*بررسی آیه مباهله، به عنوان سند روشن فضائل اهل بیت علیهمالسلام. [00:08]
*مصادیق عینی و ملموس نفاق در جریانهای روز جامعه و موج سوای با شعار انقلابی گری![03:10]
*تحلیل قرآن در مورد نقش منافقان در بحرانسازی سیاسی و تحمیل راهحلهای انحرافی.[ 10:38]
*ضرورت تفکیک میان "مذاکره از موضع برتر" و "سازش از موضع ضعف"، با مثالهایی از سیره اهلبیت علیهماالسلام.[19:40]
*در ترفند شعار مذاکره به جای شمشیر، منافقین عامل تضعیف روحیه و مانع دفاعاند![31:00]
*"فَلَا تَهِنُواْ وَتَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلسَّلۡمِ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ "، ارزشمندی صلح از موضع قدرت و شرطگذاری، نه از موضع ضعف و سازشطلبی.[37:30]
*رونمایی از استراتژی برخی نخبگان سیاسی برای سرنوشت یک ملت؛ از تئوری “پرتقال ظریف” تا عقل منفصل روحانی![41:28]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
حالا غرضم این است که خود مباهله جزو ابزارهای اثبات حقانیت شیعه است که از آن معمولاً استفاده نمیشود. آیه مباهله، آیهای است که در اوج فضائل اهل بیت است: «انفسنا و انفسک». بعد این آیه میرود حاشیه، یک چیزهای پرت؛ چهارتا منبع داستان «افک» را (که برای فلان همسر پیغمبر درآوردند که آیهاش را بهعنوان فضائل او میگویند) اصلاً داستان افک، کار خود این خانم بود. این زده بود -نه برایش افک بزنم- تهمت دامن را ایشان زده بود به ماریه قبطیه، آیه برای او نازل شد. این را کردند فضیلت آن خانم. هنوز که ۱هنوز با چماق دارند میکوبند توی سر ما که: «چی میخواهی بگویی در مورد این خانم که قرآن در وصفش این را گفته؟» بعد، فاطمه زهرایی که قرآن در وصفش «نساءنا» گفته، دعوای خانوادگی بوده بینشان. خودشان میدانستند چیست، آخر هم خوب و خوش تمام شد. این از شگردهای منافقین است؛ حالا این مال صدر اسلام است، این هم مال ذیل اسلام! هنوز که هنوز ما با این قضایا درگیریم که موقعیت را ماستمالی میکند. یک چیزی بوده آقا، یک دعوایی بوده. «آنها سال ۸۸ توی خیابان اعتراض کردند، شما هم سفارت عربستان را گرفتید، این به آن در! حل شد، آرام شدید دیگر؟ این به آن در!» میگفت که طرف به رفیقش گفت: «پول ما را کی میخواهی بدهی؟» گفت: «کدام پول؟» «همان یک میلیونی که من از تو طلب دارم.» «تو یک میلیون از من طلب داری!» گفت: «یعنی من هم یک میلیون به تو بدهی دارم؟» گفت: «آره.» گفت: «آره.» گفت: «خب، یک تومان تو از من میخواهی، یک تومان هم من باید به تو بدهم، این به آن در!» گفت: «چی؟ ببین، یک تومان تو از من میخواهی، یک تومان هم من باید به تو بدهم؛ حرفت درست است، ولی نمیدانم چرا یک تومان دست من را نمیگیرد!» حرف درست. این شگرد منافقین است. «آیا شما سفارت را گرفتید، اما آنها توی خیابان مثلاً اینطور کردند، این به آن در!» «شما دختر مردم را کشتید، پسر بسیجی شما را کشتند، این به آن در!» «مهسا را کشتی، آنها آرمان را کشتند، این به آن در!» آرمانی بوده، مهسا بوده، تمام شد دیگر. «آن هم دختر ایران بود، این هم پسر ایران.» یک چیزی که اصلاً نبوده، یک چیز و یک فاجعه دیگر بوده، اصلاً معلوم هم نبوده! اینقدر گنده! یک چیزی که به قتل صبر و با این فاجعه کشتند، اینقدر کوچک، معادل همدیگر! اندازهی اینها شگردهای منافقین است.
غرضم این است که توی این آیات، ادامه تعرض از نفاق، یکی از ویژگیهای منافقین همین است که مرجعیت و مصدریت ولایت پیغمبر برای حل خصومتها را از کار میاندازند. «حواله به پیغمبر نده آنجا، نه؛ مگر اینکه ﴿يَأْتُونَ إلَیْهِ مُزَيِّنيِنَ﴾ باشد» که مال «ان لم یکن لهم الحق» است. اینها بدونند گیر ما میآید. اگر رهبری هم به یک مذاکره، آخ جونم! فردا دیگر هر کس بگوید نه به مذاکره، من یکی دهن این را صاف میکنم. «به اسم ضد ولایت پیدا کردم، ضد ولایت فقیه را! جونم! ولایت فقیه، آقا جونمون فرمودند بریم آمریکا مذاکره کنیم!» آقا جونمون فرمودند که این رئیسی آمارهای پوچ و مهملِ مزخرف میدهد. بزرگ! هر جملهای که در میآید، یک گوشهای یک چیزی از این چیزی که اینها میخواهند در آن هست و حتی یک سخنرانی دوساعته رهبری را میگردند؛ مثلاً آن جملهاش که مثلاً آقا میفرماید که: «آقا فلان (گاف)» (که همان سخنرانی ۸۸ است، تیترها خیلی بامزه بود، نمیدانم یادتان هست یا نه. «بعد سخنرانی ۲۹ خرداد ۸۸، فلانی کسی بود که بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود، این یکی یا نظر فلانی از فلانی به من نزدیکتر است، آن یکی هم: این آقای فلانی خودش ۸ سال نخستوزیر بنده بوده، ۶۰ تا تیتر دیگر هیچ کدامش به سخنان ایشان ربط نداشت.) مانور دادند. حالا آن زمان هم خب رسانهها مثل الان نبودند، این روزنامهها واقعاً خدایی میکردند، تیترها خیلی مهم بود، خیلی اثر داشت؛ یعنی ملت خیلیا ندیده بودند، نشنیده بودند، مثل الان هم فضای مجازی و اینها که بریم بزنیم از توی آپارات و نمیدانم یوتیوب و اینها ببینیم، نبود که؛ یا سخنرانی زنده میدیدید یا تمام میشد، هیچی! بعد دیگر همین روزنامه و تیتر و اینها بود.
