تمثل شیطان برای انبیا
جلوه شیطان برای حضرت یحیی
سقوط ابلیس تا آسمان چهارم هنگام تولد حضرت عیسی
روزی، در آسمان هاست
آسمان ها، مراتب حقیقت
حسادت ابلیس بر حضرت ایوب
سقوط ابلیس تا آسمان اول هنگام تولد حضرت محمد صلی الله علیه
شیطان مجرای لعنت الهی
انبیا، اولیا، ملائکه مجرای رحمت خدایند
انجیل فضای رحمت و تبشیر
امید عیسوی و خوف یحیوی
شیطان از فضای رحمت فراری است
ده امتیاز ویژه، مخصوص امت آخر الزمان
مرکز علم، آستان قدس رضوی است
امام رضا علیه السلام، عالم اهل بیت
سلام ویژه پیامبر برای حضرت باقر العلوم
درخواست حضرت یحیی از ابلیس
نمایش تله های شیطانی برای حضرت یحیی
تمثل شیطان به هزاران شکل
غلبه جنبه شهوانی بهائم
غلبه جنبه غضبی درندگان
انواع رذایل شهوانی
جاذبه زنانه برای مردان فتنه خیز است
تاکید قرآن بر تعادل در همه نعمت های خدا
ابلیس، بنیان گذار آتش پرستی
هدیه امیر المومنین برای دخترانشان
اهمیت آراستگی همسران
تاثیرات موسیقی شیطانی
قلاب اصلی شیطان ؟!
رنگ و لعاب زنانه برای فریب مردان
تله ی قطام برای ابن ملجم
طمع شیطان روی عیوب و رذایل فرد
پرخوری کیفیت سحر خیزی و نماز شب را کاهش می دهد
دام شهوت بسیار خطرناک است
شباهت های حضرت رقیه و حضرت زهرا سلام الله علیها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین الان الی قیام یوم الدین.
شرحی و روایتی را مرحوم علامه طباطبایی، رضوان الله تعالی علیه، در رساله شیطانشان مطرح میکنند، در مورد تمثّل شیاطین برای انبیا. اصل این روایت را هم خب خیلی از بزرگان نقل کردهاند؛ مرحوم شیخ طوسی در کتاب "امالی"، جلد ۱، صفحه ۳۳۸. روایت هم از امام رضا (علیه السلام) است و حضرت از پدرانشان نقل میکند و اصطلاحاً «سلسله الذهب» است. خب، خیلی مطلب در این روایت هست؛ باید آرامآرام پیش رفت و نکاتی دارد که باید مرور شود. انشاءالله میفرماید: «إن إبليس كان یأتی الأنبیاء علیهم السلام.» ابلیس پیش انبیا میآمد، رفتوآمد داشت با انبیا، و من لدن آدم (علیه السلام)، از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا زمان حضرت عیسی، شیطان میآمد با انبیا گفتوگو میکرد، رفتوآمد داشت. «یتحدث عندهم و یسائلهم.» گفتوگو میکرد و سؤال انبیا را جواب میداد. «ولم یکن به أحد منهم أشد أنساً منه به یحیی بن زکریا.» با هیچ پیغمبری اندازهِ حضرت یحیی انس نداشته است؛ پیامبری که بیش از همه انبیا شیطان با او انس داشته و حرف میزده است، حضرت یحیی (علیه السلام) است. یحیی همدوره حضرت عیسی بوده. ظاهراً دیگر از حضرت عیسی به بعد شاید گفتوگو نبوده یا سراغ خود حضرت عیسی.
یحیی همدوره حضرت عیسی بود، البته در روایت دارد که شیطان تمام هفت آسمان را نفوذ داشت و رفتوآمد داشت تا دوران حضرت عیسی. حضرت عیسی که به دنیا آمد، خب هم تولد ایشان و پیامبریاش یکی بود؛ به دنیا آمد و پیامبر شد، سه تا آسمانِ ابلیس سقوط کرد؛ آسمان هفتم، ششم و پنجم. آمد آسمان چهارم. آسمانها خودش یک بحث مفصلی است که اصلاً این آسمانها چرا هفت تاست؟ تفاوتش با همدیگر چیست؟ تو هر آسمانی چه اتفاقی رخ میدهد؟ ما که خب امثال بنده همین آسمان را نگاه میکنیم، فکر میکنیم همهاش همین است، تازه از همین هم بنده سر در نمیآورم، این هم بزرگی است بالای سرمان. آسمانها. فرمود: «وفی السماء رزقکم وما توعدون.» روزی شما در آسمان است و چیزهایی که بهتان وعده دادم، همهاش تو آسمان است! و «ما توعد.» وعده داده، یکیاش بهشت. خب بهشت کجاست؟ تو آسمان! یعنی چی بهشت تو آسمان است؟ سر بخورم بیفتم پایین مثلاً؟ یکهو یک سیبی از دست یک بهشتی در برود، بیافتد اینجا تاب بخورد تو سر ما، بالای یک موزی مثلاً به ما بدهد. مراتب حقیقت آسمانها، تا جایی که با چشم مادی، با این چشم دیده میشود، این همهاش آسمان اول است. آسمان دوم جایی است که دیگر با این چشم دیده نمیشود؛ یک چشم دیگری میخواهد، یک درک دیگری میخواهد، غذای دیگری دارد.
شیطان هفت آسمان را میتوانسته ببیند، یعنی تو هر هفت آسمان دخالت داشته و خرابکاری میکرده. چیز عجیبی است این روایت؛ کلاً روایت کمرشکنی است. هفت آسمان. حضرت ایوب هم گفتند که عمل حضرت علی را تو آسمان هفتم دید که یک شکری که حضرت ایوب تو آسمان هفتم... خیلی این عمل، عمل بلند و بالایی است. شیطان تو آسمان هفتم میرفت و حسودی میکرد ایوب را و اجازه گرفت بیاید خرابکاری کند. این نشان میدهد که تو هر هفت آسمان خرابکاری داشته، آسیب داشته، اختلال داشته. حالا اختلال تو هر آسمانی چه معنایی دارد، آن یک بحث دیگری است. با تولد حضرت عیسی، با تولد پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)، سه تا دیگر میآید پایین، چهارم، سوم و دوم؛ میآید پایین، نفوذ شیطان میشود آسمان اول. یکی از معانیاش این است.
