فرهنگ ذکر
استعاذه همان توکل است
اگر عربی دعا را نمی توانیم بخوانیم، با ترجمه آن ارتباط بگیریم
حکمت ذکر در لحظه لحظه زندگی
تعلقات بین دو ذکر است یادمی کنیم، علاقه مند می شویم وعلاقه مند می شویم ویاد می کنیم
ما هیچ گاه از ذکر خالی نیستیم
فضای مجازی، مستقیم با خیال در ارتباط است
چگونه از روابط غیرمُجاز، خلاص شویم
برنامه فرهنگی شیطان برای برهم زدن روابط زن و شوهر
فکر جاهلانه
علامت ایمان، افزایش محبت به همسر
مقایسه های خانمان سوز
ازدواج، یکی از ارکان پختگی و رشد عقل
روش نسیان ذکر شیطانی
ابتلائات آیت الله انصاری همدانی
سخن گفتن به نحو احسن، راه نفوذ شیطان را می بندد
یکی از راههای ازدیاد رزق
لطافت رابطه بین زوجین
عاقبت نسیان وبی توجهی به یاد خدا
رکن کلیدی در آمدن از چنگ شیطان
هیچ چیزی از چشم ارباب جا نمی ماند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد. صل علی محمد و آل محمد، و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در این دهه بحثی که محضر دوستان داشتیم، در مورد -حالا به تعبیر فرنگیاش- «آپشن شیطان» بود. حالا این تعبیرات فرنگی هم ما پرهیز از تعبیرات فرهنگی داریم، ولی بیمناسبت نیست. به هر حال در مورد شیطان داریم صحبت میکنیم و این کلمات فرنگی هم، به هر حال، از یک جهت فرهنگی که به شیطان کشش دارد، بیربط نیست.
آپشن شیطان، نقطهای که شیطان متمرکز و فعالیتش در آن راستا، در آن حیطه تعریف میشود، فضای غفلت و حواسپرتی است. اختلال ایجاد میکند در تمرکز؛ اختلال ایجاد میکند در حواسجمعی و توجه، و سلاحی که در برابر او ما داریم، ذکر، توجه، دعا، توکل، استعاذه است که البته استعاذه را علامه طباطبایی میفرمایند همان توکل است. همینی که انسان خودش را فقیر درگاه الهی بداند و مانع اصلی و آن مشکل جدی ما در این مسیر اعتمادبهنفس است. به خودمان تکیه کنیم و فکر کنیم که از پس کار برمیآییم و میتوانیم و میدانیم و توانمندی داریم.
البته انسان از همه ابزارها باید استفاده بکند و باید پرقدرت در این عرصه ظاهر شود. در این حال همه اینها را از خدای متعال بداند و خودش را وابسته به خدای متعال بداند. توکل به او، با این توکل در این میدان قرار بگیرد؛ این میشود استعاذه و این میشود توکل. و ذکر، عنوان جامعی است که همه اینها را در بر میگیرد؛ توجه به خدا، توجه قلبی، با دل انسان متصل شود به خدای متعال و به او توجه پیدا کند.
الفاظ هم معبر این توجه است. از کانال این الفاظ توجه ایجاد میشود؛ الفاظی که در اذکار داریم، الفاظی که در ادعیه داریم، اینها یک کانالاند. اینها یک ابزارند برای اینکه ما از اینها استفاده بکنیم و توجه پیدا کنیم. جاهای مختلف هم میبینید که این دستور را به ما دادند و دستورات ذکری و دعایی به ما دادهاند. میبینید برای وضو، ذکر دادهاند؛ برای غسل، ذکر دادهاند؛ قبرستان، ذکر دادهاند؛ بچه متولد میشود، ذکر دادهاند؛ پوشیدن لباس، ذکر دادهاند؛ نگاه کردن به آینه، ذکر دادهاند. این ذکر، دعاست. این ذکر یک فرهنگ است. نخواستهاند ما همینجور مشغول پیشرفتن باشیم. همینجور هی فقط صدا از خودمان تولید کنیم و یک سری کلمات را هی تلفظ بکنیم. خواستهاند به این واسطه توجه پیدا کنیم.
لذا اگر آدم میبیند که کلمات عربیاش را بلد نیست، فارسیاش را یاد بگیرد. ای کاش اینها فرهنگ بشود بین ما. ای کاش یاد بگیریم. ای کاش یاد بدهند. ای کاش بگوییم. در مورد وضو ببینید چقدر تعابیر لطیف است. آب را که باز میکنی، خدایا شکرت که این آب پاککننده است: «الحمدلله الذی جعل الماء طهورا و لم یجعل نجسا.» بعد آب به صورت میپاشی: «اللهم بیض وجهی یوم تسود فیه الوجوه و لا تسود وجهی یوم تبیض فیه الوجوه.» خدا یک روزی میآید بعضی صورتها سفید است، بعضی صورتها سیاه است. آن روز مرا جزو آنهایی قرار بده که روسفیدند، جزو روسیاهها قرار نده. آب داری به صورت میپاشی، توجه پیدا میکنی، توجه پیدا میکنی به یک عالم دیگری. حیف نیست آدم آب به صورتش بپاشد، فقط توجه به این داشته باشد: صورتم لک نیست؟ الان تو خیابان میروم، چی میگویند؟ اینها ببین، اینها ذکر است. ما هیچ وقت از ذکر خالی نیستیم، یا ذکر خداست یا ذکر دنیا، یا ذکر مردم. ذکر دنیا و ذکر مردم ما را بیچاره میکند.
تعلقات بین دو ذکر قرار دارد؛ یاد میکنیم، علاقهمند میشویم؛ علاقهمند میشویم، یاد میکنیم. این رشتهاش، این فرمولش برای رهایی از تعلق، دو کار باید کرد: مقابلش را باید ذکر کرد و نسبت به این باید نسیان پیدا کرد، فراموش کرد. نسبت به یک شخص، یک نامحرمی انسان علاقهمند میشود. حالا امشب انشاءالله فرصت شود روایتش را میخوانم که شیطان یکی از بزنگاههایی که به شدت استفاده میکند، در بحث نامحرم است و سرمایهگذاری جدی کرده است در آنجا. خب، در این فضای مجازی، و فضایی که تیرباران شیطان، تازه بین مذهبیها و خوبهاش! توی گروه مثلاً عضو میشویم با همدیگر، دستورات خودسازی بگیریم比如说، بعد آقایی با اکانت اسم مردانه پیام میگذارد، بعد خانمی با اکانت اسم زنانه ریپلای میکند، جواب میدهد، یک گل هم برایش میفرستد. آقایی دوباره ریپلای میکند، یک استیکر میفرستد. اولش هم با «تقبل الله» و اینها شروع میشود. بعد خورد مثلاً به گفتگو و شوخی و اینها. و فکر هم میکنیم اینجا همهچیز مجازی است. به پیر به پیغمبر اینجا از هر حقیقتی حقیقیتر است؛ برای اینکه مستقیم در قوه خیال و عالم مثال و ذهن تو دارد کار میکند و خلوت است، تنها هم هست. بسیاری از آن جمعوجور کردنهایی که ما در جمعهای فیزیکی و حضوری داریم، اینجا ندارد.
