما یاد دادهاند. اینها را قبل غروب خورشید و جالب است این پرندهها یک وقتی یک سیری بکنید، البته شهر شلوغ است. خیلی اینجاها نمیشنوید. جایی که خلوت است، در روستاها و اینها. دم طلوع آفتاب و دم غروب خورشید. اگر دقت بکنید، یک ساعتهای خاصی هم است. دقیقاً هم خود ساعت غروب، مغرب نیست، غروب است. و ساعت طلوع، تقریباً ۲۰ دقیقه. اینها میآیند روی درخت مینشینند. جمعی با همدیگر آقا جیک جیک میکنند. اصلاً در حد لیگ برتر. این شکلی. هر روز هم غروب. ما جایی بودیم که درخت آلبالویم هم بود. بزرگواران میآمدند مینشستند. بعد آلبالوها را هم میخوردند. با خانواده شوخی میکرد. میگفت: «اینها ختم صلوات دارند.» بعد شامشان را هم خودشان دیگر. اینجا الحمدلله با هم هماهنگ. دو تا درخت آلبالو لخت کردن، پذیرایی میکنند، میروند. دم غروب، دم طلوع. این چه ساعتی است که این حیوانات، این موجودات هم و تو آن ساعت توجه داشته باشند. ساعت، ساعت غفلت. و اینها تو آن ساعت تسبیح میکنند. همه موجودات عالم تسبیح دارند. و معمولاً هم اتفاقات خاص تو آن ساعتها میافتد.
ایامی در ماه داریم به اسم قمر در عقرب. اینها روزهای خاصی است. گفتند اتفاقاً جالب این است که معمولاً جنایتها تو ماه در همان ایام رقم میخورد. همانجور که ماه رمضان نرخ جرائم پایین میآید، وقتهای دیگر نرخ جرایم بالا میرود. ایام قمر در عقرب هم این شکلی است. چیزهایی است که ربط دارد به حضور شیاطین. ساعتهای خاصی است. به توجه ربط دارد، به غفلت ربط دارد. ساعتهای خاصی انسان تمرکز بهتر میتواند بگیرد که س سحر وقت تمرکز. بعضی ساعتها تمرکز انسان ضعیف میشود. البته بینالطلوعین ساعت برای تمرکز هم خیلی خوب است. حالا اینجا حرف زیاد است، مطلب زیاد است. هرچه بخواهم توش بروم ببینم که تمام نمیشود دو سه شب این جلسات بیشتر نمانده.
روایات، روایت خیلی جالبی است. فرمود که این ساعتهای خاص دم طلوع و دم غروب: «ذکر خدا کنید. اکثروا ذکر الله فی هاتین الساعتين.» در این دو تا ساعت خیلی یاد خدا کنید. وزیر مقیدند تو آن ساعت زیارت عاشورا میخوانند، قرآن میخوانند، صلوات میفرستند، استغفار میکنند. یک فعالیت ذکری برای آن ساعتها میگذارد. و این آثارش را در طول روز و وقتهای دیگر نشان میدهد. فرمود: «تعوذوا بالله عزوجل من شر ابلیس و جنوده.» پناه ببرید تو آن ساعت از خود به خدا از شیطان. «و عوذوا صغارکم». بچههایتان را هم، بچه کوچولوهاتان را هم حواسشان را جمع کنیم تو آن ساعتها. «فی هاتین الساعتين، فإنهما ساعتا غفلة.» این دو تا ساعت، ساعت غفلت است. بچههایتان را هم حواسشان را جمع کنید تو این ساعتها به نحوی. نام مشغول باشد. امام باقر (ع) فرمود: «پدرم ما را بینالطلوعین بیدار نگه میداشت.» میفرماید: «تسبیحات حضرت زهرا (س) بخواند تا طلوع خرما.» چقدر دوریم از این فضاها. آیا تبلت بهش میدهیم ۲۴ ساعته. ساعت هم ندارم. اصلاً کلاً ساعت غفلت است. یک اینترنت باز هم روش است و یک نرم افزار «شاد» و با یک دانشآموز شادتر. تنها میگذاری، به خدا میسپاریم. به هر حال شیطان خیلی وارد است. همه جایش را درست کرده. یعنی اینکه اینجا الان اینجوری میشود، قبل ساخت درست کرده. این طرف، آن طرف. تو فضای آیتی، سختافزار، نرمافزار، اینترنت، فلان. همه جا را دارد کار میکند. کارهایش را از جاهای دیگر زمینهها را چیده است. میآید جلو.