شیطان مظهر لعنت خداست؛ مجرای لعنت خداست. انبیا و اولیا و ملائکه و اینها، مجرای رحمت خدا و دریچه نزول رحمت خدا هستند. شیطان دریچه نزول لعنت خداست. این تو هر هفت آسمان رشته لعنت را منتشر میکرد. حضرت عیسی یکی از جلوههای رحمت خداست. "انجیل" اصلاً اسمش به معنای بشارت و محبت است و بعضی از این "انجیل"هایی که الان موجود است و برخی بزرگان هم سفارش میکردند به خواندنش، اصلاً فضایش کاملاً فضای رحمت است. اتکا به حافظه میکنم، قاطی میشود. بعضی رفقای فاضل ما هم پیگیر جلسات، طرق مختلف، اساتید دانشگاه و حوزه، این طرف و آن طرف، یک کلمه جابهجا بشود پیام میدهند که «قلبت حافظه اتکا و رفقا.» جدیام تو این بحثها. «انجیل» را یک بار باید جابهجا گفتم، یکی از دوستان پیام داد: «آقا، من خودم از آیتالله بهجت پرسیدم...» یکی از دوستان فاضل، باسواد و عزیزمان که از کارشناسان هستند، گفتند: «اینها اصلاحش...» حالا من هم حافظهام خیلی یاری نمیکند. لذا ترجیح میدهم یا چیزی را از حفظ نگویم یا کاملاً مطمئن باشم، یا باید از رو بخوانم. از رو میخوانم، وجهش این است. حالا برخی هم خرده میگیرند که این مثلاً چرا کاغذ و اینها... فکر میکنم چیز بدی نباشد. ظاهراً اینکه آدم از رو بخواند، شاید چیز خوبی هم باشد. خیلی وقتها دنبال عیب میگردیم. خب، من عیب زیاد دارم. اگر میخواهید، میتوانم خودم... که حالا دست آدم پُر باشد یک سری چیزهایی برای تمنای اینکه چرا مثلاً طرف از لپتاپ میخواند؟ مثلاً لپتاپ، مگر لپتاپت برقش برود، میخواهی چه کار بکنی؟ آدم گاه اینها را میشنود. بله، عرض کنم خدمت شما، حافظهای که این همه خطا دارد، کمکیفیتترین کاغذها ماندگاریاش از باکیفیتترین حافظهها بیشتر است. بالاخره روی کاغذ، متن آدم که تسلطی دارد.
غرض اینکه، یکی از این انجیلها را که حالا الان بنده اسمش خاطرم نیست، قاضی (رضوانالله علیه) سفارش میکردند خواندنش را. آیتالله بهجت هم سفارش میکرد. فضای رحمت! اصلاً انجیل فضایش فضای تبشیر و رحمت و محبت و اینهاست. حضرت عیسی (علیه السلام) فاز این شکلیاش خیلی بالا بوده؛ فاز رحمتش. اصلاً تفاوت حضرت عیسی و یحیی تو همین بود. میگفتند حضرت عیسی همهاش میخندید، روایت یحیی همهاش گریه میکرد. عیسی بالاتر! یحیی فازش فاز امید بود، این فازش فاز خوف. شاید به این دلیل هم بود که بیشتر از همه آن با حضرت یحیی.
نکاتی. شیطان از فضای رحمت به شدت فراری است، در فضای رحمت، فضای پس زدن شیطان. حضرت عیسی انگار رحمت را از آسمان، از عرش الهی، یک آسمان را برد پایین. آسمان که آن آمد پایین، آسمان آمد. پیغمبر اکرم دیگر «وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین.» او دیگر رحمت للعالمین است. وقتی آمد کلاً دیگر آسمانها را از ابلیس و شیاطین خالی کرد و در گوشی بگویم، بین خودمان بماند، این را دیگر تو روایت به این شکل نگفتند، ولی آدم میفهمد یک جورایی، تولد پیامبر اکرم، شیطان محدودش شد فقط آسمان اول ولی با واقعه کربلا عملاً شیطان بیچاره شد. نمیشود تعبیری برایش به کار برد. رحمتی که به واسطه کربلا و امام حسین (علیه السلام) منتشر شد و باب رحمت، واسع نجات امت که پیغمبر اکرم فرمود در حدیث کسا هم هست، بهترین هست که اصلاً آن رحمت پیغمبر اکرم و رحمت للعالمین، اصلش با امام حسین (علیه السلام) و کربلا. آن در نجات و در شفاعت و در رحمت اینجا باز شد و اینجا اصلاً شیطان دیگر عملاً مضمحل شد، یعنی ذوب شد. دیگر دارد دست و پایی میزند. البته زورشم میزند، آخرش هم غلط. ایام یک دست و پا. خوشحال بود که مثلاً اربعین را تعطیل میکند، من مثلاً نمیگذارد کسی کربلا برود، یکهو یک تکی خورد و ۶ متر دور خودش چرخید. انشاءالله تا آخرش هم همین طور خواهد بود و هیچ غلطی نخواهند توانست شیاطین. این رحمت همین طور در حال جوشش خواهد بود و هدایت خواهد.
غرض اینکه، این هر واقعهای تنزل کرد. انبیای قبلی این را نداشتند. خودش یک مطلب مفصلی است. تو دورههای قبل از ما، گرفتار گرفتاریها و فتنههای زمان ما را نداشتند، ولی رحمت زمان ما را هم نداشتند. عمرشان طولانیتر بود، یک سری منافع هم برایشان فراهمتر بود، یک سری آسیبها هم برایشان کمتر بود، ولی خدای متعال درهایی باز کرد. تو روایت هم دارد فرمود که من امت آخرالزمان... یعنی حضرت موسی پرسید که چرا اینقدر هرچی میشود همهاش میگویی امت آخرالزمان؟ امت آخرالزمان! به قول ما، از خدای متعال ویژگی بهشان دادم و به هیچ امتی اینها را ندادم به خاطر این ده تا، اینها خیلی ویژه و برجسته هستند. یکیاش امر به معروف، یکی نهی از منکر، یکیاش نماز جمعه. چند تا چیز را آنجا خدای متعال فرمود که اینها امتیازاتی است که من به این قوم آخرالزمان دادم و توجه ویژه پیدا کردهام و یکیاش عاشورا. یکی از این ده تا، عاشورا دادن. عاشورا پس تراژدی امام حسین و شهدای کربلا نیست. یک دری است رحمت و یک حقیقتی بعد از اینکه اینها تهمتهای قبلی نبود، خدای متعال امت آخرالزمان داده و یک رحمت ویژهای است برای امامت.
به هر حال، شیطان با حضرت یحیی به همین معنا، یعنی زیاد متمثل میشد. خود این انبیا و اولیا و این قضایا، یک داستانی دارد. بعضیها ابواب خاصی از ملکوت برایشان انگار بیشتر باز است. توی این تجربیات نزدیک به مرگ این مشهود است. بعضیها یک ابعادی از قضایا بیشتر؛ یکی بحث حقالناس، یکی و خیلی هم ربط دارد به شخصیت افراد. یک کسی نیروی امنیتی بوده، این تو تجربیات نزدیک به مرگش کلاً فازش فاز درگیری و جدال و شیطان و کمک رساندن و یاری و نصرت و «بریم به داد مسلمین برسیم» و اینهاست. یکی دیگر طبیب بوده. برنامه تلویزیون هم نشان میداد، فکر میکنم اینجا دیدم. بنده یک جای دیگر دیدم که میگفتش که توی بیمارستان آمدم دیدم آقای دکتر فلانی رئیس بیمارستان که از دنیا رفته بود، توی صحن بیمارستان، حیات بیمارستان وایستاده بود ولی نسخه روحش چسبیده بود. آن که طبیب بوده، آنهم که عالم بوده تو فضای خوش... میگوید روضهخوان بوده، هیئتی بوده. آنی که دست به خیر بوده، تو فضای اهل بیت هم بنا. البته همه اینها مقدسند؛ یکیاند؛ تفاوت با همدیگر ندارند. ولی بنا به موقعیتی که تو دنیا برایشان رخ داد، یک همچین قضایایی هست.