من طلبه در خیابان رویَم نمیشود چشمچرانی کنم. رویَم نمیشود جلو جمع، جلوی شماها بیایم از این در بیرون، در کوچه بایستم با یک خانم چادری گپ بزنم و بگویم و بخندم. ولی خدا برکت بدهد فضای مجازی را، مخصوصاً اگر با یک اکانت فیکی هم وارد بشوم. معمولاً هم داریم دیگر، یک اکانت دومی داریم، مثل بعضی از این سلبریتیها که یک اکانت فیک دارند، میروند باهاش فحش میدهند، بعد بعضی وقتها قاطی میشود، لو میرود که این همان اصلیه. یک اکانت فیکی هم برمیداریم و کسی هم که ما را نمیشناسد، یا میرویم فحش میدهیم، تخلیه میکنیم خودمان را، یا خلاصه میرویم پیوی به ساعتهایی میرویم پیوی. خدا برکت بدهد!
خب، بعد چهکار کرد؟ بعد دو کار کرد: یکی ذکر مقابل، یکی نسیان. حالا آنهایی که متأهلاند، شیطان خیلی مخصوصاً در بحث خانواده، شیطان به شدت سرمایهگذاری کرده است؛ برای اینکه دو سوم دین اینجا است. فرمان «ازدواج کنید»، دو سوم دینت را حفظ کردی. بعضی روایات دارد نصف دین، فقط اهالی، نصف دین است. بعضی دارد دو سوم، صلح و سعادت است، دو سوم دین است. شوخی نیست. و برنامه دارد برای متلاشی کردن رابطه زن و شوهر. حسابی هم برنامه دارد در ابعاد وسیع: پک فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی همه چی.
اگر متأهلی، ذکر مقابلش میشود ذکر همسرت. ذکر همسرت چیست؟ بنشینی هی اسم خانمت را با تسبیح صدا بزنی: «یا سمیه، یا سمیه، یا سمیه»؟ ذکر عملی نعمت همسرت را شکر کن. بسیاری از مشکلات خانوادگی برمیگردد به عدم شکر نعمت همسر و نعمت همین خانم. همین خانم. از آداب شب اول ازدواج همین است؛ آب بیاور، دست و پای خانم را بشورد و شکر کند. دو رکعت نماز بخواند: خدایا شکرت میکنم که این نعمت، همسر را به من دادی. شکر عملی، ابراز علاقه، ابراز عشق. واقعاً اگر کسی بلد نیست به همسرش ابراز علاقه کند، باید برود دوره ببیند، باید آموزش ببیند. اگر کسی با همسرش تماس میگیرد، صحبت میکند، ابراز علاقه نمیکند، این مشکل دارد. نه آقای مسخرهبازیها مال دوران نامزدیه! بیعقل آن کسی است که فکر میکند دوران شیرینی زندگی، دوران نامزدی و ماه عسل است! ماه عسل که شیرینی ندارد. دو تا موجود ناشناخته کمکم میخواهند با همدیگر آشنا شوند، شیرینیاش کجا بود؟ بله، آدمهای عقبافتاده، آنجا یکهو یک آتشی میگیرد، عاشق میشود، در دانشگاه اینور و آنور میبیند و «تو دوران ماه عسل و اینها هنوز داغه». آرامآرام در زندگی میآید. در مورد انسان داریم صحبت میکنیم. انسان هرچه جلوتر میرود، عشقش به همسرش بیشتر میشود. فرمود: «علامت مؤمن» است که هرچه جلوتر میرود، «ازداد للنساء حبا»، علاقهاش به زن بیشتر میشود. علامت مؤمن است، علاقهاش به همسرش بیشتر میشود. هرچه پیرتر میشوند. دیدید آیتالله جوادی آملی، این استاد عزیز و بزرگوار، با آن صلابت عجیب بود؛ این مرد بزرگ مثل یک کودک نشسته بود کنار تابوت همسرش، گریه میکرد؛ سر مزار همسرش گریه میکرد. یک پیرمرد هشتاد ساله برای پیرزن هشتاد ساله –حالا تعبیر پیرزن جسارت نباشد، همسر این بزرگوار- این اثر چیست؟ اثر ایمان است. این اثر عقل است. این اثر زندگی رحمانیه است، نه این زندگیهای شیطانی. دوتایی با هم فیلم میسازند، ده تا فیلم با هم میسازند، بعد طلاق میگیرند، ده تا فیلم علیه هم میسازند. بعد این فیلمسازی میکند، رو کم کنی او، این زن جدید را میآورد روی آن یکی رو کم کند، آن هم میرود با شوهر جدید لایو میگذارد روی این. [در مورد انسان داریم صحبت میکنیم.]
زندگی حیوانی که همهجا ریخته، این هم اصلش مال غرب است. اورجینال مال غرب است، زندگی حیوانی اصلش مال غرب است. قرآن فرمود: «کفار یتمطعون و یأکلون کما تأکل الانعام»، زندگیشان، سطح زندگیشان زندگی حیوانی است. کفار همیناند. بله، با این نسخههای غربی، مدلهای غربی، عشقهای اینشکلی، معلوم است زندگی اینجوری میشود. ذکر مقابل میشود ذکر عملی؛ یاد کنی نعمت را. ببین خدا چه نعمتی بهت داده است، نعمت همسر. خوبیهایی که این همسر دارد، خوشیهایی که با این همسر داشتی، قرآن تصریح به این دارد، لذتهایی که با همسر بردی، یادت نرود. چقدر قرآن مطالب عجیبوغریبی دارد. زود یادشان میرود. چرا در طلاق یک جوری تعریف کرده و طراحی کرده که اگر در یک ماهی بالاخره این زن و شوهر رابطهای داشتند، در آن ماه نمیگذارد طلاق واقع بشود. آن ماه منظورم ماه قمری و شمسی نیست، ماه زنانه اصطلاحاً بهش میگویند. طور «مواقع» طراحی کرده است. خواسته زندگی را با اینها نگه دارد. اینها را پابند کند. محبت بیاورد. میفرماید: «افضا کردید»؟ «افضا بعضکم»، یادت نرود، شما با هم لذتهایی داشتید، دوتایی به هم نیاز داشتید، احوالات خوشی داشتید. سریعسریع قضیه اختلاف پیدا نکنید، همهچیز را فراموش کنید. یادت بیاید، اینجا ذکر است. این مصداق و شیطان نمیگذارد این ذکر را داشته باشی.