یک روایت دیگر داریم. این را بخوانم، وقتمان هم کم است. این روایت، آقا، خیلی روایت عجیبی است. و سندش هم خیلی سند خوبی است. علی ابن ابراهیم از پدرش، از حماد بن عیسی. حالا آنهایی که اهل بحثهای رجالی و سندی و اینها هستند، میدانند که سند این روایت، سند بسیار خوبی است. از زراره و ابوبصیر میگویند که به حضرت عرض کردیم. خب اینها معمولاً یا از امام باقر (ع) نقل میکردند یا از امام صادق (ع). دیگر نمیگفتند از کدام معصوم. میگفتند: «ما به حضرت که الرجل یشک کثیرا فی صلاته.» یک قاعدهای توی این روایت هست. این قاعده چهار، پنج جلسه بحث میطلبد. ایالت تحت ۵ دقیقه. امشب یک مروری بکنیم ببینیم خدا چی میخواهد. فرمود: «بعضیها هستند خیلی در نماز شک میکنند.» «حتی لیدری کم صلی.» اصلاً نمیفهمی چقدر نماز خوانده. داریم مواردی در رساله میگوید شک بین دو و سه و چهار و پنج و شش. یعنی چی دیگر واقعاً؟ نماز میخوانی. نماز اینجوری اینجوری میشود بعضی وقتها. نمیداند چقدر خوانده «و لا ما بقیت علیه.» نمیدانم چقدر خوانده، چقدر مانده نماز بخواند. گفتند: «یک بار، دو بار نیست. این ده بار این شکلی میشود.» «کلما عاد شک.» نماز بعدی هم بخوانم همین شکلی میشود. تموم. به یک جایی برسد احساس کنی من دیگر واقعاً میتوانم بگویم ۴ رکعت خواندم. برود بعد.
قاعدهای فرمود حضرت. این قاعده خیلی محشر است. اصل روانشناسهای عالم روانشناسی که ناظر به ملکوت، اصل داستان و ریشه مشکلات دارد مطلب میدهد. اینها اگر کار بشود، غوغا میکند. به به. فرمود: «لا تعود الخبیث من انفسکم بنقض صلاته.» شیطان را به خودتان عادت ندهید با شکستن نماز. عادت نده. شیطان نمازت را بشکند. «فان فقده» این کار شما شیطان را به طمع میاندازد. «فان الشیطان خبیث یعتاد لما وود.» شیطان خبیث به هرچی عادتش بدهی، عادت میکند. تو عادتش میدهی، تو پایش را باز میکنی، تو سوارش میکنی، تو بهش میدان میدهی، تو بهش قدرت میدهی، تو بهش نفوذ میدهی، تو راه را باز میکنی. عادت میکند. ول نمیکند. چقدر مطلب. بعد در ادامه چی فرمود؟ فرمود: «فلیصرف احدکم فیفلوه.» هرچه تو ذهنت است، تو نماز را برو. مشخصاً یک جاهایی هم همینجوری قاطی میشود. «و لا یکثرن نقض الصلاة.» عادت نکن به شکستن نماز. اصلاً بحث حرمت شکستن نماز یک بحث دیگری است. اصلاً آن حضرت با آن کار ندارد ها. «حالتی شکست.» حضرت به یک جنبه دیگر قضیه، به آن جنبه کار شیطان با این. این قاعده را باید امشب یک مرور بکنیم. فردا شب انشاءالله بیشتر در موردش صحبت کنیم.
فرمود: «اذا فعل ذلک مرات.» اهل بیت خوباند. فرمود: «چند بار این کار را بکن.» تو نماز یکهو گنگ میشوی، نمیدانی چقدر خواندی. از یک بنا بر یک جایی بگذار. تا آخر برو. چند بار که این کار را بکنی، «لم یعود الیه الشک.» دیگر شک نمیکنید. مشکل شکت برطرف میشود. چرا؟ فرمود: «انما یرید الخبیث ان یطیها.» شیطان سواری دوست دارد. چموشی که میکنی، اعصابش خورد میشود. میبیند تکان میدهی، نمیروی. یک بار، دو بار، سه بار، پنج بار، ول میکند. اینها را آقا. نباید رفت قبرشان را، خاکش را طوطیهای چشم کرد. ببین چهکار کردن برای ما. از این قشنگتر میشود حرف زد. چه مبانی روانشناسی اینجا هست. میگوید: «شیطان طاعت دوست دارد. مغرور، متکبر.» هرچه بیشتر سواری، بیشتر حال میکند، بیشتر میبرد. میدان نمیدهی. وارد چالش که بشوی، یکم جر و بحث کنی، پا ندهی، کمکم میکشد عقب خودش را. خُرد نمیکند. خراب. ببیند درخواست میدهد. دعوت میدهد. اجابت نمیکنی، دیگر درخواست نمیدهد.