این نحوه پرداختن به این موضوع، امام جمعه مشهد هم که فلان مسئله را گفته، آقای جنتی هم که توی سخنرانی این را گفته، هنوز که هنوز تیترهایش را شما پیدا میکنید که فلان امام جمعه گفته: «اینها را باید بگیرند اعدام!» فلان امام جمعه گفته: «اینها یک مشت بزغاله و گوساله بودند آمدند کف خیابان.» یادتان است؟ «خس و خاشاک!» و این نحوه پرداختن که قرآن «قَلبُوا لَکَ الْأمُور» را بیان میکند. یکی از ویژگیهای منافقین همین است که «قَلبُوا لَکَ الْأمُور». خیلی عجیب است، نه برای جامعه، برای مردم، برای خود تو! اینها میخواهند تو را مهندسی کنند، چه برسد به جامعه. اینها با تو یک کاری میکنند، امور کانالیزه به تو میرسد. اگر آیهاش هم اینجا بگذارید که ما بخوانیم، احزاب باید باشد. سوره «لقد وابتغوا الفتنة من قبل و قلبوا لک الامور حتی جاء الحق وزهر امرالله و هم …» از ویژگیهای نامردی این است که کراهت دارند نسبت به اینکه حق افشا بشود، حق لو برود. «زهر امرالله و هم کراهه قلب لک الامور تقلیب میکنند، دگرگون میکنند. یکطور دیگرش میکنند، مبحثات را تبدیل میکنند به همین غذای چایدش. جزو فضائل شهید رئیسی بود، قضیه را کشف کرد، قضیه را دادگاهی کرد، محکوم کرد؛ یعنی این علامت سلامت این دولت بود. باهاش چه که نکردند! در بعد شهادت شهید رئیسی، اگر شهید نشده بود، الان بود که خود ماها فحش میدادیم. میکروفون را طرف گرفته، پرت کرده توی برنامه زنده. «قلبوا لک الامور!» چقدر اینها فوقالعادهاند! طرف عصبانی شده، میکروفون را کنده، با بیاحترامی بیتالمال را گرفته، پرت کرده، با آن وضعیت! این را تبدیل کردند به یک حماسه. بعد هم که چهار نفر بدبخت که صدایشان به هیچ جا نمیرسد، پرسیدند که: «آقا این ۳۰ میلیون پول این هاشف بوده، پول این میکروفون بوده؟ این را گرفتهای پرت کردهای؟» طرف برداشت چیز کرد با تخلف «چایدپ»، چند تا از این میکروفونها میشد خرید. آن را چقدر گنده میکند، این را چقدر کوچک میکند؟! بعد این را برندش کردند. قضیه میکروفون را «برند حقطلبی»، «برند اینکه نمیگذارند ما حرف بزنیم.» «بگذارید حرفش را بزند.» این را هشتگ کردند، ترند کردند. همان لحظه، سخنرانی داشتم در مشهد. سخنرانی ما که تمام شد، یکی از این رفقا فیلم را آورد. «مشاور فلانی! میکروفون را برگرداند؟» گفتم: «رئیس رفت.» گفت: «بابا، ملت شناختند! اینها دیگر رفت بالا.» «رئیسجمهور! نشناختی؟ نفهمیدی اینها کین؟ نفهمیدی اینها از چی حماسه تولید میکنند؟» به تعبیر قشنگترش، مترسک قصه جماعت عیبم به ایشان وارد است به خاطر اینکه خودش اجازه داده اینها دورش را بگیرند. بهش هم گفتند: «چرا؟» گفت: «میخواهم رأی بیاورم.» این بینه نیست. اینها هوای نفس است، همهاش گردن خودش است. نمیشود توجیه کرد که: «آقا نمیداند. بندهخدا آدم خوبی است، آدم مؤمنی است، به این حرفها کار ندارد.» خودت فرصت دادی این را و فضاسازی بکند.
در تو چی دیدند که به تو طمع کردند؟ در تو چی دیدند که تو را پل کردند برای رسیدن به خواستههایشان؟ الان که البته هنوز دوران ماه عسل است و همه چیز خوب است و مغازه هنوز انقلابی است و هنوز توی آن تنگناهایی که آدم تصورش را میکند، تنش میلرزد، هنوز به آنجاها نرسیده؛ بپردازیم، آن روز معلوم میشود کی به کی است. بین فلانی و فلانی، اینور و آنور، کدام طرف را انتخاب میکنی و هزینههای هنگفتش را آیا میدهی؟ اگر قرار بود هزینههایش را آدم بدهد که همان روز انتخابات، از اینها را میدادی. آن روز تو یک محک هستی، توی یک امتحانی. نکردید، به این جماعت دور و بر خودتان فرصت دادید، اجازه دادید. الان هم که همین است. وعدههایش را خدا به خیر کند. به هر حال، از فضل و کرم خدا ناامید نمیشویم؛ مخصوصاً که بحث فرد دیگر وسط نیست. بحث مملکت طرف است؛ یعنی دیگر حالا فرد میخواهد عاقبت به خیر بشود یا نه. عاقبت به خیر شدن شما یک چیز دیگر است، بحث این است که اگر خدای ناکرده توی آن امتحان، کسی توی این جایگاه بلغزد، یک مملکتی آسیب میبیند. انشاءالله خدا هم این افراد را حفظ بکند، مملکتمان را حفظ بکند و از این به بعدشان با بینه حرکت بکنند و هر کسی دور و بر خودشان این فضا را و موقعیت را ندهند که به هر حال این جای بحث جدی دارد که نمیخواهم فعلاً بهش بپردازم. این میشود داستان نفاق. نفاق از اینجا شکل میگیرد و کارش این است. نفاق میآید معبرهای دیگری را معرفی میکند به عنوان راهحل برونرفت از این انسداد سیاسی، در حالی که قرآن راهحلی که معرفی میکند، این است که باید برگردید به خدا و پیغمبر. انسداد سیاسی فقط در یک حالت برطرف میشود، باید برگردیم به خدا و پیغمبر، باید برگردیم به ولایت. منافقین نه، اتفاقاً ولایت را دور میزنند که هیچ، ولایت را مجبور میکنند به اینکه تن بدهد به راههای موازی؛ مثل قضیه صفین، مثل قضیه صفین و مثل قضایای دیگری که در تاریخ پیغمبر رقم خورد. خب، این هم یک نکته دیگر.