عرض کردم چند شب پیش، چند نفر از همسر خود راضی باشند؟ بله، همیشه یک بهتری هست. مینشیند هی کار میکند، مخصوصاً اگر آدم چند تا زندگی تجربه کرده باشد و چند تا خواستگاری رفته باشد: "اوه! چهکار که نمیکند شیطان اینجور وقتها!" "آن یکی اینش خوب بودا! آن یکی آن مشکل را نداشتها!" هی این، آن، آن، این مقایسه، مقایسه، مقایسه. بعضی وقتها ما ناشی هستیم، ناوارد هم هستیم، یکهو در یک اختلافی در خانه این خواستگار قبلیاش را به رخش میکشد، آن همسر قبلیاش را به رخ این میکشد. این عملاً مثل این میماند که خمپاره در خانه در کنی، زدی همهچیز را نابود کردی. باید مراقبت کنی حتی به فضای ذهنت نیاید، کار شیطان است. شیطان میخواهد از هم بپاشاند شماها را و یکی از نقاط اساسی که میخواهد بپاشاند، در ارتباط با همسر است که آنجا اگر بزند، ده پله جلو میافتد کارش. فرمود: «شرار امتی عذابها». ترجمه سخت است این روایت. البته طبعاً کسانی که مشکلات ازدواج دارند، مجردند، خدا انشاءالله برایشان گشایش حاصل کند. بعضی اگر ازدواجشان عقب افتاده، موانع داشتند، دست خودشان هم نبوده، خودشان عقب نینداختند، بلکه دوست دارند، اینها از دایره این روایت خارجاند. آنهایی که خودشان میلی ندارند، روی خوش نشان نمیدهند، بیاهمیتاند. گاهی پدر و مادرها این شکلیاند متاسفانه، این قالب بیشتر این است. اهمیت نمیدهند. پیغمبر، پدر و مادرها را در آخرالزمان نفرین کرده: «آخرالزمان پدر و مادرهایی میآیند که به دست خودشان بچههایشان را میکنند جهنم.» آدم کم نمیبیند در این دوره و زمانه. با همه احترامی که پدر و مادرها دارند، جایگاه بلندی که دارند. عین خیالش نیست، بابا، این بچه نیاز به ازدواج دارد. حالا درسش را بخواند. الان همه امکانات را داردها! آدم الی ماشاءالله میبیند این بچه خانه دارد، ماشین دارد. نه، این هنوز، خب مثلاً در مایکروویو باید بزنیم چهکار باید بکنیم؟ از بچگی در بیاید! اصلاً یکی از ارکان از بچگی در آمدن انگیزه میدهد برای کار. طبعاً آنی که زن دارد، یک مقدار انگیزه دارد برای کار. آنی که بچه دارد، انگیزهاش بیشتر است. آنی که دو تا بچه دارد، انگیزهاش خیلی بیشتر است. اصلاً خود اینها انگیزه میآورد. خود اینها پختگی میآورد. این الان با چهار نفر آدمی که خودش انتخاب میکند، اضافه میکند، حذف میکند، در ارتباط است. ازدواج که بکند، ده تا آدم میآید در زندگیش که نمیتواند اینها را راحت حذف کند. بسازد، عقلش رشد میکند و باید کار بکند. عقلش رشد میکند.
فرمود پستترین امت من، مجردهاشان است. «شُرارُ اُمَّتِی عُزّابها» (بدترین امت من، عذابکشیدهگانش هستند). پیامبر اکرم تعابیر بسیار تندی [داشتند]. بابا، پیغمبر رحمتش از ما خیلی بیشتر بود، امتش هم خیلی بیشتر [مورد رحمتش بودند]. منبر نشستهایم، به مردم توهین میکنی؟ بالای منبر رسولالله نشستهایم. ببخشیدا، دارم کلام رسولالله را هم میگویم. آن محبت رسولالله را هم هیچکس ندارد به مردم. حضرت هم میدانستند چی دارند میگویند. خطاب به کی دارند میگویند. او برای اینکه نشسته آسیبشناسی کرده، دلسوزیش برای امت گفته، میدانسته چی میشود، میدانسته این نوسانی که در ازدواج میافتد، چطور کل این امت را نابود میکند که یک تجربه تلخ ما در اندلس پشت سر گذاشتیم که رسماً حکومت اسلامی در اروپا را از دست دادیم سر همین قضایا. نکته بسیار مهمی هست.
بله، یک بخشش میشود ذکر. ذکر همین نعمت. حالا عرض میکنیم برای متأهلهاست. آنی هم که مجرد است که روایت داریم، دعا دارد، دستور دارد، ذکر دارد، آن بحثش جداست. از طرفی هم نسیان. خب، این با خانم دیگر چت نمیکند ولی یادش را نمیتواند از دلش بیرون کند. چهکار میکند؟ هی میرود پیج این را چک میکند، اینستاگرامش را. استوریاش را گذاشته؟ کیا لایکش کردهاند؟ کیا را لایک کرده است؟ کیا را فالو کرده است؟ از این به اون برسه. هی یاد یاد. این کار شیطان است. یاد یاد شیطانی است، ذکر مردم، ذکر دنیا. این در مقابل ذکر خداست. چهکار باید کرد؟ باید نسیان اینها را داشت. نسیان اینها عمل. یک روشی دارد. آیه قرآن به پیغمبر: «و لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ اِلی ما مَتَّعنا بِهِ اَزْواجا مِنهُم زَهرَةَ الحَیاةِ الدُّنیا»، به جذابیتهای دنیا چشم ندوزی، زُل نزنی. این آیه که نازل شد، میگوید پیغمبر دیگر از کنار خانههای قشنگ هم که رد میشد، نگاه نمیکرد. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه فرمود پیامبر اکرم مسافرتی بود. برگشت. یکی از همسران، اهدا ازج، یکی از همسران پیامبر اکرم یک پرده قشنگی. حالا آنجا پرده چه شکلی بوده؟ قشنگش چی بوده؟ خدا میداند. حالا از جایی رسیده بوده، خریده بوده، پرده قشنگی گرفته بوده، زده بوده به خانه. پیامبر اکرم برگشتند، دیدند که یک پرده قشنگ زده به خانه. حضرت با آن محبت، با آن رحمت. رحمت پیامبر دیگر در نقطه اوج رحمت و همسرداری پیامبر که بعضی از این زنهایی که پیغمبر تحمل کرد، میدانید دیگر عاقبتشان چی شد. و اینها کی بودند؟ رسماً بعضیهاشان طراح ترور پیغمبر بودند. نشستند، جمعی طراحی کردند ترور پیغمبر. بعضی از همسران پیغمبر. به یکی از این همسران با تشر فرمود: «جمع کنیم پرده را.» تو خانه. اینها به این معنا نیست که حالا شب بریم تو خانه، امشب «در سینماهای سراسر کشور» (!) توی هر خانهای وارد میشوی، بکن این پرده را، بینداز کنار، این ظرفها را، این بوفه را. نه آقا، عاقلانه برای همسر هم باید ارزش قائل بود که عرض میکنند روایت از امام باقر علیه السلام. حضرت فرمودند: «بکنیم پرده را، قبیح است.» انی از جلو چشم بردار. فرمود: «من به این نگاه که میکنم، یاد دنیا میافتم.» ذکر دنیا.