یک قاعدهی عجیبی در مورد طمع داشتن شیطان به ما. امام سجاد (ع) در دعای ۱۷ عرض میکنند: «خدایا، یک کاری کن شیطان نسبت به من طمع نداشته باشد.» همه داستان از طمع شیطان به ما شروع میشود. احساس میکند میتواند نفوذ کند. آقا، اگر یک مسئولی را دشمن احساس کند میتواند از یک جا بزند، خب ولش نمیکند. با چی میخواهد این را جذبش کنم؟ با پول، با قدرت، با زن، با چی؟ طمع. وقتی نتواند بکند، ولت میکند. حالا دستش برسد میکشد. دستش نرسد، طمع شیطان باید بشکند. این آرامآرام مقاومت کن. از یک جایی وایستا، نه بگو به شیطان. با تمرین آرامآرام.
آقا، من نماز صبح خوابم میاید. حالا این اگر بخواهیم پخش بکنیم، صد تا مثال میشود زد. این قاعده را میشود پخش کرد. همه جا. خب نماز صبح خوابت میاید مثلاً. یعنی خواب میمانی. آره. این گوشی زنگ میخورد، هی میگویم الان پا میشوم. این را خوب چهکار کنم؟ اول سعی کن نماز کلاً قضا نشود. یک مدت آن تهش نه بگو دیگر. آقا، دیگر دم طلوع آفتاب یک دو، سه دقیقه مانده. آنجا نه بگو دیگر. بگو دیگر دارد قضا میشود دیگر. این نه رو آرامآرام داشته باش. بیا عقب. تو بیا جلو، او برود عقب. حالا سه دقیقه، پنج دقیقه، هفت دقیقه. این مداومت میخواهد. او نمیگذارد ها. «بیا، برو بابا.» پاشو. درکی بسیار ساده. با همین مداومت آدم اگر تمرین کند، میبیند اصلاً به یک ماه هم نمیکشد. یک هفته، دو هفته. آرامآرام اصلاً کمکم دارد به سحر میکشد.
یک قاعدهی رحمتی هم این ور داریم که اصلاً این همه غذا را حل میکند. قدرت پیدا میکند. شیاطین قویتر میآیند مخابره میکنند با آن قویتره: «جون مادرم، جون مادرت، بیا. دست به دامنت. این را بگیرش. این پا نمیدهد.» بعد آن دیگر از ابزارهایی که دارد استفاده میکند. بعد داستانهایی درست میکند دیگر بماند. بعد، بعدها با هم یک جایی آدم سفت بایستد. ببین اینهایی که از یک نقطههایی عقبنشینی نمیکردند، چی میشد؟ رسول ترک (رحمة الله علیه). آقا، عرقخورم، میکنم. بینماز هم هستم. محرم نمیخورم. محرم هیئت من میروم. اگر هم خوردم، دهنم را میشورم، میروم هیئت. یک نقطهای پایش را سفت کرد، گفت. اومد عرقش را خورد. از دستش در رفته بود تو محرم. بیا تو مجلس بنشیند و دهنش را شست. آمد تو مجلس. و مسئول هیئت میشناخت این را. عصبانی شد. «فلان فلانشده، محرم عرقخوری کردی؟» سرخ بود. دهنش را شسته بود. «برو بیرون.» این هم دلش شکست. نقطههایی که یکهو اتفاقاتی میافتد. خدا آنقدر به آن نقطههایی که سفت میایستی با همه ضعفت، با همه اینکه آن نقطه عقب است، آنقدر خدا دوست دارد دستگیری میکند، اصلاً دیوانه میشود آدم. گفت: «برگشت گفت یا امام حسین، ما میخواستیم بیاییم دیگر. ما دیگر همینجوری بپذیر.»
سحر خوابید. سحر دید در میزند محکم. «چته؟ چهخبره؟» دید رئیس هیئت داد میزند، گریه میکند: «رسول، تو را خدا در را باز کن. تو را قرآن در را باز کن. غلط کردم.» «چته؟ چهخبرته نصف شب؟» گفت: «خواب بودم. امشب خواب دیدم میخواهم بروم کربلا. دیدم بیابان تاریک. بهم گفتند که خیمه امام حسین آن دور است. گفتم: خب من بلد نیستم بیایم. گفتند یک سگی میآید تو را میبرد آنجا. نگاه کردم دیدم این سگه تنش تن سگ بود، سرش سر رسول ترک بود.» امام حسین به ما فرمود: «تو این دستگاه قبولت کرد.» آخ، امام حسین من را به عنوان سگش قبول دارد. دیگر ول نکرد قضیه را. و رفت کجاها که نرسید. که باید بخوانید احوالاتش را. این را بگویم و برویم تو روضه شب جمعه.