لذا حضرت امام میفرمود که معدن علم و مرکز علم آستان قدس رضوی است. ما معمولاً امامان را خیلی نمیشناسیم. برای ماها، امام رضا (علیه السلام) یک دکتر علی رضوی است. مریض معمولاً داریم میرویم آنجا، نسخه و حضرت شفا میدهند و اینها. تهش دیگر مثلاً بانک رضوی، پول و اینها. با امام رضا غیر از این، ما دیگر کار خیلی خاصی نداریم دیگر؛ یا مریضیم یا پول میخواهیم. اینها. امام رضا عالم اهل بیت (علیه السلام) است. خدای متعال اراده کرده بود که آن عظمت علم اهل بیت، توی ابعاد فراگیر و جدال علمی امام باقر (علیه السلام) تو جدال علمی قرار نگرفتند، فقط شکافتند؛ شکاف علم و جدال علمی فرق میکند. حقایقی را شکاف کردند، بتون را شکافتند. مردم توی لایههای سطحی از دین و معارف اطلاعاتی داشتند. حضرت یکهو یک شکافی زدند، یک حقایق دیگری را ریختند بیرون. «باقرالعلوم» که تأکید هم بود روی این عنوان. باقرال... پیامبر اکرم فرموده بود که هر کسی که او را دید سلام من را به او برساند. اولین کسی بود که از نسل پیامبر اکرم همنام پیامبر اکرم بود. اولین فرزند همنام پیامبر اکرم بودند، امام باقر (علیه السلام). تو روایت دارد که امام حسین (علیه السلام) خیلی عجیب. خیلی تو اینها نکته است، خیلی توی... نشسته بودم کنار کعبه، مشغول اعمال بودم، خب یک کاروان بودم. امام باقر (علیه السلام) در کربلا حاضر بودند و صحنههایی را دیدند در کاخ یزید که یزید اصلاً پیشنهاد داد گفت که بچهام با این آقا کشتی بگیرد. حالا یا از سر کرم و مرضش بود یا میخواست فضا را عوض کند، فضا فضای جنگی کند، فضای شادی کند، از آن شکست رسانهای که خورده بود یکم عوض بکند و اینها. ماجرایی دارد که بعد پشیمان شد از آن، گفت آقا اینها میگیرند، میکشند بچه را. غرض اینکه امام (علیه السلام) نشسته بودند. امام باقر (علیه السلام) از... آمدند توی پای پدربزرگ. امام حسین (علیه السلام) فرمودند که جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هر کس که بلدم محمد پسرم محمد بن علی، امام باقر. هر کس او را دید، سلام من را به او برساند.» همینکه میبوسند، گفتم: «من سلام رسول الله را بهت میرسانم.» بدن جابر، جابر بن عبدالله که اولین زائر امام حسین (علیه السلام) بود، وجود نابینا. راه افتاده بود خود را به امام باقر (علیه السلام) رسانده بود و ملاقات کرد، گفت: «من آمدم سلام رسول الله، چون از صحابه پیامبر.»
آمدهاند سلام رسول الله را به تو برسانند که «او باقرالعلوم» است. ولی عالم اهل بیت که بود؟ آقا امام رضا (علیه السلام). آونی که علم میخواهد، خصوصاً علوم پنهانی و علوم خاص، این را باید از امام رضا (علیه السلام). هر کدام از اهل بیت عنایاتشان بعضاً خاص است. با اینکه باغ رحمت باب وسیعی است و همهشان همه چیز عنایت میکنند؛ فرقی نمیکند. ولی یک نکات این شکلی هست. تو ملکوت هم اینجوری است؛ توی این اتفاقاتی که برای رخ داده، این شکلی. حضرت یحیی (علیه السلام) باغ ملکوتیاش بیشتر همین قضایای مربوط به ابلیس و شیطان و اینها بوده. این نکته را بهش توجه داشته. خدای متعال میخواسته از غیب، حقایق غیبی به او منتقل بکند. بیشتر ایشان شیطان را توی جلوههای متفاوتی ملاحظه میکرده و مطالبی از او منتقل.
یکی از داستانها این است که فرمودند یک روز آمد پیش حضرت یحیی. مسیح یحیی بهش خطاب کردند: «يا أبا مرة؟» کنیه ابلیس به معنای تلخی و گسمزه. لقب خیلی تناسب باهاش دارد دیگر. آدم نچسب! «أنّي إلیك حاجة، قدر أن أردك في مسألة» شما جایگاهی بالاتر از این دارید که از من درخواستی کنی من رد کنم؟ که گفت به که. «فسل یا حبیبی، هرچی میخواهی بپرس.» «فإني غیر مخالفك فی أمر تریده.» من چیزی که شما بخواهید و بخواهید مخالف نمیکنم. حضرت یحیی فرمود که: «یا أبا مرة، اُحِبُّ أن تُعرِضَ عَليّ مَصایدَك و فخوخَك التي تستادُ بها بني آدم.» دوست دارم این تلهها و دامها و این طنابها و اینها را ببینم؛ این چیزهایی که باهاش شکار میکنی، «مصاید»، اینها که صید میکنی، «فخوخ»، تلهها. تو چی میاندازی؟ گرفتار میکنی؟ شکارچی دیگر. شکارچی و هنگام غفلت موسیق پرندهای را وقتی که حواسش نیست چهکار میکند؟ نوبت اول که انسان وقتی که غفلت میکند، شکار میشود. شکار که میشود؟ شکار شیطان. حالا این تلهها و دامهایی که باهاش فریب میدهد، غافل میکند، تور میکند، تور میاندازد. دیدید این سر قلاب را برای ماهی، کرم کریز میزند، ماهی کرم را دوست دارد، کشش دارد تو آب میبیند یک کرمی مثلاً آنجا. این میآید این کرم را دهان میاندازد، بگیرد، قلاب میرود تو دهان. حالا شیطان سر این قلابش چی میزند؟ سر قلاب چی میزند؟ با چیها گرفتار میکند؟ از چه ابزارهایی استفاده؟ آن هم گفت: «حباً و کرامة.» نوکرتم! چشم! تلهها را چشم میآورم برات. «ووا عده لغد.» باشد، فردا. فردا میآید. یحیی (علیه السلام) از فردا صبحش: «فلما اصبح قعد فی بیته.» از صبح نشسته یحیی، منتظر کی؟ شیطون. امروز قراره بیاد. «ینتظر الموعد و أجاف علیه الباب إغلاقا.» همه درها را هم بسته بود کسی نیاید. قراره مهمان محترم! «کان فی بیته.» یک سوراخ روزنه نوری بود تو اتاق. یکهو دید که شیطون از تو این سوراخ آمد. «فإذا وجهه.» حالا این صورت ابلیس اینجا به چه شکلی بود؟ عرض کردم اینها همهاش چیست آقا؟ «تمثّل»، «تمثّل» یعنی چی؟ یعنی میتواند هزار و یک شکل دیگر هم داشته باشد. اینجا یک بعدی از ابعاد پستی و پلشتی و نیرنگ و کثیفی شیطان نشان داده شده. هزار مدل دیگر، هزار جای دیگر میتواند صورتش، «وجه صورت»، «وجه الغرد»، چهره. چهره میمون. میمون از آن حیوانهای به شدت منفور است از جهت ویژگیهای بسیار پیسون. امروز یک کلیپی دیدم بنده، خیلی جالب بود. میمون را با این ویژگی نمیشناختم، نمیدانم شماها دیدید یا نه. یک میمون نشسته، یک نان بهش میدهند، گل سوم میدهند، این دو تا را میگذارد پایین، سومی را میگیرد گاز میزند، پنجمی را میدهم بعد هی میخواهد با دستش و پایش و اینها جمع ۱۰ تا ۲۰ تا نان بهش میدهند، ۱۰ تا موز بهش میدهند، هرچی هم میدهند میگیرد. اوج حماقت، طمع، نفهمی، حرص، شهوت. شهوتی حیوانات که خدای متعال شهوت جلوه داده، میمون، خوک به نحوی، میمون به نحوی. لذا معمولاً کسانی که گرفتار شهوات هستند و شهوت چون تربیت نشده، چهره ملکوتی این شکلی. البته آنجا ملکوت محدودیت ندارد که. بعضیها مثل اینجا دنیا دارد، محدودیت اینجا یا میمون است یا خوک است. محدودیت نداریم آنجا هم میمون است، هم خوک است، هم گاو است، هم خر است، هم سگ است، همه چی هست. کمالات الان جای کسی صدام... همه اینها ترامپ. همه اینها اصلش هم هست. میمون اصلی آن است. اینها درمیآورد. درنده اصلی آن است. حرص و طمع اصلش آنجاست. چهره میمون. میمون خیلی ویژگیهای زشت درست زیاد. البته مخلوقات خدا هستند اینها. تو دنیا به هر حال یک جلوههای حسنی هم درشان هست. ما مخلوقات خدا را با چشم دنیایی اگر نگاه کنیم، باید به همهشان محبت داشته باشیم. «الذی أحسن کل شیء خلقه.» خدای متعال هرچی که آفریده زیبا آفریده و حضورشان یک نفعی دارد. میمون هم حضورش فایدهای دارد. حضرت نوح هم اینها همه را برداشت سوار کشتی کرد دیگر. مخلوقات خدا هستند. خدا به این موجودات علاقه دارد، دوستشان دارد.
یک بحث بحث این است که این اصل این موجود یک بخش بحث ویژگیها و صفات این. آن صفات موجودات یک بحث. یک سری از حیوانات بهائمند. یک سری از حیوانات درندگان. بهائم جنبه شهوانیشان غالب. درندگان جنبه غضبیشان غالب. به اینها میگویند چهارپایان دیگر، بهائم چهارپا. میمون حیوانی است که اینقدر عجیبغریب است این حیوان که یک چیزی بین دوپا و چهارپا است. گفتند: «برزخ بین انسان و حیوان.» میمون؛ بینابینی است؟ نیست. روش کامل میشود گفت حیوان؟ نه. کامل میشود گفت انسان؟ نه. یک چیزهایی از انسان دارد، یک چیزهایی هم بهائم. جمال شهویاش خیلی غالب است. البته اینها بهائم هر کدام یک جوری. بعضیها شهوت خوردنشان زیاد است؛ گوسفند و گاو و اینها. بعضیها شهوت دامنشان. حالا تعبیر دامن، کتاب. قشنگ برای حیوانات. شهوت جنسیشان خیلی غالب است بعضی از حیوانات چه شکلی؟ بعضیها هم درندگیشان سگ و گرگ و باز. البته تو سگ یک بحث دیگری کلاً داریم، آن هم باز یک بحث دیگری.
شیطان آمد پیش حضرت یحیی، چهره چهره میمون. حالا ما انشاءالله فردا شب کتاب «آن سوی مرگ» را نخواندیم و بخوانیم، آنجا این بحثی که میکنیم خیلی بحث انشاءالله حل خواهد شد. الان یک جایی بودیم یکی از دوستان دستش بود. نظر شما در مورد این کتاب چیست؟ خوب است؟ تأیید میکنید. دوستانم گفتم شما جواب بدین. آن را کتاب خوبی است. اگر شبههای هم داشتی یک سری فایلها هست میتوانی تو اینترنت. عرض کنم خدمت شما که فرمود: «صورتش صورت میمون بود و جسده علی صورت الخنزیر.» ولی تنش تن خوک. چهره چهره میمون بود، تنش تن خوک. هر کدامش توضیحات اینجا جنبه شهویاش جلوه کرده بود. برای حضرت یحیی تمثّل رذائل شهوانی بود. لذا تو داستان میبینی چیزهایی که گفته میشود فاز شهوانی شبیه معلوم میشود که دامهای شیطان هم بیشتر از اینکه تحریک غضب ما باشد، بیشتر تو تحریک چیست؟ شهوت. معمولاً شیطان ابتدا کسی را با غضب تحریک نمیکند. یعنی کسی نمینشیند همینجور تو خلوت فکر بکند هی تحریک بشود برود پشت یکی را خفه کند. معمولاً جور دیگری تحریک میشود. کسی تو خلوت تک و تنها به سمت شهوات میرود نه سمت غضب. معمولاً افراد انحرافاتشان از این زاویه است. آن هم فرع این است. معمولاً یک چیزی را میخواهد، تمایل دارد، حرص دارد، شهوت دارد. بعضیها مانعاند یا رقیبند. نسبت به آنها غضب پیدا میکند. میخواهد بخوابد، نمیگذارند بخوابد. یکی مانع خوابش است. میل به خواب دارد دیگر؛ یکی از جنبههای شهوی است دیگر. شهوت نو؛ شهوت راحت، راحتطلبی، تنبلی. ناامیدی شکمهای شهوات نفس. «زین للناس حب و شهوات...» بعد هویت را تعریف کرد. «من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الأنعام.» سوره مبارکه آل عمران، آیه هفتش اگر اشتباه نکنم؟ 9/7/6. همان اوایل بیست و پنجمه. 53 آل عمران، صفحه 53. صفحه آیه چند؟ سوره آل عمران توضیح داده، یک بخشی از شهوات نسبت به زنان که حالا عرض میکنم اینجا شیطان همین را به حضرت یحیی میفرمود، شهوات نسبت به زن. میگوید آقا چرا مردان را نگفته؟ پس چرا دکتر زنان و مامایی داریم؟ دکتر مردان و بابایی نداریم؟ آیه 14.
عرض کردم اوایل، چرا زنها را گفته؟ ذیل همین آیه توضیحاتی فرمودند تفسیر شریف المیزان. خودشان جاذبه بالا است. و معمولاً هم فاز شهوانی خانمها به این شکل است که آقایان را جوری تور کنند که از دست آن یکیها، یعنی بیشتر فضای رقابت در آن گفتمانی رقابتهای خدا قرار داده و یک کششی هم خدای متعال تو مردان قرار داده. البته کششی هم در خانمها قرار داده نسبت به آقایان. معقول و طبیعی است. ولی آن باب فتنه معمولاً از آن سمت به این سمت، یعنی جاذبهای که خانمها برای آقایان فتنهخیز است و آن طرفش معمولاً خیلی فتنه نیست. نه اینکه ندارد، آن یک فاز دیگری دارد. حالا خوب شهوات زنان. اول میرود نسا، بنین، بچهها. این هم ذیل شهوات. این شهوات با این شهوتی که ما تو فارسی میگوییم فرق میکند. «کلمه شهوت» یا کلمه چرک است، کلمهای که مثلاً معمولاً وقتی میگوییم بار معنایی بدی دارد، میشود هوا در قرآن مطلق تمایل، کشش، کشش.