بعد میدانی؟ آخه یه دونه از اینا که وارد میشه، اینا یه پکیجه دیگه. پرده وقتی خوشگل میشه، پرده به دیوارا نمیخوره. رنگ دیوارا به رنگ دیوارا به لوستر نمیخوره. لوستر به مبلا نمیخوره. مبلا به فرشها نمیخوره. کلاً هیچی به هیچی نمیخوره. کلاً ما به این محل نمیخوریم. به همین راحتی یه پرده میاد. رفتم بالاشهر کلی وام گرفته که اونجا همهچیز و به همهچیزش بیاد.
باز نگوئید که آقا یعنی پرده رو عوض نکنیم؟ همۀ اینها یه پیوستهای دارد که باید فکر کنیم. همۀ حرفهایی که هست، کنارش باید فکر کنیم. قرآن اهلبیت ما را دعوت به تفکّر کرده است. این گفتگوها برای این است که انشاءالله گوینده که سهمی نداشته به برکت نفس پاک شماها، اینجا تو این بستر، تو این مجلس اهلبیت، تفکّر کنیم. گوینده انشاءالله اهل تفکّر بشود. مهارت میخواهد اینها. ظرافت میخواهد. آدم باید بداند با کی چطور برخورد کند و حواسش باشد. از زندگیش مراقبت کند. مراقبت از زندگی از اینهاست. پای شیطون را به زندگیش باز نکند. پای ذکر دنیا به زندگیش باز نشود. این رقابتها، این تعلقات که بیاید، این دل چندجایی میشود، هرجایی میشود، آلوده میشود. آرامآرام فضای فکری این آدم. همانجور که شما میگوئید: «پرده به اینجا نمیآید، اون به اینجا نمیآید.» این آدم کمکم میگوید: «تو هم به من نمیآیی.» کی جورم کم نداشتی؟ مرده کمی. همچین مثلاً کلاس که میشود، دکتر میشود، اینها. یا خانمه تحصیلاتش میرود بالا، کمکم احساس میکند ما به هم جور نیستیم. مراجع تقلید همه باید بروند با یه اعلم در بین نساء ازدواج کنند؟ مرحوم آیتالله قاضی همسرشان زندگینامهای که ازشان چاپ شده خوبه به هر حال رمانه دیگه داستان. ولی همسران ایشون احتمالاً همهشان حالا بعضیهاشان که نقل شده سواد ابتدایی نداشتند، سواد خواندن و نوشتن. یکی از همسران ایشان گفت که: «آقا زشت نیست من همسر مجتهدم، قرآن بلد نیستم بخونم؟ تو نجف زندگی کنم، هیچی بلد نیستم بخونم.» ایشون فرمود: «هر آیهای خواستی بخونی، یه صلوات بغلش بفرست. شروع کن صلوات بفرست. روشن میشود.» آیه میخواند، میرفت بعدی. قاضی نمیگفت: «ما کلاسمان به هم نمیخوره. من تو آسمون هفتم با انبیاء و اولیاء فالوده بخورم، بعد بیام اینجا با یه خانمی بشینم قرآن بلد نیست بخونه.» اصلاً اینها هرچی دارند از همین مراعاتها و مواظبتهاست.
بنده داستانی را تا به حال اسم نیاوردهام. حالا یکم پرهیز دارم که اسم بیاورم، ولی خب چون برخی در برخی آثار نقل کردهاند، در برخی کتابها اسم آوردند دیگر. حالا برای اولین بار اسم میآورم. روح این مرد بزرگ هم شاد باشد؛ مرحوم آیتالله انصاری همدانی. انسان بسیار ویژه و برجسته و عجیبی بود. عمر زیادی هم نکرد؛ ۵۷ سال عمر کرد. و آتش گرفته بود به معنای واقعی کلمه. حمام میرفتند، میگفتند که این طرف بدنش را میپوشاند و شاگرد ایشان که هنوز هم در قید حیات است، گفته بود: «آقا من یک اصرار کرده بودم و اینها.» ایشان نشان داده که این طرف بدن پوستش کامل سوخته است. اصلاً کتاب ایشان برای همین گذاشتند اسمش را «سوخته». از شدت آتش عشق خدای سبحان. این قلب ایشان مشتعل بود که پوست ایشان را سوزانده بود. و دکتر ایشان هم گفت: «ما قلبشان را میخواستیم عمل کنیم، دست زدیم دستمان سوخت.» از شدت حرارت و روی این قلب ظاهری هم اثر گذاشته است.
بعضیها گفته بودند شما چطوری به اینجا رسیدی؟ ایشون گفته بود که: «اون ابتلائاتی که من پشت سر گذاشتم، اگه شما توش قرار میگرفتید، همهتون بیدل میشدید.» ایشون همسری داشت، خدا رحمتش کند. به هر حال عرض کردم، تو برخی کتب، برخی علما، کتابهایی که نوشتن، برخی شاگردان چون اسم آوردن، عرض میکنم. وگرنه این قضایا چیزهایی نیست که بشه عمومی گفت. فرزندان ایشون هم در قید حیاتاند. گفت که ایشون خب همسرش اصلاً یه فضای دیگری داشت و آخر هم همسرشون خودکشی کرد. مظنون اصلی قتل همسر ایشون شد خود ایشون آیتالله انصاری همدانی. و اومدن این مجتهد، این عالم، این عارف که بسیاری از بزرگان شاگردان ایشون بودند، امام تعابیر عجیبی در مورد ایشون فرمود. امام خمینی در مورد قاضی تعابیر عجیبی در مورد ایشون [گفتند]. اومدن پاسبونا دست ایشون رو گرفتن، بستن به جرم قتل همسر ایشون از تو خونه آوردن بیرون و مردم تو کوچه جمع شدن و به صورت ایشون تف انداختن: «آدم زنشو میکشه.» و بعدها معلوم شد که این خودکشی کرده و با ایشون با این حال استغفار میکرد برای همسرش. کدومتون حاضرید همچین مصیبتی تحمل کنید؟ بسم الله! بیا اینهایی که خدا داده به تو، حمید ابتلائات این شکلی.