گفت که رفقایش دیگر جلسه که میگرفتند، از همان اول میآمد ته مجلس مینشست. داد میزد، گریه میکرد. از گریه او، بقیه گریه میکردند. آن زمان خوب گوشی و اینها هم خیلی نبود دیگر. اصلاً ارتباطاتی نبود. تو مسجد همدیگر را میدیدند، به هم خبر هیئتی داشتند. هفتگی. روز آخر به هم خورده بود و نتوانسته بودند به آقا رسول خبر بدهند. اینها مانده بودند چهکار کنم؟ گفتند که خب نمیشود دیگر. نتوانستیم به رسول خبر بدهیم. میرویم روضهمان را میگیریم. بعداً اگر رسول را دیدیم، ازش عذرخواهی میکنیم. «مگر ما دیگر ندیدمت تو مسجد و اینها که بخواهیم بهت خبر مجلس روضه بدهیم؟» مجلس روضه را گرفتند و چراغها را خاموش کردند و اشک میریختند. و یکهو دیدند صدای گریه آشنایی میآید. دیدند صدای گریه آقا رسول است. تو مجلس بلندبلند دارد گریه میکند. بعد هی میگفت: «مادر جان، فاطمه. کجایی خانم؟» با همان لهجه ترکی خودش هی این را میگفت، هی گریه میکرد، هی میگفت، هی گریه میکرد. رفقایش گفتند: «رسول، اینجا چهکار میکنی؟ آدرس کی بهت داد؟ از کجا فهمیدی امشب هیئت اینجاست؟» گفت که: «من از هیچ کس آدرس نگرفتم. دیشب خواب دیدم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به من فرمود: رسول، فردا شب روضه داریم.» این را داشته باشین جمله را. «روضه داریم. فکر نکن روضه کس دیگری است. آمدم یا روضه داریم.» اینها همهاش مجالس مادر است. (سلام الله علیها). «فردا شب روضه داریم. آدرسش هم این است: خیابان فلان جا، کوچه فلان جا، پلاک فلان جا. ساعت فلان شروع میشود. دیر نکنی. دوست داریم باشی. گریهات را دوست داریم.»
تو مجلس من هم راه افتادم. شماهایی که امشب آمدید چی؟ شما را هم دعوت کردند یا نه؟ اشتباه نکنی بگویی ما را دعوت نکردند ها. شب جمعه آخر محرم بوده امشب. مادر فرموده: «شب جمعه، آخر روضه داریم. بیا.» یا «مراسم من هم از کنار شش گوشه حواسم به همهاتان هست. من آنجا روضه میخوانم، شما اینجا گریه کنید.» این متن روایات که فرمودند مادرمان در تمام مجالس روضه حاضر است و گریه میکند و دعا میکند. گریهکنها را فرمود: «اسم میشناسد.» دانه به دانه شما را با اسمت میشناسد بیبی. با اسم دعات میکند. کدام شبها آمدی، چقدر گریه کردی، چقدر خرج کردی. آنقدر مادرش خوشحال میشود. آنقدر دعایت میکند. آنقدر دوست دارد تو یک روایت دیگر دارد: «چشم به راه زوّاره کربلا تنظر الی زواره.» میگوید دائماً منتظر اربعین دارد میشود. زوّار پسرم دارند میآیند. میفرماید: «دانه به دانهشان را میشناسد و تکتک برایشان استغفار میکند.» اینها همهاش روایت این است که دارم برای شما میخوانم. مادر این شکلی است. مادر عشقش است. مادر شهید دیدی تا حالا یا نه؟ داغش هم هیچ وقت آرام نمیشود. هر شب جمعه داد میزند: «بنیه تتلو.» این داغ آرام نمیشود. آخه چرا آبت نداره؟ مادر به این خیلی حساس است. میدانید بعضی چیزها برای مادر خیلی حیاتی است.
روضه امشب مرز من. تمام. حتماً شنیدهاید. مادر شهید ازش پرسیده بودند که رحمة الله علیه. گفته بودند که: «حاج خانم، از قضیه خبر داشتی؟» گفت: «آره. من این فیلمهایش را دیدم و سر بریدهاش را دیدم و حتی فیلم آن لحظه سر بریده شدن و اینها را هم دیدم.» و گفتند که: «خوب مادر حتماً خیلی به هر حال سخت بود.» گفتم: «کجایش بیشتر از همه برات سخت بود؟» «آن فیلمی که دیدم دست پسرم را گرفتهاند، اسیرش کردهاند. سوار ماشین کردهاند. وقتی تصویر نزدیک شد به لبهایش، دیدم لبهایش ترکترک است.» همه مصیبتهای این بچه یک طرف، گفتم: «بچهام را تشنه کشتهاند.» همه روضههای عاشورا یک طرف. مادر هر جمعه فقط همین را داد میزند: «و من الماء منه.» آخه چرا؟
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائه. علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیاره مرقدک. السلام علیک...
در حال بارگذاری نظرات...