عرض کردم تو حیواناتم مختلف است. بعضی از حیوانات «حب شهوات زنان»شان قویتر است. بعضی حیوانات «حب به شهوات بچهها»شان قویتر است. میمون تو فشار که قرار میگیرد، بچهاش را میگذارد زیر پا. چطور میگویید که حیوانات مثلاً مادر همیشه فلان است مثلاً فدای بچه. میمون کلاً یک حیوان خاص است. این فاز شعبهایش خیلی بالاست. اصلاً خیلی آنقدر هم تعلق به بچه مچه اینها. نه اینکه ندارد، آنقدر اینش نیست. بعضی حیوانات دیگر مختلف. تو حیوان یک کتابی هست از مرحوم دمیری، برخی اسمش را «نمیری» گفتند، برخی «دمیری» گفتند. «حیات الحیوان الکبری»، دو جلد است. بچه بودیم کتاب را گرفتیم. ۱۶ سالم بود. از همین پاساژ حلقهی غدیر سر چهارراه شهدا گرفتیم، ترجمه کنیم کتاب. بعد دیگر مثل بقیه کارهام نصف و نیمه. هنوز هم ندیدم ترجمه برایش چاپ شده باشد. خیلی کتاب عجیبی است. از اول به ترتیب حروف الفبا شروع کرده، هر یک بیوگرافی داده. البته خودش اهل سنت است و بیشتر با فضای اهل سنت کار کرده، روایتی از پیامبر و منابع اهل سنت. ابعاد وسیعی روی آن کار کرده، ویژگیهای حیوان را گفته، عجایبی که تو زندگیش دیده میشود. بعد مثلاً اگر تو خواب ببینی چه تعبیری دارد این حیوان. از هر کدام از عجایب، شهید دستغیب خیلی از این کتاب استفاده میکرد تو سخنرانی و تو هر زندگی. حیوانات هم چیزهای عجیب، یک باب خوبی است برای بحث حیوانشناسی. به هر حال اینها آیات خدای متعالاند. خدای متعال برخی از جاها اشاره کرده به حیوانات. کار کنید. خصوصاً در شتر. «أفلا ينظرون إلى الإبل كيف خلقت و إلى السماء كيف رفعت.» فن باید بنشینیم تحمل کنید روی شتر، و کیفیت خلقت شتر. شتر چیز، کیفیت خلقتش هم عجیب. این شناخت حیوانات عجایبی توش هست اگر روش کار بشود.
به هر حال اینجا فاز شهوانی بوده. عرض کردم نسا، بنین، پول، مرکب، مسکن، شغل، اینها همه هر کدام ابعادی از شهوات انسان. تو هر کدام از حیواناتم معمولاً بعضیهاشون برجستهاند به برخی از این ویژگیها. بله باید باشد. اصلش که درش بحثی نیست. بحث کنترل نشدن و تربیت نشدنش است. غضب هم خوب است. شهوت هم همینجور که همه چیز تو این عالم خدای متعال هرچی که آفریده دمای خیر است. همین اکسیژنی هم که داریم مصرف میکنیم خوب است. ولی اگر اکسیژن زیادی برسد چی میشود؟ هر چیزی الان اکسیژن به اندازه دارد میرسد. نور به اندازه میرسد. نور اگر کمتر از اینی که دارد میرسد برسد... اگر بیشتر برسد... هر کدامش اینها همهاش باید تعدیل بشود. خود قرآن به همین تأکید دارد که باید تعدیل بشود. «قد أفلح من زکاها...» «و نفس و ما سواها فألهمها فجورها و تقواها.» میگوید من خوبیها و بدیها را گذاشتم توی این برای تزکیه. نگذاری بدیهایش رشد کند. خوبیهایش رشد کند. با یک رشد معتدل، عاقلانه و معتدلانه. «خاب من دسّاها.» هر که نفس را ول کند، هر جوری که بار آمد، هرچی دم دستش رسید، هر مدلی شد، این بدبخت میشود.
خب دید که این آقا به شکل چهره چهره میمون، تن تن خوک. «و إذا أنا له مشقوقتان طولا.» این چشم از طول شکاف خورده، «مشقوق طولا.» دهانشم از طول شکاف خورده. بالا بحث دید که دندانهایش و دهانش از «من واحد، یک استخوان.» دندان دندان دندان نیست. «بلا ذقن و لا لحیة.» چانه و ریش هم نداشت. یک میمون بدون چانه را تصور کنید! آنی که تو مستند خیلی شبیه همین است. «و له أربعة أیادي.» چهار تا هم دست دارد. از یحیی خب دیروزش دیده بود ابلیس را، فردا که آمده چهره دیگر آمده. توش نکته است. فردا این شکلی آمد. هر چهرهای هم که میآمد تا ابد با هزار چهرهام که میآمد میدانستی این چیست؟ آقا این کیست؟ ابلیس. ذاتش عوض نمیشود ها! فکر نکن اگر با یک قیافه دیگر آمد، بیا ابلیس نیست. ذاتش عوض نمیشود، فقط تمثّل است.