غرض اینکه یکی از اون نقاط اصلی کار شیطان، هم زمین خوردن و هم بالا رفتن همین نقطه است. بسیاری از بزرگان فرمودند: «اگه کسی بخواد عارف بالله بشه با همسرش میشه. جهنمی هم بخواد بشه با همسرش میشه.» برخی از اساتید میگفتند: «ما فردای زلزله بم رفتیم جلسه مرحوم آیتالله شیخ علی آقای پهلوانی تهرانی رضوان الله تعالی علیه.» یه کسی گفت: «آقا زلزله بم شده و اینها، بلای بزرگی است.» ایشون فرمود: «زلزله که بلای بزرگ نیست. اینو خیلیا ازش سربلند بیرون میان. بلای بزرگ، بلای ادا کردن حقوق همسره. اونجا بتونی سربلند بیرون بیای، بهشتی میشی.» چه شوهر نسبت به زنش، چه زن نسبت به شوهرش. دوطرفه است. یکطرفه هم برداشت امشب باز بریم «در سینماهای سراسر کشور» دیدی چی گفت؟! نه! دوطرفه است. هیچکس مصادره مطلوب نکنه. هرکی هم سعی کنه بخش مربوط به خودشو عملی کنه نه اینکه اونطرفیها رو یاد بگیره بزنه تو سر اون یکی.
آمدی خدمت امام باقر علیه السلام. دید حضرت یک لباس قرمز پوشیدهاند. الان شما عکس از یک مرجع تقلید با لباس قرمز تعجب نمیکنید؟ استادیم بودید [یعنی انگار در استودیوم فوتبال هستیم که هواداران یک تیم لباس قرمز پوشیدهاند]؟ مسابقه بوده، تراکتور، فولاد، پرسپولیس. کدامش؟ لباس قرمز خیلی رنگ –به قول امروزیها- رنگ جیغی است دیگر. دو نفر بودند. می گویند: «این به ما نگاه کرد، زدند زیر خنده.» لباس حضرت را دیدند، پوزخند زدند. حضرت فرمود: «بله، همسرم پوشیده، گفته: دوست دارم تنت ببینم.» تنم کرد. [بعد داخل] فرمودند: «بفرمایید.» آمدیم. دیدیم که یک اتاق بدون هیچی، زیرانداز کف دارد که آن هم جمع میشود، زیرش هم خاک است. گفتم: «آقا اینجا چیست؟» فرمودند: «محل زندگی من اینجاست. آنجا خانه همسرم بود. مهریهاش را دادم، با پول مهریه رفته امکانات خریده، به سلیقه خودش هم چیده. هر جور هم دوست دارد. اینجایی که من زندگی میکنم این است. این هم محل عبادتم است. این هم برمیدارم، کف نماز میخوانم.» شیطان آخه میآید این جوری، به امام زمانش رحم نمیکند دیگر! آخوند و طلبه اینها که جای خود دارد. امام زمانش بدگمان میشود: «آقا تشریفاتی شده!» بخشش بود. این مدارا و رفق و صمیمیت بر مبنای ذکر. اینها مصداق ذکر است. توجه به نیازهای او، توجه به علاقهمندیهای او. چقدر در بزرگان دیده میشود! چقدر فوقالعادهاند! برخی بزرگان، مرحوم طیب به همسرش میگوید که من هوس شیره انگور کردهام. انگور نیست. از همانجا سوار اتوبوس میشود، میرود ملایر، شیره انگور میخرد، برمیگردد. حاج خانم خواص شیره انگور.
اگر بخواهیم چیزهایی که دیده شده را بگوییم باید دو سه جلسه در این زمینهها فقط صحبت کنیم.
آیه قرآن تعابیری دارد خیلی عجیب. بعضی آن بخش اولش را فقط دست میگیرند که قرآن اجازه داده زنها را بزنی، «فاضربوهن». یعنی بخش آخرش البته، یعنی بعضیها کلاً از اول، از آخر شروع میکنند، یعنی اصلاً مرحله سوم. ولی کلاً از همان مرحله سوم شروع میکند. میگوید اول موعظهاش کن. اگر سر ناسازگاری، آن هم سر ناسازگاری داستان دارد، نه اینکه حالا غذایش یک جوری شده یا مثلاً خواب مانده، بنده خدا دیر در را باز کرده، یک چیزی یادش رفته. نه. اصلاً کلاً سر ناسازگاری برداشته. آن هم مرحله اول میگوید بنشین موعظه کن، باهاش حرف بزن، مشکلش چیست؟ خیلی وقتها خیلی خانمها خیلی کارها که میکنند برای ابراز، برای جلب توجه، برای اینکه بفهماند بهت که آقا من یک کسری دارم. قصد ندارد رو مخت راه برود. جدال باهاش میشوی، این بدتر میشود. بنشین حرفش را بشنو. یعنی یک داستان یک چیز دیگر است اصلاً.
بعد تازه مرحله دومش چیست؟ چقدر این تعابیر لطیف است: «واهجروهن فی المضاجع». «میگه تو رختخواب!» مرحله دوم. حرفهایت را زدی، موعظه را کردی، میبینی اثر ندارد. مرحله دومش این است که چند تا خانه الان این شکلی سراغ داریم که این شکلی محبت توش باشد؟ بعد میفهمی شیطون چقدر کار کرده. مرحله دوم تنبیه همسری که سر ناسازگاری برداشته. البته خانم هم بخواهد نسبت به آقا واکنش نشان بدهد، آن یک بحث دیگری است که الان وارد اینجا. فعلاً نسبت به آقا چون چند تا ذکر کردم، نسبت به اینکه آقایان نسبت به خانمها میخواهیم بگوییم، مرحله دوم تنبیهش چیست؟ «واهجروهن فی المضاجع». گفته در بحث رختخواب. آن هم چه شکلی؟ «در یک رختخواب که کنار هم خوابیدی، پشتت را بهش کن.» «واهجروهن فی المضاجع.» چی فرض کردی واقعاً؟ میگوید: «پنج ساله شوهر من کنار من نخوابیده، دوستم دارد ها! ولی اینجا نمیخوابد.» میگوید: «وقتی خواستی تنبیه کنی، مرحله دومش این است که کنارش میخوابی، ولی پشت میکنی.» مرحله سوم زدن. آن زدن گفتند آقا با مسواک. آن هم تنبیه یعنی مثلاً تنبیه فیزیکی. نیاوری بخوابانی تو گوشش. بعد صدا دور بچرخد و برود تو دیوار برگردد، کمونه کند برگردد که از همان اولم شروع کنیم. مرحله اولش اصلاً با این شروع میشود. بعدش فحش و این چیزهاست دیگر. آنها را دیگر قرآن نگفته دیگر! وقت نیست خودمان میفهمیم دیگر. اول با زدن، مرحله بعدی زدن داداش و بابا و اینها و فحش خانوادگی. قرآن اشاره نکرده. چوب مسواک. آن هم پرخاش تو و عصبانیت تو مهم است. با یک ابراز فیزیکی خیلی سطحی. ابراز فیزیکی سطحی هم برایشان در حد خراب شدن سقف روی سرشان است. تشر جدی مرد. اگر مرد باشد و عاشقانه با زنش رفتار کند، همان قدم اول نتیجه را میگیرد. البته بعضی وقتها مردم مرده میشوند! آیا انصاری همدانی آن قضیه آن شکلی میشود؟ و دیگر حالا آن هم هست دیگر. حالا اشتباه نکنید. غرض این است که این تنبیهات هم این شکلی است.