چی میخواهد بگوید این آیات؟ «لزوم تسلیم نسبت به اوامر خدا و پیغمبر»؛ تا و اکداً همین مطالب را دارد تا میرسد به اینجا که تشویق میکند به جهاد. «المبین لَکُمُهُ اول آمره به نفر فی سبیل الله.» «المبینه» شاید بهتر باشد البته، «المبینه الایات نادبه الی الجهاد المبینه» که وصف عنادبه باشد. آیاتی که تشویق به جهاد میکند و حکم جهاد را تبیین میکند و آیاتی که امر میکند به اینکه در راه خدا کوچ کنید، بروید حرکت کنید که جلوتر به این میرسیم. پسزمینه آن داستان اینجاست. یک عده پاشنهآشیل مؤمنیناند و آن سنگ به پای مؤمنیناند که نمیگذارند اینها حرکت کنند. وگرنه خود مؤمنین اگر با کفار مواجه بشوند، ماهیت کفار، چهره زشت و پلشت کفار یک جوری است که اینها را وادار میکند به تقابل. یک عدهاند نمیگذارند این تقابل شکل بگیرد. خیلی مهم است این بحث. حالا یا آنها را ماستمالی میکنند و سفیدشویی میکنند، بزک میکنند، کفار را دوست نشان میدهند و اینها هم خودشان «یسارعون الی الکفر» و توجیه هم میآورند. نقش آن توصیهها دایره است. «آقا ما میخواهیم تنش برطرف کنیم، ما میخواهیم دعوا حل بشود.» طرف رئیسجمهور شده، خیلی عجیب است! ببین، ما اگر فرهنگمان قرآنی بود، اگر مردممان قرآنی فکر میکردند، خیلی مشکلاتمان حل میشد، به خدا! خیلی. خیلی چیزها را لازم نبود تاوان بدهیم. طرف رئیسجمهور شده، بعد چند سال میگوید: «اولی که من رئیسجمهور شدم، رئیسجمهور فرانسه و کجا و کجا به من گفتند ما میخواستیم به ایران حمله کنیم، شما که رئیسجمهور شدید دیگر منصرف شدیم.» برای چی این را دارد تعریف میکند؟ دقت! میخواهد بگوید که: «یک تنشی بود که بستگی داشت کی رئیسجمهور بشود. اگر من و امثال من رئیسجمهور میشدیم، تنش برطرف میشد. اگر فلانی میآمد، تنش تقویت میشد. من آمدم، تنش برطرف شد.» این دروغ است، قرآن چه میگوید؟ دیگر یک تنشی که برطرف نمیشود، حتی «تتبع ملتهم». که وقتی هم «تتبع ملتهم»، که دنبال اینها راه افتادی، موسموس کردی، بعدش هم این نیست که تو را جزو خودشان حساب کنند؛ نه، فقط میدوشنت. جزو آنها محسوب نمیشوی، تحقیرت میکنند، میدوشنت. منفعتم نداشته باشی سر میبرند. یکی. بعد هم این تنش برطرف نمیشود. اینی که دقت کنید، این جمله که این آقا دارد تعریف میکند و دارد تحریف میکند، آن رئیسجمهوری که این حرف را بهش زده، منظورش این نبوده که «تو آمدی تنش برطرف شد.» منظورش این بود که: «ما دیدیم آن خسارتی که قرار است ما با جنگ به اینها وارد بکنیم و خودمان در برابر هزینه بهمان وارد بشود، دیدیم مفت و مجانی خسارت دارد به آنها وارد میشود. دیگر نیازی نیست بجنگی.» معناش این است. این فحش است به تو اگر بفهمی با منطق قرآن. چون تنش که برطرف نمیشود که «تو آمدی تنش برطرف شد، آن یکی آمد تنش تقویت شد.» این که برعکس بود اتفاقاً. یعنی شما این همین دوتا دولت اخیر را اگر مقایسه بکنید، ۹۲ تا ۴۰۰، ۴۰۰ تا ۴۰۳، کدامشان تنشها را مدیریت کرد؟ موقعیت جمهوری اسلامی توی منطقه با کدامشان تقویت شد؟ تهدیدها با کدامشان رفع شد؟ تهدیدزدایی کرد؟ توی کدام دولت که دنبال ارتباط بود، فروش نفتمان به صفر رسید، واکسن بهمان نمیدادند، جیبوتی ما را تهدید میکرد؟
توی کدام دولت ما عضو بریکس شدیم، شانگهای؟ (که البته از قبلش زمینههایش فراهم شده بود.) وارد شدیم. نفتمان به دو میلیون بشکه رسید. با عربستان به توافق رسیدیم. قضیه یمن را، جنگش را برطرف کردیم. سفارت عربستان توی کشور تأسیس کردیم. رئیسجمهورمان بعد ۱۲ سال عربستان رفت با بنسلمان دیدار کرد. شما که اهل رابطه بودید که! راهتان نمیدادند. و و و و و تنش این شکلی برطرف میشود. تا تو قوی نشوی و دشمنت ضعیف نشود، این تنش کمرنگ نمیشود. اینی که فکر کنی که «آقا ما آمدیم تنش را برطرف کنیم.» این برعکس است. «شما آمدید دیدید خب این هست.» امروز هم همینهاست، این را بدانید! امروز هم یک طمعی را دشمن دارد که «آقا از داخل میشود یک کاری کرد.» یکی از جملاتی که گفتم از آن کتاب رهبری میخواهم برایتان بخوانم، انشاءالله فرصت بشود، همین است. آقا میفرمایند که… میفرماید: «یک وقتی ما با فلانی و یک تعدادی نشستیم فکر کردیم که نظام اگر بخواهد سقوط بکند (مضمونش این است.) نظام اگر بخواهد سقوط بکند از کجا سقوط میکند؟» دیدیم مال اوایل انقلاب است این حرفها. یعنی مال اوایل رهبری ایشان. با دولت آقای هاشمی دارد ایشان حرف را میزند. در مورد اشرافیگری هم دارد توضیح میدهد. میگوید: «ما به این رسیدیم که نظام از بیرون ساقط نمیشود. اگر یک چیزی بتواند نظام را ساقط کند، مسئولین خودماناند و فضای داخلی خودمان است و این اشرافیگری شماهاست که میتواند کاری بکند که مردم پشت نظام را خالی کنند. آن وقت از بیرون هم اگر آسیب زده بشود، آسیب وارد میآید. اگر مردم پشت نظام باشد، از بیرون هر چه حمله بشود، اتفاقاً این انسجام و وحدت، همدلی و قدرت میآورد.» نکتهاش همین است. از بیرون که کسی نمیتواند کاری کند.