چهار تا دست داشت. «یدان فی صدره.» دو تا دستش تو سینهاش بود و «یدان فی ملکبه.» دو تا دستش هم روی شونهاش. «وإذا عراقبه...» پاشنه پایش «قوادمه.» همهی اعضای پشت تنش جلوی تنش بود و «أصابعه خلفه.» انگشتاش پشتش بود. کلاً معکوس. جلوهی معکوس بودن، یک موجود روال نیست. «وعلیه قبا.» دور از محضر روحانیون جلسه، یک قبایی هم تنش بود از این لباسها و «قد شد وسطه بمنطقة.» وسط قمقمه با یک کمربندی بسته «فیها خیوط معلقة.» کمربند همینجور نخ نخ ازش آویزون بود. «من بین أحمر و أخضر و أصفر.» رنگهای قرمز و سبز و زرد بود و «جمیع الألوان.» ولی از همه رنگها توش بود. «وإذا بیده جرس عظیم.» یک زنگوله بزرگ هم تو دستش بود و «علی رأسه بیضة.» یک کلاهخودم سرش بود! چی بشود دیگر! قیافه میمون، قوام تنش تن خوک، روش قبا پوشیده، کلاهخود. «وإذا فی البیضة حدیدة معلّقة شبیهة بالکلاب.» دیدم بعضیها هم ترجمه غلط کردند. «کلاب» میشود جمع سگ. شبیه سگها بود که معنا ندارد. یک آهنی را کلاهخودش آمده بود اینجور آویزون، شبیه قلاب. قلابش میشود کلاب. «فلما تأمّله یحیی (علیه السلام).» حضرت یحیی نگاهی کرد. «المنطقة التی فی وسطک.» کمربند چیست بستهای؟ این کمربندت چیست؟ نماد یک چیزی است. خیلی آقا تو اینها نکته است. خیلی تو اینها. گفت: «هذه المجوسیة.» مکتب مجوسیت. آتشپرستی. «أنا الذی سننتها.» خودم بنیان و «و زینّتها له.» خودم تزیینش کردم. آتشپرستی، مجوسیت. چرا به شکل کمربند دید و چرا اینجور رنگارنگ؟ بعد سه تا رنگی که بیشتر توش به چشم میآمد چیا بود؟ پرسید که: «فما هذه الخيوط الألوان؟» گفت حالا این رنگبندیها چیست؟ گفت که: «هذه جمیع أصباع النساء.» اینها رنگهایی است که زنها استفاده میکنند. از اینجاش دیگر بحث بحث بسیار سنگینی میشود و خانمها با حُسن ظن گوش بدهند. وگرنه بنده از در بیرون نمیتوانم بروم. اعدام میشوم. تو همان حیاط. «لا تزال المرأه تتصبّ حتی یقع معلونة و فیفتن الناس.» این زنها دائماً هی رنگ به رنگ میشوند. مو رنگ میکنند، ناخن رنگ میکنند، ناخن میکنند، رژ لب، نمیدانم گونه فلان... اینها دیگر اهل دل در جلسه هستند دیگر. من بیشتر روضه را باز نمیکنم دیگر. هی این رنگهای مختلفی که خانمها همیشه هم بوده در طول تاریخ استفاده میکنند. من البته اینجا «فیفتنّ» باید باشد. «من» مردم را با این رنگهای زنها دچار فتنه میکنم. جلوه میدهم. رنگ و لعاب خانمها. عرض کردم این با صورت شهوانیاش ظاهر شده بود به شکل میمون و خوکی که آمده تله. پرسید این تله اصلی هم همینجاست. تله اصلی تو شهوت است. اصل آنجایی که آدم میخورد زمین، میافتد، از آن مسیر ساقط میشود، تو شهوات. شهوات هم تو این ابعاد وسیع و خصوصاً قرآن هم که شهوات را گفته با «حب شهوات من النساء» شروع میکند. اصل کاریش همین شهوتهای خانمها.
عرض کردم تور انداختن آقایونه. بیشتر شهوت زنانه این است؛ کششی که به آقایون دارد که این را به تور خودش بیاورد، یعنی آخرِ آخر قطب زن است دیگر. مرد چه کار میکند اینجا؟ و قدرت اصلی را هم اینجا خدا به زن داده. خدا داده، اصلش هم حق است. اصلش حق است. اصلش اینهایی که گفته میشود مال آن وقتی است که کسی تربیت نشده، مهار نکرده. وگرنه اصل این شهوات، چه کششی که آقا دارد به زن، این حق است. چه آن علاقهای که خانم دارد برای اینکه این آقا را به سمت خودش بکشد، این هم حق است. چون تمایلاتی که خدای متعال در خانم قرار داده، این علاقهمندی به رنگ و لعاب و زیور و زینت و غیر مبینِ آیت قرآن است. توی زیورآلات نشئه. اینها اصلاً همین است. یونشو اصلاً تو همین فضا. حال و هواشون هم همین است. و خدا این را قرار داده. اصلش هم حق است. فقط باید مهارش. علاقه به طلا دارند. اثر... خدای متعال از جهت فیزیولوژیکی هم اینها را این شکلی آفریده. تو روایت ما هم هست. اصلاً طلا برای زن، اصلاً برای بدن زن چقدر خاصیت دارد. امیرالمؤمنین هدیهای که برای روایت برای همسرانشان به فرزندانشان میخواستند بخرند طلا بود. طلا میخرید برای دختر. الان دیگر البته خواب و خیال است که میگوییم زندگیهای لاکچری است که خواب شب هم نمیشود دید. موضوع شما به نظرم بروید بخرید از... همش همونهم اگر پیدا بشود با قیمت خوب، بهترین هدیه از کادر روز زن قشنگ.
خلاصه اینکه اصل اینها و این گرایشی که خدا قرار داده، خانم دوست دارد و تو روایت هم دارد توصیه پیامبر اکرم به خانم: «ناخنهاتونو بلند کنید.» ولی نامحرم نگذارید ببینم. حالا بعضیها هم از آنور میافتند. داریم متأسفانه توی مشاورهها و اینها، خانمهای مذهبی که نمیرسند به خود... که این برای مذهبی شیطونشان این شکلی است! به خانم میآید میگوید: «اینها امور دنیاست. از دنیا باید گذر کرد.» تا الان با این آرایش اگر بمیری، میدانی چه میشود؟ چه میشود؟ رسیده به سر! تازه مردش هم باید حضرت فرمودند: «همانجور که مردها دوست دارند زنها برسند، برای اینها مردم سر و وضعش برسد به خاطر آنها.» و فلان امتی که دچار انحرافات تو این زمینه شدند و مردم زنهایشان از مسیر به در رفتند به خاطر اینکه مردهایشان به سر و وضع خودشان... مرد خوشبو و سر و وضع مرتب و آرایشگاه، بوی سراب از افتضاح... اینها دستورات اهل بیت به ماست. باید رسید. پس آراستگی بحثش جداست. این از این آراستگی از تمایلات طبیعی دارد استفاده میکند. شیطان از این بستر دارد استفاده میکند. گفت آقا من از اینها استفاده میکنم. این خانمها را خلاصه با این جذابیتی که برای آقایون دارند، این رنگ و لعابها، این میگیرد دیگر! این رژ لبهای مختلف و قیافهها و رنگ موها و تیپها و الان که دیگر تو الان رنگ و وارنگ اصلی الان! اصل رنگ خم رنگریزی! اصلاً دست میکند میآورد بیرون، یک چیز جدید میشود هر ساعت میگوید. گفتم این زنگه چیست تو دستت؟ سریع بگویم روایت خیلیش مانده. گفتم این زنگه چیست تو دستت؟ گفت: «هذا...» این زنگ هم، این زنگوله میدانی چیست؟ «إذا مجمع کل لذة.» اینها آن لذتهای صوتی است؛ طنبور و بربط و معزَفه (آلات موسیقی) و طبل و نای و سرنای همین ابزارهای غنا. گیتار و سهتار و دوتار و یکتار و بیتار و نی و عرض کنم که سرنا و طبل. «تمشوا علی شرابه.» اینها خودشان مینشینند عرق بخورند کیف نمیکنند. با عرق خالی کیف نمیکنند. مشخص است دیگر آنجا قشنگ خالیش نمیچسبد. یک زنگوله تکان میدهم بینشان. وقتی صدا را میشنوند: «استخفّهم الطرب.» آهنگ میخواهیم ما، موسیقی. موسیقی اصلاً بدون موسیقی طبیعت نمیچسبد. مجلس عروسی بگیرید آهنگ نداشته باشد، هیئت، روضه، برنامه زلال احکام. میگوید که: «فمن بین...» حالا من این زنگوله را که تکان میدهم اینها از تو برقص میآیند. «فمن بین من یرقص.» بعضیهاشون پا میشوند میرقصند و «من بین من یفرّقع أصابعه.» بعضیها بشکن و «من بین من یشقّ ثیابه.» بعضیها هم لباسشان را پاره میکنند از شدت! دیگر بعضیها آره تو مجالس که آنها را توصیه میکنم به اینکه این احتمالاً زیاد. که میگویند من ساقیام و خریدارم و اینها که بعضاً میگوید. بهش گفتم: «ای الأشیاء أحب لعینك؟» چی بیشتر از همه نور چشمت است؟ خیلی دیگر مثلاً به دردت میخورد و اصلاً بهترین تله، بهترین توری که داری همیشگی؟ گفت: «النساء.» البته عرض کردم، زنهای تربیت نشده. این نکته اول. ثانیاً اصل این کشش را خدا قرار داده. زنها که گفتیم کلمهی بعدی تو آیه چی بود؟ «نسا و البنین.» محبت بچه خوب است یا بد؟ خیلیها به خاطر بچههایشان میروند جهنم. کله نشسته دارد تحریک او. اصل کاری اونه و «و أصفانی.» دقیقاً. «قال النساء نور عینی، هذا فخوخی و مصایدی.» اینها تله من است، اینها قلاب است. «فإن اجمعت علیَّ دعوات الصالحین و لعناتهم.» وقتی نفرین و لعنت صالحین زیاد میآید سمتم، رگبار میبندند رو من. صالحین مینشینند لعن و نفرین، اعوذ بالله و فلان و اینها، حواله میدهند به من. «صرت إلی النساء.» میخواهم آروم بشم، یک کمی استرسم کم بشود. «فأتأدّب نفسی بهنّ.» به آنها آروم میشوم. عرض میکنم کسی از اینها چیز دیگر نفهمد ها! حالا الان میآییم بیرون و دیگر شروع میشود داستان. منظورش این است که از این ابزار. حاضرم ۶۰ بار بگویم ما خدا را قبول داریم، دین را و خانمها خوباند. شیطونه لامصب! آن دارد میگوید اینها را. از این ابزار اصل اونی که باهاش آسیب میزند. بحثش مفصل است. ابن ملجم یکی از قضایای عجیب تاریخ. چی شد این آرامآرام افتاد تو تله قطّام. بلایی سر این درآورد که اصلاً آن بالای منبر نمیشود خواند. هیچ وقت نخواندهام مجلسی با جزئیات نقل کرده که قطّام چهکار کرد با ابن ملجم. چه شکلی تحریکش کرد. تحریک! تحریک! تحریک! این را برد تو آستانهی جنون. آنجایی که باید تعمیر میکرد، تعمیر نکرد. گفت: «میروی همین الان با سر علیبنابیطالب برمیگردی تا منم...» این هم همانجا زد بیرون. بله، خود حضرت یحیی. احسنت. خود حضرت یحیی. شیطان آخر این شکلی با همین قضایا. بله، امام حسین هم که چند بار این را فرمودند. یک زنی مردی را تحریک کرد و مهریش شد سر حضرت زکریا. حضرت یحیی بن زکریا را همان روز کشت. و امام حسین هم تو مسیر کربلا چندین بار میفرمودند از پستی دنیا این است که سر یحیی بن زکریا را برای زن زانیه بردند، زن زناکاری. گفت: «این کلاهخود چیست؟» نفرین، لعنتهای مؤمنین بهم نخو. آهنش چیست؟ آن زنگولهاش چیست؟ «قلوب الصالحین.» با این دل صالحین یک تکونی... چی بوده؟ توضیح نداد. یحیی فرمود که این جایش خیلی دیگر دیوانهکننده است. این را بگویم و بروم. توضیحاتش برای فردا شب. ارزش انشاءالله. ساعت. «قد تو تا حالا مرا هم زدی یا نه؟» یحیی به ابلیس: «کن، تا حالا من هم پیروز شدی یا نه؟» گفت: «نه، و لکن فیك خصلت تعجبنی.» نه ولی یک چیزی داری دوست دارم. یک ویژگی داریم. آن را دوست دارم. دههی قبلی عرض میکردم بحث طمع شیطان. طمع داشته باشد به آدم. طمع شکل. روی عیوب و رذائل ما. اینکه الان گفتم این همه این بحثها یک کلمه یک طرف به همه سختی سرمایهگذاری طمع. چشمه امیدش به رذائل ما. به عیب و ایرادهای دست. یحیی از یحیی گفت: «مارم تا حالا گرفتار کردی؟» گفت: «نه، ولی یک چیزی داری من خوشم میآید.» «أكول، ماشاءالله!» خوراکت خوب است. «أكلت و بشرّت.» روزه که میگویی، دم افطار خوب میخوری، سیر میشوی. قشنگ کیفیت نماز و صرف سنگین میشوی. خیلی آنجور اینجور با نشاط نمیپری. خوشم میآید. این را دوست دارم. خوردنت را دوست دارم. با خدا عهد نکنیم؟ نه! عهد! بحث این بود که اگر عهد میکنی دیگر باید جدی تمامش کنی قضیه را.
فرمود من هم عهد میکنم با خدا «لا أشبع من الطعام حتی ألقی.» دیگر هیچ وقت با غذا... شیطون هم برگشت گفت: «أعط الله عهدا.» من هم با خدا عهد میکنم «إنی لا آنس مسلما حتی ألقی.» من ساز و کار مسلمانی نمیگویم تا بمیرم. «ثم خرج فما عاد إلیه بعد ذالک.» دیگر رفت و بعد از آن هم هیچ وقت ملاقاتی بین ابلیس و یحیی نشد. بعدش هم که دیگر قضایای حضرت عیسی و دیگر باید باب اصلاً ارتباطش با انبیا کلاً بسته شد. از حضرت عیسی (علیه السلام). این قضیه تمثّل شیطان بود و سرمایهگذاری که توی این قضایا. آقا! اگر کسی را انداخت تو دام شهوت دیگر برده. میرود یک جاهایی اصلاً عقل از کار میافتد. واقعاً هیچی حالیش نمیشود. چیزهایی که خیلی طبیعی برای نوع آدمها فهمش. آدمی که اینجور تو قبضهی شهوات افتاده، واقعاً، واقعاً نمیتواند درک بکند خیلی چیزها. شما یزید را ببینید. ملعون! از جهت شهوانی که واقعاً عجیبغریب بوده. بنده تو محرم، دههی اول محرم، جلسه اشارهای کردم که دیگر نمیخواهم دوباره آن قضیه را عرض بکنم. جملهای که پسر حنظله قصیر الملائکه، عبدالله بن حنظله وقتی که رفت تو کاخ یزید آمد بیرون. جملهای که نقل کرد. کثافتکاریهای یزید که این آلودگیهایش به چه نحوی است. جمله خیلی سنگین. آدم از نقلش حالش بد میشود. تو خانه خودش با محارم خودش آلودگی. آخرش هم میدانی تو مستی، مست مست بود. یک میمونی هم داشت، این هم همان میمون است و اینها. یک ربطی هم با هم دارد. یک میمونی هم داشت خیلی هم دوستش داشت که آن میمون، یزید وقتی مرد اعلان عزای عمومی شد. جامعه اسلامی اعلان عزای عمومی کردند. نمیدانم یک سال سال عزا شد. علل عزا گرم میمون یزید مرد.