بعد چقدر عاطفه، چقدر عشق، چقدر محبت، چقدر صمیمیت. قربونت بشم، فدات بشم! قربونصدقه تعابیری که اهلبیت با همدیگه داشتن، فصل مُفَصَّلی است. انشاءالله یک فاطمیه فرصت بشود، بنشینیم این ابعاد سیره حضرت زهرا را مرور کنیم. بحث آن عشق و عاطفه که در این خانهها بوده، اصلاً آدم تعجب میکند. نحوه حرف زدنشان با همدیگر. همیشه «یا اباالحسن» صدا میزده. اصلاً قرآن میگوید: «اگه میخوای شیطون نفوذ نکنه، باید با همدیگه احسن صحبت کنی.» «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» یا «یَقُولُ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ». این راه نفوذ شیطون را میبندد. شیطون نَذق نمیکند. حرفهای دوپهلو، ابهامدار، دوز عاطفی کم شیطون را میآورد وسط. یعنی منظورش چی بود؟ این چرا اینجوری گفت؟ این منظور داشت؟ این فلان بود؟ حالا اولش هم خودمان و همسرمان. بعد انشاءالله مدیریت کنیم دیگران را. به هر حال مشکلات خانوادگی خیلیهایش هم از دیگران نشئت میگیرد. فرمود: «همین غذا خوردن با همسرت، محبتها را زیاد میکند. روزی را زیاد میکند. شیطون را دفع میکند.» با هم غذا بخورید توی یک ظرف. گفت آن طلبه رفت از یک آقایی پرسید که: «آقا، وضع اقتصادیم خیلی بد است. چهکار کنیم وضعمان خوب شود؟» گفت: «چون با خانمت تو یک ظرف پول از زیرش در میآید.» مثلاً با هم بنشینیم، گفتند. دیگر نشستند و با همدیگر غذا خوردند. زنگ زدند، باز کرد. پدر خانم، پدر خانمش نگاه کرد. گفت: «شما چرا یک بشقاب سر سفره گذاشتهاید؟» «کما دوتایی با هم یک سفره ظرف غذا.» حسابی کشید داد به اینها. «به تو میگویند داماد.» یک پول مشتی به این داد. گفت: «سبحان الله! اهل بیت گفته بودند. فکر نمیکردم ربط دارد اینها.»
حالا اینجا بابایی دید خوشش آمد، آن بابای اصلی میبیند خوشش میآید. امام زمان ارواحنا فداه یکی علمای یزد یک وقتی از ایشان –خدا حفظ کند ایشان را- درخواست نکته و دستورالعملی شد. خیلی نکته لطیفی فرمود. یک تیکه کلام ایشان همیشه میفرمود که: «نوکر خوبی باش، ارباب نگهت دارد.» «نوکر خوبی باش ارباب نگهت دارد.» فرمود که چند تا روایت خواند در مورد علاقه به همسر. روایتهای عجیب غریب و نجومی که یک نگاه محبتآمیز اینها به همدیگر چقدر ثواب دارد و این لیوان دست او بده با محبت چه ثوابی دارد. میگوید: «هفت در جهنم به رویش بسته میشود.» با محبت «بابا آب میدهد». بعد که خیلی توی اینها خیلی لطیف است. ما فکر میکنیم فقط یک چیزی گفتند. این همین را اگه به علامه شعبانی همین روایت را باز میکند. یعنی چی هفتاد در جهنم بسته میشود؟ جهنم چیست؟ به چه ربطی دارد که این با آن بسته میشود؟ دستور همهاش منطق و برهان دارد.
بعد ایشون فرمود که دیدی وقتی دو نفر میآوری برای کارگری تو خانهات، اگه یک زن و شوهر باشن، با هم کار کنن، با محبت کار کنن و تو میبینی که این محبت اینها به همدیگه باعث شده که بهتر کار کنن، بیشتر کار کنن، بیشتر تحویل نمیگیری؟ بیشتر حمایت نمیکنی؟ میبینی اینها دوتایی با هم، این محبته وقتی میآید یکم اون خسته میشه، اینجاش کار میکنه؛ یکم این خسته میشه، اونجاش کار میکنه. بعد این بزرگوار فرمود که امام زمان این شکلیان. وقتی میبینن زن و شوهر با هم خوبن، دو تا نوکر با هم خوبن –نوکر امام زمانان دیگه- فرمود: «ارباب روزیشونو بیشتر میکنه.» واقعاً یکی از ارکان ازدیاد روزی، محبت به همسر است و صمیمیت در منزل. امام زمان متولی میدانند خودشون را برای اینکه این زندگی رو اداره کنن. وقتی هم شکر نعمت نمیکنی، هرچی نعمت میاد همش میشه جنگ و دعوا و قاشق چنگال پرتاب شده به سمت اون یکی. معلومه دیگه بهت نمیدن ادوات جنگی که نمیدن که حمایت جنگی. هرچی سلاح به شما بدهند، میخواهی الان اون یکی استفاده کنی. زندگی از تو متلاشی میشه.
شیاطین متمرکز شدند روی بیت، بیت یک بحث مفصلی دارد. اصلاً نمیخواهند بیت شکل بگیرد، محبت، علاقه، صمیمیت، عشق. البته این عشق، عشق الهی، طبعاً عشق نفسانی نیست. همه به خاطر خدا همدیگر را میخواهند. همه کمکها را همدیگرند به خاطر خدا. این ذکر عملی است. فرمود: «هم خودت نماز بخوان، هم خانوادهات را امر به صلات کن.» «قوا انفسکم و اهلیکم نارا.» خیلی جالب است. اصلاً بحث جهنم نرفتن بحث فردی نیست. نگفته: «مراقب باش جهنم نروی.» گفته: «مراقب باش خودت و خانوادهات جهنم نروید. همهتان مراقبت کنید. همه را نگه دارید همدیگر را.» بعد ببینی چه دستوراتی دارد: بیدار کردن سحر این اون را بیدار کن. ذکر توجه.