توی داستان جهاد و جنگ، یک سنگی هست به پای مؤمنین که هم نمیگذارد اینها بروند. میگوید: «آقا چرا جنگ؟ ما راهحل موازی داریم، مذاکره داریم، گفتگو داریم، تنشزدایی داریم. شما فقط میخواهید ما را به جنگ وادار کنید. ما میرویم با مذاکره حلش میکنیم.» حالا یا میبندند به تانک میآورند یا هر چیز، نمیدانم. آنها را دیگر قرآن نگفته، ولی اینها را گفته که نقشه «آن توصیونا دائره». میروند غش میکنند توی بغل آنها. «تهدیدزدایی میکنیم.» توی قرآن میفرماید که اتفاقاً، همان آیه دوباره بیاورید، آیهاش را که گذاشته بودید. قرآن میفرماید که اینها اتفاقاً یک روزی لو میروند، رسوا میشوند، یعنی آخر آیه بحث رسوایی اینهاست. قرآن نگفته که حالا لخت و عریان به تانک میبندند، ولی گفته که یک روزی لو میروند و رسوا میشوند. آخر آیه را اگر بیاورید بخوانیم: «في أنْفُسِهِمْ نَدامَةً.» آره، «ما أسرّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمین.» پشیمان میشوند بابت آن چیزهایی که توی خودشان مخفی کرده بودند. یک روزی لو میرود، یک روزی ضایع میشود. حالا یا آن روز، روز فتح است. انشاءالله نزدیک است. یک چیزی از جانب خدا رقم میخورد، یا خود دشمن اینها را رسوا میکند، به دلایلی. یا روز فتح اینها افشا میشود، خیانتهایشان لو میرود، یا دشمن اینها را افشا میکند، یا یک چیزی رخ میدهد، یک روزی پشیمان میشوند، شرمنده میشوند، نادم میشوند. همانهایی که «فی قُلوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهم» راهحل نشان میدهند. «آقا جنگ خسارت دارد، البته بله جنگ خسارت دارد.» اینجور هم نیستش که هیچ وقت هیچ جنگی را نشود با هیچ مذاکرهای برطرف کرد. این را هم بدانید! این نیست که مطلقاً هیچ گفتگویی فایده ندارد، این هم نیست. به هر حال، گفتگو هم میتواند اثر داشته باشد گاهی. کما اینکه امیرالمؤمنین با زبیر گفتگو کرد و اثر داشت. کلام امیرالمؤمنین با زبیر اثر داشت، زبیر منصرف شد و داشت برمیگشت که برود، فتیله جنگ را پایین بکشد. یکی گرفت کشتش! قاتل و مقتول با هم در جهنم! «برای چی کشتیش؟ آخه اینجاش منصرف میشد!» امیرالمؤمنین یک خاطرهای را یاد زبیر آورد. من و شما وقتی میشنویم میگوییم: «خب، این هم دیگر تذکر میخواست!» زبیر بر پیغمبر شنیده بود و باز هم آمده با امیرالمؤمنین جنگیده. بله، آدم یادش میرود. یا قضایای سگهای «حواب» دور عایشه پارس کردند که یک لحظه عایشه به خودش آمد. «پیغمبر به من فرموده بود.» داستان «حواب» را و بامبول را درست کردند. گفتند: «روستای پشتی است، سگهایش فلاناند.» «آن اونی که پیغمبر گفته برره اولیاست.» اینجا فرق میکند. انداختنش توی این داستان جنگ.