این موقع مرگ یزید هم پس کله یزید مینوشیدیم باهاش بازی میکرد. مست بود و خورده بود شبش و اینها دیگر افتاد زمین و سرش هم خورد. در حال مستی به درک واصل شد. غرق. بعضی از این کارها که کرده واقعاً هیچ توجیهی ندارد غیر از اینکه این واقعاً عقلی نداشته، درکی نداشته. یکی از این کارها همین قضیه، قضیه خرابه شام و داستان رقیه (سلام الله علیها). حالا دیگر مختلف است. بله مسابقه. به هر حال چیزی که این بوده که به هر حال توی مستی، وضعیت این به درک واصل شد. واقعاً این آدم جنایتکار. آدم میفهمد که واقعاً عقل حسن. غیر قابل تصور نیستش که یک بچهی یتیم سه ساله، گریهکن، ناله. هر چقدر آدم پست و سختدل باشه، دیگر اینقدر درک دارد که این بچه طاقت همچین صحنهای ندارد که بخواهد کسی یکهو این بچهی کوچک را با همچین صحنهای مواجه کند. سر پدرش را برای بچه بیاورند! مسلمانان! بچه سکته میکند بعد مثلاً بچه جان میدهد. هیچ بچه طاقت همچین صحنهای ندارد. تو دل شب تو تاریکی تو خرابه. همهشان البته همینطور بودند. آنهایی که تو این مسیر این بچه کوچک یتیم، ماتمزده و خسته که از سر خستگی از سر گرسنگی، اثر غصه و یتیمی ناله میکرد، گریه میکرد این حرامیها دست روی این بچه بلند میکردند، سیلی میزدند، تازیانه میزدند. چقدر این بچه را تو این بیابانها خارهای بیابان دواندند، خار مغیلان. خدا رحمت کند مرحوم رسول ترک را. آدم باصفا و زلال و اهل بیتی. نقل شده، برخی نقل کردهاند که یک وقتی با دوستانش سفر سوریه رفته بود. توی مسیری که به سمت حرم بیبی (سلام الله علیها) داشتند یکهو حالش یکهو گاهی حالش عوض میشد آقا رسول. یکهو حالش منقلب شد. به راننده گفته بود که راننده گفته بود یا ماشین را به مناسبتی زده بودند کنار، دیدند یکهو آقا رسول پا شد با یک داد و گریه و نالهای دوید به سمت بیابان. برای خارهای بیابان میدوید. وحید داد میزد و هی گریه. رفقایش گفتند چه کار میکنی رسول؟ لحظهای داد میزند، گریه میکند. با پای خونی برگشت. چی بود؟ چی شد یکهو اینطور؟ گفت: «من آدم بزرگِ مرد که قدرت داشتم، خسته نبودم. یکم تو این بیابانها دویدم تو این خارها، از حال افتادم. این را چطور یک بچه سه ساله توی بیابان...» میخواهم بگویم روضهای که میخواند آقا رسول این بود که شباهتهایی که داشت این دختر با مادرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها). یکیاش این بود. حالا دردهای او، غصههای او، رنجوری او. با دو تا دختر بودند یکی فاطمه زهرا (سلام الله علیها)؛ اولین کسی بود که ملحق شد به پدر و دوام نیاورد فراق پدر را در بین همه نزدیکان.
یکی هم رقیه بود که دوام نیاورد فراق پدر. اولین کسی بود که ملحق شد. ظاهراً به یکی از ویژگیهای دیگرش و شباهتهای دیگرش این است که قشنگ است امشب انشاءالله آقا رسول رقیه را برساند. این نوکر با اخلاص و باصفا. روضه میخواند. رسول ترک گفت که بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) موقع شهادتش سه تا معصوم بالا سرش بودند. سه تا معصوم بالا سرش بود؛ امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین. بیبی حضرت رقیه هم امام سجاد و امام باقر. ممکن است شما بگویید که خب معصوم سوم کی بود که بالا سر حضرت رقیه؟ جوابش این است که معصوم سوم با سر بریده. اینجا دیگر در واقع نباید گفت بالای سر رقیه بود، بعد گفت سرش. «آنقدر از دل و آنقدر از دل بیپَروا کشیدم آخر سرت را نیمهشب اینجا کشیدم.» «لطیفهی رحمت به شاعر عشق، از بس که روی عکست را کشیدم.» بچههای کوچک، دختربچهها خیلی علاقه به نقاشی دارند. «هر منزلی شما را میشناسم از بس که روی خاک عکست را کشیدم. چی کشیدم؟ حالا پیشانی، وَ لک و لب و گونه همهاش زخم. با این همه عکس تو را زیبا کشیدم.» «یه یاد از عمو کردم، نشست یک مشک پاره بر لب.» در رقیه جانم. روضهای که امشب شروع کردیم با این ابیات تمام بشود: «زخ شده دیگر سرانگشتان دستم. زخ شده دیگر وجدان دستم. از بس که از خار در صحرا به من... من را ببر. من را ببر. چند روزی که نبودی اندازه یک عمر از دنیا کشیدم.» به زبان حال. شاید گفت: «بابا، اینجوری که بوش میآید دیگر خبری نیست. نگی کم بودم، نکردم. حالا که دیگر سیلی و تازیانه نیست. بیا هرچی سیلی بود تا آخر وایستادم. دیگر فقط تو را میخواهم.»
السلام علیکم یا اباعبدالله و علیکم منی سلام. یادمان زیارت آخر از این دختر سه ساله. زیارت آخری که روپوش را بیا بالا سرشان به زیارت. السلام علیک علی آل علی و علی اولاد امام. امشب نظری کند با همان دستهایی که کربلای اربعین را امضا کنند. دیگر اصلاً میخواهم پیش پدرم بگویم اینها را من فرستادم کربلا. اینها سفارشیهای قربونت بشوم خانم جان. نگذار پشت... نگذار حسرت به دل بمانی. چند این فراق اربعین دارد همه را بیچاره میکند. همه دلتنگاند. یکم بیاییم شبها تو بیابان. بالش زیر سرمان با احترام. جایمان میدهند. صبح با احترام بیدارمان میکنند. با احترام شماره میدهند. فدایت شوم یا حسین. دیدی با سیلی دیدار؟
«أسئلک اللهم بعظمتك یا رحمن و یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبّت قلوبنا علی دینک و إنک علی کل شیء قدیر. به حق محمد، یا علی یا فاطمه، به حق فاطمه، یا محسن، به حق الحسن، یا قدیم الاحسان، الحسین. اللهم عجل لولیک الفرج. آبروی حضرت رقیه فرج منتقم و صاحب زمان برسان. قلب نازنین آقامون از ما راضی بفرما. عمر ما نوکری قرار بده. نسل ما نوکران حضرتش قرار بده. با تو لباء شهدا، فقها، امام راحل، السّادات. سر سفرهی برکت حضرت رقیه مهمان بفرما. شب اول قبر سه سالهی ابی عبدالله فریادمون برسان. در دنیا زیارت و در آخرت شفاعت اهل بیت به ما بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت و حمایت بفرما. اسلام شفایا را جلوه کامل بفرما. حاجت حاجتمندان از ساعت حاجت روا بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بودن که نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم...»
در حال بارگذاری نظرات...