یک همسری دارم، هر وقت ناراحت میشوم، خیلی تعبیر لطیفی است، وقتهایی که ناراحتم آه میکشم تو خودم. میگوید: «برای چی ناراحتی؟» بعد میگوید که: «اگه ناراحتی برای دنیاست که دنیا ارزشی ندارد. اگرم برای آخرت که خدا ناراحتیات را بیشتر گزارش داد.» به پیغمبر اکرم، حضرت فرمودند: «تلک من عمال الله.» این خانمی که تو داری یکی از کارگران خداست تو این عالم. یکی از کارگزاران خداست که آمده تو را متوجه خدا کند. نعمت است دیگر. این را باید شکر کرد. این شکرش آن وقت باب نعمتهای بعدی است. ذکر، ذکر میآورد؛ نسیان، نسیان میآورد. این همت که فراموش کردی، میرسد به فراموشی بعدی، میرود بعدی. بله، آدم یکهو از بغل مادرش قاتل اهل بیت نمیشود. فکر نمیکردند که یک روز کارشان به اینجا بکشد. آرام آرام تدریجی. یک جاهایی شروع میشود. یک جا پا میگذارد روی حق، ندید میگیرد. بعد میشود بعدی. بعد میشود بعدی. کفر. اینها دیگر کفر یعنی همین. ندیده گرفتن حق، ذکر نکردن، متوجه نشدن. از این به آن، از آن به آن، از آن به آن. چون میرود شمشیر میکشد. به همین سادگی. ذکر، ذکر میآورد. از همین مراعات همین مسائل ساده، متوجه میشود. خدا بهش لطافت میدهد. لطافتهای بعدی میآید. توجهات بعدی میآید. ملتفت میشود. همین محبتهای بسیار ساده.
شیطان چشم ندارد اینها را ببیند. شیطون مدیریت میکند. میخواهد اینها را از هم بپاشاند. پس ذکر خدا در برابر ذکر دنیاست و در برابر ذکر مردم. مردم چی میگویند؟ اینها ناراحت نشوند؟ عرض کردم برگردم اول سخنرانی و تکمیلش کنم. ما به آینه که نگاه میکنیم چه ذکری میکنیم؟ سبک زندگی نقطه اصلیاش اینجاست. به آینه نگاه کن. چه جالب! وای ما اینها را در اسلام هم داریم که «با آینه نگاه کن.» آره، ولی روایت دارد: «اگر به آینه نگاه کنی، یک جوری تیپ بزنی که مردم خوششان بیاید، میروی و برمیگردی. تمام این مسیر رفت و برگشت در لعنت ملائکه است و در قبضه شیطان. تمام این مسیر ملائکه لعنت میکند. توجهت معکوس است. به هر طرف رو کنی، آنوَری میروی. تو رو کردی به جهنم: مردم خوششان بیاید. تو خدا را داشته باش. خدا محبتت را میاندازد اگر لازم باشد. «سیجعل لهم الرحمن ودا». نفاق از همین جا شروع میشود. الان تو تیپت مراعات میکنی، فُکل اینجوری بشود. [یک چیزی] نگویند. خب، بعداً پس فردا بخواهی نماز بخوانی جلو جمع مسخرهات میکنند. روزت هم مسخره میکنند. حجابت هم مسخره میکنند. کم کم امام حسینت هم مسخره میکنند. کربلا رفتنت هم. مگر یک جایی هست که مردم بگویند: «اینجا دیگر قفل است برای ما. باز نشده.» بعد پول بدهیم بخریم این مرحله را. مسخره. بالاخره مردم آخه چی میگویند؟ واقعاً خب، بگویند! دیشب گفتیم باید بکشی، بدت بیاید. من هر کار بکنم تو بدت میآید. خود امام حسین در کربلا اهانت کردند. اینقدر توهین کردند. اهلبیت پیامبری اسیرای کربلا. پس این مقابلش ذکر مردم [است]: «مردم چی میگویند؟» ذکر دنیا، جذابیتها. شیطان روی این دو تا سوار میشود و با تکیه به اعتماد به نفس هی میدمد در این «من من». «مگر کم کسیام؟ من بابا باسوادم. من فلانم. من اینجورم. من فالوور دارم. من اینجوریم. من خوشگلم. من چیم کم است؟ من جوانم. همه میگویند من از این سرم.» امشب که چهار تا نادان هم هستند که تو این چیزها میدمم. «چرا زن فلانی شدی؟ آخه تو خواستگار خوبی داشتی.» که خب به تو چه؟ زندگیت را بکن. زندگی تو سر تو کثافت کردند. وضعیت خوک است. این فرمود: «برزخ اینها برزخ خوک است.» صورت کثافت زندگی مردم است. به تو چه؟ مشغول عیوب خودت باش.
جمله پایانی همه مباحث در این شب آخر و این دهه آخر. رکن کلیدی درآمدن از چنگ شیطان، مشغول شدن به عیوب خودمان است. به عیوب خودمان. و شیطان اصلاً نمیگذارد آدم به عیوبش فکر کند. خط قرمزش است. یک جوری همچین قشنگ ماستمالی میکند. تا میخواهی بگویی: «من این عیب را دارم.» هزار نفر از تو میآورد بدتر. اصلاً آرام میشوی. اصلاً احساس میکنی تو وسط بهشتی. همینجوری میبَرَدت. استرس پیدا نکنی! یک وقت میخواهی دستی رو بکشی، خلاص کنی. بریم با هم. خیلی هم خوبه. همهچیز. چیش بد است؟ اینقدر خوب. از این بدتر همیشه هر گناهی یکی بدترش هم هست. یعنی امام معصوم هم سر ببری، بعد مورد داشتیم دو تا امام معصوم سربریده. برو راحت باش. چه آرامشی پیدا میکنی! همیشه از همهچیز بدتری هست. این را میگذارد جلوت. خوبها را نگاه کن. از تو بهترها را نگاه کن. راه میافتی. از خودت شرمنده میشوی. این میشود تکان. احساس میکنی عقبماندهای، جاماندهای. نقطه اصلی همین است. این را ذکر اصلیه، توجه به اینکه من عیب دارم، مشکل دارم و کار کنم.