غرضم این است که همینها گاهی این تذکره اثر دارد، ولی از در موعظه و نصیحت و «انتم الاعلم» وارد میشود. دقیقاً در سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم، این آیات که آخر سوره است، اواخر سوره میفرماید: «فَلا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إلَى السَّلْمِ وَأنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ». چقدر این آیه مهم است! آیه ۳۵. میفرماید: «فَلا تَهِنُوا»، یک وقت سست نشوید به صلح. صلح کلمه قرآنی نیست، چون «وَالصُّلْحُ خَیْرٌ»، صلح قرآنی و عربی با صلح فارسی تفاوت دارد. صلح در برابر فساد است. ما صلح را توی فارسی در برابر جنگ میگوییم. «صلح و جنگ»، کتاب تولستوی «صلح و جنگ» است. نه، «صلح و جنگ» نیست. «سلم و حرب»، عربیاش «سلم و حرب» است. میگوید «امام حسن صلح کردند، امام حسین جنگیدند.» نه باباجان! امام حسن در «سلم» صلح کردند، امام حسین در «حرب» صلح کردند. صلح در برابر فساد است. اینها صلح کردند، فساد نکردند. «وَالصُّلْحُ خَیْرٌ» این است. اصلاح ذاتالبین هم این است: از فساد دربیاری. سلم و حرب است. اینجا میفرماید که: «وَلا تدعوا إلَى الْسَّلمِ». نکند سست بشوید به سازش رو بیاورید. تسلیم. سلم و حرب به جای جنگ به مذاکره و سازش. نکند سست بشوید، دعوت به سلم بکنید. خوب! چرا؟ «وَأنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ». نکتهاش را میگوید: تا وقتی که شما برترید و خدا با شماست، خودتان را کوچک و ضعیف و توی موضع پایین نبینید که خودتان را توی موقعیت تسلیم و سازش قرار بدهید. پس چه سازشی مد نظر است؟ آن سازش بد کدام سازش است؟ سازشی که خودتان را توی موضع ضعف ببینید، خودتان را سست ببینید، خودتان را تنها و بیکس و بیپناه ببینید. این سازش ممنوع است. چه سازشی خوب است؟ آن سازشی که از در بالا بیایی، «أنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» بیایی. مثل امیرالمؤمنین ندارد ترجمه کند. برات همین را بهت میگوید: «چه مرگته؟ چته ها؟ چه خبرته؟ یابو برت داشته؟» از در بالا «أنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» وارد میشود: «میخواهی بجنگی؟ بیا بجنگ! فکر نکن من کم آوردم. ولی هایده، با کی داری میجنگی؟»
مذاکره امام حسین هم که احمقها از کربلا درس مذاکره گرفتند، همین بود. هی میفرمود که: «میدانی با کی داری میجنگی؟ با پسر پیغمبرم. میدانی جدم در مورد قاتل من چی فرموده؟» مذاکره امام حسین این بود: «من که آقا، چه کاریه؟ بیا، من یک چند متر زمین میدهم، شما هم یک ویلا به ما اینجا توی کوفه بدهید، دعوا را حلش کنیم، بهش بدهیم برود. آقا این حرفها چیست؟ جنگ اصلاً دعوا، اینها خوب نیست.» حضرت از در «أنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» آمد جلو، از موضع برتر دارد برخورد میکند. شما هم اگر قرار است با کسی سازش کنید، این مدلی آدم حساب کن. ما اسلحه میزنیم زمین و او هم بگذارد زمین. آمریکاییها بیایند. امنیت برای ما! جف احمق! این «ننه فرانکیه» است. از در «أنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» برو بگو: «آقا آدم باش.» موعظه کن، نصیحت کن، بینه بیاور، استدلال بیاور. انبیاء را ببین. خیلی جالب است این داستان بینه توی سوره مبارکه اعراف، اگر اشتباه نکنم هود یا اعراف است. همینجور پشت سر هم میگوید: «آقا این پیغمبر آمد، این آمد. بینه آورد.» این. بعد تعابیر چقدر لطیف است! «أخو أخاهم صالحاً»، «أخاهم لوط». لوط را نسبت به قوم لوط «داداششان»! «داداشم لوط»! «داداشی بودند اینها با همدیگر.» آن محبت عبارات توی چه صمیمیتی است! ولی با چه صراحتی است! همان کلمه بینه را اگر بگذارید، سوره، آفرین سوره اعراف: «والا ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله مالكم من إله غيره قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة الله لكم آية فذروها تأكل في أرض الله ولا تمسوها بسوء فيأخذكم عذاب أليم.» بیان را ببینید. حضرت صالح چی فرمود؟ اولاً «الی ثمود اخاهم صالحا.» به بعضی از اینها که میگویند: «آقا ما با سنی داداش نمیشویم.» توی مناظره بنده این آیات را میخواندم. از رفقای ما شد، از اساتید مدرسه تعالی. «بابا، لوط با قوم لوط برادر شد، سنی با تو برادر نمیشود؟! آن برادری معنی این است اینکه ما برادریم.» خب حضرت صالح با کفار، اینها که مؤمن که نبودند که! یک بار هم حق را عرضه کرده، پس زدند. باز هم قرآن دارد میگوید اینها صالح برادرشان بود. بله، آنها حق این برادری را به جا نیاوردند، قدرش را ندانستند، آخر هم جهنم رفتند، ولی این چیزی از ارزشهای حضرت صالح! آمده دارد با صراحت با اینها حرف میزند. خوب آنها هم آدم نشدند. آخر اینجا هم همین است.
ما احساس برادری میکنیم. حالا آن که برادری نژادی و قبیلگی بود. این که دیگر واقعاً برادری اعتقادی است. این همه بر اساس اینها را پاک میدانیم، مسلمان میدانیم. بله، توی یک سری مسائل اختلاف داریم، دلخوریم. توی یک سری مسائل پذیرش نداریم، تسلیم نمیشویم، ولی دعوا هم نمیکنیم. رهبری یک جمله خیلی عجیبی به کار بردند. بنده وقتی آن جمله را شنیدم کربلا بودم. خرداد ۹۴ بود. پای تلویزیون توی هتل. اینجوری یکهو یخ کردم. یکی از این اساتید مهدویت هم با ما بود. همینجور مبهوت به هم نگاه میکردیم که: «آقا چی دارد میگوید؟» اوج فتنه داعش بود. تازه داعش داشت میزد میآمد، یعنی قتل عام میکرد داعش. ۹۳ ۹۴ دیگر دوران ابوبغدادی خطبه میخواند توی موصل و آقا فرمودند که: «ما اینها را برادر خودمان میدانیم.» بعد فرمودند به اینها همان جملهای را میگوییم که هابیل خطاب به قابیل گفت: «کَلاًّ لَبَسَطَ الَیهِ یدَکَ لِتَقتُلَنی ما أَنَا بِبَاسِطِ يَدِي إلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ». «تو اگر دست دراز کنی من را بکشی، من دست دراز نمیکنم تو را بکشم.» هیچ درخت توی کربلا نماند! وقتی که ما این جمله را آنجا شنیدیم، «داعش شوخی نیست.» خیلی جالب است ها! دقیقاً همان ایام، اینجا منافقین داشتند میگفتند که: «دشمن اصلی ما داعش است.» بعضیها زیر زیرکی کوچک و موچولو، از آن بغلمغلا میگفتند که: «دشمن مشترک ما و آمریکا داعش است. بیایم با همدیگر همپیمان بشویم، داعش را از بین ببریم.» خیلی خندهدار است، جالب نیست برایتان؟ طالبان شد. توی قضیه صدام هم همین را میگفتند که صدام وقتی حمله کرد به کویت، چون کویت و آمریکا با هم بودند، اینها آمدند گفتند: «این خالد بن ولید زمانه ماست. بیایم با صدام مشترک بشویم.» سبیل دردان. چه طیفی بودند و اینها بماند.
غرضم این است که اینها از در «أنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» آمدند جلو. پس صلح و مذاکره و اینها مطلقاً منفی نیست. اگر شما مذاکرهای کردی که توش موعظه بود: «ادعُ الی سبیل ربك بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی احسن.» بله، قبل جنگ فضا، فضای تبیین باید باشد. اول باید تبیین بشود، بعد جنگ. تا تبیین صورت نگرفته، جنگی نیست. هیچ وقتی هم اهل بیت ما آغازگر هیچ جنگی نبودند. نه پیغمبر این کار را کرده در هیچ جنگی با مشرکین. با منافقین که نجنگیده. با مشرکین جنگ. امیرالمؤمنین هم که همه جنگهایش با منافقین بوده، با مشرکین نجنگیده، فداش بشوم. آن همیشه در جنگ با مشرکین، پیغمبر اکرم جنگ همیشه آغازگر دشمن بود. امیرالمؤمنین هم همیشه در جنگ با منافقین، آغازگرش دشمن بود. امام حسین هم در کربلا بارها زهیر و دیگران گفتند: «آقا بیا! تا این لشکر حر هست و تعدادشان کم است، اینها بنا به کشتن ما دارند، اینها را بزنیم کار را تمام کنیم.» «من خوشم نمیآید آغازگر جنگ باشم. هیچ وقت هم جنگ را شروع نکردم.» تا لحظه آخری هم که دشمن میخواست جنگ را شروع کند، تبیین کرد، نصیحت کردند، با حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن دعوت کردند. وقتی هم که طرف تن نداده، شمشیر کشیده وایستادند جنگیدند. مردانه هم جنگیدند، خلط کردند.
پس ما رضایت به جنگ نداریم. اصل نکته چی بود؟ آن «سنگ پای لشکر اسلام» که نمیگذارد ما با کفار تقابل کنیم، منافقیناند. اولاً همیشه جای تقابل نیست. تا جایی که میشود، اگر با موعظه و گفتگو میشود، طرف را وادار کرد به عقبنشینی. از خر شیطان پایین بیاید، راهحلش همین است. ولی یک وقت هست دشمن دارد آسیبش را میزند، موقعیت، موقعیت جنگ است، موقعیت دفاع از اونی که نمیگذارد تو دفاع کنی، دیگر اینجا تعبیر جنگ نباید به کار ببریم، دفاع باید به کار ببریم. اونی که نمیگذارد دفاع کنی، از تمامیت ارضیات دفاع کنی، از ناموس دفاع کنی، از حقوق مالیات دفاع کنی، از آبروی دینیات دفاع کنی، به همه اینها دارد دشمنت لطمه میزند. اونی که نمیگذارد تو توی این میدان وارد بشوی و ضربه متقابل بزنی، منافقیناند. چهکار میکنند؟ میگویند: «آقا با گفتگو و مذاکره و اینها حل میشود. با امتیاز دادن حل میشود.» این یکی. آنقدر هم که توی این میدان کمکت نمیکند و کاری میکند که کسی هم کمکت نکند، کیان؟ باز منافقیناند. هم سست است، هم بقیه را سست میکند توی این مسیر. ابهام میاندازد که آیات دقیقی توی سوره مبارکه آل عمران دارد که خیلی آن آیات فوقالعاده است. عجیب این است آقا، «کسی جنگ بدر را دیگه کسی به عنوان منافقین نمیشناسد.» یعنی منافقین اصل داستان جنگ احد است. توی جنگ احد منافقین و بیماردلان پدر ما را درآوردند. جنگ بدر که همه یکدست بودند. عجیب این است که در سوره مبارکه آل عمران آمار منافقین در جنگ بدر را دارد به ما میدهد که اینها شب عملیات چه شکلی توی خیمه داشتند. توی دل، گزارش تاریخی هم ندارد ها! عجایب این است! این را فقط قرآن گزارش داده. زمزمههایی که شب جنگ بدر توی خیمه بود، آن جمعیت صاف! توی همانها پچپچ بود، زمزمه بود، وسوسه بود. توی همانها منافق بود که بعداً حالا جنگ بدر را که زدند، آمدند، تمام کردند. فرمانده بیبدیل آن میدان امیرالمؤمنین سلام الله. بعد که داستان جنگ احد شد که قضیه خیلی عوض شد. این منافقین و بیماردلان داستان را کلاً معکوسش کردند. این چند تا نکته پس خیلی مهم بود.