این شد عرض ما در این ده شب و چکیده همه مسائل هم این است که بدون امام حسین هیچ گرهای از هیچ کدام از ما باز نمیشود کلاً. خلاص! و با امام حسین همه گرهها و مشکلات باز میشود. فقط دست در دست امام حسین باشد. توسل، توسل. دستگیری کند، خوشش بیاید. آقا امام حسین! یکی خوشش بیاید، کارش تمام است. به چشمش بیاید. البته آن رحمت واسعه است. هیچی از چشمش جا نمیماند. اگر بخواهم همین را الان برای شما باز کنم، ۲۰ دقیقه باید در مورد این صحبت بکنم که چه عجایبی دیده شده است از اینکه چیزی از چشم امام حسین جا نمیماند. امشب میخواهم روضه این را بخوانم که از چشم امام حسین چیزی و کسی جا نمیماند.
کسی بود از دنیا رفته بود. تو عالم برزخ دیده بودنش. پرسیده بودند: «اوضاع چطور است؟» گفت: «مشکل داشتم ولی حل شد.» گفتند: «چطور؟» گفت که: «وقتی از یک هیئتی رد میشدم، دیگ گذاشته بودند.» قدیم، خاطرتان هست؟ آتشهایی که میذاشتن، هیزم میذاشتن. گفت: «دیدم این دیگ باد خورده، آتشش خاموش شد.» گفتم: «این بندگان خدا روی این غذا حساب کردن. غذاشان پخته نشده. جلو جمعیت ضایع میشوند. بگذار روشنش کنم.» کبریت گرفتم. یک کاغذ گرفتم و این را که زدم، گذاشتم زیر این هیزم. یکهو یک شعلهای کشید. یک شعله خورد به چشمم. یک قطره آبی از چشمم آمد. گفت: «آن طرف دیدم اوضاعم خیلی خراب است. دیدم توی ظرف بلورینی یک الماس دارند میآورند. گفتند دستور رسیده به خاطر این ببخشیدش.» گفتم: «این چیست؟» گفتند: «یک قطره اشک است. پشت در یک هیئتی کنار هیزمی برایم آتش روشن کرد. از چشمش اشک آمد.» البته اشک حزن نبود، ولی مال ماست. با خریدارش. این اربابی که هیچی از چشمش جا نمیماند.
یه محرم عزاداری کردیم. ارباب! فدات بشم آقا! دستت درد نکنه. یه محرم دیگه زنده بودیم. خدایا شکرت. مشکی پوشیدیم. سالم بودیم. با پای خودمون اومدیم. با عزت و احترام اشک ریختیم. سینه زدیم. توی مجالس نشستیم. درگیر مشکلاتی که بخواد مانع از این مجالس و این برنامهها بشه، نبودیم. اجازه دادی اسمتو به زبون بیاری. اجازه دادی مشکی بپوشی. چه نعمتهای بزرگی! با همسرمون، با بچهمون، چه نعمتهای بزرگیه. و شکر بکنیم. محبت تو خونه ماست. با زنمون، با بچهمون. شبا هیئت میاومدیم، برمیگشتیم و تموم شد این محرم و پروندهاش بسته شد. داغ ما که آروم نمیشه مگر اینکه کربلایی برونی. ارباب! اربعین بیار وگرنه ما دلتنگ محرم میشیم و میمونیم. فدای تو بشم که هیچکس و هیچ چیزی از چشم تو دور نمیمونه.
عبیدالله بن حر جوفی. گفتند تو وقتی ملاقات کردی با حسین، چه صحنهای برات از همه صحنهها جالبتر بود؟ بیشتر به چشمتون اومد؟ گفت: «من وقتی اباعبدالله حسین بن علی اومد با من صحبت بکنه، دیدم چند تا از این بچههاش دورش راه میرفتند. هی از این سر و کول بابا بالا میرفتند. یکی لباسش را میکشه. یکی زیر عبا میاد. هی امام حسین سر این میکشیدند. اینو بغل میکردند.» با خودم گفتم: «چه عشقیّه بین این پدر و بچههاش؟ چقدر این بچهها بابا رو دوست دارن؟ چقدر این بابا این بچهها رو دوست داره؟»
اگه آمادهاید آخرین روضه محرممون رو بخونیم و بریم. فقط باید آماده باشید. بخوایم این روضه رو بخونیم باید بریم تو بیابونا. روضه یک دقیقاً نمیدونم کجا رخ داده. فقط میدونم یک بیابونی بوده. لا اله الا الله! گفتیم این دهه رو برای امام سجاد عزاداری کنیم. این روضه آخر هدیه به امام سجاد علیه السلام. انشاءالله امشب صاحب عزامون آقامون امام سجاد بود. دیگه امشب از او صله میخوایم. شب آخرین روضه هم از زبان اوست. برخی مقاتل دیدم روضه ایست که دیدم خودم با همین بیان اومده. گفتن که خب میدونید سر مبارک اباعبدالله رو صندوقی داشتند اینها. منزلهایی که میرسیدند. عذر میخوام دیگه بابت این روضه امشب. بیپرده وارد روضه میشم. شرمندهم. این سر رو از نیزه جدا میکردند، در این صندوق میذاشتن. صبح که میشد دوباره به نیزه میزدن، حرکت میکرد. یک شب تا صبح گذشته بود. گفتن سر رو به نیزه زدن. از عجایب و از معجزات اباعبدالله در این مسیر نشون میده چقدر حواسش به همه چی هست. گفتن سر رو به نیزه زدن. قرار شد اینها حرکت کنند. این نیزه خیلی سنگین شده و نمیشه حملش کرد. به تبع تکونش هم نمیشه داد. نیزه سنگینه. هر کار کردن، در نیزه خیلی به طرز عجیبی سنگین شده. اصلاً بلند نمیشه. راه نمیافته.
امام سجاد گفتند: «چرا اینجوری شده؟ تو میدونی؟» فرمود: «نگاه کنید ببینید این سر به کدوم سمت داره نگاه میکنه؟» گفتند: «برای چی؟» فرمود: «احتمالاً یکی از بچهها.» دیدن یک افق دوری. مستقیم نگاه این سر. و این تعبیر اومده. دیدن از گوشه چشم هم اشکی جاریه. فرمود: «همون امتداد رو بگیرید بگردید.» رفتند و رفتند و رفتند. از دور دیدن یک نقطه سیاهی دیده میشه. جلوتر. یکی از این بچهها با چادر مشکی. خواب مونده. با سرش مدیریت میکرد. یکی از بچهها هم اینجا جا بود. ارباب حواسش به همه چی هست. دو سه شب دیگه یک خرابه حیدری. صدای بچهای بلند شد: «عمه من بابامو میخوام.» یکهو دیدن خودش اومد تو خرابه.
«السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام».
در حال بارگذاری نظرات...