یکی اینکه راهحل همیشه جنگ نیست. یک وقتهایی هم مذاکره و صلح و «سلم» به تعبیر، میتواند راهحل باشد. ولی کدام سلم؟ به کدام صلح؟ چون توی سوره مبارکه انفال فرمود: «اگر آنها دعوت به صلح کردند، واکنش نشان بدهید شما بپذیرید.» آیهاش آنجاست: «اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ». آیهاش را بیاور. «اگر اینها پروبال باز کردند برای سازش، برای اینکه دست از جنگ برداریم، فَاْجَنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ.» آیهاش معلوم نیست آیه چندم؟ ۶۱. «اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ». اگر اینها بال باز کردند برای سلم. بال باز کردن وقتی است که بال باز میکند، سلاح میگذارد زمین، آغوش باز میکند، توی موضع رفاقت برمیآید، ابزار و ادوات دشمنیاش را هم میگذارد کنار. اوّل هم او باید بگذارد کنار. او باید آغوش باز کند، او باید برادریاش را ثابت کند. نه تو همه تعهدات را عمل کنی، سال بعد این یکیاش را انجام بدهد. آیه قبلتر، آیه بعد از این آیه است و آفرین: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ». اول خوب! اینها را مثل سنگ بترسان. بعد که اینها به خودشان ترسیدند، بعد که به خودشان ترسیدند، یک واکنشی که نشان میدهند، بجنگیم. همین کارهایی که میکنند، رزمایشها معمولاً این است دیگر. یعنی که سیاستهای رهبر انقلاب هم همین است. تا دشمن یک کم رزمایش، اینها میروند. «آقا! چهکاریه؟ یک چهار تا سلاح جدید.» این داستان این شکلی دارد. یعنی اول شما ترسی توی دل اینها بینداز، بعد اگر پروبال باز کرد، آمد برای سازش، تو هم پروبال باز کن، توکل به خدا کن. باز هم امیرالمؤمنین به مالک همین را میفرماید: «فقط حواست باشد دشمن خیلی وقتها نزدیک میشود، میخواهد یک ضربهای بهت بزند ها! فکر از نزدیک شدن به رفاقت.» «هر دستی که دراز میکند حسبک الله.» اگر... یعنی حواست هم باشد که اینها ممکن است خدعه توش باشد. خیلی خیلی، حواسجمعی میخواهد. یعنی آقا، امضای اینها، تضمین و عین فلان کردن آقا، فلان! یک گفتگو! سازمان ملل دست بدهند، همه تحریمها را برداشتیم، همه چیز حل شده. فقط اینها یک بوس بوس فیلتر تلگرام برداریم، اینها بروند توی پیوی، یک استیکر برای همدیگر بفرستند. آن هم یک گیف بفرستد. «نه آقا جون! نه! چی چی بگویم بهش؟» که ابوالفضل! کلمه محترمانه. «نه عموجون! اینجوری نیست. آنقدر مسائل ساده نیست. فقط همه توی جهان تخیلی شما و توی آن عالم عشق شما همینه. شما از خودشانید، کار خودشان است.» اینجا واقعاً صادق است. کار خودشان است. چون از خودشانید توی جهان واقعیت این نیست. آره، یعنی این حد از جهالت را، خیلی دیگر واقعاً خیلی حماقت میخواهد که آدم این حد از جهالت را ... احساس میکنم به شعور شان دارد توهین میکند! یعنی این حجم از بیشعوری در دیگران دیدن، توهین به شعور خودمان است.
آره، ظریف بله، عرض کنم که پس اینم از اینها. آن ور فرمود که: «فَلا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إلَى السَّلْمِ وَأنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»، یک وقت تن به سازش ندهید ها! اینور فرمود که: «اگه اونا پروبال سازش باز کردن، شما پرواز کنید.» اینور با این قیود گفت که پرواز کنید. آنور با آن قید گفت دستکم گرفتی؟ چرا خودت را سست گرفتی؟ «وَاللَّهُ مَعَكُمْ». من با توام. من ناصر توام. من به تو قدرت میدهم. من به تو غلبه میدهم. من پشت شماها هستم. «أنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»، یعنی اگر مذاکره و گفتگوی تو از در بالا باید وارد بشوی، تو باید طرف مقابل را آچمز کنی، تو باید شرط و شروط بگذاری. مسخره میکردند آقای جلیلی را. من کاری به آقای جلیلی ندارم ها. آره، یعنی واقعاً به هیچ کدام از این دوتا، چهارتایشان بزرگوار! با همه علاقه و ارادت و خوبیهایی که آنها دارند، انتقادات جدی به همهشان دارم. جهات مختلف. به خودشان هم کلی نزدیک شدم و گفتم. یعنی توی بعضی جلسات با بعضی عزیزان صحبت کردم، ولی خیلی عجیب است برایم. کاری که آقای جلیلی میکرد توی مذاکرات با اشتون، اینها مایه خفت میدانستند که او مثلاً حتی تحمیل کرده بود که کاترین اشتون چی تنش کند وقتی وارد مذاکره با ما میشود. آقا، اینها فشار میخوردند که: «به تو چه؟ به آنها میگویی آبروی ما را بردی! مذاکره جای این حرفها نیست، جای انشا خواندن نیست، به لباس طرف!» بعد دیگر چه جوکها که نساختند، چه تحقیرها و چه تمسخرها که برای تیم خودمان نداشتند. بعد اینها آمدند گفتند: «هی! هر و که ...» بعد با ویلچر پاشدن رفتند و این هم که گفت: «خزانه خالی است.» دم مذاکره. و آنها هم که قشنگ اینها را چلاندند و آس و پاس میشد وضعیت دولت. وضعیت ماهاشان، وضعیت ملتمان، وضعیت ملتمان شد! این نکته مهمی است: از در بالا. بله، چه اشکالی دارد تو برایش تعیین تکلیف کن، تو ساعت مذاکرات را تنظیم کن، تو محلش را معین کن، تو لباس طرف را حتی بهش دیکته کن. از در بالا وارد شو. چرا هی از پایین نگاه میکنی؟ کیف میکنی داریم با همدیگر قدم میزنید، برای همدیگر ایمیل میفرستند برات. بعد آنها هم شگردهایی دارند ها! توی مذاکرات، تولد نوه و اینها که حالا داستان، بله، شگردهای عجیبی دارند.
میگوید: «شگردهای اینها توی مذاکرات این مدلی است.» تیم آمریکایی وقتی میخواهد بیاید، یک هلیکوپتر بالای سر، با تکتیرانداز بالای سر تیم مذاکرهکنندهشان راه میرود. دلهرهای میاندازد. این حضور این آدم با این موقعیت برای تیم مقابلی که میخواهد مذاکره کند، خیلی تیم مقابل به خودش میترسد وقتی که میبیند که تیم مقابل این شکلی دارد وارد میشود. که میزنند میکشند. سلاح! یک دکمه میزند، همه چیز باورش میشود. واقعاً باورش نشده باشد، اینجا باورش میشود این با این وضعیت، این هلیکوپتر، تکتیرانداز! اینها ماشه را گروندهاند. اینجا خیلی قدرت روحی میخواهد خودت را نبازی، بحث شخص تو نیست. تو نماینده یک ملتی. حتی نماینده یک ملت نیستی. نماینده یک تمدن و یک تاریخ و یک آیندهای. آیندگانی میآیند که از این مذاکره تو، از این صلح تو، از این تصمیم تو یا منتفع میشوند یا متضرر میشوند. کما اینکه داریم میبینیم. بله، وضع برقی که توی این مملکت میبینید به خاطر اهمالهایی بود که توی آن سالها. بخش عمدهاش توی آن سالها، اهمالهایی که شد. آن اهمالها به خاطر این بود که: «آقا، میآیند بهمان میدهند دیگر. تو بگذار مذاکرات به نتیجه برسد.» توی جلسهای بودیم، جلسه مهمی بود در یک جای مهمی. شهید رئیسی بودند. یکی از اساتید نکاتی برای شهید رئیسی گفت که هیچ وقت هم رسانهای نشد. یک آمار و یک گزارشهایی بود که خیلی عجیب و ترسناک بود. بله، یکیاش این بود: یعنی از منابع، از به قول امروزی از سورسهای خود جریان حاکم در آن هشت سال بود که تز اینها این بود که راهحل اینکه ما از تحریم آسیب نبینیم این است که بشویم یک تکهای از تمدن آمریکاییها. وقتی جزئی از آنها شدیم، اگر ما را بزنند، خودشان را زدند. دهکده! حالا فراتر از دهکده، جهانی است. توی دهکده جهانی همه با همدیگر مرتبطاند و توی زندگی هم سرک میکشند. یک خط واحدی حاکم میشود. آن نظم نوین جهانی، جزئی از آن کل. وقتی جزئی از کل شدیم، هیچ وقت مثلاً یک ایالت خودش را که تحریم نمیکند که! مردم ایران داماد خودشان را ول نمیکنند. دهکده! حالا این تعبیر دهکده کشورشان یا ایالت خودشان. ایالت خودش را هیچ وقت تحریم نمیکند. ایالت را تحریم بکند، آسیبش به خودش برمیگردد. ما باید بشینیم. یکی از ایالتهای آمریکا بشویم، جزو اقمار آمریکا. ایشان آن استاد بزرگوار توی آن جلسه (که شهید رئیسی هم حضور داشتند) از رویشان بعدش برای رئیسی میگفت. اینها سال ۹۶، این قضیه مال سال ۹۶ است که این جریان مقابل این است: فلانیشان توی فلان کتاب این را گفته. آن یکی توی فلان نظریه این را گفته. سریعالقلم توی فلان کتابش این را گفته که مشاور آقای روحانی بود. به تعبیر «عقل منفصل» میگفتند. میگفتند «عقل منفصل آقای روحانی»! اینها حرفهایشان این است، یعنی تزشان این است. خب، اینها خیلی حرفهای خطرناکی است.
خب، آقای ظریف که رسماً آمد یک حرف فوقالعاده خطرناک را گفت. حالا تمامش کنیم ما را. زد قدم دارد. آمد گفتش که آقا، من یک تزی دارم توی عرصه سیاست خارجی. اگر یک جمله بخواهم روی در اتاقم بزنم که هر وقتی نگاهش کنم چک کنم، آن جمله این است. قضیه پرتقال که یک بار تعریف کردم. پسرها و دختره دعوا میکردند. «مادرم سر چی است؟» گفتند: «سر پرتقال.» به دختره گفت: «تو چی میخواهی؟» گفت: «من پوست پرتقال میخواهم، مربا درست کنم.» به پسره گفت: «تو چی میخواهی؟» گفت: «من خود پرتقال را میخواهم که آب پرتقال بگیرم بخورم.» گفت: «خب بیا، این پوست پرتقال، و خود پرتقال.» «با گفتگو همه دعوا...» تز نگاه این است. آنقدر جهان فانتزی است، آنقدر داستان موسی و فرعون به سادگی قابل حل شدن است، آنقدر دنیای اینها لبریز از توهم است! بعد او توی ایام انتخابات به رقیبش میگفت: «یک جهان توهم!» جالب، معنای عمق راهبردی را نمیفهمد، ولی کردنش معاون راهبردی! واقعاً جهان فانتزی خرکی! خیلی خرکی! خلاصه آقا، «اونی که توی این داستان نمیگذارد جریان مؤمنین حرکت کند به سمت آن تقابل، که همه منفعت و خیرش توی همان تقابل، به تعبیر امیرالمؤمنین، همه خیر زیر سایه شمشیر است. آن وقتی که دارد ضربتی میزند، باید ده تا محکمتر بزنی.» که رهبری فرمود: «یکی بزنی، ده تا میخورید.» اونی که نمیگذارد این سیاست اجرایی بشود توی میدان، شکل و فرم پیدا کند، منافقیناند. از یک طرف دشمن را سطحش را میآورد پایین، بخشهای وحشتناکی که میخواهد دشمنی او را نشان بدهد، آنها را پاک میکند. از یک طرف مؤمنین را این روحیه سلحشوری را ازشان میگیرد. هم خودش نصرتی نمیرساند، هم مؤمنین دچار تردید میکند. راهحلهای دروغینی را به عنوان راهحل اصلی به جای راهحل اصلی نشان میدهد. مجموعه این کارها، کارهایی است که منافقین و بیماردلان میکنند و عامل شکستها از جریان کفار همیشه همیناند. اینها تا وقتی بین شما هستند، شکست میخورید، آسیب میبینید، عقب میمانید. اینها عامل عقبگرد و عامل عدم پیشرفت و عدم ...
این فعلاً تا اینجای بحث. انشاءالله عمری باشد، حیاتی باشد، ادامه بحث را خدمت عزیزان داشته باشیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...